هویج شدن
پسری هستم 26 ساله از (؟؟؟) بیست بار به خواستگاری دختر مورد علاقه ام رفتم و جواب رد شنیدم. چه کنم؟
– برای بیست و یکمین بار اقدام کنید.
– می دانم جواب نمی دهد. یک اقدام اساسی لازم دارم.
– به خواستگاری یک دختر دیگر بروید.
– نمی توانم. بیست بار به خواستگاری این یکی رفته ام. بالاخره کلی وقت و پول و انرژی گذاشته ام.
– پس می خواهید چه کار کنید؟
– می خواهم بروم پدر و مادر و دایی آن دختر را به رگبار ببندم، بعد مغز خودم را هم جلوی چشم آن دختر بپاچانم به هوا!*
– این کار اصلا درست نیست. نه شما را به خواسته تان می رساند نه او را.
– اما راستش من به دلیل ضیق وقت، قبلا این کار را کرده ام. فقط می خواستم نظرتان را بدانم.
– یعنی مغز خودت را هم پاچیده ای به هوا؟
– بله، در واقع از آن دنیا دارم با شما حرف می زنم.
– بنده دیگر نظری ندارم. سلام ما را به اجنه برسانید
و اما یه ماجرای دیگه
در ایران پسرهایی پیدا می شوند که اگر دختر موردعلاقه شان به خواستگاری آنها جواب منفی بدهد، یکی از این گزینه ها را انتخاب می کنند:
۱. اسیدپاشی
۲. قتل روی پل مدیریت
۳. تجاوز یا آدم ربایی
۴. اتاق تمساح ها
آن وقت توی چین، پسری به اسم«چنگ کان» هست که بعد از شنیدن «نه» از دختری به اسم «ژائو»، رفته تحقیق کرده و دیده او از عروسکی به شکل هویج در یک انیمیشن خیلی خوشش می آید. بنابراین پنجاه دست لباس به شکل این عروسک هویجی (که ده هزار پوند برایش آب خورده) تهیه کرده و به تن خود و ۴۹ نفر از دوستانش پوشانده و با همین اکیپ و تیریپ، رفته جلوی یک فروشگاهی و دوباره از «ژائو» خواستگاری کرده و البته موفق شده!
به نظر شما چرا پسرهای ایرانی در این جور مواقع دست به این جور ابتکارها نمی زنند؟
الف. چون هویج شدن به اندازه آن چهار گزینه اول، هیجان ندارد
ب. چون در چین، دختر کم است و در ایران زیاد
ج. چون منتظرند «ابتکار چینی» هم به بازار بیاید بروند بخرند
د. چون خودشان هویجند
شعر مرتبط:
به من گفتی «نه» و بسیار گیجم
به فکر راه حلی مثل«بیجه» م!
تو خواهی شد زن من، حرف بی حرف!
گمان کردی که اینجا من هویجم؟!
۱۱ دیدگاه دربارهٔ «به نظر شما هویج شدن خوبه!»
هاهاهاهاهاهاهاهاههاهااههاها…
چرا اینجا کسی دیدگاه نگذاشته
اما به نظر من,
نه اصلا ولش کن,
مگر از من نظر خواستی که من نظر بدم؟
این پستای بچه گیای مدیر، همش بدون کامنته… اون وقتا اینجا داهات بوده…مدیرم تنها سکنه بوده…صب به صب گوسفندارو میبرده چرا…شب به شبم میومده پست میذاشته…بعدها که اتوبان افتاد کنار داهات، وام مسکن دادن، جمعیت ریختن زمین خریدن و خونه ساختن و بساز بفروشا اومدن و مسکن مهر اومد و اوووووو….
حالا محله رو دیدی؟ جمعیت توش غُلغُل میکنه…بعضی وقتام شُرشُر میکنه…
خخخخخخ نمیری معصوم رها شده از آبدارچی لیلی محله میخواستم منم اینو بگم اما تو گفتی خخخ واقعا راس میگی، خانم کاظمیان جان آخه اون روزا اینجا یک وبلاگ شخصی بوده و معمولا تو وبلاگا کسی نظر نمیده.
چه خوب گفتی رهگذر واقعا به من حس یه روستا را میده این کوچه های خلوت این محله
راستی من دوست دارم همه چا و همه ی این کوچه های خلوت این محله را باهات بیام
حال میکنم به خدا
پایه ام…من خیلی یاشو بدون کامنت رد میکنم…از این به بعد هرکدوم خوب بود کامنت میذارم تا شمام بری بخونیش…
ای ول چه خوب خیلی مهربونی عزیزم
اگر تونستی مصاحبه ی مجتبی را با شبکه تلویزیون برام پیدا کن,
ممنون
سیتا حس میکنم که خیلی شیطون هستی
برید مصاحبه را برام پیدا کنید گمش کردم میخوامش به خدا میخوام دانلودش کنم
خب خانم کاظمیان جان این مطالب رو خودت هم تو قسمت دیدن تمام نوشته های مدیر و البته صفحات قبلیش، و یا هم دیدن آرشیو مطالب ماه های قبلی که میتونی بری ماه های قبلی رو بخونیش عزیزم.
آخه خیلی زیاااادند نمیتونم پیداشون کنم
تو را به خدا برام پیداش کنید
گمش کردم داشتمش
خخخ آره واقعا
خب داره درس میخونه.