خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت بیستو پنجم مهرماه 90

امروز روز خوبی را شروع کردم. همه چیز طبق میل من, همه چیز بر وفق مراد یا شاید هم بر وفق یکی دیگه مثلاً بر وفق مجتبی بود. آره اینطوری هم می شود گفت و انگار هیچ مشکلی هم پیش نمیاد! ساعت اول یعنی همان هشت تا ده یا درست تر هشت تا نهو نیم, آوا شناسی داشتیم. درس شیرین و در عین حال وقت گیریست. باید بشینی و هِی از این اصطلاحات قلنبه سلنبه بکنی توی کَلَت. مثلاً لَرینکس میشه حنجره. ولی استادش استاد خوبیه. تاخیر هفته پیشم را نادیده گرفت و خوب شانس خوب که میگن همینه! ساعت دوم هم خبر خاصی نبود. ادبیات انگلیسی یک: درسی که من نابینا نشستم و به هیچ دردم نخورد. نه. اشتباه نکنید. درس بدی نیست ولی همش روی تابلو می نویسند و هیچی هم نمیگند که چی نوشتند. این عادت بدیه. کسایی که می بینند باید هرچی می نویسند, بخونند. واسه خودشونم خوبه. اینطوری اشتباه نمی کنند. خلاصه ساعت یازدهو سیو پنج دقیقه بود که گوشیم زرو زرش به آسمون رفت. نگو یادآوری گرد همآیی نابینایان به مناسبت بیستو سوم مهرماه رو می کرد. خوب. پس با این حساب باید می رفتم تالار مهرعلیزاده توی دانشکده ادبیات, یا دفتر مشاوره نابینایان که از اون جا همه نابینا ها و کم بینا ها با هم بریم. من دومی رو ترجیه دادم. دفتر نابینایان که رسیدم, فهمیدم ناهار توی گرد همآیی کنسل شده پس رفتم توی تریای ادبیات, یک چلو خورشت زدم تو رگ و تو رگیم کامل شد. خلاصهش اینکه توی اون گرد همآیی معاون فرهنگی دانشجویی حضور داشت و همه خودشونو معرفی می کردند و اگر نکته ای به نظرشون می رسید می گفتند. من دو نکته رو مطرح کردم. یکی اینکه در دانشگاه اصفهان, مثل دانشگاه تهران (کوی دانشگاه) به نابینا ها اتاق تک نفره یا دو نفره اختصاص پیدا کنه و دیگه اینکه اتوبوس های دانشگاه, ایستگاه ها رو به صورت صوتی مثل مترو بگه. اتفاقاً دکتر فروغی نظرش این بود که گویا شدن اتوبوس برای بینا ها هم مفیده چرا که شاید یه نفر خوابش برده باشه یا حواسش نباشه. قرار شد نکاتی که من مطرح کردم پیگیری بشه ولی نظراتی که دیگران مطرح کردند کاربردی نبود و پر واضح بود که مثل نظرات من شکل اجرایی به خودش نمیگرفت. در پایان همآیش, یادبودی به همه تعلق گرفت. من هم چشمم را از کیفم درآوردم, بازش کردم و خرامان خرامان روانه خونه شدم. به خونه که رسیدم چشمم را تا کردم گذاشتم توی کیفم, کیفم را روی جا لباسی ولو کردم و نشستم سر درسم. فردا درک مفاهیم متون انگلیسی سه دارم. مطلبیست درباره جکی جان که باید مفاهیم و کلمه های سختش رو در بیارم و خوب بخونمش. برم تا وقت از سرم نگذشته. زفعلاً بای تا بعد.

یک پاسخ به «یادداشت بیستو پنجم مهرماه 90»

دیدگاهتان را بنویسید