خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت هشتم آذر 90

 

درود. وای. واااااااای. میدونید چقدر وقته آپ نکردم؟! میدونید چندتا از مشتریای باوفام رو منتظر گذاشتم؟! اگه شما هم یکی از اون خوانندگان باوفای من باشید میدونید چند روز میشه. واقعا خودمم از این وضعیت شاکیم. میخواستم برم رو یه سرور جدید که فعلاً همه چی توی خوف و رجاست. یه جورایی پا در هوا موندیم. یه لنگه پا وسط دوتا سرور اختصاصی و بلاگفا واستادیم. اصلاً قرارمون این بوده که همش مطلب به درد بخور این تو باشه. همش آموزش صوتی باشه. همش گزارشای به درد بخور. یه روز میزبانی وب که پول هم بهش دادم کلاهبردار از آب در میاد, یه روز بلاگفا حاضر به مناسب سازی کد امنیتیش نیست و یه روز هم اینترنت خوب گیرم نمیاد که همه بند و بساط رو جمع کنم ببرم یه جای بهتر. برم تو شهر عاشقا. اونجا که شاه و گدا روبروی هم میشینن و همه هر روز شغلشون رو با هم عوض میکنند. جایی که یه روز رفته گر مدیر شهر میشه و شهردار رفته گر. یه روز مدیر مخابرات شهر, دست فروش میشه و دست فروش جاش رو با نجار عوض میکنه. خلاصه جایی که همه همه شغلی رو تجربه می کنند و کار واسه هیشکی ننگ نیست و کلاس هیشکی با هیچ کاری پایین نمیاد و بالا هم نمیره. جایی که همه سرور هاش با مردم دوستند. سرور هایی با هزاران ترا بایت فضای مجانی و پهنای باند نامحدود. خلاصه اینکه امتحانا نزدیکه و انگاری قرص هام رو نخوردم چون زیادی بی راه میگم. پراکنده گویی هم آخه دیگه حدی داره. من بر خواهم گشت! این خط —– این هم نشون L

دیدگاهتان را بنویسید