خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

حالا رو نبین دودش تو چشم خودمون میره ها!

توجه: مطلبی که در زیر می خوانید کاملاً زاییده تخیل نویسنده است و به هیچ وجه بیانگر رویدادی واقعی نیست. هر گونه شباهت در اسم, رسم, شخصیت و یا رخداد های ذکر شده با افراد حقیقی و حقوقی کاملاً تصادفی بوده و بدون قصد و دخالت نویسنده می باشد.

حالا من هی دیروز داشتم به بی انگیزگی و بی مصرف بودن نسبی خودم فک می کردم و خوب یه مقداریشو هم توی یادداشتم ملاحظه فرمودید ولی امروز یه نابینایی رو یه جا دیدم که نه جاشو میگم نه اسم و رسم طرفو که خدایی ناکرده وجهه کسی خراب نشه. فقط وضعیتو تشریح کنم خودتون قضاوت کنید:

***

واستاده داره با یکی حرف میزنه و اینطور میگه: “این کار رو واسه من انجام بده. این هم شماره موبایلمه. کار رو که واسم انجام دادی بهم زنگ بزن بهم اطلاع بده.”

طرف مقابلش با یه تواضع خاصی برگشته میگه: “باشه عزیزم. شماره تو بده کارو که واست انجام دادم, بهت زنگ بزنم.”

به طرف میگم شماره تو بده خودش زنگ بزنه شما داری واسش کار انجام میدی درست ولی این کار وظیفه اونه که زنگ بزنه خبر بگیره هیچی نمیگه و لبخند میزنه.

والا آدم چه قدر پر توقع!

***

بهش میگی: چجوری میخوای از این محوطه بری بیرون در میاد میگه من یجوری میرم امام زمان یارمه!

باشه اعتقادات مذهبی شما کاملاً صحیح ولی میشه بفرمایین دقیقاً چجوری؟

خوب همونطوری که یک سال از کارتی شدن اتوبوس ها میگذره و من هنوز نیاز به خریدن بلیت کارت پیدا نکردم!

خوب خوب جالب شد! اون وقت شما چجوری سوار اتوبوس میشین؟!

هیچی عادی میرم میشینم توی اتوبوس و بعد پیاده میشم.

و پول بلیت؟

آهان! اون که چیز زیاد مهمی نیست من میگم بلیت کارت ندارم و راننده هم که میبینه نابینام چیزیم نمیگه.

پس اگه درست فهمیده باشم منظورتون اینه که همینطور که مردم پول بلیت رو از شما طلب نمی کنند, همینطوری هم در رفتن مسیر ها یاری تون می کنند البته با کمک و خواست امام زمان. درست؟

بله بله درسته. البته ناگفته نمونه که این در مورد تاکسی و خیلی چیز های دیگه هم صدق میکنه.

چطور؟

آهان. خوب دقت بفرمایید. من وقتی سوار تاکسی میشم و به مقصد می رسم, میزان کرایه رو از آقای راننده می پرسم ولی میزان پولی که توی جیبمه رو در نظر می گیرم و بعد پول میدم.

من یک مقداری مسائلو دیر می گیرم. امکان داره دقیق تر توضیح بدین؟

این که دیگه توضیح نمیخواد. مثلاً راننده تاکسی میگه هفتصد تومن و من چهارصد تومن میدمش. به همین سادگی.

آخه متوجه نمیشم. یعنی راننده تاکسی هیچ اعتراضی نمیکنه؟!

خوب اولش که اعتراض طبیعیه ولی وقتی بهش میگم من نابینام و بیشتر از این ندارم یا بقیه شو دارم ولی تو خونه ست, اعتراضشو پس میگیره.

***

خوب. شما چی فک می کنین؟

من چرتو پرت نوشتم؟

نابینا های امروز اینطوری نیستند؟

این یه سیاه نمایی واقعیه؟

انتشار چنین مطلبی در فضای مجازی به ضرر ماست؟

برای اطلاع شما دوست عزیز باید بگم این چیزی که در بالا خوندین تنها شرح گوشه ای از زندگی یکی از افراد نابینایی هست که با این قبیل کار ها سد راه من و شما میشه.

از این افراد کم نیستن و کافیه یکی شون یجا استخدام بشه تا ذهنیت نه چندان مثبت افراد عادی رو نسبت به جمعیت حد اکثری نابینا ها از این رو به اون رو کنه. کاری کنه که برای عدم استخدام نابینا ها و جلوگیری از شرکت نابینا ها در آزمون های استخدامی قانون وضع بشه.

بله. گدای بینا هست بی فرهنگ بینا هست آدم موفق بینا هم هست و من هم اینو میدونم که هر قشری خوب و بد داره ولی خودتون منصفانه به این سوال جواب بدین:

آیا افراد عادی روی قشر معلول بیشتر حساس نیستن؟

بگذارید این بحث رو با یک مثال به پایان ببرم. فرض کنید شمای نابینا و برادر بینا تون توی یک مهمونی نشستین و مشغول خوردن سالاد هستین. این دو موقعیت رو در نظر بگیرین.

موقعیت اول: یک قطره سس از چنگال داداش شما میچکه روی شلوارش.

موقعیت دوم: یک قطره سس از چنگال خود شما میچکه روی شلوار تون.

خداییش توی کدوم موقعیت توجه مردم بیشتر جلب میشه؟ اول یا دوم؟

از نظر من در موقعیت اول داداش شما یه دستمال برمیداره یا یه نفر یه دستمال میده به داداش تون و اوضاع ردیفه.

در موقعیت دوم آوای نوچ نوچ از گوشه و کنار اتاق بلند میشه و به جای اینکه به شما بگن که چی شده یا اجازه عکس العمل بهتون بدن یکی با دلسوزی و این فکر که شما چه قدر ناتوان هستید یه دستمال برمیداره و شروع میکنه به پاک کردن شلوار شما.

این رو هم می پذیرم که رفتار مردم بسته به محیط و فرهنگ شون تغییر میکنه و همه یکسان نیستند ولی همه حرفم سر اینه که محض رضای هر چیزی که بهش اعتقاد داریم بیاییم یه کم مواظب رفتار خودمون و هم نوع ها مون باشیم. دودش تو چشم خودمون میره!

 

۷ دیدگاه دربارهٔ «حالا رو نبین دودش تو چشم خودمون میره ها!»

قبول دارم اما دلیل نگاه منفی دیگران به نظر من قبول نداشتن ماست بیشتر تا اشتباهات چندتایی از ما که می بینند.
اون ها در کل ما رو قبول ندارند حالا هر قدر هم که تلاش بکنیم وقتی حکم از اول صادر شده دیگه کاری از دست ما برنمیاد.

تو توی این کوچه ی خلوت چیکار می کنی!؟
گذرت این طرف ها افتاده. عجب! هه
خوش اون روزا که بیخیال از آدم های مریض، واسه خودم وبلاگی کوچکولو داشتم و راحت می نوشتم.
حالا دیگه هر جا برم، هر وبلاگی بزنم، به غیر از اکثر آدم های خوبی که تو هم یکی از اون هایی، ی تعداد حد اقلی از آدم های فضول هم مث کنه می افتند دنبال منو وبلاگم.
اه
چه روزگاری شده!

دیدگاهتان را بنویسید