به تو می رسم
تو زیبایی
دست هایت زیباست
خوردنیست
بوسیدنیست
عروسکیست
ولی حیف که برای همیشه از آن من نیست.
در هیچستان وجودم در پی شکار تازگی هات می دوم
به سمت جریان جاری تو در هستی
به که چه دیوانه است و دیوانه وار این مسیر!
جرأت دست کشیدن به تو در مقابل چشم های شور روزگار
حبس نفس در سینه در لحظه موعود از ترس آن که فلک, صدای لذت ما را بشنود
توصیف بی غل و غش تو از تعریف نشدنی های من
همه و همه چراغیست سبز که رسیدن را نوید می دهد!
به تو می رسم
۳ دیدگاه دربارهٔ «به تو می رسم»
حس خاصی داشتم نسبت به نوشته ت.
××
منم حس خاصی داشتم نسبت به خوندنت.
ه ه اینو بلوف زدم.
ولی خداییش خوشحالم نوشته هامو میخونی!
فقط خودت!
مجتبی! من فکر کردم اون پست از جونم چی میخوای رو تو نوشتی! بعد الان دیدم نویسنده ش تو نبودی! مگه قرار نبود بقیه نویسنده ها فقط مطالب آموزشی و جالب بنویسن نه درد دل و شرح حال و این چیزا؟؟ مگه قرار نبود فقط تو این جور چیزا رو بنویسی؟
اصن من دیگه اینجا احساس امنیت ندارم! همه به کامنت ها دسترسی دارن یا فقط تو؟؟ از کجا معلوم کامنتی که میذارم رو قبل از تو اون هشت نفر نخونده باشن؟؟ من فقط واسه تو کامنت میذارم میدونی که؟؟ اصن اون کامنته اون پست رو که نوشتم با منی رو پاکش کن! من خطاب به تو نوشتمش چون فکر کردم نویسنده ی اون پست تویی. اصن چرا جواب این کامنت بالایی منو ندادی؟
اصن من قهرم! حیف که لوس قهر قهرو نیستم! اصن من قهر نیستم اما دیگه کامنت نمیذارم.
×××
دییییییییوونوووووووونهههه
حالا که خواستی منم اینجا در حضور همه اعلام میکنم که از پله انداختیم پایین! هان! خوب شد؟
بیخیل رفیق. مشکلی نیست اون یکی کامنتو پاک کردم و خودم هم خوندمش. کسی هم به کامنت هایی که واسم میذاری دسترسی نداره.
به قول یکی از دوستان: ببشخید
بازم سر بزن و کامنت بذار.
تو مشتری پر و پا قرصی. بیدی نیستی که با این باد ها بلرزی!
من کِی تو رو از پله انداختم پایین؟؟ ها؟؟ خودت نزدیک بود بیفتی که قلب منو آوردی تو دهنم!! چرا افترا میزنی؟؟؟
خب چون به کامنتا فقط خودت دسترسی داری بازم کامنت میذارم اما دلیل نمیشه بقیه نوشته شخصی بنویسن!
×××
اینقد سخت نگیر!
بازم مرسی از لطفت. تو نیای کی بیاد!؟