خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

قصه یادداشت های روزانه من!

یکی بود یکی نبود.

زیر گنبد کبود.

ی پسر بود بش میگفتن مجتبی.

چش نداشت ولی زرنگُ ناقلا.

حدود سه سال پیش این آقا پسر.

کله داغ بود آی وی ام زدش به سر.

ی پیام گیر واسه دوستاش گذاشت.

پر یادداشت های ناب هیشکی نداشت.

از خودش می گفتُ از دوروبرش.

این که روزگار چی آورد به سرش.

لینک دانلود تموم حرفاشو.

میذارم این جا تو دانلود کن, پاشو.

۶ دیدگاه دربارهٔ «قصه یادداشت های روزانه من!»

دیدگاهتان را بنویسید