سلام. اصلاً نمیدونم چرا اومدم اینجا ُ حالا دارم مینویسم!!!
شما نمیدونید؟ آهان: خودم فهمیدم!!! به خاطر این که شما بهترین دوستای منید… باورتون میشه تا همین الآن داشتم فکر میکردم چی بگم یا بنویسم؟
بذارید یه کم از دیروز تا حالامُ تعریف کنم.
دقیقاً لحظه ای که دیروز شروع شد من پای کامپیوتر بودم.
داشتم مطلب قبلیمُ که توی وبلاگ منتشر شده بودُ مینوشتم.
تا این که بالاخره ساعت سه صبح منتشر شد!
بعدشم فهمیدم که یه مشکلی داره. ویرایشش کردم.
باز فهمیدم یه مشکل دیگه داره! اونُ هم ویرایشش کردم.
خلاصه این کار چند بار طول کشید!
تازه نمیدونم چرا نمیشد بر چسب هاشُ بنویسم!
اونایی که تو اون لحظه تو وبلاگ میچرخیدن احتمالاً متوجهش شدن.
بعدش رفتم سحری خوردم.
دوباره اومدم پای سیستم. راستی داشتم قهوه ی تلخ رو هم دانلود میکردم.
بگذریم.
همه خوابیدن. من هم دراز کشیدم ولی خوابم نبرد. تا هشت خوابم نبرد. داشتم فیلم گوش میکردم!
آخه من فیلم ها رو به MP3 تبدیل میکنم.
به خاطر این که بتونم با گوشی گوش بدم.
ساعت پنجُ نیم یا شیش بود که بیدار شدم!
از وقتی که بیدار شدم نشستم پای کامپیوتر.
افتار هم رفتیم خونه زن دایی بابام.
شاممُ هم با افتار نوش جون کردم! جاتون خالی.
دوباره همون اتفاقات تا سحر!
تو ماه رمضون کارمون شده همین. دیگه چیز خاصی نیست که بگم.
فعلاً برم نمازمُ بخونم تا بعد ببینیم چی میشه.
براتون دست تکون میدم.
خدا حافظ
۴ دیدگاه دربارهٔ «بدون عنوان!»
من هم واست دست تکون میدم
قربونت
سلام سجاد . اوه چه قدر ویرایش کردی یه پست رو ./ سعی کن حتما پست ها ات رو از ساعت ۱ شب به بعد انتشار بدی تا صبح که همه می آیند توی محله پست ات ترو تمیز باشه .
شوخی کردم ها . haa haa haa haa haa haa haa
عزیز یه نکاتیُ یادم میرفت بذارم!