جدی میگم:
مدیونی اگه فکر بد کنی!
زن و شوهر یک ساعته
یک خانم خوشگل و یک آقاهه که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعت های سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقاهه تخت طبقه پایین را اشغال کردند.
اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقاهه را صدا زد و گفت:
ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
– خواهش میکنم!
– من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
مرد جواب داد: من یه پیشنهاد بهتر دارم!
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت: چه اشکال داره ، موافقم!
– قبول؟
– قبول!
مرد گفت:
خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیار . دیگه هم مزاحم من نشو!!
۲ دیدگاه دربارهٔ «زن و شوهر یک ساعته!»
سلام سلام
رسول جون خیلی خوب بود
تو این خستگیهای درس و کار این مدل حرفا خستگی آدمو درمیاره
ادامه بده
خیلی هم عالی