خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

والدین نابینایان بخوانید: نقش خط نابینایی یا بریل در رسیدن کودک به قله موفقیت از نظر یک مادر

به مناسبت روز بزرگداشت لویی بریل:

ترجمه ای آزاد از مجتبی خادمی ورنامخواستی.

مورخ: می 2009 میلادی.

نقش خط نابینایی یا بریل در رسیدن کودک به قله موفقیت از نظر یک مادر:

مری زبلسکی

سردبیر مهمان نشریه ما در بخش دویستمین سالروز بزرگداشت لویی بریل، خانم سوزان جی اسپانجین، کارشناس پیشکسوت، مشاور، و قائم مقام بازنشسته برنامه های بین المللی و پروژه های ویژه در بنیاد نابینایان آمریکا است.

زمانی که دخترم سارا سه سال و نیم بیشتر نداشت، تنها یکی از چشم هایش میتوانست ببیند آن هم به طور ناقص. ولی به دلیل جدایی بخشی از شبکیه و دوره های درمانی ای که برای سرطان شبکیه میگذراند، همین بینایی جزئی نیز ناپایدار بود. شانس بهبودی و برگشت بینایی دخترم بسیار نامحتمل بود. علیرغم این که مدام تحت نظر بود و دارو مصرف می کرد، بیناییش روز به روز کم و کمتر میشد.

سارا دوره پیش دبستانی را در مدرسه ای که خود من به صورت پاره وقت در آن مشغول به تدریس بودم، شروع کرد. برنامه ریزی این مهد کودک طوری بود که برای سارا فرصت هایی فراهم میکرد که در جمع همسالان سالمش حضور داشته باشد. این تجربه های در جمع بودن برای او بسیار مهم شده بود. با همه این اوصاف متوجه شدم سارا به یک مهد کودک با شرایطی متفاوت نیاز دارد. به دلیل بینایی محدودی که داشت از پس فعالیت های مدرسه بر نمیآمد و این باعث سرخوردگی دخترم شده بود. برخی از مهارت هایی که کسب کرده بود داشت رو به زوال میرفت طوری که دیگر نمیتوانست حروف، اعداد و رنگ ها را به درستی تشخیص دهد. به علاوه اخیرا هنگام بازی روی اسباب بازی ها و وسایل اتاق زمین میخورد یا اغلب با بچه ها و اشیا برخورد میکرد. برای من مثل روز روشن شده بود که سارا به کلاسی نیاز دارد که با وسایل کمک آموزشی مناسب سازی شده باشد و مسلما دستیابی دخترم به چنین کلاسی در یک مهد کودک خصوصی واقع در محله ما غیر ممکن بود.

به دنبال مدرسه ای گشتم که بتواند نیاز های دخترم را برطرف کند، زمان هایی را صرف مشورت با چندین پزشک کردم و با مدرسه مخصوص نابینایان در استان خودمان و با حوزه مدرسه محلی تماس گرفتم تا از برنامه هایشان برای کودکی که در حال از دست دادن بیناییش است، آگاه شوم. پس از ارزیابی آموزشی جامعی که به عمل آوردم و پس از انجام بررسی تا حد ممکن، سارا را در یک مهد کودک واقع در یک مدرسه دولتی ثبت نام کردم. در آن مدرسه یک اتاق و یک معلم ویژه برای افراد نابینا به صورت تمام وقت اختصاص داده شده بود. کلاس ضمیمه ای که سارا نیز در آن بود، از یک معلم، پنج دانش آموز پیش دبستانی و یک معلم کمکی که امروزه با عنوان دستیار فعالیت میکند تشکیل میشد. طولی نکشید که سارا شروع به کسب مهارت تشخیص اشیا از طریق حس لامسه و مهارت های حرکتی ظریف کرد. مهارت هایی که برای یادگیری خط نابینایی در آینده مفید فایده بودند. همچنین روش هایی جهت محافظت از خود هنگام رفت و آمد آموخت و تکنیک هایی نظیر دنبال کردن دیوار ها برای گم نکردن مسیر یاد گرفت. کارشناس تحرک و جهتیابی نکات اساسی در تحرک و جهتیابی را به من گوشزد کرد و تکنیک هایی که سارا داشت یاد میگرفت را به من نشان داد. از این که معلم های متخصص در افزایش آگاهی من برای آموزش فعالیت های مشخص به سارا مرا همراهی میکردند و با تکنیک های ویژه افراد کمبینا و نابینا آشنایم میکردند، احساس شعف میکردم.

آشنایی با خط نابینایی یا بریل:

سارا زمان های کتاب خوانی را خیلی دوست داشت. هر شب موقع خواب برایش کتاب میخواندم. طولی نکشید که متوجه شدم روز به روز بیناییش دارد از بین میرود و زمانی میرسد که دخترکم دیگر قادر به تشخیص حروف و عکس های کتب مورد علاقه اش نخواهد بود. از آنجا که میدانستم چه قدر به کتاب علاقهمند است، این واقعیت تلخ که داشت نابینا میشد، خیلی ناراحتم می کرد. می فهمیدم چه قدر احساس دلسردی و نا امیدی می کند چرا که بیناییش به قدری کم شده بود که دیگر قادر به شناسایی حروف الفبا و عکس های کتاب هایش نبود.

با وجودی که هنوز سارا را برای تشخیص حروف  و اعداد با استفاده از بیناییش تشویق میکردیم، معلم کلاس ضمیمه اش توصیه کرد که بهتر است او را با خط نابینایی یا همان بریل آشنا کنیم. به توصیه های معلمشان عمل کردم و شروع کردم به آموزش مهارت هایی که پیش از یادگیری خط نابینایی یا بریل برای سارا نیاز بود. با سارا بر روی مهارت های تشخیص اشیا با لمس کردن و مهارت های حرکتی ظریف کار کردیم. مثل اغلب والدین در مورد خط نابینایی یا همان بریل و کاربرد این خط هیچ چیز نمیدانستم و هیچ تجربه ای در این زمینه نداشتم. زمان هایی که در کلینیک چشم پزشکی دانشگاه النوی منتظر بودیم تا نوبتمان بشود، به ندرت نابینا های بزرگسالی را دیده بودم که کتاب ها و مجلاتی به خط نابینایی را مطالعه می کردند و از سرعت رد شدن این همه نقطه از زیر انگشتانشان شگفت زده میشدم.

فراگیری خط نابینایی یا همان بریل به همراه یک دیگر:

به دلیل این که از خانه ما تا نزدیک ترین دانشگاهی که کلاس های آموزش خط نابینایی داشتند مسافت زیادی بود و هیچ گونه آموزش از راه دور نیز وجود نداشت، به دنبال جایی گشتم که بتوانم خط نابینایی را در آنجا یاد بگیرم. خوشبختانه به یک انجمن دانشجویی برخوردم که در بخش آموزش بزرگسالان، آموزش خط بریل ارائه مینمودند.

در کلاس های آموزش خط نابینایی، قواعد حاکم بر خانه های بریل را یاد گرفتم و واقعا شگفت زده شدم. یک معلم مدرسه هدلی نابینایان وینتکای النوی، یک ماشین پرکینز و یک کتاب کهنه آموزش قواعد خط نابینایی به من قرض داد که از آن روز، کتاب آموزش بریل، خواب و خوراک من شده بود. با رهنمون های معلم سارا در مدرسه هدلی و شرکت در کلاس های آموزش بریل، توانستم ابتدا نوشتن و خواندن خط بریل را به صورت بلند نویسی و سپس به صورت کوتاه نویسی فرا بگیرم. در همین حین سارا مشغول فراگیری تشخیص حروف الفبای خط بریل با حس لامسه بود. در کلاس های سارا طرز کار کردن و تدریس معلمش را به دقت مشاهده میکردم تا بتوانم در منزل خط نابینایی را به طور صحیح با دخترم کار کنم. جا دارد از معلم سارا معلم نابینایان تشکر کنم چرا که زمان زیادی صرف توضیح نحوه کار با سارا میکرد و نحوه آموزش خط بریل را برای من توضیح میداد. خانم معلم سارا تاکید داشت که کلاس کمکی او تنها برای کمک به کودکان نابینا نیست بلکه برای کمک به والدینشان نیز هست. تا همین امروز هم خدا را شکر میکنم چرا که معلم سارا که خود نیز بسیار جوان بود، عقیده داشت برای اینکه کودک نابینا در آینده و در خواندن خط بریل موفق شود، والدین او نیز باید با خط بریل و روش آموزش آن آشنا گردند.

کنار آمدن با خط بریل و مشکل نابینایی:

وقتی سارا به کلاس آمادگی رسید، نیمی از وقت خود را در کلاس ضمیمه و نیمه دیگر را با همکلاسی هایش می گذراند. دخترم به یادگیری خط نابینایی علاقه ای نداشت. او تنها بچه ای بود که در کلاسشان مشکل بینایی داشت و به زودی متوجه شد که با همسالانش از زمین تا آسمان فرق دارد چرا که قادر به خواندن و نوشتن با چشم به شکلی که همه همسالانش قادر بودند، نبود. با اینکه میتوانست با استفاده از حس لامسه خط نابینایی را بخواند ولی دوست داشت مثل بچه های دیگر، بتواند خطوط چاپی بینایی را مطالعه کند. دخترم سارا با مشکلات خلقی روبرو شد. در مدرسه قشقرق به پا میکرد. هر کدام از بچه ها که میخواستند هم گروهیش باشند را هول میداد، به دفعات راننده اتوبوسشان را احمق خطاب کرده بود و تنها کسی که در عکس های مدرسه لبخند نمیزد و در عوض زبانش را درآورده بود، دختر من بود. مدیر مدرسه پیشنهاد کرد به مشاوره خانواده مراجعه کنیم. در طول جلسات مشاوره هفتگی ای که داشتم به این نتیجه رسیدم که علت بدخلقی سارا این است که دنیای خودش را با همسالانش متفاوت میبیند. وقتی به احساس درونی دخترم پی بردم، متوجه شدم که چطور این مسئله را با او مطرح کنم و برایش تشریح کردم که نابینا بودن واقعا چیز بدی نیست. بر این باور بودم که یادگیری خط بریل، به دخترم کمک میکند بر ناراحتی و سرخوردگی خود که از نابیناییش ناشی میشد، غلبه کند. اگر میتوانست خط نابینایی را تند و روان بخواند، به این نتیجه میرسید که کار بسیار مهمی انجام داده و این اعتماد به نفسش را تقویت میکرد.

خوشبختانه علاقه شدید دخترم به کتاب و هوش سرشارش به او کمک کرد تا در جنگ با بریل پیروز شود. با اینکه دوست نداشت کسی کتاب های خط برجسته اش را ببیند، نمیتوانست از کتاب های نابیناییش دل بکند. در سال های اولیه حضورش در دبستان، کتاب های بریلش را داخل کشوی میزش پنهان میکرد و با دست از روی آنها میخواند. ولی زمانی که به کلاس سوم رسید، همکلاسی های سارا دیگر به صدای ماشین تایپ بریل او عادت کرده بودند، آنها تمام کتاب های بریل دخترم را خوب زیر و رو کرده بودند، تازگی عصای سفید سارا و کنجکاوی بچه ها نیز تمام شد و دیگر سارا کتاب هایش را بدون خجالت روی میز میگذاشت و بدون هیچ زحمتی از روی آنها میخواند. سارا توانست کتاب های صوتی و چاپی به خط نابینایی را از طریق خدمات کتاب خانه ملی برای نابینایان و معلولین جسمی، در کتابخانه محلی تحویل بگیرد.. گویی دخترم کتاب ها را با ولع میخورد و مهارت تند خوانی و روان خوانیش به سرعت تقویت شد.

همینطور که مهارت های سارا در استفاده از خط بریل بیشتر شد، من نیز همچنان به ادامه کار با خط نابینایی مشغول بودم. در سال های اولیه باید در انجام تکالیفش به او کمک میکردم و مشق هایی که به خط بریل مینوشت را بررسی و تصحیح مینمودم و هر جا در هجی کلمات مشکل داشت او را راهنمایی میکردم. از خوش شانسی من بود که در تقلا برای یادگیری خط نابینایی، توانستم کلاس ها، معلمان، متخصصین، مربیان و کارشناس های مربوط به این زمینه را پیدا کنم.

وقتی سارا وارد مقطع راهنمایی شد، زمان زیادی بود که دیگر در بریل از من پیشی گرفته بود و نیازی نبود من تکالیفش را از لحاظ درستی استفاده خط نابینایی بررسی و تصحیح کنم. همینطور که سواد بریلش روز به روز بیشتر میشد، در عوض سواد بریل من نم کشید چرا که دیگر مثل سابق با خط نابینایی سر و کاری نداشتم. اخیرا در تابستان برای سارا فرصتی دست داد که در یک اردوی تابستانی دو هفته ای در خلیج لئون شرکت کند. این اردو مخصوص کودکان نابینا و ناشنوا تدارک دیده شده بود. به هیچ وجه دلش نمیخواست در این اردو شرکت کند چون تا به حال اتفاق نیفتاده بود که به مدت دو هفته از زندگیش را دور از خانه سپری کند. به او قول دادم که هر روز به خط نابینایی یا همان بریل برایش نامه بنویسم تا احساس تنهایی نکند. هر روز که نامه ای از من به خط بریل به اردوگاه دخترم میرسید، بعد از اینکه خودش یک دور از روی نامه میخواند، نامه را بین دوستانش دست به دست میکرد و دوستانش دیوانه وار به غلط و غولوط های من در تایپ یک نامه نابینایی میخندیدند و خوش میگذراندند.

پیشی گرفتن سارا در تحصیل به خاطر استفاده از خط نابینایی:

چون دخترم میتوانست به سرعت نوشته های بریل را بخواند، دانش آموز ممتاز شد و در تمام درس ها بهترین نمرات را کسب میکرد. در مقابل، یکی از دوستان سارا که کم بینا بود و بین خواندن با خط بینایی و خط نابینایی بلاتکلیف بود، در خواندن متون مشکل داشت. ملیکا دوست سارا نوشته های چاپی به خط بینایی را به زحمت میخواند و اغلب پس از انجام تکالیفش سردرد های شدیدی میگرفت. ملیکا خط نابینایی را فقط برای خواندن و آن هم از روی تفریح فرا گرفته بود چرا که چشم هایش در ساعت های پایانی مدرسه دیگر قادر به ادامه خواندن به خط بینایی نبود. همان معلمی که در کلاس های ضمیمه به من و سارا برای آموختن خط نابینایی کمک کرده بود، با یک پیش بینی دقیق نسبت به شرایط ملیکا هر دو خط بینایی و نابینایی را به او آموخته بود. در نهایت ملیکا کم کم از خواندن به خط بینایی فاصله گرفت و بیشتر خواندنی هایش را به بریل میخواند.

سارا به دلیل مهارت بالا در خط نابینایی و کسب نمرات بالا با افتخارات زیادی از دبیرستان فارغ التحصیل شد و چندین بورسیه و کمک هزینه تحصیلی برای ورود به دانشگاه دریافت کرد. با سربلندی با نمرات بالا با مدرک لیسانس از دانشکده خود فارغ التحصیل شد و برای کسب مدرک فوق لیسانس حقوق وارد دانشگاه شد. فرصتی که در سن کودکی برای فراگیری خط نابینایی برای دخترم فراهم شد به او کمک کرد تا مهارت های لازم برای موفقیت تحصیلی را در زندگی به دست آورد. خط نابینایی یا همان بریل، کلید باسواد شدن دختر من بود و به او کمک کرد تا میدان حرکت به سوی موفقیت را هموار کند و شرایط را برای رقابت خود با افراد عادی برابر سازد.

همانطور که تجربه سارا دختر من نشان میدهد، این موضوع که آیا باید خط نابینایی را به نابینایان آموخت و این آموزش از چه زمان مناسب است، تاثیر بسزایی بر باسوادی و میزان موفقیت تحصیلی و امکان شکار فرصت های شغلی توسط این قشر خواهد داشت. ما پدر ها و مادر ها با صحبت با چشم پزشکانی که کودکانمان تحت نظرشان هستند، کارشناسان آسیب های بینایی، معلمان دانش آموز های دارای آسیب بینایی و معلم های عادی فرزندانمان، میتوانیم عضوی تاثیر گزار از تیمی باشیم که مسئولیت آموزش کودکانمان را بر عهده دارد و این تصمیم با ماست که میزان نقش خط نابینایی به عنوان یک ابزار مطالعه برای آنها را تعیین کنیم. هم اکنون در دویستمین سالروز بزرگداشت لویی بریل، مخترع خط نابینایی، بیشتر از هر زمان نیاز است که ما والدین از نقش و اهمیت خط نابینایی برای کودکان نابینا و کم بینا آگاه باشیم.

ترجمه: مجتبی خادمی ورنامخواستی.

کپی برداری با اجازه کتبی از مترجم بلامانع می باشد.

۴ دیدگاه دربارهٔ «والدین نابینایان بخوانید: نقش خط نابینایی یا بریل در رسیدن کودک به قله موفقیت از نظر یک مادر»

سلام
مقاله بسیار جالبی است ساده و روان و دارای هدف بسیار بزرگ
این کامنت به منزله کسب اجازه اصلا نیست فقط به استحضار عالی می رساند که این مقاله توسط من کش رفت و در جائی بسیار خوب درج شد و تازه فقط همین نیست با خواندن این مقاله فعلا قصد نمودم تا تجربیات مدون خودم در زمینه کاری را بر همین پایه بنا کنم و به اون وزیری که در خصوص سه درصد اشتغال معلولان در تریبون رسمی افتضاح ببار آورده را با استناد به تجربیات والدین متنبه سازم هر چند که شاید اصلا همین مثل باشد : آنچه به جائی نرسد ، فریاد است .
خوب زیاد صحبت کردم حالا دور از شوخی با اجازه این مطلب را قبلا دزدیدم بای .

سلام. میگم جسارتا اسم مترجم را که از پایین مقاله حذف نکردید. نه؟ در این صورت هیچ مشکلی نیست. هرجای دیگر هم که خواستید درج بفرمایید. هدف من هم از ترجمه این مقاله آشنایی بیشتر جامعه با مشکلات کودکانی است که دچار آسیب بینایی هستند. این گونه محتوا ها یا در زبان فارسی پیدا نمیشوند و یا پراکنده و دور از دسترس عموم قرار میگیرند.

سلام
خیر قربان هم نام مترجم البته فکر کنم نداشت !
را در انتهای ترجمه بود حذف ننمودم که در ابتدای مقاله در صفحه اصلی هم نام استاد بزرگواری همچون شما را آوردم البته که در انتهای ترجمه شما در ادامه مطلب رفتم که آدرس گوش کن را بنویسم که بلوگفا متاسفانه گوش نکرد البته لینک شما را در هر صورت متشکرم از شما و هدف واقعا بزرگی دارید و موفق باشید .بای

پاسخ دادن به مجتبي لغو پاسخ