خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

2 دی 91

به لفت و لیس های پمپ بنزینی از ما ها و ماشین های دیگه قسم که امشب حالم خیلی خوبه. راننده میپرسه کجا ببرمت؟ رفیقش میگه هرجا. منم منتظرم. هر وخ هر طور شد ماهم هستیم. پایه ایم تا صبح. تا شب ولی نه تا صبح بعدی که میسنجنمون. دربدری و مسخره بازی و گشت و گردش و امیدواری به زندگی بدجور منو تو بغل گرفته. داره فشارم میده. خوشبختی دوستم داره. اگر نداشت همچین که وحشیانه میزنه رو ترمز من با لبتاپ با کله رفته بودیم تو شیشه. بچه ها مثل من روزای تعطیل بزنید بیرون. حال کنید با رفیق. بی رفیق. امروز و این روزا حال خوشی دارم. هرکی ندونه فکر میکنه از اون ته و توهاشم. نه والا؟ مگه نیستم. بوی سیگار داره به صد گار تبدیلم میکنه. روز گار. سی گار. حالا هم صد گار. این گار عجب چیز خوبیه. نوشته را قاتی نکنم. این تی ام بکس که میخونه صداش یه خش خاصی داره که من خوشم هم نیاد بدم نمیاد. دلم میخواست بینا بودم خودم پشت این ماشینه میشستم. ولی حالا که نیستم غمی نیست. سوار ماشین بینا هایی که دوستم دارند و دوستشون دارم میشم و حس خوب تلفیق بو های عطر و سیگار و خیابون رو تجربه میکنم تا سرحد نهایت. حالا تولد رفیقم تموم شده و شبگردی های من شروع. حرف مفت که بگیم و بشنویم و بخندی. ای کاش یکی که خیلی میخوامش باهام بود تا با اون توی ماشین میرفتیمو میگفتیمو میخندیدیم. شعر میخوندیم واسه هم و از دغدغه ها واسه هم میگفتیم. شب. دوستم دقیقا مثل شب و خنکی شب میمونه. خیلی خوبه که میتونم بنویسم. الان چنان ماشین پرید بالا توی یه دست انداز که دکمه فاصله خود به خود توسط انگشت شصتم فشار داده شد. دارم به یه سفر اردویی با بچه های پاکار فکر میکنم که چه خوب میشد جور بشه. ولی حالا هم که نه سفری هست و نه اونی که دلم خیلی میخوادش و حالا که اون به من وابسته نیست طوری نیست. من نقد رو میچسبم که آواز دهل شنیدن از دور خوش است. دلیل افسردگی ما نابینا ها بودن با بینا هاست. درمان افسردگی ما نابینا ها هم بودن با بینا هاست. تفاوت این دوتا بودن در اینه که اگر با بینا هایی باشی که کاری واست نکنند، از ناتوانی های خودت نا امید میشی. ولی اگه با بینا هایی باشی که هم هواتو داشته باشند هم ازت انتظار داشته باشند، خوب میشی. امیدوار میشی. لذت میبری. اعتماد به نفست میره بالا. میفهمی که تو هم چه توانایی هایی داری. داریم میریم از دروازه شیراز رد بشیم. کلی جک و عشق و حال و مال و بال و دیگه چی میخواییم. من انگیزه پیدا میکنم واسه انجام ترجمه های بهتر. لایی نکش ببینم چی دارم مینویسم. شادمهر داره میخونه. انگیزه واسه درس خوندن. من یک جو گیر حسابی هستم که با کوچکترین تغییر محسوسی تاثیر میگیرم. من خوشحال ترین فرد روی کره زمینم. یادتونه سایت که ریخت به هم منم ریختم به هم؟ حالا دو روز که اوضاع به وفق مرادم شده میبینید چه قدر شادم؟ البته که نه اون وضع بد و نه این وضع عالی همیشگی نیست. بینابین هم میشه. زندگی فراز و نشیب زیاد داره. باید عادت کنم که از خوبی ها زیادی خوشحال نشم و از بدی ها هم زیاد ناراحت نشم. خوب برم به حالم برسم. حس شب بهترین حس دنیاست. وقتی میثم میگه من با شب دوستم میبینم شب دوست من هم هست. دوست مشترک من و میثم و خیلی های دیگه. این حس خوب شب از بچگی باهام بوده. خیلی خصوصی مینویسم. البته تخیلی. ولی کسی که نخواسته باشه من استخدام بشم معلومه که این خزعبلات رو دست بهونه میکنه. خوش باشید تا همیشه تا منم باز چند روز دیگه با یه مطلب مفید بیام خدمتتون. بقیه اعضا بی کار ننشینید.

یک پاسخ به «2 دی 91»

خب به سلامتی بعد دو سال هم اینجا اول شدم ….
“با توجه به این که اینجاهایی که حالا من میام کسی دیگه سر نمی‌زنه پس: ای ول نخودی خانم اولیت مبارک … ان شا الله تو زندگیت همیشه اول باشی”

خب من واقعاً در تعجبم که چه شکلی می‌شه تو یه اتومبیل در حال حرکت که دستگاه پخشش هم روشن هست از همه لحظات لذت برد و خوشحال بود و بعد فرصت کرد این ها رو نوشت …. خیییلی ها ….
منهای اون بوی سیگار بقیش عالی بوده …. ان شا الله بازم براتون از این خوشی ها پیش بیاد …. ما هم خاطرش رو بخونیم ….

دیدگاهتان را بنویسید