خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کور چشمان کور دل

اما امروز می خواهم دوتا مطلب بگویم اول بزارید یکی که خیلی دارد اذیتم می کند را بگویم تا راحت شوم
راستی دورود ببخشید خیلی استرس گرفتم یادم رفت اول بگویم حالش را هم نداشتم پاکش کنم
خوب قبلا طی یک اطلاعیه گفته بودم که در روز یک شنبه جلسه ای روانشناسی برگذار می شود که من جلسه را خواهم گردان اما برایتان بگویم از جلسه نه از خود جلسه بلکه از دوستان احمقی که وقتی خود دانشی ندارند نمی توانند ببینند که دیگران برای پیشبرد اهداف انسان دوستانه تلاش می کنند. بار دیگر انجمنهای ما سابت کردن که نه تنها کار آمد نیستند بلکه کار خراب کن هستند. بله دوستان عزیز من ابتدا به یکی از انجمنها به نام جامعه اسلامی فاکسی را ارسال کردم تا به وسیله این پیام گیر این جلسه را به اطلاع دوستان برسانم آنها هم نامردی نکردند و گذاشتنش روی پیام گیر که الحق مثمر سمر قرار گرفت ولی اصل مطلب از آنجایی شروع شد که بعد از دو روز این پیام حسف شد و به جای آن پیام یکی از انجمنها دیگر قرار گرفت. شاخکهایم تیز شد گشتم دنبال علت و فهمیدم بله همان انجمن که چشم نداشت ببیند یکی دیگر از بچه ها توانمند شده و می تواند مستقل از آنها حتا اگر حمایتی نباشد جلسه برگذار کند به آن جامعه تماس گرفته بود و مثل لاتهای چاله میدون داد و قال کرده بود که چرا این پیام را روی پیام گیر قرار داده اید تازه کار به این جا ختم نشد چند نفر از خانمها را فرستاده بودند که به بهانه جلسه به من زنگ بزنند و ببینند آیا جلسه برگذار می شود یا نه. آری دوستان آری این است روزگار ما عده ای فکر می کنند که من گیر برگذاری یک جلسه هستم تا بیکاریم را حل کنم نه دوست عزیز نه. اگر تو بیکاری من نیستم همین الان من دارم روی یک مقاله برای کودکان کار می کنم همچنین روی یک کتاب بهداشت روانی در مورد کار و همچنین روی پایان نامه و چنتا کار دیگر که مربوط به دانشگاه می شود. همچنین خوب است بدانی از طرف کیلینیک آسنا به من پیش نهاد کار شد تا جلسات را برای بچه های بینا برگذار کنم. کار موسیقیم هم که قوز بالای قوز شده است انگار نمی توانم ازش دست بکشم. بد نیست بدانید من سه مقاله در همایش سایکو سماتیک که مربوط به روانشناسی بود که البته بین المللی بود به چاپ رساندم یک مقاله هم در یکی دو ماه آینده در فصل نامه علمی پژوهشی به چاپ خواهم رساند که دوستان روانشناس می دانند چقدر ارزش دارد. این بخشی از کارهای من است هرچند حنوض خیلی کوچک هستم که بخواهم عرض اندام کنم چون بزرگانی چون مجتبی خادمی. جواد ایزدی. اسماعیل رفاهی. احمد حیدری مهندس رضایی. آقای حاتمی چندین حقوق دان نابینا. آقای هادیان و دیگران که حالا در ذهنم نیستند هستند که باید سالها بگذرد تا مثل آنها شوم چه در اعتماد به نفس چه از لحاظ پیشرفت. اما اگر حتا اگر دیگر نشد جلسه برگذار کنم همین جا در همین سایت جلساتم را برگذار می کنم تا بترکد چشم هرچه حسود است. نمی خواستم بگویم ولی از دهنم در رفت اصلا ننشستم که اینها را بنویسم به خدا راست می گویم ولی خیلی بهم فشار آورده بود انگار سریز کرد انگار بیرو ریخت
یک مطلب دیگر مانده که بعدا می گویمد در یک پست دیگر
ببخشید ناراحت شدید

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «کور چشمان کور دل»

سلام. طولش نمیدم. اول، تا بود همین بود. اینکه اتفاق جدیدی نیست. حتی یک درصد هم تازگی نداره. پس هیچی نمیگم چون هر گفتنی در این مورد رو شما از حفظ هستی. دوم، از من باور کن. سکوت قویترین صلاحه. چنان بابایی از طرفت درمیاره که خودتم می مونی توش. من زیاد تجربهش کردم. هیچکدوم از دادهایی که زدم اندازه سکوت در جواب جفتک اندازیهایی که باهاش رو به رو شدم اثر نداشتن. پس بذار اونها زیر فشار باشن نه شما. احتمالا نگران جلسه بعدی هستن چون چیزی بارشون نیست جز همین هنری که شما ازشون دیدی. فرستادن چندتا خانم که نقش…رو بازی کنن تا از حرکتت سر دربیارن. سوم، به هر چیز اندازه ارزشش بها بده. اینها واقعا به بالا رفتن فشار خون آدم نمی ارزن. دیگه هیچی. فقط اینکه، سخت نگیر.
ایام به کام.

پیوست!
من هیچوقت با حواس جمع املا نخوندم و ننوشتم. به نظرم تمرکز کردن روی این درس خیلی… بگذریم. نتیجهش این شد که به جای سلاح نوشتم صلاح. اصلاح میکنم. سکوت قویترین سلاحه. خوانندگان عزیز! حالا تا میتونید بخندید و از من عبرت بگیرید و اگر هنوز دانشآموز هستید به املا بیشتر توجه کنید تا در چنین مواقعی شبیه من ضایع نشید. ایام به کام.

سلام.
شما که سیستم منو چشم زدید و من یه مدت از محله دور موندم بس که گفتید انگار ۲۴ساعت توی سایتم ولی بالاخره درست شد و دوباره برگشتم. بگذریم
من که اولین کسی بودم که بهتون پیشنهاد دادم جلسات آموزشیتونو توی محله برگزار کنید گوش نکردید نتیجش این شد.
اتفاقا روزی که قرار بود جلسه اول کلاستون باشه من قصد داشتم بیام اصفهان که نخودی این خبرو بهم داد. گفتم هم فاله هم تماشا،هم دوستانم رو میبینم هم به کلاس شما یه سر میزنم ولی برنامم جور نشد.
به نظر من ارزش نداره اعصابتونو واسه این به ظاهر آدمها خراب کنید،در ضمن زمان دفاع پایان نامهتون فراموش نکنید هم محلیها رو دعوت کنید،شما که موفقید پس اجازه ندید این مسایل بیهوده ذهنتون رو به هم بریزه

سلام.
حالا جلسه برگزار میشه آخرش یا نه؟
اگر برگزار بشه فایل صوتی جلسه که به بچه ها برسه خیلی خیلی مهمه.
در ضمن به کوری چشم حسود هم که شده سعی میکنم امکان اینکه جلسه به صورت صوتی برگزار بشه رو فراهم کنم که مثلا همه دور هم توی یه اتاق چت صوتی باشیم و بعد شما بیایی صحبت کنی و همزمان بچه ها به صورت مستقیم سوال هاشون را بپرسند.
هیچ کاری نشد نداره. باقی را ول کن خودمونا بچسب.

سلام منم با نظر دوستان کاملاً موافقم البته نمی دونم تازگیها چم شده که هی موافقت می کنم وگرنه نافم رو با مخالفت بریدند!
منم آخرش این اسکایپ رو یاد می گیرم می یام تو جلساتتون شرکت می کنم، بعدش هم بی خیال این نیز بگذرد.

درود
از این که درد دلت را در این مکان نوشتی خودش نشان از اهمیت افراد محله در پیشگاه شما دارد ممنون که اینگونه صادقانه نوشتی .خوب کاری کردی .اما شروع هر کاری سخت و برخی کارها طاقت فرسا هستند ولی این جلسات که واقعا انسان دوستانه بودند و از ذات پاک و روشن شما دوست گرامی نشات گرفته و عملکرد ناصواب انجمن ها که هستند موجب رنجش شما شده و حق هم به جانب شماست .اگر زمان تشکیل جلسات هماهنگی شده که اطلاعیه شما هم حاکی از همکاری دوستان شماست حتما با قدرت و صلابت اقدام به اجرای همایش هایتان بپردازید و حضور داشته باشید در مکان حتی با یک نفر هم شده و یا اصلا هیچ شما در این راه خوب شروع کردید پس تاریخ جلسات را منتشر نمائید و در راس ساعت مقرر در جلسه حاضر شوید .شما کار را شروع کردید باید به نحو احسن ادامه دهید اگر پس بزنید شکست خورده هستید و این را آقایان می خواهند .خوشحال شدم از توانمندی هایتان این مطالب باعث افتخار ما نابینایان می باشد می شود واقعا می شود .من به کمک دوستی توانستم اسکایپ شش یک را دریافت کنم و هم اکنون شش روزی است که دست و پا شکسته کار می کنم با آن نخودی جان کار با اسکایپ سخت نیست و چشمک جان هم جلسات را به کوری چشم دشمنان اجراء کن هم فایل صوتی را در محله بگذار هم در اسکایپ به صورت زنجیره هر فرد یک تماس می توان حوزه فعالیتت را در سراسر ایران گسترش داد خو شما می دانید اگر نابینایان یا کم بینایان بتوانند شناخت از روان خود داشتهباشند قطعا بسیاری از مشکلات حل می شود و این کار را به هیچ قیمتی نمی توان با پول خرید .این کار شما با ادامه و گسترش آنچنان ارزشمند خواهد بود که قابل توصیف نیست جانم .
طولانی شد من هم منتظر خبر تشکیل جلسات بعدی هستم .انجمن ها نیز باید تعریف داشته باشند هر چند در زندگی اصول اولیه تعدیل باید شوند انجمن ها هم باید بر اساس قانون تعدیل و کار آمد شوند و اهتمام شما در تشکیل جلسات قطعا یک انجمن معنوی وارزشمند را به یاد خواهد گذارد موفقیت شما دوست عزیز موجبات خوشحالی ما است موفق باشید بدرود

بابا دمتان گرم خیلی بهم حال دادید به خدا بعد از کارهایی که از این انجمنها دیدم نیازمند دلگرمی شما هم محلیها بودم.. مسعود دمت گرم چقدر باحال فین گیلییش می نویسی خیلی حال می کنم
اما پریسا تا حالا کامنتی ازت ندیده بودم ولی بهت میآید خیلی سخنور یا به قولی آماده به پاسخ باشی این را از فنونی که در مصاحبه بهمان یاد دادند استنباط می کنم نمی دانم چقدر درست است.
باور کنید چندین بار می خواستم بنویسم بنفشه کجاست چرا دیگر کامنت نمی گذارد ولی خیلی خوشحال شدم آمدی بنفشه. اسمت هم خیلی زیباست اسم گلها برای خانمها بهترین اسمهاست.
نخودی خودت را عشق است دیگر هیچی
مجتبی دمت گرم که این محله را راه انداختی الحق که همه خمار بودیم این یک هفته که محله خبری نبود. من که زیاد از کامپیوتر سر در نمی آورم ولی اگر بشود اینجا یعنی در این محله با هم صوتی بحث کنیم حالا در باره هر موضوعی که بشود چه می شود

درود
چشمک جان پس من چی یادت رفت که مرا هم در لیست درج کنید من چه کنم که کامنت گذاشتم اما هنوز منتشر نشده دوباره تکرارش کردم خطا داد که قبلا کامنت با همین محتوا دادید .
حالا
زود تسلیم نشو جانم همان کلاس را با حداقل امکانات در زمان مورد نظر اجرا کن بعد اگر خواستی بیا کنفرانس بگذار برای محله یا فایل صوتی بگذار در راهی که انتخاب کردی و شروع هم کردی مسیر را به همین سادگی عوض نکن باشه با حداقل شنوندگان نیز جلسه را برگزار کن مطمئن باش همه سر کلاس شما حاضر خواهند شد حتی همان کور چشمان کورد دل ! در دنیای بینا ها هم همین امر هست و شرط اصلی آن تسلیم نشدن و عوض نکردن طریق است به امید اینکه ادامه دهی و موفقیت اینکار را هم مانند سایر کارها به اطلاع ما برسانی
موفق باشی .
اون کامنت من اگر فنا شود خیلی بد می شود که به محله از مظر امنیتی … می شوم بد بین

سلام بابا چشمک چرا جوش آوردی، بی خیال.من رو که توی آون آدم هایی که داشتی می شمردی از قلم انداختی ولی همون طور که تا حالا هر کاری از دستم بر لومد واست جلسه های کتابخونه کردم از این به بعد هم هستیم داداش.رو من حساب کن.یه وقت دیگه برای جلسه بعدی معین کن تا بهت بگم.

درود با اینکه معلومه دیر رسیدم
ولی دلم نیومد نظر نذارم
دوست گرامی به قول پریسا سکوت دندونشکن ترین جوابه!
به خصوص اگه هدفتون رو گم نکنید و مثل گذشته بی توجه به اینکه چی شده و چی نشده جلساتتون رو برگزار کنید
با آرزوی موفقیت های روز افزون

سلام. ببخشید دیر اومدم. ممنونم دوست من. من سخنور نیستم ولی هرچی به نظرم گفتنی میاد باید بگم. نمی دونم این خوبه یا بد ولی من همچنان ترکش نکردم و فعلا خیال ترکش رو هم ندارم. اون چیزها به نظرم باید گفته می شد پس گفتم. در مورد اینکه شما منو اینجا ندیده بودی هم کمی تقصیر مرورگرم بود که وقتی وارد این سایت می شدم برای باز کردن هر تیتری جاز نیم دقیقه یا بیشتر سکوت می فرمود و سر کارم می ذاشت که هیچ خوشم نمی اومد. الان با راهنمایی یکی از دوستان بسیار عزیز از در فایرفاکس وارد میشم و این مشکل حل شد. طفلک شماها که از این به بعد از دستم آرامش ندارید. سایتهای شلوغ و پر رفت و آمدرو خیلی دوست دارم و احتمالا زیاد اینطرفها آفتابی میشم. من با بی نام عزیز موافقم. مستقیم به هدف نگاه کن و برو بذار اطرافت منفجر بشه. اینطوری قدرت انفجار بالاتره. باور کن راست میگم. راستی بی نام عزیز! چه شعر قشنگی بود. بازم از اینا داری؟ کاش جواب مثبت باشه. مجتبای عزیز، پیشاپیش ممنون. کار قشنگی میشه. دیگه زیاد شلوغ کردم.
ایام به کام.

دیدگاهتان را بنویسید