می خواهم بنویسم اما چه نمی دانم؟
چیزی سنگین است اما چه؟ نمی دانم!
راهی را باید می رفتم اما نرفتم! چرا؟ نمی دانم!
و باز می نویسم و می نویسم!
اما دوست دارم می توانستم فریاد بزنم!
بروم در خیابان در یک میدان خیلی خیلی بزرگ پر از آدم آنجا فریاد بزنم! داد بزنم!
چه بگویم نمیدانم چرا بروم نمی دانم!
اصلاً نمی دانم چرا؟!
و باز نمی دانم چرا هزیان گویی های خودم را برای شما داد می زنم؟
ای کاش گوش های شما هم بسته باشد!
مثل روح من اما نه مثل گوش های من!
۳ دیدگاه دربارهٔ «بی عنوان»
سلام خودم چطوری چقدر استقبال شده از پستت به کدومش جواب بدی!؟ اشکال نداره به هیچ کدوم جواب نده۱
سلام صبح به خیر فکر کنم حسابی زده به سرم هی میام برای خودم نظر می ذارم!
آخه نخود جان هزیان گویی که دیگه دیدگاه نمی خواد عزیزم برو ادامه خوابت رو برو که این طوری شاید یه کمی پیچ و مهره های سرت هم بیاد سر جاش!
سلام دارم دنبال پست های خودم می گردم رسیدم به تو پست عزیز محجور مونده گفتم یه سلامی عرض کنم برم ……. “”