خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

امروز را با چشمک مرور کنید

بیایید امروز را با من یک بار دیگر مرور کنید
امروز برای من روز جالبی بود آره خیلی جالب من از ابتدای صبح در این فکر بودم که بنشینم توی خانه درس بخوانم یا برم با خانواده به دهاتمان. برای من خیلی صخت بود تصمیم بگیرم ولی در نهایت تصمیم گرفتم بروم هرچه می خواهد بشود بشود “”تو چند لحظه حرف نزن به بیانی خفه شو» ببخشید با شما نبودم. خوب رفتم قرار بود بریم یکی دوتا کرت را بکاریم حتما دوستان می دانند کرت چیست. کرت یا لته همان محوطه ای است که در زمین کشاورزی با حالتی مثل جدول مانند از هم جدایش می کنند تا بتوانند بهتر آب را در آن جاری کنند و دیگر عواملی که من نمی دانم. آره رفتیم صبح آفتاب بود من افتادم گل درختها بادام تا چنتا چاغاله بکنم. بعد توی یک باغ دیگر سر آلوچه ها نمی دانید چقدر حال می دهد از خود درخت میوه را بکنی بخوری همانطور نه شسته. البته برای سوسولها نه این طوری نیست آنهایی که می خواهند خاکی نشوند. ناخنهایشان نشکند. موهایشان بهم نریزد یا هر کوفتی دیگر. ” دوباره تو حرف زدی یکم ساکت شو می زنم توی دهنت ” ببخشید. داشتم می گفتم آخه منم ناخنهایم بلند است البته فقط دست راستم برای زدن گیتار. هردفعه که می رویم باغ یکی می شکند تا چند روز عذایش را می گیرم ولی نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. آره بعدش وقت آتش زدن چوبهای خشک شد. نمی دانید چه صدای باحالی داره آدم حال می آید. اما نمی دانید فحش هاییی که مادر به شما می دهد هم چه دردی دارد خوب خره نمی گی درختها را آتش بزنی مگر مریضی و چنتا حرف دیگر که نمی شود گفت. اما این حرفها را به جان خریدم چون عاشق صدای چرق چرق چوبم. راستی یک کنده درخت هم آتش گرفت که اگر پدرم نفهمیده بود دیگه الان. ولش کنید. اما بعد رسیدیم به چایی آتیشی. وای از این چایی چقدر می چسبد. ” مگر با تو نیستم بی شعور بتمرگ دیگر. ” شرمنده آره آن هم با نبات. بعد یک چرت زیر درخت بادام که البته چنتا آشنا رسیدند و چرتم را پاره کردند. حالا رسیدیم به نماز. خوب بعد از خوردن این همه چیز و کلی چای آب و کوفت دیگر باید حالا رفت به یک گلاب به رویتان اما کجا؟ جایی نیست نه آفتابه یا شلنگی هیچی. خوب یک شیشه آب می کنی بعد میری زیر یک درخت جایی که دیگران نبینندنت البته باید در این مورد حتما از یک بینا مشاوره بگیری حتما وگرنه رسوای عالم می شوی. حالا اگر وسواسی باشی پدرت در می آید خوب من هم کمی وسواسی هستم ولش کن بریم ادامه را بگویم بعد سر جوی نشستم و وضو گرفتم به قول بابام دست نماز گرفتم بعد روی یک تیکه پارچه یا جل روی خاک زیر درخت نماز خواندم. چقدر لظت دارد انگار به خدا نزدیکتری انگار خدا در طبیعت بیشتر یافت می شود. حالا داییم آمد با کلی بد قولی آخه قرار بود صبح بیایید تا گوجه را بکاریم. نمی دانم می گند حلال زاده به داییش می رود من هم بعضی مواقعه خیلی بد قول می شوم. حالا شروع کردند به کندن زمین باید خاک را زیر و رو کرد و سپس علف حرذه ها را کند تا وسط گوجه ها علف نباشد. من هم از لای خاکهای زیر و رو شده علفها را می جستم و می ریختیم بیرون. حالا فکر کن من کور مال کور مال چه وضعی می شود. ” ای کاش بمیری ولم کن می کشمتا احمق.” ببخشید. بعد یک ماجرای دیگر پیش آمد یک درخت خشک شده سر راه بود که باید بریده می شد حالا همه که کار داشتند کی باید ببرد. این یک تجربه جالب است انداختن یک درخت. نه؟ اره را برداشتم و از جایی که مامانم گفت شروع کردم هی زور زدم هی زور زدم نشد که نشد. تازه فهمیدم اشتباهی از یک جهت بیخودی دارم تنه را می برم. خوب جای را عوض کردم دوباره دوباره مثل خر زور می زدم تا اینکه تنه نصف بیشترش بریده شد بعد پریدم روی تنه و شروع کردم فشار بیارم. خرچ خرچ. درخت شکست و نقش زمین شد و چشمک بیچاره مثل دیوانه ها انگار به ماه رفته باشد از خود بیخود شد که من درخت را بریدم. اما به خدا خیلی باحال بود تا حال درخت بریده اید خیلی حال می دهد. حالا باران شروع کرد به باریدن اما تازه کار کاشت گوجه ها شروع شده بود. تا حال از نزدیک ندیده بودم که چطوری کرت را پر از آب می کنند. آب را از جوی آب با جهت دادن به آن از طریق بستن آن با خاکها یا سنگها به سمت کرت می برند. بعد صبر می کند تا پر شود. حالا باران بیشتر شده و باد هم می آمد داشتم از سرما میمردم تازه دستم که از اره تیز کلی زخم و زلی شده بود می سوخت. آب از چشم چاره می ریخت اما چاره نبود با درد سر از توی سنگ ساغار به خانه رسیدیم و من بودم که خدا خدا می کردم که سرما نخورم که بیچاره می شوم.
آره دوستان این بود یک روز من در دهات. من عاشق زمین هستم. من عاشق آب بازی چلپ چلپ کردن در آنم. من عاشق حیواناتم. من عاشق درختم آتشم طبیعتم. من نمی خواهم همه اش پای اینترنت بنشینم من می خواهم به صورت واقعی با دنیا باشم. من عاشق هوای گرمم. آفتاب. باران. بادم. من این ها را نوشتم تا بگویم که هرچند امروز درسی نخواندم ولی خیلی درس گرفتم. درس امروز من نظریات فروید یا روانشناسی دیگر که از آزمایشگاه بیرون آمده یا با پرسش نامه به آن رسیده باشد نبود. درس من شادی حاصل از نزدیکی با طبیعت بود. درس من خوشی بیخودی بود. درس من لرزیدن در سرما بود.
” خفه شو” ببخشید. راستی نگفتم چرا در وسط نوشته هایم بعضی وقتها روی صحبتم از شما بر می گشت و با کسی دیگر جمله ای صحبت می کردم. این جملات را به نفس کوفتی خودم می گفتم. آخه از صبح تا حالا هی می گوید امروزت حدر شد. درس نخواندی. هی پیام منفی می دهد

۳۱ دیدگاه دربارهٔ «امروز را با چشمک مرور کنید»

سلام. ارزش تمام کارهای امروز شما یک طرف, ارزش نماز شما که امیدوارم با حضور قلب بوده باشد یک طرف. چشمک, بچه ها اسممو مسخره میکنند. درمونشون کن! من به اسمم افتخار میکنم. مگه چشه؟ حتماً باید آرش, سامان, چی گفتی, چه اهمیتی دارد, پدرام و هزاران اسامی بی مسمای دیگر باشه که قشنگ باشه؟ به تو هم توصیه میکنم اسمتو عوض کن به خدا نمازت بیشتر مقبول واقع میشه

سلام دفعه دیگه رفتید دهاتتون یه خبری بدید ما هم جمع کنیم بیایم! منم آتیش زدن دوست دارم یه بار برای اینکه ببینم چطور میشه یه دسته کاه که جمع شده بود رو آتیش زدم خدا رحم کرد بابام زود رسید! درخت بریدن که کار من نیست ولی آلوچه خوردن رو هم می تونم تقبل کنم!
راستی ما هم دیروز رفتیم اردو جاتون خالی خیلی خیلی بتوان خیلی خوش گذشت طبیعت بکر، تپه چشمه درخت آلوچه و چاقاله و مهمتر از اون آبشار در زیر بارون که خیلی حال داد جدی جدی جاتون خالی.
اگه اردو نرفته بودم حالا کلی حصودیم میشد که دیگه الآن نشد….

سلام بی انصافی هم نباید کرد من با انجمن x نابینایان رفته بودم.
به نظر من اگه خودت بخوای بهت خوش بگذره خوش میگذره و من همیشه این رو می خوام.
وقتی خودت رو به همراه اکیپ دوستان اردو ببری اردو خوش میگذره شما هم دفعه دیگه اگه خواستید برید اردو اکیپتون رو هم ببرید بعدش نتیجه رو بگید.

چه باحال خوش به حالتون. منم دیروز اینجا نوشته بودم که دلم گرفته بعد از اون داییم اومد خونمون یه نگا به من کرد گفت حوصلت سر رفته گفتم آره گفت لباساتو بپوش بریم بیرون خلاصه رفتیم یه موتورسواری حسابی دایی من کلا خیلی بد رانندگی میکنه توی فامیل معروفه ولی خداییش با موتور اونجوری رانندگی کردن خیلی مزه داد منم پشتشو گرفته بودم که نیفتم گفت این سوسولبازیا چیه منو ول کن دستتو بذار روی پات حال کن گفتم باشه و الحق اینجوری کیفش بیشتر بود موقع دور زدن قلبم میومد تو دهنم
خوب چرا اینجوری نگا میکنین؟ این دومین بارم بود که موتور سوار میشدم اولیشم یادم نیست خیلی بچه بودم
بگذریم خاطرم خیلی طولانی شد یه پست شد واسه خودش در هر حال مرسی که اینارو نوشتین

سید اسلام. نترسید نماز هر کس مورد قبول است خدا سخت گیر نیست. اما من به اسم شما شک دارم چه برسد اسم خودم را عوض کنم. ولی اگر واقعیت دارد که خیلی خوب است در این دنیا پر از داد قال چقدر خوب است یکی ما را به یاد خدا بیندازد
مجتبی. نخودی. مینا. مرسی که نظر دادید

سلام.منم کلاً از خاطره نویسی خوشم میاد.قبلا ها که وبلاگ داشتم تموم خاطراتمو مینوشتم ولی الآن ترجیح میدم فقط بخونم تا این که خودم بنویسم. خوش به حال خودم که درسم تموم شده و به راحتی میرم تفریح. از بس نظریه فروید خوندیم فک کنم اگه بیشتر میخوندیم همه زندگیمون میشد شکل فروید
🙂 شاد باشید. “یا حق”

قربون همتون.آقای سید اسلام موسوی شما اجازه افتخار به اسمت را داری ولی اجازه توهین به اسم دیگران را کی به شما داده؟همانگونه که اسم شما برای خودتان قابل احترام است اسامی ما هم برای خودمون قابل احترام است.دیگه نبینم از این بی احترامی ها بکنی ها.آنقدر پاسخ دادن به این بی احترامیت لازم بود که قدر دانی از چشمک را فراموش کردم.یک سبد گل پیش کش چشمک عزیز.

سارا. تو هم روانشناسی می خوانی. از فروید بیزار شدی؟ یادت نرود فروید پدر روانشناسان است بی احترامی به او بی احترامی به تمام ماست. او یکی از پدیده های قرن بود که دنیا را متحول کرد. هرچند خیلی ها در ایران مخالفت باهاش می کنند ولی تو حتما می دانی که او چه خدمات ارزنده ای به مردم دنیا کرده است.
اما سارا دوتا تشکر ازت می کنم یکی به این خاطر که با نام خودت نظر گذاشتی یکی به این خاطر که به تفریح علاقه داری معلوم است از آن دخترهای باحالی
چی گفتی. بی خیال سید اسلام شو خوب این نظرش است

salm cheshmak aziz vaay vaghean khoosh beh halet yekami behet hasoodim shood ,man az hameyeh oon chiza keh bala gofti khosham miad beh joz heivoona aslanam negaraneh shekastaneh nakhoonam nistam beh nazareh man keh kheili kareh khoobi kardi keh 1 rooz dars ro tatil kardi va beh tafrih rafti ey kash ma ham hamchin bagheh khoshkeli dashtim hamoon joori keh dashtam khateratro mikhoondam khodamo jayeh to tasavor mikardam va vaghean behem khosh gozasht va lezat bordam vaseh yeh lahzeh fekr kardam khodam raftam bagh ,beharhal kooftet besheh keh rafti chaghaleh khordi va aloocheh 🙂 nafseh cheshmak dast az sareh doosteh man bardar kheiliam kareh khoobi kard keh raft tafrih 🙂

درود استاد مثل همیشه عالی نوشتید.
کسایی که با من ارتباط دارن میدونن من راجع به هرچی زی نظر واقعیمو میگم و اصلا اهل خدایی نکرده تملق نیستم.
پس فک نکنید الکی هی از نوشته هاتون تعریف میکنم.
قلم خیلی خیلی خوبی داری.
بچه ها بهتون توصیه میکنم با تندرو جماعت در نیفتید که اصلا منطق سرش نمیشه.
پس راحت دم به تله ندید و آرامشتونو حفظ کنید.
یادتون باشه که من اسم نبردم.

سلام دوباره.یه سؤال؟ من اگه الآن این جا نظر بدم با توجه به این که پست جدید اومده آیا چشمک حوصله میکنه بیاد ببینه بازم براش نظر اومده ی نه؟
به هر حال خواستم بگم بله من مشاوره خوندم و تمام درسامون فروید و یارانش بودند.
🙂 من که به ایشون توهی نکردم منظورم این بود که تمام درسامون همین یه نظریه بود وگرنه خودم ذائماً کتاباشو میخونم.
خواهش میکنم من همیشه با اسم خودم نظر میدم خوشم نمیاد اسم مستعار برا خودم بذارم. یا حق

آره حتما می آیم می خوانم نگران نباش. سارا اگر وقت۰ یا حوصله داشتی آموزشهای روانشناسی را هم گوش کردی حتما نظر بده هرچی باشه شما هم مشاوره خواندی نظرت تخصصی تر است
من از اسم مستعار خیلی خوشم نمی آید آخه تو نمی دانی با کی داری تعامل می کنی دختر. پسر. چه رنج سنی البته این نظر من است

سلام چشمک جان من عاشق این چیزایی که گفتی هستم وقتی کسی آتیش روشن میکنه من
دورش میشینم انقدر بهش نزدیک میشم که منو ازش دور میکنند
و اما یک نصیحت برادرانه به صید اسلام سعی کن بیشتر بشنوی تا اینکه بی احترامی کنی
یک سؤال یعنی تو که اسمت اینه نمازت مقبولتره? خودت تا تهش برو
با تشکر از چشمک عزیز و همه ی بچه ها

سلام دوستان ببخشید که دیر نظر دادم اما چه کنم دو سه روزی یه سر به کوچه پسکوچه های محله میزدم و سریع میرفتم اما حالا دلم گرفته بود گفتم یکم اینجا قدم بزنم و از هوای خوشش هوایی تازه کنم.آهان گفتم هوای خوش آره نیخواستم اولش بگم به آقای چشمک که چه روز خوبی بوده چه یاد و خاتراطی و چه حس خوبی چه درسهایی میشه گرفت آه درس.راستشو بخاین من الآن از درس ظاهری که خیلی از ما به خاطرش خودمونو بیهوده یا که نه باهدف و به امید نتیجه مفید یا هر دو اش به آبو آتیش میزنیم فرار کردم.منم ذهنم خسته شده از هزاران نظریه جورو واجورو تکراری خدا اجرشون بده این روانشناسا و کسایی که برای جامعه چه کارای خوبی که نکردن ولی این دانشگاه هم خیلی مطالب طوطیوار به خورد ما پیام نوریها داده و البته خیلیها رو کم فعال میکنه.خوب بیخیال مثل اینکه خستگی باعث شد نوشته هامم سرگردون بشن خلاصه که تا بهار هست چه حالو هوایی داره گردش و زحمت توی طبیعت اونم با چندتا دوست و آشنا

سلام خوبید ؟
یک پیشنهاد ./.
دوست دارم نظرتان را در موردش بدانم .,.
می گویم که نظرات را محدود به کسانی که عضو هستند نمایید .
خوب یک سری بدی داره و محدودیت در سایت ایجاد می کنه . کسی نمی تونه از بیرون می یاد نظر بزاره .,.
ولی یکم فاض فیس بوک ور می داره .
کسی نظر می ده اسمش یا ایمیل یا آدرس سایت را نمی خواهد وارد کند
بعد فکر کنم می تونید معادله های ریاضی را هم برای دیدگاه ها بر دارید .
چون ربات ها تند تند نمی یان عضو بشن دیدگاه بزارن که
یه پیوستگی زیبایی بین فضای نوشتن و خوده سایت داره .
خوب شاید بگویید .
یه نام وارد کردن و ایمیل و آدرس و حل یه معادله چیه تازه اون هم با ذخیره آی پی خودش نوشته است در کادر های مربوطه ..
درسته …
ولی با یک بار وارد شدن و ذخیره ورود همون فضا پیش می یاد …
به نظر من جالب میشه.
البته شاید نکته هایی باشه که من بهش توجه نکردم .
در کل از این که دخالت کردم معذرت می خوام .
خدا نگه دار

دیدگاهتان را بنویسید