خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

عصا زدن را به کودک نابینا از بچگی بیاموزید!

من خودم یک نابینا هستم که این را مینویسم و این نکته را برای اطلاع بازدید کنندگان بینای سایت نوشتم. من از بچگی از نوزادی نابینا بودم. چون روستایی بودم چیزی به نام عصا را نمیشناختیم ولی از حرکت و جست و خیز و فعالیت های فیزیکی از همان عنفوان طفولیت استقبال میکردم. خیلی وقتها به خاطر نداشتن چیزی به نام عصا, تا گردن در باتلاق های موجود در مجاور زمینهای کشاورزیمان فرو میرفتم یا در کانالهای آبی که چند متر عمق داشتند پرت میشدم فقط و فقط چون با ابزاری به اسم عصا آشنا نبودم. اگر بر حسب اتفاق, خانواده یا فامیل یا دوستان یا رهگذران مرا از گودالی که در آن گرفتار شده بودم بالا نمیکشیدند, چه بسا الان اینجا نبودم که برای شما بنویسم. من خیلی دیر با عصا آشنا شدم ولی چون استقلال را در استفاده از آن میدیدم, زود با عصایم رفیق شدم.

مهارت عصا زدن یکی از هزاران مهارتیست که ما باید به کودکان نابینایمان بیاموزیم. همانطور که استفاده از چنگال و نوشیدن با فنجان را به کودکانمان یاد میدهیم و همانطور که در تمرین برای کنترل ادرار و نحوه لباس پوشیدن, فرزندمان را همراهی و پشتیبانی میکنیم, میتوانیم از او بخواهیم عصا زدن را نیز در همان سن خردسالیش بیاموزد. همه میدانیم که یاد گرفتن یک مهارت برای یک کودک زمان میبرد و هر کودک نسبت به دیگر کودکان در یادگیری از سرعت متفاوتی برخوردار است. مثلا بچه ای هست که در سن یک سالگی راحت با فنجان چایی میخورد در حالی که یک بچه دو ساله هم هست که این کار را هنوز یاد نگرفته. بچه ای چهار ساله هست که هنوز باید شبها پوشکش بکنند ولی در مقابل, بچه ای دو ساله هم هست که خودش به تنهایی مستقل از دستشویی استفاده میکند. بچه ها در ابتدا به هر چیز به عنوان وسیله بازی و سرگرمی مینگرند و گذر زمان لازم است تا کودک ما به کاربرد واقعی یک وسیله پی ببرد. دختر دوستم هنوز بعد از شش سال فکر میکند که بشقابش یک بشقاب پرنده واقعیست در حالی که یکی از بچه های فامیل از همین پنج سالگی به فکر شغل و کسب درآمد در بقالی پدرش افتاده است. باید تاکید کنم که عصا زدن هم مثل تمام مهارتهای دیگر میتواند و باید در سن کم به کودک نابینا آموزش داده شود ولی صبر و حوصله فراوانی میطلبد. شاید بشود گفت یکی از دلایل برجسته ای که شما باید عصا را از بچگی به کودکتان بشناسانید این است که بچه های کوچک, در فراگیری هر چیز از خود شور و شوق نشان میدهند در حالی که بچه وقتی بزرگتر شد, عصا را نمیپذیرد چرا که این وسیله را یک پدیده منفی تلقی میکند که او را از دیگر همسالانش جدا میکند. فرزند نابینای ما اگر از کودکی با عصا آشنا نشده باشد در نوجوانی دوره پر تنشی را در واکنش به عصا و عصا زدن خواهد گذراند ولی اگر از همین حالا به فکر باشیم, او در نوجوانی حتی به این مسئله فکر هم نمیکند چرا که این واقعیت را خیلی وقت پیش پیش خودش با جسم و جان پذیرفته است.

بگذارید ماجرایی که دوستم خودش دیده بود را برایتان تعریف کنم: یک دختر بچه نابینا بود که همیشه دستش در دست والدینش بود و حتی با اینکه میدانست یک فرد بینا او را راهنمایی میکند ولی در راه رفتن می ایستاد و مدام خودش را عقب میکشید که طبیعتا باعث کندی حرکت فرد همراه خودش هم میشد. اما زمانی که والدینش به پیشنهاد یکی از کارشناسان امور نابینایان یک عصا برای دختر بچه خریدند و نکاتی در مورد عصا از کارشناس پرسیدند و به دخترک آموختند, با تعجب دیدند که بچه, خودش بعد از چند ساعت آشنایی با عصا با سرعتی که با قبلش غیر قابل مقایسه بود در تمام محیط اطراف به تنهایی و با اعتماد به نفس حرکت میکند و انرژی یک بمب اتم را پیدا کرده است.

در خصوص طول یک عصا هم باید بگویم که درازای عصا باید آنقدری باشد که بچه بتواند با سرعت عادی خودش راه برود و هنگام مواجه شدن با مانع, فرصت توقف داشته باشد.

امیدوارم یک روز عصا زدن در برنامه آموزش تمام کودکان پیش دبستانی گنجانده شود.

مهمترین عامل در موفقیت و استقلال کودک نابینای شما, خود شما هستید. اگر شما نسبت به نابینایی دید منفی ای داشته باشید و بپندارید که نابینایی یک بلای عظیم و یک مصیبت بزرگ است, آن وقت نمیتوانید از فرزند دلبندتان انتظار داشته باشید او غیر از این فکر کند.

به امید روزهایی روشن که در آن بچه های نابینا هر یک یک عصا در دست داشته باشند و مثل همسالانشان از بقالی و نانوایی برای خانواده و به عنوان عضوی مفید, خرید کنند.

۴ دیدگاه دربارهٔ «عصا زدن را به کودک نابینا از بچگی بیاموزید!»

سلام ظاهرا من عادت کردم که نظر بدم آخه قبلا این کار رو نمی کردم و باید جبران مافات کنم من بعدا نابینا شدم و با عصا و برداشتن آن تو سطح شهر خیلی مشکل داشتم اوایل یک روز با خودم فکر کردم اگر طوریم بشه از این بیناها کی می خواهد به داد من برسه خوب ظاهر چشم هم که سالمه مردم از کجا بدونند که من نابینام و اون وقت چه دردی از من دوا می شه دیدم البته منظورم اینکه شنیدم که هیچی پس بی خیالش شدم روز اولی که عصا برداشته بودم به اتفاق دوست عزیزم محسن رفته بودیم وسط شهر که عصای اون رفت زیر ماشین و له و کج شد اونجا بود که عصای من ما رو سالم به خونه رسوند تو برگشت هم وقتی سوار آژانس شدیم پسر خاله ام راننده اش بود که گفت عصا برمی داری و من با اعتماد به نفس کاملی گفتم آره لازمه و ایشون هم تایید کرد از بابت راننده بودنش البته چند وقت پیش تو بازدید هلندیها از موج نور عصای مجتبی اونجا که گفت بگذار عصام رو بر دارم بیشتر از همه جا مورد قبول من افتاد ببخشید که زیاد شد با سپاس.

فقط بدی اون عصایی که توی ملاقات موج نور برش داشتم اینه که تیکه هاش توی هم گیر میکنه.
ای کاش سازنده های عصا توی کشور به فکر عصاهای تلسکوپی آنتنی می افتادند.
من هر بچه نابینایی را که ببینم اول عصا زدن یادش میدم بعدش کامپیوتر.

پاسخ دادن به مجتبی خادمی لغو پاسخ