خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

صورتتو سفت بچسب!

از وقتی دیگه نیستی, خیلی خوشحالم.

یک خوشحالی سراپا دلشوره.

چیزی که بیشتر از همه چی خوشحالم میکنه اینه که دیگه نیستی که با صدات گوش هام را خط خطی کنی.

چند ماهی میشه که دارم با غلطگیرهای مختلفی با مارکهای مرغوب و غیر مرغوب روی گوشهام کار میکنم تا رد صدات پاک بشه.

دیگه خش نمی اندازی روی افکارم.

چه قدر بی تفاوتی نسبت به تو لذت بخشه و چه قدر نوشتن از این بی تفاوتی منو آرومم میکنه.

چه قدر دوست دارم هی مث این کمبودی ها به همه بگم که همه دنیا بدونن من دیگه نسبت به تو بی تفاوت شدم.

چه قدر نبودن توی جشن تولدت حالمو جا آورد.

حس درهمیه ولی انتقام نیست.

دیگه به جایی رسوندیم که من فقط از با تو نبودن لذت میبرم.

خوب یادم هست روزگاری حرفهای من خط قرمزهای تو بود.

حالا گستاخ شدی تا جایی که خودت خط قرمز من شدی و خط قرمزهای منو رد میکنی.

این بی محدوده بودنت, بی قید بودنت, میکوبدت زمین.

خدا کنه جاییت نشکنه, خصوصا غرورت!

خدا کنه جامعه بدونه که تو دفعه اولته و سیلی ای که بهت میزنه رو یواش بزنه!

حرف هات باهام دوسته ولی خودت قهری.

دیگه خیلی وقته که حشره کشم رو زدم توی برق تا هر وقت که میایی پیشم نتونی نزدیکم شی و در عوض, بچسبی به سقف.

ببین, تقریبا یک هفته ای میشه که شر ترین رییس خوشگلها باهام هم خونه شده, گفتم بدونی.

اصلا فکر نکنی تصمیمت برای رفتن اشتباه بوده ها, چون این کارت باعث پیشرفت من شد.

صورتتو سفت بچسب, بی قیدی فقط ی سوقات داره اونم سیلیه.

۳۳ دیدگاه دربارهٔ «صورتتو سفت بچسب!»

سلام من دهنم باز موند مجتبی هیچی نمیتونم بگم فقط میتونم بگم خیلی قشنگ بود. میخوام از فرصت یه استفاده کنم من گوشیمو عوض کردم مبایلتو ندارم تو این جدیده یه زنگی بزن یه کار باهات دارم میخوام یه کاری کنم که از خوشحالی بال در بیاری این شمارمه ۰۹۳۳۴۲۶۲۷۰۲ من دیگه هیچ راهی به ذهنم نرسید همه جا برات پیغام گذاشتم اما انگار وقت نکردی بخونیش میدونم سرت خیلی شلوغه. بچه ها شما هم از این فرصت استفاده کنید من تا جایی که بتونم تو موسیقی و کامپیوتر کمکتون میکنم کاری بود که میتونم انجام بدم شما هم باهام تماس بگیرین من خیلی خوشحال میشم بتونم یه مشکلی از شما حل کنم همتونو دوست دارم دوستدار همه ی شما هومن فعلا.

من همیشه خوشحال ب نظر میام تو جمعها ولی…
مجتبی شما خوشحالی؟
خوندن متن باعث شد برا مخاطبش تاسف بخورم.و احساس کنم نویسنده خوشحال نیس.داره وانمود میکنه.مث من ک وانمود میکنم.ولی وانمودای من تو اصل قضیه اثری نمیذاره.اصل قضیه هست ک باعث میشه شعر بنویسم.

مجتبی جونم قربونت بشم من الاهی. نه اشکالی نداره بذار زنگخورمون زیاد شه!!!!!!! هاهاهاها شوخی میکنم بچه ها تورو خدا ناراحت نشینا. امّا نمیشه از رفتن کسی خیلی خوشحال بود و یا نظری داد آخه میدونید چرا؟ یکی هست از تنهایی داغون میشه و یکی خیلی خوشهال و حالا بحث اینجاست که بعضی وقتا مجبور میشیم بگیم خیلی خوبه که رفتی اما از درون کم کم…. یا یه نفر واقعا براش خوب میشه برای اینجور اتفاقها خیلی سخته خیلی خیلی خیلی سخته نظر دادن. یادمون باشه دارویی که خودمون استفاده میکنیم برای کسی توصیه نکنیم. مجتبی خوشحالم از اینکه خوشحالی رفته و ناراحتم اگه از تو داری داغون میشیو هیچکس نمیدونه درون تو چی میگذره شایدم ناراحت نیستی که رفته واقعا نمیدونم دوستون دارم فعلا.

سلااام هومن عزیییزم.
ببین, حق با خودته. چیزی که واسه یک گروه کار میکنه شاید واسه یک گروه دیگه جواب نده.
من یک حسی شبیه به این داشتم ولی نه به این شدت و واسه همینم شد که با بازسازی سعی کردم حس شدیدتری را توی متن بگنجونم.

سلام چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است “همون بی تفاوتی رو می گم” من که نمی بینمش!!!! کوش؟؟؟؟؟
شاید نوشتید که بخونه و شاید نوشتید به امید اینکه بخونه و شاید نوشتید که اصلاً نخونه ولی همه جاش هست “سوم شخص غایب”

یکی از دیدگاههایی هم که گفتم بعدا میگم دیدگاه نخودی بود مرسی
هومن درست میگه نمیشه این طوری که مجتبی گفت از رفتن کسی خیلی خوشحال بشیم بالاخره متنهای ادبی آرایه هایی هم دارن از قبیل اغراق ولی حسی درون آدم هست که واقعا باعث آرایه اغراق نمیشه البته در لحظه امکان داره وقتی مجتبی به کلی طرف را فراموش کرد که غیر ممکنه چون آثاری از خاطرات زمانهای صرف شده برای اون و… میمونه و چیزی جز فراموشی و فرمت حافظه نمیتونه این کارو بکنه همین یادداشت مجتبی در محله یعنی سرنخی که وقتی فراموشش کرد یادش بیاد پس این میتونه باعث بشه که هیچگاه اغراق نمونه و تو ذهن خودش که اتفاقا هم مهمه طبیعی به نظر بیاد یه کم پیچیده شد باشه تا بازخوردهای شما و خود مجتبی را بگیرم و ادامه بدم

سلام.
اگر واقعا، واقعا، واقعا درست و راست نوشتید،
یک کمکی بهم بدید.
فقط بهم بگو چجوری از دست خاطره هاش خلاص شدی؟؟؟
لطفا یادم بده. به این آموزش به شدت احتیاج دارم.
بهم بگو چجوری یادش، عطرش، رد صداش، جای دست هاش توی دستت، صدای خنده هاش، جای سرش روی شونه هات، خاطره خنده هاش و گریه هاش و یاد انتظار لحظه ای که در می زد و فقط کافی بود بری باز کنی تا بینتون هیچ فاصله ای نباشه، طنین جمله های یواشی که فقط مال خودت بود و واسه تو می گفت و خیال می کردی راست و ابدی هستن، اون لحظه های بهشتیرو و هزارتا چیز دیگهرو تونستی فراموش کنی؟ محض رضای خدا بهم یاد بده. هر کسی هم که بلده بیاد بهم یاد بده. من به این آموزش خیلی احتیاج دارم.

سلام ای تویی که دلت گرفته.
منم دلم گرفته بود.
از نظر من تنها کاری که میتونی بکنی مشغول کردن خودت با کارهای روزمره زیاد و پیدا کردن و رفتن به یک سفر با یک جایگزین هستش.
اگه کسی چیز دیگه ای بلده ساکت نشینه. نسیم, چشمک, بقیه, بفرمایید.

مجتبی خ خوبه ک با برعکس عمل کردن میتونی کمکم ی حالتی رو ب خودت بقبولونی.این ی تکنیک عالی ای هست کهرکسی نداره.از جمله من
هومن مرسی حرف شما درسته هرکس ب نوعی با مسائل رو در رو میشه
نسیم زیر دیپلم بگو نگرفتیم برادر

سلام به همگی بچه ها من الان که دارم مینویسم ساعت پنج و نیم صبحه. حالا این که خوبه من چند روز پیش کسیرو دیدم که تو سال ۸۸ باهاش بودم و بدون هیچ حرفی یا مشکلی یهو رفت بدون اینکه بفهمم برا چی رفت. حالا دیدمش و سیگاری شده و به طور اتفاقی اومده conservatoary برای درس خوندن حالا من چی بگم حالا شما بگین هاهاهاها این دیگه خدای غم بود و من اون روز هیچ کاری از دستم بر نیومد و تنها کاری که کردم رفتم یه گوشه ی بوفه ی دانشگاه صورتمو رو به دیوار کردمو آهنگ گذاشتم با هدفون و گریه کردم چون فقط اون کارو تونستم بکنم حالا هر روز میبینمش و بهم سلام میکنه انگار خودم میدونم چی کار کنما اما جواب نمیده. بی محلیم میکنم باز نمیشه انگار هر جا میرم جلومه یا میام تو بوفه میبینمش یا تو راهرو یا دم قسمت آموزش که کار دارم میبینمش حالا من چی بگم دوستون دارم فعلا. نه نه راستی الهام خانم مرسی که حرفامو خوندید نسیم آتش فدات بشم من مرسی مجتبی فدایی داری بگو بیایم فدات بشیم. سنگ زیر پاتیم بیا رو ما راه برو صدای خورد شدنمون بهت حال بده!!!!!!!! فعلا.

سلام به هومن و باقی بروبکسی که کامنت خوندن شده کارشون یکیش خودم!
وایییی!
من که درک همچین اتفاقی واسم سخته و چه قدر سخت بهت گذشته هومن.
اما راست میگی. یکی از شرطهایی که باید باشه تا آدم یکی را فراموش کنه اینه که دیگه نبینتش که هرچی طرف را ببینی تدایی بدی میشه.
من مخلصتم هومن چه قدر آخر پستت چوب کاری کردیمون.

ای آدمی که دلت گرفته ببین گرفتگی دل همیشه هست نیازی نیست فقط از کسی باشه میتونه از چیزی یا موقعیتی هم باشه پس به این نتیجه میرسیم که گرفتن دل نسبی و درصدی هست یه بار میاد رو پنج یه بار رو پنجاه یه بار هم رو نود به صد اکثرا نمیرسه چون صد باعث از کار افتادن عقل میشه و به قول خودمون یارو دیوونه افسرده و هرچی که دوس دارید بگه میشه
ببین اول بنگر تو خودت ببین که تواناییت چیه مثلا نوشتن خوب پس فقط به مغزت فشار بیار و بنویس اگر میخونی پس با صدای بلند بخون کاری هم نداشته باش اطرافیانت چی میگن اگه مینوازی حتی اگه حسش نیس باید بنوازی حد اقل برا خودت اگه کارت فوتوشاپ و این حرفاس بیا شکل خودتو بکش شکل فکرای خودتو بکش سعی کن ریزبین و دقیق باشی که اشتباه نکنی سعی کن موسیقی گوش بدی نه از اونایی که میگه تو رو خدا نرو ولم نکن خوب بذار بره ولش کن از اونایی گوش کن که شاده یا کمک میکنه به حس خودت از اونایی که میگه برو اصا حیف من که اومدم وقتمو گذاشتم اومدم استدیو که برای تو بیارزش بخونم سفر هم فکر خوبیه اگه نمیتونی پس از خونه بزن بیرون برو یه جای خلوت که صدای آب باشه و فقط به صدای اون گوش کن رو هیچی هم تمرکز نکن ورزش فراموشت نشه فقط ورزش میتونه بهت کمک کنه هم از نظر سلامت جسمی هم از نظر سلامت روانی

حالا جالبی کار میدونی چیه مجتبی؟ با یه پسریه که چهار برابر منو تو و همه ی گوشکنیاست. نسیم آتش خیلی سخته هم این دردو داشته باشی و هم این درد که هالا کسیو داری که نمیدونی به دستش میاری یا نه. نمیدونی چه اتفاقی برات میخواد بی افته. نه سفر آرومم کرد نه پیانو و نه کامپیوتر و هیچ کدوم شب که بخوابی خواب یا اونی که رفته رو میبینی یا خواب اینو که از اینم داری جدا میشی یا باهاش خیلی خوبین. اما نمیدونین که تو بیداری این اتفاق افتاده یا نه یا می افته. دیشب ساعت ۸ خوابیدم تا پنج امروز بارها گوشیم زنگ خورده و خط اتاقم من نفهمیدم یعنی بیدار نشدم من میترسم با انقدر دروغی که میگم خوبم خوبم خوبم آخر سکته کنم امروز باز دیدمش دانشگاه بچه ها به اون خدا من هی نمیرم جلوش اون یهو میاد اونجا با اون پسره بود. حالا من باید چی کار کنم. با این همه درگیری ذهنی راه حل چی میدین آرامبخش یا ترک تحسیل که خیلی مسقرست من فکر میکنم خودم که باید برم پیش مشاور. بچه ها در مورد درگیری من هم یه نظر بدین. خانمها احساسیترن شماها هم بگین راهش چیه. دوستون دارم. مجتبی نقاب آفتاب گیرتیم منو بذار رو بالای پیشونیت تا صورتت سیاه نشه. فعلا.

سلام وااااای چه قدر مشکلات عاشقانه .
بچه ها این قدر تلقین نکنید به نظر من فقت تلقین که شما رو این قدر ازیت میکنه مثلا هومن جان شما که میگی من نمیرم طرفشا اون هی میاد جلوی من این یعنی تلقین میتونی ۱ تصادف بدونیش و خیلی راحت از کنارش بگزری .
به نظر من اینا یه نو وابستگی و عادت به طرف مقابل هست و نه عشق عشق وقتی صورت میگیره که دیگه ترس این که ازش جدا شی یا ترکت کنه یا خیانت کنه و یا … رو نداشته باشی و متمعن باشی و اون هم متمعن باشه که تو و اون فقت و فقت واسه ی هم هستین و به هم ایمان داشته باشین .
این که بخوای خاطرات کسی که بهت خیانت کرده و رفته رو به خاطر بیاری و یا با به یاد اوردن خاطراتش خودت رو ازار بدی کاره درستی نیست .هر وقت که دید خاطراتش داست از سرت بر نمیداره با خودت بگو
احمق جون تو این جا نشستی و داری قسه میخوری و گریه میکنی اون چی ؟؟ داره خوش میگزرونه و از زندگیش لذت میبره و بهم میخنده .چرا اون خوشحال باشه و من نباشم ؟چرا اون لذت ببره و من همش خودم رو ازیت کنم ؟ ؟
اینارو با خودت بگو و سعی کن که خاطرات بد رو جای گزین خاطرات خوش کنی .
من هیچ تجربه ی احساسی نداشتم و معتقدم تو این دنیای پر دوز و کلک ما ادما فقت باید عاشق خودمون باشیم وقتی که عاشق خودمون باشیم دیگه به کسی اجازه نمیدیم که ما رو بازیچه ی خودش قرار بده و ما رو ازیت کنه .
مراقبه احساساتتون باشید دوستای گل و پاک و خوبم و واسه خودتون ارزش قاعل باشید .

سلام آقا هومن
صدای منو داری؟
ببین داداشه من : در وهله اول باید ب خودت بقبولونی ک تو تنها نیستی.همین ک حس کنی خیلی از آدما اتفاقی مشابه تو براشون پیش اومده و خواهد اومد کمی باعث تسکینت میشه.ترک تحصیل فقط باعث میشه دو روز دیگ ک سرت ب سنگ خورد خودتو سرزنش کنی آرامبخشم کار آدمای ضعیف النفسه پس این دو تا مردودن.قبول کن ک احساست ی عادت بچگانست وگرنه تو ترک تحصیل دنبال چاره نمیگشتی.اگ اینو ب خودت بفهمونی مطمئن باش بزرگترین قدمو در پیدا کردن راه حل برداشتی.بهت قول میدم اگر بتونی با خودت روراست باشی بهترین کمکو خودت ب خودت میکنی ن من و دوستای دیگ.
پرسشایی از خودت کن ک همیشه از جوابش میترسیدی.روی کاغذ بنویس و ی پاسخ واقعی بده حتی بر خلاف میلت.پرسشایی راجع ب خودت دختره رابطتون چیزایی ک از رابطت میخاستی ایده ءالایی ک راجع ب دختره فکر میکردی داره و این ک آیا واقعا داشت؟همه ی ابهاماتتو بریز رو داریه.با خودت روراست باش.بعد جمع بندی کنو نتیجه ی عقلانی و عملی بگیر.ب فرض غریب ب یقین تصمیم ب فراموش کردنش هم بگیری خب باشه صبور باش پسر خوب هنوز کسی از غم دوری معشوق تلف نشده.منم ی مشاور.مگه مشاور فراتر از این بهت میگه؟عمرا.

سلام به همتون آره خودمم نوشتم که مسقرست ترک تحصیل خوب تلقین نیست به خدا فکر کن من نشستم با هیچکیم کاری ندارم یهو میاد هی سلام میکنه ساجده سخته تلقین نیست باید درگیرش بشی تا حالو روزشو ببینی. کاری باهاش ندارم من که اون هی جلوم سبز میشه بابا دیگه میرم تو یه کلاس تمرین پیانو کنم میان که ببینن من چی میزنم چی کار میکنم اگه تنها بود میگفتم خب میخواد حرفی بزنه اما نه تنها نیست آره الهام خانم اینم نوشتم ببین خیلی خوب بود همه ی اون چیزایی که میخواستمو داشت تو تموم سختیاش باهاش بودم یهو رفت نمیدونم شاید هی این اتفاق بی افته من بهش عادت میکنم اولشه ساجده ببخش اگه یه وقت کلمه ای رو بد نوشتم که یه وقت فکر کنی دارم باهات بد حرف میزنما اگه از حرفی ناراحت شدی برام بنویس کجاش ناراحتت کرده که بیشتر توضیح بدم. دوستون دارم فعلا.

بچه ها میگم من تازه میخواستم اسکایپ بچه ها رو بگیرم اد کنم چون با همه یه برنامه ای داشتم تو تابستون که نمیگم ولی مثل اینکه برنامه هام به هم ریخته چون از دیروز تا حالا به فیلترینگ مجدد رفتم گمانم بچه های کمی هم تو یاهو هستن فک نمیکنم زیاد باشن ولی اگه نشد تو یاهو مسنجر ادشون میکنم مشکلی نیست فقط دعا کنید اسکایپم درس بشه چون بهتره برا تشکیل دادن کنفرانس خدا بگم چی کارشون کنه والا با این شرکتاشون و اینترنت دادناشون مجی نزنیما که از موضوع منحرف شدم استادانی همچون ساجده و الهام الآن درس میکنن به قول هومن فعلا بدرود

مثل اینکه جدی تو دردسر افتادی.احتمالا اون چون از حال خرابت آگاهه مدام جلوت ظاهر میشه.همچین دختری ستودنی نیست.هومن اگ اون واقعا کسی بود ک تو تصوراتت داشتی ولت نمیکرد بره چون شما ک بیخودی رفتنشو پیشبینی نکرده بودی. یا حد اقل راجع ب رفتنش باهات حرف میزدو توضیح میداد ک چرا رفته.اگ تو سختیاش باهاش بودی دلیل بر خوبی تو هست ن اون.ببین صحبتای قبلی من برا اینکه ی جواب حقیقی داشته باشه ی فاکتورایی لازم داره.داره.مثلا اینکه شما چند سالته؟ اون چند سالشه؟ چند وقت دوست بودین؟ کجا و چطور آشنا شدین؟پیشینه قبلیت؟ دختره بچه ی چندم خانوادست؟ خودت چطور؟ وکلی سوال دیگ ک ی مشاوره حضوری رو میطلبه چون حتی لحن جواب دادنتم برا مشاور مهمه.پس بهت پیشنهاد میکنم در اسرع وقت پیش ی مشاور برو.
راستی شما پیانو میزنی؟واااااااای تا سه میشمارم سریع ب خودت افتخار کن…۱ ۲ ۳

سلام هومن جان .
نه تو حرفی نزدی که من رو ناراحت کنی .
دوست خوبم فقت خودت رو به عنوان یه پسر عاقل و دانا باور داشته باش و مثلا هر وقت داشتی پیانو میزدی و اون دزدکی یا یواشکی داشت بهت گوش میداد با قرور و دقت بیشتری به کارت ادامه بده و سعی کن با زبون سازت بهش بفهمونی که چه اشتباه بزرگی کرده که تو رو از دست داده و این که بخواد دوباره به دستت بیاره قیره ممکن هست .
موفق باشی دوست خوبم هومن جان و موفق باشید تمام دوستانه گلم .

دیدگاهتان را بنویسید