درود به همه
اون وقتها که خودم وبلاگ داشتم عادت داشتم هر از چند گاهی یه خورده چرندیات شخصی بنویسم. اینجا که اومدم اول تصمیم نداشتم همچنین کاری بکنم. چون از نظرم اینجا یه جای عمومی هست و جایی برای نوشتههای شخصی نیست. البته به جز نوشتههای مدیر که به هر حال اینجا حق آب و گل داره! اما کم کم شخصی نویسی اینجا گسترش پیدا کرد. اینه که منم گفتم یه چیزی بنویسم. آخه هرچی اینجا پست دادم در مورد کامپیوتر یا کتاب بوده. یه خورده تنوع لازم دارم. البته نه که چیز خاصی
واسه نوشتن داشته باشم. چون زندگی من مثل مدیر عزیزمون اونقدر فان نداره! ولی به هر حال یه چیزی میتایپم.
دیروز امتحان فلسفه اخلاق دادم. پیدا کردن منشی برای من معمولا سخته. آخه اکثریت افراد انگلیسی بلد نیستن. ولی این یکی که فارسی بود راحتتر تونستم منشی براش پیدا کنم. اما به هر حال کلی از وقت امتحان رفت. ولی مهم نبود چون من معمولا سریع امتحان میدم. چون حساس نیستم و فقط همونی رو که میدونم جواب میدم بره پی کارش! مثلا بعد از تموم شدن امتحان دوباره نمیشینم سوالات رو از سر تا ته بخونم ببینم چطوره. چه کاریه آخه! این چیز چندش آور رو دوباره بخونم چیکار؟! البته وقتی دارم بار اول سوالات رو گوش میدم تا جواب بدم خوب دقت میکنم تا جایی که ممکنه درست سوال رو بفهمم و جواب بدم. بعدی 18 خرداد هست که فنون یادگیری زبان هست که اون ترم خوب نخوندم و افتادمش! کاش اینبار بتونم بگذرونمش.
این مدت که دارم امتحان میخونم خیلی به خودم فشار نمیارم! بین درس خوندنهام همهی کارهایی که قبلا میکردم رو انجام میدم. توی نت میچرخم و از این کارها. توی این روزها نت خیلی سوت و کور شده. این نشون میده که توی ایران نت اکثرا دست دانشجوها و دانشآموزان هست. بزرگسالها نقش کمتری اینجا ایفا میکنن.
از این قضیه بگذریم… امروز ظاهرا یه خانمی اومده اینجا که فال قهوه میگیره! هر فال 12 هزار تومن. من هیچوقت به این چرندیات اعتقاد ندارم. ولی مادر و خواهرم اعتقاد دارن و فال گرفتن! بعد که برگشتن به من گفتن که برای من هم فال گرفتن و فال گیره گفته که در مورد من یه معجزه در راهه! و 9 ماه دیگه یه خبر خیلی خوش میشنوم!
با خودم فکر میکنم نکنه قراره بال در بیارم! یا توانایی رد شدن از دیوار رو پیدا میکنم. شاید هم قراره امریکا به دلیل دانش گستردهی من منو بدزدن ببرن امریکا! آخه مهاجرت به امریکا خوشحال کننده ترین چیزی هست که بعد از بینا شدنم میتونه اتفاق بیافته.
از شوخی گذشته واقعا تاسف بر انگیزه که خرافات اینقدر با این مردم عجین شده! آخه آدمهای حسابی یه کی به من بگه که قهوه از کجا میفهمه که چند سال دیگه چه اتفاقی میافته؟ بعدش هم چه اهمیتی داره که چه اتفاقی بعدا میافته. همین حالا رو عشق است. ملت زمان حال خودشون رو خیلی سرسری میگیرن و همیشه دنبال آینده هستند. غافل از اینکه آینده یه نقطهی خاص نیست. همین امروز هم آیندهی دیروز هست.
زیاد نوشتم. امیدوارم سرتون رو درد نیورده باشم. فکر نکنم دیگه حالا حالاها چیزی از این دست بنویسم. پس خیالتون راحت.
موفق باشید، بدرود.
۱۸ دیدگاه دربارهٔ «چند خطی از من»
میثم جان درود.
از نظر من که واقعا مشتی نوشتی.
باز هم بنویس.
حتما بنویس.
من آدمی نیستم که بخوام به کسی امید الکی بدم.
چون به قول خودت به این چرندیات اعتقادی ندارم.
ولی تو که این همه انسان فهیمی هستیی باید بدونی که سلیقه ها متفاوته.
خوب منم از نوشته هات خوشم میاد.
حتما عنوان پست رو عوض کن.
دمت گرررررررم داداش.
راستی یادم رفت.
من هم به هیچکدوم از این فالهای مزخرف اعتقادی ندارم.
خوب. حالا هم اول شدم هم دوم.
با هیشکی هم نصفش نمیکنم.
پیروز باشید.
خوب میثم جان سلام و در ضمن مسعود بگیر که اومد و منم اگه خدا بخواد و بنده هاش بذارند سوم شدم.
هههه. سومم, سومم, سومم!
میثم اگر پشت سر من راه میری پس باید نوشته های شخصی ای که میذاری بیشتر و بیشتر بشه.
من نوشته هات رو مثل خودت خیلی دوست دارم.
چاپلوسی نمیکنم, خورده برده هم از هم نداریم.
اینجا عمومی هست برای کسانی که ما را همین جوری که هستیم قبول دارند.
کسانی که از این محله, فقط و فقط آموزش میخواند, باید بگم اونها در اولویت نیستند.
اینجا قاته, پاته, تعادل خاصی نداره و در عین حال, داره.
گاهی وقتها نوشته های شخصی میاد وسط, گاهی تجربیات بچه محلی ها, گاهی آموزش کامپیوتر, گاهی گزارش و آموزش مهارتها و در کل ما اینیم و خودت دو سالی میشه با گوشکن هستی می دونی چی میگم دیگه!
مادر من جوانتر که بود, به فال باور داشت ولی با زور رسانه و دلیل و منطق های من, دیگه خدا رو شکر, خرافاتی نیست.
هنوز بعضی فامیلهای ما البته سن دار تر ها هستند که با جن گیرها, رمالها و فالگیرها رابطه نزدیکی دارند.
یادش بخیر نمیدونم یا به شر, به هر حال, یادم هست چند سال پیش, یک نابینایی رمالی می کرد, واسه تست و از روی کرمی که داشتم, بهش گفتم منو بینا کن که گفت تا فردا. هنوز بعد از چهار سال, منتظر فردا هستم و خوب هنوز اون فردا نیومده!
چند روز بعدش زنگ زدم گفتم من اصن هیچ, تو اگه میتونی خودتو بینا کن, من پیشکش!
راستی, به منشیها بگو بلند بلند بخونن و خجالتت را کمترش کن که دوام آوردن در این جامعه گرگ صفت, واقعا خیلی پررویی میخواد.
خوش باشی!
درود مجتبی جان
باشه سعیم رو میکنم. ولی واقعا چیز زیادی واسه نوشتن نیست.
ممنونم از لطفت. موفق باشی رفیق.
درود
مرسی مسعود جان که همیشه بهم لطف داری. عنوان رو هم عوض کردم. ببین من چقدر دموکرات هستم!!! 🙂
خوش باشی.
سلام آره عنوان رو عوض کنید آخه ما که نباید حرف هامونو اونم توی این محله خودمون دست کم بگیریم هر از وقتی لازمه
منم موقع امتحان دادن همین کار رو میکنم البته همشو جوابی میدم و وقتی خیالم راحت شد از لب مرز گذشتم بهش میگم برو به سلامت
این فالها هم همش چرنده من فقط به فال حافظ اعتقاد دارم که فرق داره آخه مگه ما آیین و روش و مرشد نداریم که متوسل بشیم به این چرندیات
به نظر من, فال حافظ خوبه و جالب, ولی خوب اون هم یک مجموعه از اشعاری هست که اکثرا طوری سروده شدند که با دل هر کسی جور در میاند.
البته مقام بزرگ حافظ و اعجوبه ای که بوده و غنای آثارش رو به هیچ وجه انکار نمیکنم.
درود
انجامش دادم. در مورد فال من هم با مجتبی موافقم. فال حافظ هم مثل بقیه. ولی برای سرگرمی و یه جور شاید بخت آزمایی جالبه.
گذشته از این، فال گیری با دیوان حافظ این فایده رو داره که کمی شعر بخونیم! اون هم چه شعری!
موفق باشید.
آها!
اینو میگن یه پست تمیز.
ای ول!
سلام بچه ها.
جدی یه چیزی فکرمو مشغول کرد گفتم اینجا مطرح کنم.
چرا فقط فال حافظ داریم؟
چرا مثلا فال سعدی و مولوی خیام و فردوسی و شاعرهای دیگه نداریم؟
من که به نتیجهی درستی نرسیدم.
پیروز باشید.
درود
فکر کنم چون حافظ پارتی داشته! 🙂
اما جدی فکر کنم چون غزلیات حافظ خیلی متنوع هستند. مثلا اگه ما با شاهنامه فال بگیریم یهو میریم وسط جنگ رستم و اسفندیار! خوب این چه معنیای میده؟ فکر کنم دلیل همین بوده.
موفق باشی.
درود
این که مشخصه یه دلیل سطحی و ناشی از اعتقاد نداشتن بهش هست ولی
علت واقعیشو ادبیاتیها و کسایی که آگاهی دارن میدونن
من که چندان به حقیقت این فال شناخت ندارم ولی به نظرم چون حافظ عمیقن با سرچشمه ناب معارف ارتباط نه اتصال داشته و قلب و روحش با آنها جور خاصی عجین بوده و شایدهای دیگه به هر حال بهتره که وجودش رو و شعر هاشو شناخت و فهمید سعدی هم همین طور اما خب هر کسی را بهر چیزی ساختند
سلام! میسم جان منم با مسعود موافقم مشطی نوشتی! ایول به حافظ شیرازی بود! من که نه با شاعرها کاری دارم و نه اونا با من کاری دارن! نه من اونها رو میشناسم نه اونها منو میشناسن!
درود سامان جان
مرسی از لطفت. در مورد شعر من هم مثل تو. هیچ کاری با شعر ندارم. آخرین باری که شعر گوش دادم یا خوندم ترم قبل درس فارسی عمومی بود. هیچوقت اهل شعر نبودم.
خوش باشی عزیز. بدرود.
سلام زیاد که نه کم نوشتید اینجا خونه من نیست ولی خونه ما و مجتبی نداره که هرچی می خواید بنویسید کیسه خلیفه کلاً در اختیار شما.
اون ۹ ماه رو که نوشتید خیلی خنده دار بود احتمالاً خانم فالگیر یه طورایی قاتی زده بوده!
منم در مورد امتحانات مثل شما عمل می کردم حتی یه بار یه امتحان یک ساعته رو عرض بیست دقیقه تموم کردم وقتی رفتم برگه امتحانیم رو تحویل بدم استاد تعجب کرده بود آخه فکر می کرد خیلی شاه کار امتحان گرفته!
ولی بازم از این ها بنویسید من که طرفدار پر و پا قرصشم.
شاد موفق و همیشه سربلند باشید.
درود
آره من هم وقتی اینو شنیدم از اون ۹ ماهش کلی خندیدم! انگار سیگنالهای پیشگویی خانمه قاتی شده! شاید هم از بس اینجور افراد با خانمها سر و کار دارن و هی پیشبینیهای خوب خوب براشون میکنن عادت کردن به ۹ ماه! 🙂
خوبه که فال خودم نبود. این رو توی فنجون خواهرم دیده بود. اینکه یه برادر داره و برادرش قراره ۹ ماه دیگه معجزه بشه در موردش!
اگه خودم فال گرفته بودم شاید بهم میگفت که قراره با یه کوروکودیل دعوا کنی. یا سه ماه دیگه یه سنگ آسمونی میافته روت!
کلا از این خزعبلات.
بعد اگه چیزی به ذهنم رسید مینویسم. مرسی از لطفتون. موفق باشید.
راستی در مورد فال نظر فرسایی نکردم که دوباره مراحم میشم:
منم نظر دوستان رو تأیید می کنم ولی برای سرگرمی خوشم میاد فال بگیرم باحاله!
یه چیز دیگه اینکه من با هر کتابی فال می گیرم حتی با سهراب و سعدی و کتاب های روانشناسی مثل لطفاً گوسفند نباشید و کتاب های مذهبی و غیره و ذالک…..
این طوری هیجان مطالعه هم بالا میره و اگه کتاب بینایی باشه و یکی باید برات بخونه بخاطر هیجانش هم که شده کلی کتاب رو مفت و مجانی و با رضایت کامل و البته با شادی و خوش گذرونی برات می خونه.
بازم شاد باشید اونم تا همیشه….
درود
بسیار عالی
اما من با اعتقاد واینجور حرف ها کاری ندارم بیا ببینیم بعد از نه ماه چه م یشود .پیشرفت علم را که نمی توان انکار کرد .واقعا هم برای حالا باید زندگی کرد .
مسعود دو تا دوتا می نویسی بعد حاضر به نصف شدن هم نیستی .حافظ حافظ هم به دلیل اینکه قرآن را حفظ بوده و اشعارش هم عرفانی بوده و با توجه به فرهنگ و دین مقبولیت بیشتری یافته است .
اما فال قهوه را تجربه کرده ایم .در همه امور که جواب ندارد اما یادم هست که سنگ ترازوئی در مغازه کسی بود در فالش آمد و گفته بود که از دکان بیرون بیندازد اول شخص مقاومت کرد اما بعدا یادش آمد که بله این درست استو از دکانش بیرون انداخت ..امورات ما در حد خودشان صحیح هستند اما ما به اشتباه کارهائی انجام می دهیم که نتیجه متفاوت می دهد .