خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من یک نابینا هستم که از حشره و خیلی چیزهای دیگر میترسم!

من یک نابینا هستم و چون اطرافم را نمیبینم, همیشه به اطرافم شک دارم. مثلا میترسم الان که راه میروم توی گودالی سقوط کنم. به خاطر همین هم هست که آرام آرام راه میروم و عصایم را مرتبا تق و تق جلویم به زمین میکوبم. آخ که اگر پول داشتم یک آدمی اجیر میکردم به جای رباتهایی که نیست و نداریم و بجای عصا نقش بازی کند که چه خوب میشد اگر میشد! من چون نابینا هستم, به اطرافم بدبینم! مثلا اگر در جمعی باشم و دو نفر پچپچ کنند, احساس میکنم دارند به من اشاره میکنند و دارند راجع به من صحبت میکنند. من چون نابینا هستم, سعی میکنم بچه های بازیگوشی که از اتاقم بیرون میروند را یک جوری چک کنم ببینم از سر شیطنت چیزی کش نرفته باشند یا بدتر از آن, اتاق را وارونه نکرده باشند. از دوست هایم شنیده ام که ناشنواها هم همینطورند یعنی تا حدودی در مورد حرف زدن مردم حساسند و مدام فکر میکنند که مردم راجع به آنها حرف میزنند و این به خاطر آن است که ناشنواها حرفهای مردم را نمیفهمند و ما نابیناها حرکات مردم را نمیبینیم پس این بدبینی که از دوران کودکی به مرور در ما ایجاد شده, کاملا طبیعیست.

پیش خودتان نمی گویید چرا نیمه شب خل شده زده به سرش نشسته دارد مینویسد؟ من که خواب بودم کاری به جایی نداشتم راحت توی جام مثل بچه آدمیزاد خوابیده بودم و داشتم یک خواب چند بعدی از زاویه های مختلف میدیدم که فضای کمی ترسناکی داشت ولی مهمتر از همه آن بود که وقتی بیدار شدم, دیدم حشره ای در دستم بود که وقتی به خودم آمدم, شروع کردم به له کردنش! بعد هم نفهمیدم کجا پرتش کردم. آمدم از اتاق بیرون, دستم را شستم و آبی خوردم و با ترس برگشتم به اتاقم.

از حشره که خوابم را زهرم کرده بود خیلی بدم آمد! یادم به چند روز پیش افتاد که یک پشه ای وز و وز میکرد و هی روی سر و صورتم می نشست و هرچه در اتاق را باز گذاشتم و دنبالش کردم تا از اتاق بیرون برود, نرفت. گفتم چه میشد اگر من هم چشم داشتم و با یک پشه کش میکشتمش. ولی من نابینا قادر به استفاده از این وسیله نیستم و پس باز یادم افتاد به تابستان سال پیش که یک شبی البته قبل از نیمه های شب بود که حشره ای سوسکی توی اتاقم جولان میداد و من رفته بودم حشره کشی خریده بودم آمده بودم زده بودم توی اتاق و سوسک مزبور را مردانده بودمش. بعد از آن روز, دیگر آن قوطی حشره کش, بیکار مانده بود. پس رفتم سراغش و چند تا پاف خوشگل و خوش صدا اسپری کردم در هوای اتاقم و لذت بردم و در عین حال چندشم شد از اینکه صدای پشه آزار دهنده, ضعیف و مردنی تر شد تا این که خفه خون ابدی گرفت. با خودم گفتم شاید نصفه شبی غیر از این یکی که در دستم فشارش دادم کشتمش, باز هم باشند. حشره کش را برداشتم و دوباره ماجرای پافِ اسپری را تکرار کردم. حالا خیالم راحت تر شده. فقط ناراحتم از اینکه چرا من برای کشتن حشرات باید هر دفعه این بوی بد حشره کش را تحمل کنم. یک نمونه لامپی برقیش را چند سال پیش خریدم فایده ای نکرد. تابستان است و تور کشی هم فایده ای ندارد چرا که منطقه ما پر از دار و درخت است و حشره ها اجتناب ناپذیرند. به هر حال, با وجود بوی بدی که دارد, این اسپری من را در سه فتح بزرگ, همراهیم کرده و امتحانش را خوب پس داده. حشره کش عزیزم میپرستمت!

۴۵ دیدگاه دربارهٔ «من یک نابینا هستم که از حشره و خیلی چیزهای دیگر میترسم!»

سلام.
میگم مسعود منم مثل این بچه ها که گاهی وقتها نظرهای بی ربطی در پستها میدند نظرمو اینجا مینویسم.
مثلا دیدی من یه پست در مورد آیفون تصویری مینویسم بعد یکی میاد میپرسه میبخشید دوربین نوکیا فلان مدل چند مگا پیسکله؟
حالا بگمت که اون پست رضایی و این حرفها جنبه اطلاع رسانی داشت ولی خودمم روش فکر کردم دیدم اینها حتی ارزش اطلاع رسانی هم ندارند. پست خودمو با دست خودم انداختمش سطل آشغال محله.
اصلا بهتر, اون پست مال من نبود که, کپی پیست بود!
هاها!

چه جالب که از سوکس میترسی!
مارمولک رو همه ازش بدشون میاد, این یکی طبیعیه!
ببین دیشب یه متن عاشقانه نوشتم بهش گفتم کاش باز بودی بعد خودش در پوست یک سوسک نیمه شب اومده سراغم بالای سرم منتظرم مونده تا بیدار بشم بعد, بعد… بعد منِ خر, زدم کشتمش!
من کشتمش, من کشتمش.
من اون بدِ لعنتیو تا به جهنم بردمش!
بچه ها دیگه کیا از حشره تجربه دارند؟
آقا من که نوشتم خوب کلاس نذارید میدونم همه یه جورایی یه وختایی گرفتارش شدیم!
شما هم بنویسید, نترسید, اصلا هرکی هم بهتون خندید من بهش میخندم, خوبه؟

سلام! بچه ها من که از هیچ حشره ای نمیترسم! به نظر من حشره ها ترس ندارن! من تا حالا هر حشره ای اضیتم کرده با دست گرفتمش ی بار ی پشه رو دهنم نشسته بود آنچنان زدمش که افتاد تو دهنم! ههه یا ی بار ی پشه داشت داداشمو اضیت میکرد داداشم نمیتونست بزندش که من موفق شدم شکارش بکنم و داداشم تعجب کرده بود!‏

سامان لامسب عجب روحیه نترسی داری ها!
ای کاش من مث تو بودم!
البته ناگفته نمونه من بچگیم اینطوری بودم. اینقدر نترس بودم که یک بار توی صحرا ی مار گرفتم نشون همه میدادم و میگفتم چرا این حیوونی که شکارش کردم مث فنر میمونه و چرا زیر دستم قرچ قرچ میکنه و هی میپرسیدم این اسمش چیه اسمش چیه؟ که همه با شتاب دویدن سمت من و مار را از دستم کشیدند کشتندش و من اون روز اینقدر ناراحت شدم که نگو ولی من هرچی بزرگتر میشم, ترسم و احتیاطم بیشتر میشه نمیدونم چرا!

یه بار ما رفته بودیم با اهالی فامیل پیکنیک من از یه قضیه ای خیلی ناراحت بودم و توی ماشین نشستم و مشغول گوش دادن به آهنگهایی بودم که از ضبط ماشین برام پخش میشد توی حال خودم بودم که حس کردم یه چیزی داره از پام بالا میاد یه لحظه قلبم ریخت با دست انداختمش پایین ولی به خودم گفتم نکنه چیز خطرناکی باشه مثلا چه میدونم نیشی چیزی بزنه فورا درو باز کردم و از یکی از فامیلهامون خواستم که ماشینو نگاه کنه ببینه چیه اونم نگاه کرد و گفت که یه دونه سوسک درختی بوده
و البته از ماشین بیرون اندختش و به جرم این که بی اجازه وارد شده بود کشته شد
همین چند وقت پیش هم خواب بودم که با آزارهای یه پشه بیدار شدم و تونستم با تلاش زیاد و با دستم بکشمش نمیدنین چه احساس افتخاری بهم دست داد آخه اولین بارم بود
الآن دارید بهم میخندید میدونم
خوب منم برم سر درسم
با آرزوی بهترینها و روزههایی بدون پشه

درود.
من هم خیلی بدم میاد از این موجودات مزاحم.
یه بار که طبق معمول من زودتر از خونوادم از خواب بیدار شدم از روی بیکاری رفتم سراغ فوتبالدستی که با خودم یه دست مشتی بازی کنم.
همینجوری که خودم به شکل کوری هم حمله میکردم و هم مدافع و دربازه بان رو حرکت میدادم یه هو متوجه شدم که یه جا از زمین توپ حرکت نمیکنه.
دستمو بردم تو زمین فوتبالدستی،‏ باورتون نمیشه بچه ها چه سوسک بزرگی رو دیدم.
همون موقع دیدم داداشم در اتاقو باز کرد.‏ وقتی سوسکرو دید تعجب کرد و گفت:‏ مسعود انقدر گندست که انگار دوتا کله داره.
همین الآن هم که از داداشم پرسیدم گفت تا الآن هم سوسکی به اون بزرگی ندیدم.
در مورد اون پست هم کار درستی کردی مجتبا جون.
اصلا اون پست مال تو و من و این محله نبود.‏ دمت گرم.

سلام. این طبیعیه که نسبت به حشره ها حس ترس یا چندش داشته باشیم. من خودم بدم میاد از حشره ها چون حاوی انواع و اقسام میکروبها هستند. من هم یه شب که داشتم درس میخوندم و از خوندن اون درس خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. یه هو از فرط خواب آلودگی خمیازه ای کشیدم و دستمو نذاشتم رو دهنم و یه خمیازه ای کشیدم بلند و بالا. بعد احساس کردم یه چیزی به سرعت وارد دهنم شد و به سرعت رفت پایین. بعد من هم به همون سرعت و با چندش زیاد دهنم رو بستم و حالم خیلی بد شد. وای عجب شب نکبتی بود اون شب. پشه هه بدون اجازه وارد شکم مبارک شده بود و نمیدونم آخر سر چی به سرش اومد. آقای خادمی. من که گفتم بهتون. همون اگه برنمیگشت بهتر از برگشتش بود. اصلا من دیدم که شما در نبودش خیلی غمگین هستید نشستم و دعا کردم. گفتم ای خدای بزرگ. از بزرگیت کم نمیشه که یه دل شکسته رو به دست بیاری. این شد که برگشت دقیقا روی دست شما نشست که از وجودش فیض کافی رو برده باشید. اون هم میخواست جبران کنه مدت نبودش رو دیگه! smile خیلی باحالید. شاد و تندرست باشید.

سلام من بچه تر که بودم یعنی دوران جوونی و جاهلیت از احد الحشره ای نمی ترسیدم! سوسکها رو می گرفتم مینداختم تو شیشه یا مثلاً یه سوسک رو گیر مینداختم از هر طرف که می رفت راهش رو می بستم هی هی که آهشون گریبانم رو گرفت و الآن نه که ازشون بترسم چون درست حسابی نمی بینمشون ازشون اجتناب می کنم یه چیز خنده دار اینکه اگه یه کسی با من باشه که مثلاً از سوسک بترسه منم می ترسم اگه نترسه منم نمی ترسم خنده داره نه! راستی یه بار هم شد که خواهرم اومد گفت وای یه سوسک کنارت افتاده کشتیش حالا چی زده بودم تو سرش و اون بد بخت چه قدر بد شانس بوده دیگه دیگه.
یه خاطره خنده دار هم بگم براتون: یه روز رفته بودیم پارک یکی از همین پارکهای در بستر سبز زاینده رود بعد بابام اومد گفت نخودی دستت رو بگیر یه چیزی بهت بدم من ساده هم گولش رو خوردم یه هویی دیدم یه چیز لزجی تو دستم داره قلقل می خوره “یه ماهی بود” منم یک جیغی زدم که کل پارک ساکت شد آبرو بابام رو هم بردم ولی تقصیر خودش بود البته خیلی بهش خوش گذشت اصلاً فکر کنم منتظر همون جیغه بود هی ما چی می کشیم از دست این باباها!

باز شما تفش طعمشو چشیدید و بعدشم تفش کردید بیرون. من که نفهمیدم اون پشه به چه منظور قصد کرده بود بره تو شکم من و نفهمیدم آخرش چی شد. وای خیلی بده. یه بار هم وقتی بچه بودم یه شیطونک رفت تو گوشم. وای انقدر گوشم صدا میداد! شب خوابیده بودم که رفت تو گوشم. صبح بلند شدم دیدم یه گوشم نمیشنوه و همش خش خش میکنه. خیلی ترسیده بودم. سریع بدون نوبت رفتم پیش پزشک گوش و درش آورد. خیلی ترسیده بودم که گوشمو از دست بدم. خیلی شانس با من بود که پرده ی گوشمو پاره نکرده بود. خدا رو شکر میکنم حتی الآن که دارم یاداوری میکنم این خاطره یه ترسناک رو. خیلی اون روز گریه کردم. چون پیش خودم موگفتم خدایا چشم که نداشتم این موجود مزاحم هم اومد گوشمو کر کرد. حالا چی کار کنم. کاش این دانشمندها بیان و یه چیزی رو اختراع کنند که تو این شرایط مخصوصا به درد ما بخوره و ما نابیناها هم یه اسلحه داشته باشیم در مقابله با این جک و جونورهای حال به هم زن. به امید اون روز.

آخی چه قد بامزه بودن
خاطره ها رو میگم بد نیست مزه حشرات رو هم امتحان کرد ههاها
منم اگه بفهمم خطری نداره ترس یا شلوع بازی در نمیارم مث خیلیا ولی چندشم میشه تصمیم دارم در عمل کشتن یکی از این سه پیچ ها که بیشتر موقع خواب آزار میرسونن توفیق پیدا کنم
اون پسته نه پست هم رفت همون جایی که باید میرفت من گفتم بابا یکی کم شده باز گفتم نه خیالات برت داشته تو امتحانات قات زدی اما بازم به حافظه دراز مدت نه بابا چه ربطی داشت بای

آخه جالب اینجاست که همونجوری هم صدا میداد. وای که هنوز هم میترسم و هر زمان که میخوام کله ام رو بذارم و یه چرتکی بزنم یا روسری سرم میندازم یا اگه نخوام روسری بندازم گوشهامو چنان میپوشونم که نگو. چی کار کنم خوب! این گوشها واسم خیلی مهمند. نسبت به گوشهام حساس شدم. مثلا وقتی با بچه شیطونها بازی میکنم از این میترسم که از رو شیطنت بیان و تو گوش من جیغ و داد کنند. آخه این هم چند بار واسم اتفاق افتاده. مخصوصا زمان بچگیم که تو کوچه یه عالمه بودیم. یه عالمه بچه های ریزه میزه. همه شیطون و شلوغکار. بعضیها کلا عادت داشتند که تو گوشای اونای دیگه یا فوت کنند یا داد بکشند. از اون موقع منم حساس شدم.

خوب این هم نظر توه و البته محترم.
هرکی هم دوس داشته باشه اینجا رو میخونه!
اینجا همین حالاش خیلی نکات آموزشی و ارزنده از دیدگاههای بچه ها جمع شده.
اگرچه که من حشره خوار نیستم و اگرچه که حشره خواری با ذایقه ایرانیها جور در نمیاد ولی توی اخبار صدر رسانه های بین المللی یکی دو هفته پیش بود که سازمان ملل تاکید کرده اون هایی که نمیخورند در آینده با شیوع کمبود مواد غذایی حیوانی باید به گیاه خواری و حشره خواری رو بیارند و اگر این اتفاق نیفته بشر از گشنگی میمیره. توی خیلی از رستورانها هم حشرات خوشمزه ای با سس مخصوص سرو میشه.

سلام بچه ها خیلی جالبه من هم با این هیکل از این حشرات می ترسم ولی یک چیزی جدیدا گرفتم به اسم حشره کُش راکتی که شکلش دقیقا مثل راکت پینگ پونگ وتور تور هست که شارژمی شه و یک چراغ داره که حشرات رو وقتی تو تاریکی باشیم جذب می کنه و با صدای جلز و ولز تو تورش می سوزونه و از بین می بره قیمتش هم مناسبه ۱۰هزار تومان و دکوری هم نیست خیلی خوب جواب می ده می تونید روشن بگذارید بالای سر تون و راحت بخوابید با سپاس.

سلام.
من یک حشره کش هایی پارسال داشتم که باید میمالیدی روی پوستت وقتهایی که میخواستی بری پارک دیگه از پشه ریزه توی شبها راحت بودی و واقعا هم کار میکرد. الان فکر کنم چینی هاش باشه که توش بجای حشره کش, آب ریختند.
من که این همه خریدم, اینم روش.
میرم میخرم. حشره کش راکتی, چی؟ حشره کش راکتی, یادم باشه, یادم نره: حشره کش راکتی!
مرسی سجاد جان! ایول!

درود.
مجتبا جان ناراحت نشو.
من راستش یه لحظه حالم بد شد،‏ همینجوری یه چیزی نوشتم.
خوب آخه قبول کن اینا هم یه جورایی یه جورین.
حالا اگه تو جای من بودی و من جای تو،‏ یعنی مثلا من مورچه و پشه خورده بودم و تو نه اینجا راجع به من چی مینوشتی‏?‏
راستی خالی بستم.
من نمیتونم هیچجای این محلرو نخونم.
دمت گرم با این خوددار بودنت.
پیروز باشی.

سلام مسعود جان.
ناراحت نشدم.
اگر من جای تو بودم چیز خاصی نمینوشتم فوقش مینوشتم اه حالم به هم خورد.
خوشحالم که همه جا رو میخونی!
اینجا همه ی نظرات آزاده به شرطی که نظرت منحصر به خودت باشه یعنی ترغیبی نباشه.
مثلا بجای اینکه بگی بچه ها من یکی که دیگه اینجا رو نمیخونم, میتونی بگی از این موضوع چندشم شد و نخوندنت رو در عمل انجام بدی و به صراحت نگی. در واقع, نخوندنت واسه خودت باشه چون این موارد از نظر روانی روی بعضیها تاثیر میذاره طرف جوگیر میشه میگه حالا که مسعود نمیخونه منم نمیخونم ولی اگه بگی چندشم شد طرف میگه مسعود راست میگه منم چندشم شد.
راستی تو هم از این راکتیها که سجاد میگه بخر فکر کنم بد نباشه چون دیگه مطمئنیم تست شده!
خوش باشی!

درود
چقدر خشنید شما! بشینید مشکلتون رو با دیپلماسی با پشه‌ها حل کنید. بهشون بگید که ببینید دوستان من براتون یه کاسه شربت می‌گذارم شما برید اونو بخورید که از من خوشمزه‌تر هم هست. دیگه نیایید روی من بشینید.
البته گزینه‌ی نظامی هم همیشه روی میز باشه!
من که خودم یه نوع حساسیت پوستی مزخرف دارم که دائم پوستم می‌خاره. برای ازیت شدن نیازی به پشه ندارم. مگس‌ها همیشه خیلی فرز هستند. من هرچی سعی می‌کنم با دست بکشمشون می‌رن و فقط دستم محکم می‌خوره اونجایی که مگسه قبلا روش نشسته بود! 🙂
موفق باشید.

آخجون خوب چیزی رو معرفی کردید. حتما میخرمش. راجع به کاسه ی شربت هم جواب نمیده. چون پشه ها زیاد نمیرند سراغش. من دلشون رو میزنه. اونها از طعم خون و مواد موجود در خون لذت میبرند و تغذیه میشن. مثلا میشه شیرینی یا یه چیز شیرین که تر هم باشه بذاری که مگسها دورش جمع بشند و دست از سرت بردارند، ولی پشه ها و کک ها لامذهب اینطور نیستند. اگه هم بخواهی شیرینی بذاری که از دست مگسها راحت بشی از لحاظ بهداشتی خوب نیست و هرچی مگسه جمع میشه. بهترین راه همون حشره کش راکتی شکله، همون راه حل نظامی و کشتار حشره.

سلام بابا یه کاری بکنید خیلی مطالب سایت بیبار و بیفایده و وقت گذرونی شده منظورم کمرنگ کردن نظرات و پستهای دوستان نیست ولی بیشتر به این سایت سر میزنند تا یک آموزش را کسب کنند البته این توقع فقت از مدیر سایت یا تعدادی از دوستان زحمتکش که مرتبا پست میگذارند نیست بلکه همه باید دنبال یادگیری مطالب نو و دست اول باشیم و در اختیار بقیه بگذاریم مدیران و دوستان استارت کار را زدند ما بیایم ادامه بدیم متشکرم

درود
علی جان خط و مشی این سایت دور هم جمع کردن نابینا‌ها و سرگرمی اون‌هاست که آموزش بخشی از این مسئله هست. اینجا مخصوص آموزش نیست. از طرف دیگه توی همین نوع مطالب هم ما چیز‌های زیادی یاد می‌گیریم. آموزش فقط نحوه‌ی استفاده از چندتا نرم افزار مسخره نیست. اینجا یه جامعه‌ی کوچیک هست و این جامعه یه وقت‌هایی به یه چیز‌هایی بیشتر تمایل دارن. یه وقت‌هایی هم بوده که اینجا پشت سر هم آموزش می‌اومده.
موفق و سربلند باشید.

سلام.
شما دعا کن اصلا این سایت تا یک ماه آینده, سر پا بمونه, آموزش پیشکش!
هر کی واسه آموزش میاد اینجا, باید بگم اولا که امتحانات هستش.
دوما هم اگه صرفا واسه آموزش میایید باید بگم اینجا قرار نیست همیشه آموزش کامپیوتر باشه.
حشره کشی هم آموزشه, نه مگه؟
کتاب هم طرفدارهای خودشو داره.
مقاله های آموزشی هم همینطور که همه و همه در صفحه اول جدید و به روز به چشم میخوره.
من کندی ای چیزی حس نمیکنم!
اصلا داریم یه تغییراتی میدیم که یا کلا بریم رو هوا, یا اگه موندیم, بچه ها برای دانلود آموزشها و برنامه های توپی که واسه تابستون تدارک دیده شده اشتراک ویژه تهیه کنند.
تا ببینیم چی پیش بیاد.

سلام مجتبی جان جهت خنده این صفحه خوان n v d a جدید که عربی هم می خونه با اون سایتت رو باز کردم خیلی با حاله شده برای ۵ دقیقه هم آدم خنده اش می آد اللبته نه برای مطالب سایت شما و به شما بلکه برای نحوه خوندن اون امتحان کنید ببینید چه جوریه با سپاس.

مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا مجتبا.
بابا از رو هوا رفتن حرف نزن.
اگه اینجا …‏ هم خودمو میکشم هم متمئن باش میکشمت.
تورو خدا دیگه فکر این غذیه رو هم نکن چه برسه به گفتنش.
آخه مشکل کجاست که دوس نداری اینجا همینطوری بمونه؟
بابا به خدا اگه مشکل مالیه بچه های اینجا بیمعرفت نیستند.
فقط تورو هرچی که میپرستی دیگه حرف از رو هوا رفتن نزن.
بابا به خدا حیفه این همه زحمت خودتو بچه ها یه هو بره رو هوا.
بابا به جون خودم من هرچی با این سیستم ور رفتم نتونستم از محلمون حمایت مالی کنم.
اینارو نمینویسم که خدایی نکرده چیزی رو بخوام ثابت کنم.
فقز میخوام بدونی که من حقیقتا اینجا و اعضا و بازدیدکننده هاش رو دوس میدارم و از کوچکترین خبر بدی راجع به اینجا واقعا اعصابم به هم میریزه.

درود
مجتبی ولش چرا بچه‌ها رو ازیت می‌کنی؟ اگه محله بره رو هوا کجا می‌نویسی که خواب بودی سوسک اومد تو دستت! 🙂
ما فقط همین جامعه‌ی آنلاین رو مخصوص نابینا‌های ایرانی داریم. هاست که خوبه. ولی من مطمئن هستم اگه نیاز به یه هاست جدید داشته باشی و از بچه‌ها بخوای که کمک مالی کنن اکثرا کمک می‌کنن.
وقت خوش.

سلام.
به خدا قصدم تشویش اذهان عمومی و تحریک و جلب توجه و اینکه مثلا همه بگید نه, نه, تعطیلش نکن نبود.
آخه این هاستی که ما گرفتیم با کمکی که بچه ها قبل و بعد از عید کردند بهتر از این نمیشد.
باور کنید این ماه ما از طرف سرویسهای نازل نگاه روشن پارس, ۱۸۷ بار سایتمون قطع شده که گاهیهاش رو فهمیدید و گاهیهاش هم نه.
من مرتب دارم شرکت رو ایمیل کاری میکنم نمیدونید چه جنگ اعصابی طی میکنم که.
قبول دارم, انتخابم ز کل اشتباه بود ولی با پول کم نمیشه انتخاب درست کرد.
بچه های نابینای دیگه خدا رو شکر, فضاهای میزبانی بهتری گرفتند و جامعه ما به همین ی گوشکن وابسته نیست.
هرجایی میشه جمع شد و در ضمن من بنا ندارم هر تقی که به توقی میخوره بگم بچه ها کیسه را تکونش بدید و خوشم نمیاد هی بگم یالا پول پول.
میخوام با صلح و آرامش در کنار هم به یک زندگی شیرین ادامه بدیم.
من شروعش کردم, بچه های دیگه هم سایتهای خوبی ماشالا زدند.
هدف اینه که پیشرفت کنیم و به استقلال برسیم حالا توی سایت من نشد توی سایت یه نفر دیگه, چه عیبی داره؟
باهم دیگه سعی میکنیم همینو اینطور که هست نگهش داریم تا وقتی که مثلا گوشکن پیر بشه یا مریض بشه که تا حالا خدا رو شکر محله سرپاست.
خوش باشید و غم به دلتون راه ندید!

سلام
تازگیا مدتیه گاه گاهی افتخار دیدن از سایتتونو دارم.من نابینا نیستم ولی دوست دارم پابرجا بمونه محلتون ک این گفتوگوهای صمیمیتون هیچوقت کات نشه.
ضمنا هنوز کفش دوزک نخوردین ک ببینین مزه حشره یعنی جی
من خوردم.خدا نصیبتون نکنه

شبتون شیک

روز بخیر
ن اقا مجتبی طفلک ۱ ماده با طعم زهرمار پس داد خواست از جونش دفاع کنه منم نامردی نکردم راحتش کردم.
دم اخریم ی چیزی گفت جیگرم کباب خواست…
اولا روحش ولم نمیکرد
بعد ک متقاعدش کردم اصل اون دنیاس اروم گرفت

سلاااااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممم!بر الهام نازنین خودم. به محله ی باصفای خودمونی و دوستداشتنی ما خوش اومدی. من خیلی خوشحالم که یکی از دوستان خوب من به این محله اومد. ولی اینجا از هرگونه حشره اعم از پشه و کک گرفته تا مارمولک و مار و سوسمار پاک پاکه. خیالت راحت. دختر تو چیز دیگه گیرت نیومد کفشدوزک خوردی؟ ای کاش پشت سرش یه لنگه کفش پاره هم قورت میدادی که اون بخت برگشته تو شیکمت بیکار نمیموند. هاهاهاها! پیوسته لبت شاد و دلت خندان باد. این هم مدلشه دیگه! افعال معکوس. در اصل جمله ی معکوس.

دیدگاهتان را بنویسید