خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

الکی سرگرمی فقط برای تفریح خودم!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! فقط افرادی که مرا دوست خودشان میدانند و خودشان با من دوست هستند اجازه دارند این پست را بخوانند…! در ضمن افرادی که کامنت نمیگذارند و اظهار نظر نمیکنند ادامه ی متن را نخوانند چون بیفایده است و بکارشان نمی آید…! دوستان من دوباره آمدم که شما را اذیت کنم…! خب حالا شروع میکنیم: یه روزی بود و یه روزگاری…! یه نابینای ماجرا جویی بود که خودش را نخود یا عدس هر آشی میکرد و هرجا ماجرایی بود وارد میشد و به جستجو و شیطنت میپرداخت، ایشان از وقتی که موبایل گویا خرید شیطنتش بیشتر شد و بیشتر به خانه ی دوستان قدیمی میرفت و به بهانه ی موبایل یاد دادن به آنان کنگر میخورد و لنگر می انداخت… او دختر و پسر نمیشناخت و برایش فرقی نداشت و به هر خانه ای وارد میشد و حتی مانند مشاور های تجربی در زندگی دوستانش دخالت میکرد…! واقعا عجب موجود عجیبی بود این شیطون که بدون ترس از کسی یا چیزی همه جا میرفت و فضولی میکرد و بعضی اوقات آنقدر فضولی میکرد که برای دوستش کولر هم راه اندازی میکرد…! روزگاری یکی از دوستانش بوسیله ی دوستش جیمیلی برایش ساخت و ایشان را اینترنتی کرد… وای چشمتان روز بد نبینه… وحشتناک بود… چه شیطنت هایی در دنیای مجازی کرد و چه خاطراتی از کودکی ها و نوجوانی و جوانیش مینوشت و در دنیای مجازی پخش میکرد…! ایشان آنقدر شیطنت داشت که در اردو هایی که با نابینایان میرفت و هنوز هم ادامه دارد خودش را سیزده ساله میگوید و به هر شیطنتی دست میزند…! بیش از دو سال پیش دوست شیطون قصه ی ما ایشان را راهنمایی کرد تا به این محله بیاید و به شیطنت و تفریح بپردازد… و ایشان هم پذیرفت و اینجا جای خوش کرد و لنگر انداخت و کارش به جایی کشید که باعث شد ماجراهایی در محله اتفاق بیفتد و خاطراتی برای بعضی از دوستان رقم بخورد…! این آقای ماجرا جو یا شیطون هنوز هم مشغول نقشه کشی برای بچه های محله است تا بتواند اوایل اردیبهشت سال آینده ماجرای اردیبهشت قبلی را رقم بزند… به نظر شما آیا کسی وجود دارد که با ایشان همکاری کند و پست برپایی دومین اردوی محله را بزند؟! بیایید دست به دست هم دهیم و دومین اردو ی محله را برنامه ریزی کنیم…! با عرض پوزش از بزرگان که از این شاخه به آن شاخه پریدم و از شوخی خارج شدم و با جدیت برنامه ریزی دومین اردو را بیان کردم…! منتظر پاسخ دوستان و بزرگان محله هستم!

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «الکی سرگرمی فقط برای تفریح خودم!»

موش نخوره تو را عدسی عدسی نگو یه گوله نمک بگو میگم فشارت نره بالا با این همه نمک که داری تو یه گونی نمکی گونی چیه کامیون اصلا کامیون چیه تو دریاچه نمک نزدیک شیراز هستی اصلا تو همون کوه نمک هستی که نزدیک جهرم قرار داره ولی خودمونیم به کسی نگی ها گوشت را بیار جلو تا در گوشت بگم د بیار جلو اون وامونده را آها حالا خوب شد عدسی مدتی میشه که بی مزه شدی
فراارررررر

رعععد نبون یا همون لال خخخ با اشارۀ دست به عدسی میگه :

عدسی تو یکی از آدمای شیطون و عاقل هستی خخخخ
میدونی چرا میگم عاقل ؟
چون سریع با ی اشاره فهمیدی که خانوما در شوخی بی جنبه هستن خخخ
و مریخیارو اذیت کردی خخخ
هر کاری دلت میخواد بکن و بیا برامون تعریف کن که با شوخیات چه بلایی بر سر مریخیا و علی الخصوص مدیرا درآوردی خخخخ
حیف که دکتر گفته برای تارهای صوتیت خنده بلند مضره و الا ازت میخواستم به نقشه های شومت همین امروز جامه عمل بپوشونی و مارو به خنده بندازی هاهاهاها
پاورقی : نبون کلمه ای است مثل نبین . با این تفاوت که بر لال ها که رعععد باشه اطلاق میشود خخخ

درود! با اتوبوس به اردو رفته بودیم یک سوم اتوبوس آقا و بقیه مثلا خانم بود… یک شب رفتن و دو شب اقامت و یک شب برگشتن… از هر دری سخنی… اگر فرصتی بود خاطره اش را خواهم نوشت… فقط ساعتی به پایان و پیاده شدن مانده بود که با صدای بلند گفتم: همسفریا و هم اردویی ها توجه فرمایید… هرکی هر بدی و هر خوبی در این اردو دیده حقش بوده و نوش جونش و نیازی به عذر خواهی و خداحافظی و حلالیت نیست… به امید برپایی اردوی بعدی و شوخی و خنده و تیکه اندازی و اذیت و مردم آزاری… که یکی از جلو بلند گفت: این هم خداحافظی پژویی… راستی دختر سه ساله ای که همراه مادرش بود من بهش گفتم تو پسری و گفت آره پسرم و گفتم: بیام معاینه ات کنم که ببینم دختری یا پسر؟! ناگهان با اعتراض خانمها و اخمشان رو به رو شدم و با خنده گفتم میخواهم ببینم گوشواره داره یا نه و لباسش چه شکلی است؟! و ادامه دادم که چرا انسانها با شنیدن کلمه ی معاینه منحرف میشوند؟! من همه جا بجز در این محله راحتم و راحت حرف میزنم!

سلاااام دیگه داشتم نا امید می شدم با خودم گفتم این۱۳ساله محله دیگه بزرگ شده نمیاد شیطونی و کلی دلم گرفت. ببین عدسی من دوستتم ازت هم۱عالمه خاطره دارم که با تمامشون می خندم. با اردو یا بی اردو من پستت رو خوندم کامنت هم زدم خلاصه دلم تنگ شده بود واسه پست زدن ها و اعلام بقای شیطنت هات.
پاینده باشی و شاد همیشه شاد.

درود! خوش اومدی خانم واقعی محله که همیشه خودت بوده و هستی و خواهی بود: نگران نباش من همیشه هستم و خواهم بود… همانطور که همه میدانند من مشغول تفریح و شادی هستم و بعد از اردوی محله به چند اردوی دیگر رفتم، اردو در اردیبهشت با بچه های نجف آباد به باغ بهادران، ۲-اصفهانیا به شیراز! ۳-مرداد با اصفهان به همدان! ۴-شهریور به باغ باغچه بان شهرضا! ۵-باز هم با بچه های شهرضا به شمال بیست و هفت شهریور!۶-دو اردو با خانواده ی خانم به زرینشهر و قم و جمکران و شهر ری!۷ هفتم آذر با اصفهان به قشم!خوب من که همیشه در اردو و تفریح بسر میبرم… گروه های واتساپ هم در برنامه های من گنجانده شده… شنبه ها به کلاس کامپیوتر و چهارشنبه ها به ورزش گلبال برای سرگرمی میروم…همه روزه از صبح تا ساعت چهارده اداره هستم… حالا کی فرصت میکنم به محله بیام و خاطره بنویسم…تازه یه چیز دیگه کسی هم از خاطرات من خوشش نمیاد چون همش تیکه اندازی به شرکت کنندگان در اردو ها است… پس نتیجه میگیریم که دوری و دوستی بهتر از زیاده روی و ترک است!

درود! من هستم و هستم و همیشه هستم، حالا نیازی به پیشدستی نیست صبر کن تا اردو برپا بشه بعدش بگو هستی یا زبونم لال نیستی… نترس خونه ی تو اردو برپا نمیکنیم و مواظب بزیم کسی مراحمت نشه!

درود! علی جون-بفرما عزیزم: من همه جا و همه وقت با تو یار و یاورم! ۲-خوش آمدی صفا آوردی مدیریت بالاترین حقوق بگیر خانه ی ریاضیات… مدال نقره ات محفوظس… من همینجا و همه جا سرگرم شیطنت و شوخی و خنده و تفریح و شادی و سرگرمی هستم: در اردوی هفتم دی به قشم جاتون خیلی خالی بود! ۳-راحت و آسوده باش و همیشه خوش بگذرون که هیچ چیز بهتر از خوشی و شادی نیست!

درود! اگر را کاشتند سبز نشد… تازه داشتیم تجربه میگرفتیم که وقت تمام شد و… فقط میتونم بگم یادش بخیر… به امید اتفاق افتادن دوباره و اجرا شدن دوباره و برپا شدن بهتر از قبلی!

با ی عالمه موج منفی ولی واقعی در خدمت‌تون هستیم…
عدسی جونم باید بگمت که خوشبختانه یا متأسفانه، اردویی از طرف محله نخواهیم داشت. اگه خواستی، شخصی بچه ها رو دور هم جمع کنی، اون بحثش فرق میکنه ولی اردویی که از طرف گوشکن باشه، نوچ! خخخ
به هر حال، این حرف من دلیل نشه که شما کارتو نکنی. بالاخره همین هم محلی ها رو دور هم جمع کن ولی نه به عنوان اردوی گوشکنی بلکه ی دعوت شخصی باشه که هرکی خواستی رو دعوت کن.
فقط من اردوی گوشکنی برگزار نمی کنم تا زمانی که جنبه توی ایران بعد از تحریم، وارد نشه و فروخته نشه و بعضی ها نخرند و استفاده نکنند!
کلا ی عده انگاری واسه اردو های ما خواب ها دیده باشند، تا تونستیم حواسمون به آدم های مغرض بود ولی آخرش ی عده ای مث کافر که همه را به کیش خود پندارد گفتند که چرا دختر و پسر باهم دارند میرند و چرا همه با همند. چرا ی پسر برای نشون دادن مهره ی شطرنج، نوک انگشتش خورده به نوک انگشت ی دختر؟! چرا همه دست می زنند؟ چرا همه شادند؟ چرا ملت خوشند؟ کلا همه ی خوشی ها باید حرام بشود تا دلمان آرام بگیرد. همش بکوبیم توی سر و مغز هم و هی غمگین باشیم و گریه کنیم و هی دنبال گمشده هایمان باشیم. از نسل همون هایی که ی زمانی اختراع دوش رو دخالت در کار خدا و مساوی با ساخت باران میدانستند و حمام ها رو می گشتند تا دوشش رو پیدا کنند از جا درش بیارند.
من با مسئولیت پذیرفتن در مورد اردویی که فردا حرف توش باشه، مخالفم.
ی باری انجمن روشنبین ی اردویی واسه نابینایان گذاشت پلیس بهشون گیر داد مث پارتی های مختلط کار داشت به دستگیری می کشید نمیدونید چه بساطی شد! خخخ
خلاصه که بحث بیمه ی بچه ها هست، مسئولیت حوادثش هست، بحث برنامه ریزی و نیروی انسانی هست، بحث غربالگری آدم های مغرض هست، بحث جمعآوری هزینه و مدیریت مالی هست، بحث آدم های خشک مقدس که به بوی عطر خانوم ها و واکس کفش آقایون گیر میدند هست، من این دفعه توی این چاه نمی افتم.
هرکی هرجا خواست بره، آزادانه و جدا از سایت و گوشکن و این ها مشکلی نیست ولی اردوی گوشکنی همون یکی بود که مزه اش زیر دندان های همه ی ما هست و مدیون عدسی هستیم و تکرارش رو من شخصا به این زودی ها قول به کسی نمیدم ولی اگه جمعی بود و عدسی ملت رو جایی برد و منو دعوت کرد، منم مرخصی می گیرم مییام البته اگه تا اون موقع کلا از کار بی کار نشده باشم!
از الان هر پستی مبنی بر اردوی گوشکنی بدون هماهنگی بنده زده بشه، نشده.
با عذرخواهی از اینکه جفت پا پریدم وسط اردو!
والسلام!

درود! آخ…آخ…آخ…آخ… اوف…اوف…اوف… واقعا درکت میکونم و میفهممت… قربون درد دلت بیبی که اومدی یسچب…یدیر… عزیزم کودوم چاه؟ همون چاه که زغال داره و من براش برنامه ریزی کرده بودم و نقشه هایم نقش بر آب شد و دوستان منو دور زدند و قبل از ناهار رفتند کنار چشمه و استخر…، باشه عزیزم قابلامه پستهای غیر قابل میل تو نمیزنم… فقط اینو میگم که برای هر جمله و مطلب در کامنت تو باید یه پست بزنم تا در کامنتاش با تو و دوستان گفتگو کنیم…، راستی من متوجه شدم که مدتهاست که تو سر سنگین شدی ولی علتش را نفهمیدم… از قدیم گفته اند وقتی خواستی کسی را خوب بشناسی باهاش به مسافرت برو و تو در این اردو خیلیارو شناختی و تجربه ای به تجربیاتت افزوده شد، من خیلی خوشحال هستم که تو در پستم نظرت را گفتی، دوست عزیز خارج از شوخی و خیلی جدی دوستت دارم حتی اگر از محله بیرون باشم و دیگر پست نزنم!

دیدگاهتان را بنویسید