خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک پست. پنج مطلب

سلام
اول این که یک تبریک خیلی. خیلی. خیلی. بزرگ به مینا عزیز
آره بابا مینا.
کدوم مینا؟
مگه یادتون رفته همون مینایی که کامنت می گذاشت توی محله مون. مینا ملکی.
تبریک به مینا به خاطر این که توانست از سد کنکور بگذرد و حالا نه فکر کنید رفته پیام نور یا غیر انتفاعی ها
خانم رفته دانشگاه علامه طباطبایی تهران
بابا علامه برو. خیلی خوشحالم مینا عزیز و از همین جا بهت تبریک ویژه عرض می کنم و به تو افتخار می کنم و مطمئنم در آینده از تحصیل کرده های بزرگ نابینا خواهی شد
دوم اینکه من به آرزویم رسیدم
من شک نداشتم که این سایت می تواند در رسیدن من به آرزوهایم بهم کمک کند. وقتی برای اولین بار به این سایت سر زدم از مطالبش و فرقی که با دیگر سایتها نابینایان و گروههای اینترنتی داشت خیلی خوشحال شدم. من سال گذشته علاقه وافری داشتم که مطالبم را برای گروههای اینترنتی بفرستم نه برای گوش کن ولی بعد از مدتی فهمیدم که این کاری عبس است. چرا؟ چون از هر سه تا مطلب دوتای آن رد می شد حالا بماند به چه بهانه هایی یا این که به فلانی بی احترامی کرده است یا این که انتقادی است یا این که فلان انجمن را خطاب قرار داده است. من که دیگه نا امید شده بودم یک ایمیل به مجتبی دادم و از او پرسیدم که آیا حاضر است مطالب مرا در سایت رد نکند در پاسخ گفت: اگر به کسی بی احترامی بی مورد نشده باشد حتما
پس این شد که من یک کاربر گوش کنی شدم و از غمها و شادیها نوشتمو بله نوشتم که من دوست دارم دخترها و پسرها نابینا فارق از خیلی چیزها با هم ارتباط داشته باشند مثل بیناها. من نوشتم که ای کاش ما هم می توانستیم دور هم جمع شویم و نه البته توی اسکایپ توی پارکی جایی و یک دو ساعتی با هم بخندیم. و البته گفتم که نه این که بگویم هیچ دختر پسر نابینایی دور هم جمع نمی شوند ولی تعدادشان کم است و این مطلبی بود که اعتراض دوستی را بر انگیخت که شما مگسهایی هستید که دور شیرینی می گردید
به هر حال آرزوی من به لطف این سایت بر آورده شد. و نه دوستان فقط اصفهانی بلکه حتا از دخترهای عابادان هم دور هم جمع
شدیم. هرچند نقش ساجده عزیز را نباید کتمان کرد که با نهایت لطف بچه ها را دور هم جمع کرد
ساجده عزیز مرسی.
ما دور هم جمع شدیم هرچند خیلی کوتاه ولی خاطره ای به اندازه یک عمر طولانی را بر ذهن خود حک کردیم.
آشنایی با ساجده عزیز از نزدیک. خانم مهندس یا همان فامیل ساجده که خدایش خیلی دختر باحالی بود. حتا مدیر سایت زهره یاسر و دوستش سعید و همه و همه لطفی ویژه داشت. من قبل از رفتن یعنی یک روز قبل به ساجده گفتم که شاید من نتوانم بیایم. ساجده گفته بود که اگه نایایی بعد غصه می خوری ها و من خدایش اگر نرفته بودم حالا غصه می خوردم.
هرچند نمی دانم آیا آنجا هم مگسی بود یا نه ولی من که چیزی احساس نکردم ولی حتا اگر مگسی هم بود شیرینی نبود یا اگر شیرینی بود خامه ای نبود یا اگر هم بود برای مگسها اهمیت نداشت
خدا کند این افکار احمقانه از ذهن بعضی از ماها پاک شود. خدا کند.
سوم این که من یک پیشنهاد در مورد کتاب خانه مجازی دارم. اگر بشود کاری کرد که حتا اگر کسی اشتراک ماهانه ندهد بتواند از مطالب و کتابها استفاده کند به شرطی که در اذای هر کتاب مبلغی بدهد بهتر خواهد شد
منظورم این است. مثلا می شود چنین قانونی گذاشت. اگر کاربران هر ماه شش هزار تومان بدهند می توانند بدون محدودیت دانلود کتاب داشته باشند ولی اگر نخواهند حضینه را یک جا بدهند یا اشتراک ماهانه بدهند باید هر زمان که کتابی بخواهند مثلا برای هر کتاب دو هزار تومان بدهند
من خیلی از بیناها را هم دیدم که نیاز به کتاب های گویا دارند یا حتا با تبلیغ هم می شود حتا برای یک بار هم که شده آنها را جذب کرد که یک کتاب بخرند. در ضمن اگر نابینایی پول کافی برای اشتراک همیشگی نداشته باشد می تواند هر وقت خواست پول بدهد. همچنین اگر قانونی داشته باشیم که کاربری که تعدادی کتاب مناسب به سایت بدهد از فلان معافیت برای فلان مدت بهره خواهد برد خیلی خوب می شود و افراد ترغیب می شوند که کتابهای که خودشان خوانده اند را به سایت بدهند
چهارم اینکه دلتان بسوزد
من دارم می روم شیراز فکر کنم سه شنبه. هاهاها
پنجم این که این دفعه نمی بوسمتان تا در حصرت بوسه های چشمک بمانید تا پست بعدی

۲۹ دیدگاه دربارهٔ «یک پست. پنج مطلب»

سلام چشمک, استاد, گیتاریست, روانشناس,
صدات رو توی اردوی گوش کنی ها شنیدم. شیراز خوش بگذره.
من به این سایت بزرگ و عظیم کتابهای گویا زیاد امیدی ندارم. دردسر و هزینه اش خیلی زیاده. فکر نکنم عده ی قابل قبولی همکاری کنند. اگه بشه چی میشه. به نظر من اگه یه مرکز مثل دانشگاه تهران یا کتابخانه ملی که بخش نابینایان هم دارند این کار رو دست بگیرند میتونند انجامش بدهند ولی با این عده ی کم فکر نکنم.

سلاااااااام.
حوراااااااااااا تبرییییییک مینای عزیز.
خیلیییییییییی خیلییییییییی خوشحال شدم.
بگو بگو چه رشته ای قبول شدی زووووود بگو.
واقعاً آفرین عزیزم.
منو هم در شادی خودت شریک بدون.
جدی آقای چشمک چه بد شد من تازه از شیراز اومدم وگرنه با شیرازی ها میرفتیم پارک آزادی.
اه واقعاً حیف شد.
البته شاید بتونم بیام!
اگه بشه خیلی خوب میشه ها!
دیگه چی بگم؟
فعلاً چیزی یادم نمیاد.

امروز هم نتونستم بفرستمش. ای بابا مثل این که قسمت نیست این کتاب رو به این راحتی به دست شما برسونم. اگه تا دوشنبه نفرستمش میره تا هفته ی آینده که از رشت برگردم. من میخوام ایمیل یاد بگیرم دوستان. من آموزش کار با ایمیل میخوام.

سلام سلام.
اولا: یووووووووو هووووووو!! مینا جون تبریک تبریک تبرییییییییییییک میگم. چند بار اومدم توی اسکایپ گیرت بیارم بپرسم نبودی. خداییش خیلی خوشحال شدم. جیغم رسید یا باز بفرستم؟

مینای عزیز. بهت تبریک میگم. خیلی هم زیاد تبریک میگم. امیدوارم الان خیلی خیلی خیلی شاد باشی. می دونم که همین طوره. از شادیت خیلی شادم عزیز.
ممنون از جناب چشمک که خبر خوش دادن.
این از اولیش.
دوما چشمک میره شیراز، صبا میره رشت، دیگه کی میره سفر؟ من هم سفر می خواااااااااااااااام.
وای گرد هم آیی گوش کنی ها!!! چقدر دلم می خواست می تونستم باشم. واقعا دلم می خواست. ای کاش۱روزی تکنولوژی اونقدر پیشرفت کنه که مثلا بشه آدم هارو مثل فایل با ایمیل فرستاد هر جا. اون وقت من عمرً همچین جمعی رو از دست بدم. دعوتم کنید یا نکنید میام. ولی۱چیزی. ببینید؟ نشد دیگه. انتقاد بی انتقاد. کنایه بی کنایه. کدورت بی کدورت. جناب چشمک و بقیه! بذارید هر کسی هر فکری می خواد کنه. این داستان مگس و شیرینی و الباقی ماجرا هارو بیخیالش. تا زمانی که ما تاریکی هارو به ذهن و دلمون راه بدیم اون ها هستن و روی خاطرات سفیدمون لک های زشت و سیاه میندازن. پس همه با هم بلند: بییییییییییخیااااااال.
اِیوَل به همهتون! خداییش عجب صداتون بلند بود از رو رفتم.
بله بیخیال. تمام این اجرام ذهن و دل و خاطر رو بیخیال. تمام گلایه ها از سوِ تفاهم ها و سوِ تعبیر هارو بیخیال. تمام منفی هارو بی خیال. فقط زیبایی هارو عشقه. شما۱جمع شاد داشتید و چقدر جای من خالی بود. اون جمع شاد، اون ساعت های به یاد موندنی، اون خاطرات قشنگی که مطمئنم همهتون دلتون می خواد تکرار بشن، این ها مهم و با ارزش هستن. بذار پاک و قشنگ بمونن و برای همیشه سفید باشن. خرابش نکن حتی توی ذهنت حتی به اندازه۱لحظه گلایه در اعماق وجودت، حتی به اندازه۱سر سوزن.
به خدا شعار نمی دم. میشه. امتحان کنید. هرچی از این اجرام توی سر و دلتون هست همین الان بریزید بیرون بره و فقط کلمات قشنگ این پستتونرو بخونید و به حساب بیارید و توی ذهنتون هم فقط خاطرات با حال اون روزرو زنده کنید ببینید چه حالی میده.
ای وای باز هم که من. ببخشید یادم رفت. الان میام پایین. فقط۱چیزی.
ایاااااااااااام به کاااااااااااااااام.

سلام پریسا جون. کجایی خانم. فقط تو رو موفق شدم تو اسکایپ add کنم. دلم میخواد هر چه زودتر باهات صحبت کنم و صدای قشنگتو بشنوم. میدونی روزی چند بار به اسکایپ سر میزنم؟ ولی مثل این که هر وقت میام نیستی. تو اسکایپ منتظرتم از الآن تا هر وقت که بتونم.

دوباره سلام. باز من اومدم. یک سلام سفارشی۲آتیشه هم به دوست عزیزم صباجون.
چه خوبه که الان صدای منو نمی شنوی عزیز. چون من صدام از بس توی سفری که هفته پیش رفتم شلوغ کردم حسابی گرفته و تازه داره کمی در میاد و اگر الان بشنوی احتمالا خیال می کنی دراکولای توی قصه های بچگیمون در اومده رفته نشسته توی اسکایپ که بخوردت و می ترسی.
ای بابا من چمه چرا نمی تونم۴کلمه جدی بنویسم؟
صبای عزیز. دوست من. اسکایپ من نمی فهمم چرا بگیر نگیرش گرفته و با من کمی قهر کرده و اذیت می کنه. پدرم در می اومد که بیام سر بزنم ببینم میناجون کوشش و از هر چند بار تلاش۱دفعهش موفق به ورود می شدم و زود پرتم می کرد بیرون. چند بار حذف و دوباره نصبش کردم ولی آشتی نمی کنه. امشب اگر خدا بخواد باز هم میرم۱بار دیگه منت کشی بلکه از خر شیطون بیاد پایین و باهام راه بیاد. به محض درست شدنش واسه اد کردن شما هم شده میام توی اسکایپ. قربون محبتت عزیز. قربون محبت همهتون عزیز ها.
ایام همگیتون از ازل تا ابد به کام.

سلام علیکم و صبح همگی بخیر و شادی.
پریسا جان منم دوست دارم با شما آشنا شم اگه دوست داشتی و اسکایپت درست شد منو اد کن.
آی دی:
sara.besharat
اگرم مشکل اسکایپت حل نشد اینجا مطرحش کن بچه های محله که ماشالااا همه استاااااااااااد.

۳باره سلام. ای وای چقدر من میام!.
اولا جناب چشمک آبجی آبجیته. من پریسا هستم. ولی۱چیزی رو حالا می فهمم.
بین اطرافیان خودم من به تمام دوست های جنس مذکرم میگم داداش و چندتاشون یعنی یکی دوتاشون به شدت معترضن به این داداش داداش کردنم و حالا حسشون رو قشنگ لمس کردم. چی کشیدن این مدت بیچاره ها!. سعی می کنم دیگه بهشون نگم داداش. مرسی که بهم توضیحش دادی داداش. خدا از داداشی کمت نکنه داداش. داداش. دادااااااااش.
آخیش دلم خنک شد.
دوما سارا جان عزیز. من از خدامه. آشنایی و دوستی و این چیز های قشنگ رو همیشه خیلی دوست دارم. این ها نعمت های خیلی با ارزش خدا هستن روی زمین برای ما. از دست ندیمشون. ممنون از اسکایپت که بهم دادی عزیز. در اولین فرصتی که اسکایپم ناز و اداش ته کشید پیدات می کنم. صبای عزیز. امروز صبح اول وقت تونستم وارد بشم ولی پیامی از شما نبود عزیز. بعدش هم اسکایپ حواسش جمع شد و ارور داد و پرتم کرد بیرون. به حسابش می رسم. ولی سارای عزیز گل گفتید. یکی به دادم برسه. اسکایپ از۱طرف و دراپباکس از اون یکی طرف پدرم رو درآوردن. محض رضای خدا یکی کمک کنه. با اسکایپ یا بی اسکایپ دوستتون دارم و می بینمتون و:
ایام همگیتون به کام.

سلام پریسا جون. بعد از ظهر هم چند ثانیه ای online شدی. من از فرصت استفاده کردم و سریع ئه پیام کوچولو نوشتم. ولی سریع رفتی و من هم خوشحالی لحظه ایم به اتمام رسید. فردا صبح میرم رشت بعد هم همدان. تا شنبه یکشنبه برمیگردم.
خداحافظ دوستان.

سلام خیلی خوشحال هستم که هر روز خبره موفقیت دوستان و هم نوعانم را از اطراف جهان میشنوم به مینا جان هم به نوبه ی خودم تبریک میگم و امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیش موفق و سربلند باشه . آقای خادمی خوش به حالتون که تونستید در جمع گوش کنی ها باشید و یک روز خوب را تجربه کنید من هم خیلی دوست داشتم که بیام ولی متاسفانه نتونستم و خیلی حسرت خوردم و حسابی به شما و سایر دوستانی که در اون جمع بودند حسودیم شد هم چنین خوبه که حداقل یک نفر از این طریق منظورم گوش کن به یکی از آرزوهاش دست یافت! سفر بیخطری داشته باشید و خوش بگذره . آقای خادمی شما هم مثل من منتظر لپ تاب بهزیستی هستید من با اینکه خیلی بهش نیاز دارم ولی کاملا بیخیال شدم ! چشمک اینم کامنت من که بالاخره نوشتم براتون

مرسی
مرسی
مرسی
خیلی حال کردم خانم بالاخره نوشتی ها دیدی کاری نداشت
دوستان بدانند سمانه هم یک گوشکنی کامنت گذار است از بچه های تحصیل کرده هم است بعد اگه خودش خواست بیشتر خودش را معرفی می کند
اما اگر بشود شاید این تجمعها را با بچه های اصفهانی ادامه خواهیم داد
باز هم مرسی شکه شدم کامنت گذاشتید

یعنی من که از خودم و خاطراتم می نویسم بیهوده نویسی می کنم دیگه؟
آره ؟
نه بابا اینجا یک اسم داره بهش دقت کن محله مجتبی و دوستان نابینا
ببین محله یعنی مال خودت است نگران نباش بنویس هرچه دلت می خواهد
از این که آمدی باز هم کامنت گذاشتی باز هم شکه شدم البته دیگه از این به بعد نیستم که شکه شوم چون دارم می روم مسافرت
by

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
وقتی امروز اسم خودمو توی پست چشمک دیدم خیلی شکه شدم
با خوم گفتم بذار ببینم کسی نظری در این باره داشته یا نه و وقتی این همه تبریک شما دوستای عزیزمو دیدم خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوشحال شدم توی این چند روز نتم قطع بود و نمیتونستم بیام
راستشو بخوام بگم چیزی ک میخواستم بعد از این جله بنویسمو پاک کردم آخه خیلی هیجان زده شدم گفتم شاید شما اگه بخونید ………….. بیخیال ممنون دوستای عزیزم مرسی مرسی
رشتمم که چشمک عزیز لطف کرد گفت ولی رشته من علوم تربیتیه نه روانشناسی تربیتی نمیدونم شاید هر دو یکی باشن ولی توی سایت اینطور نوشته بود
در مورد کتابخونه با چشمک موافقم
و کاشکی میشد که خاطرات هم مثل فایلها میشد بلوتوس کرد
اگه میشد من حتما از یکی از بچه های محله خاطره اون جمع گوش کنیرو میگرفتم
ولی خوب در حال حاضر این امکان نیست
نوشتم چه قدر طولانی شد خودش یه پپست شد
حالا پریسا جون دیدین که منبر من طولانی تر بود؟
خداحافظ

سلام به همگی به خصوص۱سلام جیییییییغ به مینای عزیز.
میناجان حالا که خودت اینجایی دوباره بهت تبریک میگم. امیدوارم از حالا تا همیشه فقط برات شادی و موفقیت و پیروزی و۱عالمه چیز های خیلی خیلی خوب بیاد و خبر تمامشون رو ما اینجا بشنویم و بخونیم و بهت تبریک بگیم. عاشق همین هیجانی هستم که بعد از۱اتفاق خوب واسه نقش اول ماجرا میاد و طرف این طوری میشه. این حال و هوات رو دوست دارم میناجون. این حال و هوارو همیشه دوست دارم و امیدوارم برای همه شما ها پیش بیاد و من ببینم. ولی با تمام این ها، منبری اول خودمم.
شوخی کردم. تو شاد باش، منبر هم مال خودت.
خداییش دیگه رکورد اول مال خودمه که توی۱پست۵تا کامنت گذاشتم. از همه معذرت می خوام ولی دلم نیومد حالا که مینا خودش اومده توی مجلس من کِل نزنم.
میناجونِ عزیزِ من. باز هم بهت تبریک میگم. از همین جا۱باغ پر از بوسه از طرف من برای تو.
ایام همگیتون از حالا تا ابد به کام.

دیدگاهتان را بنویسید