خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

روایت 58: بازدیدی از بخش نابینایان کتابخانه ملی

به نام خدا
روایت 58
بازدیدی از کتابخانه ملی

فهرست مطالب:
الف) مقدمه
ب) دیدار با مدیر سالن همایش ها
پ) کتابخانه نابینایان
ت) بخش روابط عمومی و خروج از کتابخانه

الف) مقدمه
این خبرنامه جهت تمام گروه ها و سایت های اصلی نابینایان ارسال می گردد که حدود 500 نفر مخاطب مستقیم و عده زیادتری مخاطب غیرمستقیم را در سراسر کشور شامل می شود. نسخه صوتی و فایل ورد این متن نیز ضمیمه است. دانلود از اینجا:
http://www.iranravi.com/downloads/AmoozeshHa%2CEttela%27atVaNarmafzarHayeFarsi/Film%2CSedaVaKetab/GozareshSowtiBazdidAzKetabkhanehMelli.rar

امروز، شنبه 23 شهریور 92 به دلیلی به موسسه عصای سفید رفتم. آقای معروفی، مدیر اجرایی موسسه که مرا از سال 85 یعنی زمان ورودم به کلاس های این موسسه می شناسد، همواره برخوردی گرم و صمیمانه دارد. ایشان داشت به کتابخانه ملی می رفت. گفت: جواد! تو هم بیا برویم. با هم رفتیم. در راه، ایشان توضیحاتی دادند که خلاصه اش در زیر می آید و به صورت فایل صوتی و فایل ورد نیز ضمیمه است.
معروفی:
آقای نظام، مدیر سالن همایش های کتابخانه ملی است. پارسال ایشان با من صحبت کرد که آیا حاضرید بخش نابینایان و کم بینایان کتابخانه ملی را نیز شما بر عهده بگیرید و فعالیت کنید؟ علیرغم این که نیروی آنچنانی نداریم، پذیرفتیم. بعد با مشورت آقای اعتماد و هیئت مدیره، اسمش را پژوهشکده عصای سفید گذاشتیم. طی یک سال گذشته مرتباً با دکتر صلاحی، رئیس کتابخانه ملی و معاونشان آقای نورمحمدی، آقای نظام و سایر آقایان گفتگوها و مباحثاتی داشتیم.
دو هفته پیش، آقای دکتر صلاحی، یک گردهمایی رسانه ای گذاشتند و آنجا این تفاهم نامه عملاً امضا و اداره این بخش به ما واگذار شد. قرار است کتابخانه ملی نیز هر کمکی که می تواند بکند تا ما بتوانیم از بچه هایی که در حال تحصیل هستند و اشتیاق به استفاده از مخازن کتابخانه ملی به صورت گویا و بریل دارند استفاده نمایند
یک مشکل اصلی، تردد بچه ها به آنجا بود. باز هم دکتر صلاحی و سازمان عمران شهری خیلی محبت کردند و سایت آنجا را از شرق که به هتل ارم می خورد و از غرب که به مترو می خورد بهینه سازی نمودند. یک تپه بزرگ را برداشتند و ساخت و سازها انجام گرفت. الآن دارد مراحل نهایی را می گذراند. اگر خدا کمک کند، برای روز جهانی، از رئیس جمهور هم دعوت کرده ایم تا خود یا نماینده شان بیایند و آن بخش را افتتاح کنند.
قبلاً تردد بچه ها خیلی مشکل بود. لاین مخصوص تردد بچه ها توسط کتابخانه ملی و مسئولینش ایجاد شد. بخشی از لاین ماشین رو را حذف نمودند تا فقط بچه های ما تردد کنند.اینطور که می گفتند فقط 9 میلیارد تومان هزینه ی بهینه سازی سایت شده است.
جواد:
خیلی خوب است. اتفاقاً یکی از بچه های انجمن های آنلاین، یعنی مجتبی خادمی که مدیر بزرگترین سایت آموزش های کامپیوتری به نابینایان است پیشنهادی مطرح کرد مبنی بر این که کتابخانه ای برای نابینایان کشور داشته باشیم. از آنجا که روی کمک های هیچ موسسه ای حساب نمی نمودیم می گفت که هزینه ها را خود نابینایان بدهند.
هزینه های آن کار، در قیاس با مبالغی که شما می فرمایید چیزی نیست. معروفی:
اگر لازم باشد این کار را هم می کنیم. در حال حاضر،  تمام بچه هایی که دانشجو یا فارغ التحصیل دانشگاه باشند می توانند از امکانات اینجا بهره مند گردند. اینترنت رایگان نیز در اختیار بچه هاست. خودشان باید ما را درباره نحوه استفاده و کاربری، راهنمایی کنند.

ب) دیدار با مدیر سالن همایش ها
به اتاق آقای نظام رفتیم. خلاصه صحبت هایی که آقای نظام مطرح کردند در زیر می آید.
نظام:
با سپردن امور فرهنگی و پژوهشی نابینایان به این موسسه، قدرت کارشناسی خودمان و امکانات سخت افزاری و نرم افزاری کتابداری را در کنار تجربه اهل فن قرار دادیم.
جواد:
شما یک سری کتاب گویا در کتابخانه دارید. آیا کتاب ها روی هیچ سایت آنلاین در اختیار نابینایان قرار گرفته؟
نظام:
نه، اصلاً اینطور نبوده است. ما در اختیار عصای سفید گذاشته ایم. عصای سفید از این به بعد هر کاری که بخواهد انجام شود پیگیری می کند. اگر موسسه بتواند طی پروژه ای یک ساله یا دو ساله بخشی از منابع اینجا را به فرمت های نابینایان تبدیل کند خیلی خوب است. در این صورت در منطقه حرف اول را می زنیم. تحقیق من نشان می دهد در خاورمیانه و اطراف ما، هیچ کتابخانه ای استارتی که ما زده ایم را نزده است.
جواد:
خیلی عالی است. ما هم می خواهیم کاریکنیم که ان شاء الله، کتاب های کتابخانه ملی فقط به همین سالن فعلی محدود نشود. تمام نابینایان کشور بتوانند دسترسی داشته باشند. حتی نابینایان تاجیکستان و افغانستان که نیاز به منابع فارسی دارند و کشورهای خودشان در این زمینه خیلی ضعیفند نیز استفاده کنند.
نظام:
بله، به همین دلیل است که گفتم جز خودمان می خواهیم در منطقه نیز حرف اول را بزنیم. از موسسه توقع دارم که خیرین را جلو بیاورند و از امکانات اینجا استفاده کنند. ما اختیارات را دادیم.
به نظر من اولین کار پژوهشکده نابینایان این خواهد بود که استراتژی این بخش را تبیین کنند چون اگر استراتژی و نقشه راه نداشته باشیم، در شعارها و مسائل حاشیه ای می مانیم. کار پژوهشکده این است که متخصصین امر را بیاورد، نیاز پژوهشی جامعه نابینایان و ظرفیت ها را ببیند. اینجا قطب و مرکز فرهنگی کشور است و کتابخانه و آرشیو ملی به حساب می آید. استراتژی ما باید بر مبنای منطقه باشد. باید بدانیم آنها کجا هستند و ما کجا؟ چه اشکالی دارد از نظر تحقیق، پژوهش اطلاع رسانی و فرصت های آموزشی کم بینایان و نابینایان تبدیل به هاب منطقه شویم؟ این برای کشور افتخار است. برای نابینایان و برای کتابخانه ملی و برای موسسه نیز همینطور!
جواد:
حتماً همینطور است. راوی نیز انجمن پژوهشی آسیب های بینایی می باشد. راهبردهای راوی روی سایت گذاشته شده اند. ان شاء الله اگر راهبردها و استراتژی های بخش پژوهشی کتابخانه ملی در رابطه با نابینایان هم تدوین شود به صورت خبرنامه به همه نابینایان کشور می رسانیم تا خواسته های متعالی را منتقل کرده باشیم.
نظام:
به جرات می گویم تا قبل از این اتفاق هیچ ادعایی توسط هیچ انجمن نابینایان از جمله عصای سفید و دیگر موسسات نشده بود که به چنین پشتوانه ای وصل باشند. تا الآن پشتوانه ای به نام کتابخانه ملی با این امکانات وسیع وجود نداشته است. اینجا مخزن اطلاعات کشور، قطب فرهنگی کشور و آرشیو ملی ایران است. ما این اتصال را ایجاد کرده ایم. حالا که ایجاد شده باید استفاده کرد. اگر استفاده نکنیم، پس فردا روسای بعدی می آیند و می بینیم که چند سال گذشت و کسی از امکانات استفاده نکرد.
جواد:
آن وقت بچه های کشور هم می گویند این همه هزینه به اسم ما می شود ولی ما استفاده ای نبرده ایم.
نظام:
خود من اگر از این به بعد بشنوم که از نظر امکانات تحقیق، پژوهش و آموزش به این قشر نمی رسند و محدودیت داریم خواهم گفت: ما این امکانات را گذاشتیم و خودمان و تیم کارشناسی سازمان هم در اختیار شماست. پس چکار کردید؟ بیایید وسط. کار را باید خود شماها انجام دهید.
جواد:
ما نیز می خواهیم همینطور شود. دوست داریم کتابخانه ملی ایران، بخش نابینایان، از یک سازمان دولتی تبدیل به نهاد مدنی شود و توسط نمایندگان خود نابینایان اداره گردد تا بتوانند واقعاً همان خدماتی که آن جامعه می خواهد را به ایشان برسانند.
نظام:
اگر بشود این افتخار را بین المللی کرد واقعاً فوق العاده خواهد بود.
جواد:
ان شاء الله! خدا می گوید: تو به سوی من بنه گامی تمام/ من به سوی تو بیایم 20 گام. ممنونم.

پ) کتابخانه نابینایان
بعد به سمت کتابخانه ویژه نابینایان رفتیم. مسیرهایی که عبور کردیم هیچ اثری از مناسب سازی نداشت. وقتی پرسیدم که آن 9 میلیارد تومان پس کجا خرج شده؟ گفتند برای مناسب سازی معابر بیرون از محوطه ی کتابخانه بوده که مسیر نابینایان به سمت کتابخانه را هموار کند.
وارد بخش نابینایان شدیم و با 3 نفر به نام های آقای روحانی، آقای عنایتی و خانم روشندونی آشنا گشتیم. دو دستگاه پرکینز، سه دستگاه بهدید یک چاپگر بریل و چهار دستگاه کامپیوتر آنجا بود که روی دو تا از آنها بچه ها اجازه ی نصب نرم افزار و وصل کردن فلش هم داشتند. دو تا از کامپیوترها برجسته نگار داشتند.
خانم روشندونی گفت که هر کس کتاب گویا بخواهد باید فلش بیاورد و من روی فلش به او تحویل می دهم. البته کتاب ها مال کتابخانه ملی نیست و کتابخانه ملی، کتاب گویای چندانی ندارد. اینها مال موسسه رودکی می باشد و خودم جمع کرده ام. آقای عنایتی معتقد بود که به بچه ها نباید کتاب روی فلش بدهند و هر کس کتابی می خواهد باید فقط در همین مکان استفاده کند تا حقوق مولفین تضییع نگردد. مجموع کتاب های گویای آن کتابخانه را خانم روشندونی، حدود 1 ترابایت برآورد نمود. تابلوی موسسه عصای سفید نیز در انتهای کتابخانه نصب شده بود.

ت) بخش روابط عمومی و خروج از کتابخانه
سپس، از کتابخانه بیرون آمدیم و به بخش روابط عمومی رفتیم.
در بخش روابط عمومی با آقایی به نام فهمیده آشنا شدم که بعداً فهمیدم برادر شهید حسین فهمیده است. به ایشان پیشنهاد آنلاین شدن دسترسی نابینایان به کتاب ها با رعایت ملاحظات مربوط به حقوق مولفین را دادم. ایشان گفتند که می توانید یک پروپوزال بنویسید و پیشنهاد دهید. ما بررسی می کنیم. ایده خوبی به نظر می رسد.
از آنجا نیز بیرون آمدیم.
آقای معروفی پیشنهاد کرد که مسیرم را به سمت درب خروجی، خودم پیدا کنم. پذیرفتم و  راه افتادم. آقا ببخشید! درب شرقی از کدام طرف است. خانم ببخشید! درب شرقی از کدام طرف است؟ خلاصه بالاخره مسیر را پیدا کردم و رفتم. از کلی پله و مانع گذشتم و هیچ نشانی از مناسب سازی محیط ندیدم. وقتی از آقای معروفی می پرسیدم پس این 9 میلیارد کجا خرج شده؟ می گفت: در بیرون از کتابخانه! گفتم من در تمام مسیری که طی کردم هیچ نشانی از آن ندیدم. وقتی یک فرد نابینا برای اولین بار وارد این محیط شود و هیچ جا را بلد نباشد باید چکار کند؟ آقای معروفی گفت: باید به خانم روشندونی زنگ بزند تا دنبالش بیاید یا شاید هم کمک بگیرد. گفتم: چه فایده ای دارد وقتی من نتوانم مسیرم را به تنهایی به سمت کتابخانه نابینایان پیدا کنم؟ هزینه کشیدن یک نرده ی زیبا از اینجا تا درب کتابخانه نابینایان فکر نمی کنم بیشتر از یکی دو میلیون تومان شود. بعد راه افتادیم و به موسسه برگشتیم.

Javad Hoseini
انجمن پژوهشی آسیب های بینایی (راوی)
Research Association for Visual Impairments
www.IranRAVI.com

۲ دیدگاه دربارهٔ «روایت 58: بازدیدی از بخش نابینایان کتابخانه ملی»

من چند سال پیش هم به بخش نابینایان کتاب خانه ملی رفتم تقریبا همین امکاناتی که شما گفتی اونجا بود اسکنر هم بود پس الآن هم چیز زیادی اضافه نشده. من قصد قضاوت ندارم و معتقدم همین قدمهای کوچک هم ارزشمنده ولی نباید این کارها بیش از اونچه که هست بزرگ جلوه داده بشه جالبه که اون موقع هم به من گفتن ما کتابهامونو از رودکی میگیریم الآنم همونه.

یک تشکر جانانه ازت آقا جواد که همیشه آنلاین هستی و اطلاعات را به روز به بچه ها میرسونی و جدیدا هم که فکر کنم افتخار دادی و گوشکنی شدی.
یک خواهش هم از خودت و مسئولینی که احتمالا اینجا را بخونند چون سراغ دارم که اینجا زیر نظر هستش.
از مسئولین بخواه خواهشا هر کاری برای نابینا قراره صورت بگیره، از چندتا کارشناس صاحب نظر که نابینا هستند حتما مشورت بگیرند.
خوش باشی تا همیشه.

دیدگاهتان را بنویسید