خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از هوس تا پیتزا. فقط یک گام هست. یک نفس

وقتی قرار شد من به دنیا بیایم کسی آره هیچ کس حتا سر نوشت از من نپرسید که عزیز تو چی دوست داری.
وقتی قرار شد پدر و مادری برای من انتخاب شوند هیچ کس نپرسید کدام پدر و مادر را می خواهی.
دوست داری کجا به دنیا بیایی. می خواهی فرزند چندم باشی. دوست داری چه ژنهایی را به ارث ببری. دوست داری. دوست داری. دوست داری.
حتا تومور مغزی تو دو سالگی از من نپرسید آیا دوست داری که من تمام عصبهای تو را له کنم تا تا آخر عمرت اصیر چشمهایت باشی. نه حتا اون هم نپرسید. وقتی مامانم برایم تعریف می کند که پدر بزرگی که هیچ خاطره ای ازش ندارم مرا بقل می کرد و می گفت هیف از این بچه که چشمانش را از دست داده. هیف از این کوزه طلا. حتا او هم نمی دانست که سرنوشت از من نپرسیده بود و من حق انتخاب نداشت
آره خیلی چیزها و خیلی جاها من بودم و رفتم. خیلی چیزها شدم و می شوم که دست خودم نبود و دست خودم نیست ولی این یک قانون صد در صد نیست. من هم می توانم انتخاب کنم شاید جایی شاید کسی. چیزی
شاید شادی. شاید در جمع بودن. شاید خوشحالی. این چیزی بود که من مسکن کردم برای خودم برای دردها.
در میان مشاوره و روانشناسی که باور دارم اگر خیلی بچه های نابینا بهش توجه می کردند بهتر زندگی می کردند. بهتر ازدواج می کردند. بهتر طلاق می گرفتند. بهتر فرزند پرورش می دادند.یا ….
نوشتم که هوس دارم
دروغ نگفتم واقعا هوس کرده بودم پیتزا را
خیلی ها گفتند که دختری
بازی در نیاور برو سفارش بده تا بیارند در خانه کوفت کن و این سایت را به مسخرگی نگیر
گفتند که مگسی دور شیرینی می گردد
گفت که کامیون پر می کنم از پیتزا و می فرستم در خانه تان آدرس بده
من هم دادم ولی محسن عزیز حنوض نرسیده ها چی کنی؟
حرفی نیست من نادیده می گیرم. نادیده گرفتن یک قانون مهم است که اگر بلد باشی زندگی زیباست.
اما راضیه پای حرفش بود. ایمیلی دادم و ایمیلی داد. البته من با تفکری دیگر او با تفکری دیگر.
دعوت نامه روی سایت نه البته دعوت نامه که من از دعوت برای کارهای فانتزی بدم می آید. هوس. هوسی که بارها و بارها بچه ها گفتند کی می آید گفتم به جان خودم نمی دانم و آنها گفتند
آره می دانیم!!!!
ساعت 11 و 30 ساعتی که من نگفتم ولی قرار گذاشتم بهش پایبند باشم. ولی خوب چی کنم وقتی ساعت را دیدم ساعت یازده بود و من حتا لباسم را هم نپوشیده بودم این یعنی یک فاجعه برای منی که می خواهم خوش تیپ باشم. نه حالا اونقدرها یکم
تازه ریشها آخ. آخ . این ریش به چه دردی می خورد چقدر زود بلند می شود باز هم خوبه من مثل بعضی نابینایان نیستم که محتاج یکی هستند ریشهایشان را بزند ها خدا شکرت مرسی
تازه خدا شکرت که مامانم نبود و من توانستم راحت ریشها را بزنم بریزم توی حیات و کسی انتقاد نکند اینجایش خیلی حال داد
بابا تا من بیایم برسم سر خیابان یازده و چهل و پنج دقیقه بود حالا زنگها شروع شد ما جلوی فلان بانکیم. بیا آنجا. یکی دیگه ما نه قرار همان جای قبلی یکی دیگه آخه این جا جا است قرار گذاشتی خاک به سرت
انگار من بیچاره قرار گذاشتم بابا من خودم هم طبق برنامه عمل می کردم تا برسم باید از اضطراب می مردم
ولی خوب من ریلکس توی اتوبوس یکم هم خوابیدم هیف که پیره مرده نگذاشت شروع کرد به چلند و چار گفتن ها یا شاید یکم بیشتر می خوابیدیم ها اه
اما تا بلند گو دستم است بگویم که ای ایهن ناس بدانید و آگاه باشید که فقط و فقط یک نفر سر وقت آمده بود ها هیچ کس دیگه سر وقت نیامده بود این یعنی اگه من سر وقت می رفتم فقط من بودم که زایع می شدم. ههه
خوب تا برسیم و جمع شویم یک جایی پیدا کنیم یک کاری بکنیم خودش خیلی طول کشید. پیتزا مرغ سوخاری دوغ نوشابه بود و خوردیم گفتیم و خندیدیم. این خودش موحبتی بود که شاید همان وقت نصف مردم دنیا ازش بی بحره بودند. باور می کنید؟
بهتر بگویم شاید در هوسش بودند.
خوش گذشت هرچند تشکرها از راضیه شد و انتقادات به من.
خوش گذشت اگر چه راضیه قرار بینمان را اجرا نکرد و من ازش گلایه دارم و البته به خودش هم گفتم. بهش گفتم که دوست ندارم وقتی در جمعی هستم بین افراد فرق بگذاری. البته بین من و کسی فرق گذاشته نشد ها ولی خوب من اگه قرار باشه در جمعی باشم از دو حالت جدا نیست یا من نمی توانم جدایش کنم
1 اگر جمع رسمی باشد و بخواهد کلاس بگذارد برایشان قیافه می گیرم و شستا دک و پز بهم می زنم که الحق در این کار بسیار مردم فریب و ماهرم
2 دوستان که بسیار خاکی و راحت برخورد می کنم گویا که هیچم
اما اگه قرار باشه تکلیف خودم را ندانم حالم بد می شود. باید برم خودم را درمان کنم ههه
اگر می خواهید جمع دوستانه باشد مثل ساجده باشید. مثل ساجده دعوت کنید. مثل ساجده با همه برخورد کنید. مثل ساجده ولش کن
البته بگویم ها همه بد بختی ها هم سر راضیه بود از سفارش تا آوردن دوستان از هماهنگی تا حسیر و چایی. فقط بستنی مال خادمی ها بود
خوش گذشت
خوش باشید که اگر باشید یا نباشید دنیا در گذر است. یک نفس فقط یک نفس ما را به پایان این عمر می رساند. شب و روز در گذرند. صبح می شود. شب می شود. و دوباره صبح. موفق کسی نیست که فوق لیسانس بگیرد. موفق کسی نیست که سایتش پر بازدید باشد. موفق کسی نیست که سخن رانیش را با تشویقها بسیار به پایان ببرد. موفق نیست هرچند عاملی بر موفقیت هستند ولی موفق واقعی کسیست که در نهایت خوش باشد حالا یا با همان بیل کشاورزی یا با کتاب دانشگاهی.
از همه مرسی
از همه که آمدند. از همه که پذیرا بودند که باهاشون شوخی شود. از همه که گفتند و خندیدن. از همه که کلاس نگذاشتند. می خواستم چنتا اسم بیارم و ازشان معضرت خواهی بکنم که خوب می ترسم بعد تازه شاکی شوند که چرا اسم آوردی.
ولی از اون دختری که قبول کرد بیایید هرچند برایش سخت بود ممنونم خودش می دونه کی هست اسمش را فاکتر می گیرم. فاکتر هم تو آمار مهمه چه ربطی داشت اگه زرنگ باشی خودت می فهمی.
پس تا بعد که اسمی باشد
یا نباشد
از چشمک
شاید
یا باید
یا نباید
از هوس تا آخر راه یک نفس بیشتر نباشد
چشمکی بود. سایتی بود. پارکی. پیتزایی. همه هیچ شدند خوش به حال خودمان که خوش بودیم. این بزرگترین امتیاز بود
می بوسمتان بچه های حاضر در جمع ما حتا مهندس که الحق دل جوانی دارد

۴۳ دیدگاه دربارهٔ «از هوس تا پیتزا. فقط یک گام هست. یک نفس»

مرسی از همه. اونایی که بودن، دوست داشتن باشن، خوششون نمی اومد بیان و پشیمونن که نیومدن. با چشمک موافقم باید از اونی که هست لذت برد هرچند خیلی وقتا خیلی سخته. اینو برای این گفتم که بگم هدف فقط همین بوده و امیدوارم اونایی که نبودن استفاده بیشتری از اون ساعات زندگیشون برده باشن. راستی من بدونه خدا حافظی نرفتما.

سلام به دوستانی که در جشن پیتزا شرکت کردند! سلام به آنان که مرا مزاحم خود میدانند!من خیلی دوست داشتم در این گروه قرار گیرم ولی خوشبختانه سرماخوردگی جانانه گریبانگیرم شد و مرا از رفتن باز داشت! بنده در یک تماس تلفنی در ساعت ‏۱۱‏ ‏۲۰‏ دقیقه با یه دوست متوجه شدم که دوست ندارند من در جمعشان قرار گیرم! حتی متوجه شدم حضورم در این محله ناخوشایند بوده و باید ازین محله برای همیشه خداحافظی کنم تا باعث ناراحتی اعضای محله نشوم!‏.

سلام چشمک واقعً خیییییییییلی خوش گذشت من که خیلی دوست داشتم و دوست دارم باز هم تکرار بشه و انشاالله برای دفعه ی بعد همسرم هم باشه که با هم دیگه خوش بگذرونیم از شما و مدیر هم خییییلی خیلی تشکر میکنم به خاطر دادن بستنی انشاالله دفعه های بعد ما ها جبران میکنیم. حرفتون هم قبول دارم انسان تا زنده هست باید زندگی کنه زندگی ای که همراه با خوشی باشه انشاالله که همیشه خوش باشید

درود
البته در مخالفت با شما و اینکه گفتید شماهرگز تصمیم گیرندهنبودید و کسی از شما سوال ننموده که … من در کتابی مربوط به انرژی درمانی خواندم که فرد خودش تصمیم می گیرد پدر و مادر و رنگ پوست و محل زندگی و کشور و … را خودش تعیین می کند بعد بر پدر و مادر فائق می شود و می شود چشمک حالا ناراحت نشو یا قنبر !اما ما یادمان از این همه توان و حرکت نیست و برداشت های مشخصی را در قالب کلیشه و ظن ابراز می کنیم .
دوم من فکر می کنم چشمک شاید با این همه هوس شاید دختر باشی و خوبه که دختر نشدی والا بیچاره اون پسره که همه اش بایست هی پیتزا می خریده هاهاهاه.
حالا رفتی دیر رفتی نتونستی پاستوریزه بری اشکال به کار راضیه می آوری ایشان مدیر قوی بوده که توانسته اینچنین جلسه ای را مدیریت کند و دستش درد نکند والا
عجب جمع صمیمی بوده خوشحال هستم که این امور در حال افزایش است و گامی است در راه حضور در مشارکت های اجتماعی توسط شما دوستان و مقدمه ای عالی بر فرایند زندگی اجتماعی گروه ما است .آفرین بر همت ستودنی شما .
دیدی چه شد مجتبی در پستی هی نوشت ممنون از .. چشمک هم تقلید کرد و همینطور نوشت و این گونه نوشتن در حال اپیدمی شدن است و اگر این نحوه تعارف نویسی رواج یابد ما چند صفحه باید اینچنین مقدمه ای ها را بخوانیم تحمل کنیم ودم هم نزنیم .مجتبی بیا تقلید ممنوع را در محله درج کن .ههههووووو
همه شما شاد وپیروز باشید آقای قنبری هم بوده

درود بر چشمک و همه ی اونایی که رفتن پیتزا خوردن
بابا ای ول روان شناس مارو باش یعنی با یه شوخی ما انقدر پکر شدی که از اون همه اسمی که نباید میاوردی فقط اسم مارو آوردی عیبی نداره داداش منو تخریب کردی روان شناس بد جورم تخریب کردی
هاهاهاهاهاها!!
از اون روز تا به حال وقت نکردم بیام تو گوش کن واسه همین آدرس رو ندیدم وگر نه مرده و قولش ولی از زنجان تا اصفهان راه زیاده اگه بخوام بفرستم طول میکشه تازه یخ میزنه بعدشم تو که رفتی با دوستان زدی تو رگ نوش جونت دیگه لازم نیست من بفرستم
هاهاهاهاهاها
ولی یه حرف جدی بزنم راستش قرار بود من بیام اصفهان برای گذروندن دوره ی مربی گری که بد بختانه به علت زمان زیاد سه هفته ای نشد خیلی دوست داشتم بیام شماهارو از نزدیک ببینم اونوقت واسه پیتزا رفتنم برنامه ریزی میکردیم راستش بعضی وقتا به این صمیمیتی که بینتون هست و اینطور راحت میتونید باهم قرار بزارید و برید بیرون حصودیم میشه خوش به حالتون
من که مدتهاست روی بیرون رفتن و خوش بودن و حتی خندیدن رو از ته دل ندیدم و طعم خوشحالی از یادم رفته ولی خب چون خوشحالی شماهارو میبینم قند توی دلم آب میشه خیلی دوست داشتم مجتبی چشمک و ساجده خانم و بقیه رو ببینم و چند روزی در معیت شما دوستان باشم فکر کردم شاید از این حال و هوا کمی بیرون اومدم و کمی آرومتر شدم ولی انگار خوشی به ما نیومده به هر حال چشمک جان ما قصد ناراحت کردن شمارو نداشتیم تا اون حد که تو پستت اسممون به عنوان بچه ی شلوغ کلاس نوشته بشه ولی خوب عیبی نداره چون شما دوست داشتید اینطوری بنویسید ما هم مشکلی نداریم
امیدوارم همگی همینطوری شاد و خوش باشید و خنده از روی لباتون محو نشه
ببخشید که طولانی شد دوستدار شما
محسن یا همون تنهای بی دل.

ای بابا دیگه حرفی نمیمونه فقط میتونم بگم متاسفم خیلی مغروری اگه بهت گفتم دختر چون مثل دخترا هی ناز و عشوه میایی نه که هوس داری ضمنا اینی که تو اسمشو گذاشتی هوس هوس نیست همچین میگی هوس انگار… یه پیتزا چیه که هوس داشته باشه مرد حسابی اصلا ول کن کل کل با تو فایده نداره تو رفتارت کلا دخترانست حالا میخوای دوست داشته باش میخوای نداشته باش این همه دم از روان شناس بودن میزنی خودت نیاز به مشاوره داری داداشم

سلام بر جمع صمیمانه سایت گوش کنیها. من هم از این که دوستان دور هم جمع شدند و بهشون خوش گذشته خیلی خوشحال شدم.
ای کاش من اصفهان بودم و به جمع شما ملحق می شدم و از نزدیک شما دوستان را ملاقات می کردم.
واقعأ خودمونیما چه سایت پا کاری داریم.
چشمک جان, واقعأ بهت خوش گذشت؟ انگاری تو نوشته ات گله مند بودی نکنه پول پیتزا را ازت گرفتند یا به خاطر پول بستنی ها ناراحت شدی؟ حالا که این جور شد اگه قسمت شد و به اصفهان اومدم بهت زنگ می زنم و شما هم قراری با دوستان بذارید تا من هم بیام و بریم پیتزا خوری. راستی چه پیتزایی خوردی؟
باز هم به قول قنبر به همت راضیه که دعوتت کرد. خیلی از دوستانت پست هوس را, خوندند ولی اهمیت ندادند ولی نمی دانم چرا از ایشان گله مند شدی. مگه تو این مهمانی جو صمیمانه نبوده یا بعضی ها کلاس می گذاشتند یا رسمی برخورد می کردند؟ تفاوت ها چی بوده که بهش اشاره کردی؟
در ضمن, محسن هم همین طور که خودش گفت, حرفش جنبه شوخی داشته که شما به او هم خورده گرفتی.
عجب روان شناسی داریما چقدر حساس
به امید روزی که, همه هم محله ایها یک جا جمع بشی و خوش بگذرونیم

سلام ای کاش اونجا بودم و زیر آب همه اتون رو می زدم ه ا ها ها ها ها من هم از شادی شما شاد شدم ما اگر زیاد سخت نگیریم این چنین کارهایی که مقدمه اتحاد و پیروزی و احقاقحق است را به دست می آوریم اینقدر که ما تو نخ دیگران هستیم دوستان همشهری ما حتی جرات فکر کردن به همچنین کاری را انگار سخت و دست نیافتنی می دونند در حالی که ما خیلی از این کارها رو با هم می تونیم انجام بدیم که قبلش هم انجام می دادیم خودش گرفت من چی می گم تشکر می کنیم این مسائل را پیش پا افتاده تلقی نکنید بنویسید تا دیگران مثل من هم یاد بگیرند.

متأسفم چشمک متأسفم!!!!!
آهوهوهوهو
ببین اگه گلایه رو از راضیه کردی که دیگه اینجا نباید مینوشتی
قبول کن اشتباه کردی قبول کن
حالا میگی بی … و ولی ببین یه موقع آدم صدتا تشکر میکنه با یه حرف همشو خراب میکنه

درسته تو میگی هرچی دلم میخاد مینویسم و کاری به کسی ندارم ولی خوب ببین اینقدر راضیه زحمت کشید تو هم تشکر کردی ول یممکنه آدم صدتا تشکر کنه ولی با یه حرف همشو خراب کنه
من به عنوان یه دوست دلم نیومد ننویسم
اگه دعوت رو گفتی که راضیه هم تو کامنتها هم با ایمیل و تلفن اول به تو زنگ زد تازه مگه جمعمون دوستانه نبود؟؟
منظورتو واضحتر بگو اگه نمیخای هم اینجا نگو
راستی اگه من نبودم خیلی بد میشد من که بودم خیلی خوش گذشت
هاهاها
فعلن سرما خوردم شاید ادامشو بعد نوشتم

سلام و دورود خدمت دوستان عزیز
خدا را شکر که به همه خوش گذشته و من از شما عزیزان تشکر می کنم که زحمت کشیدید و اومدید تا دور هم باشیم .جای دوستان دیگه هم خیلی خالی
و اما چشمک, امیدوارم که به تو هم خوش گذشته باشه. منتظر ایمیل من باش.
زهره جان, قابل شما را نداشت من کاری نکرده بودم. انشا الله خیلی زود سرما خوردگیت خوب بشه

وای وای من به نوبه ی خودم از راضیه تشکر میکنم واقعً خیییییییییییییلی زحمت کشیده بود انشاالله که دفعه ی بعد این زحمت ها رو به گردن چشمک میندازیم. هاهاهاهاهاها ولی خداییش خیلی زحمت کشید و حقش نبود که اینجوری بنویسید انشاالله که همگیمون جبران این زحماتش رو بکنیم. راضیه جان باز هم میگم خیییییییییییلی گلی دستت درد نکنه عزییییییزم.

آقا من یک بار دیگر پست را خواندم چیزی نگفته بودم به جان خودم. چرا اینقدر نارحت شده اید آخه چیچی حقش نبود من که چیزی نگفتم بابا تو رو خدا یک بار دیگر متنو بخونید فقط من گفتم یک قرار بود بینمان که راضیه اجرا نکرد حتا توضیحش هم ندادم تازه شب قبل بهش گفته بودم. نه گفتم خوش نگذشت نه گفتم راضیه آدم بی جنبه ای بود چیزی نگفتم حنوض درست حسابی نگرفتم چی شده چرا همه قاطی کردید

سلام! ایول خداییش ایول به شما اصفهانیها! دمتون گرم! حالا میپرسید چرا‎?‎ بخاطر اینکه خیلی پایه هستین! شیراز این همه نابینا دارهولی تقریبان هیچکسی از این قرارها نمیزاره! بله دیگه برحال شیرازی بودن هستو کم حوصلگی! ههه! بازم دمتون ‏
گرم!‏

سامان سلام
من که هستم دوست پایم زیاد دارم فقط چون همه ی بچه ها سرشون شلوغ هست یکم هماهنگ کردنشون سخته
ولی حالا تو یه میل بهم بزن بگو کجایی شمارت رو واسم میل کن بهت زنگ میزنم هماهنگ میکنیم همین روزا یه قراری میزاریم و میریم مثل دوستای خوب اصفهانیمون خوش میگذرونیم
منتظر میلت هستم
amirsarmadi68@gmail.com
از ته قلبم خوشحالم که بهتون خوش گذشته بچه ها
بازم از این قرارا با هم بزارین
ایشالا واسه عید یا تابستون سال دیگه با مجتبا هماهنگ میکنیم یه سفر سراسری با همه بر و بچه های گوشکن میریم
به امید خداراستی برنامه های ما رو که فراموش نکردین
این هفته هم دو شنبه رادیو فصلی برنامه داریم ساعت ۱۳/۳۰ تا ۱۴ و هم چهار شنبه در همین ساعت
و از آبان دیگه کلا برنامه هامون در رادیو فصلی چهار شنبه ها پخش میشه همون رادیو فصلی و همون ساعت ۱۳/۳۰
خیلی باهالین…….

سلام آقای قهرمان جان! دوست عزیزم تو باید همیشه قهرمان بمانی:‏ باور کن جدی گفتم! در ضمن نمه جا من به پژو معروفم! در اداره،‏ در محل زندگی،‏ در کوچه و خیابان،‏ در بین دوستان بینا و نابینا،‏ همه جا یا میگن پژو یا پژو آردی!من یه ایرانیم و پژو آردی هم یک ماشین ایرانی است! جدیدا خودم را به شیطان رانده شده مینامم! تو قهرمانی و قهرمان میمانی!‏.‏ راستی یادش بخیر روز ‏۱۳‏ خرداد تا ‏۱۶‏ خرداد ‏۶‏ نابینای پایه ‏۳‏ شب با هم مجردی جمع شدیم اگه سال آینده رفتیم مردهای پایه ی محله را خبر میکنم! ما ‏۶‏ نفر یکی از قم،‏ یکی از اراک،‏ یکی از خرم آباد،‏ یکی از اصفهان،به روستا رفتیم! جاتون خالی!‏…

سلام بابا این حرفا رو بذارید کنار مهم اینه که بهمون خوش گذشت حالا بشینیم بگیم که کی زود آمد و کی دیر آمد که دیگه فایده نداره بیایید فقط به عنوان یک خاطره ی خوب ثبتش کنیم بچه ها واقعا بهمون خیلی خیلی خیلی خوش گذشت و جای همتون واقعا خالی بود . چشمک منم قبول دارم تو این پست حرفی نزدی که بچه ها اینطوری میگن ولی کسی هم اونجا به شما انتغادی نکرد به خاطر هوس تو بود که این جمع صمیمی تشکیل شد و یک روز خوب هم تجربه شد منم اینجا ازت تشکر میکنم چشمک ممنون

بیا بابا این هم شاهد یک دختر درست حسابی پیدا شد از من حمایت کرد. حلاا نگید گفتی بقیه درست حسابی نیستند ها شوخی است این ها
راست می گه دیگه بهمان خوش گذشت راضیه همه زحمات را کشید من هم به خدا چیزی نگفتم
اما قبل از این که راضیه بیاید کلی مرا کوبیدند که چرا دیر کردی هرچند شوخی بود ها ولی خوب بیایید دوست باشیم دیگه ببخشید

بابا چرا میخواهید دعوا کنید. من که چیزی نگفتم بیشتر از راضیه تشکر کردم. از خودتون هم که تشکر کردم باز هم تشکر میکنم هم از این که با مدیر بستنی خریدید و هم از این که پست گذاشتید و اولین نفر بودید که پست گذاشتید و هیچ کس دیگه ای حتی خودم در مورد بیرون رفتنمون پست نگذاشتیم.

من با همگیتون قهرم هاهاهاهاهاهاهاها. نه من با هیچ کس قهر نمیکنم من با همه دووووووووووووووووووووووووستم. من هم حرف سمانه رو قبول دارم و در این مورد چیز خاصی نگفتم. انشاالله دفعه ی بعد جمع کردن بچه ها با ما باشه و مدیریتش رو میدیم به چشمک.

سلام.
اول از اینکه جمعی خوش گذرونید منم بهتون تبریک میگم.
دوم، آقای چشمک من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم.
من آدرس میل شما رو فراموش کردم و بعدش هم کلا یادم رفت! ببین اگه هنوز به چکیده پایان نامه من نیاز داری من آدرس میلم رو بهت میدم بهم توی میل بگو، اینجوری هم میلت رو به دست می آرم هم واست چکیده رو میفرستم.
بازم من رو ببخش. عمدی نبود.
lonelystar212@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید