خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مصاحبه با تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن در اردوی جوانان روشنبین

درود

دیروز، پنجم مهرماه 1392 من به اتفاق جمعی از برو بکس نابینا و کم بینا، زدیم به قلب دریاچه ی ذوب آهن. این اردو، به همت انجمن جوانان روشنبین اصفهان ترتیب داده شده بود. در این اردو، سوژه ی داغی به تورم خورد که با چالاکی تمام، آن را شکار کردم. تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن اصفهان، در معیت یک مینیبوس، به همراه مربی برای تفریح و تمرین به باشگاه قایق رانی آمده بودند. فرصت را غنیمت شمردم و با اکثریت تیم، مصاحبه ای صوتی ترتیب دادم که از این بخش قابل دریافت است. مشکلی که در این مصاحبه احساس کردم این بود که نتوانستم با مربی تیم مصاحبه داشته باشم. کاپیتان تیم را مشخص نکردم و فرصت دست نداد تا از مربی تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن در مورد تاریخچه ی تیم پرسشهایی داشته باشم. به نظرم آینده ی خوش و درخشانی در انتظار بچه های پرشور و باحال تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن است.

در ادامه: بدانید که علیرضا حیدری، خانم آقاجانی، مصطفی یکرنگی و امیر احمدی، این چهار نفر، حکم سرپرست و اکیپ برگذار کننده را داشتند. مدیریت بسیار ضعیف این اردو من را در این فکر فرو برد که این انجمن و انجمنهای مشابه، حتی در اداره ی یک اردوی ساده با چه چالشهایی روبرو هستند:

  • در مورد ساعت بازگشت، اطلاع رسانی خاصی نشده بود.
  • برخی از ما از تخفیفی که برای قایق رانی ما در نظر گرفته شده بود مطلع نشدیم و از تخفیف بهره ای نبردیم.
  • در مورد ساختار محیط اردو، هیچ راهنمایی برای نابینایان و کم بینایان ارائه نشده بود.
  • حرکت با یک ساعت تاخیر انجام شد
  • صندلیهای ماشین برای سرنشینان، شماره بندی نشده بود که مشاجره بر سر جای نشستن را به دنبال داشت.
  • بر خلاف تبلیغاتی که انجمن جوانان روشنبین کرده بود، هیچ گونه برنامه ی شاد و مفرح به صورت واقعی و رسمی تدارک ندیده بودند.

از مزایای این اردو و نقاط قوتش هم بگویم که: آزاد بودیم، جمعی صمیمی تشکیل شده بود و بچه های انجمن برای رفع مشکلات ما همکاری خوبی میکردند حتی اگر از پس حل مشکل بر نمیآمدند.

هرچه و هر طور که بود، مهم این بود که ما شاد بودیم. البته اول صبحی، یک ضد حال خوردم چرا که برای صبحانه ام نان نبرده بودم ولی تا ظهر جیبم را خالی کردم و با دو بار قایق رانی دلی از عزا در آوردم و صد البته که مصاحبه ام با تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن هم خیلی خیلی خوشحالم کرد و اردو را برای من ارزشمند کرد. در ادامه: الوویه و مرغ را برای نهارم مناسب دیدم. بعد هم با قایق رانیهای بیشتر برای بار سوم و چهارم و پنجم، تا غروب باز هم یک عالمه خوش گذراندم و چیپس و ماست موسیر و ایستک و آب میوه و بستنی و خوردنیها و خندیدنیهای دیگر هم بود که شادی ما را هزار چندان کرد.

امیدوارم نسیب شما هم بشود. همگی باهم: آمیییین.

دوستون دارم بیشتر از دیروز، کمتر از فردا.

خوش باشید تا همیشه.

۱۲ دیدگاه دربارهٔ «مصاحبه با تیم فوتبال نونهالان ذوب آهن در اردوی جوانان روشنبین»

مجتبی ما ایرانیا اصلا مدیریت و البته خیلی چیزای دیگه نداریم
برا اینکه ببینی چه خبره به پست “چرا ما ایرانیا نمیتونیم پیشرفت کنیم؟” که تو همین محله نوشتم یه سر بزن
اون وقت فقط مزایاشو میگی

سلام آقای مدیر همین که بهتون خوش گذشته باید بری خدا رو هم شکر کنی آخه فکر کردی خودت مدیری همه هم مثل شما میتونند مدیریت کنند به قول آقای رمضانی یه سر به پست چرا ما ایرانی ها پیشرفت نمیکنیم بزن تا ببینی چخبره البته من اونجا هم به عنوان یک دانشجوی مدیریت و شاید هم یه کارشناس نظر گذاشتم شاید به نظر خیلی ها درست نباشه ولی واقعیت داره و ما باید مشکل مدیریت مون رو قبول کنیم!!!

سلام آقای مدیر همین که بهتون خوش گذشته باید خدا رو شکر کنید! فکر کردید همه مثل شما مدیریتشون خوبه! به قول آقای رمضانی یه سر به پست ما ایرانی ها چرا پیشرفت نمیکنیم بزنید تا ببینید چخبره البته من اونجا به عنوان یک دانشجوی مدیریت و شاید هم یک کارشناس نظر گذاشتم شاید به نظر بعضی ها این حرفها درست نباشه ولی همش واقعیت داره و باید قبولکنیم که ما مشکل مدیریت داریم!!!

مجتبی اگه خودت مدیر بودی شاید اینارو نمیگفتی!
میگفتی خیلی بهم خوش گذشت
همه ی ایرانیا مدیریتو با حرفه خودشون میگذرونن
مثلا اگه یکی بخواد مدیریت یه پروژه بازی نمیگم بازیای گنده مثل GTA یا battlefield رو به گردن بگیره, کلا فکر میکنه همه چیز با اون چیزی که خودش تو دانشگاه یا اون چیزایی که تو کتابا خونده صدق میکنن
در صورتی که اینجوری نیست.
شما خودتو مثال میزنم.
شما داری تو محله مدیریت میکنی.
ولی اگه بیان بهت بگن میخوایم یه سیستم عامل ساده با کمک مجتبی, امیر رضا, و چندتا برنامه نویس بنویسیم شما مدیر پروژه.
به نظر خودت چه جوری میتونی اون پروژه رو مدیریت کنی؟
یا اصلا از برنامه و بازی و اینجور چیزا بیایم بیرون:
اگه مدیریت یه شرکت مثلا شرکت X رو بهت بدن, آیا میتونی مدیریت کنی؟
اگه حالا بیان همونو بدن دست یکی که مدیر یه پروژه برنامه یا بازیه
به نظرت با موفقیت انجام میشه؟
به قول خودم و خیلیا یه ضرب المثله کسی نگفته:
همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز به دنیا نیامده اند.

البته هیچ وقت به دنیا نمیان
هیش کس همه کاره نیست.
ولی ما ایرانیا فکر میکنیم همه کاره ایم.
شما اگه به اینا یه دقت میکردی, فقط مزایاشو میگفتی و میگفتی همونم خدارو شکر که کردن!
البته اگه یکی دیگه مدیر اون اردو بودش شاید اصلا خوش نمیگذشت!
شایدم خیلی بیشتر!

۱. مطمئن باش اگر من مدیر یک همچین انجمنی بودم، از کارکشته ها بهره میگرفتم.
۲. مطمئن باش اگه من مدیر بودم الکی نمیگفتم خیلی بهم خوش گذشت.
۳. تهمتی که به همه ی ایرانیها میزنی را قبول ندارم. پس امید کردستانی چطور یکی از مدیران ارشد گوگل بود؟ همه قشر، همه جور آدمی داره.
۴. برای اینکه بدونی من محله را مدیریت نمیکنم. اینجا شخصی اداره میشه و فقط طبق سلیقه ی من اداره میشه ولی من مدیریت نمیکنم، من به صورت دیمی و بچه بچه ای اینجا را اداره میکنم.
۵. من اگه بهم بگند که پروژه ی سیستم عامل یا یک شرکت را مدیریت کن، خیلی راحت میگم تخصصش را ندارم.
۶. من با توجه به همه جوانب این حرفها را زدم.
۷. اصلا بحث این پست، در مورد فوتبال و اردو بود ببینید مدیریت دیدگاهها را خوب انجام ندادید به کجا کشوندیدش.

مجتبی من به ایرانیا تحمت نمیزنم!
اینو دیدم که میگم
به اون پست یه سرک بزن اون وقت داستانو میفهمی
جامعه همه جور آدمی داره ولی نع ایران
شما برو تو اردوهای خارجی ببین چی میگی

چون تخصص نداری نمیری مدیر شرکت شی
اگه دست یه کسی بدن که ادعا میکنه چی؟
مدیریت محله رو هم قبول دارم: ولی اگه بخوای بری یه سایت گنده مثل برنامه نویسو اداره کنی چی؟

آهان, چون مجتبی جناب عالی از مدیریت اردو بد گفتی: که با یه ساعت تءخیر حرکت کردیم من دیدگاهارو به اینجا کشیدم.
اگه بخوام حرفمو همینجا ثابت کنم میتونم پروژه پارسآوارو مثال بزنم که خیلی راحت درش بسته شد: مدیر نبود طرف که!
چرا برا ویندوز این همه کرک هستش؟
ولی مایکروسافت پروژه رو متوقف نمیکنه؟
میدونی کرک کردن سیستم عامل یعنی چی؟
یعنی کلا فاطحه یه برنامه تجاری خوندست که دارن ویندوز کرک میکنن
چرا درشون بسته نمیشه؟
چون انگیزه دارن هی ورژن میدن!
ولی پارسآوا چی؟
اگه همون بلارو سر ماهور دربیارن مطمئن باش رسما جمع میشه!

مجتبی جان من مستندهای اردویی شما را تا آخر ذخیره و گوش دادم!در ضمن این کارها عرضه میخواهد که خیلیها چنین عرضه ای ندارند.‏ بلکه فقط عرضه ی آنان گیر دادن به این و آن است…‏ اگر شما به گیر دادنها کاملا بی اعتنا شوی پیشرفت بهتری خواهی داشت.‏ باور کن اینو جدی گفتم!‏.

دیدگاهتان را بنویسید