خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کمک…. کمک…. بگویید چکار کنم

سلام. حال شما را نمی دانم، از خودم که خوب نیست؛ اصلا خوب نیست. زنگ زده ام به 123؛ اورژانس اجتماعی سازمان معظم بهزیستی. نه برای خودم (که کارم از اورژانس و این حرف ها گذشته)، برای همسایه روبروییمان. التماسشان کرده ام که آقا بیایید مداخله کنید و آینده یک کودک را نجات بدهید. می گویند نمی شود، نمی توانیم، باید خودشان بخواهند. اصلا نمی دانم چرا دارم قصه را از میانه اش می گویم. نه که بخواهم جذابش کنم ها. فکر این بچه اعصابم را متشنج کرده است. حالا سعی می کنم مرتبتر بنویسم. درست روبروی خانه ما خانواده ای هستند سه نفره. پدر، معتاد شیشه ای و از شهریور بیکار است. انگار این صفات کمش باشد، خیلی هم شکاک و بدبین تشریف دارد. آنقدر بدبین که نمی گذارد حتی خانواده همسرش برایشان غذا بیاورند (چند کیلویی گوشت که آورده بودند را از ترس دعوایی که اگر بفهمد لابد بپا می کند، چند ماه است در یخچال ما امانت گذاشته اند. مادر، زنی است بیپشتوانه و فاقد قدرت تصمیمگیری. حالا دیگر اهل محل که در کمتر موضوعی توافق نظر دارند، یکصدا سفارشش می کنند که ول کن برو خانه بابات و پیگیر طلاقت بشو. خانم می گوید که والدینش بیماری قلبی دارند و می ترسد که اگر بحث طلاق مطرح بشود تکان بخورند. (حیرت انگیز آن که این والدین مریض احوال دختر و نوه شان را گذاشته اند به امان خدا و رفته اند به پابوس امام حسین؛ لابد با کلی خرج). پرواضح است که ذخیره مالی خانواده، اگر اساسا وجود هم داشته، مدتها است ته کشیده است و و مادر مجبور است یک روز تخم مرغ از این همسایه و فردا یک کاسه برنج از آن یکی “قرض” کند. اما بچه. کلاس پنجم است؛ آنطور که برایم گفته اند خیلی لاغر و نحیف. فعلا به دامن کلاس های قرآن و هیئت و دسته جات عزاداری پناه برده تا این نابسامانی را بتواند تاب بیاورد. طفلک کار خوبی کرده است. ولی آخرش که چه؟ باز آنطور که روایت می کنند، آثار انحرافات تربیتی از همین خردسالی در رفتارش دارد نمایان می شود. چند روز پیش در مدرسه کتک کاری مفصلی کرده و کاپشنش را جرواجر نموده بود. مادرش تعریف می کرد؛ آمده بود از مادرم سوزن و ابزار دوخت و دوز بگیرد. جریان از این قرار بود. حالا من مانده ام و وظیفه ای که بر عهده خود احساس می کنم. غیر از 123 راه دیگری به ذهنم نمی رسد. شما چطور؟ به نظرتان کار دیگری می شود کرد؟

۱۶ دیدگاه دربارهٔ «کمک…. کمک…. بگویید چکار کنم»

من که هیچ راهی به ذهنم نمیرسه. فقط اومدم همدردی کنم
ولی این مامانه خیلی داره اشتباه میکنه هرچی زودتر اقدام کنه به نفعه همشونه
متأسفانه یه چنین آدمایی با افکاری مثل اینکه آبروم در خطره بابا و مامانم دق میکنن فلانی چی میگه و و و زندگیشونو به نابودی میکشونن واقعن این بچه ه چه گناهی کرده من هم خیلی ناراحتم مطمئنم نه تنها رو خود اون بچه اثر تربیتی منفی میذاره که برای جامعه هم بسیار بسیار ناجور و مضر هست
به نظرم هرچی زودتر قال قضیه کنده بشه بهتره…

راستی ممکنه با زنگ زدن شما بعدواستون باعث درد سر بشه نمونه هاشو شنیدم که میگم بعد میگن شماها زندگیمونو بهم ریختین
هرچند این حس انسان دوستانه اجازه نمیده که بی خیال باشین ولی بیشتر دقت کنین

درود
دوست عزیز بهزیستی برای اون همه کودک کار و خیابونی چیکار کرده که حالا بخواد واسه‌ی اینا انجام بده.
فکر نمی‌کنم کاری باشه که شما بتونید انجام بدید متاسفانه. این روز‌ها از اینجور خانواده‌ها فراوون پیدا می‌شن. جامعه‌ی ما انگار در حال سقوط آزاد هست.
دوستان مسئول الان کار‌های مهمتر از اینجور چیز‌ها دارن. چرا وقتی رو که می‌تونن صرف چرت زدن کنن رو برای کمک به مردم طلف کنن؟
پایدار باشید.

سلام دقیقا همین موضوع تو اداره برای داماد یکی از همکاران ما پیش آمده بود که با پیگیری های مفت از اداره به جایی نرسید و به خاطر اینکه از سر خودشان وا کنند گفتند که باید خودشان بخواهند یک روز با موکت بر می خواسته سر دخترش را ببره بچه ها هم بزرگتر هستند تا چند وقت پیش که سراغی ازشون گرفتم گفتند که هیچی همون آش و همون کاسه موفق باشید.

سلام.
اگه بخوام به یه جمله از دوستان اشاره کنم، یعنی همون در چرت بودن مسؤولین، نتیجه این می شه که ما مسؤولین معتاد هم داریم که البته این حرف درسته.
چون دوست ندارم قضیه به بحث سیاسی کشیده بشه و بحث اصلی فراموش بشه، خواهش می کنم هر کس حرف من رو تو ذهن خودش تفسیر کنه و اینجا نظر ندین که ادامه دادن این جمله می تونه دست کم باعث فیلتر شدن این وب سایت بشه.
بگذریم.
در مورد این بچه و مادرش، با توجه به عدم وجود یه سازمان دولتی و یا غیر دولتی کارآمد برای حمایت از زنان بی سرپرست و کودکان طلاق، باید و باید یه کار شخصی انجام داد.
منظورم اینه که اگه کسی رو می شناسید که بتونه به این خانم یه شغل آبرومند بده، بهتره این خانم سر کار برن و خودشون مسؤولیت تکفل فرزندشون رو به عهده بگیرن.
بعدشم سعی کنن از این همسر معتاد و بی غیرت جدا بشن و به طور مستقل به زندگیشون ادامه بدن.
تأکید می کنم که تا شغلی براشون فراهم نشده، با توجه به عدم وجود پشتوانه ی خانوادگی برای این خانم، طلاق به هیچ وجه صلاح نیست و می تونه حتی خدایی نکرده باعث بشه این خانم، در دامهای بسیار بدتری بیفتن که همه می دونید منظورم چیه.
این هم خیلی طبیعیه چون قبله ی شکم گرسنه، شکمشه نه عزت و آبرو و معنویات.
صحت این گفته رو می شه در شمار زیاد زنان خیابونی جستجو کرد.
به هر حال امیدوارم یه شیر پاک خورده، یه آدم خداترس، یه آدم با آبرو با دادن شغل به این خانم، باعث بشه دستکم یه نفر کمتر به دام نیستی سقوط کنه.
آمین یا رب العالمین.

نکته ی دیگه ای که دوست دارم بهش اشاره کنم اینه که خود این خانم، اگه آدم به اصتلاح دستو پاداری نباشه، از همین الان بازی رو باخته مگه اینکه یه شانس اساسی نصیبشون بشه.
در هر صورت، احساس پاک شما رو ستایش می کنم و دستتون رو به گرمی می فشارم و از خدا می خوام که چیزی که من گفتم جرقه ای رو تو ذهن شما ایجاد کنه که باعث حل مشکل یه همنوع، یه هموطن و به طور کلی یه انسان بشه.
چه بسا باید بگم حل مشکل دو انسان.
یادمون باشه اگه ما در یه جاهایی جلوی سقوط یه انسان رو نگیریم، اگه در آینده اون انسان دچار عقده های مختلف بشه و در زمانی که ابزارهای اذیت و آزار دیگران به دستش بیفته هر کاری که از دستش بر میاد برای آسیب زدن به دیگران انجام بده، بی تردید ما هم گناهکاریم.
یادمون باشه که در ظلم، ظالم و مظلوم هر دو می تونن مقصر باشن.

والا نمیدونم چی بگم!
فقط یه راه (البته نمیدونم!) به ذهنم رسیده!:
یه زنگ بزن پلیس, هاج آقا رو لو بده, بیان ببرنش!
بعدشم از خانوم محترمه بخواه بره دادگاه و درخواست تلاغشو اعلام کنه!
اون وقت, یه جورایی بهتره!
بازم نمیدونم!
اگه کسی نظر بهتری داره بگه!
راجع به مسئولای بهزیستی باید بگم نمیان به خودشون کمک کنن!
بیان دست یه بچه رو بگیرن؟
به نظرتون این ممکنه؟

سلام
“بچه ها” می تونم بگم تنها موردی که اشک من رو در میاره با اینکه همیشه می گم “از بچه ها خوشم نمیاد”
دو نفر با هم تصمیمی می گیرند خوب یا بد یا خوشبخت می شند یا بد بخت و در هر حال آشی هست که خودشون پختند و خب خودشون هم باید نوش جون کنند اما “بچه ها” این وسط باید به ساز خوب و بد اونها بسازند و بسوزند … من راهی جز مدد الهی سراغ ندارم … “شیشه” “اعتیاد” من نمیدونم آخه “عقل” این وسط کجا بوده کجا هست و آیا اصلاً مفهومی داره یا نه! در هر حال برای اون زوج که نمی دونم ان شا الله به سر و سامون برسند اما برای اون “بچه” آرزوی بهترین شدن دارم آرزوی سعادت شادی کامیابی … خدایا کمکش کن خدایا کمکش کن …
راستی یه مطلب دیگه اینکه حالا معلوم نیست اگه فی المثل اون خانم آخرش تصمیم به جدایی از همسرش هم بگیره آیا می خواد یا می تونه خودش کفالت فرزندش رو به عهده بگیره یا نه چون به عینه دیدم چنین موردی رو که خانم به دلیل وضعیت نامناسبش و اینکه فرزندش دست و پاگیرش هست حاضر نیست بهتر بگم حقیقتاً نمی تونه سرپرستی بچه رو قبول کنه چون با بچه دوتاشون بی آینده می شند بدونه بچه اقلاً خودش رو می تونه نجات بده و پدر هم که اون جور و اون وضع …؟ این وسط می مونه یه بچه بدبخت از این ور رونده و از اون ور مونده … بازم می گم فقط خدا باید کمک کنه و بس ….

سلام.
واقعا ناراحت شدم، واقعا. بعد از اینکه به علت سردرد شدید دیشب خواب آور دوز نسبتا بالایی مصرف کردم و تا حالا به مدت بیست و چهار ساعت خواب بودم این خبر سردردم را دوباره داره بیدارش میکنه.
واسه همینه من میگم هی نگید خدا بزرگ و هی نگید پیر و پیغمبر و هی امداد های آسمانی را وسط نکشید و عاقلانه ازدواج کنید. هی نگید هر آن کس که دندان دهد نان دهد. هر آن کس که دندان دهد هیچ کاری با نان شما نداره و اصلا چون عقل به شما داده هیچی واسش مهم نیست شما چطور رزق در مییارید. هی حرف مفت که رزق شما از اول مشخص شده و در لوح محفوظ نوشته شده. گول این حرفها را نخورید. اگر رزق ما از اول نوشته شده باشه یعنی جبر و یعنی زندگی ما یک فیلم ضبط شده هست که ما حتی بازیگر هاش هم نیستیم. یک فیلم که به اجبار داره پخش میشه. اگر سر نوشته ما از اول مشخص شده باشه و ما بخواهیم تغییرش بدیم مثل این هست که ما هر روز برویم سینما یک فیلم را هی ببینیم و امیدوار باشیم که یک روزی آخر فیلممان خوب تمام بشه و قهرمان ما این دفعه کشته نشه ولی خودمونم می دونیم که فیلم همیشه یک جور توی سینما تمام میشه و اونم همون جوری هست که فیلمبرداری شده.
من رشته ی مشاوره و مددکاری نخوندم وگرنه به کمک خودش و خانواده اش میشتافتم ولی اگر پدر بدبینش و شرایطش اجازه میداد حتما مث ی داداش بزرگتر حاضر به حمایتش بودم و توی درس هاش هم از هیچ گونه کمکی دریغ نمیکردم.
بالاخره اگر سعید جان می دونی من میتونم کاری کنم، من همه جوره پایه ام که حتی با پدر و مادر این بچه صحبت بشه ولی این کارها خیلی حساس هستش که مواظب باشی به والدین بچه و خود بچه بر نخوره و خوب در تخصص مددکارها و مشاور ها میگنجه تا من.
من فوقش توی درس هاش یا کامپیوتر یا توی بحث مالی شاید بتونم محترمانه کمکش باشم. شایدم نه. به هر حال نخواستم شعار بدم همه ی حرف هام که اینجا نوشتم اون چیزی هست که توی ذهنمه و هرگز انکارشون نمیکنم.

من یاد گرفتم یه حرف هایی رو اینجا نزنم یه فکر هایی رو اینجا بلند بلند نگم و اما خب گاهی آدم یاد می گیره فراموش می کنه و گاهی هم یاد می گیره اما خب در واقع یاد نگرفته چون خلافش ثابت میشه بماند .. مهم نیست در هر حال اگه خواستید می تونید پاکش کنید…
خدا و پیغمبر گفتن و امداد های الهی و هر آن کس که دندان دهد نان و همه چیز های دیگر دهد بله صحیح و جای خودش هست ولی وقتی این ها هست که عاقلانه فکر کنیم و تصمیم بگیریم این دوتا کنار همند نه مقابل هم، جبر مطلق و اختیار مطلق نداریم یعنی اگه داشتیم که الفاتحه! شاید بجای فیلم سینمایی بهتر بود بگید “سریال ویژه نوروز” که در حال ساخت فیلم نویسنده هم داره فیلنامه رو می نویسه هر لحظه ممکنه هست یه جرقه تازه یه فکر جدید و یه اتفاق تازه باعث بشه جریان فیلم تغییر کنه و … کلاً بهتر از این نمی تونم بگم ولی بهش ایمان دارم و معتقد هستم غیر از این بود شاید نباید بگم ولی زندگی کردن مفهومی نداشت … موفقیت شادی و شکست غمی …

درود
حق با امیر رضای عزیز هست. پلیس فکر کنم گزینه‌ی خوبی باشه. اصلا به نظر من معتادین به شیشه نه فقط برای خانواده‌هاشون بلکه برای بقیه‌ی مردم هم خطرناک هستند.
کسی که از شیشه استفاده می‌کنه تعادل روانی نداره و خیلی خطرناکه. مثلا یه بار توی محله‌ی ما یه پسر معتاد به شیشه بنزین ریخت روی مادرش و آتیشش زد!
پلیس باید اینجور افراد رو دستگیر کنه.
پایدار باشید.

ببینید بچه ها, اولا شیشه میبره رو اوج!
دوما به خاطر بردن رو اوج, به مغز ضربه شدید میزنه و بعدش موجب میشه طرف دست به هر کاری بزنه!
یه جا خوندم که مرده و زنه دوتاشون مهتاد به شیشه بودن, بچه ۵ ساله رو از طبقه سوم پرت میکنن تو حیاط خلوت
اونم بچه خودشونو!
بچه هم به طور موجزه آسایی زنده میمونه!
ولی کسی که شیشه میکشه, پدر خودشو درمیاره!
باید یه همچین آدمایی قبل از اینکه کاری کنن, جلوشونو بگیری!
غیر از اینه؟
تو محله ما تا دلت بخواد مهتاد به شیشه و کراک پیدا میشه!
کراکم یه چیز بدتر از شیشه!
واقعا مغز کجا رفته؟
میدوننا!, بازم میکشن!
من نه مشاورم, نه رشتم مشاورست, نه حال این کارا رو ندارم!
ولی باید یه حال درست حسابی به اینجور آدما داد.

با سلام خدمت همه دوستان, شاید در شرایطی که اون خانوم و بچه اش دارند حرفهایی که می زنم کلیشه ای به نظر بیاد ولی زندگی هرقدر هم که سخت و شکنجه آور باشه جریان داره, خودکشی که نمی شه کرد. اگر هم بشود تکلیف کسی که سرنوشتش به سرنوشت ما گره خورده چی می شه. باید راهی پیدا کرد که خانوم و بچه اش از اون جهنم نجات پیدا کنند. اول باید اون خانوم مشاوره بشه تا کمی اعتماد به نفسش رو به دست بیاره. بعد هم طلاق بگیره و اگه اعتماد به نفس داشته باشه و بپذیره که خودش و بچه اش حق زندگی دارند و توی حتی این شرایط لعنتی جامعموم باید دوام بیارند, می تونه حزانت بچه اش را به عهده بگیره و بعد هم یک کار بخور و نمیر پیدا کنه. که اگرچه همه اینها سخت و طاقت فرسا هست. از زندگی کردن توی اون شرایط که خطرات جانی و حیستی برای هر دو تاشون حتما داره بهتره. پیروز باشید.

نظر مجتبی را صد بار لایک می کنم
دویست بار
سیصد بار
اما سعید عزیز ببین اگر شد یک بار در مورد چنین خانمی باهات حرف می زنم مفصل مفصل
اصلا به هیچ وجه منل وجوه اقدام خارج از قانون و با هماهنگی این خانم نکن این خانم روانش به شکلی است که حتا اگر قانون بگوید باید شوهرت را اعدام کنیم باز هم می گوید نه اون بهترین شوهر دنیاست
حتا اگر روزی دو دست کتکش بزند لهش کند باز هم به طلاق فکر نمی کند
این افراد بسیار جالب هستند این جا جنبه اش نیست که در مورد شخصیتشان باهم صحبت کنیم که دوباره دعوا می شود ولی یک بار با هم مفصل صحبت می کنیم
نظر مجتبی را پانصد بار لایک می کنم

درود
من که فکر می کنم و معتقدم کسی در کامنت دونی به سعید اصلا کمک نکرده که هیچ بعدش هم بیچاره کرده اون خانواده رو و زن بدبخت رو .بابا بیائیم به سعید کمک کنیم والا که مادر و بچه اش از دست رفته اند حالا درد ما فقط سعید نیست همه کامنتگذاران به استثنای جواد را شامل می شود .
سعید عزیز ، شما بهترین کار را انجام داده اید یعنی به مدد کار اجتماعی زنگ زده اید که بهترین صورت برای حل مسئله بوده و هست .و بهترین پاسخ را هم به شما گفته اند یعنی باید خودشان بخواهند علاوه بر این که بهزیستی یک ارگان واقعا قابل قبول نیست در این امر لازم است برای شما این نکته برجسته شود که باید خودشان بخواهند .تفاوت دارد این قسمت با اروژانس صدو پانزده اگر به اورژانس زنگ بزنیم آدرس می خواهند و با توجه به امکانات حاضر می شوند اما این را مشاوران و روانشناسان می دانند و بس و لازم است شما هم بدانید که شما وظیفه انسانی و اخلاقی خودتان را انجام داده اید اگر هم نمی توانید به گونه ای که حرمت خانواده اشان نشکند ایشان را توجیه کنید .خرابی به بار آمده چه ما باشیم و غصه بخوریم چه بی تفاوت باشیم .
نه من و نه مجتبی و نه هیچ یک از شما هرگز نخواهید توانست جامعه را از نوبسازید .افرادی هستند که درآمد مکفی دارند و معتاد هم نیستند اما آسیب های اجتماعی اشان بیشتر از مورد شما می باشد .به فکر ایشان بودن خوب است اما نظر جواد را هم بیشتر مراجعه کن موضوع طلاق در همین نکته نهفته است یعنی افتخار کردن زن به مردش و هنوز با این همه مشکلات آن زن به همسرش افتخار می کند و تکیه گاه خودش می داند وتا نخواهد و ندارند که در پس این میله های آهنی و دیوار بلند یک زندگی راحت وجود دارد هرگز تصمیم نمی کیرد که این زندگی راحت !خودش را با منت والدینش عوض کند .و موضوعاتی هم قطعا هست که او تن به این کار نیم دهد دوست من .خیلی از مطالب را نیم توان اینجا نوشت .
پسری را می شناسم که از اول ابتدائی در مغازه ای در تابستان ها کرا می کرد .در کلاس پنجم مادرش را از دست داد و در کلاس اول راهنمائی مادرش را از دست داد .داماد بزرگی داشتند که آمد تا ایشان را نگهدارد با راهنمائی و توصیه های من و استاد کارش به مدرسه شبانه روزی هدایت شد سال اول با سفارشات ما خوب بود و ذشت اما در سال دوم کلاهبردار از آب در آمد روزی معلمش کفت امروز از مدرسه آوردمش گفته مشکل قلبی دارد و باید عمل کند و کمک دویست هزار توامانی از او گرفته بود برای سال سوم از او پول خواستند باز هم سفارش کردم و قرار شد که چیزی از او نگیرند اما وقاهت به حدی شد که تشویق به درس خواندنش گردم گفت پول می خواهند و گفتمش که صحبت کردم از تو نمی گیرند اما دیگر سراغ من واستاد کارش نرفت که نرفت و متاسفانه هیچ کاری از دست ما بر نیامد
دوستان این معتاد بالاخره محکوم به مرگ است و بالاخره خانواده اش راحت خواهند شد .اما بودن پدر برای فرزندش بهتر از نبودنش است .به امید اینکه خداوند صبر به این خانواده دهد .ضمن اینکه درآمد زن را نکته مهمی برای ادامه این زندگی ننگین میدانم و نقش موثری دارد برای آن زن .

سلاام به تو دوست عزیز .
من که اگه خدای نکرده جای اون خانم بودم به فکر مشکل قلبی والدینم نبودم و فقت به فکر بچه یم بودم که داره تباه میشه و زود طلاقم رو از اون مرد … میگرفتم .
نمیدونم از دست تو چه کمکی بر میاد ولی از صمیم قلبم از خدا میخوام که کمکش کنه …

دیدگاهتان را بنویسید