خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من از تو شرمنده ام. هرچند تقصیر من هم نبود.

من از تو شرمنده ام هرچند من تقصیر کار نبودم.
یادم هست آن وقتها چقدر سر خوش بودی. خیلی خیلی زیاد. یادم هست آن وقتها کلی برای خودت این وور و آن وور می رفتی. هی مرا دعوت می کردی که بیا خانه مان بریم با هم بگردیم شام بخوریم.
یادم هست که با چه شوق و زوقی از ازدواج حرف می زدی. یادم هست که گزینه های ازدواجت را برایم بر می شمردی و کلی برای خودت حال می کردی. یادم هست که به هر بهانه ای پول در می آوردی. یادم هست که خیلی خیلی اجتماعی بودی. یادم هست که کلی آرزو داشتم در بعضی موارد مثل تو باشم. موسیقی هم که خوب می زدی کلی جشن عروسی این وور آن وور می رفتی.
آره یادم هست که خیلی باحال بودی ولی ای کاش یادم نبود.
ای کاش من هم آلزایمر می گرفتم و یادم می رفت همه چیز را مثل خیلی ها که یادشون رفت.
ای کاش من هم مثل مسئولین بهزیستی بودم که وقتی آن بلا را سر تو آوردند بعد یادشان رفت که چه کردند و چه نکردند.
آره آن شب را هم یادم هست که تلفن زدی ناگهانی. من هم مثل همیشه ازت پرسیدم می خواهی عروسی کنی زن گرفتی.
تو در این ناباوری من گفتی آره. آخه حنوض خیلی زود بود عجب
عقد کی هست. هفته آینده. چرا اینقدر زود.
این بحثها بود که گفتم دختره کیه؟ گفتی بعدا می گم. من زرنگی کردم گفتم دختر دایی. انگار شرمنده شدی خندیدی گفتی نهههه بابا
قرار شد بعد بفهمم کیه. خوشحال که دختری هست که قرار هست مرا هم زوق زده کند تا ببینیم کی هست. اما ای کاش گفته بودی که کی هست شاید
من از اصفهان راه افتادم آمدم خانه تان از بس دوستت داشتم خوشحال که فلانی هم ازدواج کرد بریم عقدش خوب خانواده هم آمدند آخه خودت که می دانی چرا
اما ای کاش گفته بودی کی هست
هرچند که حتا اگه گفته بودی هم مشکلی حل نمی شد. چون من نمی گفتم خاک بر سرت. اما ای کاش گفته بودی و من هم می گفتم خاک بر سرت
آره بعد از عقد بود که تازه فهمیدم دوست عزیز من چه قدر احمق است. بعد از اینکه مامانم گفت دختره نیمه بیناست
تازه فهمیدم احمقی خیلی احمقی
نه به خاطر نیمه بینا بودنش بلکه به خاطر این که مامانم گفت پدر مادر و هیچ خانواده ای ندارد فقط چنتا مسئول پرورشگاه دنبالش بودند
نه البته فقط به خاطر همین به خاطر آن که حتا مامانم هم فهمیده بود دختره افسردگی اساسی دارد آن هم با یک نگاه.
بعدها فهمیدم کار از این هم بیشتر عمق و عمیق است. دختری که مرزی بود یعنی فقط یک طبقه بالا تر از عقب مانده ذهنی. دختری که به هیچ وجه اجتماعی نبود بر خلاف تو که برای یک ایل کافی و وافی هستی
دختره عصبی بود بر خلاف تو که حتا اگر یک دست کتک هم بخوری آرامش را از دست نمی دهی. دختره بی سواد بود بر خلاف تو که حد اقل دیپلم داشتی. دختره همه چیز بود که تو نبودی و فقط دختره نیمه بینا بود و تو احمق فکر کرده بودی بینایی آن هم نیمه بینا چقدر برای زندگی لازم است که باید زیر بار این همه نفهمی قد خم کنی
تو ناگهان آنقدر عاشق شدی که حتا نفهمیدی عشق را به حساب نفهمی نمی شود گذاشت
تو آنقدر زود و بدون مشورت تصمیم گرفتی که حتا نفهمیدی نفهمی چه عواقب بدی دارد تا آنجا که تو را به هیچ و پوچ بکشد
تو آنقدر حول کردی که نفهمیدی حول کردن سر انجامش دیگ حلیم هست
تو آنقدر اعتماد به نفس به خرج دادی که حتا نفهمیدی از کجا باید دختر پیدا کنی مگه دخترهای نیمه بینا خودمان مرده بودند که تو با یک پیشنهاد پرورشگاه حول کردی. بگذار بگویم خاک بر سرت. بگذار بگویم خاک بر سرت تا دلم یکم خنک بشه.
خاک بر سرت.
اولین باری که دیدمش حتا سلام هم نکرد. هرچند گذاشتم به پای کم رویش. آخه من هم نمی خواستم مثل تو واقعیت را بپذیرم. نمی خواستم بپذیرم که تو اشتباه کردی. می گفتم خوب یکم حالش بد است ولی می شود زندگی کرد باهاش.
اما از زمانی که برایم گفتی که به مشکل برخوردید در همان عقد این که از تو چیزهایی می خواهد که تو نمی توانی برایش آماده کنی. این که تو رو همان طور که بودی نمی خواست. این که حواسش بی حد و حساب پرت بود. و خیلی چیزهای دیگر که گفتی می خواستم بگم که طلاق بگیر ولی نگفتم
شرمنده که نگفتم هرچند می دانساتم حتا اگر بگویم گوش شنوایی برای شنیدن نیست.
نبود گوشی حتا اگر می گفتم.
خانواده ات تورا ترغیب می کردند که برو جلو ما هستیم. خوشحال از این که یک فرزند دیگر از فرزندان مجرد خود را راهی خانه خودش می کنند. رفیقهایت که از خودت بدتر از خودت بیشتر شور و هیجان داشتند. خودت هم حنوض بینش کافی نداشتی. حیف
حیف از تو که به من اعتماد نکردی. و حیف که من هم تلاشی نکردم هرچند می دانستم که فایده ای ندارد
اسیر تناقض گویی شدم همین حال.
با آن که به یکی از بچه ها که می شناختت گفتم از همین حالا فاتحه این را هم بخوان که به طلاق می رسد. ازش خواستم مثل تو تصمیم نگیرد آخه اون هم داشت ازدواج می کرد.
تو شدی یک سرمشق برای دیگران.
خودت خواستی.
روزی دیگر عروسی. آن را هم آمدم هرچند می دانستم دیگر چیزی باقی نمانده
می دانستم همین شب که بگذرد می کشد پایین
یا به قول محمد قنبری فرو کش می کند
آن چیزی که تورا عاشق کرد.
هرچند که تو آن را عشق پنداشتی
خاک بر سرت
نه درست حدس زده بودم. چند ماه بعد آمدم خانه خودت
خانه اجاره ای. که اجاره ای اش مهم نبود. عاطفه ای که در آن بود اجاره ای بود این را هر خری می فهمید حتا دیگر مامانت هم فهمیده بود و حالا به جای این که مرا به ازدواج ترغیب کند می گفت برای شما زود است ازدواج کنی
دیگر نمی گفت ولی من زیر نویسش را می خواندم هرچند حنوض مجتبی آموزش چگونگی خواندن زیر نویس با ماهور را توی گوش کن نگذاشته بود. ولی من یک مشاور بودم که از ماهور بهتر زیر نویس روانی می خواندم
باز هم می گفتی از مشکلاتت
و این که خیلی عمیق شده.
این که کارد به استخان رسیده.
از این که دختر فلانی چقدر دختر خوبیه. این که این که این که
یادم هست که می رفتی این طرف آن طرف اما نه دیگه از سر شوق و زوق. برای این که صبح تا شب نبینیش. عصبی بودی. خشمگین. هرچند می خندیدی.
مرد بیگانه
یادم هست که روزی زنگ زدم و گفتی عیدت مبارک دیگه مجرد هستم. گفتم چرا. گفتی
رفته
حالا تو بکش من بکش اما باز هم جای شکرش باقی است که این دفعه پرسیدی و نگفتی که همه چیز را می دانی. گفتم که دیگر زیر بار ننرو که دیگر احمقانه است. گفتی که اشتباه کردم. گفتم که اشتباه را با یک اشتباه دیگر نمی توان پوشاند.
حالا تو بکش آنها بکشند
منظورم مسئول بهزیستی است که بیایید برای رضای خدا بمانید با هم زیر یک سقف.
آه که عمریست از دست این ها نمی دانیم به کجا پناه ببریم به نا کجا آباد شاید
کسانی که هیچ گاه نمی فهمند و به قول رسول رضایی عزیز در مقابل فهمیدن مقاومند
تو رفتی و آمدی هزار بار چه سود که پشتش مهکم بود و پشت تو سست. می خواستند که طلاق نگیری که برای آنها شکست بود و چون مقاومت کردی هرچه در چنته داشتی ازت گرفتند. هرچه تمام این سالها کار کرده بودی خوب تقصیر خودت بود
اما حالا راحت شدی
شاید.
اما بیشتر نارحت
نارحت از این که چرا کردی آن کار و چرا شد اینطور
بهت گفتم که صبر کن
حد اقل یک سال بعد از طلاقت صبر کن عجله نکنی ها. گفتی باشه زبانی. نمی دانم می مانی یا ناگاهی عاشق می شوی ولی امیدوارم که نکنی دوباره کار احمقانه
حالا دیگر روحیت مثل گذشته نیست آن شب که تا به صبح برایم گفتی که خر شدی. آن شب که گفتی اشتباه کردی. آن شب که قبول کردی که نفهمی کردی
یادت هست.
من هم یادم هست
ای کاش یادم نبود.
ای کاش هرچند ای کاش را کاشتند سبز نشد. نشد سبز آن گوهر گرانبها که تو بودی بار دیگر
خدایا خودت کمکش کن تا یک بار دیگر برگردد آن دوست عزیز من
بچه ها بیایید پیشگیری کنیم. بیایید با هم یک بار دیگر پیشگیری کنیم از نفهمی ها
بیایید به جای درمان پیشگیری کنیم که خیلی ساده هست به خدا
دختران نابینا عزیز مخصوصا مطلقها. اگر روزی خاستگاری برایتان آمد حول نکنید. بسنجید. یکم بیشتر از بیشتر.
ما به اندازه خودمان مشکل داریم در این جامعه پس یکم بیشتر فکر کنید. احساساتی نشوید که احساسات شما بیش از این ها می ارزد. می دانم که بیشتر از من می فهمید ولی بیشتر فکر کنید.
این جمله را بارها و بارها با خود زمزمه کنید
شب شراب نیرزد به بامداد خمار
خماری صبح به عشق شب گذشته نمی ارزد. اگر پسری آمد سوار بر اسب سفید ولی پول نداشت با همان اسب سفید بفرستیدش برود پول دار شود بیایید.
کامنتهای که می گوید من با بیست هزار تومان ازدواج کردم و حالا برای خودم خانی هستم را به کناری بیندازید فکر خود را در آغوش بکشید.
قبل از ازدواج مشورت کنید با یک نفر زی صلاح. این گزینه آخرین گزینه نیست حتا اگر بود به بد بختی اش نمی ارزد اگر خوب نباشد
پسرهای عزیز اگر پول پته ندارید بی خیال ازدواج بشوید و یکی دیگر را هم بد بخت نکنید. دختری که دل به شما می بندد را دل شکسته نکنید اگر از لحاظ روانی سالم نیستید و فقط برای این که یکی جمعتان کند بینا می خواهید یکم دست نگه دارید تا وضعیت بهتر شود. با خود تعارف نکنید عاشق الکی نشوید. شک نکنید که عشق درد سر دارد تا دلتان بخواهد. همین دختر زیبای امروز فردا هزاران درخواست دارد که البته حقش هم هست و اگر بهش ندهید کار بیخ پیدا می کند.
فرمایشاتم تمام
ولی این جمله را بر سر در اتاقتان حک کنید
اگر ما ازدواج نکنیم صد مشکل داریم
ولی ازدواج ناسالم صد هزار مشکل به بار می آورد
شما یک بار دیگر امتحان نکنید.
هزاران نفر امتحان کردند دیگر نیازی به آزمون مجدد ندارد.
باور کنید
باور کنید
باور کنید

۷۰ دیدگاه دربارهٔ «من از تو شرمنده ام. هرچند تقصیر من هم نبود.»

چی بگم
دلم به درد میاد و اومد
واقعن این دفعه متأسفم نه نه نه این دفعه واسه چشمک نه واسه ی اونایی که از روی احساس تصمیم میگیرن البته خودم هم هنوز مشخص نیست چه بلایی سرم بیاد ولی امیدوارم که این روزها به سر گرگ بیابون هم نیاد
به نظر من اگه آدم یه شکست عشقی خیلی بد هم بخوره خیلی بهتر ازشروع یه زندگی خالی از عاطفه و بدبینی و و و و هست

خیلی حرف دارم ولی خیلیهاشو صلاح نمیبینم بیانشون کنم و خیلیشم از بس ذهنم درگیر شد نمیتونم انتقال بدم

سلام.
بسیار دردناک ولی مفید بود.
عشق باید بعد از ازدواج به وجود بیاد. اول باید عقل تصمیم بگیره و سبک سنگین کنه نه عشق.
همه باید اینو بدونن که با عشق نمیتونن خودشون رو تغییر بدن و از نیازهاشون چشمپوشی کنند. اگر کسی میخواد ازدواج کنه و فکر میکنه عشق میتونه مشکلات زندگیشو حل کنه سخت در اشتباهه. البته عشق قشنگه خیلی هم قشنگه ولی ما عشق رو چشم پوشی از واقعیات معنی میکنیم. دوستان عزیزم این نکته خیلی مهمه که ازدواج باید انسان رو به آرامش برسونه و اون رو کامل کنه نه عقلشو ضایل کنه
تنهایی حتی تا آخر عمر بهتر از زجر کشیدنه

سلام. من اساسا شک دارم که در این حکایت به اصطلاح عشقی پای عشقی در میان بوده باشد؛ چطور می شود یک شخصیت اجتماعی سرزنده ای با آن اوصاف دل به دختری ببندد که از هیچ لحاظ تناسبی با او ندارد؟ اگر این آقا به هر دلیل ترجیح می داده با دختر نیمه بینایی ازدواج بکند، موارد خیلی زیادی وجود داشت و دارد. فکر کنم یک جور مصلحت اندیشی های دیگری در کار بوده که عملا درست درنیامده است.

امیدوارم که واقعا چنین چیزی دروغ باشد و من این پست را از خودم در آورده باشم ولی به خدا چنین کسی بود و در نهایت نفهمی چنین اشتباهی کرد می خواهید بیایید یک روز تعطیل بریم خانه شان باهاش صحبت کن ببین راست می گم یا دروغ

سلام
این متن رو خوندم و متأثر شدم.
من معتقدم عشق بعد از ازدواج خیلی خوبه ولی به این اصل اعتقاد ندارم که انسان بعد از ازدواج باید مانند قبل از ازدواج باشه
شاید باشند کسانی که قبل از ازدواج یه سری علایق داشته باشند که به ضرر زندگی و مثلاً همسرشون باشه آیا شایسته هست که بعد از ازدواج هم همان علایق را به کار ببندند.
این حرف تکذیب حرف امید نبود من هم نمیگم باید همه ی علایق را با ازدواج کردن کنار گذاشت ولی باید سنجید که چه کار هایی باعث آرامش دو طرف میشه و انجام داد
انسان باید بفهمه که بعد از ازدواج دیگه خودش تنها نیست پس نمیتونه تنهایی تصمیم بگیره و عمل کنه.
باز منظورم همه ی تصمیمات نیست.
این که هر دو طرف باید به خواسته های هم احترام بذارن امری مسلم هست و این که با احساس تنها برای ازدواج تصمیم گرفتن هم امریست کاملاً اشتباه.
واقعاً باید مواظب بود که چگونه و چطور انتخاب میکنیم
در پایان متذکر میشم که آرامش بعد از ازدواج رو خود طرفین از بین میبرند.
همین که یکی خواسته های خودش را به خواسته های همسرش ترجیح بده و اونو نا دیده بگیره باعث از بین رفتن آرامش و سردی میشه
اون طرفی هم که خواستههاش نادیده گرفته شده به جای حل مشکل و صحبت با همسرش ممکنه راه هایی رو انتخاب کنه که اشتباه باشه و بعد ها پشیمانی بیاره.
ببخشید پراکنده گویی کردم

بله شما درست می گویید ولی این نکته را حنوض بهش توجه نکردید که انسان یک روزه ساخته نشده است که بتواند یک روزه تمام زندگیش را تغیر دهد.
ببینید سارا خانم بشارت شخصیت ما بیست و اندی سال طول کشیده تا ساخته شده است حالا می رسیم به ازدواج مثلا در سن بیست و سه سالگی. با یک مثلا پسری که دو سال از ما بزرگتر است اگر قبل از ازدواج نسنجیم که آیا با هم تناسب داریم یا نه و بعد از آن بفهمیم که علایقمان یا هر چیزی که شما اسمش را عشق می گذارید با هم تفاوت دارد نمی توانیم یک روزه به خاطر همسر آن را تغیر دهیم این یک اصل مهم است که ما ازش چشم پوشی می کنیم همان طور که امید گفت البته با بیانی دیگر. من روانشناسانه اش را گفتم

سلام.
جناب چشمک پیش از هر چیز از شما معذرت می خوام چون احتمال میدم این نظرم رو و این کلامم رو چندان نپسندید.
پست شما رو امروز عصر خوندم و چنان دردم اومد که تا الان نتونستم چیزی بنویسم ولی دیدم هرچی می کنم نمی تونم ساکت رد بشم. اگر سکوت کنم از فریادی که نکشیدم منفجر میشم.
من دردم اومد نه به خاطر کاری که اون دوست شما با خودش و زندگیش کرد. از متن شما. از این خاک بر سرت که نشمردم چند بار همینجا بهش گفتید. دوست شما اشتباه کرد. اشتباه واسه هر کسی پیش میاد. اون اشتباه رفت شما کجا بودی؟ مگه دوستش نبودی؟ چرا اجازه دادی؟ باید منصرفش می کردی. شما باید چشم هاش رو باز می کردی تا فرق بین عشق و اشتباه رو ببینه. شاید بگی نشد. نمی دونستم یا هر چی. بعدش چی؟ خاک بر سرت گفتن شما مگه درمون میشه واسه دردش؟ شما دوستش هستی. از دردش آتیش گرفتی. به آتیش دلش سوختی. پس دستش رو رها نکن. تنهاش نذار. با گفتن خاک بر سرت و من که بهت گفته بودم و از این مدل حرف ها بیشتر از این که داره تحمل می کنه آزارش نده. مطمئنم که نمی خوای ولی از بس عزیزه دست خودت نیست. ولی الان دیگه زمانش رسیده که هواست رو جمع درمونش کنی. درمون درد اون نه درمون درد خودت. من نمی دونم جنس محبت شما به دوستت چجوریه و نمی دونم چقدر و تا کجا دوست هستید. دوستید، رفیقید، واسه هم فدایی هستید، عاشق هم هستید، من نمی دونم ولی شما خودت حال دل خودت رو می دونی. هر چقدر عزیز هست برات همون اندازه دستش رو بگیر و کمک کن تا دوباره بلند شه. همراهش باش تا برای تسکین درد این زخمش دوباره مرتکب اشتباه نشه. اشتباهاتی که از سر درد مرتکب میشیم به مراطب نتیجه های وحشتناک تری دارن. اجازه نده اون دوستت از سر درد و تنهایی و دلتنگی یا از سر هر چیز مزخرف دیگه ای دوباره اشتباه کنه. لطفا این کارو بکن آقای چشمک. نه به خاطر خودت و نه به خاطر دوستت. خیال کن فقط به خاطر این که پایان این داستان رو عوض کنید. جناب چشمک با شما هستم. لطفا به جای این که به دوستت فحش بدی و فقط دردت بیاد از حال امروزش سعی کن این دوست ویرانت رو دوباره آبادش کنی.
شما هایی که این ها رو ازم می خونید، به این که می خوام بگم نخندید. معرفت، محبت و همراهی رفیق ها گاهی بیشتر از دست توانای خدا معجزه می کنن. به خدا راست میگم. مهم نیست بخندید ولی حد اقل بهش فکر کنید. به خصوص شما جناب چشمک. اون بنده خدا هر کسی که هست، دیگه بهش نگید خاک بر سرت چون مطمئن باشید خودش هر روز و هر شب داره این جمله و جمله های دیگه مثل این رو بار ها و بار ها به خودش میگه. من معذرت می خوام ولی دست خودم نیست.
من روانشناس نیستم ولی ایمان دارم که رفیقت الان بیشتر از خاک بر سرت گفتن به دست، به مهر و به دلگرمی شما احتیاج داره. دست و لحن و کلام و محبتی از جنس گذشته شاد و قشنگی که با هم داشتید. اون خاطرات شلوغ و عزیز دیروز. با این ها برید به جنگ دردش. مگه اون رو نمی خواید؟ برید از درد پسش بگیرید. و پیروز میشید. اگر محبت گذشته بین شما۲تا باشه من همینجا پیروزی شما رو تضمین می کنم. کمکش کنید تا این اشتباه و عواقبش رو تنها به چشم۱تجربه ببینه برای عبرت گرفتن.
می دونم که شما این چیز ها رو خیلی بیشتر و بهتر از من بلدید و من فقط به خاطر دل خودم باز اینجا منبر رفتم وگرنه تردید ندارم که شما اندازه۱مثنوی۷جلدی از این چیز ها که من گفتم می تونید بگید.
پر حرفی های منو همه شما عزیزان به…من ببخشید.
به امید فردایی که رفیق جناب چشمک و تمام رفیق های دنیا بتونن مثل گذشته ها شون و تا ابد با هم بلند بلند، شاد شاد، سبک سبک، بخندن.
ایام به کام.

من خاک به سرت را برای آرامش خودم می گویم نه به اون بد بخت که اصلا این سایت را نمی خواند که بفهمد یا نفهمد.
اما آن زمان که کاری از دست من بر نمی آمد خودت که دختری بهتر از هر کسی می دانی وقتی کسی احساساتی می شود دیگر هیچ منطقی جوابش را نمی دهد این یک بد بختی در میان مخصوصا ما ایرانی ها هست. حالا هم ترسم برای این دوست بیشتر از قبل است که نکند دوباره یک کار دیگر انجام دهد که به زرر باشد.
من بیشتر از این که برای این دوست غصه بخورم به حال کسانی غصه می خورم که همین پست را می خوانند و دوباره همان کار را می کنند
راستی ها خودت بیشتر از من کلمه خاک بر سرت را به کار بردی
یک بار دیگه کامنت خودت را بخون

ضمن درود و عرض ادب خدمت دوستان! از ساعت ‏۱۴که این پست را خوندم،‏ فقط خود را به صبر تشویق کردم که در مقابل این متن پاسخی نگذارم و صبور باشم! دوستان عزیز ازدواج بینا یا نابینا نداره،‏ بلکه دقت عمل میطلبه،‏ دوستی داشتم نیمه بینا:‏ وقتی با فرد بینایی ازدواج کرد ،‏ به من میگفت:‏ سعی کن ازدواج نکنی چون ازدواج آش دهان سوزی نیست! و خدا را شاکرم که به حرف این دوست نادان گوش نکردم!‏.‏ یک دوست نابینا با فرد بینا ازدواج کرد و پس از ‏۲۰سال جدا شدند و دوباره تصمیم داره با فرد بینای دیگری ازدواج کند!‏.‏ به نظر بنده انتظاری که آقایان از خانمها دارند و متقابل باید ببینند که آیا این انتظار صحیح و بجا است یا نه؟ شاغل شدن هنر نیست بلکه حفظ شغل هنر است!‏.‏ ازدواج کردن هنر نیست بلکه حفظ زندگی مشترک هنر است!‏.مدرک تحصیلی گرفتن هنر نیست بلکه…‏!‏…،…:…

حالا کی تنه زد؟
من که اصلا تا حالا باهاش در این مورد به غیر یک بار درست حسابی هم صحبت نکردم منظورم بعد از طلاقش هست. آن هم فقط سعی کردم بهش بفهمونم که تقصیر کار خودش هست این را هم مجبور بودم چون اگر نمی فهمید احتمال اشتباه دوم بیشتر بود
من سعی کردم با مسئول کردن خودش به عنوان مقصر بهش بفهمونم که اشتباه دوم را انجام ندهد.
اما چرا این جا این مطلب را نوشتم
این را دیگه اگه کسی خودش فهمید که هیچی اگر نفهمید که دیگه التماس دعا

سلام
من همیشه معتقد بودم و هستم که هرچند آدم با دلش فکر می کنه و شاید تصمیم می گیره ولی قدم آخر یعنی همون عمل رو باید با عقلش برداره و اینجا انگاری قدم آخر رو عشق که فکر نمی کنم بوده باشه عشق نمایی برداشته بود، من راسیاتش از “عشق” چیزی سر در نمیارم یعنی نمی تونم درکش کنم ولی مطمئناً “دوست داشتن” نبوده اونی که بین اونها بوده.
بگذریم منم با حرف های پریسا خانم کاملاً موافق هستم و آقای چشمک پریسا خانم اون کلمه رو بخاطر استناد به حرف شما به کار بردند نه اینکه خودشون از اون کلمه تو کلامشون خواسته باشند استفاده کنند ولی بازم بگذریم من برای دوست شما ناراحت شدم غم گین شدم ولی دلم بیشتر برای اون دختر خانم سوخت که حالا بعد از این اتفاق بی کس تر از قبل شده خیلی موقعیتش دردناک هست خیلی نمی گم دوست شما باید بیشتر درکش می کرد بیشتر بهش توجه می کرد که احتمالاً تا اونجا که تونسته تلاشش رو کرده و گاهی هم نمیشه تلاش کرد ولی اون شما رو داره خانوادش رو داره و احتمالاً کلی دوست و قوم و خیش دیگه ولی اون خانم تنها و تنها دوس شما رو داشت که الآن اون رو هم نداره “براش از خدا از صمیم صمیم قلبم آرزوی بهترین ها رو دارم آرزوی خوش بختی و زندگی ای که حقش هست و از همون اول ازش دریغ کردند”
امیدوارم دوست شما هم خوشبخت بشه و بتونه زندگیش رو سر و سامون بده.

سلام قهرمان جان! همانطور که تو با نیت خاص این خاطره ی تلخ را اینجا گذاشتی! بنده هم با همان نیت مطالبت را ادامه دادم!‏.‏ شما در مورد نیمه بینا بودن دختر پرورشگاهی نوشتید اما من در موارد مختلف ادامه میدهم!‏:‏ یه نابینای کارمند با یه دختر بینای کارمند ازدواج کرد،‏ پس از چندی جدا شدند،‏ سپس با یه دختر نیمه بینا ازدواج کرد و خوشبختانه زندگی خوبی دارند و خوشبخت هستند هرچند خانمش کارمند نیست!‏.‏ یه پسر نیمه بینا سه بار با بینا ازدواج کرد و هر سه بار ناموفق بود،سپس با یه دختر نابینای مطلق کارمند ازدواج کرد و موفق شد و زندگی موفقی دارد!‏.

نیت من اصلا گفتن این نبود که یک نیمه بینا نگیرید برید یک بینا بگیرید
این دیگه کاملا از پست معلوم هست بچه هایی که با من صحبت کردند می دانند که من هیچ وقت نگفتم مطلق یا نیمه نگیرید
اگه دوباره الکی از خودت منظور به پست من بچسبونی جوابی نمی دهم یک بار دیگر بخونش هیچ ربطی به این حرفها ندارد

باز هم سلام.
جناب پرسپولیس و نخودی عزیز. ممنونم از توجه و از تعییدتون.
جناب چشمک. لازم نیست من کامنت خودم رو دوباره بخونم چون یادم هست چی گفتم. البته نشمردم که اون کلمه رو بیشتر از شما گفتم یا نه و اگر گفتم چند بار بیشتر گفتم یا…
بیخیال.
با عرض معذرت از جناب چشمک و با عرض معذرت از تمام روان شناس های این محله و هر روانشناسی که این نوشته رو می خونه می خوام۱اعترافی کنم. تاکید می کنم که روان شناس ها به اندازه همه صاحب نظر ها در تمام رشته ها برای من محترم هستن و من فقط دارم نظر خودم رو در مورد خودم میگم.
زمانی که کنکور دادم همزمان دستم برای انتخاب چند راه و رشته باز بود. یکیش روانشناسی. انتخابش نکردم و راستش تا همین امروز گاهی که اتفاق های با ربط و بی ربطی از رشته تحصیلیم خسته و دلگیرم می کرد، البته فقط گاهی ته دلم ته رنگی از پشیمونی سایه می زد که:
“شاید بهتر بود از بینش های خودم در اون زمان کمی عقب نشینی می کردم و روان شناسی می خوندم.”
و الان، در این لحظه، اینجا، کاملا مطمئنم که تا ابد هرگز دیگه این تصور رو نخواهم داشت.
از شما ممنونم جناب چشمک که از دست این سایه کدر گاه و بی گاه خلاصم کردید.
باز هم معذرت می خوام از همه عزیزان که روان شناس هستن یا نیستن.
ایام به کام.

من نمی فهمم این حرفها یعنیچه اصلا چه ربطی به روانشناسی دارد شما دارید بی جنبه بودن خودتان را نشان می دهید من اصلا هیچ چیزی را با عنوان روان شناسی این جا مطرح نکردم که شما راحت یا نارحت بشید. احمقانه بودن تفکرات خود را به پای رشته من و خود من ننویسید من گفتم که این کلمه را هیچ گاه به خودش نگفتم اصلا من آن زمان حنوض لیسانس هم نگرفته بودم که مشاور یا هر چیزی باشم من نمی فهمم چرا این قدر زود جو گیر می شوید
خوشحالید که روان شناسی را انتخاب نکردید به درک ما هم از خدایمان نبود شما روان شناس باشید که رشته روان شناسی آنقدر محترم است که نیازی به آدمهای بی جنبه مثل تو ندارد
این هم جوابی بود که بهتان دادم چون حرفتان هیچ ربطی به پست من نداشت من نه در پستم منظوری به کسی داشتم نه حرفی نسبت به مطلق یا نیمه بینا زدم. نه گفتم نرید نیمه بینا بگیری نه گفتم برید بگیرید
اصلا بحث بر سر این حرفها نبود
اگر به من فهماندید که چرا اینقدر به من احانت کردید من هم از این کامنت پوزش می طلبم وگرنه که می خواهید نظرتان نسبت به روان شناس مثبت باشد یا نباشد من تغیری در خود نخواهم داد. چرا که بر اساس پایه علمی مشاوره می دهم
یا علی

آقای چشمک دوستانه بهتون پیشنهاد می کنم این کامنت رو پاک کنید چون متأسفانه هر کس این کامنت و نظرات مربوط به اون رو بخونه این شمایید که بی جنبه بودنتون ثابت میشه.
شما به همه می گید کامنتت رو بخون ولی انگار خودتون هیچ وقت این کار رو نمی کنید
صد در صد می دونم از این کامنت هم ناراحت میشید ولی به عقیده من سکوت در برابر ناحقی خیلی ناعادلانه هست و متأسفانه من نمی تونم سکوت کنم …

تمام دوستان بدانند و آگاه باشند که من هیچ نظری همان طور که قبلا هم در آموزش مشاوره پیش از ازدواج گفتم نسبت به بینا. نیمه بینا. یا مطلق ندارم
یک بار دیگر خط بالا را بخوانید
این بستگی به شما دارد چه انتخابی بکنید

سلام چشمک عزیز فقط می ستایمت بدون هیچ قصد و غرضی که نه اینکه من مشکل دارم یا ندارم یا دچار ان شدم یا نه می بوسمت و و وقت و انرژی که بابت نوشتن این متن را گذاشتید وقع می نهم و از شما کمال تشکر را دارم چه بسا که این سایت مجتبی عزیز و کامنت عزیزانی مثل شما چند سالپیش بود و ما هم سر می زدیم خاک بر سر خودم را عرض می کنم نمی شدیم کامل و دقیق نوشتید انسان کاملا واقع گرا و باهوشی هستید شما اینها تعریف نیست دوستان مسائلی است که اگر گفته شده جهت پیشگیری من و شما بوده حالا می خواهد شما پند بگیر یا غرور برت داره و جبهه بگیر با خودت مگه چشمک می خواهد تابان من و شما رو پس بده به خاطر عدم تکرار مکررات نوشته و خیلی عالی هم شکافته اون رو بگم من چیزی نگرفتم که اینها رو نوشتم هر حال ازت ممنونم چشمک عزیز تو خمس همه خونده و نخوند ها رو اینجا پس دادی برو خیالت راحت باشه تشکر دوستت دارم نبی لو.

سلام
واقعاً دردناک بود برای هردوشون.
آقای چشمک شما که لطف کردید و همه زوایای اشتباه رو نشون دادید کاش ازشون دلیل ازدواج با چنین دختری رو هم میپرسیدید!
منظورم این هست که میپرسیدید کدوم یک از معیارهای دوست شما رو این دختر داشت که حاضر شدن باهاش ازدواج کنن؟
اصلاً شاید نیمه بینایی این دختر معیار رو از یادشون برده!
ما آدمها گاهی فراموش میکنیم که از زندگی چی میخوایم!
گاهی هم تصور میکنیم اونقدر قدرت داریم که میتونیم روی کسی تأثیر بگذاریم غافل از این که شخصی که انتخاب شده یه روبات نیست یک انسان است که خودش هم خواسته هایی داره، به همون اندازه که یک طرف انتظار داره اون طرف مقابل هم توقع داره.
ماها خیلی چیزها رو میدونیم اما فقط متأسفانه برای دیگران میدونیم و فکر میکنیم خودمون جزء دیگران نیستیم !
این دوست شما با توصیفاتی که ازشون ارائه دادید مطمئناً خیلی چیزها رو خودشون بلد بوده و هستن و اگر ازشون مشورت بخواهید شاید نه به اندازه شما اما تا حدی که شما رو راضی کنن بهتون مشورت بدن!
اینو گفتم که بگم اشتباه بزرگ ما آدمها اینه که کمتر به دانسته هامون عمل میکنیم.
یکی از دانسته هایی که هممون میدونیم و مطمئن هستم که هممون میدونیم اینه که «تب تند زود عرق میکنه» اینقدر هممون اینو گفتیم و شنیدیم که تبدیل به ضرب المثل شده. اما نمیدونم چرا فقط میدونیم واقعاً نمیدونم!
چرا موقع انتخاب کودک عقل میخوابه و کار خودشو به احساس میسپاره؟
کاش اول این چراها رو جواب میدادیم تا کار به اینجاها نمیکشید ای کاش و صد ای کاش که این اتفاقات رخ نمیداد.

دقیقا حرفتان را قبول دارم
دانسته ای که بهش عمل نشود مثل خری هست که بار کتاب دارد
من ازش پرسیدم بارها و بارها از جهات مختلف. دوست من همیشه فکر می کرد باید با کسی ازدواج کند که نیمه بینا باشد و صد البته کمی از خودش پایینتر باشد تا اگر روزی باهاش درگیر شد به خاطر هر چیزی بتواند بگوید تو از من کمتری
حالا فکر نکنید دوست من مشکلی خاص دارد که اگر داشت دل آدم نمی سوخت
اما چرا این فکر را می کرد نمی دونم بیشتر ت دیگه نمی تونم توضیح بدم شاید هویتش مشخص شود برای همین شفیعی عزیز

دوباره سلام فکر کنم دوستان به مطالبی مثل جاز و تاکس و اندروید بیشتر از این مطالب علاقه مند هستند که اگر چنین مساله ای بود تا حالا شونصد کامنت الکی الاف علامه دهر گذاشته بودند و هر کس عز خودش و همسایه اش تعریف می کرد ظاهرا ما به مسائلی که دقیقا در ارتباط ماست چیزی برای گفتن نداریم که همین فردا که بلایی سرمان آمد می آییم و دوباره داد سخن سر می دهیم که چرا کسی صحبتی نمی کنه خوب شماها که سر می زنید زحمت بدیدب به خودتان و منت به سر ما چند خطی لا اقل بنویسید که ببینیم که شما چی فکر می کنید یا اصلا فکر نمی کنید هر چه پیش بیاید همان خوش هست لابد جبهه گیری در مقابل هم منظورم نیست بیایید کمی دور از همه چیز راجع به همین مساله کمی صحبت کنیم با هم چیزی از من و شما کم نمی شه بلکه تو تنهایی خودت پی می بری که چه قدر درست می فکری یا نه زحمت امروز چند خط نوشتن ساختن آینده ای است برای همنوعان که بهتر همدیگر را درک می کنیم پس بیایید و نظر خودتان رو بفرمایید هر چند کوتاه که شده به دور از حاشیه رفتن ها و فرا فکنی ها و صادقانه جهت استفاده دیگران هم که شده نترسید کسی شما رو متهم نمی کنه که چرا نوشتید کمی به خودمان بیاندیشیم قبول کنید ما به خاطر شرایطی که داریم کمتر با دیگران ارتباط داریم و کمتر مشورت می کنیم که به دلیل معلولیت مان و شرایط جامعه بیشترین ضرر ها رو می کنیم که غیر قابل جبران هست و تا آخر می نشینیم و صحبت تقدیر و سرنوشت رو از هر کجا که رونده و مونده شدیم پیش می کشیم پس به خاطر خودتان هم که شده بیایید و بنویسید که استفاده کنند و استفاده کنیم که همین یکیش الان روبروی من هست مشکل رو عرض می کنم که اگر آکاهی بود نبود اون چیزی که هست و راه حلی برایش فعلا ندارم ببخشید که طولانی شد درد بود که اومد و چاره ام به نوشتن و در میان گذاشتن با شماها رفت تشکر نبی لو

سجاد نبی لو کسیست که در مورد آموزش جنسی توی اسکایپ کلی انتقاد به من وارد کرد من نه عصبی شدم نه نارحت به جان خودم حتا اگر کامنت هم می گذاشت طوری نبود و جوابی صادقانه بهش می دادم ولی
اگر انتقاد به جا باشد مورد پذیرش هست و اگر تعریف بی جا باشد آدم را عصبی می کند

باز هم سلام.
اول، جناب چشمک، دوست عصبانی من. روان شناسی رو انتخاب نکردم و خوشحالم نه به این خاطر که شما و رشتهت بد باشید. چون من اگر ایرادی در مشاوره و بینش و کمک دادن و قضاوتم باشه درسش رو نخوندم و وظیفهم سبک تره. شما کارت سنگینه. از من انتظار میره به کسی که اشتباه کرده بگم مگه من بهت نگفتم؟ ولی توقع دیگران از شما بیشتره چون تا بیای بگی و نگی میگن این دوست که درسش رو خونده باید بدونه.
دوم، من ناراحت شدم و خیلی هم شدم ولی این از شخص خاصی نیست. این درده، درد. اون اشتباه کرد و نتیجه اشتباهش افتضاح شد. شما باید بیشتر همراهش باشی. هر طور که ازت بر میاد و باید خیلی بیشتر از من ازت بر بیاد چون هم در کتاب ها خوندی هم رفاقت و محبت رفیقانه قاطی این اطلاعات کتابی هست.
سوم، هنوز خوشحالم که رشتهم روان شناسی نیست و در این امر اصرار دارم چون حتی اگر در جواب۱نظر ناخوشآیند عصبانی هم بشم باز توقع ازم کمتره تا از شما. شما علمش رو داری. جواب۱روان شناس که من در مورد مشاوره هاش توی محله هرچند دانلود نکردم ولی بی اطلاع نیستم انتظار نمیره به کامنت هایی که در نظرشون نادرست هستن این باشه.
موافقید؟ نیستید؟ این بسته به شماست دوست عزیز.
چهارم، بینا یا نیمه بینا بودن یا نبودن طرفین این اشتباه که دوست شما مرتکبش شد توی نظر من نبود.
پنجم، لازم نیست شما پوزش بطلبید یا نطلبید. چیزی عوض نمیشه. مشکل الان این نیست که شما به من فحش بدی یا ندی و مشکل در اینجا از نظر من پوزش شما نیست. مشکل اون دوست شماست که عبرتی میشه برای دیگرانی که پست شما رو می خونن و ای کاش هم دیگران عبرت بگیرن و هم بشه خود ایشون هرچه سریع تر برگرده به حال و هوای دیروزش.
ششم، نظرم به روان شناس و روان شناسی منفی نیست و همچنین به شما ولی باز هم میگم که خوشحالم از انتخابی که نکردم چون بارم خیلی سنگین می شد. شما خودت رو ببین و این رفیقت؟ اگر من باشم فقط اندازه رفیق ازم انتظار میره کاری کنم ولی شما هم باید براش رفیق باشی هم مشاور و اگر لازم شد هم معالج و شاید خیلی چیز های دیگه که ممکنه لازم بشه شما برای ایشون باشی.
می بینی دوست من؟ تعبیر ها می تونن اشتباه باشن. من راه های مقابله با خشم در این زمان ها رو کتابی و علمی بلد نیستم ولی یاد گرفتم حتی اگر خیلی عصبانی شدم به عنوان آخرین راه داد بزنم. زمانی که بعد از تحقیق و حصول اطمینان از این که طرف بهم توهین کرد کاملا مطمئن شدم جز داد زدن هیچ راهی نیست.
هفتم، آقای نبیلو، دوست عزیز و دلگیر من. خیلی خوشحالم که باز اینجا بین بقیه دوستان شما رو می بینم. هرچند هنوز دلگیرید ولی من از دیدن دوباره شما خوشحالم.
و هشتم، ایام همگی به کام.

اگر شما به جای برشمردن این موارد خود را اصلاح می کردید بهتر بود
اول خود را اصلاح کن جهانی اصلاح می شود
اگر از مشاوره چیزی نمی دانی پس گوش کن عزیز که اگر کسی از تو کمک حرفه ای نخواهد و تو زورکی به او کمک کنی هزاران بلا به سرت می آید. مشاوره وقتی اجرایی هست که خود طرف بینش پیدا کند و به سوی تو آید تا ازت کمک خواهد من نه توی رفاقت و نه توی دوستی نمی تونستم قبلا این کار را بریش بکنمچون اولا که من لیسانس هم نداشتم و دومن حتا اگر داشتم وقتی خودش نمی خواست دیگه به من مربوط نمی شد
من یک سمورایی مهربون نیستم یک مشاورم
تمام انسانها نسبت به رفتارشون مسئولند اعم از روان شناس یا هر چیزی دیگر
بحث را همین جا به پایان می برم دیگر ادامه ندهید که ماست مالی کردن حرفهای ثبت شده فایده ای برای هیچ کدام از ما ندارد دیگر دوستان هم چه به نفع من یا پریسا نظر ندهند لطفا

ضمن سلام و عرض ادب! این پست و کامنتهایش برای بنده خیلی آموزنده و جالب است! به نظر بنده ما باید آنقدر صبور باشیم و به یکدیگر با لفذ توحین آمیز صحبت نکنیم! ما باید فرض کنیم که در یک سالن دور هم جمع شده ایم و به نوبت سخن میرانیم و به بررسی مشکلات میپردازیم! ما باید با خوشبینی به نظر یکدیگر بنگریم! ما باید بدبینیها را کنار بگذاریم تا بهتر بتوانیم به راه حل مشکلات دست پیدا کنیم! عزیزان با عصبانی شدن کاری از پیش نمیبریم! بیاییم دست بدست هم دهیم و محله ی خود را کنیم آباد!‏.‏ عزیزان بیایی بجای اینکه با عصبانیت با یکدیگر صحبت کنیم:صبوری پیشه کرده و عالمانه تر با یکدیگر گفتگو کنیم!‏…

سلام دوست گرامی پریسا نشستن و به دیگران برچسب زدن کلماتی مثل دلگیر و شماره بندی کردن جواب به این و آن هیچ چیز به شما نمی افزاید و دلیل حقانیت شما و امثال شما نیست من اگر دلگیرم دنبال راه حل هستم شما هم به دنبال رفع بیکاری خود باشید با سپاس دلگیر امروز و فردا نبی لو

اجازه بدید دیگه سلام نکنم چون سلام لوث میشه.
با آقای پژوهنده موافقم مخصوصا با اون تک بیت آخرش.
مشاوره حرفه ای. من بلد نیستم. من بلدم گوش به طرف بدم و اگر هیچ کاری و هیچ کاری ازم بر نیاد سعی می کنم تنها نکته ای رو که در اون شرایط به نظرم درست میاد بهش یادآور بشم.
“این اتفاق بدی بود ولی افتاد، چیزی بود که نباید می شد و شد. فرقی نمی کنه که تقصیر تو بود یا نبود. مهم نیست که هشداری در این زمینه در کار بود یا نبود. دیگه نمیشه برگشت به عقب. حالا باید فکر کرد و راهی پیدا کرد که این گذار راحت تر سپری بشه و بگذره. من نه علم دارم نه مهارت، من فقط رفیقم. فقط دل دارم. دلواپست هستم و دوستت دارم. شاید این الان برای تو کافی نباشه ولی اگر بخوای در کنارت هستم. هر طور که بتونم. تا هر جایی که بتونم.”
اگر طرف خواست هستم. اگر موافق نبود بهش میگم ایام به کامت. اگر با این هم موافق نبود… اون وقت یواشکی طوری که نشنوه میگم ایام به کامش، خدایا ایام به کامش. خدایا این آدم رفیق من بود یادته؟ من۱آسمون خاطره شیرین باهاش دارم، خدایا اگر ایام به کامش نشه من دست از سرت بر نمی دارم.
بله دوست عزیز من از مشاوره حرفه ای چیزی نمی دونم و تا همین اندازه بلدم.
حرف زیاده ولی به نظر جناب چشمک احترام می ذاریم و ادامهش نمیدیم.
ولی۱چیزی.
“خودمون رو اصلاح کنیم تا جهان اصلاح بشه.”
با این هم موافقم. فرقی نمی کنه این رو جناب چشمک گفته باشن یا کسی دیگه. من باهاش موافقم و هر جایی که لازم ببینم با کمال میل حاضرم خودم رو تغییر بدم هرچند بدونم خیلی سخته. در خیلی از موارد مشغول همین کار هستم و هرچند احتمال میدم خیلی سخت و طولانی باشه برای من ولی خیال ندارم رهاش کنم حتی اگر این تغییر سال ها طول بکشه.
نخودی عزیز. دوست عزیز من. ایرادی نداره. سخت نگیر عزیز.
درضمن۱سوال که هیچ ربطی به هیچ کدوم از کامنت های اینجا نداره ولی من جای دیگه ای برای پرسیدن پیدا نکردم. چرا من۳بار آخری که اومدم اینجا کامنت بذارم جواب معادلهم هر۳دفعه۱۳شد؟ آیا این نشونه خاصیه؟
جدی نگیرید.
ایام به کام همگی.

آقای نبیلوی عزیز. من حق نیستم. من فقط پریسا هستم. کسی که واقعا نمی خواد شما و هیچ کس دیگه ای دلگیر باشید. این لفظ رو برای برچسب زدن به شما نگفتم دوست من. واقعا حس کردم دلگیرید. از روی کامنت هایی که ازتون در گذشته و امروز خوندم. کاش اینطوری نباشه. از خدامه که شاد باشید و کامنت های شاد از شما بخونم. این دعای من هست برای شما و برای همه عزیز های این محله و اون محله. با تمام این حرف ها من خوشحالم که اینجایید حتی اگر موافق من نباشید.
ایام به کام.

سلام به چشمک و سایر دوستان عزیز که در بحث مشارکت کردند.
چشمک عزیز این که هدفت از گذاشتن چنین مطلبی چه بود رو کاملا درک میکنم و ازت ممنونم اصل کار قشنگه اما…
یه خواهش ازت داشتم که در برابر نظرات بچه ها چه درست چه غلط. چه منصفانه چه غیر منصفانه. چه مرتبط با مطلب تو چه غیر مرتبط.
خواه توهین آمیز باشد و یا غیر عادلانه در هر صورت واکنش شدید نشون نده. عصبانی نشو. در برابر نظر دوستات گارد نگیر و صبور باش.
اگر فقط شخصیت حقیقی تو اینجا مطرح بود هیچ اشکالی نداشت که عصبانی بشی و یا تند صحبت کنی اما وقتی در آموزشات خودت رو کارشناس ارشد روانشناسی معرفی میکنی و یک مشاور اون وقت به خاطر این شخصیت حقوقی انتظار ها از تو بالاتر میره
شخصا از یک کارشناس ارشد رشته ی روانشناسی و یک مشاور انتظار دارم صبور باشه. متواضع باشه در برابر حرف های سایر مردم فقط گوش کنه و حتا اگر مخالف اون بود سکوت کنه و به طرف مقابلش آرامش بده و با حرفاش اون رو قانع کنه نه با پرخاش
ازت صمیمانه میخوام که از این به بعد صبور و آرام باشی حتا اگر کسی به تو توهین کرد
البته پریسا نخودی و عزیز پژوهنده همگی با نیت خالص و بدونه هیچ جهتگیری حرفاشون رو زدن و اگر تو خوب بحث رو جمعبندی و کنترل میکردی بحث های بعدی پیش نمیومد
معذرت از دوستان که کمی طولانی شد اما چون قبلا هم دیده بودم که در کامنت های چشمک عزیز کمی تنش به وجود اومده بود خواستم نظر خودم رو به دوست خوبم محمد جواد عزیز بگم
در خصوص عاشقی و این حرف ها هم که تا قیام قیامتم اگر بگیم آهای آدما با عقلتون تصمیم بگیرین نه با قلبتون هیچ سودی نداره
شک ندارم که هیچ کسی از این مطالب درس عبرت نمیگیره و نبایدم که بگیره
چون عشق و عاشقی یک چیزه غریزی در ما انسانهاست و به همون اندازه که عشق قلب رو پر کنه عقل رو خالی میکنه
عشق مثل یک ویروسی میمونه که اگر به دامش بیفتیم هیچ کاریش نمیشه کرد و صد تا مشاور بهتر از چشمک هم نمیتونن درستش کنن
پس الکی شعار ندیم عشق و عاشقی از زمان تولد بشر بوده و تا روز قیامت هم ادامه داره چون ما انسان ها توان مقابله باهاشو نداریم
اتفاقا من به همه ی دوستام میگم اگر واقعا عاشق شدین منظورم عاشق به معنای واقعی کلمست نه عشق همراه با شهوت در این صورت اتفاقا به حرف قلبتون گوش کنید نه عقلتون
بازم معذرت که طولانی شد همش تخسیر این مجتباست که یه محله به این باحالی زده تا قبل از این که بیام با گوشکن آشنا شم قبل از خوابیدن یا کتاب میخوندم یا زبانمو قویتر میکردم اما الان….
التماس دعا

هیچ کس درش تأثیر ندارد و هیچ گاه درس عبرت نمی شود
اصلا این را قبول ندارم برای خیلی ها درس عبرت می شود بارها و بارها خودم دیدم که این حرفها بسیار تإثیر دارد
من نمی دونم شما یا هر کس دیگر چه پیشنهادی دارد ولی به قول مجتبی که در پست شمالش گذاشته بود و گفته بود با پناه بردن به عقلم از یک ازدواج بیخود جان به در بردم من هم پیشنهاد می کنم قبل از ازدواج. بله قبل از آن حتما پناه به عقل ببرید
در مورد بقیه توصیه هایتان من هیچ منبع معتبری ندیده ام که اگر کسی روان شناس بود و کسی بهش توهین کرد باید با صبوری واکنش نشان دهد این یک حرف بیخود است و من هیچ گاه در هیچ صمتی حالا روان شناس. قاضی رئیس. چشمک یا هر چیزی توهین را نمی پذیرم اگر کسی بیجهت حرفی براند باید منتظر عواقبش باشد ربطی ندارد من روان شناس باشم یا هر چیزی دیگر
بله من کارشناس ارشد هستم
کارشناس ارشد
کارشناس ارشد
کرشناس ارشد
امروز هم پرپزالم را دادم استادم اینقدر حال کرد که من تمیزترین پرپزال را نوشتم که کلی تشویقم کرد
بله من حرفه ای هستم در رشته ام
حرفه ای
حرفه ای

سلام به شماد پریسا خانم دوست همه من هم بیکاری شما رو از روی کامنت های شما که چیزی به دست نمی دهد متوجه شدم امید که مشکلتان حل شود در مورد موضوع بحث فقط اینکه ما هم در مورد عشق و احساس مانند بعضی از شماها فکر می کردیم البته نه به شدت امیر سرمدی عزیز بلکه کمتر اما صحبت امروز ما از روی تجربه و واقعیت بود تمام.

سجاد عزیز کیه که ندونه برای امر مهمی مثله ازدواج باید با درایت و تدبیر تصمیم گرفت و چون یکی از حساسترین تصمیم های زندگی یک شخص محسوب میشه باید مراقب بود
من منظورم این بود که اگر کسی عاشق شود متاسفانه دیگه گوشش به کسی بدهکار نیست و نمیشه اون رو از غفلت دور کرد به همین خاطر هست که گفتم اگر کسی عاشق شد دیگه شعار ندیم و نصیحتش نکنیم
علم و فناوری ای این همه پیشرفت کرده و انواع و اقسام دارو ها قرص ها و… برای همه ی احساسات انسانی درست شده اما چرا هنوز یه داروی ضد عشق و علاقه نیومده چون این از درون انسان میجوشه و با قرص و دارو هم نمیشه از بین بردش
امیدوارم همه ی دوستان خوبم مراقب باشن عاشق نشن اما اگر شدن به حرف قلبشون گوش کنن
پر واضحه که نمیتونن به حرف عقلشون گوش کنن نه این که نخوان

درود
جواد عزیز بسیار ممنون از این پست ارزشمندتان محله ما نیاز به داشتن این پست ها دارد و همانطور که سجاد گفت هستند کسانی که به دنبال حل مسائل هستند و این محله باید به گونه ای باشد که بتوان مسائل خاص هم محله ای ها را کاهش و نهایتا از بین ببرد .مطالب و تجربه ارزشمندی را سوای کلمات معمول از شما درج کردید و در کامنت ها گفتید که از نظر روانشناسی بوده و در جائی دیگر بیان کردید که اصلا با رشته شما ربطی ندارد من قصد ندارم اشکال نوشتاری از شما بگیرم .همچنین در مشاوره حرفه ای گفتید که باید دوستتان از شما می خواست و تا فرد درخواست نکند واقعا نیاز ندارد و افاضات ما نیز متاسفانه فایده ای نخواهد داشت .را قبول دارم ولی هدف برای نویسنده باید مشخص باشد و به این نکته هم توجه داشته باشیم که باز خورد مطالب ما باید به خود ما باز گردد تا بتوانیم خوانندگان را به اهداف خودمان نزدیک نمائیم .اما در پاسخ به کامنت ها این نکته توسط شما رعایت نشده است .
از همه این ها که بگذریم سفارش شما به دختران مطلق بینائی برای من بسیار تعجب بر انگیز بوده و هست .اگر فرض را بر این بگذاریم شما قصد داشتید ابروی کسی را درست کنید زدید چشمش را هم کور کردید ! دوست من همانطوریکه کسی تا نخواهد مشاوره هم موثر نخواهد بود همه زندگی ها هم مثل و ماند هم نیستند و همه افراد هم همینطور برخی از تجربه دیگران بهره می برند و برخی خود تجریبه خواهند کرد .اینکه فرد اگر سوار اسب سفید هم بود و پول نداشت با او موافقت نکنید شاید به صراحت بتوان گفت در هیچ کتاب روانشناسی نیامده و نظر ما اسن است و محترم اما ما خود صد ها مشکل داریم نباید این را به هزاران هزار تبدیل کنیم و این جمله شما برداشت من را اینگونه می سازد که بهتر است دختران ازدواج نکنند .!و چون نیاز به این امر برای همه مسجل است پس نمی توان به این توصیه حضرتعالی توجه کرد .هر فردی با توجه به تفکرات و خواسته ها و سلایق شخصی خودش تصمیم می گیرد اگر خواست از تجربه درج شمده شما بهره می گیرد اگر نخواست خود تجربه خواهد کرد .درج پست مناسب بوده است اما توصیه متاسفانه از نظر من نباید در ادامه می آمده .ضمن اینکه سعید همبیان داشتند حتما مسائلی بر تصمیم گیری دوست شما موثر بوده که خود شما گفتید در بیان خواسته هایش قصد داشته با نیمه بینا ازدواج کند تا نسبت به همسرش سر آمد باشد .و نکته متمایز زاین داستان با افراد دیگر همین مسئله است
دوستان همه مرا می شناسید و به اندازه کافی هم با جواد ججدل داشته ام تنها به این دلیل که تجربه یک زندگی را دارم و علاقه مند به روانشناسی هم بوده ام و جواد متخصص روانشناسی هستند اما با عرض پوزش تجربه زندگی را می خواهد تجربه کند .بخاطر همین هم جواد هم از من ناراحت نمی شود و من هم کامنت هایم را هر طور که دوست داشته باشم می نویسم البته احترام را باید رعایت کنم و حفظ کنم .

با تشکر از کامنتتان
این که پول یکی از مهمترین عوامل است در تمام کتابهای مستند روان شناسی آمده است بیایید تا نشانتان دهم
هیچ کس نگفتم دخترها ازدواج نکنند
بکنند با شرایط آنهایی که با من مشاوره ازدواج کردید بیایید این جا بگوید اگر دوست دارید

درود
من همینجا از خانم پریسا عذر خواهی می کنم و اعلام می کنم که ایشان متن بسیار عالی و درخور نوشته اند و هیچ قصدی هم مبنی بر مخالفت نداشتهاند ودر نهایت احترام بیان داشتند نظر خودشان را و لازم بود همانند نظر امیر جان این کامنت ها توسط نویسنده مدیریت می شد و بخاطر همین مسئله من از ایشان صمیمانه عذر خواهی می کنم و از ایشان دعوت می کنم تا همواره در محله حضور داشته باشند و دوستان این محله را با نظرات زیبایشان بهره مند سازند .تجربه های عزیزالله را نیز بسیار دوست دارم و امیدوار هستم ایشان هم تجربیات واقعی از زندگی افراد را چه مثبت و چه نافرجام را برای بهره مندی هم محله ای ها در این محله منتشر کنند .ا زجواد عزیز هم می خواهم موقعیت خودش را مشخص کند منظور من این است من در محل کارم کارمند ، در خانه مرد خانه ، برای فرزندانم پدر هستم و وظایف خاص خودم را دارم و برای دوستم هم دوست هستم .اگر بخواهیم حرفه ای با دوستانمان برخورد کنیم حرف شما درست است اما شما متاسفانه به عنوان یک دوست نتوانستید ایشان را متنبه سازید که علم روانشناسی را مسلط هستید و به دوستتان می توانید در زندگی کمک و مدد کار باشید و یا هر جمله دیگر که در این قسمت شما نه به عنوان مشاور بلکه به عنوان دوست باید حاضر می شدید و از آسیب بزرگ زندگی قبل از اینکه خودش بفهمد با خبرش می کردید .از این مورد است که باید متوجه باشید پریسا به این نکته توجه داشته در حالیکه شما به نکته دیگر که مشاوره شما باید بر پایه خواسته دوستتان باشد و این در حالی است که دوستتان کاملا شما را امین دانسته و شما می بایست به او کمک می کردید .
جواد جان واقعا تند روی و اگر اینطور باشد دیگر جوابی نمی دهم را بعید می دانم از شما .و مجددا تاکید می کنم پست آموزنده ای است اما اگر با بازخوردهایش هم مثبت برخورد کنید نتایجش شگرف خواهد شد .

سلام به همگی و۱سلام بلند بالا به عمو غنبر عزیز خودمون که خداییش عجیب دلم تنگ شده بود واسهش.
ممنونم عموی عزیز محله و دوست مشفق من. ولی عذرخواهی لازم نیست دوست عزیز. معلومه که باز هم میام. تا زمانی که از محله اخراجم نکردن و حکم کتبی اخراجم رو ندادن دستم من هستم. من اینجا رو دوست دارم. خیلی هم زیاد. مخصوصا حالا.
آقای سرمدی عزیز. ممنونم از توصیه های با ارزش شما. کامنت های شما از اون دسته نظراتی هستن که معمولا چند بار می خونمشون و سعی می کنم چیزیش رو جا نندازم چون حس می کنم اگر۱جملهش جا بمونه۱چیز هایی رو از دست میدم. از شما ممنونم.
آقای نبیلوی عزیز. دوست عزیز من. چه اسم خوبی دادید بهم.
“دوست همه.”
ممنونم. به خدا امشب با خوندن این۱مورد کلی شاد شدم و این شادی رو مدیون شما هستم دوست عزیز. از شما هم ممنونم دوست من.
تا بعد.
و ایام همگی به کام.

این کامنت جواب به قنبر نیست جوابی به همه است
نه البته جواب حقیقتی
من جاذبه و دافعه دارم
برخی دوستم دارند. می آیند مشاوره د رور در رو انجام می دهند
برای شورای مرکزی انجمنها و مشورتها دعوتم می کنند
ازم می خواستند که بازرس موج نور می شدم و …
و خیلی ها هم ازم بدشان می آید از پستهایم. از صدایم
از مدرکم
اما هیچ کدام نه مرا بالا می برد و نه پایین من احترام کسی را که احترام بگذارد نگه می دارم حتما و کسی که بی احترامی کند بی حرمتش می کنم
اگر دوستان با من مشکلی دارید دیگر پستهایم را نخوانید نیازی به شستا کامنت نیست کسی اگر کمی عقل داشته باشد تا آخر خط را رفته است تا همین جا دیگر نیازی به توضیح ندارم
یا علی

علی یارت دوست خوبم
باز هم تکرار میکنم این متنی که گذاشتی در جای خودش مفید و ارزشمنده
اما چشمک عزیز محمد جواد خادمی در پاسخ به دوستات متین و صبور باش
کارشناس ارشد روانشناسی که سهله اگر فوق دکترای روانشناسی هم داشته باشی ولی متواضع و فروتن نباشی و به مدرکت بنازی اون مدرک هیچ ارزشی نداره
این رو از من بپذیر
دوست گفت، گفتم
دشمن گفت، میخواستم بگم
موفق باشی دوست خوبم در پناه خدا

سلام به بر و بچه های محله! من در جایی به بوقلمو ن معروفم! در این محله به شیطان رانده شده ‏! و بیشتر جاها به پژو! بنده تصمیم دارم با این سه لقب،‏ به بعضیها حمله کنم! آقای قهرمان مواظب باش با زیاد از حد تند نری وگرنه با پژو تصادف میکنی،‏ یا بوقلمون نوکت بزنه،‏ یا شیطان گولت بزنه! من سواد درست و حسابی ندارم،‏ نلی یک زبان دارم که به قول بعضی از دوستان و همکاران از نیش مار کبری تیزتر و برندهتر و ظهر دارتره،‏ پس مواظب خودت باش که مار کبری نیشت نزنه! عزیزم دل شکستن هنر نیست،‏ دل بدست آوردن هنر است،‏ پس سعی کن دلی را بدست آوری و هنرمند باقی بمانی!‏

سلام
از این که این حرفها رو میزنم اول عذرخواهی میکنم. ناچارم برای هدفی که دارم اینا رو بگم.
ماها گویا عادت کردیم که وقتی موضوعی پیش کشیده میشه درباره همه چیز حرف بزنیم الا اون موضوع!
الان که من دارم این کامنت رو مینویسم ۴۷ کامنت رو دیدم و بعد اینو نوشتم اگر همه این کامنتها به خود موضوع مربوط میشد شاید یه کوچولو اثری داشت! اما اینقدر اینجا پراکنده گویی شده که آدم یادش میره موضوع اصلی چی بوده و نویسنده پست چه هدفی داشته!
من به شخصه این پست رو دنبال میکردم که ببینم هم نوعام درباره این موضوع به این مهمی چه نظری دارن اما یا پند و اندرز میبینم یا دعوا گاهی هم وسط ماجرا یه جوک هم آوردن!
کاش یاد بگیریم حد اقل اینجا فقط مربوط به موضوع حرف بزنیم اگر هم حرفی برای زدن نداریم به خدا بد نمیشه از نظرات آموزنده اونایی که حرفی واسه گفتن دارن استفاده کنیم!
بهم خورده نگیرید که خودم هم پراکنده گویی کردم اینو اول به خودم میگم بعد به بقیه.
اگر باعث ناراحتی کسی شدم واقعاً معذرت میخوام باید میگفتم.
به امید این که دیگه کامنتهای بی ربط با موضوعی نبینیم به خدا میسپارمتون. شاد باشید

سلام.
اول برای نویسنده.
چشمک! قبول کن که خوب پست رو مدیریت نکردی.
بالاخره لابد منظورت این بوده که از این پست کسانی استفاده کنن و تو چاله یا چاهی که این دوستت و همسر سابقش افتاده نیفتن.
ولی پست رفته تو حاشیه و تو هم که باید جلوی حاشیه رو میگرفتی بیشتر دامن زدی به دعوا!
و اما بقیه.
دوستان به خصوص آقایون و بالاخص آقایونی که هنوز ازدواج نکردید, یه بار دیگه اصل پست رو بخونید, بعد هم فکر کنید هیچ کس تا حالا براش دیدگاهی نذاشته, بعد اگه خواستید نظرتون رو بگید.
اگرم نخواستید نظری بدید که میدونم بیشتر قصد تون اینه که همین کارو بکنید و از این جور بحثها فرار کنید یا تفره برید و … لا اقل یه کم این مطالب فکر تون رو قلقلک بده.
نهایتش میخوام بگم با این که معتقدم چشمک خوب بحث رو اداره نکرده, اما دعوا از اونجا شروع میشه که ما از اصل موضوع فاصله میگیریم و فکر میکنیم اصل موضوع دوست چشمک یا همسرشه و سعی میکنیم هر کدوم مون با یکی شون و البته اکثر مون با همین دوست بزرگوار همدردی کنیم.
ولی این دفعه اگه خواستید به توصیه ی من حقیر گوش کنید و پست رو دوباره بخونید, اصولا چشمک رو و دوستیش با این شخص رو از میون بردارید و خود موضوع رو ببینید.
به عبارتی فکر کنید چشمک یک راوی, یا تحلیلگر, یا گزارشگر محسوب میشه و فقط داره این ماجرا رو برای شما تعریف میکنه.
.
طولانی شد. ببخشید.
گرچه خود من در مورد این موضوع حرف برای گفتن زیاد دارم, ولی الان اصلا حوصلهش رو ندارم.
وگرنه از اصل پست هم چند برابر طولانی تر مینوشتم.

همه کامنت بالا را قبول دارم و در صورتی که دوستان بپذیرند که اصلا اصل موضوع را رها کردند من هم می پذیرم که به حاشیه ها دامن زدم
من احساس می کنم برخی دوستان می خواهند با حاشیه ای کردن بحث به دیگران بفهمانند که مثلا چشمک نمی فهمد یا روان شناس نیست
اما زهی خیال خام

ضمن درود فراوان و عرض ادب! دوستان اینجا دعوا و میدون جنگ نیست،‏ بلکه نمایشی برپا شده با تریبون آزاد برای ابراز احساسات! این دوستان احساساتی شدند و دارند خودی نشون میدند،‏ منم که ازین بحثا خوشم میاد فقط شیطنت میکنم هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها چشمک جون عزیز دلم زیادی ابراز احساسات نکن ممکنه چشم بخوری و اگه چشم شور بخوری احتمال داره به مدرک تحصیلیت آسیب جدی وارد بشه! هرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهر

درود
بله دوستان نهایت و غایت هدف باید نتیجه ای که نویسنده در سر داشته است برای خواننده هویدا شود و اغلب ما دچار سر در گمی می شویم در بیشتر مسائل اینچنینی اما این را هم دوستان باور کنند که تا این گونه پست ها نباشد و تا نویسنده در برابر نظرات دیگران قرار نگیرد و بخواهیم بی صدا از این بهره ببریم همان م یشود که ما با شخصیت خود وتفکرات خود از آن برداشته ایم و این هم هدف نویسنده هرگز نیست که اگر این باشد تجربیات اشتباه توام در حال اجرا خواهد بود .سخن آقای شفیعی و همچنین درفشیان عزیز را قبول دارم اما این را هم باید توجه داشت که به نسبت پست های اولیه جواد جان خیلی توان مدیریتی و برخوردش بالا رفته است و با درج این نکات و پست ها این تجربیات بیشتر وبهتر نتیجه خواهد داد ! جواد عزیز ما به داشتن شما در این محله افتخار می کنیم و قبول داریم که کارشناس برجسته ای هم هستید اما این محله و افراد آن جمع نشده اند که به یکدیگر بی احترامی کنند بلکه می خواهند به قول سجاد به نتیجه ای برسند .من از شما می خواهم اینگونه تجربیات واقعی را جهت بالا بردن توان هم محله ای ها بیشتر درج کنید اما بدون برجسته کردن روانشناسی بلکه بیشتر به حخاطر اینکه ما با دنیای واقعی آشنا شویم و بتوانیم بهتر درک کنیم و با آن کنار بیائیم کامنت ها هم دور از پست نیستند این مسئله هم مانند بافتن فرش بزرگی است که در کل ایران در حال ساخت هستند و اگر یک نفر هم بیشتر تلاش کند نتیجه توسط کل ایجاد می شود و این محله هم همانند کل اجتماع هم حقوقدان دارد هم روانشناس هم مورخ دارد هم کامیپیوتریست و خوب است که سخن همه را بشنویم .حتی بی شواد ترین آنها یعنی عزیز الله و شیطان نرین محله من مطمئن هستم عزیزالله به تنهائی تجربیاتی دارد که اگر مدیریت کند نتایجش به عبارتی بی نظیر است .دوستان من این جواد هم در این پست دارد به کامنت هایشمی نازد ببینید من حالا گفتم بعدا نگید نگفی ها هی تاکید می کند همین جچهل تا بس است نیم خواد کامنت بگذارید هههه .
جواد عزیز شما با این روحیه که در مقابل بی احترامی اینگونه نوشتید هستید می خواهم عرض کنم اگر شانس آوردید که همسر مهربان و ساکتی نصیبتان شد که هیچ همچنان می تازید و می تازید اما اگر در انتخابتان اشتباه کردید درو راه بیشتر ندارید یا مجبورید سشما سکوت کنید و دم نزنید و یا اینکه همچنان بتازید و ببازید .تا بعد .!

آره من می خواهم کامنتهایم بالا برود و به آن بنازم
آخه مگه نمی دونی مجتبی بهم پول می دهد برای هر کامنت هزار تومان
امروز با همین پول یک قسط وامم را دادم اصلا برای همین می خواهم نت بوک بخرم دیگه. چنتا دیگه پست بزنم پولش در می آید خدا را شکر که این محله به وجود آمد
من نه هنر پیشه ام. نه فوتبالیستم. نه اقتصاد دان.
من روان شناسم و به کارم می نازم و هر روز هم پیشرفت می کنم
برای بار آخر که دیگر هیچ گاه تکرار نمی کنم
اگر کسی از پست من خوشش نیم آید نخواند
کامنت نگذارد
تا من بهش ننازم
هر وقت دیدید که پست از چشمک هست تنها یک h بزنید
بقیع حرفها را هم نادیده می گیرم که زدی زنم به خودم مربوط هست حتما مدیریت چنان می کنم که باید و بایستی

درود بر شما
چقدر تند و چقدر جدی کامنت نوشتی دوست من .من فکر نمی کنم مطلبی برای شما گذاشتم که تنها و تنها مربوط به یک موضوع بوده باشد و نه مدیریت شما را زیر سئوال برده باشم بلکه برداشت خودم را از این همه مسائل و کامنت ها نوشته بودم و خیلی دوست داشتم با زیرکی تمام به همه جوانب آن نگاهی گذرا می داشتید بعد پاسخ می دادید ضمن اینکه معتقدم که این حقیر نتوانستم آن هدف را به شما منتقل کنم و برای خودم نیز کاملا متاسفم نه از این بابت که نمی دانم بلکه از این بابت که مطلبی به این روشنی برای کسی می فرستم بعد فقط او مثل فوق تخصص های مطلب مربوزطبه خودش را بررسی می کند و بدون توجه به دیگر امور فقط به آنچه که فکر می کند می اندیشد و دیگر هیچ و تمایز بین جدیت و شوخی را نیز تمیز نمی دهد .من برای خودم متاسفم که چیزی ندارم تا به دیگران فخر فروشی کنم و این مجتبی هم هی وجوه حاصل از اشتراک محله را برای افرادی که در این محله اعتراف کرده اند حیف و میل می حکند ! و اینگونه است که وجه شارژ را برای خودش نگه نیم دارد .دوست من مبحث روانشناسی می تواند به مثابه همان فیلم تربیت کودک از روی کتاب باشد که کودک پاک کن زیبائی را در دستان پدر دید و در برابر تنبیه پدر و جریمه چند صفحه ای نوشتن درخواست کرد تا از پاک کن پدر استفاده کند و پدر از این راضی و خوشنود بود که مطالب روانشناسی اش چه تاثیری داشته که توانسته این چنین تربیت کند که در برابر تنبیه دم نزنده و دقیقا گفته پدر را اجرا کند !
دوست من من و امثال من در محله بارها گفته ام نه دشمن تو هستیم و نه بخاطر مخالفت با شما مجتبی به ما امتیاز می دهد بلکه هر کدام با درک خودمان مطالبی را منعکس می کنیم حالا اگر توانستی که مسئله جدید را حل کنی فبها اگر هم نتوانستی که مسئله تمام و فیصله یافته و تکرار اینکه h بزنید از اختیارات شما برای من خواننده نیست .
انتظار من خواندن کامنت ها توسط صاحب پست سپس حل مسائل جدید که بواسطه آن ایجاد شده است اگر هم کامنت مفهوم نبود با چند سئوال می توان به آن پی برد اگر پاسخ داشت بیان کرد و یا اینکه عذر خواهی کرد و تمام می شود .
امشب شب عزیزی است حداقل می توانی برای من و افرادی که یارای فهمیدن پست شما را ندارند دعا کنی
ضمن اینکه واقعا این عصبانیت شما آرامش شما را از بین می برد و من شخصا بخاطر اینکه خودتان را آزار می دهید واقعا برای شما نگران هستم .انتظار من از شما این است اگر من اشتباه می کنم به من گوشزد کنید نه اینکه در میدان خالی بتازید .راستش این نکات را می نویسم چون تمام کامنت من به یک کنار و عصبانیت شما زا کلمات شوخی برانگیز به سوی دیگر و اگر بیمار خودتان را شناختید می توانید با برخورد دقیق هدایتش و مشاوره اش کنی و در غیر اینصورت یک پرده از نمایش را بازی خواهیم کرد !

ضمن درود و عرض ادب! گوشمک جان چرا در کامنتهات نمینویسی مورد خطابت کیه؟! مثلا اونکه آنقدر هنرمند بوده که طبق تماس تلفنی قوطی کرم را روی شما ریخته کی بوده؟! مگه میشه از پشت تلفن روی کسی کرم ریخت؟! تو که استاد هستی این کار را به ما هم آموزش بده!‏.‏ راستی گفتی آدرس دوستتو میدی تا بریم ببینیمش،‏ من تا آن دوستتو نبینمش حرفاتو باور نمیکنم،‏ زود باش آدرسشو بده!‏.‏ اگه آدرس ندی روزگارتو شیطانی میکنم!‏.

سلام چشمک جان, من خود به تبع وضعیت شغلیم که وکیل و مشاور حقوقی هستم ازین موارد بسیار دیده ام. جسارتی نسبت به دوستان هم نوع ندارم ولی بسیاری از دوستان نابینا و کم بینا علیرغم اینکه افرادی فعال, فهمیده و موفق هستند, هنر ارتباط صحیح با جنس مخالف را نمی دانند و در صحبت با آنها به خوبی قابل فهم است که در زندگی مشترک نمی توانند به رضایت خاطر دست یافته و در نتیجه طرف مقابل را نیز از حد اقلی از رضایت محروم می کنند. از ارگانها و موسسات و سازمانهای متولی و مسوول که نمی توان انتظاری داشت, باشد که به یاری و مدد دوستان متخصص و مجرب و چه بهتر دوستانی که تجربه زندگی مشترک موفق و تا حدی رضایتمند دارند, در یک فضای صمیمی و البته هدفمند هنر برقراری این روابط که لازمه زندگی فردی و اجتماعی است آموزش داده شود. به یاد داشته باشیم کمبود و فقدان امکانات و پیچیده تر شدن شرایط زندگی چه از نظر اقتصادی و بسیاری جنبه های دیگر به اندازه کافی بخش عمده ای از توان و انرژی ما را تضعیف می کند. پس با تصمیمات غلط و تصورات نادرست از عشق, محبت, دل بستگی و مفاهیمی از این قبیل عرصه را بر خود تنگ تر نکنیم. احساسی شیرین و ارزشمند است که در درازمدت و در طول زمان باعث شود من (منظورم من نوعی است), سر راحت بر بالین بگذارم. پیروز باشید.

سلام چشمک عزیز, من خود به تبع وضعیت شغلیم که وکیل و مشاور حقوقی هستم ازین موارد بسیار دیده ام. جسارتی نسبت به دوستان هم نوع ندارم ولی بسیاری از دوستان نابینا و کم بینا علیرغم اینکه افرادی فعال, فهمیده و موفق هستند, هنر ارتباط صحیح با جنس مخالف را نمی دانند و در صحبت با آنها به خوبی قابل فهم است که در زندگی مشترک نمی توانند به رضایت خاطر دست یافته و در نتیجه طرف مقابل را نیز از حد اقلی از رضایت محروم می کنند. از ارگانها و موسسات و سازمانهای متولی و مسوول که نمی توان انتظاری داشت, باشد که به یاری و مدد دوستان متخصص و مجرب و چه بهتر دوستانی که تجربه زندگی مشترک موفق و تا حدی رضایتمند دارند, در یک فضای صمیمی و البته هدفمند هنر برقراری این روابط که لازمه زندگی فردی و اجتماعی است آموزش داده شود. به یاد داشته باشیم کمبود و فقدان امکانات و پیچیده تر شدن شرایط زندگی چه از نظر اقتصادی و بسیاری جنبه های دیگر به اندازه کافی بخش عمده ای از توان و انرژی ما را تضعیف می کند. پس با تصمیمات غلط و تصورات نادرست از عشق, محبت, دل بستگی و مفاهیمی از این قبیل عرصه را بر خود تنگ تر نکنیم. احساسی شیرین و ارزشمند است که در درازمدت و در طول زمان باعث شود من (منظورم من نوعی است), سر راحت بر بالین بگذارم. پیروز باشید.

سلام.فک کنم اسمم گویای همه چی هست با اینکه دیر شده ولی حیفم اومد ک نظر ندم.نظرات همه رو خوندم بدون غرض شخصی میخام بگم قبول کنید ی جاهایی تندروی شده بود.قبول دارید آیا؟چشمک میدونم نسبت ب رشتت دین داری و این حق طبیعی هر فردیه که از ارزشهاش دفاع کنه ولی باید مواظب بود با تند ستیزی اون ارزش ب سمت ضد ارزش پیش نره!

مسافر عزیز ممنون از کامنت قشنگ و زیبایت نظر قشنگ ، منطقی و از روی تجربه شما بوده نه از نظر تحصیلات شما و این تمایز اصلی نوشته شما ست و تمامی کامنت ها را خیلی قشنگ خلاصه نمودی ممنون از شما که درک صحیح و سر شار از تجربه زندگی را به این محله منتقل نمودید و دقیقا باید دوستان هم نوع تجربیات موفق زندگی خودشان را در محله بنویسند آن وقت هدف جواد متجلی می شود و نتایجش ارزشمند خواهد شد .
طرفدار همه هم کامنت شما حاکی از این است که تمامی کامنت ها را خوانده ای و نیت اصلی شما کسب نتیجه مناسب از پست است و خود جواد هم برایش روشن شده و باید بیشتر دقت کند که دوستان ما اهل فلسفه بافی نیستند ، روان شناس نیستند ، منطق درستی ندارند ولی نوشته های چشمک هم نوعان ما را به هدف نزدیک تر می کند اگر حوصله بیشتر به خرج دهد

سلام هرچند که دیگه کسی اینجا نمیاد تا نظر من را بخونه ولی میخوام بگم که منم با نظر آقای سرمدی کاملا موافقم به نظر من کسی که روانشناس هست نباید بیخودی عصبانی بشه یعنی ببخشید نباید زود از کوره در بره صبور باشید و تحمل همه ی نظر ها را داشته باشید پریسا را هم اینجور که من شناختمش قصد بدی نداشته و فقط از روی دلسوزی اینجا اینا را نوشته راستی با نظر آقای درفشیان هم کاملا موافقم ما نباید کار به آقای چشمک و دوستشون داشته باشیم ما باید در مورد خود موضوع صحبت میکردیم موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید