خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پیشنهاد زمزمه این غزل دلنشین سایه

سلام. ممنون که به مطلب قبلی واکنش نشان دادید. بیتعارف غافلگیر شدم.
این غزلی که در ادامه می آورم یکی از شاهکار های سایه (هوشنگ ابتهاج) است. اگر مجتبی یادم بدهد فایل صوتی اش را که با صدای خود شاعر است هم می توانم تقدیم کنم. لذتش خیلی بیشتر خواهد بود. فعلا و نقدا مکتوبش را داشته باشید. این شعر را یک وقت هایی که خسته می شوم، یک وقت هایی که آرزو می کنم کاش قواعد بازی این عالم از نو تعریف شود و آرمانشهری بنا گردد که از اندوه آدمیزاد بری باشد، زمزمه می کنم و حرف دلم را از زبان سایه می شنوم. می دانم که آرزویی است کودکانه؛ دیگر جوان هم نیستم که آرزو بر من عیب نباشد. ولی خب، چه می شود کرد؟ حافظ عزیز هم گهگاه طوری دلش می گرفت که بخشنامه می کرد: “عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.”
با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو
اندیشه های سوخته ی ارغوان ببین
رمز خیال سوختگان بی سخن بگو
آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت
آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
از ساقیان بزم طربخانه ی صبوح
با خامشان غمزده ی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که می زندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینه ی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو

یک پاسخ به «پیشنهاد زمزمه این غزل دلنشین سایه»

دیدگاهتان را بنویسید