خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه کوچولو خنده:

گرم ترین سلام ها تقدیم هم محله ای های عزیز گل گلاب
جاتون خالی امروز بخاری هامون رو به کار انداختیم یه کم یخ هامون وا شد، شما ها هم اگه تا حالا اقدامی در این راستا ننموده اید زود دست به کار بشید که از یه حد که بگذره دیگه حتی با بخاری و شوفاژ هم نمیشه یخ ها رو آب کرد ها بعدش نگید نگفتی ها!
خب حالا برم سر اصل مطلبم که این دفعه چندتا جوک با حال هست که به قول با کلاس ها: تقدیم می کنم:
“راستی قبل از تقدیم یه نکته من بجای شخصیت اصلی داستان یعنی همون جوک از “گاگولی” استفاده می کنم باشد که زین پس جایگاهی شایسته در طنز امروز و دیروز یابد”)

• نامزد گاگولی به گاگولی می گه: عزیزم اگر می خواهی زنت بشم باید یه عالمه خرجم کنی! گاگولی هم که یک دل نه صد دل عاشق نامزدش بود از فردای همون روز راهی دشت و دمن می شه و شروع می کنه به خر جمع کردن.

• گاگولی یک نفر رو میبره پزشکی قانونی و میگه: لطفا جواز دفن اینو صادر کنین. میگن: چرا مرده؟ میگه: سم خورده! میگن: پس چرا زخمی شده؟ میگه: آخه نمیخورد!!

• اصفهانیه به بچش میگه برو دو تا نون از خونه همسایه بگیر . بچه میره و برمیگرده میگه نون ندادند.باباهه میگه : چه همسایه خسیس هست برو از تو یخچال خودمونبیار.

• گاگولی میره دزدی، صاحب‌خونه پا میشه میگه کیه اون جا؟ گاگولی میگه: هیشکی، گربه‌ست، بعععععع.

• گاگولی چربی و قند خون داشته میره دکتر : دکتر بهش دارو میده و میگه هر روز باید 4 کیلومتر بدوی شماره میده و میگه هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن:گاگولی می ره بعد از یک دوهفته زنگ میزنه میگه آقای دکتر رسیدم لب مرز نمذارن ادامه بدم چیکار کنم؟!؟

• شباهت آقایون با آگهی بازرگانی چیست؟ شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیزی برای زمانی بیش از ۶۰ ثانیه دوام نمی آورد.

• یه روز دو نفر میرن قطب جنوب می رسن به یک اسکیمو یکیشون می پرسه شما آدم سفید دارین؟ می گه آره دوباره می پرسه شما آدم سیاه هم دارین؟ می گه آره دوباره می پرسه آدم سیاه و سفید چی دارین؟ می گه نه بعد به دوستش می گه دیدی اونی که ازش آدرس پرسیدی پنگوِِئن بود.

• به اصفهانیه میگن شیرین تر از عسل چی خوردی؟میگه ترشی مجانی.

• یه روز گاگولی تو هواپیما تفنگو میذاره رو مخ خلبان و میگه:از همینجا صاف میری بندرعباس خلبانه میگه:حالا چرا بندرعباس؟ گاگولی:آخه دوستم قراره از اونجا قاچاقی ببردم دوبی.

• توی بیابون یه آبادانیه گیرمی افته . خیلی تشنش بود. دنبال آب میگشت،خلاصه دیگه داشت میمرد . آخرسرآب پیدا میکنه. آب رو میزنه به موهاش بعد میگه:وای ولک!!!مدل موهام داشت خراب میشدهاااا.

• یه دکتره از مریضش میپرسه: این همه قاشق تو شکم تو چیکار میکنه؟!! میگه: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور!

• روز قیامت خدا به مردا میگه: اونایی که زن ذلیل بودن سمت چپ بقیه سمت راست. همه میرن سمت چپ فقط یکی نمیره. خدا بهش میگه چرا تو نرفتی اونور؟ میگه: خانومم گفته اینجا وایسا.

• گاگولی میره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه میپرسه: کتابش خوب بود؟ گاگولی جواب میده: والله شخصیت زیاد داشت ولی داستانشو نفهمیدم!!! کتابدار : پس شما بودین دفتر تلفن منو اشتباهی بردین؟؟؟

• آبادانیه میاد تهران سوار اتوبوس میشه بلیط آبادان میده راننده بهش میگه این مال آبادان تو تهران اعتبار نداره میگه وولک خوب نگاه کن روش نوشته آبادان و حومه.

• یک ضرب المثل چینی می گوید: یک ایرانی اگر هواپیمایش سقوط نکند،از حوادث رانندگی جان سالم به در ببرد،آلودگی هوا زنده اش بگذارد و زلزله زیر آوار له اش نکند،حتما از خوشحالی خواهد مرد.

***** شاد باشید و امیدوارم اگه خنده دار نبود حد اقل یه لبخند کوچولو موچولو آور بوده باشه*****

۲۵ دیدگاه دربارهٔ «یه کوچولو خنده:»

سلام. یه جک حقوقی هم من بگم. روزی زنی خطاب به یک حقوقدان برجسته گفت: تا کی قانون میخواهد اجازه دهد مردان همسر دوم اختیار کنند؟ حقوقدان گفت: تا زمانی که زنان بپذیرند همسر دوم مردی که زن دارد نشوند!

سلام جالب بود! حالا یه جوک از عدسی! یه روز عدسی میره کلاس کامپیوتر:‏ قرار میشه همه خودشونو بصورت کامل معرفی کنند! وقتی عدسی خودشو معرفی میکنه میگه:‏ در ضمن بنده مجرد هم…۳۰ثانیه مکس…‏ نیستم! همه میزنند زیر خنده! ‏

سلام ممنون! یه روز عدسی میره آبدارخونه اداره چای بخوره! یکی از همکاراش اونجا بوده:‏ به همکارش میگه:‏ یه چایی برا من میریزی؟ میگه:‏ من میخوام آبجوش بخورم،‏ عدسی:‏ ولی من چای میخوام!چای نیست:‏ خوب تو مقداری آبجوش بریز تو قوری تا رنگین بشه برام بریز تو لیوان! همکار همین کارو میکنه،‏ عدسی لیوانو میگیره جلو چشمش و میگه ببین چه رنگی گرفت:‏ و با پولکی پرتقالی که همراهش داشت میخوره و میگه به به چه خوشمزه! همکارش میره بیرون و پس از چند دقیقه برمیگرده و میگه خیلی خوشمزه بود؟! عدسی آره خیلی عالی بود! همکار:‏ ولی قوری را شسته بودند و توم آبجوش خوردی بجای چایی! هاهاهاهاهاها! کسی که مزه تشخیص نمیده نباید زیادی ادعا کنه! .

خخخخخ
معصوم منم با خوندن یکی از این جوکا یاد ی خاطره ای افتادم که دارم همینجوری میخندم خخخ
من دوره دانشجوییم تهران رفته بودم اون وقتا که اتوبوسا بلیطی بودند. موقع پیاده شدن از اتوبوس بلیط نداشتم مانی دادم آقای راننده پول خُرد نداشت بهم بلیط داد. منم با خودم گفتم این همه بلیط برای چمه من که امروز برمیگردم
بعدش خوابگاه خواستم بلیطا رو بریزم دور دوستم گفت نههههه ننداز بده من، گفتم تو که تهرانی نیستی گفت بشین نگاه کن. گذاشت کیفش،
بعد چند وقت با هم رفتیم خرید. موقع پیاده شدن از اتوبوس گفت من حساب میکنم دیدم دست کرد کیفش همون بلیط تهرانو درآورد داد آقای راننده اونم نفهمید گرفت خخخ فقط خدا میدونه که من با چه زحمتی جلوی خندمو گرفتم. خلاصه ما تمام اون بلیط ها رو خارج از تهران تموم کردیم فقط یک راننده فهمید که اونم از خنده اون یکی دوستم که با ما بود متوجه شد.

خخخخخخخخ…یه بار اتوبوس ترمز کرد…قیییییژ همه پخش و پلاشدیم…یه خانوم یه کیسه تخم مرغ دستش بود از دستش ولو شد، چن تایی شکستن و یکی دو تاشون قِل خوردن تا جلوی اتوبوس سمت مردا…تو اون هیر و ویر که همه کج و کوله بودیم یه آقایی هوار زد: خانوما تخم گذاشتن…هاهاهاهاهاههاهاهاههاهاها….کلی خندیدیم…خخخخخ…اتوبوسای اصفانم همیشه شولوغه…از بس ملت خسیسن…و همیشه یه زن هس که بمونه لای در سوژه خنده ملت بشه…هاهاهاهاهاهاهاهاهاه….

دیدگاهتان را بنویسید