خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

درب اتوبوس کجاست؟؟؟

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان هم محلی
یه چیزی اولش بگم بعد برم سر اصل مطلب اقلاً دلم از دست خودم خنک شه شاید به راه راست هدایت شم از سرم بیفته: من وقتی می خوام یه مطلبی بنویسم اولش هی بیسی بار “البته با اغراق” هه سلام علیک و حالتون خوبه و حالم خوبه و دماغتون چاقه و از این حرفا مینویسم بعدش با خودم فکر می کنم برم بسرچم ببینم بقیه این قسمت رو چی نوشتند یه کپی پیست راحت و ناقابل بزنم برم راحت شم و خوب خودمونیم یکی دو بار هم این کار رو کردم اما به دلم ننشست یعنی اون بار سلام علیک جانانه تو تور ما نیفتاد که البته منطقی هم بود وقتی دنبال یه چیزی می گردی بجای اینکه زودی پیداش کنی هی از دستت فرار می کنه حتی اگه دو دقیقه قبل از تصمیمت مبنی بر گشتن دنبالش دم دستت باشه … خوب بگذریم ادب شدم ها “خودم رو هم بکشم این قسمت رو پاک نمی کنم: قابل توجه خودم در ده بیست دقیقه آینده”

اصل مطلبم این بار یه سؤال هست؟
من جدیداً دارم روی بقیه حواسم کار می کنم که خب اگه یه روزی از همین روزا زد و خب خدایی کرده یا ناکرده همین یه ذره دیدی هم که دارم پرید خانه نشین و افسرده و از این مدلها نشم، البته خب شاید یکی دو هفته رو به خودم استراحت دادم و خانه نشین شدم ولی خب بیشترش رو شرمنده خودم هستم نمیشه که کلی کار و زندگی دارم که باید با هم “یعنی خودم با خودم” بریم بیرون انجام بدیم بیایم و همیشه هم که یکی نیست باهاش برم پس همون پیشگیری به از درمان “که البته این مثل اینجا با یه کم اغماض کاربرد داره”

یکی از مسائلی که بهش فکر کردم این بود که خب اگه نبینم و توی ایستگاه اتوبوس ایستاده باشم چه شکلی متوجه بشم اتوبوس مد نظر من رسیده، البته در مواردی که ایستگاه خلوت هست وگرنه اصلاً صورت مسأله یه جورایی پاک میشه، خب خودم رو امتحان کردم که صدای اتوبوس رو از صدای بقیه ماشین ها تشخیص بدم و خب یه روزی که توی یه ایستگاه اتوبوس با یکی از دوستان قرار گذاشته بودم و اتفاقاً زود هم رسیده بودم این تواناییم رو امتحان کردم یعنی چشم هام رو بستم و وقتی احساس می کردم اتوبوسی توی ایستگاه توقف کرده چشم هام رو باز می کردم تا ببینم چه کاره ام که حدود شش هفت باری که این کار رو کردم موفقیت آمیز بود یعنی اتبوس توی ایستگاه بود ولی یکی دو بارش تا اومدم تصمیم بگیرم اتوبوس هست یا نه دیر شده بود و اتوبوس از کمان پرید!
این از ماجرا اما اصل مطلب اینکه حالا من اتوبوس رو تشخیص دادم یعنی توجه توقفش شدم از کجا بفهمم درب اتوبوس کجا هست؟ آخه تا من “البته در صورتی که مطلق باشم” بیام به خودم بجنبم و برم طرف اتوبوس و … اتوبوسه فکر کنم بره …؟ نمی دونم؟ شما ها در این مواقع چی‌کار می کنید؟
اگه هم که در اون ایستگاه بیش از یه مدل اتوبوس توقف کنه که دیگه خداییش فکر کنم خیلی سخت باشه اما سخت نداریم … راه حل بدید … ؟؟؟؟؟؟؟ که من حوصله ندارم نمی دونم چند سال دیگه خونه نشین یا تاکسی سوار بشم ها ؟؟

۱۴ دیدگاه دربارهٔ «درب اتوبوس کجاست؟؟؟»

درود! البته که من شیطونم و بیش از حد شیطونی میکنم! به نظر من چادر نشانه ی حجاب نیست،‏ مخصوصا برای خانمهای نابینا که عصای نابینایی دارند باید حجابشون مانتو باشه،‏ که دیگه نخواهند با دست دیگرشون چادرشونو بگیرند،‏ پس خانمها باید شیرمرد باشند،‏ اگه فقط یه اتوبوس در ایستگاه می ایستد خوب مشخصه دیگه درب عقب به صدای موتور اتوبوس نزدیکتره،با عصا به سمت اتوبوس رفته با دست چپ درب را پیدا کرده سوار میشیم،‏ ولی مردها به سمت جلو حرکت از درب جلو سوار میشند،‏ ولی اگر در ایستگاه بیش از یه اتوبوس می ایستد،‏ سر را داخل اتوبوس کرده با صدای نه چندان بلند مسیر را میپرسیم،‏ اگر کسی جواب نداد به سمت درب جلو رفته از راننده میپرسیم،‏ بعضی اوقات راننده میگه ماشین خلوته خانم از همینجا بیا بالا، حالا من بهتون میگم:‏ خانم سوار شو مطمئن باش اشکال نداره،‏ آخه بعضی از شماها چقدر…‏ هستید که در سوار شدن به اتوبوس هم وسواس دارید،‏ سؤال مگه وقتی روی صندلی عقب تاکسی ‏۲مرد و یک زن یا ‏۱مرد و۲زن سوار شوند اشکال داره که نباید خانم از درب جلو اتوبوس یا آقا از درب عقب سوار بشه؟! آخه خشک مقدسی تا کی؟! بهترین روش پیدا کردن درب اتوبوس عصا و دست است و بهترین روش دانستن مسیر زبان رسا است و گوش دادن به سخن راننده! ‏…‏ آخه من یه دخترم…‏ آخه من خجالت میکشم…‏ آخه زشته یه دختر با صدای بلند صحبت کنه…‏ و صدها ازین آخه آخه آخه آخه هایی که والاه چی بگم از دست این مردم! البته خانمها ناراحت نشن بعضی از پسرا و آقایون بدترند!‏.

سلام بر نخودی خانم. اول اینکه امیدوارم هیچ وقت برایت چنین اتفاقی پیش نیاید و همواره از این مقدار کم بینایی که داری بهره مند باشی.
دوم اینکه ما وقتی از خانه بیرون میآییم با این امید است که ضمن بهره گیری از توان خودمان از کمکهای مردم هم استفاده کنیم. واقعا اگر نبود دستگیری مردم زندگی و بخصوص تردد برایمان بسیار سخت و دشوار میشد. برای همین است که ما در جاهایی که تردد مردم زیاد است و جمعیت زیادی رفت و آمد میکنند راحت تر میتوانیم زندگی و رفت و شد کنیم. شما وقتی به ایستگاه اتوبوس میروید تا اتوبوس آمد میتوانید از دیگران بپرسید که آیا اتوبوس فلان مسیر است؟ من فکر میکنم اتفاقا در این مورد خانمها راحت تر میتوانند از کمک دیگران بهره مند شوند, چون روحیه خانمها برای کمک کردن بسیار بهتر از آقایان است.
ما هم خیلی وقتها از محبت و لطف خانمهای عابر مستفیض میشویم البته غیر اصفهانی ها بیشتر روحیه همکاری دارند.
امیدوارم به یمن پیشرفت فناوری روزی شاهد باشیم که سیستمهایی در ایستگاه ها نصب شده و زمان آمدن هر اتوبوس و مسیرش را اعلام کند.
یک نکته کوچولوی دیگر هم بگویم و آن اینکه من قبل از این از خانمهایی که به تنهایی رفت و شد میکردند خیلی خوشم میآمد و همیشه آنها را تشویق به این کار میکردم. اما این روزها کمی نظرم عوض شده چون احساس میکنم تردد به تنهایی و بدون راهنما مستلزم عواقب و عوارضی است مثلا گاه آدم احساس حقارت میکند وقتی رفتار و برخورد مردم را میبیند اما شاید برای مردان پذیرش این مسائل کمی آسانتر باشد چون به هرحال مجبورند دنده پهن باشند و همه رفتارها را زیر سبیلی رد کرده تن بدهند. اما نمیدانم آیا خانمهای گرامی و محترم که قطعا طبعشان بسیار لطیفتر و حساس تر است با این وضعیت چگونه کنار میآیند مثلا اگر پسر بچه ای با دوستانش آمد و گفت که بچه ها بیایید اینو ببریمش آنطرف خیابون و نوک عصا را گرفتن و به خنده پرداختند یک دوشیزه که سرشار از غرور زنانه و طبع لطیف است چگونه این تحقیر را میپذیرد.
امیدوارم که شما نخودی خانم آنقدر پولدار شوید که یک راهنمای ثابت برای خود استخدام کنی و چون کارت طوری است که هر روز باید در رفت و آمد باشی و به مکانهای مختلف سر بزنی به راحتی به انجام وظایف و تکالیف روزمره بپردازی.

سلام.
چطوری نخودی جون؟ اِیوَل که پاکش نکردی. واسه چی می خوای عوض شی و سلام و علیکت رو عوض کنی عزیز؟ ولش کن. همینطوری که هستی باش. خودت باش. نخودی باش با همون مدل سلام و علیک و همون مدل نوشتن و همون مدل چیز های ریز و درشتی که ترکیب شدن و شدن دوست نادیده ولی عزیز من که اسمش توی این محله هست نخودی. من که این نخودی رو بدون تغییر دوستش دارم. دقیق بشی می بینی که خودت هم همینطوری با همون نخودی با تمام ترکیباتش راحت تری. دنبال شروع های پست های دیگران نرو. اون ها هم خیلی خوبن ولی مال نخودی عزیز محله نیستن. مال باقی عزیزان محله هستن.
کاملا باهات موافقم. وای از وقتی که دنبال چیزی بگردی! حالا۲دقیقه پیش هر طرف چشم یا دستت رو می ذاشتی بود ها! اینقدر دم دست بود که کلافه می کرد و می انداختیش کنار ولی باز بود لاکردار!. حالا که لازمش داری انگار می فهمه و در میره و باید رسما منت کشی۷نسل قبلش رو کنی تا پیدا شه. آخ که چه حالی دارم این لحظه ها من!!.
من رو باش که خیال می کردم این بلا فقط سر خودم میاد. نگو همدرد دارم!.
پس از باقی حواست دعوت به همکاری و مشارکت کردی. می دونی؟ بهترین کار رو کردی. چه خدای ناکرده مطلق بشی و چه نشی این کار خوبه. ادامه بده عزیز. بله گاهی موفقیت آمیز نیست ولی دفعاتش رفته رفته کم و کمتر میشه. خودت بعدا می بینی و آدم کلی روحیه می گیره از بالا رفتن درصد موفقیت هاش.
اتوبوس. راستش من مدتی از مطلق کامل شدنم می گذره ولی هنوز هر زمان می خوام سوار اتوبوسی تاکسی چیزی بشم اینقدر نازش می کنم تا برسم به ورودیش و اون وسیله هم از نوازش هام قلقلکش میاد و واسه این که دست از سرش بردارم ورودیش خود به خود باز میشه و بغلم می کنه.
از شوخی بریم۲قدم اونطرف تر، من هنوز باید روی ماشین با دست بچرخم تا درش رو پیدا کنم. تاکسی کوچیکه و زیاد سخت نیست ولی اتوبوس دردسریه واسه خودش. گاهی از صدای فس و فس اتوبوس و تخمین این که چقدر بهم نزدیکه سعی می کنم بفهمم کجای کارم و فاصله تقریبی تا درش رو میرم. البته تقریبا هیچ وقت دقیقا به هدف نمی زنم ولی کار کمی جلو می افته. اگر هم۱ایستگاه و چندتا اتوبوس و طبیعتا چندتا مقصد باشه که راستش کمی واویلاست. شوخی کردم. اون زمان به نظر من راهی نمی مونه جز این که بپرسم. اگر مسافری جز خودم باشه ازش می پرسم وگرنه در اتوبوس رو که پیدا کردم از همون پایین از بالایی ها می پرسم و به جهنم که بعد از سوار شدنم دیگه سر بلند نمی کنم تا پیاده بشم و۱نفس راحت بکشم.
این چه اخلاقیه من دارم؟ چرا نمی تونم جدی برات بنویسم؟ این هم دردیه واسه خودش.
ولی جدی اگر هیچ راهی نباشه همین کار رو می کنم و اتفاقا سرم بالاست که خودم از پسش بر اومدم نه همراه بینای من که از خونه دستم توی دستش بوده.
شاید راه های بهتری باشه که من بلد نیستم. اگر باقی عزیزان بلدن بگن تا هم نخودی عزیز استفاده کنه و هم من.
تا از این دراز تر نشده و نخودی با جارو از پستش بیرونم ننداخته:
ایام به کام.

درود
هیچ چیزی نمی تواند دل آدم را خنک کند مگر خواسته دل ،پس همانطور که دلت می خواهد و می گوید عمل کن .
این مطلب شما برای من یاد آور سالهای دور بود که برای ادامه تحصیل مجبور بودم سفر با اتوبوس های بین شهری را انتخاب کنم و همواره هم در شب سفر می کردم و در مسیر واقعا تشخیص اتوبوس برای همه از جمله من مشکل بود هر طور که نشانه گذاری می کردیم باز هم سرمان کلاه می رفت .مثلا اغلب اتوبوس ها پشت آئینه جلویشان چراغ داشتند اما برخی از کامیون ها هم همین کار را کرده بودند ! اتوبوس ها با دیدن مسافر بوق می زدند ، اما کامیون ها هم برخی برای پراندن خواب و تفریح بوق می زدند !خلاصه تا سوار اتوبوس می خواستیم بشویم کلی درد سر داشتیم .
دوستان من حتی در شهر هائی که مسافرت میرویم به دلیل ندانستن آدرس اغلب من بدون درد سر و بی توجه از هر رهگذری سوال می پرسم حتی اگر بلد نباشد که آدرس من کجاست ! اما با افراد دیگری همراه بودم به دلیل غرور به سبک های متفاوت و با شرایطی از عابران سوال می پرسند ! من با گفتن این مطالب می خواهم بگویم ما با مابقی افراد جامعه تفاوتی نداریم تنها تفاوت بینائی و عدم بینائی است ! ما بقی حاکی از شرایط و خواست های ما است که برخی واقعا بدون توجحه به اطراف فقط به دنبال سریعتر رسیدن به مقصد هستند .اما برخی از ما با پرسیدن متاسفانه گفته پریسا خانم را انجام یمدهند و خجل و سرافکنده تا مقصد هستند .مطمئن باشید بینا ها هم همینطور هستند و این تنها به دلیل کنار نیامدن با شرایط وخود حقیقی امان است .
نخودی همینقدر که تند می نویسی به حد کافی به غایت و هدف رسیدی حالا با تقویت سایر حس های شما به نظر می رسد که نتیجه رضایتبخش نخواهد شد .!

سلام بر همگی
• جناب پژوهنده “موتور اتوبوس” سمت عقب اون هست” نکته خیلی مهمی هست که من بهش توجه نداشتم، پرسش از راننده و راکبان اتوبوس هم بله صحیح البته به نظر من باید طوری پرسید که جواب “بله یا خیر” نباشه چون این جواب ها اصولاً با اشارات سر و صورت پاسخ داده میشند که ما متوجه اون ها نمیشیم مثلاً نباید بپرسیم این اتوبوس دروازه شیراز میره؟ باید بپرسیم این اتوبوس کجا میره یا مسیرش کجاست؟ و … در مورد حجاب و چادور هم موافق هستم اما با کمی طول و تفسیر که جاش اینجا نیست که بیشتر توضیح بدم.

• عمو حسین خان شما لطف دارید ولی همون طور که توکل و امید تو زندگی انسان رو به جلو هدایت می کنه واقع بینی هم از توقف آدم جلو گیری می کنه و …
کمک مردم این لطفی هست که الآن هم شامل حال من میشه و همیشه قدر دان اون هستم به هر نحوی هم که صورت بگیره چون می دونم مردم ما فطرت مهربانی دارند و اگه شکلش گاهی به مضاق ما خوش نمی یاد این ماییم که باید یه کم خط و خطوطش رو این ور و اون ور کنیم تا کم کم درست بشه … و مطمئن هستم که درست میشه فقط اگه ما همه با هم بخوایم و تلاش کنیم و …. خانم های ما هم اون قدر مغرور و حساس نیستند یا حد اقل امیدوارم نباشند تا با این مدل برخوردها برنجند و به جایی برسند که اصلاً غروری نداشته باشند تا شکسته بشه.

• پریسا جون دلم می خواد برات از حد یه دوست نادیده بیشتر باشم نمی دونم توقعم از خودم این قدر بالاست یا از تو ولی …. بذار حالا که دستم بهت میرسه … این خاطره آخرت رو هم که توش کتاب ورونیکا رو گذاشته بودی خوندم یاد جودی آبوت افتادم اون قسمتش که میرند باغ سیب سیب بچینند و یاد قرمزی سیب ها و خیلی بهت حسودیم شد، ورونیکا هم که عاشقش هستم یادش بخیر اوایل که به دوستام کتاب می دادم برای خوندن یکی دوتا کتاب اجباری هم قالبشون می کردم و ورونیکا یکی از این اجباری ها بود باید دوباره راهش بندازم “کتاب اجباری” …، مطلب نصف نیمه کاره هم دوست ندارم … هرچند خیلی قشنگ …
حالا بریم سراغ پست خودمون: مرسی که “حواس دیگم” رو تشویق کردی آخه به کمی تشویق و امیدواری نیاز مبرم داشتند مرسی، در مورد پرسیدن از مردم همیشه بپرس و سرت رو هم بالا نگه دار همیشه همیشه همیشه … می دونی از نظر من اگه نپرسی و سرت رو بالا بگیری غم انگیز تر هستی و یه حس قشنگی رو که نمیشه بهش گفت استقلال چون از استقلال هم شیرینتر هست حس نکردی پس بپرس سؤال کن بعد سرت رو بالا بگیر لبخند بزن الکی نه ها از اونهایی که از ته ته ته دل هست و اصلاً نمی دونی داری لبخند میزنی تو دلت شاد باش فکرت رو هم آزاد بذار و به هرچی شادی هست و هرچی تلخی شادی آفرین هست فکر کن بعدی کم کم اون حسه که می گم خودش میاد سراغت … ببین ما یعنی من و دوستام یه روشی داریم که اتفاقات تلخ رو شیرینش می کنیم یعنی به شکل خنده دار برای هم دیگه تعریف می کنیم و میشه خاطره تو هم از همینجا شروع کن اگه یه جاهایی تلخ شد به جای اینکه به تلخیش بفکری بفکر که چه جوری برای دوستات تعریف کنی و چقدر با هم بخندید ….

• قنبر آقا من که فقط به ساز این دل عمل کردم و الآن دوچار اعتصاب درونی شدم آخه سایر اعضا و جوارح م معترض شدند که چقدر به فکر این دلی و آخه ما هم عضوی از تو هستیم و این حرفها که فعلاً درگیر ماجرا هستم…
بینا ها هم خجالت می کشند آدرس بپرسند…. عجب! یعنی این قدر سخته؟! …
قنبر آقا نفهمیدم اگه فکر می کنید با تقویت سایر حواسم نتیجه رضایت بخش نخواهد شد خب یه طور واضح تر توضیح بدید تا این قدر خودم و حواسم رو اذیت نکنم؟

سلام.
من هیچوقت توی ایستگاههای اتوبوس نمیرم روی نیمکت بنشینم. لبه ی ایستگاه که نزدیکترین فاصله ی ممکن به خیابون هست وایمیستم و اتوبوس که داخل ایستگاه توقف میکنه تقریبً جلوی من متوقف میشه. وقتی وایسته و درهاش رو باز کنه تقریبً از صدای باد درها میشه محل تقریبی اونها رو فهمید. اگر بینشون باشیم باید بریم سمت چپ و اگر از سمت چپ صدا اومد یعنی اتوبوس به ما نرسیده و باید بریم سمت چپ و از در اول اگر آقا باشیم سوار شیم و خانمها هم در اول رو رد کنن و با لمس بدنه ی اتوبوس از در دوم سوار شن. اگر هم صدای در از سمت راست اومد و صدای موتور هم نزدیکمون بود میریم سمت راست و خانم یا آقا از همون در عقب سوار میشیم. فقط خانمها از سمت چپ میله و آقایون از سمت راست میله سوار میشن.البته گاهی راننده ها درهای جلو رو باز میذارن و در نتیجه توی ایستگاه صدایی ازشون درنمیاد و گاهی هم درهای عقب رو اصلٌ باز نمیکنن. در مورد دوم اگر خانم باشید تقریبً غیر ممکنه پیش بیاد چون راننده ها با دیدن خانمها در ایستگاه در عقب رو میزنن. ولی اگر مورد اول پیش اومد و فقط در عقب رو زدن دیگه باید از روش پژو استفاده کنید و از صدای موتور و صدای باز شدن در استفاده کنید. اگر هم بیش از یک اتوبوس در ایستگاه بود چاره ای به جز پرسیدن نداریم و باید با پرسش درباره ی مقصد اتوبوسها به نحوی که پاسخ سؤالمون آری یا نه نباشه مشکل رو حل کنیم.
راستی برای یاد گرفتن مهارتهای حرکتی صحبتهای دکتر جدیدی رو در برنامه ی زندگی ادامه داره از دست ندید. اینم تبلیغ برناممون. ببخشید دیگه.
موفق باشید.

سلام. ببخشید که من دوباره کامنت میذارم. تقریبً همه ی ایستگاههای اتوبوس به شکلی هستند که از سطح خیابان بالاتر هستند. شما میتوانید لبه ی سکوی ایستگاه بایستید و هیچ خطری هم تهدیدتون نخواهد کرد. اگر هم ایستگاه همسطح با خیابان بودکه تقریبً هیچوقت چنین نخواهد بود، چند قدم از نیمکت به سمت جلو حرکت کنید و بایستید. اگر هم اتوبوس اومد تا توقف کامل و شنیدن صدای درها حرکت نکنید. نگران نباشید. اگر شما ساکن بایستید راننده ی اتوبوس خودش طوری اتوبوس رو متوقف میکنه که اتفاقی برای شما نیفته. فراموش نکنید که دستپاچگی و حرکت کردن شما از جایی که ایستادید خطرناکه و باعث سردرگمی راننده ی اتوبوس میشه و قدرت تصمیمگیری رو از او میگیره و خدای نکرده ممکنه حادثه ی بدی رخ بده. ببخشید اگر طولانی شد. موفق باشید.

شما هر چند هزارتا که دلتون می خواد کامنت بذارید هر چی هم که طولانیتر بهتر …
بازم مرسی خیلی دقیق توضیح دادید مرسی مرسی مطمئن هستم توضیحات شما هم به درد من می خوره هم به درد خیلی های دیگه که شاید بعداً سرکی این دور و برها بکشند

سلام خانم وکیل.
من به تازگی با این محله آشنا شدم.خوشحال شدم وقتی برای اولین بار نوشته ها را میخوندم. نوشته شما برام جالب اومد.
وقتی بیوگرافیتونو میخوندم خوشحالتر شدم که هم رشته ای من هستید آخه منم دانشجوی ارشد حقوق خصوصی هستم.
در جواب مطلبتون باید بگم وکلا وضعشون بد نیست پس نیاز نیست پیاده اینطرف و اونطرف برید یه ماشین بگیرید یه راننده هم داشته باشید تا نیاز به پیدا کردن درب اتوبوس نداشته باشید. هرچند وکلا الآن پول ندارند بیشترشون داارن مگس میپرونن.البته من هنوز در شغل شریف وکالت وارد نشدم.
برای تبادل اطلاعات و منابع حقوقی خوشحال میشم ایمیلتونو داشته باشم.

سلام جناب فرجی من هم از افزایش تعداد حقوقی های محله به اندازه افزایش کامنتهای پستهام خوشحال میشم و خارج از شوخی براتون آرزوی موفقیت دارم و اینکه ان شا اله در کسوت وکالت در بیاید و اما مثل من مگس نپرونید! آدرس ایمیل من هست ghasemi3000@gmail.com
شاد و همیشه موفق باشید.

درب اتوبوس کجاست؟! خوب معلومه دیگه،‏ درب اتوبوس چسبیده به بدنه ی اتوبوس،‏ یکی اعقب سمت موتور که به سمت جلو حرکت کنیم چند قدم جلوتر از کف خیابان یک قدم بالاتر از زمین،‏ و درب دیگر از سمت جلو به عقب یک قدم،‏ و اندازه یک پله از زمین ارتفاع دارد!‏

پاسخ دادن به شهروز حسینی لغو پاسخ