خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من از زندگیم لذت میبرم چون هستم!

همیشه نمیشود از غمهایی که مثل آوار سرت خراب میشوند بنویسی. گاهی وقتها باید از خوش هایی که به تو میگذرند هم بنویسی. باید اگر ازبدی ها و ناراحتی ها و آشفتگی ها مینویسی، از لذت ها و کیف ها و عشق ها و حال ها نیز بنویسی. من نیز مینویسم. از چند روز پیشم که با وجود موبایل خاموشم، با وجود درسهای زیادم، با وجود اینکه به عنوان یک دانشجوی کارمند، بد جور پر مشغله شده ام ولی گردش و تفریح و عشق و حال با دوستانم را هنوز از یاد نبرده ام. هنوز یادم هست چطور میتوانی دستت را در دست دوستت حلقه کنی و در خیابان هایی که میزبانت ننه سرماست، قدم بزنی و از گرمای کمی که از هواکش یک طباخی بیرون میزند نهایت استفاده را ببری. هنوز یادم هست چطور میتوانی زرنگ بازی در بیاوری تا دوستت نتواند پول پیتزا را حساب کند. خصوصا وقتی دوستت دختر باشد، دیگر خرج کردن میشود بر عهده ی کسی که شاید امروز پسر باشد و فردا مرد بشود. درست است قرار نیست با این دوستت ازدواج کنی ولی وقتی می گویی من یک مرد هستم، نه اینکه فقط صدایت کلفت باشد، نه اینکه فقط هورمون های مردانه ات بالا بزند، نه اینکه فقط میل ریاستت را به رخ بکشی، بلکه باید بتوانی وظایف دیگر مردانه را نیز انجام بدهی. باید بتوانی برای شریکت، برای موجود گرانبهای ظریفی به نام زن، یک تکیه گاه باشی. یک تکیه گاه عاطفی، یک تکیه گاه مالی، یک تکیه گاه فیزیکی و خلاصه باید باشی به مانند یک تنه ی تنومند تا کسی جرأت نکند به ساقه ای که در کنارت در حال روییدن است و به تو تکیه داده، نگاه چپ کند و نازک تر از گل بگوید.

من تمام این خصوصیات را چند سالی میشود که در خودم سراغ دارم. شاید خداوندی که می گویند خالق این جهان بوده، ذاتا هوای مردها را داشته و تکیه گاه بودن را، مدافع بودن را، شانه های پناه دهنده ی عاطفی را و خیلی چیزهای دیگر را کم و بیش در مردها نهاده تا لذت ببرند خودشان و شریکشان از این خصوصیات مورد نیاز. جدیدا تصمیم گرفته ام به رسمی به نام ازدواج بیشتر فکر کنم. نه اینکه شما بعد از این پست، شیرینی بخورید ولی حد اقل این است که کمی اینجا بلند بلند فکر میکنم.

اگر من بخواهم ازدواج کنم، باید روابط اجتماعی خوب داشته باشم که دارم. باید مرد باشم که هستم. باید مسئولیت پذیر باشم که وقتی بخواهم میشوم. باید مهمتر از همه، غنای مالی و عاطفی داشته باشم که گوش شیطان کر در حال پیدا کردنشان هستم. درس محبت کردن و درس قدرشناسی از محبت دیگران را دیر زمانیست پاس کرده ام. می ماند غنای مالی که آن هم به لطف خودم و لطف محیط و با همکاری روزگار امیدوارم پیش از ازدواج احتمالیم حل خواهد شد. شاید ازدواج یک فرد نابینا از نظر فرزندان آینده اش به نوعی خود خاهی باشد ولی ازدواج نکردن یک فرد نابینا نیز به نوعی قربانی شدن اوست. اینکه کدام یک از این دو به دیگری میچربد، باید به طرز فکر شخص نگاه کرد. من فکر میکنم بسیاری از نابینایان از جمله خودم در جامعه هستیم که با حسنهای متعددمان میتوانیم ضعف نابینایی را کمرنگ کنیم. شاید فرزند من خوشحال بشود وقتی متوجه بشود اگر پدرش نابیناست، ولی معتاد نیست. اگر پدرش نابیناست، ولی بیپول نیست. اگر پدرش نابیناست، ولی بی محبت نیست. اگر پدرش با انجام بعضی از کارها مشکل دارد، در عوض، بعضی از کارهایی را که دیگران در انجامشان مشکل دارند را خیلی خوب به نحو احسنت انجام میدهد. پس شاید اینها توجیهات یا دلایل منطقی و قابل قبولی برای چون منی باشد که اجازه بدهد به ازدواج فکر کنم حتی اگر همین حالا قصدی جدی برای این کار نداشته باشم.

در همین افکار شناورم و پیتزا میخوریم. شاید میداند به چه فکر میکنم. چند دقیقه ایست سکوت، کنترل فضای حاکم بر ما را به دست گرفته است. به آرامی از افکارم که برای اولین بار کمی منظم شده اند بیرون میپرم و سعی میکنم چینی سکوتمان را بشکنم. به خودم که میآیم، متوجه میشوم خیلی وقتیست که داریم حرف میزنیم و حرف میزنیم و میخندیم. خوشحالم. لذت میبرم. از همین یک لحظه، از همین شادی که حتی برای یک اپسیلون ثانیه در حال تجربه اش هستم. سفر درون شهری ما که پیتزا یکی از بخشهای آن را تشکیل میدهد، به یک انشای قشنگ می ماند که نتیجه گیریش آزاد باشد و سپرده باشندش به عهده خودم.

نتیجه میگیرم که من فردی شاد، جذاب، منطقی، دم غنیمتی، کامپیوتری، زبانی، خوش شانس، باحال، با پتانسیل بالا برای داشتن یک زندگی عالی هستم که هر روزش بهتر از دیروزش باشد. نتیجه میگیرم که اگر دوستهای بینا و نابینای افسرده ام را با افکار بستهشان کنار گذاشتم، اگر به سراغ دوستهای نابینا و بینای باحال و شاد و نرمال رفته ام، اگر دیگر برای افراد بی ارزش، ارزشی قائل نمیشوم و اگر برای افرادی که لایقند، ارزش میگذارم، همه و همه کارهای خوب و درست و به جایی هستند که من دارم انجام میدهم.

پس با این اوصاف، من از زندگیم لذت میبرم، چون هستم!

۱۵۲ دیدگاه دربارهٔ «من از زندگیم لذت میبرم چون هستم!»

آفریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین!مجتبی جووووووووووووووووووووون! بادابادا مبارک بادا ایشالله مبارک بادا!همگی دست بزنید و شادی کنید مدیرمون دوماد میشه!بادا بادا مبارک بادا بادا بادا مبارک بادااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!‏

آخ آخ آخ آخ آخ. گول شیطون محله رو خوردیها. حالا این همه که گفتی حرف زدید، حرف اصل کاریرو بهش گفتی یا نه؟ از اینها گذشته این پیتزا چه مهره ی کیلیدی شده تو این محله. چشمک که میره با بروبچ پیتزا میزنه. تو هم که یه پیتزه داره یکی از مراحل سه گانه ی زندگیت رو رقم میزنه. منم خب پیتزا میخوام. خیلی پیتزا دوست دارم. اصلً من عاشق پیتزا هستم. قول میدم یه پست از زبون پیتزا و خاطراتش با نابینایان عاشق بذارم. خلاصه دستت درد نکنه. هنوز خبری نیست و چیزی معلوم نیست قبول نیست. اینها رو نگی که از زیر بریونی دادن در بریها. من ۲ ۳ بار خوردم خیلی باحال بود.

برو بینیم بابا. من اصن کاری به شیطون ندارم. اصن نه به باره نه به داره. بابا اصن اونی که باهاش رفتم پیتزا خودش پارتنر داره. گفتم که قرار نیست باهاش ازدواج کنم. همینطوری توی اون ماجرا افکارمم خودنمایی کردند. همین. ببین اگه تو هم با عدسی دست به یکی کنید رسما فردا یکیو واسم پیدا میکنید مراسم عقد کنون و دیگه کل گوشکنیها سبیلشون چرب میشه. نکنید آقا خوبیت نداره. بذارید دارم زندگیمو میکنم بابا. عجب.
تازه این پیتزایی که میگی از بچگی منزل ما خانه زاد بوده بیچاره. منو اون غیر از هم کسیو نداریم. اصن شاید با پیتزا ازدواج کردم. بچمونم میشه همبرگر. هوهوهو.
در ضمن، من ازون اصفهانی های خسیس نیستم که فکر میکنی. من ازون اصفهانیهای گدا هستم که باید دستی ی چیزی هم بهم بدی. حالا ببین کی بهت گفتما!
راستی دانشمندان آکسفورد همین لحظه به این نتیجه رسیدند که بریونی سرطان زاست.

من عاشق سلولهای خرچنگی سرتانیم. تو بریونیو بده سرتان که هیچ توش مرگ موش بریز بده. در ضمن اینها همه رد گم کنیه. رفتی باهاش پیتزا خوردی، پولش رو حساب کردی، دست در دست حلقه کردی رفتی اصفهانگردی بعد میگی نه به باره نه به داره؟ ادسی یاپژو رو کاری ندارم. ولی بچه ها هرکی با من مخالفه بگه. آیا دوستان حرف من حساب نیست؟

سلام حق با آقای مدیر هست مگه قرار هست آدم با هر کی پیتزا میخوره ازدواج کنه؟ اگه اینطوری بود ما تا حالا بایستی صد تا زن میداشتیم ولی میبینیم که یه دونه هم نداریم. البته فکر نکنید خیلی بچه ی شیطونی هستم. بیشتر با دانشجویان و کمی هم با بروبچ میرفتیم. به هر حال اقای مدیر اگه خبری هست بگو تا برات جشن بگیریم.

اییییش چه لوس و بی مزه و از خود راضی
خیلیم دلت بخواد ازدواج کنی شما پسرا همتون همینطوری هستید با دختر مردم رفیق میشید یه مدت که گذشت دلتونو میزنه میرید دنبال یکی دیگه
اصلا کیه که ظن توی از خود راضی بشه چقدرم خودشو تحویل میگیره من الم من بلم دوست دختر بازی میکنه خجالت نمیکشه بعدشم میخواد بره یکی دیگرو بگیره بعد فکر نمیکنی با احساسات لطیف یه دختر بازی میکنی!!
اینا از زبان خیلی از دخترا بود رئیس فکر کنم حال همشونو به هم زدی میبینی تا حالا که ازشون خبری نیست الان چش دیدنتو ندارن کلا پیام بازرگانی خوبی بود
هاهاهاهیهیهیهوهوهو.
بازم فرار کنم تا سرم نشکسته…

سلام. بر همگی و بر مدیر با احساس محله.
حق کاملً با آقای مدیر.
هر دوستی لوزومً نباید ازدواجی در پی داشته باشه.
یک دوست میتونه تا همیشه دوست بمونه اما شاید همون دوست در شرایط حاکم شریک خوبی برای زندگی نباشه.
ممکن یک فرد مهارتهای دوستی رو خوب بلد باشه اما مهارتهای زندگی رو نه. چه بسا آدم ترجیح میده تا همیشه در این رابطه دوستی بمونه تا این که با همون فرد ازدواج کنه.. البته هر دوستی باید در همون ابتدا یک چارچوب مشخص و هدفی روشن داشته باشه.
منظورم این که ما به هیچ وجه حق نداریم با احساسات کسی بازی کنیم.
کاری که بیشتر ما انجامش میدیم.
یک دوستی بی قید و بند رو شروع میکنیم و بی هدف تا ناکجا آباد هم میریم و بعد که دوست ما خوب به ما وابسته شد و سبد سبد برای خودش رویا بافت تازه به فکر هدف میافتیم.
آقآ و خانوم هم نداره. خیلی هامون ین طور بی انصافیم.
اما آقآی مدیر در مورد شیرینی به هیچ وجه با شما موافق نیستم و تصور نکنید که به وقتش میتونید قسر در برید.
تمام لذتها نوش جونتون. امیدوارم همیشگه باشه. ایام به کام.

درود بر آقای رئیس
نکاتی که به نظرم رسید عرض میکنم
اولا:از چه طریقی تونستی گولش بزنی پول پیتزا رو حساب کنی.
دوما:فکر نمی کنید یه خورده زیادی به همه چی خوشبینی هیچ وقت یه بچه نمیتونه به پدر نابینا اش افتخار کنه فقط در مقابل بچه های هم سن و سالش که شرایط اونُ ندارن کلی سوال بی جواب براش پیش میاد که متاسفانه برای هیچ کدومش پاسخی نداره .
سوما:یه نابینا هیچ وقت نمیتونه برای کسی تکیه گاه باشه چون خودش همیشه نیاز به یک تکیه گاه داره.
چهارما:اگر می خواهیم رویا پردازی کنیم و خوش باشیم ایرادی نداره اما واقعیت را هم باید در نظر گرفت و پذیرفت.

اول: گفتم تو منوها را درست نمیخونی بذار برم پیشش بگم خودش بخونه.
دوم: فکر نمیکنم. مطمئنم یک بچه میتونه به پدر نابیناش افتخار کنه و سوالهایی که واسش پیش مییاد بی جواب نمونه. فقط به شرطی که اون نابینا یک آدم بدبین و دستو پا چلفتی نباشه. به شرطی که فرد نابینا بی مسئولیت نباشه. وقتی کاردستی بچه را بجای بابای بچه عموی بچه یا پسر همسایه درست کنه، معلومه چه افتضاحی بار مییاد.
سوم: یک نابینا فقط در خواندن و جهتیابی دشواری داره. دیگه مشکل خاصی نداره. اتفاقا یک نابینا میتونه تکیه گاه باشه. وقتی نابینا متوجه میشه دارند به همسرش چپ نگاه میکنند. چلاق که نیست. میزنه دهن طرف را آسفالت میکنه. تکیه گاه بهتر از این؟
چهارم: من رویا پردازی نکردم و کار خوبی هم نیست فقط تفریحیش خوبه. اگر موارد بالا را گوشزد کردم دلیلی نمیشه که من واقعیتی به نام نابینایی و نقصی که برچسب معلولیت به من زده را فراموش کنم. دلیلی نمیشه فکر کنم بیشتر از چیزی که هستم هستم.

درود. جناب مدیر امیدوارم که همیشه همین طور بهت خوش بگذره. و خوش بحال دوستت! چون از پیتزا استفاده کرد و هیچ پولش رو هم نداد.
خدایی شما میتونی در خیلی از مواقع موجب افتخار بچه هات باشی ولی حقیقت اینه که بعضی وقتا نقص بینایی هم به چشم میاد. من بچه ندارم ولی چون دوتا خواهر کوچولو تر از خودم دارم متوجه این مسأله شدم. یک بارش با گوش های خودم شنیدم که دختر کوچولوی هم سایه شب جشن تولد به یکی از خواهرام گفت: خواهر تو دختر قشنگ و خوش تیپی هست ولی, هر چی باشه چشماش بسته هست!!!. نمیشه نادیده گرفت که این طور حرفا روی بچه اثر روحی بدی داره. ولی ازدواج شما خود خواهی نیست. و حقیقتا شما خیلی توانایی ها دارید که بینا ها خیلی هاشون ندارن. این کاملا مشخصه. شاد باشید.

مرسی که در مورد تواناییهام به من لطف داری فروغ.
خوب معلومه که نابینایی به چشم مییاد. ما که نگفتیم به چشم نیاد که! نابینایی مثل هر عیب و نقص دیگه حتما و مطمئنا به چشم مییاد. ولی. ولی اون تاثیری که روی افراد چه کوچیک چه بزرگ میذاره را شما باید کنترل کنید. مثلا بچه همسایه های من همیشه به من میگند الان از بیشتر بچه بیناهای محله سر تری تو اگه چشم داشتی چی میشدی!
من الکی پیششون از خودم تعریف و تمجید مفت و مجانی نکردم. من با عمل تواناییهام را نشونشون دادم. من اگه جای تو بودم با خواهرهای کوچیکم و با دوستهاشون خیلی رفیق میشدم و روشون تاثیر شگرفی میذاشتم تا اونها هم روی دوستاشون بذارند.

سلام به همه دوستان عزیز من با نظر درنا کاملا موافق هستم اگر در هر رابطه ای از همان اول هدف ها مشخص و برنمه ریزی بشود و بدانیم چه موقع حرف دل و چه زمانی حرف عقل مان را گوش بدهیم یعنی اینکه با حقیقت های زندگی مان زندگی کنیم نه با رویاهایمان آن وقت است که دیگر توقع هایمان از یکدیگر بالا نمی رود و با احساسات همدیگر هم بازی نکرده ایم . آقای مدیر امیدوارم هرچه زودبر دختری که می تواند یک همسر خوب برایتان باشد و با آن خوشبخت می شوید به آن برسید آن موقع باید یک شیرینی حسابی توی محله بدهید.

چی شده!! چه خبر شده عروسی واااااای آخجون شیرینی شام میوه وااااای خخخ
خب بذار من روشنتون کنم اگه پارتنر داره که بی خیال تازه دختره زرنگ بوده اومده یه پیتزا زده به بدن بعد هم رفته سر قرارش با پارتنرش وای خائن
هاهاهاهاها
ببین با این ازدواج نکن اونوقت ممکنه با یکی دیگه هم بره پیتزا بخوره از من گفتن بود
وای چقدر پیاز داغشو زیاد کردمااااااــاااا
ولی آره دیگه این مجتبی بی چاره فقط از ذهنش گذشته ولی ایشلا که به واقعیت بپیونده

باز هم سلام. هر چند دوست ندارم در یک نظر سنجی دو بار شرکت کنم و وقت دوستان رو بگیرم. اما از اون جایی که دوستان فصل جدیدی رو باز کردند نکته ای رو لازم به یاداوری دونستم.
.اشتباه ما آدمها این جاست که در اقلب موارد تنها تجربه خودمون رو ملاک قرار میدیم و در نتیجه به خیلی چیزها به طور مطلق نگاه میکنیم. در صورتی که کمتر چیزی هست که مطلق باشه و در بیشتر موارد نسبی هستند حتی نظر من هم این جا نسبی یعنی تنها تجربه من و مبتنی بر شرایطی که خودم آماده کردم.
من هم بچه ندارم اما هم چند خواهر زاده دبستانی دارم و هم برادر زاده. همیشه نه تنها منو سبب افتخاری برای خودشون میدونن بلکه سر مشقی برای دیگران از بس که از من گفتند نه تنها دوستان بلکه معلم ها هم مشتاق شدند تا برم به مدرسه.
بچه ها همیشه با اصرار از من میخان برای شرکت در مراسم مدرسه برم و من افسوس فرصتشو ندارم.
و تو خود حدیس مفصل بخوان از این مجمل.
هیچ وقت روزی رو که برای شرکت در جشن تکلیف دختر خواهرم به همراه او به مدرسه رفته بودم فراموش نمیکنم کوچولو به قدری خوش حال بود که سر از پا نمیشناخت. منو به تک تک دوستانش معرفی میکرد.
اجازه بدید یک خاطره کوتاه تعریف کنم. یک روز در انجام تحقیقی علمی به خواهر زادم کمک کردم معلم بعد از باز نگری از اون جایی که اون مبحس علمی براش جالب بود سوال هایی رو که براش مطرح شده بود زیر برگه نوشت و از کوچولو خواست که جوابش رو بیاورد و اون با افتخار به معلم گفت آخه شما که خط بریل بلد نیستید تا براتون بنویسه و شما بخونید فقط خاله من این خط رو بلد البته این جواب رو بعدن خانوم معلمش برایم تعریف کرد.
پس ببینید همه چیز نسبی میتونیم با شرایطی که ایجاد میکنیم تجربه جدیدی از همون چیز داشته باشیم
حتی یک نابینا هم میتونه تکیگاه باشه البته به شرطی که بخواد برای مثال عاطفه ای که بیشتر مردهای نابینا دارند در کمتر مرد بینایی دیده میشه. و باز هم تعکید میکنم اینها همه نسبی هستند و از فردی به فرد دیگر میتونن متفاوت باشند. با آرزوی بهروزی برای همه..

سلام به هم محلی های عزیز من با درنا خانم موافقم. دوستان عزیز ما با دیگران هیچ تفاوتی نداریم. در واقع هیچیک از آدمهای روی کره ی زمین با هر نژاد و رنگ و ملیت و دین و یا اینکه سالم یا معلول باشه با دیگران تفاوتی نداره. ما هم چون نابیناییم هیچ تفاوتی با دیگران نداریم بلکه اون چیزی باعث میشه آدمها با هم فرق کنن عملکرد اونهاست.این حرفها شعار نیست بلکه منی که نابینای مطلق هستم این موضوع را با عملکرد خودم از نزدیک تجربه کردم. تا جایی که بیشترین دوستانم بینا هستند و کمتر دوست نابینا دارم تا جایی که دوستان بینا بیشتر به من احتیاج دارند. و خیلی از اونا به من میگن تو نابینا نیستی. و بعضیهاشون بهم میگن از دوستی با تو افتخار میکنیم. آخریشم همین امروز صبح بهم گفت. دوستان عزیز من همیشه معتقدم من نابینا نیستم بلکه بینا هستم فقط برای رسیدن به موفقیت نسبت به دیگران بیشتر باید تلاش کنم. البته این موضوع بین همه آدمها امری بدیهیست شما فرض کنید یه نفر میخواد پولدار بشه یا میخواد به مدارج تحصیلی بالا برسه بیشتر تلاش کنه. ما هم باید بیشتر تلاشکنیم. دوستان عزیز متاسفانه بعضی از بچه های نابینا فکر می کنن چون نابینا هستن دیگران باید فضای پیشرفت اونا را فراهم کنن در حالی که باید بدونن کسی به کمکشون نمییان تا اینکه خودشون تلاش کنن. باز هم تاکید میکنم ما با دیگران فرقی نداریم فقط اونا چشم سر دارند و عصای ما بهترین چشم ماست. برای همه ی شما آرزوی موفقیت میکنم. مثبت بیندیشید

مرسی یاسر جان. حرف هات تکمیلی و خوب بود. اکثریتش را قبول دارم ولی نباید زیادی هم شعار زده بشویم که ما میبینیم ما میتوانیم. اتفاقا خیلی وقتها ما نمیتوانیم ولی میشود راه را عوض کرد و گاهی حتی باید صورت مسئله ای را پاک کرد تا بشود رفت جلو.

ببین درنا، سلولی با حرفهات موافقم. مشکل کسایی که اینجا دیدگاهشون با ما متفاوته اینه که فکر میکنند ما میگیم نابینایی نیست یا فکر میکنند ما میگیم نابینایی مشکلی نیست یا فکر میکنند بر این عقیده ایم که نابینایی هیچ محدودیتی ایجاد نمیکنه. برعکس. ما حد اقل من یکی معتقدم نابینایی خوب نیست، معتقدم نابینایی محدودیت به بار آورده، معتقدم نابینایی مشکلات ارتباطی به دنبال داره و خیلی چیزهای دیگه. من عقب نشینی نمیکنم از حرفهام. من هنوز همون حرفها را میزنم فقط در نظر داشته باشید که من میگم همه ی انسانها ضعف دارند و ما میتونیم با نقاط قوتی که داریم، نقاط ضعف را کمرنگ کنیم.

حق ما است که ازدواج کنیم و حق آنها است که سالم به دنیا بیایند. و انصاف حکم می کند هردو به حقمان برسیم. من اگر روزی امکان ازدواج یابم، از روش های دیگری برای تجربه کردن لذت پدری استفاده خواهم کرد؛ نهایتش فرزند خواندگی. فرزند من فقط کسی نیست که نطفه اش از خودم باشد؛ کسی هم که پرورشش بدهم، بالیدنش را ببینم و خلاصه عمر را با هم سپری کنیم فرزندم است. به گمانم اخلاقی ترین راه همین باشد.

آره. دقیقا. منم اگه بدونم بچم نابینا میشه خوب میرم یکی از پرورشگاه میگیرم.
اینکه میگند بچه تخم یکی دیگهست من از لحاظ فیزیکی قبولش دارم ولی از لحاظ والد و فرزندی خیر.
حتی درد سرهایی در بزرگی هم هست مثلا اینکه بچه خواسته باشه به دنبال پدر و مادری که به وجودش آوردند بگرده ولی اکثریت اینطور نیست.
به هر حال، توی رمان کایت رانر فکر کنم بابای امیر بود که بهش میگفت خون چیز قوی ای هست و نباید دسته کمش گرفت.

سلام.
ببخشید دیگه.
مجبور شدم دوباره کامنت بذارم.
دوتا کامنت اول من کاملً شوخی بود و میخواستم سر به سر مجتبا بذارم.
ولی این یکی جدیه. با نظرات اکثر شما مثل درنا و مجتبا و ترنم و یاسر موافقم. نمیدونم چرا ما نابیناها تا با یه فردی که جنس مخالف ماست یه سلام علیک میکنیم میخوایم باهاش ازدواج کنیم. شاید به خاطر محدودیتهاییهست که برامون وجود داره. از این نظر که این دوستیهایی که میتونه بین یه دختر و پسر پیش بیاد و خیلی منطقی هم پیش بره شاید برای اکثریت بچه های نابینا چه خانم و چه آقا در طول زمان مجردیشون به تعداد انگشتان یک دست هم نرسه. چون مثلً هر دختر بینایی حاضر نیست با یه پسر نابینا دوست بشه چون باورش نداره و نگاه ترحمآمیزی بهش داره. و پسرای بینا هم تقریبً همین نگاه رو به یه دختر نابینا دارن. دختر پسرهای نابینا و نیمه بینا هم که یا اعتماد به نفس کاذب دارن که اصلً یه نابینا رو در حد خودشون نمیبینن و دنبال یه بینا میگردن یا از ترس حرف دیگران جرأت نمیکنن به یه رابطه ی دوستی حتا فکر کنن. البته همه ی این چیزها نسبیه و درباره ی همه صادق نیست. در ضمن این فکر کاملً اشتباه برای همه ی نابیناها جا افتاده که تا دو نفر رو با هم میبینن همه جا پر میکنن که فلانی و فلانی دارن ازدواج میکنن. وگرنه چه اشکالی داره که یه دختر و پسر نابینا یا نیمه بینا با هم دوست باشن، پارک برن، پیتزا بخورن، بستنی بخورن، بگن، بخندن، بگردن و جوونی کنن. مگه هر کس چند سال جوونه. مگه این کار فقط برای من نابینا بده و برای بیناها عادیه. دیگه تعداد دختر پسرهایی که توی خیابون دوتا دوتا دارن تو خیابون قدم میزنن، تو پارک و رستوران و کافیشاپ با هم میگن و میخندن از شمارش خارج شده و خیلی وقتها هم هیچ کدومشون هیچ ضربه ی عاطفی از این رابطه نخوردن. چون همه ی حرفاشون و شرایطشون رو همون اول با هم توافق کردن. خیلیهاشون هم ازدواج میکنن چون از اول به قصد ازدواج شروع کردن. حالا چهار تا از این زوجهای دختر و پسر هم نابینا باشن. باور کنید هیچ یک از آیات قرآنی عوض نمیشه .البته یه سریهاشون هم دچار مشکل شدن چون یکیشون صادق نبوده و از دیگری سوء استفاده کرده. این گروه رو میذاریم کنار. بالاخره توی هر زمینه ای تخلف و نکات منفی وجود داره. هستن زن و شوهرهایی که سنتی ازدواج کردن و زندگیشون منجر به طلاق شده. پس توی ازدواجهای سنتی هم مشکل پیش میاد. فقط باید درست و منطقی عمل کرد که من خودم پیشنهاد میکنم که توی این محله بچه هایی که تحصیلاتشون در این زمینست پستهای تخصصی بذارن. توی کنفرانسها در این مورد بحث بشه. این خلأ به شدت در بین نابیناها در زمینه ی مهارت در روابط اجتماعیشون احساس میشه.
طولانی شد ببخشید. راستی فروغ سعی میکنم یه پست از زبون پیتزا بذارم تا این مدیرمون حساب کار دستش بیاد. راستی دیشب توی برنامه ی نود یه خانمی به اسم فروغ حسینی از اصفهان برنده شد. نکنه تو بودی؟

سلام مجدد ببخشید که دوباره اومدم مجتبی جان عزیز دل من منظورم این نبود که بخوام توانایی های تو و دیگر عزیزان رو زیر سوال ببرم در اینکه ما توانا هستیم شکی نیست از خیلی ها بیشتر میفهمیم و درک میکنیم به مسائل اطرافمون حساستریم و خیلی چیزهای دیگه من دیدگاهم رو صرفا در مورد یه مورد از ابعاد زندگیخودمون که همون ازدواج باشه بیان کردم کاری به اینکه حالا تو با یکی رفتی پیتزا خوردی ندارم به صورت کلی عرض کردم و سر حرفم هم هستم اینکه ما در ارتباطاتمون دچار مشکلیم حالا این ارتباط میخواد دوستی باشه ازدواج باشه ارتباط پدر و فرزندی باشه یا هر نوع دیگر.

درود دوباره. جناب شهروز بقول بچه ها شما همیشه حرفت, حرف حساب هست. قرار نیست که تمام دوستی ها به ازدواج منجر بشه, نه بین ما نابینا ها و نه بین بینا ها. در باره وابستگی هم بعضی وقتا میشه که یکی از طرفین یه کمی به خطا میره. یعنی طرف مقابل همه چیز رو براش توزیح میده که مثلا رابطه بین ما فقط دوستی هست ولی طرف در حقیقت این حرف رو باور نمیکنه و با خودش میگه: نه, حالا به مرور تصمیمش عوض میشه. و اون وقت هست که مشکل به وجود میاد.
من یک موردی این جوری دیدم که دختره واقعا یه ضربه اساسی خورد, ضربه ای چنان کاری که هیچ وقت قابل جبران نیست

سلام خب نمی دونم دقیقاً منظورم رو چه شکلی بگم، هان اولش که خوشحالم از خوش حالی شما و اینکه لذت زندگی رو حس می کنید و ان شا الله که خوشبخت بشید هم شما و هم همه هم محلی های عزیز.
دومش من یه جورایی مخالفم از نظر من یک سری روابط مثل رابطه یک دختر خانم با یه آقا پسر به قصد دوستی صحیح نیست اصلاً درستش هم نیست چه اونها بینا باشند چه نابینا و نیم بینا، همین روابط ناصحیح هست که هزار و یک مشکل و معضل اجتماعی پنهان و آشکار رو پیش میاره که اینجا جای بحثش نیست البته اشتباه نشه من مخالف روابط و تعاملات اجتماعی دختران و پسران با هم نیستم این گونه روابط اجتماعی اولاً که اجتناب ناپذیر هستند و ثانیاً سازنده ولی دوستی ها قضیه شون فرق میکنه اگه طرفین از همون اول به قصد ازدواج و آشنایی وارد شده باشند که هیچ وگرنه تخریب کننده هست تخریب کننده و این تخریب زود یا دیر حتماً حتماً و اجتناب ناپذیر پیش میاد و شک درش نکنید و در بیشتر مواردش هم قربانی رابطه دختر خانم هستند و این حرفها رو هم که میزنم از روی تجربه دیگرانی هست که به عینه دیدم و ….

سلام نخودی عزیز. مرسی که هستی. اول بگم با نظرت به شدت مخالفم چون این خود ماییم که تصمیم گیرنده ی نهایی هستیم. دوم بگم که من خودم و خیلیهای دیگه را میتونم مثال بزنم که با دختر ها و پسر های زیادی رفیق بودند و در نهایت هیچ کس ضرر نکرده و قربانی نشده حتی آخر کار.
الان دیگه قرن منفی هزار نیست که دختر و پسر تازه شب عروسی بفهمند دنیا دست کیه، الان قرن بیستو یکه و این یعنی شتاب در همه چیز حتی در شناخت اطرافیان. بحثم بحث تقلید از غربیها و دامن زدن به تهاجم فرهنگی نیست. من با خیلی از مفاهیم مدرنیته هم موافق نیستم ولی حرف شما هم جالب نیست. پسری که تا به حال از نزدیک با یک دختر معاشرت نداشته، دختری که صدای پسر همیشه واسش ی چیز تازه هست، نابیناهایی که حتی مفهوم ساده ای مثل لمس دست جنس مخالف واسشون همیشه ی عقده ی ارضا نشده و خفته مونده، کلا پسرها و دخترهایی که همیشه با ازدواج، اولین تجربه هاشون را به دست میآورند خیلی وقتها شکست میخورند که یا در قالب طلاق یا در قالب خیانت یا در قالب سرخوردگی تا آخر عمر این شکست، خودشو نشون میده.
البته که دوستیهای بی بند و بار هم همین عوارض را داره. من میگم نه افراط نه تفریط.

اول درش با دست باز نمیشد با دندون بازش کردم.
دوم پیتزام را به خطوط مشخصی تا مرکزش تقسیم کردم.
سوم به صورت رفت و برگشتی سس را آروم آروم فشار دادم و پیتزا را دور زدم.
چهارم سسم که تمام شد یکی دیگه برداشتم و ادامه دادم.
پنجم با یک قاشق جاهایی که فکر کردم سس ندارد سس مالی کردم.

درود! مجتبی جون دستم به دومنت داشتم یه خاطره از کودکیام با کرسی مینوشتم نمیدونم کجا رفت! فکر کنم بجای کامنت پست شده باشه! چون توکامنتها نیستش! اگه پست شده خودت پس از ویرایش یه کاریش بکن!

ببین راست میگند همیشه پای یک زن در میان است! شما خانمها اگر یک روز فتنه نکنید روزتون شب نمیشه. نه؟
من ی بار راستشو گفتم شما اینجوری تشویش اذهان عمومی کردی.
راستیاتش من نابیناها را زیاد تحویل نمیگیرم راست گفتی ولی قضیه در مورد بیناها فرق میکنه. اونی که باهم بیرون بودیم بینا بود. بینا.

باز هم سلام خسته نباشید مدیر خستگی ناپذیر. از توجه تون ممنونم. حرف من هم دقیقن همین بود
سخت سخت سخت به توان بینهایت تعارف که نداریم. اما این سختی نمیتونه دلیل بی ثمریو سلب مسعولییت باشه.خیلی از کارها رو هر چقدر توانا هم باشیم نمیتونیم انجام بدیم. اما هست جای دیگری که اون نتونستن رو جبران کنیم. به شرطی که بخواهیم.

یعنی کشته مرده ی سیاست این علی پنجه ایم. مجتبا فکر کنم منظورش این بود که طرف نخواست برات سس رو بریزه روی پیتزا؟ با پنبه سر بریدن به این میگنها. در ضمن در بین مدارک و مستندات بر علیه جناب عالی سکوت طولانی مدت حاکم بینتون رو فراموش کردم بگم.
ولی خیلی با این نظریه ی تعادل در رفتار اجتماعی و رابطه با جنس مخالفت موافقم. افراد بینا به هر حال توی فامیل، توی محل، توی مسیر مدرسه تا خونه، به هر حال با جنس مخالفشون از کودکی تا بزرگسالی برخورد و تعامل دارن. بعدش هم در دانشگاه یا محل کار این تعامل ادامه خواهد داشت و در نتیجه شناخت مناسبتری از جنس مخالفشون نسبت به نابیناها دارن. ولی نابیناها یا در خوابگاه مدرسه هستن، یا با سرویس میرن مدرسه و برمیگردن، در بین فامیل هم وقتی در خوابگاه باشن با افراد فامیل تعامل مستمر ندارند و اگر هم روزانه باشنانقدر از طرف بزرگترها در مهمانیهای خانوادگی کنترل میشن که هیچ تعامل مؤثری ندارند و حتا به زحمت یه بازی ساده رو میتونن با هم داشته باشن. بزرگ هم که میشن و میرن دانشگاه دیگه دیر شده و رفتاری که نشون میدن خیلی وقتها انقدر غیر منطقیه که طرف در کل نظرش درباره ی نابیناها ممکنه تغییر کنه. پس چه باید کرد.هیچ فقط باید نشست و تأسف خورد به حال آموزش و پرورش این مملکت به خصوص از نوع استثناییش.
نتیجه این که یک رابطه ی مبتنی بر چارچوبهای اخلاقی و همراه با صداقت و درسترفتاری در عین حال دوستانه و صمیمانه، با توافق اولیه و هدفگذاری مشخص که این رابطه برای شناخت جهت ازدواج هست یا نه که طرفین تکلیف خودشون رو با احساساتشون بدونن و این که حتا اگر این رابطه برای شناخت برای ازدواج باشه تا نرسیدن به تفاهم و توافق برای ازدواج پای احساساتشون رو وسط نکشن، نه تنها بد نیست بلکه ما رو از این دوری اجباری از جامعه نجات میده و شناخت ما رو از پنجاه درصد جامعه یا بیشتر، که کاملً ناقص و گنگ بوده رو افزایش میده و اصلاح میکنه. در نتیجه در آینده فرد میتونه برای انتخاب شریک زندگیش خیلی مسائلی رو که تا دیروز نمیدونسته رو در نظر بگیره و انتخاب ایده آلتری داشته باشه.

داشتم کامنت قبلیمو مینوشتم پاسخت به فریبا رو ندیده بودم. ببینم مگه نابیناها چشونه؟ اتفاقً من کاملً برعکس تو هستم و با بیناها خیلی کاری ندارم و یه نیمه بینا رو ترجیح میدم. در ضمن من تحقیق کردم دیدم بریونیهای آماده که از چین وارد شده سرتانزا هستن. ولی اون بریونیهایی که اون رستورانه که نمیدونم روی ۳۳ پله یا کنارش میده خیلی هم مفیده.

ببینم مگه نابیناها چشونه؟ من نیمه بینا ها را ترجیح میدم. خودت فهمیدی چی گفتی؟ تو خودتم در لفافه گفتی که نابینا نمیتونه با نابینا باشه. فوقش با ی نیمه بینا ولی نه با نابینا. درسته؟ نگو که نیست. در ضمن بریونی های اصفهان دیشب همه بطور مشکوکی دچار آتشسوزی شدند و از بین رفتند.

سلام مجدد. مجتبی جان نمیخاستم تشویش به وجود بیارم.این چیزی بود که از رفتارهایت متوجه شده بودم که خودت هم تأیید کردی
جدی چرا با دختر های نابینا بد هستی فقط به خاطر اینکه نمیبینند. اگه این باشه که خودت هم این محدودیت را داری, اگه از نظر اخلاقی می گی که بینا ها هم اخلاق های خاص خودشون را دارند نمشه بگی اونا خوبن.
من نمیگم چرا با دختر بینا ارتباط داری
منظورم اینه که, نباید نگاهت نسبت به دختر های نابینا انقدر بد باشه.
واقعأ جای تأسف داره مجتبی ای که دم از روابط اجتماعی میزنه, خودش یه چنین دیدی داشته باشه.
شهروز جان از نظر و حمایتت
در مورد ما سپاس گذارم.
بیایید مثبت فکر کنیم و مثبت ببینیم.

فریبا ببین. اگه من دختر بینا را ترجیح میدم چون خودم توی محیط عادی بزرگ شدم و دختر بینا هم توی محیط عادی بزرگ شده پس ما به هم دیگه میخوریم.
در مورد دختر ها و پسر های نابینایی که توی محیط های غیر عادی یعنی محیط های نابینایی که عادات بدی را در ذاتشان ریشه دار کرده بزرگ شدند من نمیتونم از خودم نرمش نشون بدم.
خیلی از پسرها و دخترهای نابینای دیگه هم هستند که توی محیط عادی بزرگ شدند ولی اکثرا توی محیط های نابینایی بزرگ شدند و این باعث شده من تردید کنم.
من تا حالا سعی کردم با سه چهار تا از دختر خانم های محترمی که نابینا هم بودند ارتباط بگیرم ولی فکر کردند جایی خبری هستش و وقتی فهمیدند قرار نیست در همان اول دوستی من شوهر آینده ی شان باشم، به من تهمت و افترا زدند در حد لالیگا. این خاطره ی بدی که من از دخترهای نابینا داشتم باعث شده نظرم اینی باشه که گفتم. شما اگر نظری داری بنویس. پستی داری منتشر کن. من که محله ام را محدود به شخص خاصی نکردم، گذاشتم هرکی هرچی دوست داره بنویسه.

درود مجتبی جون! بحث جالبی را اینجا باز کردی! با عرض پوزش از خانمها! بنده هم نظر و دیدگاه خودم را نسبت به بعضی از خانمهای نابینا بیان میکنم! مجتبی جان میتونی این کامنت تند و تیز را زودتر بپاکی تا کسی فرصت خوندنشو پیدا نکنه! بدو بدو بدو!متإسفانه خانمها با پسری ارطبات برقرار نمیکنند حتی تلفنی ،‏ مگر اینکه آن پسر قصد ازدواج با آنان را داشته باشد،‏ اگر دختری با پسری ارتباط برقرار کرد قبل از هر اتفاقی از وی قول ازدواج میگیرد،‏ دخترها بیشتر بچه ننه هستند،‏ دخترها فقط دین و مذهب را مد نظر قرار میدهند،‏ دخترها آبرودار هستند،‏ دخترها وابستگی خاصی به خانواده و مذهب و اعتقادات و ‏…‏ دارند،دخترها از چیزی میترسند که خودشان هم نمیدانند که آن چیست:‏ آیا واقعا آبرو است؟ آیا شخصیت است؟! آیا جهنم است؟! آیا پدر و مادر و برادر و خواهر است؟! تا کی مسائل شرعی انسا را بهانه کنیم و از صحبت و ارتباط با یکدیگر بپرهیزیم؟! دینداری خوب است اما خشک مقدسی و جانماز آبکشی و خودنمایی و…‏ تاکنون چه لطفی به ما داشته است؟! عشق چیست؟! عاشق کیست؟!مرد کیست؟ نامرد کیست؟!‏…

نمیدونم, واقعا نمیدونم که باید بخاطر این که تا سال ۱۳۹۱ هیچ کدوم از آقایون نابینا رو نمیشناختم خوشحال باشم یا ناراحت؟؟؟؟؟!.
بابا بخدا شما خودتون هم نابینا هستید!!!. باور کنید اون چشم های قشنگ رو که ما نداریم شما هم ندارید.
من این همه پسر بینا تو زندگیم دیدم, از راننده تا پزشک, از اونی که آرزوش یه پیکان برای سوار شدنه تا اونی که ماشین زیر پاش ۲۰۰ یا ۳۰۰ میلیون هست!!!. بخدا هیچ کدوم غرور شما رو نداشتن. آخه به چی انقدر مغرور هستید. من خودم دخترم, نه مذهبی, نه بچه ننه, نه ترسو و نه پسر ندیده. ولی مثل شما ها عجیبش رو بخدا تا حالا ندیده بودم. به چی انقدر مغرور هستید؟؟؟ مگه با شما پسر های نابینا هم اصلا میشه رابطه داشت؟؟؟ خدایی میشه؟؟؟؟
من خودم واقعا حس میکنم نمیشه. از دید من که یه دخترم اکثر پسر های بینا از شما خوش اخلاقتر و اجتماعی تر هستن. همون طور که برای شما دختر های بینا میتونن خوبی هایی نسبت به ما داشته باشن از دید من ببینید دوستان, فقط از طرف خودم این رو میگم: برای من که یه دختر نابینا هستم هم پسر های بینا بهتر هستن. بخاطر این که حد اعقل بیشترشون میدونن چطوری باید در باره یک چیز نظر داد و حرف زد

سلام فروغ خانم من با شما موافق نیستم. راستش شاید بعضی از پسر های نابینا مقرور باشن ولی همشون اینطوری نیستن بعدشم اگه با پسر بینا باشید مطمأن باشید هیچوقت درکتون نمیکنه چون اون مشکل شما را نداره. جالب برام اینه که اکثر دختر خانم های نابینا و نیمه بینا دوست ندارن با پسر های نابینا دوست بشن چه برسه تا ازدواج کنن. واقعا یه معما برام هست

نامردا خانمارو ضعیف گیر آوردین؟
adasi ساجده رو تو کامنتت خط بزن.
راستی ساجده اگه اینجارو خوندی اسکایپتو بذار اینجا.
اگه ام نخوندی لطفا یکی که اسکایپ ساجده رو دارتش با اجازش بذاره همینجا.
دمتون گرم.‏
بر و بچ هرچی که هست با یه بحس تو محله ی ما عوض نمیشه و نیاز به کار بیشتری در صطح جامعه ی نابینایان داره.
این نظر منه.
بازم دمتون گرررررررمممممم.

درود! افرادی که نظر میدند پسرها باید با دختران نابینا یا کم بینا۰‏ ازدواج کنند روش بهتر ارتباط برقرار کردن و آشنایی بهتر با دختران و خانواده ی آنان را بیان کنند! مثلا من میدانم که پسر نابینای ‏۳۶‏ ساله طلبه افتخار میکند که با دختر کم بینا یا نابینا ازدواج کند و یکی از شرایطش این است که بچه دار نشوند چند جا مراجعه کرده خانواده دختر گفتند دختر ما فرزند میخواهد،‏ آیا بهتر نیست ایشان اول قبل از خاستگاری با دختر صحبت کرده و شرایط را بگوید و جواب رد یا قبول را دریافت کند و اگر رد بود دیگ خود و خانواده اش را دچار دردسر نکند! اگر بنده بخواهم دختری را به ایشان معرفی کنم چگونه امکانپذیر است؟! مگه من چندتا دختر میشناسم؟! چرا دختران همنوع به شرط داشتن فرزند ازدواج میکنند؟!آیا کسی در این محله میتواند دوست مرا یاری کند؟! آیا به نظر شما اعلام کردن شماره مبایل آن پسر نابینا در اینجا صحیح است و فرد مورد نظر ایشان پیدا خواهد شد و ازدواج برپا خواهد شد؟…

درود! برادر گرامی قرار نیست اینجا اسم کسی نوشته شود! در ضمن بنده نوشتم بعضی از دختران و شخص یا اشخاص خاصی را در نظر نداشتم که جناب عالی نام افراد را بیان داشتید! این خانم محترم که شما بدون اجازه اش نامش را نوشتید مدتی است به دلیل نامعلوم در این محله نه پست گذاشته نه کامنت ‏! اگر بنا بر توحین نباشد افرادی مثل جناب عالی باعث میشوید که خانم ها از بودن در جمع پسرها بپرهیزند!‏…

آقا یکی دیگه رفته پیتزا خورده، یکی دیگه اصفهانگردی کرده، یکی دیگه پول پیتزای طرف رو حساب کرده، یکی دیگه میخواد ازدواج کنه، یکی دیگه داره بریونی رو میپیچونه، اونوقت ما داریم با هم بحث میکنیم؟ آقا یکیو بگیر قضیه حل شه دیگه.
ولی دور از شوخی یه چیزی بگم. من نگفتم نابینا با نابینا نمیتونه باشه. توی همین محله کسایی هستن که هر دو نابینا هستن و ازدواج کردن. امیدوارم این پست رو دیده باشن و بیان کامنت بذارن و بگن در چه شرایطی هستن. من گفتم دختر بینا رو برای دوستی و حتا ازدواج قبول ندارم و نیمه بینا رو نسبت به نابینا ترجیح میدم. دقت کن عزیزم، ترجیح میدم. ترجیح دادن با قبول نداشتن خیلی فرق میکنه ها. با برخی از نظرات عدسی هم موافقم. ولی خیلی از ملاحظات دخترهای نابینا ناخواسته هست و واقعً محیط تحصیلی و خانوادشون این ترس رو به وجود آورده. وگرنه خداییش کدوم اکثر دخترها به رابطه ی دوستی با یه پسر بیمیل نیستن. بذارید کاملً واضح صحبت کنیم. اگر من اینجا اعلام کنم که من دنبال یه دختر مثلً نیم بینا میگردم که باهاش دوست بشم و هر کس مایله به فلان ایمیل من یه ایمیل بفرسته شاید هیچ کس چنین کاری نکنه. شاید خیلیها اعتراض کنن که دخترا رو چی فرض کردی مرد حسابی. ولی در باطن چیز دیگه ای وجود داره. شاید باشن کسایی که بخوان ایمیل بدن ولی نمیدن. چون احساس میکنن مرتکب گناه بزرگی میشن یا اگر دیگران بفهمن آب روشون میره یا به قول عدسی فقط و فقط به شرط ازدواج تازه اون هم شاید این کار رو بکنم. این محدودیتهاست که هر کدوم از ما رو گوشه ی خونه هامون نشونده و عادیترین روابط در جامعه ی ما که با یک نگاه به سطح شهر میتونیم عادی بودنش رو متوجه بشیم برامون تبدیل به یه اژدهای هفت سر شده. البته آقایون خورده شیشه دار هم کم نیستنها. ولی نباید تر و خشک رو با هم سوزوند. در ضمن این هم بگم آقای مدیرخان. دخترای بینا حالا حالاها باید بدون تا شاید بتونن به گرد دخترای خودمون برسن. تازه شاید.
در ضمن من یه روز مونده باشه به آخر عمرم بریونی رو ازت میگیرم. این خط این هم نشون.

بریونی رو که داغشو به دلت میذارم و اما در مورد بحث اصلیت هم باید بگم که بیناها هم این کار مسخره را نمیکنند که هرکی منو میخواد ی ایمیل بده تا ردیفش کنیم. در کل، نظرت در مورد ازدواج درون گروهی رو تا حد پنجاه درصد رد میکنم چون آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی نمک یعنی وقتی جفتتون نابینا باشید احتمال کوری بچه هم دو برابر چه بسا چند برابر میشه.

چشم مدیر خیالت تخت.
Adasi داش من که چیزی نگفتم دااااغ کردی.
من اصن تو بحث ازدواج و اینجور صحبتا کاملا بیتجربه و ناپخته ام.
پس اصن همه ی حق با شما.
مجتبی داداش بهش بگو اینبارو از خیر اعدام من بذگره.
من گناه دارماااااااا.
اون قضیه ی ماشین حسابم پس میگیرم.‏ خراب بود.

چه خبره اینجا. چه بزن بزنیه. آقا من این ایمیلرو مثال زدم. وگرنه خودمم میدونم چرت و پرته و کار خنده داریه. فقط میخواستم بگم که ما پسرهای نابینا خیلی وقتها اگر بخواهیم هم با یه دختر نابینا و نیمه بینا دوست بشیم در اکثر موارد علارغم میل باطنیشون قبول نمیکنن. در ضمن با یاسر هم موافقم. ما پسرهای نابینا مغرور نیستیم. میخواین بگم یه پسر بینا که توی دانشگاه باهام همکلاس بود درباره ی دخترهای نابینا چی میگفت؟ میگفت: این بیچاره ها چه زندگی سختی دارن. باید تا آخر عمرشون تنها بمونن. نترسید. خودم خدمتش رسیدم. فقط این رو گفتم که کلی قضاوت نکنید. فروغ من از تو میپرسم. تو اگر جای ما بودی و مثلً سعی میکردی با یه دختر نابینا ارتباط برقرار کنی بعد طرف برخوردی باهات میکرد که دیگه جرأت نمیکردی به یه دختر نابینا و نیمه بینا حتا سلام کنی، برخوردت باهاشون چه طوری بود؟ غروری در کار نیست. شاید ترس، شاید دلزدگی یا شاید ملاحظه بگیم خیلی بهتره. در ضمن دختر خانمهای نابینا و نیمه بینا یه کم اعتماد به نفس کاذبشون رو کنار بذارن، ما جرأت بکنیم باهاشون حرف بزنیم، بعد درباره ی ما قضاوت کنن.

درود! به نظر بنده تا زمانی که دختران نابینا و کم بینا که مشکل معلولیتشان ارسی است به نتیجه نرسند که ازدواج کنند و بچه دار نشوند،‏ مشکل ازدواجشان لاینحل باقی خواهد ماند! البته پسران هم از این قائده مستسنی نیستند! آقای نابینای ارسی که فرزند دختر بینایش نابینا شده،‏ آقای نابینای ارسی که فرزند دختر نابینایش کم بینا شده،‏ سه برادر نابینا که بیشتر فرزندانشان نابینا یا کمبینا شده اند،پدر و مادر نابینا یا پدر نابینا و زن بینا که فرزندانشان نافرمان شده اند،‏ اگر بخواهیم درصد بگیریم:‏ در کشور ما چند درصد فرزندان معلولین از جمله نابینایان برای جامعه مفید و چند درصد آسیب پذیر بوده و هستند؟! اما همین درصد گیری را در افراد دیگر جامعه مورد بررسی قرار دهیم! تا بهتر به نتیجه برسیم! نتیجه این میشود که مثلا رئیس آموزش و پرورش فلان شهرستان در مدارس و در جلسه ی اولیا و مربیان تبلیغ میکند که:‏ از ازدواج با معلولین و ازدواج با خانواده های معلولدار بپرهیزید تا جامعه ی ما کمترین معلول را در خود ببیند! در ضمن بنده به علت کم سوادی فقط تجربیاتم را بیان میکنم!‏

آخیش فروغ مرسی نمیدونستم چی بگم حالا هم نمیخاستم عکس العمل نشون بدم ولی دلم نیومد
البته من با آقایون نابینا و بینا خیلی در تماس بودم و هستم
شماره ی خیلی ازونا رو هم دارم ولی خیلی به جا و عادی رفتار میکنیم
حتی من شده وقتایی که چندتا پسر بینا هم که کمکم کردن شمارمو بخان من هم به بعضیشون که صلاح دیدم دادم
واقعن مجتبی خیلی مغروری خیلی
میدونم الآن همه میریزن میگن تو نازک نارنجی هستی و این حرفا ولی اینجا دخترایی که کامنت میذرن همشون نابینان
جدای از هرچیز مجتبی خیلی اشتباه کردی اگه هم کسیرو تحویل نمیگیری لزومی نداشت این جوری بیانش کنی اصلن خوشم نیومد هرکی هم میخاد هرچی بگه برام اصلن مهم نیست

خیلی حرفا دارم ولی شاید لزومی نداشته باشه که اینجا همشو بگم ولی شهروز خیلی به جا گفتی ولی کم گفتی اتفاقن آقایون خرده شیشه دار هستن زیاااااد هم هستن خیلی بی جنبه هم تشریف دارن البته البته دخترای بی جنبه هم هستن ولی فکر نمیکنم به اندازه ی پسرها باشن
من خودم باورتون نمیشه یعنی بچه هایی که منو میشناسن میدونن خیلی راحت با همه ارتباط میگیرم ولی در حدو اندازه ی خودم ولی متأسفانه دیدم خیلی از آقایون پا رو از حریمشون خیلی درازتر میکنن
الکی هم قضاوت نکنین لطفن
باورتون میشه همین هاهاهایی که من مینویسم رو چندتایی به من میگن ننویس پسرا میگن این دختره فلانه بهمانه
یعنی تا اینقدر کوته فکرن و زود قضاوت میکنن
من هم که کاری به کسی ندارم کار خودمو میکنم
پس بی خیال غصه
۱, ۲, ۳,
هاهاهاهاهاها هاهاهاهاها هاهاهاهاها
ببینین من اصلن اهل حاشیه نیستم ولی خودتون به اینجاهاش رسوندین منم اول گفتم ولش کن بعد گفتم نه نه نه نمیشه اگه ما با زندگی آشتی کنیم چی میشه بعد هیچی دیگه هی اون حس درونی ام بهم گفت برو برو برو نذار این پسرا اینجوری بگن خودتو نشون بده این شد که بر این شد خلاصه مجتبی ایشلا این بار که میری همه ی سسها بریسزه رو لباست بعد هم که میای پا بشی پات گیر کنه به ثندلی بیفتی دوباره بلند بشی وقتی میری پولو حساب کنی بخوری تو میز بعد که میای بری بیرون یه سکندری بری,,, بععععله
این پارس آوام که خوب آدمو ضایع میکنه چرا صدای گوسفند میده بذار ببینم قوقولی قوقو
نه فقط گوسفندو خوب میگی مینا خانم اونارو هم تمرین کن فردا ازت میپرسم تازه ناخناتم کوتاه کن

یعنی زهره منو از خنده منفجر کردی این آخر دیدگاهت.
وااااایییی یکی منو بگیره. قش کردم.
خیلی باحال نوشتی.
در مورد بحث اصلیت باید بگم تو جزو دختران نابینای استثنایی هستی که من دیدم مشکلی توی ارتباط گیری نداری.
تازه من هیچ وقت نشده با تو یکی مغرور باشم. خیلی بی انصافی.
در ضمن، خیلی باید خدا را شکر کنید که من ظاهر و باطنم یکی هستش و مثلا توی حرف نمیگم که با همه خوبم بعد در عمل ی چیز دیگه باشم. اون طوری خوب بود فکر میکنی آیا؟

جناب شهروز عزیز!. ما اعتماد به نفس کاذب نداریم. این بیشتر آقایون نابینا هستن که اعتماد به سقفشون ما رو کشته. اعتماد به سقف کاذب.
من یکی با پسر ها کوچکترین مشکل نداشته و ندارم. اگر داشتم روابطم این قدر که حالا خوب هست خوب نبود. با خیلی از پسر های نابینا اصلا نمیشه حرف زد. شما همیشه برای من محترم بوده و هستید, کامنت من هم خطاب به شما نبود

کامنت فروغ شاید خطاب به من بوده.
آخه فروغ به من میگفت که تو فقط واسه خنده خوبی.
شایدم واقعا من جنس صدا یا رفتارم بیشتر به دلقکها بخوره و ندونم. شاید.
فروغ ناراحت نشیا. اینجا همه خودی هستند. منم از حرفی که بهم زدی بهم بر نخورده و از تو ناراحت نیستم. اتفاقا از اینکه باهام رو راست هستی لذت میبرم. طعنه هم نمیزنم. کاملا جدی صحبت میکنم. من خوشحالم که نظرت را واقعی بهم گفتی. این نشون میده تو یک خصوصیت خوب به نام صداقت را داری که اکثر ما دخترها و پسرهای نابینا و بینا ازش محرومیم. کسی هم حق نداره برای این حرف، به فروغ هیچ حرفی بزنه. من خودم طرف حسابم نه افراد دیگه ولی گفتم که بدونی اعتماد به سقف شما دخترها بیشتر از ماست. شایدم دوق. شایدم بووووق.

مدیر من این رو بیشتر خطاب به کس دیگه گفتم نه شما. بعد هم من یکی اعتماد به سقف کاذب ندارم خدا رو شکر!!!.
هر چیز رو که گفتم عین حقیقت بود, عین حقیقت. من در باره ازدواج حرف نمیزنم, چون قیدش رو از همون اول به کل زدم. ولی در باره دوستی, مشکل از ما نیست, مشکل از آقاون هست با اعتماد به سقف کاذبشون. اگر من مشکل داشتم دوستی های به این خوبی با بینا ها نداشتم. چه پسر و چه دختر. پسری که از ۲ متری مامانش تکون نمیخوره حق نداره به دخترا بگه: بچه ننه. هاهاها
بچه ننه. والا من یکی که از اول مهر هنوز مامانم رو ندیدم. پسر از آغوش گرم مادرش بیرون میاد و میره تو اینترنت و به ما میگه: بچه ننه ترسو. اون موقع که من فهمیدم چطور باید با بینا ها رابطه داشت خیلی از شما پسر ها داشتید تو مدرسه نابینایان جهت یابی و عصا زدن یاد میگرفتید. باز هم میگم. تمام کامنت های من بیشتر از همه خطاب به یه کس دیگه بود نه شما جناب مدیر

سلام. ای وای باز هم مثل همیشه هدفچیز دیگری بود و ما باز هم به بی راه رفتیم. و به ترکستان رسیدیم!
یک دست صحبتهای بی اساس که هیچ وقت ما رو به نتیجه نرسوندند.
چون همیشه به جای هم اندیشی میدان جنگ به راه می اندازیم و یار گیری میکنیم.
هر کدوم از ما از یک طرف بوم میافتیم. و دریغ از کمی تعادل.
بسیار جای تعجب چطور میتونیم با یک یا و دو نمونه آزمایش حکمی بدین قدر کلی رو چه در مورد آقآیون و چه در مورد خانومها صادر کنیم؟
برای خودمون خیلی متعسف میشم وقتی میبینم نمیتونیم با هم درست تعامل داشته باشیم.
جالبتر اینجاست بزرگترین و توانمند ترین محققین دنیا هم با چند آزمودنی محدود به نتیجه نمیرسن اما ما نابینا ها چه زود نتیجه بر ما مکشوف میشه
حالا باورم شد که قدر ما رو مسعولین نمیدونند و به راستی ما داریم حروم میشیم این همه استعداد حیف نیست به خدا! بجنبید عالم پژوهش بی حضور ما تاریک تاریک خواهد ماند. دوستان اثلً بینا و نابینا نداره بهتر بگیم این دختر یا اون پسر با اون افکار و اخلاق بدرد ما نمیخوره. مطمعن باشید اگر این طور نگاه کنید موفق خواهید شد. من خودم برای تمامی مواردی که دوستان ذکر کردند نمونه عکس سراغ دارم حیف که بعید میدونم خوندن اون نمونه ها در حوصله جمع به گنجه. .
فقط برای یک نمونه مثالی میزنم دختر نابینایی رو با شرایط بسیار خوب سراغ دارم که یکی از مهمترین شرایطش برای ازدواج نداشتن فرزند است.
پس نباید حکم کلی صادر کرد.
اما یک مطلب در گوشی بعضی از مردهای نابینا اگر در پیشنهادشون برای یک دوستی جدای از ازدواج با استقبال دخترهای نابینا رو به رو نمیشن مهمترین دلیلش این که وقتی خوب دقت میکنی هدف اونها دوستی نیست بلکه تنها سوع استفاده از شرایط اون دختر نابیناست و برای حرفم هم دلایل بسیاری دارم البته ذکر کردم بعضیها. و به گفته افلاتون قانونی که همیشه صادق نباشه قانون نیست.

سعی میکنم, این آخرین کامنت من برای این پست باشه جناب آقای یاسر: از ده فرسخی خیلی از پسر های نابینا نمیشه رد شد از بس خشن و بد اخلاق هستن. گفتم, من به ازدواج فکر نمیکنم چون نابینای مطلق هستم, از بچه به شدت بدم میاد و زمانی که درسم تموم شه بخاطر دور اندیشی پدرم تا اندازه ای توان مالی خواهم داشت که از نظر مالی به مرد نیاز نداشته باشم. از نظر روحی هم گور بابای ضرر. تحمل میکنم… من تا ۲ سال قبل هیچ پسر نابینا رو نمیشناختم, هیچ کدوم رو. حالا هم که میشناسم به جز ۳, یا ۴ نفر بقیه رو باید باز هم فکر کنم که نمیشناسم. درسته, تو رابطه با بینا درک نیست. من منکرش نیستم. ولی خشونت هم نیست, بد اخلاقی هم نیست, غرور زیاد از هد هم نیست… این ها تمام چیز هایی هست که تو این مدت از پسر های نابینا دیدم

دقیقا فروغ.
تو پسرهای نابینای بد را دیدی، منم دخترهای نابینای بد را.
اینه که هیچ کودوم از ما از نقطه ی مقابل هم دیگه خاطره و یا تجربه ی خوشی نداریم!
به هر حال من ازدواجم با فرد بینا حتمیه البته اگه و اگه و اگه قصد ازدواج کنم. فعلا که فقط بهش فکر کردم و با ازدواج خودم مخالفم.

بابا مجتبی چرا هی دنبال اینی که بحثو سریع تمومش کنی بره پی کارش.
بذار دو نفر از کوره در برن بشینیم یه خورده بخندیم.
به جان خودم خیلی حال میده.
بر و بچ ولش کنید این مجتبای متفکرو.‏ به بحث شیرین خودتون بپردازید.
این بحث همینجا و به طور عمومی باید به نتیجه برسه.
فروق و شهروز و یاسر و ظهره ادامه بدید که تازه داریم استفاده میکنیم.
زود باشید دست بجنبونید تا سرد نشده.
دمتون گرم.
فقط سریع باشید.
بازم دمتون گرم.
ای وای ببخشید داشت ‏adasi رو یاااادم میرفت.‏
خوب حالا که یادم نرفت.
هیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهو.

سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلام! دوباره به لکنت افتادم،‏ از بس حق حق گریه کردم،‏ سنم یک سال افزوده شد! عزیزان چرا بچه ننه ها به کلمه ی بعضی از دخترها دقت ندارند! تازه من انتظار داشتم صدتا خانم بسیج شده و با التماس از مدیر خواهش کنندکه یا کامنتهای مرا بپاکد،‏ یا به کلی نام مقدس عدسی را از محله حذف نماید! خانمها لطف کنید اگر کامنتی در جواب نظرات بنده میگذارید نام عدسی پوست کلفت را در آن بنویسید تا باعث رنجش پسران نازک نارنجی و بچه ننه های محله نشید!درسته که من ‏۱۳ساله هستم و بیسوادم،‏ اما تجربیاتم اندازه پدربزرگ شماست!‏

سیلاااااام بیبین کارادا مجتبی هاهاها
مرسی آره خدایی تو اون هفته که خودت به من سلام کردی من هنگ کرده بودم تو لفط داری ولی حرفت خیلی سنگین بود دیدم سکوت جایز نیست
خوشحالم که خندیدی ایشلا همیشه شاد باشی
بچه ها به خدا من نه ذهره ام نه ضهره ام نه ظهره ام بابا پارس آوا که تلفظ اسم منو درست میخونه زهره زهره زهره مظاهری مظاهری مظاهری اینم فامیلمه اشتباه دیگه ننویسینااااااـااااا

به هرحال خواهش میشه
هوهوهوهو

سلام و درود خدمت شما عزیزان
مجتبی عزیز در مورد نگرش تون درباره دختر های نابینا کاملأ مخالفم
ولی برای این که بحث را به نتیجه برسونم.میخام بگم
شهروز جان بیا با هم بریم بیرون بگردیم, خوش بگذرونیم هر چی هم که خاستی مهمون من نمیخاد از مجتبای خسیس در خاست بریونی کنی خودم واسط میخرم.
تعارف هم نمیکنم.
به امید اینکه همه دلها با هم مهربون بشه

ششششلام بشه ها!ببینید شه وژی پیدا کردم یه معتاد واقعی شدم! این بهاره تو این زمستون سرد دیگه از کجا پیدا شده!اصلا اهل کجاست که محله رو به باژی گرفته؟! شهروژ خودتو لو بده وگرنه میام تهرون حالتو میگیرم! شماره من ‏۰۹۱۳۷۱۷۱۲۸۲‏ هاهاهاهاهاهاهاheheheheheheheheheheheheheheherherherherherheheheheheهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

سلام اومدم فقط چند نکته رو یاد آور بشم و برم. اولش که هم خودتون این محدودیت رو دارید و هم خواهرتون این توهین هایی که کردید شامل حال خواهر خودتون هم میشه. دوم این که دختر های نابینا خیلی هاشون بهتر از دختر های بینا هستند و ممکن موفقتر از بینا ها باشند. سوم اینکه, پسر های نابینا که با دختر های بینا ازدواج کردند با مشکلات زیادی رو به رو شدند خیلی ها این مشکلات رو تحمل کردن و دارن به زندگیشون ادامه میدند و درصد کمی از آنها زنهای بینا رو طلاق دادن و رفتن با نابینا ازدواج کردند. این حرف هایی که میزنم از خودم در نیاوردم این حرف هایی که زدم هم شنیدم و هم دیدم. آقایونی که تصمیم دارید با بینا ازدواج کنید قبل از ازدواج به فکر مشکلات بعد از ازدواج هم باشید. من نمیگم ازدواج نابینا با نابینا خالی از مشکلات هست ولی باور کنید که مشکلات ازدواج نابینا با نابینا شیرینتر و بهتر هست و میشه باهاش کنار اومد ولی مشکلاتی که در ازدواج نابینا با بینا هست به سختی میشه باهاش کنار اومد و تحملش کرد. میخواستم چند تا از مشکلات ازدواج نابینا با بینا رو بنویسم ولی دیدم کامنتم خیلی زیاد شد. راستی زهره و فروغ کامنتتون رو تعید میکنم. خوش باشید بای.

سحر عزیز، شما چرا جوگیر شدی؟!
من که به شما شک ندارم. شما به خودت شک داری آیا؟
نمیگم شک داریها. ناراحت نشی دوباره. دارم میپرسم. این جمله ی قبلیم فقط پرسشی بود.
من چه وقت به کی توهین کردم.
ببین، ی مثال ساده واست میزنم:
اگه دو تا نابینا باهم ازدواج کنند و بچه نداشته باشند که خیلی حال گیری هستش.
اگه دو تا نابینا باهم ازدواج کنند و بچه داشته باشند احتمال زیاد نابینا میشه.
اگه دو تا نابینا باهم ازدواج کنند و بچه داشته باشند و بینا هم از آب در بیاد، از افراد فامیل شما الگوگیری میکنند.
شما میگی مثلا بچه نقاشیش را، رنگها را و شکلها را از بیناهای فامیل یاد میگیره. درسته یا نه؟ درسته دیگه. از والدینش که جفتی نابینا هستند نمیتونه یاد بگیره.
خوب. حالا ی بحثی هست توی روانشناسی به نام الگوگیری.
یعنی بچه از هر کسی بیشترین بازخورد را بگیره، از همون فرد هم الگو میگیره.
نمیشه به بچه بگی برنامه کودک نبین که! پس بچه مجبوره و باید با ی فرد بینا غیر از والدینش که نابینا هستند کارتون ببینه. بچه دوست داره شکلهای توی تلویزیون را بپرسه. این کیه؟ اون چیه؟ این چه رنگیه؟ چرا این اون طوری شد و از این سوالها که همه ی بچه ها از والدینشون میپرسند. حالا بچه ی زوج نابینا باید از یکی دیگه بپرسه پس از اون فرد الگو میگیره.
نمیشه که به بچه بگی نقاشی نکش. نوشتن حروف را تمرین نکن. فوتبال و والیبال بازی نکن. در مورد انتخاب لباسهات از ما نپرس چون ما نابیناییم. میشه؟ نمیشه. پس یکی باید این وسط بینا باشه. بینا. الگوگیری. بچه. ندیدن. اینها واقعیت زندگی هستش. کمک اطرافیان صحیح ولی تا کی؟ تا کجا؟ تا وقتی بچه بزرگ بشه و بفهمه هشتاد درصد دنیا که دیداری بوده را از غیر از والدینش یاد گرفته؟ تا زمانی که متوجه بشیم بچه ی ما عقده هایی درونش داره که به هیچ کس حتی به ما و حتی به مشاور نمیگه؟ تا کی؟ پاک کردن صورت مسئله و حذف بچه هیچ دردی را دوا نمیکنه. واسه همینه که باید یکی این وسط ببینه!
در ضمن، کامنتت اگر محتوا داشته باشه مشکلی نیست. شما دو صفحه بنویس. اگر بچه ها میگند که من اینجا رییسم پس من میگم طوری نیست. کامنت طولانی بنویس. خود دانید.

سلام. به جان خودم اگر اتفاق خاصی نیفته این دیگه کامنت آخرمه. خانم مرادی از این که کامنت گذاشتید ممنونم. ولی تا حدی به مجتبا و امثال مجتبا حق بدید. خیلی از بچه های نابینا و نیمه بینا خانم یا آقاش هم فرق نمیکنه به دلیل ضعفهای ملموس در سیستم آموزش و پرورش استثنایی کشور و فقر فرهنگی و پرورش نامناسب توسط خانواده درست اجتماعی نشدن و تعدادشون هم متأسفانه کم نیست. حالا از شانس مجتبا این بنده خدا با این گروه زیاد برخورد داشته و این طرز فکر براش پیش اومده. ولی من مجتبا رو نمیدونم ولی خود من خیلی دخترهای نابینا و نیمه بینا رو دیدم که کاملً یک سر و گردن بالاتر از حتا دخترهای بینا بودن. از لحاظ رفتار و نوع تعاملات اجتماعیشون عرص میکنم. دلیلش هم این بوده که در مراکز استثنایی تحصیل نکردن. این رو خودشون گفتن. درسته امکانات همه جای کشور مناسب نیست. ولی دلیل نمیشه که سیاستهای افتضاح مدارس نابینایان رو نادیده بگیریم. یه پادگان یا نهایتً اردوگاه برای پسرها و یه مرکز قرنتینه برای دخترهاست. درباره ی ازدواج با بینا هم با شما موافقم. من کسانی رو میشناسم که نمیتونم اسم بیارم ولی افراد شناخته شده ای بین نابیناها هستن که با خانم بینا ازدواج کردن و حتا با این که بچه داشتن جدا شدن. البته باز هم اضافه میکنم که در هر موردی استثنا وجود داره.
بهاره خانم همین که حرفش رو زدید کلی ارزش داشت. شهامت شما مثال زدنیه. بعضیها یاد بگیرن. یه بریونی گفتیم بده رفت تا دانشگاه هاروارد و سربن و کمبریج تا از مضرات بریونی اطلاعات بگیره. ولی من میگیرم. من این بریونی رو ازت میگیرم. عدسی تو هم جای این حرفا شارژی که باختیو بده بعد نظر بده.

آقایون نابینا!. خواهش میکنم که من رو ببخشید. ولی یک حرفی رو باید به شما بگم که از دیشب تا حالا هر چقدر که با خودم کلنجار رفتم, آخرش دیدم که نمیتونم نگم:
این رو با ارز معذرت به تمام شما میگم, هرچند که حقیقت محز هست:. درسته شما به خیلی از شما ترجیح میدید با یه دختر بینا دوست بشید یا ازدواج کنید. در باره دوستی حرفی نیست. ولی در باره ازدواج: این حقیقت رو هم من میدونم و هم خود شما: دختر بینایی که حاضره با شما ازدواج کنه, در ۹۹ درصد مواقع و موارد, یا مشکل مالی داره, یا مشکل خانوادگی, یا اصلا خانواده نداره, یا جهیز نداره, یا یه مشکل جسمی به شکل دیگه داره.
بخاطر دوتا چشم سالم, خیلی از شما به ازدواج با دختری که سطحش خیلی پایینتر از خودتون هست راذی میشید. اگر هم مشکل ژنتیکی داشته باشید, اصلا نمیشه تضمین کرد که بچه بینا باشه.
من رو ببخشید, ولی خدایی حقیقت رو گفتم, واقعیت هم خیلی وقتا یه کمی تلخه. شاد باشید.

آقای خادمی من جوگیر نشدم به خودم هم شک ندارم. من چیزی که نوشتم حقیقت بود مشکلاتی که توی ازدواج نابینا با بینا هست بیشتر از مشکلات داشتن بچه توی ازدواج نابینا با نابینا هست. من چند تا از مشکلات رو میگم ولی این رو هم بگم که شما تا با مشکلات رو به رو نشید ما هرچی بگیم قبول نمیکنید. اول این که همانطور که خودتون میدونید امروزه جامعه ی ما طوری شده که اکثر اشخاص دوست دارن به سر و وضع ظاهری خود برسن مخصوصً خانم ها, وقتی شما با یک دختر بینا ازدواج میکنید وقتی از لحاظ ظاهری به خودش میرسه مثلً یه لباس قشنگ میپوشه یا موقع بیرون رفتن آرایش میکنه دوست داره یکی تعیدش کنه و اون کسی هم که باید تعیدش کنه شوهرش هست خب وقتی شما نمیبینی چطوری میخواهید تعیدش کنید وقتی نتونید تعیدش کنید و حتی توی خیلی از کار هایی که انجام میده دوست داره شما تعیدش کنید و بهش محبت کنید وقتی نتونید خلع هاشو پر کنید خب اون هم میره محبت هاشو از جای دیگه کسب میکنه که ظاهرش رو تعید کنه. یکی دیگه از مشکلات این هست که وقتی یه بینا با شما ازدواج میکنه شاید اول ازدواج شما رو بپذیره ولی بعد از یکی الا دو سال وقتی با مشکلاتی که به علت نابینایی هست رو به رو میشه نمیتونه بپذیره, مثلً این که نمیتونه بپذیره که شما موقع بیرون رفتن همراهش هستید و احساس خجالت میکنه کسر شعنش میشه که شما شوهرش هستید به همین دلیل هم یک سری از مکان هایی رو که میخاد بره شما رو نمیبره چون باعث کسر شعنش هستید. مشکل دیگه این هست که زندگی نابینا و بینا موجب این میشه که زندگی به دست زن بیفته و زن سالاری به وجود بیاد و مرد فقط نقش درآمد منزل رو داشته باشه و در طول زندگی همیشه مورد سرزنش خانمش قرار میگیره.

من برای مشکلاتی که گفتی جواب دارم و میدم ولی شما هم امیدوارم واسه مشکلات و سوالاتی که در مورد ازدواج دو نابینا و مشکلات دیداری بچه و عقده ای شدنش مطرح کردم و پرسیدم و مسکوت گذاشتید جواب داشته باشید.
تعریف یک نفر از خانمش اون قدر مسئله ی غیر قابل دسترسی نیست و محبت کردن از تعریف کردن خیلی خیلی مهم تره. این را آقای محمدرضا قنبری توی یک نظرسنجی از یک عالمه دختر بینا تایید کرد و اکثریت قریب به اتفاق دخترهای بینا گفته بودند محبت کردن شوهر بهشون از تعریف شوهر از ظاهرشون مهم تره. البته نمیگم صد درصد ولی جامعه ی آماری با نمونه برداری پایه ریزی میشه پس این نمونه که اکثریتش محبت شوهر را به تعریف شوهر ترجیح دادند، مشکل اول را تا حد زیادی از پیش پای ما برمیداره. در ضمن مرد نابینا با زرنگی و به خاطر سپردن شکل لباسهایی که خانمش میخره و نوع آرایشش و حتی با لمس میتونه متوجه اگر همه اش نه ولی متوجه خیلی از این موارد بشه و از خانمش تعریف کنه یا نظر بده.
دوم. اگر یک دختر عاقل بینا تصمیمش را از اول بر پایه ی احساسات نگرفته باشه، نگاهها را تحمل میکنه و میدونه برخورد جامعه با شوهر نابیناش از فرهنگ ضعیف مردمش نشات میگیره. من خیلی از نابیناهایی که زن بینا دارند سراغ دارم حتی در زندگی خصوصیشون هم دچار مشکل نشدند. نه با خودشون نه با بچه هاشون. دو تایی مث دو تا بال، مکمل هم دیگه بودند. ولی اگر دختری از روی احساسات بیاد جلو، بله. مشکل قطعیه. نابینا و بینا هم نداره. پس اینم تا حد زیادی مرتفع هستش.
سوم، نابینا عقل داره و فقط چشمش کار نمیکنه. اگر این مسئله را به خودمان گوشزد کنیم، متوجه میشیم که مرد اتفاقا نقش مدیریت خانه و خانواده را خیلی خوب میتونه ایفا کنه به شرطی که سواد و درک و شعورش را داشته باشه. تا اونجایی که من میدونم، سواد و درک و شعور مدیریتی ربطی به نابینایی نداره.
نابینایی که دست و پا چلفتی باشه، مطمئنا با مشکل برخورد میکنه ولی کسی که مهارتهای تعمیراتی، عاطفی، مالی، فنی، مدیرتی و غیره را داشته باشه فقط از لحاظ دیداری کم میاره نه چیز دیگه ای.
ولی آیا در مورد صحبتهایی که من در جواب نظر قبلیت مطرح کردم، شما چه قدر حرف داری که مربوط باشه به نقطه نظرات من؟ چه قدر جواب داری واسه ی مشکلات فرزند والدینی که جفت نابینا باشند؟
موفق باشی.

کم آوردی سحر جان.
کم آوردن شاخ و دم نداره که!
قرار نبود قانع کنیم هم دیگه را، قرار بود نظراتمونو بگیم که شما باید با توجه به کامنت من نظر میدادید ولی حدس میزنم به احتمال ۹۹ درصد جواب خاصی ندارید جز تکرار مکررات.
اگرم نظر دارید باید بنویسید تا من بفهمم که اشتباه کردم.
البته قبلش کامنت مربوط به بچه که جوابتون دادم را بخونید و بعد نظر بدید.
اگرم نه که دیگه هیچی. بحثی نداریم.
خوش باشید.

فقط پول نیست که….
خانواده, قیافه, فرهنگ…
شما دوستان نابینای من با این اخلاق های خوب به درد همون دختر ها میخورید. دختر هایی که من یک عمر توی مدرسه از دوم ابتدایی تا پیش دانشگاهی دستشون میانداختم. خوش بخت بشی مدیر جان. تو همیشه به درد خندیدن میخوری, همیشه. حتی وقتی که ازدواج کنی. آه جای بچه ها چقدر خالی هست. خالی هست جای اون بچه ها که به من گفتن: مدیر گوش کن بر خلاف تصور و اعتماد به سقفش اصلا قشنگ از نظر قیافه نیست. همون دختر های بینای خوب, بینا هایی که پسر و دخترشون زندگی رو برای من شیرین و لذت بخش میکنن. شیرینی ازدواج هم نمیخوام مدیر. ولی خیلی دوست دارم یک بار خانومت رو ببینم. این از هر شیرینی گران بها تر هست.

بیایید. من خاله زنک بازی در نمیارم ولی ببینید نماینده ی دخترهای نابینا، فروغ خانم در نهایت زشتی و زنندگی به من میگه فقط به درد خندیدن میخورم.
اینی که میگه من زشتم و بحث را به اینجا میکشه، این یک امر طبیعی در روانشناسی هستش. کسایی که راه به جایی نمیبرند، دست به فرافکنی و نسبت دادن صفات نامربوط به دیگران میزنند بلکم تخلیه شوند.
البته اگر با گفتن این چیزها به من، راحت شدی، بازم جای شکرش باقیه که نزنه به مغزت ی جا خودکشی کنی مث اون روز که پیش ریاست دانشگاه داشت این اتفاق می افتاد.

من نگفتم زشت هستی, گفتم اون اندازه که خودت فکر میکنی قشنگ نیستی. این رو هم که به درد خنده میخوری بارها و بارها بهت گفتم, اینجا بار اولم نبوده.
هر چیزی رو هم که تا حالا اینجا نوشتم خودت میدونی مدیر, میدونی که حقیقت بوده. اعتماد به سقف, پایین بودن سطح دختر هایی که با شما ازدواج میکنن, و … تمامش حقیقت هست. در باره قیافه به یک نکته از همون اعتماد….. خواستم اشاره کنم. من کم نیاوردم, خودت هم میدونی, به اندازه ای که تا حالا شما, و عون جناب adasi اینجا از دختر ها بد گفتید براتون جواب داشته و دارم. البته در باره بچه, جواب ندارم بخاطر این که هیچ چیز راجع بهش نمیدونم, و نمیخوام هم که بدونم

خودکشی؟؟؟ اقرار میکنم که توانش رو ندارم. تو دنیا فقط جرعت این یک کار رو ندارم. و در این یک مورد بقول adasi ترسو هستم. در باره رعیس دانشگاه هم خودکشی نکردم مدیر. چیزی رو که میخواستم ازش گرفتم, به طور تمام و کمال, حتی کامل تر از اونی که میخواستم بگیرم. اون چیز که تو دنبالش اون روز بودی… یه اتاق تک نفره. چیزی که خودش گفت: به خانوم ها نمیده ولی داد. اتفاقا بر اساس همین بود که که تو کامنت های قبلم گفتم: بچه ننه خودتون هستید

دیگه کار داره به خون و خونریزی میکشه ها. لطفً بحثها رو شخصی نکنید. عده ی زیادی دارن این کامنتها رو میخونن. وقتی ما نمیتونیم در مورد عقایدمون با هم بحث منطقی و درستی داشته باشیم وای به حال مسائل دیگه. هردوتون هم فروغ و هم مجتبا دارید به هم توحین میکنید. اگر قراره اینطوری ادامه پیدا کنه کامنت ندیم و پست رو ببندیم خیلی بهتره. ظاهر زشت یا زیبا رو خدا داده و کسی خودش اون رو انتخاب نکرده. ولی شخصیت چیزیه که خودمون به دستش میاریم. فکر هم نمیکنم مجتبا این محله رو با هزارتا مشکل مالی و فنی و خیلی مشکلات دیگه درست کرده باشه که ما بیاییم اینجا بهش بخندیم. هر کس بلده بهترشو بزنه من خودم زودتر از همه عضو میشم. این دیگه دختر و پسر نمیشناسه. ما هممون اول انسانیم. قرار نیست چیزهایی که باعث رنجش و توحین به شخصیت انسانیمون میشه رو مطرح کنیم. همین مجتبایی که فروغ بهش میخنده قابلیتها و تواناییهای خودش رو وقف این محله کرده. فقط یک نفرتون یک روز مدیریت این سایت رو بر عهده بگیرید تا متوجه سختی کار بشید. خندیدن به افراد بینا و نابینا به خاطر چیزهایی که خدادادین و اختیاری برای داشتن یا نداشتنشون نیست اصلً کار درستی نیست. ولی مطرح کردن گذشته ی افراد و این که توی مثلً دانشگاه و فلان وقت در مقابل رئیس دانشگاه چه کاری میخواست بکنه هم درست نیست. یا بحث منطقی کنید یا بیخیال شید که احترامها از بین نره. لا اقل من خودم تا بحث به جریان منطقی خودش برنگرده کامنت نمیدم. نمیدونم فهمیدید یا نه. ولی افراد بینایی وارد محله شدن و دارن مطالب رو میخونن. این کامنتها رو ببینن که آلرومون رفته.

بحث ما خیلی به بی راهه رفت, تقصیر من هم بود قبول دارم. ببین مدیر جان, این سایت شما هست, اختیارش هم با خود شما. ولی هیچ جا, حق نداری دختر های نابینا رو تحقیر کنی, چون اگر ما چشم نداریم تو هم نداری. هیچ کدوم از شما پسر های نابینا چشم ندارید. از ما هم بالاتر نیستید, از هیچ نظر که به خودتون اجازه میدید این طور در باره دخترا حرف بزنید و چیزی بنویسید.
یک طوری حرف میزنید که آدم فکر میکنه بجای دوتا چشم, چهار تا دارید, اون هم نه چشم آدم, بلکه چشم تیز بین عقاب.

البته فراموش نشه من دخترهای نیمه بینا را هم جزو بیناها میدونم. یعنی برای من ازدواج با یک فرد بینای کامل و ازدواج با یک نیمه بینا در یک سطح هستش.
بالاخره من معتقدم همیشه الزاما مامان بچه باید بینایی داشته باشه ولی بابای بچه الزاما خیر. مامان بچه خیلی بیشتر از پدرش با بچه در ارتباطه به غیر از مامان های شاغل.
شهروز جان، من باید یک کوچولو از مزه ی کاری که کردند را بهشان میچشاندم تا تجربه ی تلخی که دچار من کردند دچارشان بشود.
شخصا از حاشیه متنفرم اما انگار ناخواسته توش گرفتار شدم.
بالاخره، در نهایت، از نظر من پسرها اول باید بلوغ فکری و جسمی و مالی داشته باشند، دوم باید کسی در سطح خودشون که نیازهای حال و آیندهشون را برطرف کنه انتخاب کنند سوم مطمئن بشند رابطه بر پایه ی حباب احساس شکل نگیره.
خوش باشید.

جناب شهروز عزیز!. شما خودتون میدونید که آقایون این بحث و تحقیر ما خانوم ها رو شروع کردن, من هم جوابشون رو دادم. به شیوه خودشون. وگرنه اگر این چیز ها رو که خدایی دور از انصاف و منطق بود نمیگفتن من مجبور نمیشدم تا این اندازه تند جوابشون رو بدم…
تو این پست و کامنت هاش بود که فهمیدم, نظر واقعی آقایون در باره ی خانوم ها نابینا چیه!!!. اون هم بخاطر عیب جسمی که خودشون هم دارن و فقط مخصوص ما نیست. به هر حال شاد باشید تا همیشه, شاد, موفق و خوش بخت…

آقای خادمی من نمیگم وجود بچه در زندگی نابینا ها باعث مشکل نیست ولی این هم راه حل داره. والدین باید در کودکی به اون یاد بدند که چطوره باهاشون رفتار کنه مثلً در مواقعی که میخاد شیعی به والدینش نشون بده با لمس نشونشون بده اگر هم که اون چیز تصویری بود خب مجبوریم بهش بگیم بره از کس دیگه بپرسه یا خودمون جواب سر بالا بهش بدیم. در مورد یاد دادن نقاشی هم مثل بینا ها از آموزش های آکادمیک استفاده کنیم و بفرستیمش کلاس. سن بچه وقتی به ۳ سال رسید خودش خیلی چیز ها رو یاد میگیره و میفهمه که چطور با والدین نابینایش رفتار کنه.

سلاملکم بر عزیزانِ آتیشی و خشمگین :دی
عرضم به خدمتتون که بنده اومدم اینجا یه پیام بازرگانی ای پخش کنم و برم ..
ینی من عاااااشق این بحثای دختر و پسری بیدم .. اصلا تا حدی مذکر و مونث نژاد پرست میشن که آدم فکر میکنه هر کدوم از دوتا کره ی جداگونه تالاپی افتادن رو زمین ..
عرضم به خدمتتون که بینا و نابینا(کلا معلول و سالم) فرقی نداره .. اخلاق نداشته باشی حتی عزیزتریناتم ازت دور میشن ..
پس عوضِ اینکه یکی یچی بگه ۲۰ نفر بریزن سرش و اونم باز یچی دیگه بگه به اخلاقاتون بپردازین .. اگه اخلاقتون خوبه خوب ترش کنین .. اگه خاکستریه اقلا توسی کم رنگش کنین .. اینو به خودمم میگم ..
این که بهم بگین تو فلانی تو بهمانی ینی چی؟ آخرش که چی؟ جز اینکه امشب که دارین میخوابین فقط به این حرفا فکر می کنین و مرورش می کنین بعد یهو میگی اه خدای من چرا عوضِ اون جواب یه جوابِ دندون شکنِ دیگه ندادم به فلانی .. اه اه اه دفعه ی بعد حسابی بارش می کنم ..
دوزتان ریلکس ریلکس ریلکستر ..
پایان پیام ها :دی

مجدداً سلام
گفتم تا بحث رو جمع نکردید برید منم یکی دو تا مطلب مرتبط و نا مرتبط بگم برم “و ببخشید هم که دیر اومدم یه کمی کار داشتم نمی رسیدم دقیق بخونم و خب بکامنتم”:

اصلاً اولش که من نفهمیدم چرا شما دختر و پسر های نابینا و نیم بینا می خواید با هم دوست بشید و منظورتون از دوستی چی هست و دوستی رو چه مدلی تفسیر می کنید؟ آیا دوستان هم جنس شما کافی نیستند؟ چه نیازی در شما هست که دوستی با غیر هم جنس می تونه اون رو حل کنه؟ این سؤال من ربطی به قرن حاضر و دو قرن پیش و چهار قرن بعد هم نداره؟

اعتماد به نفس کاظب رو هم باید تفسیر کرد هم در مورد خانم ها و هم در مورد آقایون.

با صحبت های درنا خانم که گفتند: “بعضی از مردهای نابینا اگر در پیشنهادشون برای یک دوستی جدای از ازدواج با استقبال دخترهای نابینا رو به رو نمیشن مهمترین دلیلش این که وقتی خوب دقت میکنی هدف اونها دوستی نیست بلکه تنها سوع استفاده از شرایط اون دختر نابیناست” شدیداً موافقم حالا یا از لحاظ احساسی یا از دیدگاه های دیگه.

با صحبت های جناب خادمی در مورد رفتار های غیر عادی بعضی از ما نابیناها و نیم بیناها حالا چه دختر و چه پسر سلولی موافقم و ای کاش هر کدوم از ما این صحبت و صحبت های مشابه رو تلنگری به خودمون حساب کنیم و سعی کنیم که این مدل از رفتار هامون رو بشناسیم و مرتفعشون کنیم و گمان نکنیم خودمون هیچ مشکلی نداریم اصلاً مقصودم با فرد خاصی نیست ولی خب آقای خادمی با اجازه شما رو مثال می زنم فقط مثال مثلاً آقای خادمی گفتند من خودم عادیم یعنی تو یه محیط عادی بزرگ شدم و مشکلی ندارم این خودش باعث میشه اگه هم یه رفتار غیر متعارفی در ما باشه اون رو نشناسیم و هیچ وقت بهتر و بهتر و عالی نشیم همیشه جایی رو باقی بذاریم تا بقیه بتونند با ما راحت باشند و مشکلاتمون رو بهمون گوش زد کنند بذاریم مورد انتقاد دیگران قرار بگیریم تا بهتر بشیم نه اینکه همیشه منتظر تشویق و تمجید باشیم.

نمی دونم چی شد که بحث کشید به ازدواج بینا و نابینا ولی همون طور که قبلاً هم به نتیجه رسیده بودیم نمیشه یه نسخه رو برای همه پیچید و هر کی موردی باید وضعیت خودش و طرفش رو بسنجه و وارد زندگی مشترک بشه، توی هر زندگی مشترکی مسائل و مشکلاتی هست که فرقی نمی کنه بینا باشی یا نابینا اجتناب ناپذیر در مقابلت هستند و این برخورد منطقی و صحیح خود فرد هست که اون مشکل رو گاه از شکلات هم شیرین تر می کنه و اصلاً بجای مانع ازش بعنوان یه سکوی پرتاب استفاده می کنه و گاهی برخورد ناصحیح که ناشی از عدم بلوغ اجتماعی فرهنگی عقلی هست سبب میشه حتی هیچ هم به مشکل بزرگی تبدیل بشه.

صحبت های منطقی و بسیار زیبای شهروز خان رو هم به قول فیس بوکی ها لایک می کنم و به قول خودم بلد ایتالیک فقط یه چیز “ملاحظات” دختر خانم ها در مقابل برخوردشون با پسر ها ناشی از “ترس” نیست این “عفت و حیا” هست که متمایز کننده اصلی زن و مرد هست چون زن و مرد طبق طبیعتشون بهم کشش پیدا می کنند و همین میشه که نهایتاً بحث ازدواج و نمی دونم ادامه نسل پیش میاد و همین عفت و حیا هست که باعث میشه دیگه هرکی به هرکی و هرچی به هرچی نشه و بازم میگم “حیا و عفت بانوان” مختص به زمان و مکان نیست برای همه نسل ها در همه زمان ها و همه مکان هاست چون یه امر فطری هست.
خب دیگه یادم نمی یاد چی میخواستم بگم پس شاد باشید تا همیشه

درود.
چرا باید بین جنسیتها فرق باشه؟
من یک دختر و با یک پسر فرقی واسم نداره، با هر دو به عنوان انسان دوست میشم، صرف نظر از جنسیتشون.
در ضمن: من حیا را فطری نمیدونم. حیا ساخت دست بشره. حیا یک فرهنگه که قالب شده. بد یا خوبش را کاری ندارم فقط فطری بودنش را میگم که نیست یعنی باشه هم پنجاه درصد فطریه.
راستی اگر شما به سو استفاده عجیب و پیچیده و سازمان یافته ی برخی پسرهای نابینا و بینا از دختران نابینا باور دارید، بدانید که اولا باید مشکل را در نطفه خفه کرد نه که سراغ ساقه و برگ رفت. ریشه را خشک کنید!
البته که این سو استفاده در جامعه ی افراد بینا بیداد میکنه و چیز تازه ای نیست که المش کردید.
من اگر اعتماد به نفس کاذبی که دارم را هم نداشتم که دیگه هیچی کلاهم پس معرکه بود.
من از گوشزد شدن مشکلاتم ناراحت نمیشم ولی یکی بیاد توی روز روشن توی سایتت بهت بگه تو واسه خنده خوبی، چه حسی به شما دست میده. بعدم بگه که من چند بار قبلا اینو بهت گفتم. این یعنی دقیقا چی؟ چیو نشون میده؟ نه که حرص بخورم ها! والا دکتر گفته اصن واسه پوستت خوف نیست. تازه اگه گریهم بگیره که دیگه وااااییی! ی وخ دیدی ریمل چشمامم میریزه. همی طوری گفتم که دو دو تا چهار تا کنید بعد بگید.
دوست نبودن و معاشرت نداشتن جنسهای مخالف باهم دیگه، کمبود زمینه های برقراری ارتباطات اجتماعی را به دنبال داره. اینم جواب سوال اولتون.

درود! مجتبی جون عزیزم زیادی حرس نخور!ممکنه دوباره سرما بخوری! راستی این مسعود دیگه از کجا اومده؟! شمارشو بده تا حالشو بگیرم تا دیگه جرإت نکنه مسائل جدی رو با شوخیاش قاطی کنه! آهای مسعود زنگ برن کارت دارم! تو با چه جرإتی پاتو توگش بچه های محله کردی؟! قابل توجه خواهران و برادران محله:‏ از گفته های هرکس که ناراحت شدید اعلام کنید یا در اسکایپ بنده بنویسید تا خودم حالشو بگیرم! اسکایپ بنده این است،azizollahpajoohandeh مجتبی جون قبوله که من پلیس و شیطون محله باشم؟! ازین پس هرکه خواست بجای من شیطونی کنه با پلیس طرفه!‏

جان بچه های نداشتمون اینجارو فقط تا فردا درشو تخته کنین من بشینم درس بخونم، شنبه دو تا امتحان دارم هیچیه هیچی نخوندم همش دارم اینجارو می خونم 🙁 نجاتم بدین .. من نمیخوام مشروط شم 🙁 ماماااااااااااان 🙁
——————————
درضمن مجتبی خان منم یکی از همین بی آبرو ها هستم خجالت نکش 🙂 وقتی نمره هام بره تو ساید صدای فریادای بابام به گوش شمام میرسه خخخ
(مزاح فرمودیدم :دی )

یعنی از من که قراره احتمالا با هشتو نه مشروط شم بدتری؟
از غیب خبرم دادند قراره این ترم از عرش معدل الفی به فرش معدل ییی نزول درجه پیدا کنم!
اتفاقا توی ده بیست پست قبلم گفتم که قراره گوشکن را به لیست مواد مخدر خطرناک بهداشت جهانی اضافه کنند ولی نفهمیدم سر انجامش چی شد!

سلام سلام صدتا سلام! ضمن درود فراوان و عرض ادب خدمت کلیه ی همنوعان عزیزتر از جانم! بنده قصد آزار حیچیک از همنوعان را نداشته و ندارم! اگر مطالب مرا با دقت خوانده باشید،‏ بنده در اول مطالب خود نوشته ام:‏ بعضی از خانمها متإسفانه با چنین مشکلاتی روبرو هستند،‏ سپس به مشکلات اشاره کرده ام،‏ خانمهای محترم چرا شما خود را جزأ آن بعضیها تصور میکنید و از شیطون محله دلگیر میشوید؟! در ضمن بنده یک خواهر نابینا دارم که با ‏۲سال تفاوت سنی با هم بزرگ شده ایم و یکدیگر را قبول داریم و در بیشتر کارها با یکدیگر مشورت و تبادل نظر میکنیم!ما بجز خواهر و برادر بودن با هم دوستیم! خانمهای گرامی:‏ اخلاق مردها عجیب و کمی تند است و شما نباید ناراحت شوید،‏ بهترین درسی که شما میتوانید ازین محله بگیرید:‏ آشنایی با خصوصیات اخلاقی مردهای محله است،‏ اگر شما از مطالب مردها ناراحت شوید :‏ پس چگونه میخواهید تشکیل زندگی با یک مرد دهید؟! ذات مرد که تغییر نمیکند،‏ اولین ذات یک مرد به زبان آمیانه نامردی اوست! مرد اگر نامرد نباشد به خاستگاری دختر نمیرود و تشکیل زندگی نمیدهد! مجتبی جان تو هم خام و نپخته هستی که جواب بعضی از خانمها را میدهی! با این جوابهایی که تو میدهی همه اش نشانه ی خام بودن توست! افراد مجرد نمیفهمند که زندگی مشترک یعنی چه،شما باید ازدواج کنید تا پخته شوید یا سرتون به سنگ بخورد تا مفهوم زندگی را متوجه شوید،‏!‏.

عدسی خان .. برادر .. اون پیام بازرگانی رو برا چی پخش کردم من؟؟ خو الان همه کلی حرف زدن مغزاشون سوت کشیده .. داغ کردن .. این حرفای آموزنده و خوشگلتو بزار برا یه روز دیگه فک کنم اینا کُپُنِ کَل کَلشون برا امروز تموم شده دیگه حسِ سخنوری ندارن خخخخ

ای ول ای ول ای ول.
دم بانو نمیدونم چی چی خودمون
گررررم.
بانو بازم اینجا بیا و پیام بازرگانیای مشتیتو بذار لفطا.
بچه ها هرچی میخاین بگین.
به هر حال من میام اینجا و به کامنتای تند و داغ از ته قلب میخندم.
مجتبی داداش عاااااااشق دااااغ کردنتم.‏ یعنی خیلی باحال میشه وقتی جوش میاری.‏ دوس دارم بعد از خوندن کامنت من حسسسسابی داااااغ کنی و قر و قاتی بشی.
ولی یه چیزی رو بیشوخی بگم من با اون نظر فروغ که میگفت ما پسرای نابینا به خاطر یه جفت چشم با دخترای پایینتر از سطح خودمون ازدواج میکنیم به شدت موافقم.
فرااااوووووووون دارم دوستایی که فقط به خاطر اینکه همسر بینا داشته باشن با دخترایی ازدواج کردن که یا به قول معروف ترشیده ان یا خونواده ی درست و حسابی ندارن یا دومی و حتی چندمین ازدواج دخترست و یا اینکه به هر دلیلی ازدواج با یه فرد عادی براشون مقدور نیست.
جناب ‏adasi عزیز از کامنتات معلومه که سنت بالاست.‏ پس صحیح نمیبینم که بیشتر از این خدایی نکرده خدمتتون جسارت کنم.
بر و بچ دووووووستوووون دارممممم.‏ همگی پیروز باشید.

بانو نون هستم … ولش بابا بزا اسم خودمو بگم خسته شدم از این بانو ..
نسیم جون هستم از نسیم جونستان
ببین مسعود قسمت هرچی باشه همون میشه
تو محلمون یه آقای نابینایی هست .. نمیدونم کارمند کجاست .. صبح به صبح میزنه از خونه بیرون با عصاش .. بچه داره و زنش هم بیناست .. این آقا اونقدر آآآآآآرومه که نگو .. من صدای بلندی ازش نشنیدم .. شاید زنش عاشقانه میخوادش برا همین اونقدر حُسن داره که زنش تونسته با نابیناییش کنار بیاد .. شایدم اصلا سختش نباشه شوهرش نابیناست ..
اخلاقمونو خوب کنیم بقیه چیزا خود به خود حل میشه .. (نگید ما خوبیم .. نع .. هممون مورد داریم .. باید اصلاح شیم) (منظورم همه ی آدماستاااااا یوقت فکر نکنید منظورم نابیناها هستن!)
——————-
دیگه برم بخوابم

آقای خادمی من نگفتم به بچه دروغ بگید منظورم از حرف سر بالا این بود که بچه رو با خیلی از حرف ها و کارها میشه بچه رو قانع کرد. دومً این که بچه در ۳ سالگی خیلی از چیز ها رو میفهمه و درک میکنه. من در کامنت قبلی هم گفتم من هرچی بگم شما قانع نمیشید, هرچی شما بگید من قانع نمیشم چون غیر منطقی هست و چون مغرور هستید نمیخواهید قبول کنید. توی این پست کامنت های زیادی گذاشته شد و هر کس هم نظر خودش رو گذاشت شما با نظر هر کس که با نظرتون تطابق داشت تعیدش کردید ولی با نظر افرادی که مخالف بودید به هر شکلی که بود جوابش رو دادید جوابی که به من دادید اصلً منطقی نبود و من قانع نشدم, هر کس مسؤول زندگی خودش هست و میدونه با کی ازدواج کنه, بینا باشه یا نابینا, بچه داشته باشه یا نه, در مورد ازدواج هرچی بحث کنید به هیچ نتیجه ای نمیرسید توی این پست کامنت هاش از ۱۰۰ تا به بالا بود ولی آیا به نتیجه هم رسیدید؟ فقط تا تونستید با هم بحث کردید و شخصیت یک دیگر رو خورد کردید و غرور یک دیگر رو زیر پا له کردید و به یک دیگر توهین کردید. به غیر از این ها چیز دیگه ای نداشت. انشاأالله که همگیتون موفق باشید. خداحافظ.

دررررووووود! مجتبی جون عزیزم،‏ قربونت برم،‏ فدات شم،بنده چند ماه پیش از شما سؤال کردم که چرا من هر ‏۲۰روز یکبار برای کامنت دادن دچار مشکل میشم؟! اما شما چون مدیر خوبی هستید و من خیلی دوستتون دارم جوابمو ندادید،‏ یه روز دیگه پرسیدم چرا رمز عدسی از ایمیل بنده حذف شده آیا دلیل علمی داره؟ بازم لطف کردید و جوابمو ندادید،‏ یه روز بطور اتفاقی در مخاطبین گوشی ‏۶۱۲۰‏ رمز عدسی پیدا شد،‏ با خودم گفتم خوبه امتحانش کنم و پامو بکنم توکفش شهروز،‏ بعدش دیگه نتونسم با رمز واقعی وارد محله بشم،‏ رفتم سراغ گوشی ن۸۲‏ رمز را وارد کردم آزمایش کردم جواب داد!در ضمن بچه های محله که منو میشناسند! شماره مبایل گذاشتم ،‏ آدرس اسکایپ گذاشتم! توم که عزیز دلمی که چند روز پیش منو به بچه های محله معرفی کردی! عزیز دلم خام نباش امروزه پلیسها بیشتر با لباس شخصی مجرمین را دستگیر میکنند،‏ پلیس در ‏۲لباس در بین مردم حضور داره،‏ لباس پلیسی و لباس شخصی!اینجا هم عدسی لباس پلیسی و پژو لباس شخصی،‏ ببخشید مثل اینکه جابجا گفتم! راستی سعی کنید با افراد موتوإهل کمتر برخورد کنید! در اسکایپ این بانوی تازه وارد را هم معرفی خواهم کرد چون بنده او را میشناسم!‏

نه آخه عدسی خان گفت من این بانوی تازه وارد را معرفی خواهم کرد چون او را میشناسم! اگه منظورش منم (شایدم یکی دیگس من اشتباه فهمیدم!) پس من چرا نمیشناسم!؟
به پا محله ی شماها که نمیرسه مسعود خان .. بازدید که مهم نیست .. مهم صمیمیته ..

درود! بجای اینکه بگویم با اجازه مدیر،‏ میگویم:‏ با اراده خودم،‏ برای افرادی که منو نمیشناسند،‏ اینجا خودمو بصورت کامل معرفی میکنم،‏ این جانب عزیز الله پژوهنده نجف آبادی،‏ متولد ۱‏ ف۱روردین ‏۳۴۹‏ شاغل در اداره مالیات،‏ دارای یک باب منزل ‏۲طبقه،‏ دارای یک خانم بینا فرهنگی،‏ سال ‏۱۳۷۷‏ ازدواج کردم،‏ سال ‏۱۳۸۰‏ خانه ساختم،‏ مدرک تحصیلی سیکل و خانم دیپلوم،‏ دارای چند دوست دختر بینا فقط ارتباط با ایرانسل،‏ و از هر دری سخنی،‏ دوستانی که منو میشناسند بهم میگویند تو با بچه گیهایت فرقی نکرده ای،‏ بنده هم خود را ‏۱۲‏ یا ‏۱۳‏ ساله میدانم،‏ بنده فرزندی ندارم و همه جا میگویم :‏ من به اندازه ی ‏۱۰تا بچه شیطنت میکنم و خدا به خانمم رحم کرده که بچه ی یازدهم را به ما نداده،من در مهمانیهای فامیلی و اردوها به همراه خود بادکنک میبرم و به بچه ها بادکنک میدهم و آنان را سرگرم بادکنک بازی میکنم،من در اردوها چسفیل،‏ معروف به شکوفه میبرم و از همه پذیرایی میکنم! من هم اکنون مشغول خوردن چسفیل هستم! من کامپیوتر دارم ولی هنوز با مبایل مینویسم!من مانند کودکان زندگی میکنم تا همیشه شاد باشم،‏ من فردی غمگین نیستم و همیشه شاد هستم!‏

درود! بچه ها کدامیک این بانو یا نسیم را میشناسید؟! مجتبی جون تو اونو میشناسی؟! آخه من دیروز به یکی از بچه ها زنگیدم و گفتم چند روزیه تومحله نیستی؟ او گفت:‏ امروز با یه اسم جعلی میام،‏ گفتم:‏ من که با عدسی اومدم خودمو معرفی کردم و اشتباه میکنی،‏ مگه با اسم خودت بیایی چی میشه؟ تو که همیشه با اسم خودت اونجا بودی پست هم میدادی،‏ تو که مرد خوبی هستی سعی کن همیشه خودت باشی،اما مثل اینکه حرفهای من برایش مث یاسین به گوش خر خواندن بوده است!‏

خب چی بگم والا شاید برخورد فروغ خانم درست نبوده یعنی یه کم تند بوده ولی به قول فکر کنم انیشتین هر عملی عکس العملی داره و به قول یه دانشمندی که نمی دونم کی هست عمل و عکس العمل لزوماً مساوی هم دیگه نیستند گاهی یه عمل کوچولو عکس العملی به دنبال داره که نگو و نپرس و گاهی هم برعکسش … بگذریم که تو این قسمت اصلاً صاحب نظر نیستم!.
در مورد دوستی خب اختلاف نظرمون احتمالاً ناشی از تفسیر های مختلف هست، اینی که شما اسمش رو گذاشتید دوستی من اسمش رو میذارم روابط و برخورد صحیح اجتماعی که فارق از جنسیت و بر اساس انسانیت و البته برخی ضروریات اجتماعی مطرح میشه، اما دوستی از نظر من شریک بودن در غم ها و شادیها گاهی هم راز بودن در برخی مسائل جزئی و کلی، شنیدن گاه و بی گاه درد دل دوست گاهی درد دل کردن با اون نمی دونم یه چنین چیزهایی هست که ضرورتی نیست یه دختر چنین مسائلی رو به یه پسر بگه یا برعکس و اصلاً از نظر من درستش هم نیست و دوست هم جنسش هم بهتر درک می کنه هم بهتر میفهمه.
در مورد خشکاندن ریشه هم حق با شماست ولی خب دستمون به اونجا که نمیرسه قضیه برگ و شاخه و ساقه هم از اختیارات من یکی خارجه ولی “یادم رفت چی می خواستم بگم مهمون هم برامون رسید باید برم بای”

عدسی، من دو سه روزه با نسیم بانو آشنا شدم. ایشون با اونی که باهات حرف زده فرق میکنه. نسیم و بانو هر دو اسمهایی هستند که اگرچه به یک نفر اشاره دارند ولی جفتشون غیر جعلیند و اصلیند. در ضمن منم ی کم شیرین عقل میزنم و بچه ام. منم بچگی را خیلی دوس دارم.
نخودی حالا که نظر تعدیلیت را نوشتی و خوندم یک مقداری در این باورها به هم نزدیکتر شدیم. شاید راست میگی. تفسیر از موضوع واسه ماها فرق میکنه.
فروغ هم که دیگه جوابش ندم اعصابم راحت تره. اصن چه کاریه! میخ و سنگ همیشه با هم ضدند.
نمیدونم دیگه اینجا بیام یا نیام. نمیدونم دیگه توی بحث ازدواج کسی چیزی مفید داره بخونیم یا نه. به هر حال، من گاهی ی سرکی اینجا میکشم.
خوش باشید و برقصید و حااااال کنید توی زندگی ازش لذت ببرید.

حرف حساب جواب نداره که جوابم رو بدی مدیر جان!!!.
این بار من به شیوه خودتون باهاتون حرف زدم. تمام چیز هایی هم که گفتم, عین حقیقت و واقعیت بود.
با تمام تحقیر هایی که کردید, باید بهتون بگم: هر کجا که هستید, شاد, صلامت, موفق و خوش بخت باشید

درود! قابل توجه خانمهای محله که در این پست ابراز وجود و ابراز احساسات کردند،باور کنید اصلا بهتون نمیاد،‏ با توجه به تحصیلات و تجربیاتی که در دوران تحصیل بدست آورده اید اصلا بهتون نمیاد،‏ یعنی من انتظار چنین برخورد و پاسخهایی را از شماها نداشتم،‏ شما باید در چنین مواقعی صبر پیشه کنید،‏ صبور باشید،در زندگی صبور بودن نعمت است،‏ بعضی مواقع سکوت در برابر ناملایمات بهتر از پاسخ دندان شکن است،‏ چند بار تصمیم گرفتم جواب تک تک خانمها را بدهم اما این اجازه را به خود ندادم،‏ من کلی گو و کلی نویس هستم هرچند گفته اند که زبانم از نیش مار کبری ظهراگین تر است!‏

مجتبای عزیز. یکجایی در پاسخ کامنت ها گفته ای کسی که باهاش رفته بودی بیرون بینا بود. و تأکید کرده بودی که راست است، نابینا ها را زیاد تحویل نمی گیری. اینکه تو چه کسی را تحویل بگیری یا نگیری، البته چیزی نیست که دیگران وارد بحثش شوند. ولی مطرح کردن موضوع به این شکل، از طرف مدیر سایتی که مخاطبانش همه نابینا هستند، یکجور توهین به آنها نیست به نظرت؟علامت سوال

سلام سعید و دیگران. منظورم از نابیناها نابیناهای جنس مخالف نبوده نابیناهای پر توقع بوده که میتوانند دختر باشند یا پسر. اشتباه کردم که کلی گفتم. از مخاطبین کم توقعی که فکر میکنند من زیاده روی کرده ام معذرت میخواهم. آدم وقتی هیجانیست و کامنت مینویسد این اشتباهات لپی هم پیش میآید. ببخشید. قصد جسارت نداشتم به جان حضرت شلغم! جدی میگم. تازه سایتم شخصیست کسی را مجبور به بازدید نکرده ام ولی شما ها زیادی خوبید به من لطف دارید کاغذ پاره هایم را میخوانید. دمتان به شدت گرم. چااااکریم دربست.
به این میگند یک عقب نشینی درست و حسابی و به جا.

جایزه می دهم
هر کس این کامنتها را بخونه و چکیده اش را بنویسه به خدا بهش جایزه می دهم
من تا حالا به غیر از یک بار آن هم چنتا کامنتها را نخونده بودم الان یک دفعه دیدم ۱۴۱ کامنت شکه شدم
یا حضرت عباس
اگر بهترین بحثهای علمی دنیا را هم کسی مطرح کرد این قدر کامنت جور شد
باو باور کنید جایزه می دهم ها
cheshmak1367
ا این هم آدرس اسکایپم

درود! چشمک جون نتیجه کاملا مشخصه، اگه جواب این سؤال را بدهند منم نتیجه را نمیگویم، راستی بچه ها بیناها با دوستاشون برایکدیگر چشمک میزنند، ما چطوری برای هم چشمک بزنیم؟! مثلا مجتبی که با بینا دوست شده چطوری برای دوستش چشمک زده؟! یا از کجا فهمیده که دختره چشمک زده که پاسخ بدهد؟! اما نتیجه ی کامنتهای این پست اینست که چشمک که ادعای قهرمانی داره تاحالا خواب بوده و پس از چند روز تازه مانند اصحاب کهف از خواب بیدار شده! قهرمان جان بهترس بری بخوابی تا بلایی سرت نیاد!

مسعود خان، کوفتت بزنه که دنبال جنجالی!
اصن این ی دست نوشته بود بحث نبود که!
شما خود نوشته را که بخونی عقلت به هیچ وجه به اینجا نمیرسه که ی همچین تعداد دیدگاه آتیشی قراره سبز بشه اینجا.
البته این نشون میده چه قدر بچه ها دید باز دارند که نظر خودشونو مطرح میکنند و این خوبه.
در کل نمیدونم چی شد این شد.

داش بیخیال سخت نگیر.
به جاش یه نگاهی به ساعت این کامنت بنداز.
ولی راس میگیا.
همیشه ازینا مینوشتی.
ته تهشم این بود که یه عده ای به به و چه چه میکردیم و یه عده دیگه ام زارتشون در میومد که آقا ننویس اینارو و آبرومون رفت و اینجور داستانا.
حالا چی شد که این اینتیپی شد نفهمیدم.
حالا اینارو وللش.‏ ساعتو بچسب.
دمت گرم.

دررروووووووود مممممدیییییییییر جون! بجای اینکه این پست عالی را سنجاق کنی و از این کوچه پس کوچه ها نجاتش بدی و بیاریش تو خیابون اصلی محله،‏ میایی نوشته هایی که با زحمت ذهن و انگشت ثبت شده را به سطل میریزی!البته شما خیلی لطف میکنید که به ما لطف داری،‏ حالا راستشو بگو کسی خبرت کرد بیایی اینجا یا خودت اومدی؟! ‏

دیدگاهتان را بنویسید