با سلام به شما دوستان عزیز
دوستان خوب من اگر شما به خاطر داشته باشید مطالب من بیشتر در حوزه رایانه بوده است ولی اینبار اینگونه نیست
البته من قصد ندارم شما را ناراحت و پریشان کنم ولی خوب این سایت پایگاهیست برای درد و دل کردنها
دوستان خوب من بر خلاف داش مجتبی و دیگر دوستان که از زندگی خود لذت میبرند من اصلن لذت نمیبرم به چند دلیل
چون من فردی هستم که همیشه یک جا نشسته ام و اگر این رایانه و اینترنت و نوشتن در محله نبود گوشه گیر که هستم هیچ فوق گوشه گیر میشدم
من نه تحصیلات درست و حسابی دارم و نه جایی میروم 24 ساعت شبانه روز را فقط در خانه هستم و هر وقت هم میخواهم جایی بروم وابسته به دیگران هستم هفت سال است که تحصیلات را رها کرده ام و ای کاش رها نمیکردم نه تفریحی دارم و نه چیزی دیگری تمام زندگیم شده رایانه و موبایل در این بیست و چند سال که عمر کرده ام هرگز جرأت نکرده ام عصای سفید در دست بگیرم و آویزان این و آن بوده ام
درود بر مجتبی و دیگران که همت کردند و به یک جا خود را رساندند و همانند من شل و ول نبوده اند و من به این دوستان آفرین میگویم چرا که همانند من شل و ول نبوده اند
دوستان ببخشید که ناراحتتان کردم حوصله ام سر رفته بود گفتم مطالبم را بنویسم تا مایه آرامش من باشد
ولی این گونه زندگی کردن هرگز فایده ای ندارد
دستهها
38 دیدگاه دربارهٔ «من از زندگی خود اصلن لذت نمیبرم»
ای بابا شما که اشک مارو در اوردی داداش
اینقدر نا امید نباشه شما مگه نگفتی میری برنامه نویسی یاد میگیری میدونی این چقدر هوش و ذکاوت میخاد من یکی که ندارم شما هم میتونی فقط کافیه اراده کنی تازه شما که آقا هستی خیلی راحت میتونی بری بیرون و زود راه بیفتی قول میدم میتونی شک نکن فقط کافیه خودت بخای و اراده کنی
به قول معروف دل بی غم در این دنیا نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد
همه هم اونجور که فکر میکنی از زندگی لذت نمیبرن هرکی دردش به دل خودشه همین مجتبی رو که دیدی از دربه دریهاشم مینویسه
این قدر هم نا امید نباشین حقیقتن من اگه به جز نابینا مشکل شنوایی هم داشتم فکر کنم وضعم خیلی خراب بود ولی شما میدونین چه اراده ای داشتین که خیلی راحت به زندگیتون ادامه میدین
در ضمن من بیشتر ایمیلهای شمارو میخونم بسیار مفید و آموزندست
جدی میگم به خدا دلداری الکی نمیدم ولی خیلی هوش خوبی دارین و اراده ای آهنین
به نظرم اصلن اصلن دیر نشده از محله ی خودتون شروع کنین عصارو به دست بگیرین و راه بیفتین خدا هوای بنده هاشو داره نمیذاره در بمونین
شما میتووووووونیییییـییییییـیییییی
بخند به روی دنیادنیا بهت میخنده
هاهاهاها هوهوهوهوهو
سلام دوست خوب من ممنون از این که ایمیلهای بنده را میخوانید این نظر لطف شما میباشد
شاید یکی از دلایلی که من نتوانستم عصا به دستم بگیرم کمرویی بنده باشد آخه من وقتی کلاس چهارم بودم یک بار عصا به دست گرفتم
ولی افسوس دشنام شنیدم و دیگر به خودم گفتم غلت کنم عصا بزنم
امیدوارم همه نابینایان مستقل باشند وابستگی بدترین چیز برای آدمیزاد میباشد
درود! اکبر جون من که پوست کلفتم و اصلا ناراحت نشدم، بلکه خوشحال هم شدم! خوشحال از اینکه در اینجا اول شدم! خوب نگفتی چقدر تحصیلات داری، اهل کجایی، اکنون کجا زندگی میکنی!، آیا دوست داری با تلفن با هم بحرفیم، آیا دوست داری با من دوست بشی؟!
سلام دوست خوب من من در یکی از مناطق دور افتاده تهران به نام اسلامشهر زندگی میکنم و تحصیلات من هم دیپلم میباشد
بله من دوست دارم با شما دوست شوم و تلفنی با هم بحرفیم
سلام به همگی به خصوص به شما دوست عزیز.
شاید نظرم رو نپسندید ولی با اجازه شما من نظرم رو میگم.
شما دوست من، گیر کار رو پیدا کردید. پس چرا به جای نوشتنش برای رفعش اقدام نمی کنید؟ ساده نیست که1دفعه بلند شید بزنید بیرون و همه چیز هم1دفعه عوض نمیشه مثل توی فیلم ها. ولی محال هم نیست که در جریان تلاش شما اوضاع عوض بشه. شاید هم نشه ولی دسته کم آخر کار میگید من هر کاری تونستم کردم ولی نشد. خود من با عصای سفید بیگانه نبودم ولی1مدت طولانی ازش دور موندم و تقریبا از اردیبهشت92با عصای سفید آشتی کردم و حالا وضعیتم هرچند20نیست ولی0هم نیستم و دارم سعی می کنم که به10برسم و می دونم که باید بیشتر سعی کنم تا به15برسم و اگر بشه ازش رد بشم و بالا تر برم. شاید هیچ وقت هم اینطوری نشه ولی من کوتاه بیا نیستم.
زندگی شاید اون بهشتی که ما می خوایم نباشه دوست من، ولی میشه با دلخوشی های هرچند کوچیک این در و دیوار سیاه شده از دود سوختن ها رو کمی تزیینش کرد. اگر به جای شما بودم به جای این که فقط اینطوری ببینم و بگم که چقدر دردناکه که من لذتی از زندگیم نمی برم سعی می کردم اول از این دید منفی بعدش هم از عوامل مزاحم لذت بردنم خلاص بشم. یا موفق هستم یا نیستم. مهم اینه که من بیکار ننشستم تا سرنوشت بچرخوندم و هرچی تونستم کردم. حتی برای تمام عمرم.
شعار نمیدم. می دونم از خیلی چیز ها نمیشه خلاص شد. من و شما نمی تونیم ببینیم و این واقعا مانع بزرگیه سر راه لذت بردن من یکی از زندگی. من نمی تونم چشم هام رو بینا کنم. خودم رو هم اگر بکشم باز هم نمی بینم. درسته که من نمی تونم از این مشکل خلاص بشم ولی می تونم سعی کنم هر لحظه از عمرم رو با تماشای این لک سیاه زندگی تباه نکنم. عصای سفیدم رو برمی دارم میرم بیرون. گم میشم، زمین می خورم، اشتباهی میرم و سوتی میدم، دچار حادثه میشم که امیدوارم هرگز واسه هیچ کسی پیش نیاد، ولی حاضر نیستم چون نمی بینم اینقدر توی خونه بشینم و منتظر بشم تا1بینا وقت کنه دستم رو بگیره ببره بیرون. همچنین درسته که شاید اندازه1بینا از بیرون رفتن و تماشای ویترین ها و خرید چیزی که می خوام یا رفتن به1رستوران و خوردن چیزی که دوست دارم لذت نبرم ولی این رفتن من اگر لذت کامل بهم نده کامل هم بی لذت نیست. بیایید اینطوری ببینید و اینطوری عمل کنید و باور داشته باشید که این از آه کشیدن و سیاه دیدن خیلی بهتره.
خوب دیگه بسه. بیشتر گفتن بی فایده هست. معذرت می خوام از این که به جای همدردی اومدم این ها رو گفتم. همدردی نکردم چون حس کردم شاید همدردی رو دیگران کنن و درضمن به نظر من اینجا همدردی چاره کار شما نیست، همونطور که وقتی من از عصا و از زندگی بریده بودم همدردی هیچ کسی چاره کار من نبود.
دیگه واقعا بسه که زیاد گفتم.
امیدوارم دفعه دیگه شاد تر ببینمتون. واقعا امیدوارم.
ایام به کام.
دوست خوب من از شما خیلی ممنونم بله دوست خوب من بنده تمام حرفهای شما را قبول دارم
تو دیگه کجا بودی پابرهنه اومدی جای منو گرفتی؟!
سلام
بابا شما که این همه اطلاعات رایانه ای عالی ای دارید و میتونید به دوستاتون کمک کنید چرا کم کم نشه تواناییهای خودتون رو بالفعل کنید چرا لا اقل با یکی دوتا به بیرون نمیرید شما که محدودیت کمتری نسبت به ما خانمها دارید البته منم این مشکلُ راجع به بیرون رفتن با عصا دارم اینجا زیاد این فرهنگ جا نیفتاده و میدونم خودمون هم مقصریم ولی با رفیق که میشه رفت بیرون خوش گذروند من میدونم که شما اگه بخواید حتمً از نظر تحصیلی هم به کمالات و توفیق بیشتری خواهید رسید به خدا توکل کنید و امیدوار باشید تنها هم نیستید من اینُ به همه نابیناها میگم
ما هم دیگه رو داریم حتی اگه با هم دوست نباشیم و مشکلات کمتری نسبت به بقیه داشته باشیم ولی هم دیگه رو درک میکنیم مشترکاتی داریم و برای افکار و ارزشهای هم احترام بسیار قایلیم
سلام دوست خوب من آری شما درست میگویید شاید ما آغایان محدویت کمتری نسبت به شما خانمها دارید شاید یکی از دلایلی که بنده عصا به دست نگرفته باشم بدبینی مردم نسبت به ما باشد
که باعث شده من کمرو باشم
سلام آقاي غفار زاده
خيلي خيلي براتون خوشحالم حتي بيشتر از خوشحالي كه براي خوشي و لذت جناب مدير ابراز كردم
باريكلا به اراده و خواستتون باريكلا
به خدا راست مي گم همين كه جرأت كرديد بنويسيدش هيبتش ميريزه همين كه نوشتيدش سه چهار بار هم از روش توي محله بخونيد ديگه راحت راحت و آسون آب خوردن ميشه …
حالا خودتون آماده شديد كه به خودتون كمك كنيد تغيير كنيد و اولين و مهمترين خان رو رد كرديد تازه شانس هم آورديد پسريد پص يا علي عصا رو بذاريد تو كيفتون نه دستتون بگيريد و از حيات خونتون شروع كنيد دو سه چهار صد بار با عصا عرض و طول خونه رو بريد و بيايد و با عصا سعي كنيد جزئيات حيات رو كشف كنيد حتي گاهي با دست لمس كنيد ببينيد عصاتون بهتون راست گفته يا نه و بعدش از حيات بريد تا سر كوچه و هفتاد هشتاد بار هم اين رو تمرين كنيد و بعدش كم كم بريد و بريد تا استاد بشيد به خدا اگه فقط و فقط خودتون بخوايد و از وضعيت فعليتون واقعاً واقعاً خسته شده باشيد و منذجر اون وقت حتماً حتماً موفق ميشيد و حتي به جايي ميرسيد كه الگوي بقيه دوستانتون ميشيد مطمئن باشيد بعدش هم درس خوندن هدف نيست ولي مي تونيد كم كم بريد تو فكرش و ازش بعنوان يه ابزار براي رسيدن به خودكفاييتون موفقيت و اهداف واقعيتون استفاده كنيد.
يه چيزي اينها رو نصيحت و پند و اندرز تصور نكنيد راهي هست كه خودم يه كمش رو رفتم و خيلي از دوستام وسطاشند و داريم كساني رو كه كل مصير رو طي كردند و منتظر پست بعديتون حدود يكي دو ماه آينده هستم زودي باشيد كه از همين حالا تايمرتون تند تند داره ميره …
سلام بر نخودی باهال من از همین الآن شروع کردم از همان حیاط خانه و الآن هم دارم ادامه میدم
اي ول …….. تا دو ماه ديگه ….
سلام مطمئن باشید پذیرفتن این قضیه واسه همه سخته و همه ی ما دوست داریم چیزایی که نداریمو داشته باشیم اما من همیشه سعی میکنم بخندم و بیتفاوت باشم حتی نسبت به بعضی رفتارای دیگران که منو خیلی ناراحت میکنه
ما همه سعی میکنیم از زندگیمون لذت ببریم نه به خاطر اینکه نشون بدیم در مقابل تقدیر تسلیم شدیم به خاطر اینکه دنیا ارزش جنگیدن نداره درمورد عصا هم هرچند خودم بدم میاد دستم بگیرم اما خودمو مجبور میکنم چون عصا علامت نابینایی منه و من به نابینا بودنم افتخار میکنم چون من نه دزدم نه معتاد فقط نابینام و این قضیه هیچوقت نباید باعث بشه من تواناییهامو فراموش کنم و لذت زندگی کردنو از دست بدم حق زندگی کردنو خدا به من داده و این حق رو هیچ کسی از من نمیتونه بگیره حتی آدمایی که با نگاه یا پچپچ یا ترحم بیخودی معلوم نیست میخوان چیو ثابت کنن!
شما هم یک بار بدون توجه به حرفای دیگران و نگرش الآن خودتون عصای سفیدو بردارید و یه کم برید بیرون هیچیم نباشه کلی اعتماد به نفستون بالا میره مطمئن باشید.
از صمیم قلب از شما تشکر میکنم
باور کنید صحبتهای شما به من روحیه داده است و باعث شده است که من به نابینا بودنم افتخار کنم
حد اقل بچه محله های شما سنگ طرفت پرت نمیکنند که طرف من پرت کردند.
حد اقل مث من دستفروشی نکردی تا خرج تحصیلت را در بیارید.
حد اقل مث خیلیها ویلچری نیستی که در سوار و پیاده شدن از ماشین هزار بار اذیت بشی.
بلند شو. عصا را بردار. با این فکر که الان هزار نفر ممکن هست مسخره کنند، ترحم کنند یا هر کار دیگه ای بکنند. شما باید مردم جامعه که روی شما تاثیر بد میذارند را یک دله خیار شور فرض کنی. یعنی در پایین ترین درجه ی اهمیت. این را در دبیرستان از معلم تاریخمون یاد گرفتم.
من کردم شد، تو هم بکن میشه!
آفرین به این معلم تاریخ شما که الگوی شما شد
من هم به خاطر مسخره کردنها و چیزهای دیگر خود را باخته ام
خب اکبر جون بچه های با تجربه ی محله اون چه که لازم بود رو گفتن ولی جدی راست میگیا اینجوری زندگی کردن فایده ای نداره پس بهتره جور دیگه ای زندگی کنی دیگه خودت تصمیم بگیر از راهنماییهایی که دوستان نوشتن هم میتونی استفاده کنی به نظرم.
سلام دوست خوب من من به خاطر اینکه افراد نخبه در این محله میباشد و این محله پلیست برای ارتباط ما نابینایان این حرفها را گذاشتم تا از راهنماییهای دوستان آگاه شوم
درود
قبول کن محدودیتت را
اما باور نکن دوست من
شما توانمند هستید و بیشتر از من و بهتر از من می توانید مهارت کامپیوتر را به دوستان هم محله ای یاد بدهید .
دلتنگی ها معمول و امری غیر واقع نیست و برای هر کدام از ما و افراد دیگر اجتماع رخ می دهد .
بدان طبیعت خصلتش ایناست که افراد ضعیف را حذف می کند و شما واقعا فردی قوی و نستوه هستید .موفق باشید .
قنبر عزیز ممنون از اینکه بنده را توانمند جلوه میدهید
آری دوست من زندگی فراز و نشیب دارد و باید با اراده بر مشکلات آن غلبه کرد
سلام جناب غفار زاده
راستش من هم اوایل که دیدم کم میشد خجالت میکشیدم عصا بردارم و بیرون برم وقتی بیرون میرفتم با مشکلات زیادی برخورد میکردم و چون از نظر ظاهری مشخص نبود که مشکل بینایی دارم خوب مسلما برخوردهای بدی باهام میشد مثلا وقتی با یکی تو پیاده رو برخورد میکردم چپ چپ بهم نگاه میکرد و چند باری هم سر این قضیه دعوام شد یا موقع سوار شدن به تاکسی دچار مشکل میشدم نمیدونستم صندلی جلو خالیه یا پر وقتی میخواستم جلو بشینم یکی میگفت هی مگه کوری برو عقب بشین یا وقتی میخواستم عقب بشینم میگفتن اقا جا نیست برو جلو و همیشه برعکس حدس من پیش میومد
یه روز بالاخره دلو به دریا زدم و عصامو باز کردم وقتی میخواستم از خیابون رد شم یکی اومد و دستمو گرفت و ردم کرد اونور خیابون وقتی میخواستم سوار تاکسی بشم راننده خودش راهنمایی میکرد که جلو بشینم یا عقب وقتی تنهایی از خیابون رد میشدم ماشینا تا عصا رو میدیدن وای میستادن یا توی پیاده رو وقتی مردم میدیدن یکی با عصا میاد سعی میکردن بهم نخورن و اگه برخوردی هم پیش میومد ازم عذر خواهی میکردن و خلاصه خیلی از مشکلاتم حل شد
البته بعضیا همیشه هستن که فرهنگ پایینی دارن و رعایت نمیکنن مثلا راننده ای که با دیدن عصا هیچ چیز حالیش نیست و بد تر پاشو میزاره رو گاز و میخواد لهت کنه ولی اینا نسبت به دیگران کمترن
ولی الان دیگه خیلی راحت شدم میرم بیرون کارامو انجام میدم و نیاز به منت کسی هم ندارن مردم هم بهم کمک میکنن وقتی میبینن عصا دارم و نابینا هستم جاهایی که فکرشم نمیکنم میان به کمکم خودمم راه افتادم با اینکه بینایی نسبتا کمی دارم ولی عصا منو نجات داده منی که فقط مجبور بودم روزا برم بیرون و آفتاب غروب نکرده بر میگشتم خونه چون شبا نمیدیدم الان دیگه عین خیالم نیست که شب باشه یا روز چون میدونم اگه مشکلی پیش اومد این عصا به مردم میفهمونه که نابینا هستم و اونا هم اگر لازم باشه کمکم میکنن
از همین فردا شروع کن از همون محله ی خودت کم کم میبینی و میفهمی که چقدر تاثیر داره و در عرض چند روز راه میفتی اینو بهت قول میدم
یا علی رو بگو و شروع کن خدا با ماست
نترس و قوی باش همه مشکلاتی دارن منم که اینجا نشستم برای خودم یه دنیا مشکل و بدبختی دارم ولی باید حرکت کرد سکون آدمو بیچاره میکنه همین سکون منو به بد دردایی گرفتار کرده که الان دارم توش دست و پا میزنم تا حتی فقط از حالت افسردگی شدیدی که گرفتارش شدم بیرون بیام
تو نذار که اینطوری بشه که خلاص شدن ازش خیلی دشواره منم خیلی شاد و سرزنده بودم ولی الان تبدیل به یک آدم گوشه گیر و تنها شدم تو این کارو با خودت نکن
امیدوارم موفق بشی
با آرزوی بهترینها برای تو
داداش محسن عزیز اولن از راهنماییهای شما ممونم
وابستگی بسیار چیز بدی میباشد آدمی که وابسته است از انجام بسیاری از کارها عقب میماند
راستش را بخواهید من به خاطر نداشتن استقلال از ازدواج کردن بسیار وحشت دارم و اصلن تصمیم گرفتم فکرش را هم نکنم
به نظر من تواناییهای هر فرد به خصوص ما نابینایان بسیار مهمتر از تحصیلات و غیر میباشد
ببخشید این صحبتها را میکنم مثلن فرض کنید نابینایی تحصیلات دانشگاهی دارد ولی نمیتواند بیرون برود یک بربری بخرد آیا چنین فردی واقعن میتواند ازدواج کند به نظر من نه زندگی او بعد از یک مدت از هم میپاشد
سلام پسر تو که میگی بیکاری و فرصتم که حتما داری چرا مثل آدمیزاد جوابه بچه ها رو نمیدی اگر ممکنه و بهت بر نمیخوره بگو کجایی تا ببینیم چکاره ایم
نه داداش بهم بر نمیخوره من تمام شبانه روز خدا را در خانه هستم همین
بعضی وقتها هم که جواب نمیدم شاید اینترنت قطع باشه شما ببخشید
شما همچین گفتی من 24 ساعته با رایانه و گوشیم که من گفتم واسه هر کامنتی سه 4 تا جواب میدین
روضه رو خوندین ولی شام ندادین
اصلن به نظر من از همین جا شروع کنید همین نظر گذاشتن یه نوع تعامل هستش پس شروع کنید
نردبون پله پله
سلام زهره خانم ببخشید نتوانستم جواب شما را بدهم
از راهنماییهای شما و دیگر دوستان تشکر میکنم راهنماییهای شما خیلی بر من عصر گذاشت
این مسایل زود گذره میاد و زود حل میشه چون خود من هم این جوری بودم
حالا اگر دوست دارید دانلودش کنید
پاسخ:
لینکت کار نمیکرد پاکیدمش. لینک واقعی بذار.
درود
راستش من قبل از کامنتی که ثبت شده یک کامنت نوشتم اما پرید !
راهنمائی های نخودی را خوشحال هستم که انجام می دهی .فکر کنم که محسن بود نوشته بود که به دلیل نداشتن علامت ظاهری مشکلات خاصی را داشته و بر آنها چیزه شد احسنت بر محسن هزیز و شما اکبر هزیز که اولین قدم را برداشتی و با مطرح کردم مسئله ای سعی در حل آن شدید و موفق هم خواهی شد .اما در خصوص ازدواج نه مشاوره می خواهد نه چیز دیگر بلکه این احساس نیاز است و دیگ راینکه توانائی افراد من مرد بزرگی را می شناسم که معلم خودم بوده و هشت سال هم هست که بازنشسته شده اما زن نگرفته که یکی از دوستان عنوان کرده که ایشان دختری را می خواسته اما به دلایل خاص و سهل انگاری و تردید های منحصر به همان دوران موجب از دست دادن او شده و دیگر هم ازدواج نکرده هر چند که سلامت جسمانی کامل هم داشته است و هنوز هم در تجرد است با ثروت قابل توجه ! ببین دوست من ما زنده هستیم و باید زندگی کنیم ، آیا به خاطر نابینائی مان از خوردن و آشامیدن سر باز می زنیم ؟ آیا یک نابینای مطلق خوردن و آشامیدن را دیده است و یاد گرفته ؟ خیر دوستان همه چیز دیدن نیست شرط لازم شاید باشد اما کافی نیست ،اگر در ازدواج با تامل بیشتری وارد شویم و طرف ما با درک صحیح از واقعیت های زندگی یک نابینا قبول کند مابقی در تعاملات روزمره و با توافق طرفین حل و فصل می شود و شرط اصلی دیدگاه مرد نابینا است نسبت به پیرامون خود و اعتماد به همسر آینده و سپس مرتفع نمودن معضلات کوچک تا فرد مقابل با شرایط جدید هماهنگ شود تلاطم هائی هست اما قابل کنترل .ترس ، اشتباهات دیگران است که ما انتقام آن را از خود می گیریم .شرط اصلی رد شما و همه نابینایان موجود است مابقی این است که شما واقعا می توانید حرمت طرف مقابلتان را حفظ کنید یا خیر .
شماره من اینه 09137171282 یا یه پیامک بده یا یه تکزنگ بزن تا من بزنگم صحبت کنیم!
سلام دوست من چشم حتمن با شما تماس میگیرم تا کمی با هم بحرفیم
سلام
آقای غفاری من نظر و صحبت همه بچه ها را قبول داروم تجربه های آن ها هم می تواند برای شما مفید باشد ولی این را بدانید که شما نمی توانید نگاه و طرز فکر انسان ها رابه زندگی عوض کنید تنها خودتان را می توانید تغیر دهید زندگی را هرطور بگیرید و به آن نگاه کنید می گذرد خواستن توانستن است اگر بخواهید و خودتان را باور کنید منتظر خبرهای خوش در آینده نزدیک از شما هستیم که بگوید خودتان و زندگیتان سرشار از لذت و خوشی شده است موفق باشید.
سلام از بچه محلهای گلم تشکر میکنم که نهایت کمک را به من کردند
سلام به همه میخواستم جوابی برای شما بنویسم که دوستان زحمت مرا کشیدند و چیزی باقی نماند فقط میگم من که 25 سال میدیدم دیگر نمیبینم یعنی 12 سال هست که نابینا شدم ولی هستم هر چند مشکلاتی هستند که ناگزیر به مواجهه با آنها میشویم ولی به هر حال زندگی ادامه دارد و ما نباید کم بیاریم که نیاوردیم من هم به مثال شما عصا بر نمی داشتم که روزی به مشکلی برخوردم و دیدم که آنهایی که من منتظرشان بودم که کمکم کنند نیستند پس بعد از آن روز عصایم را برداشتم و دیگر منتظرشان نشدم و خودم به خودم کمک کردم و بی خیال نحوه برخورد احتمالات از سوی دیگران شدم حتی روزی بعد از استفاده از آژانس 133 شهری که راننده اش پسر خاله ام بود و آشنایی نداد هم به روی خودش نیاوردم و همچنان زندگیم را میکنم امید که موفق باشید با توجه به کمک گرفتن از عصا نه از امید به کمک دیگران.
به هر حال اگر خواستید می توانم از لحاظ روان شناسی بهتان در پیدا کردن اعتماد به نفس کمک کنم
سلام چشمک خیلی ممنون اگر از لحاظ روانشناسی به ما کنک کنید بنده به کنک نخبه هایی مانند شما احتیاج دارم
اگه چند بار عصا بگیری تو دستت بری بیرون گشت بزنی, دیگه آویزون کسی نمیمونی!
در ضمن بهم ایمیل بزن:
amir.ramezani1370@gmail.com
سلام داداش امیر گل چشم حتمن من به شما ایمیل میزنم
سلام دوست عزیز ؛
بنده چون احساسی مشابه شما داشتم , شاید همین الآن هم گاهی اوقات داشته باشم ,
سلام دوست عزیز ؛
بنده هم چونکه شرایطی مثل شما داشتم و خیلی فشارهای زیادی رو تحمل کردم
لذا نتایج بررسی هایم را برای رفع این مشکل شما که شاید خودم خیلی به کار نگرفتم رو براتون میگم شاید به دردت بخوره ,
البته که دوستان دیگه خیلی نظرات خوب و پخته ای گفتن ,
من یه نکته ای که کمتر اشاره شد و به نضر من خیلی مهمه رو بهش تاکید دارم و اون اینه که اگر افرادی رو که از زندگیشون خیلی لذت میبرن بشناسی و ازشون بپرسی میبینی که احساس لذتشون از موفقیتهایی که در زندگی دارن ,
و این موفقیتها از اهدافی ناشی میشه که داشتن ,
اما مسءله اینه که نه تنها ما بلکه اکثر افراد جامعه رو اگر ازشون بپرسی هدفشون چیه تو زندگی نمیدونن چیه !؟ و برای همین اکثر آدما افسرده و بی روح میباشن ,
تو یه تحقیقی خوندم که در جوامع بسیار مرفح و بی دغدغه آمار خودکشی بسیار بالاتر از جوامع معمولیه به این خاطر که اونها در مقابلشون هدفی برای رسیدن ندارن و بی حرکت و افسرده شدن ,
بیشتر از این توضیح نمیدم فکر کنم مطلب رو رسوندم و کاری که که همه ما باید انجام بدیم اینه که اول یک هدفی مناسب تو زندگیمون تعریف کنیم که بتونیم در مسیر رسیدن به اون حرکت کنیم و بعد برنامه ریزی و بعد با تمام قدرت و پشتکار برای رسیدن به اون حرکت کنیم ,
شما خودت افرادی رو که اینجا ازشون نام بردین ببین اونایی رو به عنوان الگو معرفی کردی که تو زندگیشون هدفمند عمل میکنن و برای اهدافشون مایه میذارن .
امیدوارم این حرفا به دردتون خورده باشه .