خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

طرز برخورد با معلولین بالاخص نابینایان

قبل از پرداختن به اصل مطلب باید اذعان داشت که نمیتوان برای رسیدن به مقصد نهایی

تعریف و یا فرمول خاصی ارائه کرد. برای اینکه بتوانیم بررسی دقیقتری از موضوع

مطروحه به دست آوریم باید به مقوله شخصیت که از مهمترین شاخه های علم

روانشناسی است نظری انداخت ولی چون در پروسه شخصیت باید به انواع بیماریها،

به مسائل روانی-کنشی، به هنجارها و نا به هنجاریها، به مسائل اجتماعی، اخلاقی و

ضد اخلاق اجتماعی، به اعتیادات، انحرافات و …توجه داشت،

احتمالا از حوصله این مقاله خارج خواهد بود زیرا به قول علمای علم روانشناسی، شخصیت مانند دیگی است که همه مواد در آن در حال جوشیدن و ترکیب شدن هستند و یا به قول فروید (پدر روانشناسی و روانکاوی جدید) شخصیت به منزله کوه یخی است که فقط نوک قله آن از آب بیرون و قابل رؤیت میباشد از این رو اگر بخواهیم مثلا یک اختلال رفتاری را در یک فرد بیابیم باید طی جلسات مختلف به مسائل درونی فرد نفوذ کرد تا بتوان به بخشی از اهداف نایل شد لذا چون نگارنده معتقد است که ورود بهمسائل مذکور زمان بیشتری را میطلبد بررسی شفافتر این امر را به دیگر دوستان میسپارد و در اینجا سعی میشود در پی گیری مقاصد، نگاهی گشتالتی(کلی) داشته باشد.یکی از مشکلاتی که معمولا مانع رسیدن به هدف نهایی (برخورد مطلوب) میشود رفتارهایی است که همراه با افراط و تفریط میباشند. منظور این است که با در نظر  گرفتن نوع محدودیت فرد معلول باید به اندازه رفع نیازش با وی همکاری کرد. این گونه  رفتار باعث میشود که او شما را یک فرد آگاه به مسائل توانبخشی بداند و خودش هم در گرفتن کمکهای اضافی در حجب لازم قرار بگیرد. مثلا وقتی یک فردی که دچار مشکل بینایی است و یا اصلا نابینا میباشد، میخواهد از خیابان عبور کند، شما خواننده  این مطالب فقط موظف هستید که وی را به نحو احسنت راهنمایی کنید و پس از مستقر شدنش در محل امن پیاده روی بعدی باید خود او به کمک عصایش ادامه مسیر دهد مگر آن که خودتان بخواهید بنا به دلیلی یا میل شخصی با او هم مسیر شوید و یا تصور کنید فرد نابینایی وارد اتاق کار شما میشود، چنانچه شما مشغول کاری هستید باید با راهنمایی لازم او رابر روی صندلی اتاق بنشانید تا نوبتش برسد. منظور از راهنمایی لازم برای استفاده از صندلی این است که مثلا بگویید اگر کمی به طرف سمت راست بروید میتوانید بر روی صندلی بنشینید تا من جواب این تلفن را بدهم.همچنین اگر قرار است این شخص به دفعات مکرر در محل کار شما رفت و آمد داشته باشد، لازم است یک شمای کلی از اتاق را در اختیارش بگذارید. مثلا بگویید آقای الف در این اتاق یک میز تحریر است، یک میز شیشه ای وجود دارد، بر روی دیوار سمت چپ چند تابلو هست و … در غیر این صورت تا خود وی بر حسب تجربه و توسط حس لامسه و احتمالا حواس جانبی دیگر بخواهد از محیط اطرافش آگاهی کافی به دست آورد شما باید منتظر وقوع حوادثی هر چند کوچک باشید. وقتی صحبت از حواس جانبی پیش میاید لابد تصور میکنید از حسهای مصنوعی سخن به میان خواهد آمد. خیر اگر اندکی تأمل کنید و به دنیای اطراف خود بنگرید در خواهید یافت که دیگر وقت آن به پایان رسیده است که در بررسی جهان پیچیده مولکولی فقط به چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش بپردازیم. در صورت پذیرفتن تئوری فوق قبول خواهید کرد که موجودات زنده هم بیش از پنج حس دارند. مثلا حتما برای شما به هنگام شنا در زیر آب پیش آمده است که فشار زیر آب را حس کنید و یا وقتی گرسنه و یا تشنه هستید با کدام حس متوجه آن شرایط میشوید؟ همچنین وقتی وارد دنیای پزشکی میشویم افرادی را ملاحظه میکنیم که دچار مشکلات کلیوی و مشابه آن هستند، از ایشان به عنوان بیماران خاص یاد میشود. پس به قول الکسیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته، ارگانیسم انسان پیچیده تر از آن است که بتوان به راحتی در باره آن صحبت کرد زیرا وقتی مشکل فیزیکیش را حل میکنیم تازه اختلالات روانیش شروع میشود، آن گاه که به رفع ایرادات روانی میپردازیم دوباره باید به مسائل جسمانیش فکر کرد. مثلا یک بیمار روانی وقتی در اوج بیماری به خودش آسیب بدنی میزند نمیتوان اشکال پیش آمده را نادیده گرفت.بعضی وقتها هم پیش میاید که شخص مشکل روان-تنی یا سایکو-سوماتیک میشود مثلا به علت اختلالات فراوان روانی مشکل سوء هاضمه پیدا میکند. منظور از ذکر نکات بالا این بود که بیشتر باورمان شود که انسان چه پیچیدگیهایی دارد.اگر بخواهیم مطلب مذکور را ادامه دهیم سخن به درازا میکشد و احتمالا از حوصله خواننده خارج خواهد بود لذا با این امید که شما دوست عزیز همواره تندرست باشید و از مسائل روانی به دور بمانید لازم است به نکته ذیل با دید بصیرت و واقع نگری نگاه کنی تا مبحث مربوطه برایت روشنتر گردد. امروزه علیرغم پیشرفتهای پزشکی، بهداشتی و صنعتی همواره دچار مشکلات روز افزون هستیم یعنی اگر به خاطر سرعت پیشرفت مثلا پزشکی، مرگ و میر کمتر شده و حتی بعضی از بیماریها مانند (فلج اطفال) ریشه کن شده است اما در عوض با پیشرفت صنعتی هم با انواع معلولیتهای جدید روانی و فیزیکی رو به رو هستیم. با جنگی که بین دو ملت راه می اندازند میتوان پیشاپیش به عمق فاجعه فکر کرد. با انفجار یک بمب شهری ویران و نسلی دگرگون میشود. با پرتاب یک ماده شیمیایی حیات دهها نفر به خطر میافتد. تصور کنید که با شرایط خوش روحی میخواهید برای دیدن یکی از عزیزانتان از محلی به محل دیگری بروید اما با یک بیدقتی، پیش میاید آنچه که نباید بشود. منظور از طرح مطالب بالا بیتحرک نشستن و یا بدبین بودن به مسائل اطراف نیست بلکه میخواهیم بگوییم که متأسفانه حادثه هر لحظه در کمین است و شما خواننده محترم نباید هرگز از اهریمن حوادث غافل باشید و همواره باور داشته باشید ممکن است که این اتفاق برای خودتان پیش بیاید و خلاصه حادثه هر آن و هر لحظه در کمین است.اما راجع به فردی که کم بینا و یا نابینا میباشد. در دنیای علمی امروز به کار بردن این دو اصطلاح است که ما را از سردرگمی نجات میدهند مشروط بر آن که از طرز کاربرد به موقع آن غافل نباشیم. آیا گمان دارید وقتی در علم توانبخشی اگر آلمانیها میگویند برای ما نابینایی گل سر سبد معلولیت است به دنبال برداشت درست از همین کلمه نیست؟ باید توجه داشت که برای هرچه بهتر سرویس دادن به یک فرد نابینا و دریافت خدمات لازم توسط خود وی، ضروریست که هم سرویس دهنده و هم خدمات گیرنده به موقعیت درست خود آگاه باشند. توجه داشته باشید که وقتی سخن از داشتن آگاهی به میان میاید منظور فقط داشتن اطلاعات آکادمیک یا تحصیلات دانشگاهی نیست بلکه باید مثلا حتی در گفتارمان مراقب استفاده از کلمات باشیم زیرا متأسفانه در این قسمت هم بارها شاهد داستان افراط و تفریط بوده ایم. میخواهید بدانید چطور؟ افراط یعنی وقتی که میخواهید به یک فرد نابینا احترام بگذارید آیا لازم است که از القاب غیر متعارف استفاده کنید؟ به دفعات ملاحظه شده است که میگویند آقا یا خانم روشندل. کمی تأمل کنید، روشندل به چه کسی اطلاق میشود؟ آیا این لغت مخصوص پاکنهادان نیست؟ آیا این لغت مخصوص عرفا نیست؟ آیا زنگار دل با ایجاد ارتباط با خدا از بین نمیرود؟ مگر در برقراری ارتباط با خداوند کریم از چشم سر استفاده میکنیم که بگوییم چون فرد نابینا چشم سر ندارد، پس ارتباطش خالصانه تر است و یا واضحتر بگوییم مگر در ایجاد ارتباطات معنوی وجود یا عدم وجود کانال بینایی نقشی دارد؟ پس حالا که افراط کاری را ملاحظه کردید بد نیست که به تفریط هم عنایت بفرمایید. حتما شما هم با بنده موافق هستید که در محاوراتمان وقتی میخواهیم فردی را تحقیر کنیم همواره وی را با کلمات ناشایست خطاب میکنیم. مثلا میگوییم : مگر کوری که … آدم بیسواد، کور است. اگر صد دختر کور داشته باشم به تو دست و پا چلفتی نمیدهم. و جملاتی از این قبیل. جای تأسف بیشتر اینجا است که معمولا شاهد به کارگیری این قبیل جملات در رسانه ها به خصوص صدا و سیما هستیم و تازه توقع رشد اجتماعی هم از مردم داریم. به نظر میرسد اگر هم شما خواننده محترم تمام مطالب یاد شده را نپذیرید، حداقل به این سوال رسیده اید که، پس چه باید گفت؟ شتاب نکنید. راه دور نروید. از خارجیها کمک نگیرید. زبان شیرین فارسی این مشکل را حل کرده است اما ما عادتا آب را در کوزه گذاشته و برای یافتنش جهان را زیر پا میگذاریم. اگر شما دوست فرهیخته من همین چند سطر را با حوصله خوانده باشی، معما را حل کرده ای ولی با این وجود اگر به ادامه کار یعنی با من بودن از طریق سطور ذیل باشی برایت بیشتر توضیح خواهم داد. چنانچه توجه بیشتری به خرج دهید متوجه خواهید شد که وقتی میخواهیم کلمه ای را منفی کنیم از پیشوند (نا) بهره مند میشویم. مثلا هنگامی که میخواهیم کلمه راحت را برای بیانی منفی به کار بریم و حالتی را نشان دهیم میگوییم خانم الف از موضوع مطروحه ناراحت شد. پس ملاحظه میکنید وقتی فردی دچار مشکل بینایی است و یا میخواهیم فقدان کانال بینایی را در کسی بیان کنیم هیچ لغتی با معنی و بی درد و سرتر از کلمه نابینا وجود ندارد زیرا هم واقعیت را بیان کرده ایم و هم امتیازی را با میل خود و یا طرف مقابل کم و زیاد نکرده ایم. بنابراین بر ما است که توجه داشته باشیم وقتی فردی دچار مشکل هست با کمک کردن به او (اعم از به کارگیری تجهیزات و یا کمکهای رفتاری) میتوان ضمن بازپروری مانند پیشینیان هم وظیفه انسانی خود را انجام داده باشیم و هم ادامه حیات را برای فرد دیگری با انگیزه تر نمود. اگر به تاریخ گذشتگانمان مراجعه کرده باشید حتما ملاحظه کرده اید که چه اشخاص بزرگی با وجود نابینایی وجود داشته اند. مرویست که یکی از بزرگترین دانشمندان عصر امام جعفر صادق علیه السلام ابابصیر بوده است. همچنین گفته اند در اولین اربعین حسینی کسی که قبل از همه به زیارت قبر امام حسین علیه السلام نایل شد، جابر نابینا بود. با پیگیری بیشتر در خواهید یافت که حتی پیامبران بزرگواری چون شعیب (ع)، یعقوب (ع) و … نیز دور از مصیبتهای نابینایی نبوده اند و یا حتی اگر علاقه مند باشید به تاریخ معاصر هم نگاه کنید در خواهید یافت که چه اشخاص بزرگ داخلی و خارجی بوده اند که با وجود نابینایی توانسته اند به درجات بالای اجتماعی دست یابند. نمونه شاهد و قابل دسترسی کتاب شعرای نابینا و یا سخنوران کور که در این مجموعه میتوانید از پیشینه 44 تن از افراد دانشمند نابینا آگاه شوید. راه نزدیکتر برای قبول کرامت انسانی قرآن کریم است. با ورق زدن مصحف شریف، و سیر در سوره های مختلف به سوره ای خواهید رسید که بحث اصلی آن راجع به نابینایان میباشد. سوره (عبس) از بخشهاییست که میتوان در باره معلولین خصوصا نابینایان تعیین تکلیف کرد. پس از ذکر نام خداوند رحمن آمده است : عبس و تولی (1) ان جاءهُ الاعمی (2) و ما یدریک لعلهُ یزکی (3) … آنچه که در خطوط ذیل میاید فقط به عنوان اشاره ای به بحث مربوطه میباشد. امید است که شما دانش پژوهان با دقت و فرصت کافی به بررسی بیشتری بپردازید. مفسرین و مترجمین محترم در خصوص مطالب سوره مذکور فرموده اند : روزی پیامبر اکرم (ص) در مجلسی رسمی با بزرگان قریش مشغول صحبت کردن بودند وسعی ایشان بر آن بود که آنان را جذب به اسلام نمایند و بتوانند ایمانشان را در دعوت حق قویتر کنند. در این هنگام مردی نابینا وارد جمع شد و از رسول اکرم (ص)  خواست چون همیشه آیات جدید الهی را برایش قرائت کند. در این هنگام یکی از مردان متشخص اموی بر وی ترش رویی کرد و از این که یک فرد نابینا وارد آن جلسه شده ناراحت شد و حتی پیامبر گرامی نیز مایل بودند که بعدا با وی همصحبت شوند. در این هنگام طی آیاتی خدمت رسول اکرم عرض شد : نزد ما عبد الله مکتوم نابینا با ارزشتر از آنانی است که فقط به دنیاپرستی و مال اندوزی میپردازند. در ادامه آیات بیشتر به کرامت و ایمان داری عبد الله پرداخته شده است و حتی پیامبر از پیگیری دعوت قریش منع میشوند.نکته قابل توجه تر در این سوره این است که چون به فرمایشات اواخرسوره میرسیم میبینیم آنجا که صحبت از روز محشر میشود حتی مادران که الگوی عاطفه در میان ما هستند، برای پاسخگویی به حساب و کتاب در درگاه الهی، از فرزندان خویش میگریزند. حال باید برای نتیجه گیری از مطالب ذکر شده پرسید : آیا دنیای فعلی ارزش آن را دارد که برای رسیدن به امورات دنیوی فردی را فقط به جرم (نداشتن یک عضو) از خود برنجانیم؟ با دقت در آنچه که تا کنون گذشت ملاحظه خواهید کرد که بیشتر توقع رفتار مناسب از سوی افراد عادی بوده است اما آیا خود نابینایان هم در به وجود آمدن برخوردهای لازم نقشی دارند؟ هر سکه دو رو دارد. یعنی گیریم که تمامی شهروندان آموختند که چه باید بکنند سوال اینجا است که خود ما چه وظایفی را در برابر ایشان داریم. اولین گام برای اینکه نشان بدهیم دارای عزت نفس هستیم یا نه، باید ثابت کنیم که محدودیت یا محرومیت خود را از داشتن یک عضو حیاتی پذیرفته ایم. خیر اشتباه نکنید باور نکردن محدودیت، اعتماد به نفس نیست زیرا در تعریف عزت نفس از علاقه داشتن به خود و باور ارزشهای خویش تن سخن به میان آمده است. باز هم چرخ اندیشه را نباید به طرف کج اندیشی چرخاند یعنی علاقه مندی به خود، غرور داشتن و خودپرستی نیست زیرا کسی که خود را دوست میدارد پیشاپیش عیوبات خودش را میپذیرد و رفع عیب میکند.  پس ملاحظه میکنید که انتقاد پذیری عامل رشد است. در تمامی نقاط دنیا نابینایان قوانینی دارند که هم فرد مبتلا و هم شهروند معمولی موظف به رعایت میباشند. مثلا کسی که کم بینا است باید از عینک، عصای کوتاه و سایر تجهیزات مربوطه استفاده کند و همیشه همراه خود داشته باشد تا دیگران با مشاهده آن وسایل کمکی متوجه نیازهای احتمالی وی بشوند. باور ندارید؟ کمی تأمل کنید. فردی را مجسم کنید که نقصان بینایی دارد و میخواهد از عرض خیابان عبور کند. آیا فاصله مناسب خود و ماشینهای در حال حرکت را میتواند به خوبی تنظیم کند؟ آیا شما پی به نیاز او برده اید و بی تفاوت مانده اید و از دیدن صحنه تصادف دل خراش لذت میبرید؟ یقینا چنین نیست. یکی از فاحشترین اشتباهات افراد کم بینا علاقه مندی ایشان به نوعی زندگی دو زیستی میباشد. آن جا که ضرورت ایجاب میکند، حضرات از بینایی کامل برخوردار هستند و هیچ گونه مشکلی ندارند و زمانی میرسد که نابینا هستند و از مشکلات فراوان دم میزنند. (خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل). اما نابینایان : بدیهی است که برای رفع نیازهایشان داشتن ارتباط مناسب با دیگران امری ضروری میباشد. گفته اند کسانی در طول زندگی موفقتر هستند که در برقراری ایجاد ارتباط کوشایند. از مهمترین وسایل تجهیزاتی که میتوان به قول معروف گفت که برای فرد نابینا حتی از نان شب هم واجبتر است و در نبود آن نه تنها از استقلال فردیش کاسته میشود بلکه در ایجاد ارتباط با دیگران هم ناموفق میباشد، عصا است. از آن جا که محور کلام ما بیشتر راجع به هویت افراد است از ذکر انواع عصا خود داری کرده وبه بحث اصلی برمیگردیم. منظور از رابطه بین استقلال فرد با عصا این است که وقتی مثلا یک فرد نابینا میخواهد از مکانی به مکان دیگری برود دیگر نیاز ندارد که حتما نگران چگونه رفتنش باشد. یک توصیه جدی برای دوستان نابینا این است که در هر  شرایط و با داشتن هر نوع امکاناتی بهتر است حداقل یک عصای تاشوهمراه خود (ولو در داخل کیف)داشته باشند زیرا مثلا اگر به هر دلیل همراه وی نتواند با او ادامه مسیر دهد، دیگر ضرورتی ندارد که زانوی غم بغل گیرد. بعضی از عزیزان ما میگویند مردم هنوز نتوانسته اند عصا به دست گرفتن را یک نیاز عادی تلقی کنند. پاسخ لازم برای این دسته دوستان این است آیا گمان نمیکنید که با استفاده هر چه بیشتر از عصا باعث خواهیم شد که این وسیله و طرز بهره گیری از آن بیشتر در معرض دید مردم قرار بگیرد؟ اشخاصی که از عصا استفاده همیشگی میکنند میدانند که عصا علاوه بر کمک به رفت و آمد ایشان، فواید دیگری هم دارد.مثلا اگر دیده باشید کسی که عصا به دست دارد ضربات محکمتری بر روی زمین میزند زیرا از انعکاس صدای عصا و زمین میتوان متوجه شد که محیط بسته و یا باز است. هم چنین با چشم بسته میتوان به هنگام حرکت، زمین را توسط پاها که به قول (ژاپنیها چشم دوم هستند) جدیتر لمس کرد تا بازهم به وسیله برگشت صدا یا خش خش کفشها شناخت لازمه را از محیط به دست آورد. پس ملاحظه میکنید که میتوان به هنگام حرکت از حواس دیگر و وسایل کمکی چه استفاده هایی کرد. همان طور که پی بردید در میان حواس، حس شنوایی کار برد بیشتری دارد اما باید توجه داشت اگر صداهای محیطی بیش از حد باشد میتواند نتیجه ایذایی در بر داشته باشد. مثلا تصور کنید فردی نابینا از محلی عبور میکند که در آن مقطع، کارگران ساختمانی مشغول کار هستند و فعالیت ایشان هم پر سر و صدا است – فرضا جوشکاری میکنند – مطمئن باشید که حتما در هنگام عبور از آن جا مشکلاتی برای او به وجود خواهد آمد. موضوع مذکور ساده تر از آن است که بخواهید آزمایش کنید زیرا کافیست خود شما که عادت دارید بیشتر از دیدن استفاده کنید، وقتی مجبور باشید همزمان به چند شیء رنگی و یا یک رنگ تند خیره شوید، بی گمان دچار اذیت وآزار خواهید شد. خلاصه – هرگز نمیتوان برای موضوع مطروحه تعریف خاصی ارائه کرد. در بررسی مسائل لازم نباید از مطالب روانشناختی به راحتی گذشت بلکه باید حتی متوجه تفاوتهای فردی نیز بود زیرا انسانها (حتی دو قولوهای یک سان) هم از نظر مسائل رفتاری شبیه یکدیگر نیستند. برای کمک به این افراد نیازی به افراط و تفریط نیست. نباید امتیازی اضافی داد و نباید در ارائه خدمات کم گذاشت. رحیم بودن یکی از صفات الهی است اما نباید این صفت باری تعالی را خدشه دار نمود. برای رسیدن به اهداف شخصی نیازی نیست که دیگران را به حقارت کشانید و یا تحقیر کردن اصلا لذتی پایدار به همراه ندارد. برای نتیجه گیری بهتر باید دو طرفه عمل کرد یعنی هم کمک کننده باید آشنایی به وظایفش داشته باشد و هم سرویس گیرنده باید به حد نیاز توقع داشته باشد. با مخفی نگه داشتن (عیب) نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. نداشتن یک عضو -مانند   بینایی – نشانه عجز و ناتوانی نیست بلکه شخص دچار محدودیت میگردد که با کمک به رفع نیازهای لازمه اش میتوان درصد باز پروری وی را بالا برد. با این امید که مطالب مطروحه توانسته باشند حداقل کلید ورود به مسائل اصلی را ارائه کرده باشندو راهنمای کوچکی برای شما فرهیختگان گردد لازم است توجه داشته باشید که مباحث مذکور فقط در رابطه با افرادی است که گرفتار یک معلولیت یا یک محدودیت هستند زیرا مثلا افراد (توان خواه نابینا و ناشنوا) به  واسطه دو معلولیتی احتیاجات دیگری دارند.

                                                                   ابوالفضل گیلانی

                                                      کارشناس امور روانی سازمان بهزیستی

۸ دیدگاه دربارهٔ «طرز برخورد با معلولین بالاخص نابینایان»

سلام
بسیار بسیار قابل تأمل
فقط کاش چند بخشش می کردید این طوری مؤثر تر هم بود … مطلب خیلی طولانی هست و هرکسی اصولاً نمی خونه البته منظورم کسانی هست که امید هست بخونند …
از جناب آقای گیلانی هم ممنون ان شا الله همیشه موفق و سربلند باشید.

درود خوب بود مرسی
ولی اولش که اگه بشه سنجاقش کنی بالای محله خوبه
بعد هم کاش یه کم از توضیحاتو حذف کرده بودی بعضی از مثالها رو یا مثلا اینکه روشندل به کی میگن چون بیشتر همه میگن آقا یا خانم حالا این به نظر من زیاد هم مهم نیست ولی واسه اینکه مطلب کوتهتر بشه بهتر بود
من که خودم همشو خوندم دوست داشتم ولی واسه کسایی که بخان بخونن ممکنه خسته کننده باشه و اینکه میتونستی با اجازه ی آقای گیلانی یه چیزهاییرو هم اضافه میکردی مثلا یه مثال از همون بلند کردن بقیه از رو صندلی و نشوندن ماها
ولی خوب بود ممنون هم از شما هم آقای گیلانی
بازم ازین مطالب بذار مرسی

دیدگاهتان را بنویسید