سلام به همه ی اونایی که دارن منو میخونن
این پست کمی طولانیه -لطفا شکیبا باشید
تا حالا شده فکر کنین یه ماشین لکنده ی مدل 57 شدین!
مثلا از پایین به شیب تند زندگی نگاه کنید و بگید :نه ممکن نیست بتونم خودمو برسونم اون بالا!
در کل روحتون اونقدر خسته باشه که مجبورتون بکنه یه جاهایی کم بیارید که نباید بیارید
مثل آدم ماشینی ها یی که انگاری از دور خارج شدن آب روغن قاطی کنیدو سر سیلندر بسوزونید
به حتم هم در چنین شرایطی ریپ زدینو سوزنتون گیر کرده بگین :نه نمیشه
نمیتونیم -قسمت این بوده -هیچ امیدی به زندگی نیست -بمیرم بهتره و اینا…
اگرم به فرض صد در صد محال اینطور نشدید تا به حال یه نمونه شاخصش اینجانب هستم – بهتر بگم بودم
تو یه پروسه از زندگیم بد طوربا خودم کج گرفتم
هیچ چی خوشحالم نمیکرد -همش دنبال این بودم تاس که میندازم چرا جفت 6 نمیارم
یک وقتایی هم مثل یک مالیخولیایی دنبال تاس هام میگشتم -فکر میکردم شانس های زندگیمو گم کردم
همش درگیر یک حس گند نوستالژیک بودم-مگس خیالمون هم دمار از روزگارمون در آورده بود
یک راست میرفتو می نشست رو چیزای بوگندو -رو لاشه ی گندیده ی یه سری خاطرات دور
به کل بد وضعیتی بود -آره دچار یک وضعیت اورژانسی شده بودم رفته بودم تو کمای نیمه آگاهانه!
احساساتم به قدری نزول پیدا کرده بود که میشه بگم در حد یک بز هم در من احساسی نبود
اطرافیانهم منو بسته بودن به سرم شعارو این مزخرفات تهوع آور تکراری –
خلاصه من همچنان سر در گریبان خودم فرو برده بودمو تنها کار مفیدی که میکردمو دوست داشتم تو اون پروسه -چک کردن ایمیل هام بود
گذشتو گذشتو گذشتو من به شرایطم عادت کردمو از بستر این بیماریه مزمن برخاستم
همین روزا بود که مطالب ایمیلمو چارت بندی میکردم که متوجه ی یک چیز جالب شدم
از هر 30 تا ایمیل که من برا خودم ذخیره کرده بودم دست کم 21 تاشون ایمیل هایی بود با مضمون عکس
من مالیخولیایی چرا اینا رو سیو کردم
چه چیزی در زمیر ناخود آگاهم بود که من رو به این کار ترغیب کرد
از یک فتح بزرگ برگشته ام
من یک مالیخولیایی امیدوار بودم -خودم هم خبر نداشتم
حالا کمی درگیر یه دلتنگیه یواش صورتی شدم
دلم یلدای گذشته هامو میخواد
اما اونقد دلتنگ نشدم که دوباره بزنم گاراژ
تکمیلی :هی دختر نشستی علم پیشرفت کنه عکسای ایمیلتو ببینی؟تو یک مالیخولیاییه امیدواری
پی نوشت:انسان نا امیدی در حقیقت وجود نداره -لای خنزر پنزرات بگردی امیدو پیدا میکنی
بعدا نوشت:همین که زنده ای یعنی به خودتو زندگیت امیدواری -نگو نه تو کتم نمیره
دستهها
66 دیدگاه دربارهٔ «من یک مالیخولیای امیدوار هستم!»
من تا اونجا خوندم که گفتین طولانیه دیگه نخوندمش اما خواستم اول شم تا زهره خانوم نیومده خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ مرسی
آهان بله درست
شما لطف کردی
جالبه ها دیگه کامنت گذاشتنا جنبه ی ورزشی پیدا کرده .همه میخوان زودتر اول بشن.منم میشم اون شلغمه نه نه نه میشم خط پایان یا اصلا بهتره بشم اون سوته
ها خوبه سوت باشم باحال تره
مرسی از توجهت
سلام یلدا خانم مرسی از پستهای جالبی که میگذارید راستش شرایط من تقریبا شبیه شماست منم خیلی ناامید بودم اما وقتی با اینمحله واقا مدیر وسایر بچهها اشنا شدم ومتوجه شدم چقدر باسواد وبا کمالات ودارای چه توانایهای فراوانی دارند واقعا به خودم وزندگیم امیدوار شدم
سلام لاله ی عزیز
خیلی خوشحالم که از بستر این بیماریه مزمن بلند شدی
نا امیدی بد روح آدمو بیمار میکنه
از اینکه منو خوندی ممنون
بازم بیا اینورا
سلام خانمي چرا بيخود مردم رو اغفال ميكني اين كجاش طولانيه من كه كلي شكيبايي اضافه آوردم احتمالاً بقيه هم محلي ها هم!
يه جايي گذاشته بودم دم دست باشه ولي هرچي فكر مي كنم يادم نمياد كجا؟ شما نديديدش؟؟؟؟؟
بانوی پرتقالی من چیو کجا گذاشتی آیا؟
شکیباییتو یا امیدواریتو یا …؟
مرسی کامنت
یلدا جان پارتی بازی شدآآآ اصلا من بانوی گیلاسی هستم
بانو پرتقالی راست گفت تو پستات لطفا حرفی از طویل یا نات طویل نگو که بعضیا که درگیر اساتیدند بهانه نیاد دستشون و فیض ببرند از پست هاتون
بح بح خانوم گیلاس خوشمزه
آخرش پستو خوندی گیلاس بانو یا از کشو قوسش ترسیدی؟
نه بابا کو سعادت خخخ
اما قول قول که در بهترین زمان خواهم خواند بعد ناهار آخه الان درون معده ام دعواست بح بح بحو بح
ای تنبل
هزار تا درود بر یلدا ام. من هم خودمو آماده کرده بودم برای یه مطلب طولانی ولی دیدم کوتاه کوتاه بود امیدوارم کوتاهیش به اندازه کوتاهی نا امیدی و مریضیت باشه یعنی اونا هم همین قدر کوتاه بوده باشند. راستش متوجه نشدم که 1 3 هستی یا 1 2 چون از عکس و اینجور چیزا حرف میزنی.
به هر حال از اینکه در محله مینویسی شرف حضور داری ما را از یلدا به بهار میبری خوشحالم.
باز هم با ما باش. بگو بنویس. بیا غصه هایمان را با هم تقسیم کنیم.
یه بار تنهایی غصه نخوری ها نا امید نباشیها. اینو نه تنها به تو بلکه به همه بچه های خوب و با حال محله میگم.
شاد زی مهر افزون.
راستی امیدوارم سیتا ناراحت نشه که من اومدم پشت سرش و شدم 29تا.
سلام
این دوست عزیزمون اسمش چیه آیا؟
بعدشم من متوجه نشدم کهه شما چیو متوجه نشدی
مرسی زیاد که منو خوندی
بازم بیا اینورا
شبو روزت بی غم
سلام یلدا خانم جان.
بازم عالی و دوست داشتنی و خیلی از اون حرفای قشنگ دیگه.
مرسی که هستی و اینقدر زیبا مینویسی.
راستی این بانو راست میگه ها کجاش طولانی بود!
سلام سلام
مرسی از حضور سبزو صمیمیت
خوبه که برات کسل کننده و طولانی نبود
بازم بیا اینورا
شبو روزت بیغم
سلام یلدا خانم.
طرز نوشتنتونو دوست دارم.
اگه وقت کردین یه رمان بنویسید.
بعدش
میتونم ازتون خواهش کنم انقده فکر اون روزاتونو نکنید؟
آدم وقتی به یه چیز زیاد فکر کنه، غرق اون چیز میشهو همه چیزش رو هیچ چیز میدونه.
از داداشتون اینو بپذیرین که با حلوا حلئا دهن شیرین نمیشه.
اصلا کی گفته چون ما نابیناییم، نباید عکس و فیلم تو کامپیوترمون داشته باشیم؟
من اتفاقا هیچوقت نذاشتم پسزمینه گوشیم بدون عکس بمونه.
همیشه عکسای تاپ و بروزو من به دوستای عادیم میدم.
تو رو خدا جای اینکه برا همین قفسمون یه قفس دیگه بسازیم و قفس اندر قفس اندر قفس کنیم، همین یه دونه رو بشکنیم.
فقط حرف نمیزنم.
عمل میکنم.
مثلا باورتون میشه من پشت فرمون نشستم و توی یه جای صاااااااااااف صاف، صد متر رانندگی کردم؟
آیا باید هی ندیدنمو بهونه می کردم و میگفتم: ای پسره کله پوک. مغزت خرابه مگه؟ مردم عادیش رانندگی نمیکن اونوقت توی … میخوای برونی؟
باید اینجوری به خودم میگفتم؟
اگه میشه اینو از من یادگاری داشته باشید که تنها کاری که ما نمیتونیم انجام بدیم، فقط و فقط و فقط دیدنه و بس.
سلام بهنام جان
مرسی از حضور پر رنگت
کامنتتو دوست دارم
از اونایی که دقیق هستند مودبانه انتقاد میکنن و پای حرفات میشینن خوشم میاد
در مورد رمان بگم که
نوشتن رمان یکی از آرزوهامه البته نه مثل بعضی از این نویسنده ها که آب دوغ خیار مینویسن
بلند پروازم اما یکی از آرزوهام اینه بتونم سیال ذهن بنویسم مث مارکز
در مورد خاطرات هم دست خودم نیست .قبول دارم زیادی دلم برا قدیما تنگ میشه اما کاریش نمیتونم بکنم.تنها زمان نیازه
خوب منم همینو میگم به قول شما تنها کاری که ما نمیتونیم بکنیم دیدنه
برا همینه میگم داشتن عکس تو پی سی چه فایده ای داره
البته منم عکس زیاد نگه میدارم
مدام در حال چنج کردن وال پیپر پیسی و گوشی ام
دیگه نگه داشتن عکسای ایمیل زیادی یه جوریه.عکس خانوادگی باشه یه چی
درود
خیلی با حال بود
امیدتو هیچوقت از دست نده آفرین به تو
با حرفای آقا بهنام سلولی موافقم
راستی با اینجا چه شکلی آشنا شدی اگه دوست داشتی جواب بده
سلام جیگیلی
مرسی از حضورت
من یه internet addictهستم
عاشق وب گردی ام -تو یه سایتی داشتم یه سری دانلود میکردم
که بهآموزش صوتی فیس بوک برخوردم
وقتی دانلودش کردمو بهش گوش دادمبا مجتبی ی عزیز و محله آشنا شدم
قبل تر هام اینجا می اومدم اما هیچ توجهی به اهالی نداشتم
مطلبمو بر میداشتم یا دانلود میکردمو میرفتم
اما وقتی فایل صوتی فیس بوک رو با صدای شادو گرم مجتبی شنیدم رفتم تو نخ محله و اینا
یه جورایی اینجا برام حکم دوپینک رو داره
بابااااا یلدا خانم این دوستمون به خاطر اسم من که سیتا بوده خوشمزه شده 29تا انتخاب کرده احتمالا مسافر هند رو ندیده بوده خخخخخخخخخخ دوست بامزه شکر قند وعسل اسم من سیتاست نه 30تا
آهان
چه آیکیو هستم ها
من که نمیزارم این پستو نخونده امشب بخوابی
میام تو خوابت صد دفعه با دوره کند برات میخونم مطلبو بگم نگی نگفتی
ما گیلاس تنبل دوست نمیداریم ها
راستی یک مطلبی عنوان پست بعدی یلدا جونی
یلدا نویسنده میشود
ها
هان
یلدا کیه؟
اینجا کجاس؟
من کی ام ؟
تو کی هستی؟
یلدا مارکز می شود
خداییش؟خبرشو به منم بدین ها
ها هان
درود! درود-درود-درود-درود-ببخشید هرچی فکر میکنم یادم نیمیاد چیچی میخواستم بنویسم! خوش بحالتون که اینقدر باحال مینویسید!من از وقتی اومدم تو این محله 30سال جوانتر شدم!
بح بح بح مستر عدسی گذشته عزیز ا… فعلی
کم پیدایید .دیگر پست هایمان بوی عدسیه شب های سرد زمستان را نمیدهد
دارم فک میکنم 30 سال از 15 سال کم شه چه طور میشه
درود! جای دوستان خیلی خیلی خالی امروز از ساعت9و30تا ساحت 15و30دقیقه با دوستان نابینای اروپای ایران یعنی شاهین شهر در پارک سفه خوش گذراندیم کش رفتن تنقلات از ساک بنده از قبیل شکلات سه نوع بیسکویت میوه ، بادکنک بازی دست زدن با رقص بنده،و… شوخی و خنده و تعریف خاطره که در اردوی مشهد به بستنی فروشی رفته بودند و بسچولی خورده بودند، بسچولی تشکیل شده است از-بستنی-مغز بادام-گردو-پسته-و…
بله دیگه دلمان آبنبات
همیشه مست از شادی
بله خورده تعریفشو آورده عدس خان این سری عدسشم نیآورده
به نخود چی کشمش های مستر عدسی نمیشه اعتماد کرد
یکهو دیدی سوسکی مگسی اسبی سگی چیزی از میانشان در آمد
هه هه هه
درود! چیزهایی که از قبل تعریف کردم با حالا فرق میکنند! اگه امروز اونجا بودید متوج میشدید، 2روز پیش در پست خانم مظاهری اعلام کردم که امروز کجا هستم و دعوت هم کردم ولی از محله کسی نیامد! امیدوارم برنامه ی باغ ویلای نجفآباد جور بشه و حضوری با هم آشنا شویم، البته فقط نترسهای محله دعوت خواهند شد! حالا تا مجتبی جونم نیامده شرم کم-خخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاhehehehehehehehehehehehehehehehehehehehehehewo wo wo wo wo wo wowowowowowo هاهاهاهاهاهاهاها من برم شن بار ماشین کنم بعدش میام!
هی دلم لواشک
بیشتر بچه های محله اصفهانی هستند
جمعشون جمع دیگه
من که کلی دورم نمیشه تو میتینگ ها شرکت کنم
سلام یلدا
قشنگ بود خیلی طرز نوشتنتو می گم و اما درباره حرفت نمی دونم درسته نظرم یا نه ولی من فکر می کنم هر از چندی ما آدما یه کم بی حوصله تر میشیم دنبال معنی می گردیم یه معنی از جنس هدف و امید درست تو این لحظه ها گاهی اتفاقات بزرگ میفته بالا کشیدن سخت میشه و تنها و تنها یه جمله کمک می کنه……….:این نیز بگذرد! چرا ؟ چون خدایی در این نزدیکی ست
ترانه ی عزیز سلام
حرفات منو برد به شعرای سهراب
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
حرفات درسته
مرسی از حضورت
درود! خوب رفتم شن ها همون ماسه ها را بار نیسان کردم، حالا اینجا هستم، راستی مگه شما کجا هستید! خوب میتونید با خانواده به اصفهان گردی تشریف بیاورید و در اردوی محله هم شرکت فرمایید! باور کنید ما در اردوها خصیص نیستیم! حتی برای یک شب هم در منزل در خدمتیم!
من از بابل ام
تو فکرشم بیام اصفهان با بچه ها بیشتر آشنا شم
بابا خانم دكتر جون سيتا گيلاسي دلت آب خودم پرتقاليم تازشم پيداش كردم اميدواريمو ميگم تو يخچال جاش گذاشته بودم :()
ا وا شفيعي جون “اين بانو” اسم داره ها تازه پرتقاليم هست “” :()
منظور بيست و نهتا اين بود كه شما يك سه يعني نابيناييد يا يك دو يعني بيناييد “من ايشون رو به زندگي نامه شما از طرف شما ارجاع ميدم”
من عاشق سيال ذهنم ولي ماركز رو نمي فهمم ميشه اگه كتاب صد سال تنهايي رو خونديد بگيد آخرش چي شد؟ هنوز تو خماريشم از هر كي هم پرسيدم نفهميده بود راستي كتاب هاي خانم ولف رو بخونيد سياليش خيلي سيالتره.
نخود چي كيشميش هاي عدسي رو خيلي با نمك اومديد خخخخ
آهان خوب کاری کردی بانوی پرتقالی من که آدرس پروفایلمو دادی
میگما این امیدواریت منجمد نشد تو یخجال که
ها؟
یه وقتی نخوری از نخود چی کیش میشا
هح هح هح
نه بابا تازه خنك شده ….
در مورد صد سال تنهایی اینو هنو صوتیشو پیدا نکردم
خیلی دوس دارم بخونمش
من دارم ولي نمي دونم چه مدل بهت بدم …
خوبه پيشنهاد بديم پريسا دفعه ديگه اين كتاب رو بذاره رو وبلاگش …
البته اگه داشته باشه …
درود! اگه میدونستید اصلا چرا عدسی بوجود اومد…! در ضمن پژو نحچی کشمش نداره، بلکه چسفیل معروف به شکوفه میخره و دیروز فراموش کرد بخره، امروز جای چسفیل- ببخشید شکوفه در اردو خیلی خالی بود، بچه ها هم سراغشو گرفتند اما افسوس وجود نداشت، فقط بادکنک قلبی و ماری بود اما بی صدا!
عدسی جان دوست داشتی مم بعد به جای شکوفه و بیب فیل بگو پاپ کورن
عدسی پسر شجاع محله چند سالشه هر که درست جواب بده چشمک براش فلش و یا پژو عدسی خودش بهش شارژ میده he hr he he he he hr hr he he he
سوال سختیه فک کنم بین 0 تا 50 بنا به رای دوستان متغیره
خب یکی بیاد جوابو تصحیح کنه تا جایزه بدیم
دختر شیطون
الان محله خوابه
بدو نمون تو کوچه دیره
نه من كه از صبح تا حالا خواب بودم تازه بيدار شدم تو رو خدا نريد تهنا مي مونم ها …
من ميگم 48 سالشه شارژم نمي خوام “فلش” بهتره خخخخ
بابا عدسی بیا بگو جوابو
آآآآآآآآهههههآآآآآآی چشمک خان فلشو بیار صاحبش اومده گفتم بیاره دم در خونتون بانوی پرتقالی سرورم من برم باید محلرو آب و جارو کنم تا با این آقا سرمدی همکار بشم بیکار نباشم
سلام من عدسی پلو 14 سال دارم تتتتتتتتتتتتتببب تب تب تب تتب
درود! صبح بخیر، برید محله را دور بزنید من چندبار سنشو گفتم! راستی جواب مسابقه خوردنی خودمو هم گفتم، در ضمن در دنیا کلمات و نامها و جمکات بسیار وجود دارد که ما نباید آنها را تفکیک کنیم و روی قسمتی از آن حساسیت نشان دهیم و دیگران را نیز وسوسه کنیم، حالا هرکی دوست داره بیاید در اسکایپ تا … خخخخخ
دهه چرا اسمم اینریختی شد
لدام چی چیه آیا
سلام.
یلدا داری رکورد کامنت در یک پست رو میزنی ها!!
تبریک میگم و موفق باشی.
سلام
وقتی میام اینجا و پست میزارم
وقتی شما بچه ها میاینو کامنت میدین
وقتی شور و هیجان همه رو تو محله میبینم
یاده بلاگ خودم می افتم
یه وقتایی اینقد با بچه ها میگفتیمو میخندیدیم که دیگه از حد عرف فراتر میرفت
دعوام نکن که باز رفتم به اون گذشته ها
همه چی اوکیه
سلام یلدای نازنین.
اطمینان داشته باش همه ما بوجودت در محله افتخار میکنی. و برات احترام خاصی رو در نظر میگیریم. چون بیشتر از خیلی از ماها نقص بیناییت موجب آزارت شده که دلیلشو هممون میدونیم و کاملا درکت میکنیم.
من با به گذشته فکر کردن و یادآوری خاطراتت مشکلی ندارم، بلکه دوست دارم که گذشته هات در زندگی کنونیت تاثیر منفی نذاره.
اتفاقا همون طور که قبلا بهت گفته بودم با زندگی کردن در حال حاضر و یادآوری گذشته ها بطور موازی خیلی هم موافقم.
همیشه شاد و سرمست باشی.
مرسی
مرسی
مرسی زیاد با داشتن دوستانی گل مثل شما غم سیری چند
شبو روزت بی غم
سلام بر یلدای عزیزم. ظاهرا دو ساله که به جمع نابینایان ملحق شده ای. واقعا بسیار تأسف خوردم که باید دختری این چنین نازنین و همه کاره در عنفوان جوانی بیناییش را از دست بده. واقعا حق داری که نا امید شده باشی ولی حق نداری که این نا امیدی را ادامه بدی.
تو باید سر زنده و شاداب باشی تو باید الگوی ما باشی. کاش میتوانستم برایت کاری بکنم که از این وضعیت نجات پیدا کنی حتی اگه فدا کردن سلامتی و جانم باشه. آخه شما دخترهای گل و نازنین و مهربون با یه دنیا احساس و عاطفه گناه دارین که از نعمت بینایی محروم بشید. ولی باز سفارش میکنم مأیوس نباش با نا امیدیها مبارزه کن قطعا پیروز خواهی شد. اتفاقا تجربه ثابت کرده که دیر نابینایان نسبت به افرادی که از طفولیت نابینا بوده اند پر انگیزه تر فعالتر و پر جنب و جوشترند. امیدوارم که تو هم یکی از آنها باشی که ظواهر و شواهد نشون میده که همینطور است.
باز هم برایت آرزوی موفقیت میکنم هم برای تو هم برای همه ی اعضای با صفای محله. یکی از دیگری گلتر نازتر مهربونتر. خوش باشید تا همیشه.
آخی مرسی عمو شما چقد مهربونی حرفاتو آویزه ی گوشم میکنم.درسته من حق ندارم نا امید باشم.شمام انشالاه کلی سال عمرت بشه سلامت و با نشاطو همین طور مهربون بمونی
مرررررسی عمو
سلام بر یلدا، بابله کیجا.
خار هستی؟ چتی هستی؟ هم تی هستی؟ بیتر هستی ایشالا؟
من این بار خیلی دیر اومدم، به خاطر سفر و عدم دسترسی به محله بود، شرمنده.
خانم مهندس خوب با مکانیکی آشنایی داری ها!!
نقاش هم که هستی، به عکس هم که علاقه مندی، یعنی یه هنرمند تمام و کمال،من نمیدونم پس چرا دم از ناامیدی میزدی؟
یعنی حالا واقعا میخوای بگی داری به خودت میای و تصمیم داری با گذشته هات
لا اقل بصورت موازی زندگی کنی؟ اگر این طور باشه من خیلی خوشحال میشم.
من شادی و سعادت شما رو میخوام و منتظر نوشته های امیدوار کننده و مثل همیشه زیبات هستیم.
شاد باشی.
ریسه رفتم این ماهور چقده با لهجه ی غلیظ خوند کامنتتو چشمهجان
سه لام
خارمه تو خاری وچه
مسافرت خش بوگذشته
هح هح هح چه لهجه ای اومدم ها
در مورد ماشین -آره یه چیزایی سرم میشه.کلا به کارای فنی علاقه مندم
دیر یا زود نداره -هر وقت که بیای بهترینی.مهم کامنتای خوبته که به جا مینویسیشون
مرسی زیاد
سلام بر یلدا، بابله کیجا.
دوباره این کامنت رو میذارم که جبران دیر کردمو بکنم.
خار هستی؟ چتی هستی؟ هم تی هستی؟ بیتر هستی ایشالا؟
من این بار خیلی دیر اومدم، به خاطر سفر و عدم دسترسی به محله بود، شرمنده.
خانم مهندس خوب با مکانیکی آشنایی داری ها!!
نقاش هم که هستی، به عکس هم که علاقه مندی، یعنی یه هنرمند تمام و کمال،من نمیدونم پس چرا دم از ناامیدی میزدی؟
یعنی حالا واقعا میخوای بگی داری به خودت میای و تصمیم داری با گذشته هات
لا اقل بصورت موازی زندگی کنی؟ اگر این طور باشه من خیلی خوشحال میشم.
من شادی و سعادت شما رو میخوام و منتظر نوشته های امیدوار کننده و مثل همیشه زیبات هستیم.
شاد باشی.
راستی محمد رضا
من چلغوزو خریدم ها
دو سیر 14000 تومن
مثل تخمست کمیمخروطیه خیلی هم ترده از هر 5 تا که میخواستم بخورم 3 تاش خورد میشد رو لباسم میریخت
خوشمزه بود ها
دل بقیه لواشک
سلام بابله کیجا، خوشحال شدم که چلغوز خریدی و باهاش آشنا شدی.
حالا لا اقل به همه اونایی که به فضله پرنده ها میگن چلغوز ثابت شد که چلغوز چیه.
سلام کرجی ریکا
جدا به فضله ی پرنده ها میگن چلغوز
اشتباه جالبیه
سلام یلدا جان
میخواستم برم وبلاگتو ببینم هرچی رو اسمت اینتر میزنم ارور 404 رو میاره.چطور برم ببینم آیا؟
سلام
وای از بس آدرس بلاگم طولانیه هر وقت تکستش میکنم یه حرفو یا جا میزارم یا اینکه اضاف مینویسم
رو همین اسمم کلیک کن میره گویا آیا احتمالا انشالاه
مرسی حضور
درود! ببخشید یلدا جان-شما که چلغوز را خوردید و دهان مرا آب انداختید! اگر در مشهد هستید به بستنی فروشی بروید و یک بسچولی هم بخورید و برامون تعریف کنید! منم قرار شده نوروز93با دوستان نابینا و خانواده به مشهد بریم و مزه ی چلغوز و بسچولی را تجربه کنیم!
سلامم عدسی بزرگوار
نه بابا مشهد نیستم که
شانس آووردم یکی از اقوام رفت مشهد منم گفتم یه چهارتا دونه چلغوزم برا ما بگیر
راستی سفرت بخیر اما به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را