خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

به شانس اعتقاد دارین یا به قسمت ؟

اگه تو یخچال آب خنک نباشه بخوای از شیر آب بریزی، نیم ساعتم وایسی آب خنک نمیشه
فقط کافیه آبگرمکن خراب بشه و آب گرم بخوای!

از شیر آب یخی میاد که آلاسکا پیشش صحرای کربلاس !!!

تا حالا تو زندگیتون ازین اتفاقا افتاده ؟بنظرتون مال بد شانسیه یا که تو تقدیرتون قسمتتون همین بوده ؟شانس احتمالات زندگیه و قسمت یعنی همه چی داره طبق برنامه قبلی حرکت می کنه و تو بحال خودت رها نشدی قسمت یه جور علامت بزرگتر کوچکتره که تو بین اون داری حرکت می کنی می تونی کم و زیاد بشی و تغییر کنی ولی نهایتا یه جا هست که نه ازون کمتر میشی نه بیشتر قسمت دایره تغییراتته و شانس یعنی مه چی تصادفیه و اگه معتقدی بد شانسی یعنی تو این احتمالات بی انتها مدام بد میاری و اگه احتمال و شانس بالا اومدن اتفاقات خوبت زیاد شه تو بخودت می گی خوش شانس

۳۴ دیدگاه دربارهٔ «به شانس اعتقاد دارین یا به قسمت ؟»

سلام بر ترانه ی عزیز
قبل از هر چی تشکر بابت پستت
خوشم از این پست ها میاد که مجبور به فکر کردنت میکنه
سوال خوبیه شانس یا قسمت
البته مثال یخچال ,آب سرد یا گرم کمی سطحیه
شخصا فکر میکنم هیچ ربطی به شانس نداره -یه حساب دو دو تا چهارتاست و برمیگرده به انتظارات بیجای ما
از شیر آب نباید انتظار آب سرد یخچالی داشت از طرفی هم از آبگرمکن خاموش انتظار گرمای چشمه های طبیعی رو
بعدشم اینکه
من فکر میکنم در دنیا هیچ چیزی اتفاقی شانسی یا تصادفی نیست
بلکه گاهن حوادث فیزیکی اطراف ما با انرژی درون ما هماهنگ میشه
یک نوع تلپاتیه شاید ناخواسته
فنگ شو رو اگر مطالعه کرد باشی جالبه که حتی کوچک ترین و بی ارزش ترین چیز اطراف ما از خود انرژی ساتع میکنه چه برسه انسان که اشرف مخلوقاته
جهان تحت تاثیر ماست و این اصلا شانسی نیست

این مسخره است که ما زندگی را کلا قسمت یا کلا چیزی که از ما دستور میگیرد بدانیم
بحث سر این است که بگوییم چند درصد از زندگی ما شانس یا همان قسمت است و چند درصد را ما تعین می کنیم
پست باحالی و کوتاهی بود مرسی

آقای چشمک
بین شانس و قسمت فرق هست شانس احتمال هست مثلا شما وقتی احتمال چیزی می دی نگران میشی درباره اون چیز ولی وقتی فکر کنی نهایتا بیشتر از یه چیز ثابت اتفاق نمیفته یعنی قسمت اونوقته که کمی دل آروم میشی و با اعتماد به نفس بیشتری پیش میری برای همین در سوره یونس خداوند می فرماید که دوستان خدا ترسی بر آنان نیست و اندوهگین نمی شوند ولی آدمایی که معتقد به شانسن همش حرص میزنن بجای تلاش و سعی غر میزنن حتی وقتی صحبت می کنن حرفاشون حاکی از ناامیدیه میگه ما که شانس نداشتیم پولدار بشیم یا بابا مامان پولدار گیرمون بیاد و خیلی حرفای دیگه که اگه ادامه بدم شعاری میشه و هر کی بهتره ته دلش به این حرفا برسه

سلام چقدر فلسفی بود من که الآن مخم رفته تعطیلات نبفهمم کدوم کدوم شد ولی باید بگم از دست این آبگرم کنمون و فشار آبمون …. حالا بد شانسی شد یا قسمت … بازم نبدونم ولی من آب گرم می خوام…..
راستی ترانه جون کی بیام خونتون شیرینی نارنجکی درست کنی باهم بخوریم …؟؟؟؟؟؟؟

سلام ترانه جان. بازم دمت گرم با این پست قشنگت. حرفت کاملأ متینه. هیچ چیز این دنیا بر اساس شانس نیس، به قسمت خیلی معتقدم چون همون حکمت خدا رو میرسونه. ولی برا شانس هیچ یک از صفات خدا رو نمیتوان مترادفش پیدا کرد.

سلام.
آخر آخرش شانس و قسمت یه معنی رو میدن و باز من فکر میکنم شانس بهتره تا قسمت.
چون دیدی که در مورد قسمت هست، نشون میده که یه محدوده ای از اول تا آخر زندگی حاکمه.
ولی شانس این جوری نیست.
مثل این که میگن من امروز رو شانسم.
یعنی ممکنه یه روز دیگه رو شانس نباشم.
هیچ کس نمیتونه بگه اتفاقات تصادفی نقشی تو زندگی ما ندارن و در مقابل اونهایی هم که میگن این جور اتفاقات حکمتی داشته، معمولا نمیتونن این حکمت رو با دو دو تا چهار تا ثابت کنن.
شانس، انرژی، تلپاتی، یا هر چیز دیگه ای که اسمش رو بذاریم، متأسفانه یا خوشبختانه وجود داره و به نظر من اون‌هایی موفقن که بتونن کنترل این موجودیت رو به دست بیارن و خودشون این اتفاقات تصادفی رو از حالت تصادفی بودن در بیارن و بهش نظم بدن.
چیزایی که گفتم رو خودمم از لحاظ توصیفی نمیفهمم. ولی به هر حال بهشون معتقدم.
چه فکر کنید میتوانید یا نمیتوانید، حق با شماست.

آزادی بی حد و حصر هم جالبه تو نوع خودش ولی تجربه ثابت کرده فقط تو اندیشه جالبه و گرنه عملا خود ازادی اگه نامحدود بشه خودش خودشو نقض می کنه حالا داستان احتمالات هم همینه ظاهرا تجربه موقعیتای احتمالی خوشاینده ولی ایا این عملا هم همون نتیجه رو میده ؟اونوقت ایا ارامشی واسه ادم باقی می مونه ؟

درود! مطلب زیبایی بود،‏ حالا یه چیزی تعریف میکنم-شما بگید اینجا از شانس من بوده یا قسمت،‏ قچکار مشغول گچکشی و گچبری طبقه پایین خانه ی من است،‏ دیروز عصر چایی دم کردم،‏ قوری و ‏۲لینان و قندان را در سینی گذاشتم و با فلاکس آبجوش به آسانی پایین رفتم و اتفاقی نیفتاد،‏ امرهز داشت دیرم میشد خانم فلاکس چایی و قندان و دو لیوان در سینی گذاشت-‏ سینی را پایین بردم-ناگهان قندان وارونه شد و قند و پولکی روی زمین پاشید-‏ با عجله و دستمالی جمعشون کردم-‏ اما دیرم شد و به واحد نرسیدم-پس از ‏۱۵‏ دقیقه پیاده روی به چاراه رسیدم-‏ چراغ قرمز شد-‏ موقع عبور به یک ماشین متوقف خوردم از کنارش عبور کردم-‏ راننده سرویس یکی از شرکتها مرا به اداره رساند! من که همیشه خوش شانس بوده و هستم و خواهم بود-اتفاقاتی هم که برایم می افتد قسمت من است!‏

سلام من هم نظر سعید درفشیان عزیز را لایک و تأیید میکنم. دوستان بیایید از گفتن این حرفهای کلی و ثابت نشدنی خودداری کنیم. ترانه عزیز بر آرامش خاطر و روان تأکید دارد, آرامش خاطر و ذهن و روان یک چیزی است, و مباحث عقلی و منطقی چیز دیگری.عقل نمیپذیرد که قبول کنیم که برای هر کسی قسمتی در نظر گرفته شده و از آن قسمت نمیتوان عدول کرد. اینها باور هستند ولی باورها را نمیتوان به قول سعید عزیز با حساب دو دوتا چهارتا ثابت کرد پس بهتره که روشون زون نکنیم و آرامش خاطر و ذهن و روان را به شکل و گونه ی دیگری جستجو کنیم و نه با فریب دادن خود.
اگر قسمت من و تو و دیگری این بوده که نابینا باشیم دیگر منطقی نیست که عده ای بنام محقق و دکتر و…. روزانه به تحقیق و پژوهش بپردازند که چگونه با بیماریها و معلولیتها مبارزه کنند دیگر نباید معلولی را عمل کنند و وی را از معلولیت و مریضی برهانند اگر بگوییم که قسمتش بوده و خدا خواسته که مریض یا معلول باشد. در یک کلام در این صورت باید بپذیریم که هر روز انسان با خدا دارد مقابله و مبارزه میکند, چون خدا قسمت کسی کرده که مریض باشد یا معلول باشد یا بدبخت باشد آن وقت عده ای دارند با مریضی با معلولیت با فقر و…. مبارزه میکنند.
از دوستان عزیز جوانم میخواهم که قدری بیشتر به تفکر و تعقل و اندیشه و خرد بها بدهند ببینند آنچه که در دنیا واقعیت دارد چیست؟ آیا میتوان جهان را با این اعتقادات ثابت ناشدنی و متعلق به نسلهای گذشته اداره کرد؟ یا اینکه این عقلا و اندیشمندان هستند که سبب پیشرفت و توسعه بشر شده اند.

چه جالب ,تنها منم که با همه مخالفم!
آقای سعید درفشیان عزیز
اگر که همه ی ما ها میتونستیم بر محیط پیرامونمون تاثیر یا تسلط داشته باشیم که میشدیم خدا
چه نیازی به خدا بود
البته من که دوست داشتم خدا باشم …با آرزوی محال که نمیشه زندگی کرد بهتر اینه منطقی باشیم
خوب اگه به شانس اعتقاد داشته باشیم پس نباید به دنبال دلایلی برای رخداد های اطرافمون بگردیم
به قول یکی از کامنتا نباید خودمونو درگیر کنیم
که البته به پوچی میرسیم
اونطور زندگی کردن که همون زندگی نباتیو جانوریه هر چه پیش آمد خوش آمد
اینم تفکر جالبیه با شانس زندگی کردن
بشینیم ببینیم امروز شانسمون چیه
مثلا خلقت ما ,هی تصادفی شانسکی از بیکاری
نابینا شدیم ,هی همینجوری برا خنده سرگرمی تنوع شانسکی اتفاقی
تو خیابون میزنه تریلی لهمون میکنه بعد راننده شیرین میخنده میگه :آخی تو نقطه ی کور قرار گرفت ,طفلکیو ندیدمش ,شانسی بود
آقای امیر بیاد فایل دانستنی هاشو بزاره تو محله ,بزنن اینجا رو فیلتر کنن فقط بگه :وای دوستان دیدین چی شد شانسی شد اشتباهن پست گذاشتم
مجتبی میره کنکور بده ,منشی براش نمیزارن ,میزنن آیندشو مخروبه میکنن بعدم میگن :ای جان طفلک شانسی بود
جدا پی دلیل نمیرین و خودتونو خلاص میکنین که شانسی بود

درود.
در باره شانس باید عرض کنم که من کوچک ترین ارزشی برای این واژه در نظر نمیگیرم، چون مردم برای توجیه و قبول کردن و تحمل اتفاقات بد و ناخوشایند از اون استفاده میکنند.
ولی در قبال اتفاقات خوب و خوش آیند معمولا درایت و هوشمندی خودشون رو عامل اصلی موفقیت ابراز میکنن.
اما قسمت با اینکه موارد استفاده اش معمولا مانند شانس میباشد، ولی یک فرق اساسی با شانس دارد و آن این است که قسمت همان چیزی است که برای ما اتفاق می افتد، و این همان چیزی است که باید بشود، همان چیزی که همان لحظه به دلیل عاملی که همان لحظه باعث آن میشود بوجود می آید.
یعنی هر اتفاق در لحظه زاییده عاملیست که در همان لحظه بوجود می آید نه شانس یا قسمت یا موارد مشابه.

من به محمد رضا افرین گفتم بخاطر نکته مهمی که درباره مسئولیت ها گفت که مردم گاهی به عهده می گیرن و اگر بد شد به شانس نسبت می دن و اسمشو میزارن شانس و قسمت
اما کاربرد بد یک کلمه نفس اونو از بین نمی بره و تغییرش نمی ده
یه چند نظر هم بود درباره این که قسمت رو تو دو دو تای زندگی نمیشه پیدا کرد بله نمیشه پیدا کرد چون قسمت هر انسانی بخاطر اختیارش تو محدوده ای قرار می گیره و بازتابی از اختیاراتش هست اما این همه قسمت نیست قسمت خودش دو بخش داره
یک نوع قسمت جبری و دوم نوع قسمتی که من اونو اسمشو میزارم دارای محدوده
قسمت جبری مثل جایی که در اون متولد می شیم زمان تولد زمان مرگ ووضعیت یدنی و نوع تصویر ما هستش تو دنیا کسی از شما هست منکر این نوع قسمت باشه ؟حالا بجای قسمت اسمشو هر چی بذار ولی این در دایره اراده ما نیست که تغییرش بدیم و بهترین لفظ براش قسمت هست
دوم نوع دارای محدوده هست و اون قسمتی هست که در داخلش انسان ها با اختیارشون می تونن راههای زیادی انتخاب کنن و تغییراتی به وجود بیارن ولی کل راههایی که انتخاب می کنن و تغییراتی که می تونن ایجاد کنن از هر فردی به فرد دیگه متفاوته یکی بخاطر قسمت اولی و دوم بخاطر وضعیات اختیار اون فرد مثلا کسی نا بینا متولد شده چه عقل بپذیره چه نه نا بینایی محدودیتی در داخل دایره تغییرات بوجود میاره و در یک فرد بینا هم ممکنه محل تولد شرایط دیگر بدنی و خیلی چیزای دیگه عامل این محدودیت ها از نوعی دیگه بشه پس از ناحیه قسمت جبری همواره مقداری عامل کنترل کننده وجود داره و فرد رو در ناحیه خاصی نگه می داره
اگر چه همیشه جبریات خوشایند ما نیستن ولی این جبریات کارکرد مهمی دارن عقل می پذیره که جبر خاصی بر تموم زندگی انسانی حکمفرماست ولی این جبر فرصت گیر نیست و همیشه فرصت ها و اراده و غیره می تونن تا اندازه ای انسان رو پیشرفت بدن و یا برعکس پایین بکشن ولی یک انسان هرگز قادر نیست از یک روند بطور کلی بیرون بیاد و کل قسمت جبری زندگیش رو برداره بعضی ازین مسائل بدیهیاتن و بعضی نتایج بر آمده ازونا آب همیشه در صد درجه بجوش میاد در هر جای دنیا این فرقی نمی کنه ولی تو می تونی شعله شو کم کنی تا دیرتر به صددرجه و نقطه جوش برسه یا که نه بیشترش کنی و.وو.وو

سلام.
طبق معمول من دیر رسیدم.
شانس یا قسمت؟
این موضوع به نظر من جای بحث داره و خیلی هم داره. شانس، قسمت، تقدیر، تصادف، همهشون از نظر من زیر فرمان۱عامل هستن. یعنی باید باشن.
-عقل-
به نظر من، ما صاحب این زندگی هستیم. همینطور صاحب این عوامل مثبت و منفی که بعضی به نام شانس و عده ای به نام قسمت می شناسن و باورشون دارن، تمامشون سازنده عناصر تشکیل دهنده داستان زندگی ما هستن. تمام این عوامل، اگر در فرمان عقل باشن می تونن به بهترین صورت بهمون فایده برسونن. درسته که تمام گیر های زندگی رو نمی تونیم با کمک عقل برطرف کنیم ولی میشه از شرایطی که شانس و قسمت و یا هرچی در زندگی و بینش شخصیمون اسمش رو می ذاریم برامون به وجود آورده و میاره طوری استفاده کنیم که حتی اگر فایده ای ازش نمی رسه کمترین ضرر رو ببینیم. نمی دونم چقدر تونستم منظورم رو توضیح بدم. خیر سرم خواستم کوتاه بگم هم گنگ شد و هم چپ اندر قیچی و تازه کوتاه هم نشد. ببخشید.
من شخصا ترجیح میدم هر بساطی که شانس و قسمت سرم در میارن رو بدم دست منطق تا باهاش آش بپزه که خیلی افتضاح درنیاد.
در مورد بساطی هم که سر آقای پژوهنده عزیز در اومد، دوست عزیز این نه شانس بود و نه قسمت. مسأله اصلی خشت اول بود که اون روز کج رفت. تقصیر عجله بود. چون داشت دیرتون می شد عجله کردید و اوضاع خراب شد و از اونجایی که تمام قدم های هر روز ما به هم ربط دارن تا۱روزمون کامل بشه، با خراب شدن اولیش باقی تا آخر کج رفت و راستش باید خدا رو شکر کنید که به همینجا ختم شد. یادم میاد کمتر از۱ماه پیش، برای من به این سادگی تموم نشد و تا آخر شب… خدا نصیب نکنه!!!.
ولی از تمام این حرف های شوخی و جدی گذشته، جمله آخر کامنت آقای درفشیان خیلی قشنگه. کوتاه، زیبا و گویا.
چه فکر کنید می توانید یا نمی توانید، حق با شماست.
زمانی بود که اگر کسی همچین چیزی بهم می گفت به شدت عصبانی می شدم که ای بابا شعار نده. ولی حالا که یاد گرفتم بیشتر تامل کنم و دقیق تر و عمیق تر ببینم با این جمله موافقم.
این ها تمامش نظر من بود. به درستی تمامش ایمان ندارم ولی امیدوارم که درست باشن و امیدوارم که همه ما بتونیم از تمام فرصت های زندگی، چه خوب و چه بد، بهترین استفاده رو برای بهتر زندگی کردن کنیم. اسم این فرصت ها هرچی می خواد باشه. شانس، قسمت، حکمت یا تصادف یا هر چیزی.
ایام به کام.

پریسا جون دو بار خوندمش ولی متاسفانه نفهمیدم چی میخوای بگی ولی این جمله ت واقعا خوندنی بود که امیدوارم که همه ما بتونیم از تمام فرصت های زندگی، چه خوب و چه بد، بهترین استفاده رو برای بهتر زندگی کردن کنیم.

باز هم سلام.
معذرت می خوام ترانه عزیز. ایراد از مدل نوشتن منه.
ببینید، توی کامنت های همین پست شما، خیلی ها به شانس معتقدن و خیلی ها به قسمت. هر کسی۱چیزی رو به عنوان عامل تعیین کننده در زندگی خودش باور داره. یکی شانس و یکی تقدیر و قسمت و حکمت. به نظر من تمام این ها، یعنی شانس و قسمت و همه چیز هایی که برای ما تعیین کننده هستن، به هر حال عوامل ایجاد ماجرا هایی میشن که با پیوستن به هم زندگی ما رو تشکیل میدن. و به نظرم اگر ما با عقل به این عوامل جهت بدیم بهتر و بیشتر ازشون سود می بریم. مثلا همین مثال آب گرم که شما زدی. فرض کنیم درست لحظه ای که یکی می خواد بره دوش بگیره آب گرم بی آب گرم. اگر من باشم میگم اه ببین من چه آدم بد شانسی هستم؟ ببین چه شانس مزخرفی دارم؟ ببین چه… و اگر شما باشی میگی خوب، آب گرم که فعلا نیست. پس دوش بی دوش. شاید بهتر باشه حالا که نمی تونم دوش بگیرم برم به۲تا کار ناتموم دیگه برسم و اگر کار ناتمومی نبود میگی با حرص خوردن که چیزی عوض نمیشه. اصلا بذار چند لحظه بی کار و آروم بشینم و استراحت کنم.
شما قطع شدن آب گرم رو که۱عامل منفی بوده با عقل و منطق تحلیلش کردی و ازش کمتر ضرر دیدی تا من که فقط حرص خوردم و اونقدر به در و دیوار زدم که نه تنها به دوش نرسیدم بلکه تمام برنامه های دیگهم هم به هم خورد. می خوام بگم به نظر من شانس و قسمت رو در بسیاری از موارد میشه با تدبیر به نفع خودمون برگردونیم. حتی اگر ظاهرشون چندان مثبت نباشه.
اگر باز هم گویا نبود معذرت می خوام.
و باز هم مثل همیشه:
ایام به کام.

مرسی خیلی هم خوب بود و کاملا متوجه حرفتون شدم بله این خیلی مهمه فرصت سازی کنیم ولی من می خواستم بخودمون کمک کنیم که ببینیم حرفایی و مفاهیمی که تو زندگی به کار می بریم رو چقدر روش دقت داریم چون اینا بر اساس دیدی که بهشون داریم گاهی تموم زندگیمونو تحت الشعاع قرار می دن فکر کن فرهنگ شانس و اقبال بین مردم جا بیفته چه چیزایی تو جامعه رواج پیدا می کنه هر مفهومی تا با منه زیاد و کمی مشکلش بخودم بر می گرده ولی وقتی زیاد بشه یه فرهنگ رو تهدید می کنه مردمی موفقن که همه جا و همه وقت عقلانی رفتار کنن و انتخاب کننده مفاهیمی باشن که بکار میبرن نه صرفا بخاطر ظاهر خوشایندشون و عامه پسند بودن یا روشنفکری صرف باونا گرایش پیدا کنن وقتی اینا حل بشه تازه می رسیم به بحث بجای شما که حالا با خوب و بد چه کنیم واقعا نظرت خوب و عالی بود ممنونم

بحث خوبیه.
گرچه بعضی هم دوست دارن صرفا شلوغ کنن که بگذریم!
حرف من این نبود که ما باید منتظر باشیم ببینیم شانس‌مون امروز چی هست یا چی نیست.
اصل ماجرا اینه که دنیایی که ما توش زندگی میکنیم دنیای احتمالاته و خیلی وقتها برای خیلی اتفاقها نمیتونیم پاسخ منطقی پیدا کنیم.
به نظر شما اسم این اتفاق‌ها رو چی میشه گذاشت؟
من میگم نمیشه احتمال شانس یا هر چیز دیگه ای که اسمش رو میذارید نادیده گرفت.
حالا یک مسأله.
شما رو به یه بمب ساعتی بستن که قراره ۵ دقیقه‌ی دیگه منفجر بشه.
بهتون میگن این بمب ۱۰ تا سیم داره که قطع ۵ تاش باعث انفجار این بمب میشه و قطع بقیه بمب رو خنثی میکنه.
هیچ راهنمایی دیگه ای هم نمیکنن.
حالا شمایید با ۱۰ تا سیم، یه سیم‌چین، منطقی که هیچی برای گفتن نداره و حدود ۵ دقیقه وقت برای نجات زندگی‌تون.
سؤالات.
کدوم سیم رو قطع میکنید؟
اگه بمب منفجر بشه، مرگ شما تقصیر کیه؟
و اگه نجات پیدا کنید، نتیجه‌ی کدوم تدبیره؟

آقا سعید سـؤال سختی طرح کردی واقعا تو این ۵ دقیقه چه میشود کرد. ولی من فقط میدونم که اگه فکرتو بکار بیندازی و بتونی سیمهای نجات دهنده را کشف کنی کسی جلویت را نمیگیره که آقا من تصمیم گرفته بودم که تو منفجر بشی. و اگر هم نتونی سیمهای نجات دهنده را پیدا کنی و در نتیجه رفتی تو هوا کسی از پیش برایت تعیین نکرده که تو باید از این طریق به دیار باقی میرفتی. یعنی اثبات کردنی نیست. و در عمل هم تأثیری نداره که باور داشته باشیم که از پیش برایمان تصمیم گرفته شده که چگونه بمیریم یا زندگی کنیم.
در این دنیا هر کس شایستگی داشته باشه و اندیشه اش را بکار ببرد موفق و سعادت مند میشه و اگر هم بنشینه به امید که قضا و قدر مشکلاتشو حل کنه کلاهش پس معرکه است. این واقعیت است و مسائل دیگر و فرضیه بافی های دیگر فقط وقت تلف کردن است.

سلام ترانه واقعأ دست گذاشتی رو خوب نقطه ای من زیاد به شانس اعتقاد ندارم اما به قسمت بسیار معتقدم چرا چون من آدمی هستم که دوبار متولد شدم توی یک تصادف نابینا شدم اما قسمت این بود که من نابینا بشم تا افتخاراتی برای کشور و خودم بدش=ست بیارم نمیخوام کلاس بزارم و از اینجور حرفا اما من روز تصادف دقیقأ مناسب بود با روز تولدم و برای این مورد بود که گفتم دو بار متولد شدم .من توی این وضعیت جسمانی توانستم به همه بفهمانم که نابینائی آخر کار نیست و برایاولین بار در آسیا و سومین بار در جهان مدرک غواصی بین المللی از کشور ایتالیا را بگیرم .پس این قسمت من بوده که نابینا بشم تا به این جاها برسم .اگر کسی دوست داشت میتوانم سی دی غواصی را براش بفرستم تا بدانه خواستم توانست است .از زندگی لذت ببرید که همه از این بلند فکری ما خیلی در حیرت هستن شاید این مطالب که نوشتم ربطی به موضوع نداشته باشه اما قسمت تو صفحه زندگی شانس را مات کرده .بدرود عزیزان.باید برم سر تمرین که الان آقای توکلی ۱۵۰۰متر گرم کردن شنا را بخاطر دیرکردنم زده به حسابم .

واقعا تبریک می گم مفتخرم که با آدمایی نشست و برخاست می کنم که این که صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار براشون در حد شعار نیست و بیشتر از هر کسی عملا انسانیت رو چیزی فراتر از پوست و گوشت و استخون نشون دادن هم در خیلی جاها موفقن و هم در فکر موفقن و هم در تلاش و هم در امید راستش از همون اول شناختمتون همه اهالی محل رو می گم و وقتی می گفتن ممکنه بری و اینا ناراحت می شدم که خدایا اونایی که باید نگهدارن اینان و اونی که باید به ماندن باعث افتخارش باشه منم و دلم گرفت که شاید چقدر زیادن ادمایی که هنوز در حد صورتشون عمل کردن که نمی تونن این همه محبت و شعور رو تشخیص بدن خدا کنه خدا کنه نگاهمون از پنجره چشمانمون روزی فراتر بره

سلام دوستان .من همه نظرا رو خوندم .من دختری ام که به قسمت بی اعتقادم واهل سوسول بازی و دوستی هم نیسم اما تو اجتماع دیدم پس خواهشا سوالمو جواب بدید :من میگم اون دختر وپسری که با هم دوست میشن و فقط رابطه دوستی هس نه ازدواج،بعدش دختره طوری پسره رو جادو میکنه که پسره روز و شب خانوادشو یکی میکنه که بره خواستگاریش.آخرشم دوستیشون میشه ازدواج. این قسمته؟یا شانسه دخترس؟
سوال دوم اینه که میگن هر چه نمیخای تلاش کن وقتی خدا نخاد، تلاش بی فایدس. خب وقتی خدا همه چی رو ازقبل آماده کرده پس چرا ما تلاش می کنیم؟

سلام من به شانس اعتقاد دارم..نوشته های بالا رو نخوندم ولی دارم نظرمو میدم.
وقتی میبینم یکی خیلییییییی راحت پله های موفقیتو تو زندگی طی میکنه وراحت همه چی رو بدست میاره یعنی خوش شانسه.یکی هم مثل من هرچی تلاش میکنه ولی بازم شکست میخوره میشه کم شانس دیگه!!! ادم یبار شکست بخوره ناراحت نمیشه ولی پشت سر هم شکست بخوره خب یعنی کم شانسسسسسسه

دیدگاهتان را بنویسید