سلام.
من دوباره اومدم.
بچه ها حالتون چه طوره؟
آآآآآآآآآآآی نفسکش.
چی بود؟
کی بود؟
من هستم. فرهاد کوهکن.
فرهاد کوهکن؟
آری. آمده ام تا با تیشه ام به جنگت بیایم.
خب چرا آخه. مگه من بیچاره چی کار کردم؟
تو به این شهروز بگو چه کرده شیرینبانو.
شیرینبانو؟
بله جناب شهروز. من هم با فرهاد آمده ام.
خب خدا رو شکر که با هم خوب هستید.
مگر قرار بود خوب نباشیم؟
خب بیخیال. حالا چرا انقدر عصبانی هستید شما دوتا؟
بگذار ابتدا یک ضربه با تیشه ام به سرت بزنم.
نه تو رو خدا یا همون اهورامزدا. من جوونم. آرزو دارم. بابا بیا بشینیم مثل سه تا انسان عاقل با هم حرف بزنیم خب.
راست میگوید فرهادجان. بگذار با گفتمان حلش میکنیم.
خدا خیرت بده شیرین خانم.
این که گفتید یعنی چه جناب شهروز؟
یعنی امیدوارم اهورامزدا برای تو خیر و نیکی در نظر بگیرد.
سپاسگذارم.
حالا نمیخواید بگید من چه کار بدی کردم؟ آقا فرهاد. شما که انقدر عصبانی شدی بگو.
چرا تو و مردم زمانه ی تو به جای گرامی داشتن روز عشق سرزمین خودتان که سپندارمذگان نام دارد روز عشق سرزمینهای دیگر را گرامی میدارید؟ سپندارمذگان هم کهنتر است و هم از آن سرزمین و تمدن خودتان.
خب آخه کسی به ما در بارش خیلی چیزی نگفته. ما کامل این روز و تاریخچش رو نمیدونیم.
دیگر خونم به جوش آمد. بگذار با تیشه ام حسابت را برسم.
بابا بذار کنار اون تیشه رو. خب ندونستن که عیب نیست. نپرسیدن عیبه. من هم دارم میپرسم دیگه. اصلً شیرین خانم شما بگید که این سپندارمذگان تاریخچش چیه؟
باشد میگویم.پس خوب گوش فرا ده.
در ایران باستان در 2000 سال پیش از میلاد مسیح یعنی 2300 قبل از تولد کشیش ولنتاین که روز عشق را به احترامش به نام او نهادند، در میان آریاییها روزی به نام روز عشق با نام سپندارمذگان بوده است که این روز در تاریخ 5 اسپند بوده است. ولی در تاریخ شما امروزیها چون شش ماه اول سالتان 31 روز است این تاریخ به 29 بهمن ماه تغییر کرده است.
خب حالا فرهادخان اگر عصبانی نمیشی میتونم بپرسم که چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
آری میتوانی بپرسی.
عجب گیری کردیما. خب چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
در ایران باستان هر ماه را سی روز میدانستند و همچون ماهها که نامی برای خود داشتند هر یک از این سی روز نیز نامی برای خود داشت. سپندارمذ نام روز پنجم هر ماه بوده است. “سپندارمذ لقب ملی زمین است. سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان سپندارمذ را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. پسوند گان هم به معنی جشن است، و در نتیجه سپندارمذگان به معنی جشن سپندارمذ جشن روز زن و زمین است.
در هر ماه نام یک روز با نام آن ماه یکی میشد که آن روز را جشن میگرفتند. در ماه اسپند نیز روز پنجم را که سپندارمذ بود چون نامش با نام ماه اسپند یکی میشد جشن میگرفتند. سپندارمذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا میپذیرند.
خیلی جالبه ها. چه فرهنگهایی داریم خودمون خبر نداریم. حالا شیرین خانم میشه بگید که توی این روز چه مراسم و آدابی برگذار میشده؟
آری میگویم. خوب گوش فرا ده.
در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز در این روز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده و از آنها اطاعت میکردند.
پس چی میگن که اون موقعها خیلی به زنها احترام گذاشته نمیشده. بابا فرهاد این تیشت رو تمیز کن لا اقل. کل اتاقم خاک و خلی شد آخه.
پوزش میخواهم جناب شهروز. شیرینبانو شما خود بگو که شما زنان در ایران باستان چه جایگاهی داشتید.
به روی چشم فرهاد عزیز.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگی فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند.
خدایا من عاشق این فرهنگ و تمدنمون شدم. حالا ببینم فرهادخان. کادوی شیرین خانم رو خریدی یا نه؟
آری. از روی تختت برخیز میخواهم وی را بر تخت بنشانم.
باشه بیا. اینم تخت من.
فرهاد عزیز بگذار ابتدا من هدیه ی تو را به تو بدهم.
باشد.
خب بچه ها فرهاد کادوش رو گرفت. بهبه چه گلای قشنگی. آخ آخ آخ. اینجاش رو نمیتونم تعریف کنم.
فرهاد جان اینجا خانواده زندگی میکنه ها عزیز من.
خب حالا فرهادخان بیا این طرف شیرینخانم روی تخت بشینه. خب شیرینخانم هم نشست روی تخت. حالا فرهاد کادو رو داره بهش میده.
بهبه. چه گردنبند قشنگی. اینجاش هم دوباره نمیتونم بگم. عجبا. در کل دنبال بهانه هستن این دوتا.
چه میگویی جناب شهروز؟
هیچی بابا. ولش کن. حالا شیرینخانم دستور بده این فرهادخان اطاعت کنه.
باید شام ما را ببرد رستوران.
جااااااااااااااااااان؟
رستورانم میدونی چیه؟
آری.
ولی الآن فهمیدم که این شام درست کردن رو پیچوندن از طرف خانمها هم ریشه ی تاریخی داره ها. راستی منم بیام؟
خیر. من و شیرینبانو میخواهیم خلوت کنیم.
باشه. فقط وسط رستوران مثل اینجا خلوت نکنیدها. منکرات میاد میبردتون.
منکرات دیگر چیست؟
همون گزمه یا داروغه.
آهان. دانستیم. باشد ما دیگر برویم رستوران. از آنجا نیز به زمان خود بازمیگردیم.
باشه. مراقب خودتون باشید. شما نماد عشق ایرانی و پاک هستید.
بدرود.
وایستا بابا. تیشت رو جا گذاشتی. فرهاد بیتیشه که دیگه فرهاد نیست.
سپاس جناب شهروز. بدرود.
بدرود فرهاد. بدرود شیرینبانو.
خب بچه ها من هم برم دیگه. ما که کسیو نداریم بنشونیمش رو تخت. ولی امیدوارم شما بهتون با پادشاهتون خوش بگذره.
بدرود.
۵۰ دیدگاه دربارهٔ «تمام زیباییهای دنیا اینجاست»
مررررررررسی فراوون شهروز
خوشحالم این پست رو گذاشتی
عالیه که از دوستان عاشقمون شیرین و فرهاد هم استفاده کردی
سپندارمزگان رو به همه ی عاشقا تبریک میگم
لی لی لی لی لی لی لی ما رفتیم
سلام شهروز.
خیلی باحال بود، تاریخچه سپنتامزگان رو نمیدونستم.
خوب شد توی این مطلب دیگه هیچکس بابای اون یکی نبود که ما گیج بشیم.
شوخی کردم، خیلی از این پست استفاده بردم.
همیشه موفق و پیروز باشی.
مرسی یلدا. این هم گذاشتم که بدونی ما به همه ی مردم دنیا احترام میذاریم. سپندارمذگان روز بزرگیه و ولنتاین هم آدم بزرگی بوده. پس سپندارمذگان و ولنتاین مبارک.
سلام محمدرضا. خوشحالم که این مطلب برات مفید بوده.
سلام بسیار ممنون آقا شهروز از اینکه این روز با شکوه را به ما یاد آوری و همچنین آموختی بسیار متشکریم .ای ول بابا .عشق فقط عشق ایرانی.عشق فقط تمدن ایرانی .عشق فقط عشق آریائی و روز سپنتامزگان بر همگان به ویژه مجتبی و بقیه دوستان مبارک .
مرسی میلاد.
شهروز جان هرچند تکراریست ولی باز هم از تو و مطالب قشنگت سپاسگزارم. دیدم چرا مینا در متنت سپاسگزار را سپاسگذار میخونه نگو که بجای ز با ذ نوشته بودی البته متوجه شدم که با ذ نوشتی ولی حساس نشدم ولی حالا که خودم نوشتم سپاسگزارم نظرم به این اشتباه املایی جلب شد کاش اصلاحش کرده بودم چون من متنت را با عنوان مطلبی زیبا از شهروز حسینی نویسنده ی نابینا برای دو گروه بینایی ارسال کردم.
به هر حال باز سپاسگزارم کاش بجای شهروز شهرزاد بودی که پادشاه خودم میشدی.
پادشاه نبووود.هاهاهاهاهاها.
سلام عموجان. شما لطف دارید. از تذکر به جاتون هم سپاسگزارم. خب یاد گرفتم دیگه. به هر حال ممنون.
سلام آقا شهروز تشکر از اینکه درمورد این روز نوشتی.راستی زیاد ناراحت نباش پادشاه شما هم یکی از همین روزا به تخت خواهد نشست.موفق باشید.
سلام. ممنون از لطفت. خدا از دلت بشنوه.
سلام شهروز. مطالبتو خیلی قشنگ مینویسی. مرسی که با یادآوری یلدا این روز قشنگ رو برامون شرح دادی. پس دیشب ساعت سه نصف شب داشتی اینو مینوشتی که احساس ضعف بهت دست داد…به امید آن روزی که همه بچه محله ها به تخت بنشینند واز اون گلای رز به هم کادو بدن…
سلام. نه بابا برای اون ضعف نکرده بودم که. بابا رفتم توی پست میانوعده ها، یه کلمه در میون خوراکی بود. نصفه شبی خب آدم چه کاری ازش برمیاد جز ضعف کردن.
هان؟!!,, آهاااان,,
خب مبارک باشه
مرسی اطلاعات خوبی بود
هان.
سلامت باشی.
مرسی کامنت خوبی بود.
شعری به مناسبت سپندارمزگان روز عشاق ایرانی:
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم
به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم
و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، …به فرهنگ مرده خواه کنیم
گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم
بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم
اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
ممنون عمو. خیلی خوب بود.
من میگم بیاید سال دیگه میان گین بگیریم یه چند روز به اون اضاف کنیم یه چند روز هم از این کم بعد دست این سپندان خانم رو بذاریم تو دست آقای ولینتاین …. بذارید خودشون هم از خودشون یه بهره ای ببرند بندگان خدا….
این هم راهیه برای خودش.
خوب شهروز دستت درد نکنه که این عید تاریخیو گفتی!
ولی ای کاش فرحاد اینجا بود بازم یه کمی میگفتیم میخندیدیم!
باز من پاسخ میزدم اون زیر ۲۵۰ تا کامنت میشد internet explorer میهنگید میخندیدیم!
ولی کلا یه چیز باحال (نسبت به قبلیا) نوشته باشی اونم اینه!
اصلً گفتم بره که مثل اون دفعه نشه.
سلام شهروز جان
عااااااااااااالی بود
ولی میگم دسته تیشه فرهاد تو محله جا مونده
یه زنگی چیزی بزن بهش بگو
طفلک نگران میشه
اشکالی نداره بابا. به کاوه ی آهنگر میگه یکی براش درست کنه.
آموزنده و باحال
مخلصیم.
سلام من بنظرم میاد چیزی که ازش دور میشیم قسمتای جالبش شنیدنی تر میشه و بدیاش کم کم از بین میره مگه دیگه واقعا همه جا و همه جور ه بد باشه نمیشه منکر این بود تو ایران قدیم پیشرفت هایی بود و اتفاقات خوبی هم میفتاد مثلا در نرم خویی کورش و معماری و سیستم های آبرسانی و اعتقاد به نیکی البته صرف نظر از کیفیت این نیکی ولی منکر این هم نباشیم که در اون زمان حق تحصیل به فقرا داده نمی شد یا این که در حق زنان بد میشد زن اجازه نداشت خودش فکر کنه و باید روزی سه بار از همسرش می پرسید به چی فکر کنم و این قضیه واقعا وحشتناکه حالا این تو سطح فکر بود و اگه اینو گسترش بدیم به بقیه بعدهای زندگی زن می فهمیم یک روز پادشاهی نمادین بهیچ وجه جبران کننده این گونه خسارت ها نبوده نظم طبقاتی شدیدی هم که بود دیگه بدتر !منم موافقم که باید بیشتر به فرهنگمون بپردازیم ولی این نباید باعث بزرگنمایی یا وارونه دیدن خیلی از حقیقت هایی بشه که بخاطرش انسانهای زیادی رنج کشیدن و زندگیشونو با همون رنج به پایان رسوندن
سلام ترانه. هر تمدنی نقاط تاریک و روشن داره. ولی ما از نظام حکومتی اون دوره صحبت نکردیم. در ضمن این اختلاف طبقاتی و ندادن حق تحصیل به فقرا مربوط به زمان ساسانیها بوده و ما در مورد ۲۰۰۰ سال قبل از این دوره یعنی زمان زردشت پیامبر صحبت میکنیم. ولی یه چیز یادمون نره. ما ۴۵۰۰ سال پیش فرهنگهایی داشتیم و پیشرفتهایی کردیم که هنوز هم که هنوزه خیلی از تمدنهای نوظهور دنیا بهش دست پیدا نکردن. دیگه ما از عرب جاهلی که بهتر بودیم. همون زمان ایران باستان خونخوارانی مثل اسکندر نیز بوده اند. شما کدام پادشاه ایرانی را میتوانید پیدا کنید که به خاک کشور یا سرزمینی تجاوز کرده باشه و وحشیانه غارتش کرده باشه. اگر هم به سرزمینی حمله کرده آن را غارت نکرده و آتش نزده. و مردمانش را قتل عام نکرده. هیچ پادشاه ایرانی با زور شمشیر و خونریزی اعتقادات مذهبی خودش رو به کسی تحمیل نکرده. هیچ ایرانی دختران رو زنده به گور نکرده. پس ما لا اقل در دوره ی خودمون بهترین بودیم. حالا مسأله اینجاست که همین سرزمین کهن الآن کجاست. چه قدر مَردُم دنیا با این تمدن آشنا هستن. چرا دین ما انقدر باید روی این سرزمین سایه بندازه که هیچ غیر ایرانی به جز ایران بعد از اسلام چیزی از تاریخ ایران ندونه؟ به هر حال از نظرت ممنونم.
خب بله بنظر منم لازمه ما از گذشته مون بدونیم حتی تو قرآن اکیدا سفارش شدیم از گذشته یاد کنیم و در گذشته سیر کنیم مردم دنیا با تمدن ما آشنا نیستن چون قدمی براش بر نداشتیم ما هنوز یه اثر خوندنی خوب در معرفی خودمون نداریم چه فیلم چه داستان و رمان و غیره تنها چیزی که هست شعر فردوسی هست و بس شاید یه جورایی تک بعدی زندگی می کنیم و فردگرا شدیم بنظرم تک بعدی شدنمون در دین نیست ما خیلی اقتصادی شدیم و درباره همه چی معامله گرانه عمل می کنیم یک نوع معامله که اثرش متوجه خود فرد هست و نه جمع
موافقم.
سلام آقا شهروز خیلی از داستان فرهاد و شیرین خوشم میآد علارقم پایان درامش اما واقعا خوب مینویسین
سلام. یه کم دیره اما منم سپندارمزگان رو به همه تبریک میگم. هرچند اعتقادم اینه که همه روزها میتونن روز عشق باشن. هر روزی که آدما به هم عشق بورزند و محبت هدیه کنن اون روز روز عشق میشه. سپندارمزگان و ولنتاین و اینا همه بهانست. به هر حال, از مطالب زیباتون و به خصوص این مطلب قشنگ لذت بردم. ممنون.
سلام سیتا. لطفا بگو کجای آخرش درام بود. اونا که تصمیم گرفتند بروند رستوران شام بخورند. شام رفتنشون درام بود؟ یا اینکه اصل داستان شیرین و فرهاد رو میگی؟
عمو خواستم جواب ندم این به اون در بشه اما دیگه احترام بزرگتر واجبه بابا عمو جان اصل داستان رو منظورم بود
اگر نه شهروز آنقدر مهربونه که به شخصیتهای داستانش بد نمیگزره وبیشتر وقتا از خودش مایه میزاره که باتیشه طرف میشه که فرهاد خان فنا نشه
من کجام مهربونه بابا. دیده شده در داستانهای من دو نفر مردن. یکی رفته زیر ماشین اون یکی هم خودکشی کرده.
بح بح تو پست خودتون اومدم جواب ندادین
خب یادمه خوش یمنین اما بابا حداقل تو داستان این دو تا خوب و خوش یمن بودین تا الان که باهمند و مشغول شام خوردند خخخخخخخخخخخخخخخخ
بچه های محل کسی از ۲۹تا خبر نداره کجاست
اینجاها بودآهه رفتن کردآهه کاش بیآهه
اون پست رو نمیگم. توی پستهام برو پست راست میگویند که چه زود دیر میشود رو بخون میفهمی منظورم چی بود.
شما میتوانید از این دستورات HTML استفاده کنید.
فرستادن دیدگاه button
محله ی مجتبا و دوستان، نابینایان
صفحه ی اول
جستجو در محله
روش ارتباط با مجتبا و دوستان
ببینیم بقیه دوستان نظرشون چی بوده
آرشیو مطالب قبلی در این بخش به صورت ماهیانه قابل رؤیت است.
سلام
موضوع های مربوط به این محله
موضوع های
موضوع های مربوط به این محله
موضوع های مربوط به محله
امیرجان خوبی داداش؟
نفس عمیق بکش،
بکش، بکش دیگه.
آقا جوون مَردُم از دست رفت.
یکی اورژانس رو خبر کنه.
عاشق شدی امیرجان؟
خخخخخخخخخخخخخخخخخ واقعا موافقم جای این کامنت اینجا واقعا دلیلی جز عشق نمیتونه داشته باشه منم دیشب خوندم اما موندم چی میشهد گفت اما بالاخره ناجی رسیید ج داد
بله ولی منظورم همین بود اصلا من هر جا کامنت برآتون کامنت گذاشتم ارجاعم دادین به پستای دیگتون اصلا آقا اشتباه شد خخخخخخخخخخخخخ شهروز نا مهربونه تو پستهایش
سیتا هاهاهاهاها. گفتم شاید خییییلییی باهوش باشی. البته هستیا فقط شوخی کردم. ولی من قبلا یه جورایی گفته بودم که ۲۹تا منم. مثلا یه بار نوشتم سیتا دوباره آمدم پشت سرت ایستادم و شدم ۲۹تا. از اونجا باید متوجه میشدی. البته شایدم اون کامنت منو نخونده ای. به هر حال از اینکه دلت برام تنگ شده بود…… هیچی دیگه .
عمو جانم من بیشتر وقتا نیستم بعدش وقتی میآم ببینیم الباقی چی گفتن رو میخونم فقط
ولی به جان خودم امروز حدسیدم که شما همون ۲۹تا باشین بع آمدم کامنت گذاشتم خخخخخخخخخخخخخخخخخخ که ۲۹تا کجاست منبع هر که پشت سرم بود عمو جونمه خخخخخخخخخخ راستی عمو جونم من یه دوست خوب دارم اسمش آقا چشمست خیلی ماهه و هوامو داره آآآآآآهه
راستی عمو جان خاطرتونه که تو کدوم پست بود ؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا چطور فهمیدم بماند خخخخخخخخخخخخخ
آخه اکثر کسانی که برای من کامنت میذارن از اولین پست من با من اومدن جلو و برای همینه که سعی میکنم کسایی که بعدً به مخاطبام اضافه میشن رو با پستهای قبلیم آشنا کنم.
نگران نباش گلم آخه آنجا که کامنت جدید میگذارین دیدن تمام نوشته های شهروز حسینی رو هم داره بعدش من در یک فرصت مناسب همه پستهاتونو خواهم خواند به امید خدا
ففعلا رفتمآهه رفتن کردآهه
سلام سیتا. دوتا سؤال یکی اینکه آقا چشمست یعنی چه؟ دیگه اینکه چیچی در کدوم پست بود. لطفا واضحتر بگو من که مثل تو و بقیه بچه های عزیزم باهوش نیستم. انرژی من از انرژی شماهاست. شاید اگه شما اینجا نبودید من اصلا با دنیا قهر میکردم کلا ترکش میکردم میرفتم با هوریای بهشتی سر و کله میزدم.
عمو جونم این حرفا چیه هنوز زود برآ کله زدن با اونا خخخخخخخخخخخخخ
۱- آقا چشمه میباشد
۲- همون پست که با نام ۲۹تا آمدی محله
سلام شهروزی خوبی جیگرم
نه
من کلی بعد از این که نوشتم سلام واست مطلب نوشته بودم در باره پستت اما نمیدونم چرا نظرم ناقص منتشر شد خب اون بخش اولش که جنبه طنز داشت اما نزدیک ۱۰ ۱۵ خط واست نقد نوشته بودم که نیومد الانم دیگه حسش نیست بخوام دوباره بنویسم فقط خواستم بگم کم کم بزن تو نخ داستان بلند چون دوره های تخصصی داستان نویسی رو هم گذروندی قلم پخته ای داری
باشه باشه. تو خودت رو عصبانی نکن. عزیزم کار داری زنگ بزن که اینطوری نشه. میگم میخوای منوی سایت خودت رو هم بذاری؟ خخخ.