خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شهاب امیری مرسی!

مرسی. شهاب امیری عزیز، مرسی. دستت درد نکنه که امروز منو نه تنها تا اون طرف چهار راه بردی، بلکه همراهیم کردی و مغازه ای که بلد نبودم را نشونم دادی تا من امروز عقب نمونم، تا بتونم کارمو به نحو احسنت انجام بدم. باورت بشه یا نه، من امروز قبل از تو، به دو تا از آدم بزرگ ها رو زدم و قبول نکردند. تو خودت بدون اینکه من بگم پیشنهاد دادی که کمکم کنی. مرسی شهاب جون، با اینکه گشنهت بود، با اینکه باید سریع، پنیر میگرفتی میرفتی خونه، ولی به خاطر من، منی که تا به امروز نمیشناختیم، وقت گذاشتی تا سوپری بردیم و آوردیم. ای کاش منی که مثلا یعنی تجربه ی زیادی دارم و ی آدم گنده شدم، به اندازه ی یکی مثل تو ظرفیت داشته باشم که بتونم به دیگران همینطوری بی چشمداشت کمک کنم! مرسی. با اینکه ممکن بود مامانت چیزت بگه و تو اینو میدونستی، ولی گفتی میبرمت و فقط ازم خواستی تند راه بییام تا تو هم بتونی زودی بری خونه. مرسی. با اینکه توی هیچ کلاسی، توی هیچ درسی به تو نگفته بودند نابینایان را راهنمایی بکنی ولی خودت تنها با ده سال سن، شعور و معرفت و محبت زیادی داری به قدری که به خیلی از بزرگتر ها گفتی زکی! مرسی شهاب، من اگه امروز نبودی، کلاسم کنسل میشد و بیچاره میشدم. بازم مرسی. من اگه اینجا از تو ننویسم، خیلی بی انصافیه. پس میگم و مینویسم که همه بدونند شما بچه ها معصومیتی دارید که نمیدونم چرا ما بزرگترها نمیتونیم درکش کنیم چه بخواهیم داشته باشیمش!

۱۰ دیدگاه دربارهٔ «شهاب امیری مرسی!»

سلام مجتبا جون.
آره واقعا بعضی وقتا به حدی تحت تاثیر پاکی و معصومیت بچه هایی که به ما کمک میکنن میگیرم که نگو.
یه حس قشنگه یه. ای کاش آدما وقتی بزرگ میشدن اون پاکی و معصومیت دوران کودکیشونم داشتن.
راستی منم اولین پادکست صوتی برای وبلاگم رو درست کردم.
دوستان اگر خواستن دانلود کنن و گوش بدن بیان آدرس زیر.
http://www.tehranweather.blogfa.com

من اکثرا پستهای تو را با این مزامین نمی خونم یعنی نه که نخونم خیلی سریع ازش رد می شوم
ولی امشب کامل خوندم این پست را
راست میگی
تو هم یک چیزی داری که خیلی از آدم بزرگها ندارند آن هم خود کاوی و خود شناسی است
راست میگی ای کاش تو هم می تونستی مثل این بچه ها بدون چشم داشت کمک کنی
راست میگی ای کاش تو هم می تونستی مثل این بچه ها صادق باشی خیلی راحت
نه این که بگم بقیه هستند ای کاش من هم می تونستم
ای کاش
ای کاش
پستت را یک بار دیگر با دقعت بخون من هم می خونم برای هم دویمان به درد بخور است

سلام
واقعا در آخر پاسخت به نکته خوبی اشاره کردین (آقا یا خانم چشمک
و اما آقا خادمی وقتی خوندم اشک در مژگانم لغزید
کاش همچین مواقعی کنار بچه ها میشد باشم راستی یادم رفت بگم مشهد بودم تازه امشب برگشتم ببخشید بی خداحافظی رفتم آخه با دانشگاه بود قصد داشتم بیام بگم اما یه لحظه ای دیرم شد
شبتون بخیر انشاالله روزی شما بشه به همین زودی زیارت آقا

منم گریم گرف
دقیقا نظرم راجب بچه ها عوض شد
آخه اونا همیشه با سوالاشون ناراحتم می کردند
برا من این شرایط جدید ملموس نیس و بچه ها تنها کسایی هستند که غمگینم می کنند
تا حالا از این منظر به قضیه نگاه نکرده بودم
جالب اینه هر چقدر بیشتر از اونا فراری ام اونا بیشتر بهم می چسبن
بشینم یه فکری برا جواب دادن به سوالاشون بجویم
مرسی مجتبیجون
مرسی بیشتر شهاب جون

درود به همه خوب بود یک خاطره هم من دارم میدونید به یکی پول دادیم که بره برای ما دو نفر که نابینا بودیم تو خونه داشتیم صحبت می کردیم و خوش میگذروندیم بستنی بگیره که دو نفر بودند اونها که تو آپارتمان ما زندگی می کنند گفتیم که برای خودتون و ما هم بگیرید بعد از بیست دقیقه حدودا یکیش برگشت و گفت که دوستم گفت ولشون کن بریم برای خودمون خرجش کنیم که من نگذاشتم بفرمایید آقا این پول شما که ما هم گفتیم حالا برو بستنی و کیک برای سه نفر بگیر اون رو ولش کن که اینطوری هم شد واقعا این بچه ها عالمی دارند که خواستنی هست تشکر

یه بار هم یه یه آقا کوچولو به من کمک کرد اون اسمش امیر بود کم کم طول یه خیابون رو بامن طی کرد و تا مطمئن نشد که من با مسیر آشنا هستم منو رها نکرد
خدایی معرفت این آدم کوچکولوهارو خیلی از آدم بزرگا ندارن

دیدگاهتان را بنویسید