خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هر چه می خواهد دل تنگت بگو !

این تاپیکو میزنم واسه خیلی حرفای راحت و خودمونی غیر از موضوعات رسمی البته با اجازه مدیر سایت و همگی دوستان !مرسی: هرچی دوس دارید توی دیدگاههای اینجا بنویسید:

۱۳۵ دیدگاه دربارهٔ «هر چه می خواهد دل تنگت بگو !»

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست !

….
خب دیگه چی بگم
آهنگ معینو گوش کنید بعد نیست هوای خونه رو میگم
آهان راستی چقدر مانتو اینا گرونه ها وای وای وای
من که هنوز هیچی نخریدم اگه ببینم زیاد نیاز ندارم میذارم بعد عید که قیمتا بخوره تو سرش بعد میرم میگیرم

خب دیگه انگار چیزی به ذهنم نمیرسه
راستی شاید اسم بچه خاهرمو بذاریم هلیا خیلی قشنگه
یعنی گلی که در گل دیگر بشکفد یا شادیهای پس از غم یا دختر خورشید
هیچی دیگه مسابقات ما هم که هنوز معلوم نیست کی باشه فکر کنم رفتو برگشتو باهم میذارن داغون میشیم به قول همساده تو کلاه قرمزی له له میشیم اهاهاهاهاها
هان خب چیه پر حرفی کردم خب دلم خیییییلی تنگیده بود دیگه
آهان تازه اینو نگفتم وااااای نه دیگه بسه بسه بسه بسه بسه بسه بسه بسه بسه

بازم داره بهار از راه میرسه,دوستش ندارم
نه بهارو نه تعطیلاته عید رو نه دیدو بازدید عید رو
فقط حالو هوای قبلشو دوستم میادچیز بخرمو گل بخرمو تخم مرغ رنگ بندازمو عیدی بگیرمو اینا
مسافرت تو عید رو هم دوست ندارم. به کل آرامش آدمو این بهار می پاشه به هم
بعدشم اینکه از امروز میرم یهنی رفتم تو کار خونه تکونیو این سنتی بازیا که البته دوستش دارم
بعد بعدشم اینکه
رنگ های سال ۹۳ طوسیو آبیو نارنجیه چرکو بنفشه البته اگه از قلم ننداخته باشم
رنگه آرایشی هم هلویی و رنگ پوسته
رنگ لاکو نمیدونم یکی بهمون برسونه
شاید بعدا یه چیزای بی ربط دیگه ای نوشتم اینجا

من نمیدونم این دخترا کی میخوان دیگه از این مداد رنگی های بچگیشون دست وردارن بابا دیگه بزرگ شدین یه چیز دیگه خواهر کوچیکم که ۱۰ سالشه میگه بنویس میگه بنویس دیگه کوچولو نیستین
به قول شاعر که میگه به مد پوشان بیاموزین که آخرین مد کفن است

رنگ کفن رنگ دل پاک ماست رنگ روه رنگ نور سفید رنگ نیست بی رنگیس یک رنگیس رنگ کفن رنگ زیبایی روه ماس رنگ روه پاکیس که خدا در کالبد ما دمیده که ما کسیفش میکنیم حالا بعزی ها اینقد میکننش تو روقن سوخته یا چیز های دیگه اینقد کسیفش میکنن که سیاه میشه بعزی ها هم رنگ های دیگه میزنن ولی رنگ کفن به نظر من از پاکی روه گرفته شده مدل نیست حالا شما میخوایت بعد از ۱۰۰۰ سال عمر با عزت رنگ کفنتون چرنگی باشه خودتون میتونین رنگش رو طعین کنید
ایول اینجا شد مرده شور خونه کفن هم میفروشن بدو بدو کفن با رنگ های مختلف داریم بیش از ۱۰۰۰ رنگ مختلف بیا کفنت رو انتخاب کن بدو بدو که داره تموم میشه بدو که داره فقت سفیدش میمونه بدو رنگ هاش رو بردن

من ازینجا دو تا خواهشی از اقا مجتبی دارم اونم این که کاش میشد دیدگاهها رو ویرایش کرد و دوم این که وقتی رو اسم کاربرا کلیک می کنی جای وبلاگشون مشخصاتشون بیاد تو مشخصات می تونن وبلاگشونو معرفی کنن البته نمی دونم اینا مقدوره یا نه و سومین خواهشم هم اگه حمل بر گستاخی نشه پیشنهاد می دم برای سایت یه بخش بذارین ویژه انتقادات و پیشنهادات برای بهتر کردن سایت خدا به شما جزای خیره بده

ترانه یه چی گفتی یه چی یادم گرفت
آقای مدیر محله اینجا رو اگه بخوای تبدیل به سایتش کنی هزینه بر می داره آیا؟چقد مثلا؟
بعدشم اینکه کاش میشد یه قسمت ثابتی داشت محله که اسامیه بچه ها لیست میشد بعدش وقتی روش کلیک میکردیم یا بهتر selectمیشد مشخصاتشون نشون داده میشد یا بهتر یه فایل صوتی با صدای بچه ها بود رو اسمشون اونم وقتی کلیک میکردیم توضیحشو میشنیدیم
البته پیشنهاد زیاده اما باید دید میشه انجامش داد یا نه
دارم میرم برنامه نویسی بخونم مفید شم برا محله.بعدش بهم افتخار کنین.بدرود

سلام
نه بابا فقط خیلی دوست دارم یاد بگیرم
دنبال یکی ام بهم آموزش بده
چندین سال قبل دوره طراحی وب رو گذرونده بودم
یه سایت با هاست فیری برا خودم طراحی کردم اما با بی دقتی یاد داشت برنداشتم الان همه از یادم رفته
حالا می خوام از نو شروع کنم
البته کامل و ریشه ای

هههههههه بخدا اول صبحی کلی خندیدم !مرسی آغا چشمه راستش من این تاپیکو گذاشتم تا بیشتر همه با هم آشنا بشیم حرفای خودمونی بزنیم یا اگه نکته ای بنظرمون میرسه که جالبه گفتنش بگیم این تاپیک یعنی از هر دری سخنی حتما که نباید حرف دلتنگی باشه که آغا جوووون !پس آغا چشمه و بقیه حواستونو جمع کنیدا فقط وقت دلتنگی اینجا از دلتنگی بگین وقتی خوشحالین اینجا رو پر از خوشحالی کنین

خب مثل این که من اولین نفرم امروز صبح که با نون لواش ایرانی تازه اومدم محله بلند شین از خواب نون پنیر چایی آماده س !سلام به روی ماهتون صبحتون بخیر و ایام به کام نمی دونم چرا دلم خواست امروز این شعر قشنگ رو که نمی دونمم شاعرش کیه رو بذارم
خدایا، من دلم قرصه!………. کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت……… که حتی روز ،روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه……. که دنیا زیر چشماته…
یه عمره یادمون رفته!…….. زمین دار مکافاته…
فراموشم شده گاهی……. که این پایین چه ها کردم!
که روزی باید، از اینجا…… بازم پیش تو برگردم…
خدایا وقت برگشتن، ……. یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه اغوشت…… اگه میشه منم جا کن….

سلام صبح زیبائیه
تازه از خواب بیدار شدم هنوز صبحانه نخوردم زیرا نانی در خانه نیست حتی یک تکه کپکی
اینم شعر من
بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاری ست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاری ست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم

سلام ترانه.
من حواسم کاملا جمع و جوره.
خودت خواسته بودی هرچی دل تنگمون میخواد بگیم.
توی کامنت قبلی هر جمله یک دفتر سخن داره، اگه بخوام همشو کامل بگم فکر میکنم باید یه سایتی چیزی کرایه کنم تا نوشتن دلتنگیهام رو جواب بده.

وای ببخشید تو رو خدا اگه حرفم برداشت بدی ازش شد بخدا فکر کردم می خواین شوخی کنین و منم راستش از فرصت استفاده کردم تا به وسیله همین شوخی برای اونایی که نوشته بودن نمی دونیم چی بگیم بگم که اینجا لزوما نباید از دلتنگی گفت بلکه این یه جور کنایه س تا از هر دری سخنی بگیم حلالم کن برادر اگه جمله هامو بد نوشتم یا اگه باعث شد حس بدی بهت دست بده خدا می دونه چقدر برام حرمت داری

بازم سلام ترانه.
من دلخور نشدم این جوری فکر نکن.
معمولا من تو کامنتام مختصر شوخی با بچه ها میکنم تا فضا از کلیشه های جدی کمی فاصله بگیره و نشاط انگیز تر بشه.
منم برای دوست خوبی مثل شما حرمت زیادی دارم، به همین دلیل همه تاپیک هاتو میخونم و همیشه ابراز وجودی میکنم.
ضمنا ترانه عزیز، نمیدونم تا حالا کسی این مطلب رو بهت متذکر شده یا نه، ولی من جسارت میکنم و میگم.
با توجه به اینکه شما نوشته های ما رو به صورت دیداری میخونید اگر غلط املایی میبینید و یا بعضی علامت گزاریهای نابجا رو شاهد هستی، حمل به بیسوادی بچه ها نکنی، ما چون از صفحه خوان استفاده میکنیم، به صورتی مینویسیم که صفحه خوان کلمات رو درست تلفظ کنه.
شرمنده، فقط خواستم اطلاع رسانی کرده باشم.
حرفهای من اگه باعث سو تفاهم شد منو ببخش.

سلام
راستش رو بخوای این مساله دقیقا عکسش برام اتفاق افتاد من قبلا تو یکی از سایت ها مدیر بودم اعضای اونجا با این که بیشتر لیسانس و فوق لیسانس و در عین حال بینا بودن شدیدا مشکلات املایی داشتن و حتی موقع نوشتن فکر هم نمی کردن که ممکنه این لغت صحیح نباشه !بحدی املا ها مشکل داشت که باورت نمیشد اینی که مثلا داره قضیه داروین رو میگه خودش کاتب اون باشه راستش اولین بار که باینجا اومدم حسابی جا خوردم البته نه بدلیل نا بینایی شما بلکه بخاطر رابطه تلاشی که داشتین که نه تنها تو بقیه جهت ها بلکه حتی در زمینه نوشتار هم انقدر جلوتر هستین سطح سواد هم محله ای ها هم بالا بود هم اشتباهات املایی بسیار ناچیز من خیلی خیلی خوشحال شدم چون بنظرم اگه همه نا بیناها مثل شما خودشونو ارتقا بدن شاید خیلی از نظرات اشتباه از بین بره سریعتر ازینکه با حرف یا رفتار بخوایم دید جامعه رو عوض کنیم دید جامعه که از نا بینا فقط عصاشو می بینه و این که نیازمند کمک شدن به گذشتن از خیابونه من به دلایلی از اولشم این دید رو نسبت به نابینا ها نداشتم و واقعا خوشحال میشم اگه کل جامعه درک کنه با ضعف یک عضو نه تنها بقیه اعضا ضعیف نمیشن بلکه برعکس بقیه اعضا نیروی بیشتری دارن و بنابراین نابینایی برابر با ناتوانی اصلا و ابدا نیست

درود ترانه.
توضیحاتت کامل و هوش مندانه بود.
مسلما من با داشتن دوست فهیم و ارزشمندی مثل شما با انگیزه بیشتر و قدمهای محکمتری میتونم به سمت تعالی و پیشرفت همه جانبه برم.
این به هیچ وجه اغراق نیست، من معتقدم که یک دوست خوب و قابل اعتماد میتونه نقش اساسی در راهبری و ایجاد انگیزه های متقابل داشته باشه.
به همین دلیل من روی دوستی با شما حساب میکنم و به دوستی با شما افتخار.

فصل سردی است اما …
می توان روشنی بخشید با برق نگاه پر مهری بر رهگذری
می توان شکوفه بارید با یک لبخند گل گون بر کودکی
می توان آفتاب مهربانی را تاباند بر هر چه سردی
می توان گرما بخشید با فشردن دستی
سرما را چه باک وقتی شکوفه می بارد، آفتاب می تابد و مهربانی پراکنده است
فصل سردی است اما این خانه گرم گــــــــــرم است…

سلام صبحتون بخیر
ان شاءالله احوالتان خوب باشد

یه حسی بهم میگه خیلی دلتون برای من تنگ شده بود

دل من هم تنگ شده بود

راست میگن دل به دل راه داره!

گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید کودکانه شاید بی غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود

می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…

پنجره را باز میکنم
مشتی هوای تازه میجهد درون اتاقم
نفس عمیقی میکشم و تمام زندگی را با فشار میبلعم
بیرون از اینجا زندگی با چه شدتی در جریان است
همین یک کام از امروز سهم ناچیز من است به همین سادگی پر میشوم از شادی
حالم خوب است
همه چیز خوب است
هوا خوب
آسمان خوب
زندگی خوب
تو خوب باشی همه چیز به کام میشود
صبح زمستونیتون آفتابی
هوای اینجا ولرم شده
هوووووم بوی بهار میاد زیاد

بوی بهار یلدا جون عالیه انگار روزا یه حال و هوای خاصی پیدا می کنن بهار که میشه بیاد اون برگای خیس بارون خورده میفتم وقتی که تازه بارون قطع شده و قطراتش که هنوز شر شر از رو برگ درختا پایین می ریختن و کسی که در انتظار بود من بودم بهار اگه برای همه هم بد میبود برای من اونوقتا خیلی خوب بود تا نیمقد از پنجره کلاس سرمو بیرون می کشیدم برای یه عشق بچگونه گاهی نزدیک بود بیفتم پایین !دوس می داشتم بارون بباره تا اون سر جاش بمونه و خدا خدا می کردم زنگ نخورده بارون یه دفه قطع بشه و بزنه بیرون از مغازه نمی دونم چرا هنوز قلبم فشرده میشه از خیال اون روزا مطمئنم حسی نیست شاید دلم بیشتر ازون هوای خیال بچگیمو داره و احساسات پاک بی بدیل یادمه ……..هیچی بی خیال زندگی می گذره و عشق ادامه داره

امشب رو keyfو حوصله بودم گفتم برم تو محله پیاده روی
تا به کوچه ی حرف های خودمونی رسیدم گفتم کمی دمهمغازه ی قصابی واستمو مطلب مجتبی رو در مورد بدبیاریو اینا رو بخونم
کاش هوای پیاده روی به سرم نمیزد
الان کلی دپرس ام یه جورایی پر از پالسه منفی داغونه داغون
قضیه ی نبردن عصای مجتبی و با دست پی پل ,روی جوب گشتن اش کلی من رو ریخت به هم
ای انصافتو شکر خداجون
با تک تک سلول های بدنم از زندگی و آدمای سیب زمینی صفتش بیزارم
نصیحت برام کامنت نزارید که بد قاتی ام…

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم می گذرد

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریان نند

به تن لحظه خود، جامه ی اندوه مپوشان هرگز

می دانی

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی

بگذار منتـظـر بمانند !!!

میشود فکر نکرد
میشود چشم ها را بست
میشود چیزی ندید اما
برای امثال ما که با صداها زندگی میکنیم محال است صدای شکستن و خورد شدن دوستانمان را نشنویم
نا خواسته صداها در ما نفوذ میکنند و احساسو وجدانو کمی انسانیتی اگر که در ما باشد را قلقلک میدهند

فقط می تونم بگم آره من راستش راهکارم جدیدا همین شده که تعطیل کنم مغزمو ازین افکار تا بتونم ادامه بدم گفتم شاید واسه کسی دیگه هم جواب بده فهمیدم هر چی غصه هم بخورم دنیا پیش میره و تنها امیدوارم در اون دنیام به چیز بهتری برسم گاهی یلدا جون حس می کنم صدای کشیدگی دلمو زیر پای خودم می شنوم درک می کنم چی می گی دردناکه ولی دنیا ادامه داره و نمیشه یک جا نشست حداقل میشه واسه دنیای ابدی بهتر تلاش کرد البته این راهیه که من در نظر گرفتم و هنوز قدمام خیلی در این راه لرزونن نمی دونم چی میشه نمی دونم

سلام من برای شما
نوروز امسال می خوام برم مسافرت البته نه مسافرت مسافرت یه مسافرت نصف نیمه …اونوقت پایان نامه م هم مونده هیچ کاری نکردم هیچ کاری چرا درسا نمیزارن نفس بکشیییییم!یه اعتراف تلخ :من بلد نیستم پایان نامه بنویسم استاد !خدا رو شکر که این حرفام بهتون نمیرسه استاد عزیزم …هم محله ای ها استادم خیلی مهربونه ولیییییی مشکل من سر جاشه …!

ترانه جونم حالتو بفهمم اما ارزش نداره غصه نخور تموم میشه برآ منم تموم شد دفاعیدم خداییش عجب حمله ای کردندآهه اما به خیر گذشتآهه
منم میتونم استاد مشاور به عنوان خواهرت باشم البته در حد مشترکات بین رشتمون آخه من دکترای روانشناسی دارم نه _____________

بابا تو دیگه کی هستیییییی !فکر کنم تنها دانش آموز اینجا منم !سیتا جوون من خیلی ارزومه مثه تو دکترا بگیرم نمی دونم قسمت میشه یا نه فعلا برام دعا کن… ان شالله هر جا کمک لازم داشتم بهت می گم خدا ازت راضی باشه خواهر مهربون من

نمی دانم از کجا شروع کنم! از چه بگویم! از که بگویم! نمی دانم؟!
نمی دانم چگونه کلمات را در کنار هم بچینم! نمی دانم!
نمی دانم به که بگویم!
به خودت میگویم…به خودت گفته ام…بارها و بارها… و اینک نیز میگویم…
میدانم که میشنوی…میدانم که از هر شنوایی شنوا تری…
خدایا این جملات را مینویسم و می گریم..خدایا اشکهایم جاری ست…
دلم نمی خواهد گریه کنم! خدایا مگر دست من است؟!!
نمی توانم گریه نکنم!! اسمت را که میبرم ناخودآگاه اشکانم سرازیر میشود..
بغض وجودم را پر میکند و دلم می خواهد فریاد بکشم…
نمی دانم!!
نمی دانم چرا؟!
هیچ گاه نفهمیدم که چرا وقتی می نشینم تا این حرف ها را به تو بگویم اینگونه پریشان میشوم…
از جایی شنیدم این نشانه عشق است…!
عشق؟
یعنی واقعا اسم این را میتوان گذاشت عشق؟!
این اشکها،این دلتنگی ها،این غم که تا اسمت را می برم سر تا پای وجودم را پر میکند،یعنی همه اینا نشانه عشق به پروردگارم است!؟!
این همه مهربانی،گذشت،بخشندگی،بزرگ ی،عظمت،شکوه و هزاران هزار ویژگی ات کار خود را کرد و باعث شد دلم این چنان برایت آشوفته باشد و این چنین به یادت اشک بریزم…
خدایا؟!!
چرا؟ آخر چرا؟! با این همه گناه باز هم مرا دوست داری!!؟؟؟ در عجبم…
مرا آفریدی…به من زندگی بخشیدی…حیات دادی…فرصت بودن و زیستن…
چقدر این حس شیرین است…چه معجزه ها که نشانم دادی تا باورت کنم…
همه ی این نعمت ها معجزه بود…معجزه الهی..معجزه ای از جانب تو…
اما…
اما من چه کردم..؟!!
چگونه میتوانم ادعای عشق کنم در حالی که بنده ای بی وفا بودم…
پیمان شکستم..تنهایت گذاشتم..ناراحتت کردم..حتی گاهی خشمگینت کردم..
اما چه شد؟! تو چه کردی خدای من؟!!
تو از من نگرفتی،همه چیزهایی که خود به من داده بودی و میتوانستی هر آن همه این خوشبختی ها و معجزات را از من بگیری اما تو تلافی نکردی همه بدی هایم را..
مرا بخشیدی…صدایم کردی…هزاران هزار سبب قرار دادی تا باز به سویت برگردم…چقدر از تو روی برگرداندم… و تو…
یادم می آید یک قرار باهم گذاشتیم…قرارمان این بود که در روز ۵ مرتبه باهم صحبت کنیم…
صبح
ظهر
عصر
مغرب
و عشاء
گفتیم اینگونه هر روز به یاد هم هستیم و هیچگاه همدیگر را از یاد نمیبریم..
باز هم گاهی من پیمان شکنی کردم و سر قرارمان نیامدم!
می دانم چه روزها که منتظرم بودی و نیامدم…
گاهی چنان مشغول کارهایم بودم که تو را از یاد بردم،گاه خسته بودم، گاه حوصله نداشتم و یا آنقدر خود را در هیاهوی زندگی غرق کردم که از خاطر بردمت…
پروردگارا می دانم آن لحظات که غافل از وجودت سرخوش بودم تو نگاهم میکردی…می دانم منتظرم بودی تا بیایم…پس از انتظاری طولانی به جای اینکه من بیایم دنبالت،تو آمدی و به هر شیوه ای که بود مرا به یاد خود انداختی و صدایم زدی…
اینک من نیز آمده ام…
بازآمدم… تا پاسخت را بدهم…
تا فریاد بزنم: خداوندا دوستت دارم…با تمام وجود…
و به سویت باز گشته ام…
زیرا تو توبه پذیری خدای مهربانم…
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بگو: «اى بندگان من- که بر خویشتن زیاده‏ روى روا داشته‏ اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می‏آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.

خب من احتمالا از فردا برم خونه مادربزرگ اگه رفتم حلال کنین سعی می کنم زودی برگردم اشک تو چشامه و بغض تو گلوم چجوری از محله دل بکنم !ولییییییی خب زود برمی گردم ان شالله تعالی فاصله باندازه تعطیلات نوروزه پیشاپیش دعا می کنم نوروزتون زیباترین نوروز و دلاتون همیشه بهاری باشه خدا می دونه که دوستون دارم فکر کنم خودتون هم می دونین هر جا نت اگه گیرم بیاد سعی می کنم سری بزنم

اهل عافیت در روز قیامت وقتی به عطایایی که به اهل بلاء داده می شود می نگرند آرزو می کنند کاش در دنیا با قیچی ریزریز شده بودند.
بعضی مصائب هم برای امتحان است و بعداز پیروزی دراین امتحان تبدیل به درجه می شود چنانچه در بلاهایی که بر حضرت ایوب علیه السلام وارد شد اینگونه بود.
انسان عاقل بر بلاها صبر می کند تا این چند روزه دنیا بگذرد و به وعده الهی یعنی بهشت جاوید راه پیدا کند.
« إنّ مع العسر یسراً فانّ مع العسر یسراً » خدایا منو از صابران درگاهت قرار بده وخونواده مو و هم محله ای هام و دوستانم وهمه مسلمونای دنیا رو اللهم آمین یا ارحم الرحمین

یا الله شکرت . برای تمام نعمات داده و نداده ات شکر
اما اول ازینکه تو در کنارمی شکر
یا الله همه بنده هایت را به راه راست هدایت کن
دلم برای کسانی که وجود تورو انکار میکنند میسوزه
خدایا انها را هدایت کن تا بدانند همه چیز چقدر زیباتر و لذتبخشتر از انی هست که فکر میکنند
دوستت دارم یا ربنا
در هر سحری با تو همی گویم راز
بر درگه تو همی کنم عرض نیاز
بی منت بندگانت ای بنده نواز
کار من بیچارهٔ سرگشته بساز
شب هم محله ای های عزیزم بخیر

خداوندا ! دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا با قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن ! پروردگارا
ای خدای رحمان و رحیم که به بنده ات زندگی بخشیده ایی … زندگیم را سرشار از محبت خود بگردان … پرودگارا ساشا یکی از بندگان محتاج به لطف و رحم توست، از این بخششت محرومم نفرما …پروردگارا در این زندگی که به این حقیر ارزانی داده ایی من رو همچون خاک افتاده قرار بده .. پروردگارا میخواهم همچون خاکی باشم که گل های خوشبو از من بروید و باران رحمتت برای من ببارد …
پرودگارا میخواهم برای تو بنده ایی صالح باشم
برای دیگر بندگانت دوست و همراهی همیشه باشم همیشه پرده های یاس رو برام کنار میزنی دوسم داری و تنهام نمیزاری حمایتم می کنی آنجا که تنها مانده ام پناهم می دهی آنجا که بی پناه شده ام در کجای جهان چنین قاموسی از عشق به چنین زیبایی برگزار میشود چگونه میشود واله و شیدای چون تویی نبود ؟پس درکم کن که برای رسیدن بتو آرزوی تلخ ترین ها کنم
دلم گرم خداوندیست که بادستان من گندم برای یا کریم میریزد،چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه می داند گنهکارم،دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم
ترانه

رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ
رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ
رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ ۖ
وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ
أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
خددا میبینه حالت رو …خدا میدونه حست رو
خدا میدونه تو قلبت ..چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توست ..با یک آغوش وا کرده
نذار پلکاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد ..توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی

به درگاه تو دعا می کنم،که در قلب منی،در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،راهــــــــــنمایم باش،خــــدایا …!
گاهى که دلــــم از این و آن و زمین و زمان مى گـیـــرد
نگـــاهم را به سوى تــــو و آســـــمان مى گیرم
و آنقدر با تو درد و دل مى کنم تا کم کم چـشــــم هـــایم با ابـــرهاى بارانیت همراهى مى کنند
و قــلـــبـــم سـبــک مى شود
آنوقت تو مى آیى و تمام فضاى دلم را پر مى کنى
و من دیگر آرام مى شوم
و احــســـاس میکنم هیچ چیز نمى تواند مرا از پاى در بیاورد
چون تو را در قــلـبـــم دارمخــــــــــــدای من
نه آن قدر پاکم که کمکــــم کنی و نه آن قدر بدم که رهـــایم کنی
میــــــــان این دو گمم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنـــــــــی باشم که تو خواستی و
هــــــرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهـــــــایم کنی
آنقدر بــی تو تنهــــــا هستم که بی تو یعنی “هیــــچ” یعنی “پـــــوچ”
خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت رهـــایم نکن
خدایا
راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .
خدای من ! به تو احتیاج دارم ،
خدایا میدانی
هر چه فکر میکنم هیچ حرفی نمیماند
جز نگاه “تو”
همین که تو نگاهم کنی برایم کافیست …
دوست دارم ای جاودانه دوست

بگو: «اى بندگان من- که بر خویشتن زیاده ‏روى روا داشته‏ اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می‏آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا،تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بی قرارت کردم!
آن کس که تو را شناخت،جان را چه کند؟
فرزندُ عیالُ خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی،هر دو جهانش بدهی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
ای در دل من میلُ تمنا،همه تو!
واندر سر من مایه ی سودا،همه تو!
هر چند به روی کار در مینگرم
امروز همه توییُ فردا همه تو!

خدایـــــا …
مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند …
عده ای تا مرز منفعت …
عده ای تا مرز مال …
عده ای تا مرز جان …
عده ای تا مرز آبرو …
و همگان تا مرز این جهان …
تنها تویی که همواره می مانی … !
رهـــــایم نـکن . . .

چقدر خنده داره که… یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یکساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره
چقدر خنده داره که…وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم، چیزی یادمون نمی آد که بگیم ، اما وقتی می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم.چقدر خنده داره که …خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته، اما خوندن صد سطر از پرفروش ترین کتاب رمان دنیا آسونه.چقدر خنده داره که…برای عبادت و کارهای مذهبی وقت کافی در برنامه روزمره پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام دهیم.چقدر خنده داره که …شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم ، اما سخنان قرآن رو به سختی باور می کنیم.چقدر خنده داره که…همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد داشته باشند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت بروند.چقدر خنده داره …….اینطور نیست ؟دارید می خندید ؟ ……….دارید فکر میکنید ؟این حرف ها رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشیم که او خدای دوست داشتنی است آیا خنده دار نیست که وقتی می خوایم این حرف ها رو به بقیه بزنیم خیلی ها رو از لیست پاک می کنیم. چون مطمئنیم که به چیزی اعتقاد ندارند.این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنیم اعتقاد دیگران از ما ضعیف تره.

خدایا، من دلم قرصه!………. کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت……… که حتی روز ،روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه……. که دنیا زیر چشماته…
یه عمره یادمون رفته!…….. زمین دار مکافاته…
فراموشم شده گاهی……. که این پایین چه ها کردم!
که روزی باید، از اینجا…… بازم پیش تو برگردم…
شنیدم گرمه اغوشت…… اگه میشه منم جا کن….
خدایاوقت برگشتن، ……. یه کم با من مدارا کن

خـــــدایــا
دستــانــم خـــالــی انـد و دلـــم غـــرق در آرزوهـــا
یــا بـه قــدرت بــی کــرانـت دستــانـم را تــوانــا گــــردان
یــا دلـــم را از آرزوهـــای دست نیــافتنـــی خـــالــی کــن ….آمین

این چند جمله رو تقدیم می کنم به همه بزرگوارانی که تو مشکلاتشون لبخند رو بخاطر فراموش کردن نعمت های عظیم الهی فراموش کردند چرا که واسه خودم موثر بود
لبخند بزن: وقتی با خانواده ات دور هم جمع شده اید..
خیلی ها هستند آرزوی داشتن خانواده را دارند…!
– لبخند بزن: وقتی داری سرکارت میروی..
خیلی ها هستند دربدر بدنبال کار وشغل هستند.
– لبخند بزن: چون تو صحیح و سالم هستی..
خیلی ها هستند دارند بخاطر بازگشت سلامتی شان میلیونها خرج میکنند.
– لبخند بزن: چون تو زنده ای وروزی داده میشوی وهنوزفرصت برای جبران مافات داری…
مرده هایی هستندآرزوی بازگشت به زندگی رادارندتاعمل صالحی انجام بدهند..اما هیهات!
– لبخند بزن: چون تو”خدا”را داری و اورا می پرستی وازاو طلب کمک میکنی…
کسانی هستندکه برای گاو سجده میکنند.
– لبخند بزن: چون “تو”خودت هستی..
وخیلی ها آرزو دارند که چون”تو”باشند.
– لبخند بزن..وهمیشه لبخند بر لبانت داشته باش و خدا راشاکرباش وقناعت پیشه کن وبر تقدیر و مقدرات راضی و تسلیم باش..وهمیشه فرهنگ لبخند را درمحیط زندگی خودت منتشرکن.
ماه رجب ماه ریزش رحمت الهیست.
دعا کنیم برای همدیگر و برای تحقق فرج بهترین عالم و همگان

.هر کجا محبت باشد، خدا هم هست
و خدایا در دل من محبت توست
هر وقت خطا کردم منو بی بهون بخشیدی
هر وقت ترسیدم آرومم کرد
هر وقت شکایت کردم شنیدیو گلایه نکردی
خدایا تو انقدر خوبی که ازت خجالت میکشم..
تو به من محبت داری من به تو اما همیشه یک برابر یک نیست محبت تو بمن کجا و محبت من بتو کجا !

خدا نزدیک است
هرآنچه می خواهیم از او بخواهیم
و من در این دنیای کوچک فقیرم…هیچ ندارم
جوانیم…زندگانیم…هرچه دارم امانت است
می خواهم امانت دار خوبی باشم
می خواهم از انچه نگفته ام بگویم
و انچه نبوده ام باشم
و خدا برایم کافیست
خدایا خودت کمکم کن

خدایا…
خواستم بگویم تنهایم ،
اما نگاهت مرا شرمگین کرد ؛
چه کسی بهتر از تو …؟
در حالی که مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراه منند …
عده ای تا مرز منفعت …
عده ای تا مرز مال …
عده ای تا مرز جان …
عده ای تا مرز آبرو …
و همگان تا مرز این جهان …
تنها تویی که همواره می مانی … !
خواهش می کنم ،خواهش ای خدا
رهـــــایم نـکن . . .

انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند “من خوب هستم” غـم را خـدا نـیـافـریـد ، انـسـان آفـریـد خـوش بـخـتـی تـنـهـا پـیـشـنـهـاد خـدا بـه انـسـان بـود امـا انـسـان ها ، زشـتـی هـا را خـلـق کـردند و امـروز پـژواک گـذشـتـه خـویـش را مـلاقـات مـی کـنـنـد

خوشبختی انعکاس تعداد روابط دوستانه ای است که هر کس می تواند داشته باشد، انعکاس تعداد افرادی است که در طول زندگی خود توانسته خوشبخت و هدایت کند، و نتیجه قدرشناسی از داشته ها است و نه میزان نارضایتی از نداشته ها. قدردان داشته هایتان در زندگی باشید و تا می توانید در خوشبختی و هدایت دیگران تلاش کنید و زندگیتان را بخاطر آنچه که هم اکنون هست دوست بدارید.
* اغلب ما تمایل داریم فراموش کنیم که خوشبختی در نتیجه بدست آوردن نداشته ها حاصل نمی گردد، بلکه از طریق شناختن و قدرشناسی داشته هایمان بدست می آید.

کاش همیشه بجای دنبال کردن زیبایی های ظاهری و زودگذر، به این می اندیشیدیم که زیبایی فراتر از اون چیزیه که ما می بینیم. زیبا بودن اینه که برای چه زندگی میکنیم، و معنای ما چیست. زیبایی، قلب ماست و آنچه که باعث خاص شدن ما میشه. زیبایی همون خصوصیات کوچکیه که هویت ما رو تشکیل می ده. زیبایی یعنی مبارزه با مشکلات، و زندگی کردن صادقانه در مسیر فکر. آری زیبایی این است!

دل و خدا
یکی بود یکی نبود…
خدا بود و دل بود.
خدا بی رنگ بود و دل سرخ
سرخ ِ سرخ
دل خدا را دوست می داشت و خدا دل را دوست تر
ولی خورشید که می تابید دل گرمش می شد
باد که می وزید دل لرزش می شد
باران که می بارید دل خیسش می شد
خدا فکری کرد و از گِل کوزه ای ساخت و بر آن فوت کوزه گری دمید
خدا دل را در کوزه انداخت و رویش آب ریخت و سرش را محکم گرفت
دل به خدا گفت: اینجا خیلی تاریک است
خدا گفت: روشنش خواهی کرد
دل ذره ذره در آب حل می شد و از درزهای کوزه تراوش می کرد
اینبار وقتی خورشید بر کوزه می تابید، دل خنکش می شد
وقتی باد می وزید بوی دل را به همه جا می برد
و وقتی باران می بارید ذره های دل را با خود به اعماق زمین می برد
دل شکفت و از هر ذره دل هزاران دل رویید
دل تازه می فهمید که خدا چقدر دوستش دارد

یادمان باشد؛
اگر در خانه همسایه زیاد رفت و آمد میشود به ما ربطی ندارد.
اگر کسی چاق یا لاغر باشد به ما ربطی ندارد.
اگر کسی زندگی خاص خودش را دارد و به ما ضربه نمیزند یه ما ربطی ندارد.
اما
اگر کسی نیازمند کمک است چه مادی و چه فکری
به ما ربط دارد.
یاد بگیریم به حریم خصوصی دیگران احترام بگذاریم و از دخالت و قضاوت بیجا در زندگی دیگران اجتناب کنیم…
و یادمان باشد که در دروازه را میشه بست ولی در دهان مردم را خیر…
یاد بگیریم طوری زندگی کنیم که به قضاوت ها و دخالت های بی جای دیگران بی اعتنا باشیم …

اونایی که فکر میکنن از همه بهترن!
کلاسشون ازهمه بالاتره!
حضرت موسی علیه السلام…
با همه ی نبوتش!
با کلیم الله بودنش!
با این اولوالعزمیش…
وقتی خدا به او فرمود : بدترین خلقم را بیاور !…
حتی سگ مریض چرک آلود را نیاورد!
طناب را دور گردن خودش انداخت…
خدایا از خودم بدتر پیدا نکردم…!

تا چشمم باین پست افتاد گفتم خودشه تنها جایی که میشه دلتنگی هامو خالی کنم آی آدمها من امشب از غصه دارم نابود میشم عجب فریاد خاموشی ….راز ترانه شدنم رو با خودش برد بی این که حتی دعامو تونسته باشم پیشکش راهش کنم امروز ۱۹ شهریور تلخ ترین روز زندگیم رو رقم زدی با رفتنت دیگه محاله قلبم آروم بگیره حتی فکر نکردی این جور رفتنت ممکنه باعث بشه هرگز نبخشمت ..شاید هم دل نازکیمو امتحان کرده بودی اشک هام عزیزم تموم نا شدنی هستن غم تو دلم چنگ میزنه و من امشب نمی دونم چطور باور کنم رفتنت رو که اخرین حرفات رو هم تنها برای من هدیه کرده بودی با خودم فکر می کنم من که دارم می شکنم رو چه کسی جمع خواهد کرد خدایا این نفس داغ این بغض پیچ خورده این پای خسته دیگه تنها امیدش بتوئه اونم رفت حتی پیش تر از همه تا داستان تنهاییم باز هم غمناک تر بشه دلم برات تنگه ازین به بعد مرهمی جزیاد خدا ندارم تو که می دونستی تو هستی و من و خدا چرا باین زودی تنهام گذاشتی ای عزیزی که مردنت هم مثل زنده بودنت پر از صداقت بود

اگر “گذشت” کسی را کوچک می کرد خدا اینقدر بزرگ نبود
سوره ی آل عمران قسمتی از آیه ی ۱۳۴:
وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم درمی گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
(فرو خوردن خشم از ویژگی محسنین و مومنان است )

در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه کودکانه بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نه نمیشود. به همین سادگی، کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم. فقط او را میخواندم
اینم غبار روبی این پست قدیمی و اینم خواسته های دل تنگ من. خدایا من را را را دریاب که بیصبرانه منتظر نگاهتم عشقم خالقم خدای من، من کلی دلتنگتم

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی نه از بهشت به رقص در آیی …
قصه عشق انسان بودن ماست… اگر کسی احساست را نفهمد مهم نیست سرت را بالا بگیر و لبخند بزن… فهمیدن احساس کار هر کس نیست.

خدایا زندگی سرشار از هزاران نگرانیی‌ست..و ذهن من از یک فکر به سوی فکر دیگر پرواز میکند… در میان چنین هیاهویی…
شنیدن ندای خاموشی که در قلبم با من سخن میگوید، دشوار است. خدایا مرا موهبت آن بخش…
که در ذهنم در کشاکش این غوغای روزمره به تو فکر کنم…
و هر روز دقایقی با تو، با تو صحبت کنم. چنان مرا کمک کن که ندای تو را بشنوم و سیمای تو را.. که پر از لطف و زیباییست به چشم دل تماشا کنم.

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است…
شاملو

خدایا، من دلم قرصه!………. کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت……… که حتی روز ،روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه……. که دنیا زیر چشماته…
یه عمره یادمون رفته!…….. زمین دار مکافاته…
فراموشم شده گاهی……. که این پایین چه ها کردم!
که روزی باید، از اینجا…… بازم پیش تو برگردم…
خدایا وقت برگشتن، ……. یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه اغوشت…… اگه میشه منم جا کن….

احمد شاملو :

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.

زار و زار گریه می کردن پریا

مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.

گیس شون قد کمون رنگ شبق

از کمون بلن ترک

از شبق مشکی ترک.

روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر

پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد

از عقب از توی برج ناله ی شبگیر می اومد…

” – پریا! گشنه تونه؟

پریا! تشنه تونه؟

پریا! خسته شدین؟

مرغ پر بسته شدین؟

چیه این های های تون

گریه تون وای وای تون؟ ”

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا

مث ابرای باهار گریه می کردن پریا

***

” – پریای نازنین

چه تونه زار می زنین؟

توی این صحرای دور

توی این تنگ غروب

نمی گین برف میاد؟

نمی گین بارون میاد

نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟

نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟

نمی ترسین پریا؟

نمیاین به شهر ما؟

شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

پریا!

قد رشیدم ببینین

اسب سفیدم ببینین:

اسب سفید نقره نعل

یال و دمش رنگ عسل،

مرکب صرصر تک من!

آهوی آهن رگ من!

دیدگاهتان را بنویسید