خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مادر

تقدیم به مادرم و مادر همه هم محله ای ها

بچه ای دست مادرش رو گرفته بود و در حالی که بدست دیگه ش بادکنکی بود پرسید :مامان تو هیچ آرزوی بزرگی داشتی ؟
مادر:بله داشتم
بچه : خب آرزوت چی بود ؟
مادر:همین الان داره کنارم راه میره و ازم سوال میپرسه !
تاج از فرق فلک برداشتن

جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین

ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن

شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است

لذت یک لحظه “مادر” داشتن !

۱۴ دیدگاه دربارهٔ «مادر»

سلام.
مادر، با ارزش ترین آفریده پروردگاره. مادرم رو می پرستم. بچه مثبتی براش نبودم و نیستم ولی… ای کاش چیز هایی که نباید باشم و هستم رو هرگز نبینه تا دل نازنینش ازم نشکنه. مادر من اینجا نمیاد و این رو نمی خونه. پس راحت می تونم این ها رو بگم. که چقدر اذیتش کردم، چقدر هنوز مایه نگرانی و سبب آزارشم، چقدر پنهان و آشکار از زیر آرزو هاش شونه خالی می کنم، چقدر بد تا می کنم با دل خسته و گرفتهش، چقدر بد رفتار و چقدر ناسپاسم، چقدر… ولی با این همه چقدر برام عزیزه.
خدایا! مادر من و تمام مادر های بچه های این محله رو برای فرزندانشون حفظ کن و اگر این وسط دل مادری از سر ندانستن فرزندی شکست، خودت با دست مهرت مرهم بساز و درستش کن.
آمین.
ایام به کام.

سلام موندم آخه چی بنویسم …. هرچی بنویسم کم هست خیلی کم بگم دوستت دارم مادر بگم مدیونتم بگم چقدر برام زحمت کشیدی بگم تمام قلبمی و …… “یه شعری یه روزی برای مامانم گفته بودم فکر کنم راهنمایی بودم میگردم اگه پیداش کردم اینجا میذارمش فقط به خاطر مامانم که یه طوری اینجا هم بمونه ….”

فقت میتونم بگم دستت درد نکنه خیلی شعرت قشنگ بود حال کردم آخه میدونی من یه مادر دارم که فرشتس اگه کامل توزیه بدم تعجب میکنی باور کنید دوستان من میگم مقام مادر من از زن حزرت ابراهیم هم بالا تره ساره رو میگم البته کنیز حضرت فاتمس فقت میتونم بگم خیلی ماهه من بچه ننه نیستم ولی مامانم خیلی ماهه امید وارم کسی در بین دوستان بی مادر نباشه ما لرا یه زرب ال مصل داریم که میگه دستم بشکنه نه پام دور از جون بوم یعنی بابا بمیره نه دام یعنی مادر
موفق باشید یا علی

درود
من که اصلا هرچی بگم کم گفتم اصلا در لفظ نمیگنجه
از همه ی دوستت دارم و این حرفا به رده
فقط این شعرو تقدیم میکنم به مامان گلم خیلی میخامت مامان خوبم خیلی خیلی خیلی خیلی
امیدوارم هم مادر تو ترانه جان همیشه سلامت باشن هم همه ی مادرهای بچه ها و خودم

.
آسمان را گفتم :
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی ؟
صاحب رفعت دیگر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !!!
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم !

خاک را پرسیدم :
می توانی آیا
دل مادر گردی ؟
آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم !

این جهان را گفتم :
هستی کون و مکان را گفتم :
می توانی آیا
لفظ مادر گردی ؟
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم !
عزت و نام و نشان کم دارم !

آن جهان را گفتم :
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی ؟
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم !
آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !

روی کردم با بحر :
گفتم او را آیا
می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
پای تا سر ، همه مادر گردی ؟
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص و محدودم
بهر این کار بزرگ
قطره ای بیش نیم
طاقت و تاب و توان کم دارم !

صبحدم را گفتم :
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل و قند بریزد از تو ؟
لحظه ی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
گل لبخند که روید ز لبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت !
در بهشت دگری نتوان جست !
من از آن آب حیات
من از آن لذت جان
که بود خنده ی او چشمه ی آن
من از آن محرومم
خنده ی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
خنده ی او روح است
خنده ی او جان است
جان روزم من اگر ، لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر ، روح و روان کم دارم

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی ؟
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم !
قدرت شرح و بیان کم دارم !

در پی عشق شدم
تا در آیینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جان پرور مشکین نسیم
دیدم او در پرش نبض سحر
دیدم او در تپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه ی زیبایی
بلکه او درهمه ی عالم خوبی ، همه ی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
.

دیدگاهتان را بنویسید