خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

صندلی داغ مجتبی

به نام الله
سلام به مجتبی مدیر بزرگوار و زحمتکش سایت
هر صندلی داغ با این سوال شروع میشه که لطفایه بیوگرافی ساده از خودتون بگین تا دوستان بسراغ سوالات برن
سورپرایز!

۱۵۷ دیدگاه دربارهٔ «صندلی داغ مجتبی»

سلام بر ترانه ی عزیز وااااای اینقدر سولپرایزت قوی بود که یه لحظه جا خوردم دو بار عنوانش رو خوندم ببینم درست شنیدم برای همین مخم هنوز هنگ کرده و هیچ سوالی طرح نکرده میفکرم میام میپرسم بازم مرسی ترانه فقط بگم این مدیر خان به این راحتیا نمیاد جواب بده ها !!!

سلاااااام آفرین داری ترانه خانم خوب بیوگرافی نیاز نیست چون درباره مدیر را زیاد خوندم
مجتبئ جان سلام خوبی سوالات را لطفاً کامل جواب بده یا اگر دوست نداشتی بنویس دوست ندارم
۱ نام دختر همسایه که در دوران کودکی باهاش رفیق بودی؟
۲ نام ده تا از دوستان در دوران بچگی قبل از شش سالگی؟
۳ نام اولین کسی که وارد مدرسه شدی و باهاش آشنا شدی
۴ نام اولین راننده سرویست
۵ قشنگ ترین و بهترین خاطره که از این محله داری را نام ببر
۶ نام سه تا از کسانی که دوست دارند این محله کله بشه یعنی دوست دارند تو کله بشی
۷ سه تا از غذا هایی که بیشتر دوست داری به ترتیب نام ببر
۸ نابینا را در یک کلمه تشبیه کن
۹ تا چند سالگی تو شلوارت ….. راستش را بگو
۱۰ نظرت درباره این که الان روی این صندلی نشستی و نظرت در باره درجه حرارت صندلی بگو این ها را جواب بده که تا ۱۰۰ تا سوال جاداری

۱. خیلی بودند.
۲. رضا، ابراهیم، اسماعیل، اسماعیل، حمید، مرتضی، محمد، شهناز، اشکان، الان دیگه دهمیش یادم نمییاد.
۳. ی خانم نازی بود به اسم خانم امامی. یادش بخیر. پنج سالم بیشتر نبود. ایقد این خانم ناااز بود که نگو. مال آسترا بود.
۴. یادم نیست.
۵. همه ی خاطراتش تلخ و شیرین قشنگند ولی یک روز از نانوایی رفتنم نوشتم و باعث شد یک نابینا نانوایی برود یا مثلا یک روز یک آموزشی گذاشتم و باعث شد یک بچه ی روستایی نابینا با دنیای نابینایانی که با آن آشنا نبود مرتبط بشه.
۶. اسم بردن خوب نیست ولی احساس میکنم افرادی مثل سعید پناهی، امیررضا رمضانی، شهیار طاهری که سه تاشون رو دوستشون دارم و البته افراد انگشت شمار دیگری هستند که دل خوشی از اینجا نداشته باشند ولی نمیگم که اونها میخواهند اینجا کله پا بشه یا نشه چون واقعا همچین ذهنیتی دربارهشون ندارم. شایع شده بود که من شب روشن رو کله پا کردم ولی این دان شدن سایتشون به علت محدودیت کامپیوتر مرکزی نزوکا که روش میزبانی داشتند بود و من اگرم به فرض صفر درصد میخواستم همچین کاری کنم امکاناتش نزدیک به کم کم دویست سیصد هزار تومان واسم خرج برمیداشت.
۷. خاویار، ته‌چین مرغ، خورش ماست.
۸. یک بدبختی که مثل همه ی آدمها به امید زنده است و باید ریختش توی دریا.
۹. فکر کنم دیگه از سه چهار سالگی بیخیال کثیف کردن خودم شده بودم. البته توی مدرسه ی شبانه روزی که ما بودیم، اینقدر استرس از طرف مربیهای شب و مذهبیهای خر مقدس برای انجام اعمال دعا و نماز تا نصف شب و به علت دزدیده شدن خوراکی ها و وسایلمان روی بیشتر بچه ها بود که آدمهای گنده هم از استرس گاهی خودشونو خیس میکردند!
۱۰. خیلی داغه، خیییییلی! خدا دربدر تایلندت بکند!

به نام یزدان پاک! اوهوم. خوب. مثل اینکه خیاط هم در کوزه افتاد. من مجتبی خادمی ورنامخواستی هستم، و، ر، ن، ا، م، خ، و، ا، س، ت. یکی از نویسندگان سایت گوشکن هستم که این روزها معلوم نیست چرا سرم شولوغ و اینقدر بازدید اینجا زیاد شده! چشم نخوره ایشالا. من از بچگی، توی روستا گونه ای که الان مثلا شهر شده به اسم ورنامخواست یا غلام‌خواست بزرگ شدم و اهل همونجا هم هستم. پدرم کشاورز و مادرم خانه‌دار. با بچه ها ارتباط خوبی میگیرم و رشته قبلیم کامپیوتر بوده و الان دارم لیسانس مترجمی زبان انگلیسی رو میزنم تو گوشش. شاید ی کمی دیر جواب کامنتها رو بدم ولی تک تک رو جواب میدم چون این پست اختصاصی اختصاصی و از اون داغ هاست و حتی ی دونه کامنت رو نمیتونم جواب ندم فقط شاید ی کوچکولو جوابم دیر بشه. انگاری از مختصر ی کمی بیشتر تر شد. هیچی دیگه. همین.

۱بین اینایی که میگم یکی را انتخاب کن و دلیل انتخابت را بگو حوان سگ و الاغ
غذا قرمه سبزی و جوجه کباب
ماشین اتوبوس یا موتور
نوشیدنی آب یا شیر
۱۲ روزی چند دقیقه برای این محله زمان میزاری
۱۳ ده تا از هدف هایی که برای این محله تعیین کردی و قرار هست برسی را نام ببر
۱۴ تا بحال دروغ گفتی یا نه اگر گفتی تعریف کن
۱۵ نظرت درباره یک فنجان قهوه چیست
۱۶ کلمات زیر را تعریف کن
دشمن دوست عشق
۱۷ نام معلمانت را بگو از کلاس اول تا الان اصلی هاشون اونایی که بیشتر باهشون درس داشتید
۱۸ نظرت درباره ترانه چیه که داره تورا میسوزونه
۱۹ مجتبئ اگر بخای حرم امام رضا را تشبیه کنی یا چیزی برای وصف حالش بگی چی میگی
۲۰ مسعود هدایت را اگر بخای دربارش نظری بگی چی میگی

مدیر جان جواب بده تا فردا که سپهر مریم و بچه های دیگر بیان من صندلی را گرم نگه میدارم خدایی صندلی که مدیر نسوزه صندلی نمیتونه باشه باید بسوزی آقای خادمی ححححححح خخخخخخخ حححححح خخخخخخ ححححححخخخخ
راستی میگن میخای شهردار زنجان بشی درست هست یا نه یا شدی لطفا توضیح بده

سگ چون باهوشه.
قرمه سبزی چون دستهام تا سه روز بوشو میده دوس دارم.
موتور چون از بچگی موتور سواری میکردم و همیشه از وسیله هایی مث دوچرخه و موتور که میذارند از فضای باز و نسیم، لذت ببری، خوشم مییاد. در واقع عشق میکنم باهاشون.
نوشیدنی آب چون شیر تشنگی را برطرف نمیکنه.
۱۲. روزی بین ۴۰ تا ۲۰۰ دقیقه.
۱۳. استقلال نابینا ها، تفریح نابینا ها، آشنایی نابینا ها باهم، آموزش نابینا ها، پیدا کردن راه حل چالش های نابینا ها، محک زدن خودم در برپایی و اداره ی یک سایت، انتشار دست نوشته های خودم، انتشار دست نوشته های نابینا ها، پیدا کردن کودکان نابینا و رسوندن بازیها و آموزشها به اون ها، مشاوره دهی به والدینی که فرزند نابینا دارند و سردرگمند، پیگیری برای رسیدن به اهداف موجود در منشور حقوق نابینا ها. نمیدونم چند تا شد.
۱۴. زیااد. مثلا همین جوابهایی که دارید میخونید! هه. شوخی کردم. دروغ که آره. مثلا کامپیوترهای هنرستانمون رو به هم میریختیم مینداختیم گردن بغل دستیهامون. نمیدونم دروغ بشه یا شیطنت.
۱۵. میپرستمش.
۱۶. دشمن: باید منفجرش کرد. دوست: وجود خارجی ندارد. عشق: پدر آدمو میاره جلوی چشمهاش.
۱۷. انگبینی، صفوی، چناریان، فرحبخش، صفاری، جباری، سلیمیان، فرهمند، هاشمی، پیشوایی، ناحید،حسینی، سعیدیان، نیکزاد، اسماعیلیان، سروش نیا، رضایی، امینی، نقدی، سلمانیان، معظم، بخشایی، ابوالحسنی، تنهایی، شیرچیان، رضوی، عسکری، میر صفایی، مؤمنی، شاه مرادی، بیات، کرمی، طالبی، ملا باشی، وجدانی، برو بینیم باباااا! خیلی زیادند. من تا بگم حوصله خودمم سر میره!
۱۸. دارم واسش!
۱۹. حرمش خنک، عطر آگین و پر از صدای جیغ و خنده ی کودکان که من عااااشقشونم!
۲۰. مسعود هدایت، یک آدم تقریبا منطقی و زرنگ که توی این محله، زیاد دستی بر آتش ندارد و مثل اکثریت، شاید کامنتی بدهد و همین.
کوپانت تمام شد عمو. دیگه خدا وکیلی برو ته صف!

با سلام بابا بقیشو ولش بچه ها احوالپرسی بمونه اخر سوالات من شروع شد حسابی جنبتو ببر بالا باجنبه نما
ایا باجنبه نما هستی چرا کلاس میزاری میگی سرم شلوغه واقعا سرت شلوغه?
کارمند پکطوس نابینا فروش دشمن نابیناها haya‎ ‎کن مدیریترو رها کن ههه چرا بد و بیراه میگی میگی نگفتم!! اینجا نگفتی تو دلت که گفتی باز چیه میخای چند نفرو vasete‎ ‎کنی که بگن به این زیاد گیر ندین
نابینا فروش کارمند پکتوس haya‎ ‎کن مدیریتو رها کن
ایا تو اینطوری هستی ههه
بچها شرمنده میخاستم صندلیشو داغ کنم اتیش گرفت
علی

من ۵ صبح بیدار میشم تا ۷ پروژه ترجمه میکنم، بعدش میرم سر کار تا ۶ و ۷ شب که راه بیفتم، نزدیک به ساعت ۹ شب تازه میرسم خونه. یک وقتهایی تا ۱۱ یا ۱۲ شب واسه اصلاح نظرات، اصلاح نوشته ها و مستقیم کردن لینک ها و تأیید نوشته ها باید وقت بذارم. بردن والدینم به دکتر، انجام کارهای روزمره ی منزل، دروس دانشگاهی، تلفنهای صبح تا شبی مخاطبین، کلاسهای خصوصی، اسکن کتابهام، تفریحاتم، خوابیدن و مخلفات دیگه رو هم بهش اضافه کن ببین معادله ی به درد بخوری میتونی از توش بکشی بیرون یا من کلاس میذاااارم؟!
خیر. گیر بدید، بالاخره ی طوری میشه دیگه. یا اینوری یا اونوری. تو تضمین بده ی سایت مشابهی با این تعداد بازدید کننده و اصن اون هیچی، با این میزان صمیمیت میتونه به وجود بییاد، باشه. گوشکن رو میذارمش کنار. من اعتماد به نفس کاذب الکی ندارم ولی تو این سه ساله که سایتمو زدم به این نتیجه رسیدم اگه الان مدیریت رو رها کنم، خیلیها تا همین لحظه، به خاطر من اینجا میآیند دیگه نمییاند و همه چی میپاشه.
میگم راستی نابینا مگه چه قدر می ارزه که من نابینا فروش بشم؟ حد اقل اگه پکجاز فروش یا ماهور فروش یا پارس آوا فروش میشدم شاید ی چیزی توش داشت. البته ویندوز گویا فروش شدم که اونم بد نبود. خرج ی سفر خارجه دو ماهه به تایلندم جور شد. خخخ!

جنبا خادمی سلام. من ضمن آرزوی موفقیت برای شما و برای این که کمتر احساس سوزش بکنید و یه نموره ملایمتر بشه چند سوال میپرسم.
۱: زندگی از نگاه شما چه رنگیه و چرا؟
۲: اگه بخواهی صادقانه به محله خودت و اداره اون نمره بدی از ۲۰ چند میدی؟
۳: قصد داری امسال ۲۳ مهر چه چیزی برای نابینایان به ثبت برسونی که کارگشا باشه براشون.
۴: چرا این گروه های نابینایی با هم باید در تضاد باشند؟
۵: تا حالا نون کیو آجر کردی؟ اصلا میشه نون آجر بشه؟
۶: چند درصد ساکنین محله ات رو خوب میشناسی
۷: با ایجاد این محله چه تغییری توی شهر و دیار خودت تونستی بدی
۸: سوالهای من چه کسی رو تو ذهنت تداعی میکنه چرا؟
۹: یه بیت شعر بخون که وصف الحال سوختنت باشه
۱۰ چند درصد ساکنین محله بینا هستند

۱. زندگی از نگاه من، سفید سفیده چون بچگی و کودکی، همش معصومیت داره و سفیده. ما وقتی بزرگ میشیم، ماشین کوکی میشیم و زندگی نمیکنیم. مثل لجن سیاه میشه چیزی که واسه خودمون اسمشو گذاشتیم زندگی. زندگی یعنی نون خشک خوردن با ی بچه ی مهاجر خیابونی و خانوادهش کنار خیابون در حالی که میدونی غذای شاهانه ای توی خونه منتظرت نشسته. من به ندرت تجربه اش کردم. خیلی خوبه. خیلی!
۲. صادقانه: ۱۵.
۳. فعلا هیچی.
۴. چون ذات نابینا همینه. منم مستثنی نیستما.
۵. بله. ی باری ی بوفه ای توی دانشگاه سابقم به جای دوغ، نوشابه بهم انداخت منم رفتم گفتم که سیگار میفروشه اومدند جمعش کردند. هه!
۶. شاید ۶۰ درصد، شاید کمتر، شاید بیشتر.
۷. خیلیها فرهنگشون نسبت به نابیناها تغییر کرده، احترام میذارند، تحویل میگیرند و حد اقلش دیگه تحقیر نمیکنند.
۸. هیچ کس رو. چون که زیرا.
۹. چرا تو چرا دونت درآد، چرا بالا دندونت درآد، چرا که بیاد در خونتون، چیچیش میدی؟
۱۰. شاید ۲۰ تا ۳۰ درصد.

خوب نمیشه اسمتو روی اینجا بذارم چون اینجا محله من و دوستانمه که تو هم یکی از دوستانمی.
تازه، این اسم تو رو روی اینجا گذاشتن با اون شخصیت خودشیفته ی من تضاد داره.
راستی، مشکلات دستوری و بیشتر مشکلات املایی غیر از اینکه محله را زشت میکنه، اگه ی بینا اینجا رو نگاه کنه پیش خودش میگه اینا هیچی حالیشون نیست واسه همینه که ی کمی اذیت میشم کسی مشکل املایی داشته باشه ولی با خودتونه که درستش کنید. بچه پنج ساله که نیستید! خودتون مبصر خودتونید.

سلاااااااااااااااااااااااااام.
آخ آخ آخ آخ.
ببین کی اینجاست.
سپهر کجایی پس.
حالا فعلً بذار سؤالام رو بپرسم:
۱: نظرت درباره ی این که صدت شبیه اشکان خطیبیه چیه؟
۲: تاریخ دقیق روزی که رفتی با بعضیها پیتزا خوردی.
۳: اسم کسی که باهاش اون روز پیتزا خوردی.
۴: چرا بریونی منو بهم نمیدی آخه؟
۵: عدسی یه دختر خوب برات پیدا کرده. میخوای باهاش به قصد ازدواج آشنا بشی؟
۶: اگه یه شب خونه تنها باشی دزد بیاد تو خونه چی کار میکنی؟
۷: بهترین برنامه از بین ۲۵ برنامه ی زندگی ادامه داره کدوم برنامه بوده؟ آیتماش مربوط به چی و کی بود؟
۸: آخرین باری که شیرژه رفتی توی جوب آب کِی بوده؟
۹: اگر با یه بینا ازدواج کنی و خانمت از رانندگی متنفر باشه چی کار میکنی؟
۱۰: اگر الآن دستت به من میرسید چی کارم میکردی؟
الفرار.

۱. صداشو تا حالا نشنیدم ولی در این بابت، اشکان خوووب دهنمو صاااف کرد توی تهران.
۲. خیلی بوده. باید تمام تقویمو خط خطی کنم که!
۳. الهام.
۴. چون حقت نیست عزیزم. پوله زوره.
۵. خیر. بهمنیها هیچ وقت پیشقدم نمیشند.
۶. میترسم. بعدشم یا فرار میکنم یا زنگ میزنم پلیسی کسی بییاد کمک.
۷. بذار همشو که گوش کردم بعد.
۸. یکی دو هفته پیش. با لجن یکی شدم.
۹. راننده میگیرم.
۱۰. ی پس گردنی لذتبخش به انضمام پاشیدن آب همون جوبه تو چشم هات.
اگه مردی واستا!

مجتبی داداش سلام.
واااااای که از ته قلبم ناراحت شدم که تو تو این طله افتادی.
مجتبی جونم بیا و کلا این پستو بپرونش.
چرا؟
واقعا میخای بدونی؟
برو به:
https://gooshkon.ir/1393/02/18/%d8%b5%d9%86%d8%af%d9%84%db%8c-%d8%af%d8%a7%d8%ba-%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%85/
و سه تا h بزن.
اون وقت به حرف من میرسی.
فقط جون من سکته مکته نکنیاااااااا.
میخخخخخخخخخخخامت مجتبی جونم شدیییییییددد.
خیلی ناراحت میشم وقتی یه حرفایی راجع بهت زده میشه.
مجتبی دوست دارم نظرتو در باره ی اون لینک بالا بدونم.
به قول عزیزی:
ههخخههخخههخخههخخههخخههخخههخخههخخههخخ.
موفق که هستی موفق تر تر باشی.
فدایی داری.

سلام.‏ خدا خیرش بده ترانه رو! به موقع نشوندت رو صندلی تا فشار پست قبلیتو ازت دور کنه! خدا وکیلی بعضی وقتها خیلی بیرحمان بهت تاخت و تاز شد! ولی من از تو سؤالی ندارم فقط برام جای تعجب داره که تو چهقدر صدات شبیه اشکان خطیبی!!!‏…‏ بعد راستی بگو تو پکتوس چیا خوردی؟ ‏
حالا که این حرف شوخی زدم یه نکته ی جدی هم بگم:‏ انصافا خیلی خوب که رفع مشکل بچه های نابینا و نزدیک کردنشون به هم واست دغدغه شده!‏

آی بپکی اشکان جان. جزقاله میشم که!
من اون اشکانی که میگیو نمیییششنناااسسسسممم!
توی پکتوس؟ چایی؟ نسکافه؟ کباب؟ جوجه؟ برنج؟ فکر کنم دوغ؟ بستنی؟ بیسکویت؟ شیرینی؟ دیگه یادم نیست ولی همین ها باید برای حمایت من از پکتوس کافی باشه. تو اینطور فکر نمیکنی؟ خخخ

با تشکر از شهروز:‏ به خاطر زنده نگه داشتن نام و یاد و خاطره ی برنامه ی زندگی ادامه داره،‏ دوست داشتی جای من سردبیر و مجری این برنامه باشی؟ چون میخام پستامو واگذار کنمو برم یه جای دیگه!‏.‏ کی از اینکه چنین تشکیلاتیو فراهم کردی،‏ به خودت افتخار کردی؟ و کی از این کار حس پشیمونی بهت دست داد؟

با این همه محدودیتهایی که واسه رادیو فصلی قائل میشن، هیچ وقت مایل به بودن جای تو نیستم.
وقتی چند نفر رو دیدم که به خاطر وجود سایتم شروع کردند به حرکت به سمت استقلال، به خودم افتخار کردم.
وقتی دیدم حرکتم باعث شده سایتهای نابینایی مثل قارچ سبز بشند، به خودم افتخار کردم.
و وقت هایی که بعضیها میگند: “برو با این سایتت، خیال کردی کی هستی، تو که نداری جمعش کن، مطالبتون در پیته،” گاهی ذره ای حس ناخوشایندی بهم دست میده!

س وااااااااااایییییییییییی مدیر.خوبی مجتبا جان.خب شروع میکنیم.آیا عشق شکست خورده داشتی کی بوده و چرا شکست خوردی اگه هم نداشتی خب من باورم نمیشه!!!چند خواهرو برادر داری. چرا جناب هادیان اینجا سر نمیزنه شایعه شده با هم مشکل دارید!!!شوخی میخاستم ببرمت تو حاشیه!

نو جوان یا شایدم کودک که بودم عشق شکست خورده به صورت معنا دار و عمیق واسه خودم داشتم. یک پسر گلی ده دوازده ساله، همسن خودم که تصادف کرد و مرد. از اون روز به بعد از دنیا بدم مییاد. در بزرگی، عشق شکست خورده (که طبیعتا یک دختر خانم باید باشه)، نداشتم.
من دو خواهر و پنج برادر دارم.
آقای هادیان هم باهم ارتباط خوبی داریم و فقط سرشون خیلی شولوغه و شاید سلیقه ی ایشون هم موارد دیگه ای رو اقتضا کنه.

دوست دارم بیشتر انتقاد کنم تا ازم انتقاد بشه.
فدایی ندارم. اگه هم داشته باشم، شاید گاهیها به حرف بگند که مثلا مجتب فدوی داری ولی من به این حرفها دلمو خوش نمیکنم که بعدش اگه نشد ناراحت نشم!
تا هر وقت وقت کنم به کامنتها جواب میدم و بعدشم اگه نشد که دیگه هوچ، شرمنده میشم!

هووووراااااا
مجتبی
خخخخ
خب هواپیمارو دقیقا وصف کن که چطوری حرکت میکنه
سؤالی که اونجا ازت پرسیدم
نظرت در مورد من
دوست داشتی دختر بودی؟
دوست داشتی جای من بودی
ححححح
بعد گلبال رو دوست داری
یه ضرب المثل انگلیسی با ترجمه اش رو بگو که ازش خوشت اومده یا حالا یه پیامکی جمله ای چیزی که مفهومی باشه
چقدر فرانسه یاد گرفتی تو این چند ترم یعنی میتونی یه مکالمه ساده رو بگی
سلام و احوال پرسی به فرانسه رو بنویس
کدوم کتاب که از طرف موج نور منتشر کردی رو بیشتر میدوستی
دیگه اردو گوش کنی برگزار نمیکنی
دوست داری زاینده رود پر از آب بشه بعد با لباس بپری توش مبایلت هم تو جیبت باشه ولی نسوزه
تو کدوم جوب کجا افتادی
تا حالا رفتی خواستگاری
تصوری از رنگها داری
اگه آره آبی رو واسم بتوضیح
مشکل چشمت دقیقا چیه

هواپیما مث ی اتوبوس میمونه که گاهی تکون تکون میخوره و گاهی مث اینکه از ی شیبی روبه پایین یا بالا حرکت بکنه.
اون شهر بازی یا شهره بازی هم ازش خبری نیست. خخخ!
زهره: ی دختری که ظاهرا دختر هست ولی باطنا پسر هستش. با جسارت و جرأت و کله شقی تمام، سختیها رو در مینورده و خوب البته که محدودیت های خودشم از نظر میزان ارتباطش با اطرافیهاش داره.
خیر. دوست نداشتم دختر باشم. الانشم دوست ندارم و فکر هم نکنم در آینده متمایل به همچین اتفاقی بشم.
خیر. دوست ندارم جای تو باشم. شعار نیست اینی که میگم:
من دوست ندارم جای کسی غیر از خودم باشم. حتی جای پولدارترین فرد دنیا. من دوست دارم اگه هم مثلا پولدار میشم، همین مجتبی باشم و پولدار بشم. همین مجتبی باشم و شجاع باشم.
از گلبال بدم نمییاد.
No pain, No gain!
نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.
قبلا مکالمه ی فرانسه ام بد نبود. اینقدر تکرار نکردم که متأسفانه خیلیش پریده.
بیخیال، کسی زیاد اینجا فرانسه نمیفهمه شاید یکی دو سه تا و در ضمن، جاز هم انگلیسی میخونتش زشت میشه.
SPSS رو از همه بیشتر توی کتابهایی که با من بوده میپسندم.
سرم شلوغ شده، شاید تابستون، اردوی گوش کنی هم گذاشتم. با این اتحاد مثال زدنی ما نابیناها، یکی میگه مجتبی پولمو خورد یکی میگه ال و بل! خخخ.
آره دوست دارم.
ی حوض مانندی توی خانه ریاضیات هست، اونجا داشتم به شاگردهام نظارت میکردم که شیطنت نکنند که ی دفعه ای افتادم.
نرفتم و فکرم نکنم برم!
خیر. ولی یکی میگفت رنگ مث سردی و گرمی هوا میمونه.
آبی: خنک خنک. مث اینکه صبح تابستون، بری کنار دیوار توی سایه و ی نسیم خنکی هم بهت بخوره. مث وقتی که خیسی آب سرد، صورتتو لمس میکنه. مث حس آرامش از دراز کشیدن توی چمنها.
دقیقا کسی بهم نگفته. یکی میگه چشمهای من از بچگی تنبل شدند و کاریش نمیشه کرد، یکی میگه سلول های عصب بینایی که شاید شبکیه هم قاتیش باشه نابود شده. دو سال پیشم که قرنیه چشم راستم سوراخ شد و پول نداشتم عملش کنم و خوب ی کوچکولو چشمم سپید شده زشت شدم.

س.
سلام سپهر جون چطوری گلم بیا اشکشو دربیاریم میفرمایند فدای ندارن مجتبا اگه یه روز قاتل اشنا نیاز پیدا کردی خودم هستم
ههه سوال دوست داری رو سنگ قبرت چی بنویسن تا حالا به مرگ فکر کردی? دوست داری روز بمیری یا شب??? ههه
البته یادم رفت بگم دور از جون و این حرفا

دوست دارم سنگ قبر نداشته باشم.
شایدم دوست ندارم سنگ قبر داشته باشم!
دوست دارم هیچ وقت نمیرم که اصن نیاز به سنگ قبر پیدا کنم ولی اگه هم مردم دوست دارم منو بسوزونند خاکسترمو به باااد بسپارند.
شب مردن بیشتر حال میده. کسی رو خبر نمیکنی. میگذاری سر حوصله به کار هات رسیدگی کنند.
یکی از نقصهای این دنیا را همین مردن میدونم. خیلی مزخرفه. هفتاد سال تجربه کسب میکنی، به کمال میرسی بعدشم زرتی میمیری. خوب که چی؟!
ی عده ای هم میگند زندگی بعد از مرگ هست و این چیزها که نمیدونم. نظر خاصی نمیدم. جنگ میشه.

وای سلام … چه با حال …. من فکر کرده بودم خودم زرنگم یعنی این صندلیهه کلی چسبید …. جدی سورپرایزیده شدم ….
خب منم یه چندتایی سؤال بپرسم

الف. مامانتون رو چقدر دوست دارید؟ باباتون رو چقدر؟ “هم به حروف بنویسید هم به عدد”
ب. تا حالا خاویار خوردید؟ اگه آره دیگه همش رو توصیف کنید شکلش … مزش و …؟
پ. چندتا دوست صمیمی دارید؟ اگه خواستید اسمشون رو بگید و چرا دوست صمیمی شما هستند؟
ت. بستنی یا کیک خامه ای ؟
ث. با اولین حقوقتون چی خریدید؟ قبلش تصمیم داشتید با اولین حقوقتون چی بخرید؟
ج. هنا دختری در مزرعه یا آن شرلی ؟
چ. سوباسا یا ایکیوسان؟
ح. دوتا شخصیت کارتونی که دوسشون دارید بگید؟ “ترجیحاً یه دختر یه پسر نشد هرچی خواستید”
د. چندتا نویسنده داره این محله؟‌”یکی ازم پرسید گفتم یه بیست سی تا”
ذ. غیر از خودتون …. پست های کدوم یکی از نویسنده ها رو بیشتر دوست دارید … حتماً می‌خونید … “یه کامپیوتری مبایلی بگید یه بقیش”
ر. اعصاب شاگردهای خنگ رو دارید؟
ز. هان یه خاطره از خاطرات “نخودی” بگید از همون خاطراتی که ما رو قاطع “نخودی” کرد …؟
ژ. کدوم یکی از حروف الف با رو بیشتر دوست دارید؟ چرا؟

۱. مامانمو خیلی خیلی در حد بی نهایت. بابامو کمتر از بینهایت. اینارو چطوری به عدد مینویسند. یکی کمک کنه.
۲. شاید توی بچگی که یادم نیست و هست. مثل تخم های ریزی که مزه ی خنده دار و دوست داشتنی و سنگین و شاید برای بعضیها چندش آوری داشته باشه. مزهش که نه ولی حسش مث زیتون شور میمونه.
۳. تا چه بستنی ای باشه. اگه معجونی باشه که خوبه وگرنه همون کیک خامه ای به صرفه تره و ریسک هم توش نیست.
۴. با اولین حقوقم واسه ی بچه ی دست فروش لباسهای شیک خریدم، طوری که یک قرونش هم اضافه نیاد تا طمع نکنم و حس خودپرستی رو تو خودم بکشم. با این حال، هنوز موفق به این کار نشدم.
۵. معلومه که حنا!
۶. معلومه که ایکیوسان!
۷. جولز و جولی (رجوع شود به دوقلو های افسانه ای)!
۸. اون هایی که ثبت نام کردند از سیصد تا تجاوز میکنند ولی آره. ی بیست سی تا هستیم.
۹. من از فعالیت بچه ها و نوجوان ها خیلی اینجا خوشم مییاد و دوس دارم بیشتر بشه. پست های آدمک رو دوست داشتم که مجبور شدم بیرونش کنم. چشمک هم قشنگ مینویسه. باقی هم همینطور. اصن چه کاریه تفرقه میندازی؟! همه خوبیم.
۱۰. اصلا. با شاگردهای خنگ، در صورتی که ی انگیزه ی قوی پشتش باشه تا میکنم وگرنه نمیتونم باهاشون ارتباط بگیرم.
۱۱. من بچه که بودم، نخودی بودم. یعنی چون همه میخواستند با من بازی کنند، هر پنج ده دقیقه با یک گروه بودم. خیلی حاال میداد. بزرگتر هم که شدم، نخودی بودنم ادامه پیدا کرد. مثلا توی کلاس که معلم بودم، خود به خود باید نخودی میشدم تا همه ی بچه ها بتونند بهره ببرند و کسی نباشه که از بودنم بی نسیب بمونه. و اما خاطره: ی باری شب بود بین ده پانزده تا از بچه کوچکولو های فامیل و آشنا نخودی شده بودم که پیششون باشم و واسشون قصه بگم. اینقدر مجبور شدم واسه نخودی ماندنم جامو توی رخت خواب عوض کنم و از پیش این برم پیش اون که ی لحظه توی همین جابجایی ها سرم محکم خورد به نایت استند و چشمت روز بد نبینه تا نیم ساعت از درد صدای سگ میدادم.
۱۲. ش. چون باهاش نوزاد ها رو میخوابونیم!

بح بح بح بح بح بح بحب بح ببین کی اینجاست
بح بح بح بح میخوان مدیر جونی رو جیز جیز کنن
وااااااییییییی مدیر من که این پست رو دیدم خداییش چند لحظه تو بهت فرو رفتم که مدیر و جزغاله شدن آیا؟؟؟؟؟
خوب مدیر منم یک چندتا سوال میپرسم و میرم
۱ اگه بهت بگن یک هفته باید شبانه روز تو قبرستون زندگی کنی چکار میکنی آیا؟؟چه حسی بهت دست میده؟؟
۲ نظرت در مورد صبر چیه؟آیا آدم صبوری هستی؟؟
۳ آخرین باری که واست جشن تولد گرفتن کی بوده و چی کادو گرفتی؟
۴ بهترین کادویی که در طول عمرت گرفتی چی بوده و از کی گرفتی؟؟
نظرت در مورد بارون چیه؟
۶ آیا تا به حال شده از زندگیت نا امید بشی؟؟
۷ به نظرت ملیسا چطور دختری هست؟
۸ آیا ملیسا رو میشناسی اگه آره چقدر؟
۹ ۱۰ اگه دوست داشتی جواب ندی من ناراحت نمیشم مدییییییٱییییییییر
بای باییییییی من رفتم

۱. اولش میترسم ولی بعدش یا میمیرم یا عادت میکنم.
۲. همیشه صبور نیستم ولی صبر چیز خوبیه کاش همیشه صبور بودم!
۳. آخرین بار؟ همین امسال خونه داداشم بود. هیچی که نگرفتم، تازه، شیرینیشم خودم خریدم.
۴. یادمه بچه که بودیم، ساعت گویا ی معجزه بود. مامانم اون روزها که بهزیستی هم به بچه ها چیزی نمیداد، واسم ساعت گویا جور کرد کادوم داد. ی سوییشرت هم از ی کوچکولو هدیه گرفتم که واسم خیلی عزیز بود چون اون با پول تو جیبیهای خودش واسم خریده بودش!
۵. فقط با ملایمش حال میکنم. همون حس کلیشه ای و قشنگ شاعرانه که همه دارند رو منم دارم.
۶. روزی صد بار.
۷. یک دختری که از کامنت دادن توی کامنت دونی های بگو بخند خوشش مییاد، واسش مهم نیست توی چه سایتهایی کامنت میذاره و به بحث های جدی کمتر علاقه داره. ی دختر ناشناس با ی شخصیت مات که چیزیش مشخص نیست.
۸. خیر.
۹. دوست داشتم و جواب دااادم ملییییسسسساااا!

سلام. چطوری؟
۱. چطوری می شه هم آدم از دنیا بدش بیاد هم از زرتی مردن بعد از هفتاد سال؟
۲. چرا از این که دیگران بدونن عاشقی فرار می کنی؟ نه این که بگم حتما کسیو داری ولی آیا حس بدی به عشق داری یا فکر می کنی باید عشق بزرگی باشه که بهش بگی عشق؟ آخه خیلی وقتا که حرف دوست داشتن و این چیزا می شه حس می کنم مسخره می کنی. پس چی؟
۳. فکر نمی کنی اگه ما نابینا ها برای تخصص و مهارتی که همنوعمون داره ارزش مادی هم قائل بشیم خیلی به قشر خودمون کمک بزرگی کردیم؟ راه حلی برای ترویج چنین فرهنگی به ذهنت میرسه؟
۴. چقدر پول داشته باشی فقط علایق خودتو دنبال میکنی؟
۵. به نظرت آدما چقدر تغییر پذیرن؟
۶. تا حالا شده بخوای بری یه جایی که هیچ کس تو رو نشناسه؟
۷. اگه یه کلاس داشته باشی که شاگردت مطلب جدید که میگی قبلیارو با هم قاتی کنه چیکار می کنی؟
۸. یه بار که بیشتر از همیشه ازم دلخور شدی کی بوده و شده تا حالا در موردم تجدید نظر کنی؟

سلام. خوف که نیستم. دارم آتیش میگیرم:
۱. اینطوری که پیش خودت تصور کنی نشستی روی ی اره. بری عقب، یا بیایی جلو هیچ فرقی نداره. آخرش آسیب میبینی، زخمی میشی و از بین میری.
۲. خیر. من مفهوم دوست داشتن رو مسخره نمیکنم. یادم نیست همچین کاری کرده باشم. شاید توی شوخی این کارو کردم. ولی از اینکه کسی بدونه من عاشقم فرار هم نمیکنم. عشق رو که خیلی خطرناکه حسن ولی در کل، از وارد شدن توی ی رابطه که پایبندم بکنه زیاد خوشم نمییاد واسه همینه که فعلا زیاد توی این خطها نیستم. باید به استقلال مالی برسم تا بتونم تصمیم درستی بگیرم.
۳. این جماعتی که من میبینم رو میشه ازشون پول گرفت ولی به زور و با تحمل کلی حرف که پشت سرت میزنند. به نظرم طراحی و ساخت بازی های بومی فارسی هیجان انگیز، میلیونی پول توشه ولی باید کد گذاری بشه تا هر کسی که بهش میفروشی، فقط روی دو سه تا کامپیوتر بتونه اجراش کنه. سایت هایی هم واسه ترویج خدمات بچه ها کم داریم. اینکه یکی بیاد ی پروژه با قیمت پیشنهادی بده و یکی قبول کنه و کار شروع بشه. اینقدر نابیناها وضعیت اکثریتشون داغونه که زدن چنین سایتهایی بازخورد مناسبی نداره. به نظرم یک نابینا که توانایی هایی داره، باید از جامعه ی نابینایی جدا بشه و توی بیناها مشغول به کار عادی بشه. مثلا همین برنامه نویسی که تو بلدی.
۴. من قانعم به ی رفاه نسبی که به نظرم با تقریبا ده میلیون ماهیانه و نه بیشتر حاصل میشه. اون جوری نیستم که بگم دوس دارم ماهی صد میلیون یا چند میلیارد درآمد داشته باشم. همین ماهی ده میلیون اگه جور بشه بسم هست و اون موقع، فقط و فقط علایق خودمو دنبال میکنم که گسترش این سایت، یکیشونه.
۵. هرچی بزرگتر میشند، سختتر تغییر میکنند تا به ی جایی میرسند که دیگه ثابت میشند.
۶. همیشه آرزومه مثلا آموزش و پرورش استخدام بشم و بعدش درخواست انتقالی بدم برم جاهای محرومی مث سیستان و بلوچستان یا کردستان یا یاسوج یا خرمشهر چون اینجا کار کردن توی کلانشهر ها هنر نیست. اگه من خیلی ادعا دارم، باید ناشناس ها رو بکشم بالا. کلا بودن جایی که کسی نشناستت حس خوبیه. دوس دارم.
۷. ی بار قبلیها رو ازش میپرسم ببینم اونها رو چه قدر بلده. بعد، ربط جدیدیها را با قبلیها ازش میپرسم و اگر بلد نبود واسش میگم. یا کلا واسش از صفر، دوره میکنم. بستگی به شرایط داره.
۸. اون دفعه که واسه فکر کنم پروژه ی تخته گاز پولتو نگرفتی، با اینکه بهم لطف کردی و میخواستی من تشویق بشم ولی آخرش ته دلم ی کمی ازت ناراحت شدم که برطرف شد. از نظرم شخصیتت تودار و مرموزه. همیشه راجع بهت تجدید نظر میکنم. مرتبا شخصیتت ابعاد جدیدی پیدا میکنه.

بََََََََََََََََََََسسسسسسسسسسسسستَنیِِِِِِِه آقای خادمی، هوا خوبه؟
خوش می گذره؟
من که زیاد تجربه ندارم تو سؤالهای هیزمی، ولی خوب چندتا سؤال دارم.
۱، دوست دارید شب چه خوابایی ببینید؟
۲، تایلند را توصیف کنید
۳، نظر شما در باره ی من چیست.
۴، اگر بخواهید به کسی ابراز علاقه کنید، چگونه این کار را انجام میدهید.
۵، تا به حال شده از دیدن کسی دست و پای خود را گم کنید؟
و بریم سر پیتزا 😀
6، وقتی شما را به پیتزا خوری دعوت می کنند، آن هم بدون هیچ چشمداشتی و به خاطر… چه حالی میشوید؟
۷، اگر در حین پیتزا خوردن، امری باعث شود که شما در آن واحد ۳ رنگ با هم عوض کنید، عکس العملتان چه خواهد بود؟
۸، اگر در همان موقعیت به شما بگویند که در قرعه کشی بانک ۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ پول برنده شده اید، آیا میز را ترک میکنید؟
دیگه از بحث پیتزا میاییم بیرون خیلی کش اومد پنیرش. 😀
9، نظرتون در باره ی سقوت آزاد چیه؟
۱۰، اگه قرار باشه یکی رو بزنید، اون بیچاره کیه؟

یعنی دستم بهت برسه، منفجرت میکنم علیِ حاضر در سلام کوچولووووو!
۱. دوست دارم شب همش توی خواب با گوش کنی هایی امثال خودت و بروبکس دیگه توی پارکها و شهر بازی ها و چمن های سرسبز و جاهای دیگه دست توی دست هم بدویم و خنده کنیم و شاد باشیم و دااااد بزنیم و بستنی بخریم بخوریم و پول زیاااد داشته باشیم به همه انعام بدیم و ی عالمه تفریح دیگه!
۲. تایلند: یک کشور آزاد که هر چیز بخواهی توش واسه یک گردشگری لذتبخش فراهمه.
۳. ببین علی، یک سری صفت واست میگم، دقیقا اینهایی هست که توی نظرمه. الکی کلمه پشت هم ردیف نمیکنم. همونایی که توی ذهنم هست رو مینویسم. آماده ای؟ . . . کمربندت رو محکم بستی؟ . . . بریم؟ … . . مطمئنی؟ … پس ……. . . . برو بریم! ی پسر فعال، انرژیک، خنده رو، زرنگ، کله کامپیوتری، بی شیله پیله، با ادب، جستجوگر، شیطون و دوست داشتنی که دوس داره از همه چی و همه جا سر در بیاره و ی زندگی با اینترنت و اون ترنت پر سرعت رو لایک میکنه و از چت های گروهی خیلی خوشش مییاد. دیگه. آهان. فیلم توضیح دارم زیاد میبینه که خوب نیست. ضرر داره حسن. چیزه، علی! خخخ
۴. بستگی داره طرف کی باشه، چه قدر علاقه بهش داشته باشم و کجا باشیم. مثلا اگه دور از کسی باشم که بخواهم بهش ابراز علاقه کنم، واسش با دست، شکلک بوس میفرستم و حرفهای خوش خوشان بهش میگم. اگه نزدیکم باشه، بوس رو به صورت فیزیکی تحویلش میدم. در حالتهای خفیفتر، دست روی شونش میذارم، یا دستشو توی دستم میگیرم و شاید ی هدیه خعلی خوب که قرار نیست حتما گرون باشه واسش میگیرم و حرفهای خوف خوف بهش میزنم. باقیشم بیخیال تا هم محلی ها اعدامم نکردند.
۵. بعله. شده. چطو مگه؟
۶. توی دلم رخت میشورند. هال پذیرایی!
۷. چهار تا رنگ دیگه هم میذارم روش تا رنگینکمان بشم خوشگل شم.
۸. میز که چه عرض کنم، دنیا را ترک میکنم ی بیلیت میخرم میرم بهشت.
۹. سقوط آزاد؟ میپرستمش. حاضرم تا صد هزار تومان پول بدم ولی تجربه اش کنم!
۱۰. خودتی که آخرین نفری هستی که داری جزقالم میکنی! ولی بیشوخی، خیلی دوست دارم ی روز کسایی که کنفرانس هام رو خراب میکنند و عروسی فامیل هاشونو توی اتاق گوش کن برگذار میکنند، ی گوشمالی حسابی بدم!

وااااایییییی مدیر جونی میسی میسی میسی میسی میسی میسی میسی خیلی زیاد فراوون
دقیقا درست گفتی مدیر
میگم مدیر من بحثهای شوخی شوخی رو خیلی دوست دارم اما اگه واقعا پاش بیوفته به موقشم جدی میشم
بازم میسی مدیر جووووووٱوووووٱوووونی

۱ هدیه ما چی شد قهر کرد یا من گمش کردم
۲ اگه تشنه گشنه خسته گرما زده به شوق و آرزوی یک بستنی معجونی پر ملات و خوشمزه برید بخریدش و یکی از آشناها عمدً و به قصد شیطنت از دست شما بقاپه و بخوره لا اقل مقداریش رو یا کاملً یه جوری محروم تون کنه چی کار میکنین طرف صمیمی نباشه ها
۳ اگه قرار باشه تو یه مهمونی خاص بین چلو کباب یا جوجه با تمام مخلفات و قرمه سبزی خوشمزه و عالی یکی رو انتخاب کنین با این تفسیر که ااونی که بیشتر دوست دارید کمتر واسش دلتون تنگ شده باشه یا همون بر عکسش
۴ اگه کسی که حق نداره به شما بد بکنه اما کرد و چیزی ازتون بگیره و حقتون باشه و به هیچ وجه اجازه نداشته باشید دفاع کنین چی
۵ شیطنت آلود و خنده دار و نیز شاد ترین اتفاق توی محله چی بوده
غمگین چطور
۶ اگه خدایی نکرده هارد کامپیوتر تون یا لپتاپ اینها بسوزه
۷ نظر شما راجع به ویژگیهای شخصیتی ثنا خانم
۸ خنده دار ترین خواب
۹ بدون یه ذره درس خوندن و حتی یاد گرفتنش هم رفتید سر جلسه امتحان اگه ها چی شده
۱۰ اگه کسی توی غذای مورد علاقه شما مثلاً مایه ظرف شویی بریزه چه میکنید

۱. هدیه شما سر جاشه. به زودی.
۲. فحشش میدم و میزنمش.
۳. جوجه.
۴. یا شرایطی رو فراهم میارم که بتونم دفاع کنم، یا اگه واقعا نشه، شاید بمیرم.
۵. غمگینترینش اون روزی بود که بحث مطالب مذهبی شد و ریزش داشتیم. شادترینشم اون روزی بود که از بلاگفا اساس کشی کردیم. شیطنت ناک هم اون فایل مطربی که ضبط کردم.
۶. افسردگی مزمن میگیرم.
۷. یک خانم محترم و مذهبی که به همه ی عقاید احترام میذاره و جدیدا توی سایتهای دیگه فعالیتشو شروع کرده.
۸. خواب دیدم بی لباس، فقط با یک لباس زیر، توی کلاس با معلممون و شاگردهای دیگه لطیفه تعریف میکردیم و هر کسی لطیفهش قشنگ نبود باید دو دور میرقصید و نوبت من شده بود که لطیفم قشنگ نبود. بیشتر از اینکه حس خجالت داشته باشم، حس خنده داری داشتم. نمیدونم گاهی وقتها اتمسفر یک خواب، خود به خود خنده دار میشه. خلاصه که رقصیدم و رقصیدم تا رفتم بالا از سقف کلاس رد شدم و با یک عالمه کلاغ و شاهین و باز هم پرواز شدم. اون روزهایی بود که درس لاکپشته رو میخوندیم که پرنده ها بردندش به آسمون. اون پرنده ها هم توی خواب، همون تنها لباس منو با نوکاشون گرفتند و بردندم پرتم کردند توی دریا. همچین که از خواب بیدار شدم، دیدم افتادم روی ی پتو که یکی زیرش خواب بود و بیدار شد و کلی چیزم گفت.
۹. هیچی. روز قبلش با رفیقهامون رفته بودیم بیرون و ارزششو نداشته که خوشیمونو خراب کنیم درس بخونیم. حالا هم خنگ خنگ نشستیم برگه سیاه میکنیم. با هر اطلاعات دم دستی ای که گیرمون بیاد.
۱۰. اون لحظه به شوخی برگذار میکنم و میگم که حال کردم با این حرکت ولی بعدا بلایی سرش میارم که مرغهای آسمون به حالش چلغوز کنند.

سلام.آقا مجتبی من اصولا واسه صندلی داغا کم شرکت میکنم نمیدونم چرا واسم سوالی پیش نمیاد,اما شما رئیس مائیی.همیشه دیدگاهم به شما واقعا رئیس بوده و اینکه فردی بسیار خشک و جدی هستین!بازم نمیدونم چرا ,اما یکمم ازتون میترسم! خوب حالا بریم سر سوالا:
۱-چرا اکثریت نابیناها صدای خوبی دارن؟مث بچه هایی که برنامه زندگی ادامه داره رو اجرا میکنن و حتی شما که میگن صداتون شبیه اشکان خطیبیه!
۲-چرا مغرورین؟یه وقتایی غرور میتونه توی رابطه هایی که برقرار میکنین باعث ناراحتی و کوچیک شدن شخصیت مقابلتون بشه که جالب نیست بنظرم
۳-اگه روزی برسه که بتونید با فناوری سلولهای بنیادی بینایی بدست بیارین حاضرید تلاش کنید برای این قشر که یه روزم توی تقویم واسه علم اونازده بشه؟توی پرانتز عرض میکنم که احساس مظلومیت فراوانی برای رشته خودم دارم
تموووووووووم شد

۱. شاید چون نابیناها فقط از بچگی با صوت سر و کار دارند و مرتب صداهای مختلف رو تمرین میکنند حنجره هاشون قوی میشه. شایدم ی چیزی هست که توی چشمه، بعدش که کور بشی، میفته توی گلوت و صدات خوب میشه. این دومی رو شک دارم حقیقتش!
۲. راست میگی. غرور، به رابطه لطمه میزنه ولی من واسه اینکه طرفو کوچیک کنم مغرور نیستم، واسه اینکه خودم کوچیک نشم مغرورم. تازه ی کم. تازه نه همیشه و نه واسه همه. در ضمن، مغروریتم دست خودم نیست. قلبم صافه.
۳. آره. حاضرم.

مبلغش اگر بالای پنجاه هزار تومان باشه میگیرم. دیگه حالا که داره میده و مردمم دارند میبینند و اسمشم رو ما افتاده که طرف محتاجه، چه کاریه خوب!
اگه پولش کم باشه با صدای بلند بهش میگم من احتیاج ندارم و اگه اصرار کرد، میگم اینو بده واسه بچت ی پفک بخر که گشنه نمونه.
آره. اتفاق افتاده. ی دعوایی شد که نگو و نپرس. راستی کوپانت پر شده. فعلا باید ی کمی جواب سؤال هات رو به تعویق بندازم تا رعایت کنی بری ته صف. مث هدایت. دیگه ذوبم کردی. چی میخوایی از جونم؟

سلام خیلی تعجب کردم از دیدن این پست فکر نمیکردم حوصله جواب دادن به این همه سوالرو داشته باشید جالبه.
۱ خیلی از هممحله ای های قدیمی هنوز توی محله هستن خیلی از هممحله ای های جدید هم واقعا خیلی عالین ولی انگاری محله مثل قدیم نیست. آیا این درسته یا فقط من اینطوری حس میکنم اگه درسته چرا؟ منظورم از این که مثل قدیم نیست یعنی هنوز از خیلی از سایتها بهتره و از نظر صمیمیت رتبه اولرو داره اما مثل این که قبلا این صمیمیت بیشتر بود. نبود؟
۲ نظرتون درباره من
۳ میدونستین آشنایی با این محله خیلی به من کمک کرد که کمی از خجالتی بودنم فاصله بگیرم و ارتباطاتم بهتر بشه مطمینم که خیلی از نابیناها هم اینطوری بودن چه حسی از اینطور کمکهای غیر مستقیم بهتون دست میده
۴ راستی من توی چندتا از پستهای قبلی و اگه اشتباه نکنم یه کاتکست که مال قبل بود و توش یکی از شعرهای خودتونرو خونده بودین متوجه شدم که شاعر هستین. تا حالا شده حرفه ای روش کار کنید اگه نه چرا؟
۵ اگه میتونستین یکی از رویدادهای زندگیتونو تغییر بدین به جز نابینایی چی بود
فعلا سوالام تموم شد

سلام مینا. فکر نمیکردم دیگه اینجا ها بیایی. قبلا هم گفته بودی صمیمیت اینجا کم شده و همین منو تقریبا مطمئن کرده بود که حضورت اینجا داره نایاب میشه.
۱. قدیمها چون من دست نوشته زیاد میذاشتم مینا خانم. جدیدا کمتر از خودم مینویسم. ی چیز دیگه هم هست. اون وقتها. اینجا کلبه ی کوچکولویی بود که خودمون هف هش ده نفری توش بودیم و حال میکردیم و خوب حس صمیمی ی دهکده ی کوچیکو داشت. دقیقا مث تفاوت روستا با شهر. میدونی که چی میگم!
۲. یک دختر بی شیله پیله، خوش قلب، با جنبه و با دید باز، با اراده ای پولادین در جهت استقلال هرچه بیشتر خودش.
۳. توی خودم تا یکی دو هفته ذوق مرگ میشم، بالا و پایین میپرم و روی ویبره قرار میگیرم. خیلی لذت میبرم.
۴. شاید وقت یا علاقه ی کافی یا استعدادشو نداشتم که شعر رو ادامه بدم. احساس میکنم ی کارایی بلدم ولی نه در حدی که بشه روش حساب کرد و وقت گذاشت.
۵. بی پولی!

۱. اولا ازدواج، پول میخواد که من ندارم. دوما ازدواج، ی طرف مقابل هم میخواد که من ندارم. سوما ازدواج، پایبندی در قید و بنده که من ندارم.
۲. اصلا. هیچی از دروغ و سیاست بازی حالیم نیست. دانشمندها مغز منو باز کردند دیدند از مغز مرغ هم بی کورتکس تره! جدی میگم. چیزی از دوز و کلک بارم نیست و کاشکی میبود!
۳. همون چشمک همیشگی پر انرژی و با اطلاعاتی که گاهی اتمسفر‌گیر میشی و از حالت حرفه ایت عدول میکنی. همونی که پستهای خوب و مشاوره های خوب میذاشتی و شاید بذاری. همون نابینایی که خودشه. اگه مخالف یا موافق حرف میزنه، از رو دست کسی کپی نمیکنه. استقلال رأی داره و انتقاد پذیره. هنوزم شیطنت های دوران بچگیت توی صدات موج میزنه!
۴. دوست دارم پستهایی بدهی که اگه توی این سایت نبودی، با خودت میگفتی به نظرم باید توی گوش کن، فلان پست باشه.

سلام
بستنی .فالوده . یخ در بهشت . اب هویج بستنی . . بفرمایید چی میل دارید اخه فکر کنم خیلی گرمتون شده
من هم چند تا سوال داشتم ۱ اولین بار که عصا دست گرفتید و به تنهایی بیرون رفتید کی بود و به کجا . چه احساسی داشتید
۲ یک نابینا باید چجور نگرشی داشته باشه که واسه خودش و جامعه فردی مفید باشه ۳
نظرتون نسبت به افرادی که به این سایت سر میزنند و در جهت پیشرفت و استقلالشون میکوشند و نهایت استفاده رو میبرند ولی نه پست میگذارند نه کامنت میگذارند .حتی هم بلد نیستند به زبانی ساده از زحمات شما تشکر کنند چیه

۳

سلام لاله! خدا خیرت بده. آهان! بحبح. عجب بستنی ای! معجونی! عااااشقشم!
۱. خیلی میترسیدم. داشتم بر خلاف رأی خانواده، برای اولین بار از خونه تنهایی میزدم بیرون. قصد جای خاصی نداشتم. رفتم توی کوچه تاب بخورم و با محله آشنا بشم. بچه های کوچکولو بهم سنگ پرتاب کردند، مث سگ منو هو کشیدند و دنبالم گذاشتند. فرهنگشون پایین بود و دست خودشون نبود ولی من باهاشون رفیق شدم و کاری کردم که بچه محل های ما منو از همه بیشتر دوست داشتند.
۲. من اون افراد رو میپرستم و ازشون میخوام که خجالتو کنار بذارند و قاتی بشند.
۳. انگاری ی سؤال میخواستی بنویسی، یادت رفته. خدا رو شکر! کمتر میسوزم.

دوباره سلام بچه ها ببینید مدیرمون چه قدر فعال شده منظورم اینه که دارین توی نظرات شرکت میکنید
من اگه میدونستم با یه صندلی داغ میشه تقاس کامنت ندادنتونو گرفت خودم این کارو زودتر میکردم.
راستی قبلاز سوالات یه چیزیرم بگم بابا من چیکار کنم که باور کنید من هرروز روزی حد اقل ۳ بار دارم به اینجا سرمیزنم؟ از اون اول که اینجا وبلاگ بود من میومدم تا اینجا بعد شما میگین فکرنمیکردم بیای خوب یعنی چی آمه؟ اگه واسه هر پست هر روز ۴ ۵ تا نظر بذارم خوبه؟
اگه بهتون بگن که یه آرزو کن و هر آرزویی داشته باشی همون لحظه برآورده میشه به جز پول چه چیزی آرزو میکنید؟
۲ اگه امکانش باشه که از این کشور برید آیا میرید یا میخواید همینجا بمونید و از این احساسات وطنپرستانه؟
بقیشو میام بعدامیپرسم

س.
مجتبی حالا ۱ سوال جدی خرج محله تو سال چقده بعد میشه ۱ پست بزاری تو محله که رمز یا پس داشته باشه که ازبچه ها اگه خاستن باهم شوخی و حالگهری کنن برن اونجا و مزاحم بقیه افراد محله نباشن رمزو هم به میل افرادی که مایلن بفرستی

دوباره سلام مدیر
منم نظر مینا جون رو لایک میکنم اینکه محله داره بیروح میشه و صمیمیتها داره از بین میره مدیر و اینکه واقعا دیگه انگیزه ای برا ماها نمیمونه که دیگه
آره مدیر جونی اگه این صمیمیتها به دلیل حضور برخی از افراد از بین بره دیگه اون محله نمیتونه محله باشه مدیر جونی
خوب تا اینجا اومدم یک سوال هم بپرسم بعد برم
میگم مدیر اگه بخوایی من رو نسیحت کنی چی میگی بهم
مدیر حقیقتا بگو مدیر بخدا ناراحت نمیشم هااااآاااااا

سلام.
۱: یه سؤال فنی. توی اسکایپت نوشتی وقتم آزاده. بعد گذاشتیش روی حالت مزاحم نشیم. تکلیف ما چیه این وسط؟
۲: اسم اولین همکلاسی دخترت که باهاش حرف زدی خخخ.
۳: تا حالا ماشین بهت زده؟ چی شد و چی کار کردی بعدش؟
۴: کدوم پست منو بیشتر دوست داشتی کدوم رو ازش بدت اومد؟
۵: تو خوراکیها چی رو بیشتر دوست داری؟
۶: وقتی از دست یه نابینا در حد انفجار کلافه شدی کِی بود و به خاطر چی بود؟
۷: از چه حیوون موذی بیشتر میترسی؟ اگر یه شب بیاد توی رخت خوابت چی کار میکنی؟
۸: تا حالا شده به یه راننده ی بی احتیاط بد و بیراه بگی بعد بفهمی خانم بوده؟ احساست چی بود در اون لحظه عزیزم.
۹: تا حالا شده یه دختر بهت زنگ بزنه سر کارت بذاره بگه میخواد باهات دوست بشه؟ چی کار کردی خخخ.
۱۰: کِی قراره بیایی تهران؟ میخوام ببینم ما اون روز مسافرت کجا بریم خخخ.

۱. تکلیف شما اینه که از روی تصمیم کبری صد بار بنویسی.
۲. مریم.
۳. ماشین که بهم زده خیلی. ی بارش پرت شدم توی هوا و از اونجایی که میدونستم ممکنه با مغز بخورم زمین، دستمو گرفتم روی سرم و اتفاقا با سر خوردم زمین ولی چون دستام محافظ بودند، هیچیم نشد فقط یکی دو هفته ای کوفتگی داشتم و گیج بودم. ماشینیه پدرسگ واینساد!
۴. از پست خداحافظیت متنفر شدم و از پست حمایت از گوشکنت کیف کردم.
۵. نمیتونم بگم. بد آموزی داره.
۶. وقتی که ی نابینا فکر کرد هر کاری واسش کردم وظیفه بوده. کاری نکردم فقط بیخیالش شدم.
۷. از حیوون هایی که نیش یا دندون واسه گاز گرفتن داشته باشند بدم مییاد. اگه بییاد یا فرار میکنم یا میکشمش یا میچشمش. خخخ.
۸. آره. تا حالا شده. احساس شعف و شادمانی داشتم عسیسم. واسه من، مرد و زن یکیند. جفت‌شون انسانند.
۹. آره شده. ادامه دادم و جوگیر شدم و بعدشم رفتم سر کار!
۱۰. هر وقت مسافرت نیستید میخوام بیام تهران!

۱-ترانه رو در نگاه مجتبی توصیف کن ۲-زیباترین آیه ای که خوندین؟۳-تا کجا می خوای ادامه تحصیل بدی ؟۴- اولین نفری که در این سایت باهاش آشنا شدی بعنوان کاربرکی بود؟۵-مطالعه آزاد داری ؟چه کتابایی رو ترجیح میدی ؟۶-بهترین کشور دنیا برای زندگی از نظر شما ؟۷-بنظرتون عشق وجود داره؟اصلا عشق یعنی چی؟۸-اگر دوباره متولد بشین کجای زندگیتون رو میخواین اصلاح یا جبران کنین؟۹- چی باعث رنجشتون میشه ؟چی خوشحالتون می کنه ؟چی متعجبتون میکنه ؟چی میخندونه شما رو ؟۱۰- از کجا آمده ای آمدنت بهر چه بود ؟ من این شعر خیلی دوست دارم ،آدم میتونه کلی برداشت ازش داشته باشه برداشت شما از این شعر چیه؟؟

۱. ترانه. غایب ولی تأثیر‌گزار!
۲. خداوند سرنوشت هیچ ملتی را رقم نخواهد زد مگر به دست خودشان.
۳. دیگه تا هیچ جا.
۴. لیلی.
۵. بله. علمی تخیلی، رمانس و کودک.
۶. افغانستان یا تایلند.
۷. به نظرم عشق وجود نداره. عشق یعنی عدم توازن هورمون ها.
۸. من اگه میشد اصن به دنیا نمیومدم.
۹. چهار‌تا در قالب یکی پرسیدید اولیش رو جواب میدم. گریه ی ی کودک.
۱۰. برداشت من اینه که چقدر زندگی پوچه و چقدر بشر کنجکاو!

بازم سلام خب یه چندتا سوال.نظرت راجب قهرمانی فولاد خوزستان چیه.گل اول فولادو در لیگ امسال چه بازیکنی زد.تو جام جهانی طرفدار چه تیمی هستی بجز ایران.نظرت راجب مرتضا پاشایی و بابک جهانبخش چیه.آهنگای خانندهای اونوری رو هم گوش میدی از کدومشون خوشت میاد با زکر نام آهنگ و آلبوم.اگه من ازت سوال کامپیوتری بپرسم ناراحت میشی.ممکنه منو یه روزی از این محله که الان تمام زندگیم بندازی بیرون.اگه انداختیم چیکار باید کنم که دوباره بیام.و بنظرت اگه این محله نبود من کجا باید میرفتم. راستی نگفتی چندبار رفتی خاستگاری ها بگو.بجز خودت تو خانوادتون نابینا دارید.بنظرت من چند سالن و چند سال که نابینام.

۱. من فوتبالی نیستم.
۲. از خواننده های لوس، زیاد خوشم نمییاد ولی مرتضی صدای مخملی ای داره و روی شعر های خوب، قشنگ ملودی میسازه و بابکم فقط شعر هایی که میخونه مزخرفند ولی ملودی و صداش از نظرم خوبه.
۳. آهنگ های همه رو هرچی دستم برسه ولی بیشتر سیاوش، اندی، لیدی گاگا، سلندیون، انریکی، روهانا، بهرام و شاهین رو میگوشم. آلبوم ها چون خیلی زیادند و یادم نیست نمینویسم.
۴. اگه سوال کامپیوتری بپرسی ناراحت نمیشم. فقط جواب نمیدم.
۵. اگه اذیت کنی شاید بندازمت بیرون و با اظهار پشیمونی میتونی برگردی. البته الان دیگه جزو شب روشنی و زندگیت اونجاست.
۶. ی نفر به غیر خودم توی خانواده نابیناست.
۷. تا به همین لحظه، خواستگاری نرفتم.
۸. شاید حدود بیست تا سی سالت باشه و چند سالی بشه نابینا شدی.

سلام مدیر خوبی ؟ خیلی از جواباتون خوشم اومد راستش اصلا باورم نمیشه اینا رو خودتون جواب داده باشید وقتی دیدم جواب همه رو دادید گفتم منم بیام چند تایی سوال بپرسم … دوست دارید چکاره بشید؟ تو بچگی وقتی این سوال رو ازتون میپرسیدن چی جواب میدادید ؟ چقدر به اون چیزایی که خودتون دوست داشتید دست یافتید ؟ چی رو دوست دارید که هنوز نتونستید بدستش بیارید؟ سخت ترین سوالی که ازتون اینجا پرسیده شد کدوم بود؟ درجه ی سوالات کی از همه بالاتر بود و شما رو سوزاند؟ به نظرتون همه ی سوالا رو پرسیدن؟ چی رو هنوز نپرسیدن؟ چی دوست داشتید بپرسند که هنوز کسی نپرسیده؟ راستی من رو چقدر میشناسید؟ اگر بخواید من رو توصیف کنید برای بچه ها چی میگید؟ فکر کنم دیگه چیزی به نظرم نمیرسه فعلا همینا کافیه

۱. دوست دارم معلم بشم.
۲. بچگی میگفتم راننده.
۳. الان به هیچی از اون هایی که دوست داشتم دست نیافتم.
۴. شغل معلمی رو به دست نیاوردم.
۵. سختترین نداشتم تا حالا.
۶. هیشکی.
۷. خیر.
۸. هنوز خیلی چیز ها که بنویسم چند صفحه میشه پس نمینویسم چون خیلیهاش هم یادم نیست.
۹. اصن دوست نداشتم کسی چیزی بپرسه.
۱۰. هیچی نمیشناسمت و فقط اسمتو شنیدم با اون روز که بحث پیتزا بود. هیچ توصیفی ازت ارائه نمیکنم چون خودمم ازت تصویر خاصی ندارم.

سلام آقای مدیر. واقعأ خسته نباشی. آقا با اجازتون منم چنتا سؤال بپرسم: چرا جدیدأ کنفرانس ندارین؟ چرا کنفرانسای اول شور و هیجان زیادی داشتی بعدش کم شد؟ از اینکه روستایی هستی چه احساسی داری؟ در حال حاضر چقد حقوق میگیری؟ اولین باری که من تو پستات کامنت گذاشتم یادته از دست دوستات ناراحت بودی؟ این سؤالو همه پرسیدن منم دوست دارم بپرسم. من چه جور دختری هستم؟ چقد میشناسیم؟ ممنون.

سلام مجتبئ فرار کردی زود باش جواب بده خانم طرانه این صندلی باید مدتش بیشتر باشد چون مجتبئ خیلی دیر جواب میده
۲۱ نام و نام خانوادگی رهبر بعدی مملکت
۲۲ اگر قرار باشه بین پدر مادر یکی را انتخاب کنی کدام را انتخاب میکنی
۲۳ بین اینایی که میگم یکی را انتخاب کن
ماکارانی یا ادسی
پلو مرغ یا پیتزا
نوشابه یا دوغ
سالاد مکزیکی یا سالاد کاهو
تایلند یا مالزی
۲۴ بیشتر در غذا خوردن از دست استفاده میکنی یا چنگال
۲۵ اولین باری که کتک خوردی یا دعوا کردی کی بود
۲۶ آخرین باری که دعوا کردی و باعث ضرب و شت شد کی بود با کی بود و برای چی
۲۷ الان درامد ماهیانت چقدر هست
۲۸ رتبه الکسای سایتت را میدونی
۲۹ دختر بوش چیه
۳۰ اگر مجتبئ خادمی را بخای در یک جمله توصیف کنی چی میگی
۳۱ بهترین روز سال گذشتت کی بوده و چی شد
۳۲ اگر الان یکی از محله بهت زنگ بزنه و بگه آقای خادمی ازت بدم میاد و هرچی که به دهنش برسه بگه اولین کاری که میکنی چیه خدایی صادقانه بگون
۳۳ بین معلولیت ها به نظرت کدام از همه بهتر هست و کدام از همه بد تر
۳۴ یک بیت شعر درباره کسانی که برای بار اول وارد این محله میشن اگر قرار باشه بگی چی میگی
۳۵ تا بحال شده برای این که روی کسی را کم کنی آموزشی را توی این محله بزاری برای کی و چه اموزشی باز هم میگم به سوالات صادقانه بگو
۳۶ موج نور را تشبیه کن
۳۷ اگر دندانت درد بگیرد و بری دکتر بگه خوب میشه ولی دلت درد میگیرد در لحظه چه حرکتی میکنی
۳۸ تا بحال کسی تحقیرت کرده هرچند الکی تعریف کن
۳۹ وقتی یک بچه میاد اذیتت کند در همان راهی که میری چکار میکنی
۴۰ دوست داری من تا شماره چند سوال بپرسم این سوالم را دارم حدر میدم ولی تو غصه نخور من میپرسم
دوست داری در کدام شهر ایران زندگی کنی بعد دوست داری در کدام کشور زندگی کنی بعد دوست داری در کدام جزیره زندگی کنی

۱. نمیدونم
۲. مادر.
۳. ماکارانی، پلو مرغ، دوغ، سالاد مکزیکی، تایلند.
۴. دست.
۵. سه چهار سالم بود.
۶. با ی معتاد یکی دو سال پیش چون نزدیک بود پول هام رو بدزده.
۷. خصوصیه. نمیگم.
۸. آخرین بار روی چهارصد تا پانصد هزار بود. چک نکردم جدیدا.
۹. دختر؟ بوش خوبه. بوی دختر رو دوست دارم.
۱۰. هنجار‌گریز.

سلام بر مجتبا جان.
من آمدم که در صندلی داغت حضوری نه چندان پررنگ داشته باشم، چونکه سوال خاصی ندارم.
همه سوالات رو دوستان پرسیدن و خوشحالم که با روحیات و خصوصیاتت بیشتر آشنا شدم.
خوشحالم که مدیر این محله هستی و خوشحالم که منم عضو کوچیک اینجا.
از اینکه از پاسخ دادن به هیچ سوالی سر باز نمیزنی خیلی احساس خوبی دارم و اعتماد من به تو رو بسیار بالا میبره و احساس دوستی و محبت بیشتری بهت دارم.
امیدوارم همیشه و در همه امور زندگیت موفق باشی.

سلااام عمو چشمه.
خودمم تعجب بودم چطور این کامنتت از زیر دستم در رفته.
بعد متوجه شدم تمام کامنت هایی که سوالی نبودند رو به خاطر عجله در جواب دادن، گذاشته بودم واسه بعد که اون بعدم هیچ وقت نرسیده بود.! خخخ.
خوشحالم که هستی.
مرسی که مدیریتم رو قبول داری با اینکه خودم به خودم نقد بسیار دارم.
حضورت اینجا واسه همه ی ما پشت‌گرمیه.
لذت ببر از زندگی!

روانی. من جواب اینها رو تا شب میدم ولی بلدم باهات چیکار کنم! هفتاد بخش پست زبان های فرانسه و روسی و ایتالیایی و اسپانیولی و زبان های آفریقایی های آدم‌خوار رو میدمت تنظیم کنی تا یاد بگیری این مسخره‌بازی‌ها رو در نیاری!

با سلام بر مدیر محبوب و بانو ترانه گرامی.
من در حال حاضر و غایب سؤال خاص و عامی ندارم فقط آمدم برایت در طی ادامه مسیر زندگی آرزوی موفقیت کنم.
از غیبت طولانی بانو ترانه همه ما نگران شده بودیم حالا خوشحالم ایشان برگشتند و ما را با نگرانی تنها نگذاشتند.

سلام مجتبی
۱ ذرت مکزیکی همرا با پنیر زیاد و قارچ
۲ کباب ترش کباب بختیاری کباب فیله
۳ مهمان نواز هستی مسافرت را دوست داری کدام شهر را
۴ کیاشهر چه جور جای هست
۵ شمال آمدی میزبانی چه تور بود
۶ روزی از ایران میری ؟ به کدام کشور ؟
۷ دریا یا کوه
۸ شنا پیاده قدم زدن اسب سواری
۹ چه آهنگی دوست داری در کنار دریا همراه با بوق بخونی
۱۰ در باره طاها بگو

۱. میپرستمش.
۲. فقط کباب ترش. از اون دو تا خوشم نمییاد.
۳. بله. بله. شیراز.
۴. عادی.
۵. عالی.
۶. تایلند. آلمان. شایدم افغانستان.
۷. دریا.
۸. اسب سواری.
۹. نمیشه بگم. بد آموزی داره.
۱۰. ی آدم شوخ و شنگ، خوش‌قول، باحال و مرامی.

سلام مجتبی، شهروز و یه دورود ویژه بر دوست نا پیدامون ترانه عزیز.
مجتبی میگم که خیلی نامردی، تنها کسی رو که اون موقع بهش جواب نداده بودی من بودم.
حالا چرا من دلخور نشده بودم نمیدونم.
البته مواضع من همون مواضع اون روز هست و هیچگونه تغییری درش به وجود نیومده، یه فرصت دیگه در اختیارت میذارم که بیای و جواب منو بدی خخخ.
ضمنا شماره کامنت من در اون موقع ۵۳ بوده.
شهروز، از تو هم ممنون که داغ دلمو تازه کردی.
ترانه، تو هم هرجا هستی سالم، خوش، موفق و کامروا باشی، یادت به خیر و نیکی.

سللااام و صد سلام اول بر شبو روز که خیییلی خلاقه و رععد بزرگ معتقده که ستون که چه عرض کنم، چش و گوش نخوره ، چهار صد ستونه سایته . خهخهخهخه
سلام بر مجتبی خان. واقعیتش همیشه منتظر این لحظه بودم و از اون جایی که میدونستم زمانش سپری شده ، دیگه منتظر نبودم. هاهاها
۱ سؤال آماده کرده بودم که مطمئن بودم با همون یه دونه سؤال دمای صندلیت میرسه به نقطه ی جوش و موشو فولاد خخخخ
ولی قبلش گفتم رعععد اول یه استخاره کن ببین خوبه این سؤال مؤالارو از پاااااادشاه کنی یا نه ؟؟؟؟ خخخخ خب تو ولایت ما با دمپایی پاره فال میگیرن خخخ
عجب بد اومد ، چشم و چارت روز بد نبینه ، من به فاال دمپایی ، اونم از نوع پارش خیلی معتقدم …. باور کن ،جونه ورقای ننه حسنی ، خیلی درست در میاد
ولی فعلا صفر دونه سؤال بی ضرر و خوش یمن بپرسم و خیرمو کم کنم
۰- رعد باراااانی بهتره از سایت بره یا خوشتره بمونه ؟؟؟؟
پسرم اگه راستشو نگی ایشالله طاس بشی . راستیاتش ، خخخ شکلک رعد داره ادای ملک مجیو در میاره ، آره داشتم میگفتم راستیاااتش عرضی نداشتم ، عزت زیااااد

۱: اونی که دیروز تو اسکایپ بهت ریکویت داد کی بود؟
۲: اگر شرایطی پیش بیاد که این سایت فقط ۲۴ ساعت دیگه فعال باشه، به عنوان آخرین پست چه تیتر و موضوعی انتخاب میکنی؟
۳: نظرت راجع به کلمات تاکسی، کرایه، ده هزار تومن چیه خخخ.
۴: اگه تو بانک برنده ی قرعه کشی یه آپارتمان بشی، ولی بگن فقط باید متأهل باشی که بهت بدیم، ۴۸ ساعت هم بیشتر فرصت نداشته باشی چی کار میکنی؟
۵: اگر یه نفر بیاد بگه شما الگوش هستی، البته خانم هم باشه چی کار میکنی؟
۶: الآن دختری هست که ازش خوشت میاد ولی روت نمیشه بهش بگی؟ دروغ بگی میفهممااا.

۷: بدمزه ترین چیزی که تا حالا تو عمرت خوردی چی بوده خخخ.
۸: بزرگترین ضرر مالی که دیدی چه قدر بوده برای چی بوده.
۹: اگه ازدواج کنی، بعد بچه دار بشی، بووووق پنج قلو به دنیا بیاره چی کار میکنی؟
۱۰: برو پست منو با عنوان راست میگویند که چه زود دیر میشود رو بخون بیا نظر واقعیتو دربارش اینجا بگو.
عمرً بگم الفرااا.
ما منتظر مجتبی هستیم.
هیچجا نمیریم همینجا هستیم.

۱. پدربزرگم بود.
۲. هیچ تیتر و هیچ موضوعی.
۳. فقط ی جمله ی کوتاه مییاد به ذهنم. خفه شو.
۴. به سرعت ازدواج میکنم. ی جوری که باورتم نمیشه. توی یکی دو ساعت اول صبح، زن میگیرم که همون روز به کارهای اداری و ثبت سند برسم و نمیذارم بیشتر از شش ساعت این قضیه طول بکشه!
۵. هیچی. میگم منو الگو قرار نده.
۶. خیر. جان مجتبی که بیشتر از همه دوسش دارم، پای هیچ زنی در میان نیست.
۷. سفیده ی خام تخممرغ.
۸. ۲۵۰ هزار تومان دادم دوستم دیگه دبه کرد و نداد!
۹. می پرستمش.
۱۰. ی پست کاملا عادی بود که من ازش ی کمی حس عجیبی بهم دست داد.

سلام مجتبی.
۱ تعریفی که از عطا در ذهن تو شکل گرفته
راستشو بگو خخخ
۲ چرا وقتی که ظاهرا بین ما مشکل بر طرف شد شما حساب من رو بستید.
البته واقعا قضیه برام اهمیت نداره فقط میخام دلیلشو بدونم همین.
۳ فکر میکنی من بد خواه شما و محلتون هستم.
۴ از چه کسانی کینه به دل میگیری.
۵ چرا نابینایان نبینا هستند
۶ نظرت در رابطه با خط کش چیست.
۷ در خصوص رابطه نابینایان با جامعه و جامعه با نابینایان و مشکلات پیش آمده در این ارتباط چه طرفی از نظرت بیشتر مقصر هست و چرا.
۸ محله از توست یا تو از محله هستی.
۹ مشکل اصلی از نظر تو در راه اتحاد نابینایان چیست و راه حلت رو بگو

آخه کی گفته باید ده سوال بشه من که همین قدر بسه خخخ

۱. ی آدم گاهی احساساتی که گاهی با سبک نوشتنش کلاس میذاره. راستشو گفتم. خخخ.
۲. یادم نیست من این کارو کرده باشم ولی اگه این کارو کردم حتما نخواستم کامنت هات در لحظه، منتشر بشه. با پست آریا‌آبادت دستم اومده بود چه کاره ای!
۳. بدخواه که نمیشه گفت ولی خاطرخواه هم نیستی.
۴. از هیشکی.
۵. اگه جهان خدایی داشته باشه باید از اون بپرسی وگرنه باید منتظر بشر بمونی تا علمش جوابتو بده.
۶. تاشو هاش رو دوس دارم.
۷. بیشتر نداره. شاید پنجاه پنجاه باشه.
۸. جفتش.
۹. عدم رعایت اصل پذیرش. کنفرانس سوم رو گوش بدی متوجه میشی.

وای چه جالب یعنی سلام…..
خب باید برم از اول بخونم ببینم چی پرسیده شده چی نه ولی هان یه سؤال چه سؤالی ازتون نپرسیدند تا حالا آیا؟
راستی قبل تر ها یادمه بعضی سؤالات مریم و سپهر رو حذف کرده بودید ولی جواب هاش بود خب جواب بی سؤال یه طوری هستش خب اگه درست یادم بوده باشه و در واقع هم همین طوره سؤالات متناسب با پاسخ خود را در جای مناسب بنویسید …..

خب رفتم خوندم تجدید خاطره شد خخخخ
راستی ترنم ما با خ آروم می‌شه با لالایی می‌خوابونیمش حالا باید برم ش رو هم در موردش اعمال کنم ببینم نتیجه می‌ده یا نه خخخخ
می‌گم آدمک یه روزی روزگاری یه پستی زده بود توش توضیح داده بود چطوری می‌شه فایل های mp3 موج نور رو استخراج کرد می‌شه راه کارش رو بگید من همه سیدیهاش رو خریدم ولی چون سیستمم مشکل داره کلاً برام غیر قابل استفاده هستند الآن یه کاری با یکی از این سیدیها دارم دیگه راهش هم همونی بود که آدمک گفته بود…..
پ.ن: عدم پاسخ مساوی هست با اعتراف به سوختگی اونم از نوع حادش ها…..
شکلک یه چندتا از کامنت ها رو خوندم دیگه حالش رو نداشتم بقیه شون رو بخونم پیشاپیش از تکراری بودن احتمالی سؤال هام عذر خب نمی‌خوام گاهی تکرار بعضی مکررات بد نیست …..
شما گویا قرار بود یه خبری راجع به کارتون و یه شیرینی در این ارتباط به ما بدید که کارتون موضوع سؤال هست و گویا شیرینی ما فراموش شده ؟؟؟
یه مسابقه آشپذی یه روزی روزگاری گذاشتید آخرش نفهمیدیم کی ها شرکت کردند و کی ها بردند؟؟؟
به نظر شما آقای حسینی مجدداً هوای صندلی نشینی به صرشون افتاده که یاد و خاطره صندلی داغ ها رو زنده کردند یعنی به نظر شما انگیزه پشت پرده ایشون چی بوده آیا؟ و هان هزینه سنجاق کردن این پست رو هم محاسبه کردند یا نه خخخ؟
آخرین خوابی رو که دیدید با شرح و بسط کامل توضیح بدید؟
این قرائن و اماراتی هستش که گاهی من تو محله می بینم آیا شما هم اونها رو مشاهده می کنید خخخخ علامت سؤال؟
و آخرش خب همه انگار می‌پرسند: نظرتون در مورد من رو هم بگید ممنون می‌شم؟

سلااام مجدد.
خوب به نظرم شششش رو هتما امتحان کن. خعلی جواب میده!
۱. شما رو به این پست، ارجاع میدم.
۲. کارم فعلا آزاده و هنوز وضعیتش مشخص نشده پس شیرینی هم معلق هستش.
۳. مسابقه ی آشپزی رو با اینکه خیلی ازش گذشته هنوز حواسم بهش هست ولی ی مناسبتی داره مییاد ی پستی میدم و ماجرا رو حل میکنیم.
۴. شهروز جدیدا مث من قرص لازم شده ولی قبول نداره و نمیخوره واسه همین اینطوری میشه.
۵. هزینه ی سنجاق واسه مدیر ها فکر کنم مفتی باشه. نمیدونم دقیقا چی به چیه!
۶. نمیشه بگم. بد آموزی داره!
۷. نظر خاصی ندارم. یعنی سر در نیاوردم. خخخ.
۸. ی بانویی که اعتقاداتش، احساساتش و عقلش مدام برای به دست گرفتن کنترلش در حال رقابتند.

سلااام بر آریای باحال و ماندنی!
۱. نظرم خوبه. سلام میرسونه و میگه سعی کن کتاب هایی واسه بچه ها قرار بدی که نایابتر هستند.
۲. آریا. ی شخصیت مجهول و شاد که از بخشش داشته هاش واسه هم‌محلی‌هاش دریغ نمیکنه.
خودت میدونی که از بودنت خوشحال میشم. ایول!

مجدد سلام
من شرمنده می‌گم چراااا کامنت های پست مشارکت برای نرم افزار پشتیبان گیری رو بستید آیا؟
من اون زمان نتونستم کامنت بذارم و بعد هم پارسآوام مشکل پیدا کرد …. الآن رفتم بگم منم هستم که با درهای بسته مواجه شدم شکلک یه راهی برای اعلام حضور پیدا کردم ولی گفتم نع از اختیاراتمون استفاده نکنیم بهتره …..
راستی یکی رو هم شناختم که خودش می دونه کیه اینجا گفتم که بدونه چون به احتمال بسی زیاد بخونه شکلک خانمی در دانشگاه شکلک بی قرائن بی امارات…..

درود! ۱-آیا تو پول سنجاق پستت را داده ای یا پارتی بازی این پست سنجاق شده است؟! ۲-اگر بچه های دیگه هم بخواهند صندلی داغشون برای سه روز سنجاق بشه قبول میکنید؟! ۳-من دو سه ماه است که یه بیماری گرفته ام و به متخصص مراجعه نکرده ام، اگه تو جای من بودی چیکار میکردی؟! ۴-اکنون من دارم از آن درد میسوزم: تو بگو چیکار کنم که نسوزم؟! ۵-این پست تا چند روز دیگه اینجا سنجاق میشه؟!

سلام داداش مجتبی
خب گذاشتم آخر بیام چون خودت تو کامنتا اول قول دادی که تا آخرش باشی
خب حالا که هستی و منم هستم بزن بریم
۱این محله را چقدر دوست داری
۲خودت فکر میکنی که این محله تا چند سال دیگه برپا هست
۳ اگر تو هواپیمایی باشی و خبر بدهن که موتور از دست داده و این دیگه سالم بر زمین نمیشینه دوست داری آخرین پیغامت برای کی باشه و چی میگی
۴اگر یک روزی عشقی داشته باشی و او همه دنیات باشه و در اینم شکی نداشته باشی ولی یک روز بیاد که رقیب عشقی پیدا بکنی عملت چی هست و چکار میکنی
۵در ماه چندبار قلیان میزنی بر بدن ۶در داخل کشور خودمان کدام استان را برای گردش میپسندی
۷اگر من دعوتت بکنم که بیای یزد با بچه ها همه پسر های گوشکن قبول میکنی یا نه،اگر نه دلیل بیار
۸جون هرکس که دوست داری گردش خارج از شهرتان بذاریا،اینم بگو باشه
۹من میخوام نویسنده بشم شرطش چی هست قبول میکنی یا نه
۱۰نظرت راجع به محمد رضا خوشی
۱۱پستی که زدمش برو اوکیش بکن
لینک های مربوطش هم لینک کن گذاشتم آخر پست
wordm پریده
اینم بگم که عزیزی هواتا دارم

سلام خوشی جان. خشه خشه، خعلی خشه!
۱. زیاد.
۲. تا وقتی بخواهیم.
۳. آخرین پیغامم واسه ی کوچکولو هست که تومور داشته عمل کردیم. بهش میگم من دوستت دارم و همونطور که روی قولم موندم تو هم روی قولت بمون و درساتو بخون تا پزشک بشی آدم های مث خودتو مفتی درمان کنی!
۴. میذارم خودش اگه خواست بمونه و اگه خواست بره. اگه واقعا به زور و با تلاش من بخواد بمونه، همون بهتر که بره. حتی اگه دنیام باشه.
۵. در ماه، نیم بار. یعنی هر دو ماه یک بار!
۶. فقط شیراز و بعدش تهران!
۷. شاید خیر. دلیلمم اینه که جمعی که بانو های محترم توش نباشند ی جور هایی خشک میشه!
۸. شاید باشه.
۹. به شرطی که مناسب و درست نوشتن، لینک گذاشتن، برچسب زدن و دسته‌بندی رو بلد باشی قبول میکنم که نویسنده بشی.
۱۰. ی آدم جدی و خوش‌مرام که بیخیاله ولی قلبش پاکه!
سوالات بیشتر از ده تا شد. متأسفم!
خیلی میخوامت!

سلام مجدد.
ی مقداری توضیح و دهمین سوالم که در کامنت قبلی نپرسیدم.
پست آریا آباد ی نوشته سیاسی بودش که اصلا به محله شما و شخص شما مربوط نمیشد پس اگر برای شما بد تفسیر شده این توضیحش.
کدخدا یعنی آمریکا,
کبلایی حسن یعنی حسن روحانی,
آجودان دهقان یعنی وزیر دفاع,
روستای جعلی یعنی رژیمه یهودی فلسطین اشغالی,
مشهدی جواد یعنی محمد جواد ظریف وزیر خارجه,
حالا سوال آخر.
۱۰ نظرت در رابطه آریا آباد و انعکاس شخصیت نویسنده در ذهن تو
و چرا پس از آن ذهنیتت منفی شد نسبت به نویسنده چون من در آن پست به ابراز نظر شخصی دست نزدم و با توجه به اطلاعاتم از واقعیات روز مذاکرات و حرف زور آمریکا مطلب رو نوشتم
توضیح آخر اینکه به این دلیل این موضوع برام اهمیت داره که دوست ندارم نه مجتبی و نه یک کودک پنج ساله الکی از من ناراحت باشه ولی اگر با دلیل باشه حالا هر دلیلی اون وقت برام قابل تحمل است این بیان واقعیت است در دیگر سایتها که من هستم اون جا هم دوست ندارم نوجوانی سیزده ساله با برداشتی اشتباه من رو قضاوت کنه پس فقط میخواهم همه چیز شفاف باشه حتی بد خواهی چون حق من و همه این است که آن طور که هستیم دیده بشیم چه بد و چه خوب همین

بحث شخصی رو میگذارم واسه ایمیل ولی در حد عمومی بگم شما اگه کامنت های اون پست رو بخونی متوجه میشی که بچه ها چطور تحریک شده بودند و در ضمن، اگه بچه های شب روشن میدونستند شما پستت سیاسی بوده مطمئن باش منتشر نمیکردند چون اون ها پست سیاسی توی چهارچوب سایت‌شون جا نداره. به هر حال، جو اون روز ها و کامنت های بچه ها این حق رو به من میداد که یکی از برداشت هام دامن زدنتان به تعارض آراء باشه.
خوش باشید.

سلام. خو جواب دادم دیگه! خخخ.
اسم شما از جنس اسامی کردی و اصله که من لذت میبرم از ابهتش.
اسم روجیار که فکر میکنم دخترانه هم هست، منو یاد ی اسم پسرونه ی کردی میندازه. ژیار! چقدر با این اسامی حال میکنم خدا میدونه.
شما رو باهات آشنایی خاصی ندارم و شخصیت مجهولی واسم داری.
راستی، من توی کامپیوترم سارا خانوم ندارم.
لذت ببر از زندگی!

آقا مجتبی چرا مطمئنی شب روشنیها ندونستند که پست سیاسیست
اتفاقا بر عکس از این گذشته من خودم به بعضیها در اسکایپ گفتم که منظور پست چیه.
خب نتیجه میگیریم که شما حد اقل در خصوص این قضیه و پست آریا کاملا در اشتباه بودی و حالا خدا رو شکر که از این اشتباه بیرون آمدی.
پس نتیجه میگیریم باز که گفت گو خیلی بهتر از قطع ارتباط و قهر کردن است
به خدایی که میدونم تو قبولش داری منم قبولش دارم برای من مهم نیست که کامنتهام میره برای بررسی.
برای من تنها علت کار تو مهم بودش نه خوده کارت.
حالا ی سوال مجتبی فکر نمیکنی خیلی از سو تفاهم ها از همین نوعی است که تو این قضیه منو تو با هم داشتیم.
آره عزیزم بسیاری از مشکلات ما نابینایان از همین نوع است و من نظرم این است مشکل اتحاد و ریشه بسیاری از مشکلات ما این است که
ما نمیشینیم با هم در یک محیط دوستانه و جدی و با حفظ ادب و احترام سنگامونو با هم وا بکنیم همین و همین.
منم خیلی دوست داشتم در کنفرانس اتحاد شرکت کنم ولی ترسیدم حرف یکدیگر رو نفهمیم و نتنها مشکلی از مشکلات حل نشه بلکه اضاف هم بشه.
در پایان چرا ایمیل که گنگ هم هست چرا در اسکایپ نباشه حالا هر وقت که بودش من روزهای تعطیل میتونم

میگم با توجه به این که این روزا تعداد پستها زیاد شده و بعضی پستهای خوب ممکنه زود برن پایین، به نظرت بهتر نیست یه زمانبندی مشخص برای انتشار پستها در نظر گرفته بشه که هر پست حد اقل چهار پنج ساعت بالای صفحه بمونه؟
اگه نظرت مثبته تا برنامه ی پیشنهادیم بدم!
اینم یه سؤال پایین آورنده ی درجه حرارت صندلی!

من از نظر‌دهنده و اجرا‌کننده به شدت استقبال میکنم سعید جان.
هر پستی، مثلا به فاصله ی چهار ساعت با پست بعدیش منتشر بشه.
یعنی هیچ پستی نباشه که با پست قبل و بعدش کمتر از چهار ساعت فاصله ی زمانی داشته باشه.
مثلا ی همچین چیزی.
میگم من هم موافقت کردم هم خودم برنامه ریختم. خخخ. میبشقید.
خودت برنامه ی پیشنهادیتو بده و اجراییش کنید.

اول برای این که برای کسی شبهه پیش نیاد که ما رعایت نمیکنیم قانونو.
دوم این که ما اگر بخوایم هی بریم توی ویرایش پستها ساعت انتشارشونو ببینیم خب بیچاره میشیییییم.
خب تو صفحه میبینیم آخرین پست کِی منتشر شده، بعد اگر از چهار ساعت رد شده بود میریم اگر پستی توی صف بود منتشر میکنیم.
افتااااد؟

دیدگاهتان را بنویسید