خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نذر بازگشت

سلام خدمت همه هم محله ای ها این اولین پست من هست . درسته که به جذابیت شما با سابقه ها نمینویسم ولیکن شما اگه روحیه بدید ما تازه کارها هم راه می افتیم امروز وقتی از دانشگاه اومدم نمیدونم چرا ولی گفتم یه پستی باید بذارم خلاصه کلی لپتابم رو ,بالا پایین کردم تا به یه دست نویسم رسیدم گفتم شاید مناسب باشه برای خونده شدن تو محله راستی اگه افتخار دادید و خوندید نظر بدید خوشحال میشم خب بریم واسه خوندن . . . یادت هست روزی که چشمانم را نذر بازگشتت به قربانگه ندیدن بردم ؟نمی دانم حال قلبم را میپرسی یا حال روزگارم را راستش را بخواهی قلبم شکسته است لیکن خاطرت حکم بند زن چینی کوچه مادر بزرگ را دارد که ظرف های گل قرمز مادر بزرگ را التیام نمی بخشید ولی به زور تکه هایش را درکنار هم نگه می داشت تا باز هم چله زمستان انار قرمز را به یاد گلبرگ های گلهای بهاری در آن پرپر کنیم .نه ؛انگار دلم هوای درد و دل دارد حال روزگارم را اگر بپرسی از توچه پنهان گاهی آنقدر دلم ابری می شود که هواشناسی وجودم به چشمانم هشدار سیل رامی دهد . اینجا انگار بهای نذر دل ها اعدام زندگیست از سوی آدم ها انگار نابرابریست. انگار … بگذریم خواستم بگویم از وقتی نذرم را ادا کرده ام چشمانم محجوب تر شده اند باورت نمیشود !؟ شاهدم دست نوشته هایم هستند که با پر نورترین واژگان نوشتم و هیچ گاه بانور دیدگانم قادر به خواندنشان نبودم.س.!س.! گوش کن ،بوی شقایق می آید آخ !باز هم جمعه شد و زنــــگ عاشقی شده است همه میگویند چشمانم چون آونگ ساعت در حرکت است و نمی دانند چرا !ولی شاید بهانه چشمانم تشویش لحظه های بی تو بودن است که دائم زمان را میدود تاتو خط پایان آغاز زندگیش باشی نویسنده فرشته حسینی

۶۲ دیدگاه دربارهٔ «نذر بازگشت»

سلام فرشته.
چه بد شد که دوره چینی بند زن ها گذشت.
اگر هنوز یکیشون رو می بینی بهش بگو۱لحظه توی این کوچه های پیچ در پیچ صبر کنه و بمونه تا برسم. بهش بگو متوقف بشه. بهش بگو۱نفر که بد گرفتار جاده هاست حسابی هنرش رو لازم داره.
موفق باشی!.

سلام بر پریسا آره دیگه تو کوچه و خیابون دوره ما بند زن چینی نیست و ما فقط خاطراتشون رو از بزرگترا میشنویم جای اینا کافینتی و فروش سینی های سیلوری و چای ساز و اینا هست هنوز هم بند زن هست نه توی خیابون بلکه دیگه بند زنای دوره ما شدن آدمای مهربون و نگاه های عاشق امیدوارم گرفتار خوبی های جاده زندگی بشی

سلام. ورودت به محله رو تبریک میگم. نوشته ی جالبی بود. باز هم ما رو از نوشته هات بهره مند کن.
من که تصمیم گرفته بودم تو محله بنویسم، روزگار کاری با من کرد که تقریبا از جمع خواننده ها هم کناره گرفتم.
پاینده باشی گلم

سلام بر شما ممنون کار خاصی نمیکردند به جای انار از گل آفتاب گردون استفاده میکردند آخه همون قانون صد دسته یاقوت در گل آفتاب گردون هم به کار رفته و به جای کاسه گل قرمز از کاسه گل سورمه ای استفاده می کردند

سلام فرشته جون
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی به توان خیلی خیلی خیلی قشنگ بود خیلی ….
راستی بذار تا وارد ماهیت نشدم یه کم بهت روحیه بدم …: “”روحیه روحیه روحیه”
خیلی قشنگ احساساتت رو پشت استعاره ها گم کرده بودی مثل یه بچه خشگلی که چشماشو می‌بنده تا قایم بشه … خیلی حرفات حرفای منم بود هست و گمانم خواهد بود … خیلی دوست دارم همه دست نوشته هات رو بخونم خیلی …

سلام بر نخودی بانو واااااای خیلی به توان خیلی ضرب در خیلی بی نهایت خیلی تقسیم بر یه کم خجالتی که کشیدم به علاوه انرژی زیاد منهای چشم هرکی که نتونه انرژیت رو ببینه تقدیم به تو بابا شارژر انرژی کاتالیزور انقلاب خود شکوفایی زیاد دیگه نمینویسم متن ادبی دیگه حالا افتادم تو نوشتن درباره عالم سیاست راستی به قول بچه ها شکلک تفاهم دوستت دارم خیلی زیاد

سلام فرشته جون خیلی خوشومدی از آشناییت خوشوقتم و می خوام این شعرو بهت تقدیم کنم البته از خودم نیست! ولی خب قشنگه بنظرمپ
تمام آنچه از زندگی می خواهم:
یک غروب پنجشنه پاییزیست…
با پنجره ای رو به درخت ها و کلاغ ها…
و هوای بهاری اردیبهشت…
با یک فنجان چای تازه دم…
با یک موسیقی دلخواه…
و خیالی که از بابت همه چیز…
سخت…
آسوده است…

سلام بر ترانه عزیز همان دست های پشت پرده محله عامل صندلی های داغ محله و سرپرست اردو های داخلی و خارجی که خدایی بدون آنکه ریالی از یارانه ها کم کند ما را مهمان میکند دوستت دارم خیلی زیاد امیدوارم تعاملاتمان افزایش یابد خودمونیش این بود که دوست دارم بحرفیم بیشتر عاشقم شعرت رو پر احساس

سلااااااااام وای فرشته تو آسمونا دنبالت بودم فکر نمیکردم تو این محل پیدات کنم اونم تو قسمت نویسنده واااااااااااای اصلا باورم نمیشه خیلی خیلی خوش آمدی میگم چرا تا حالا به من که دوستتم نگفته بودی از این نوشته های زیبا هم بلدی بنویسی آخه من تازه باید بفهمم دوستم دوستای قدیم ……..

سلام و درود بر فرشته.
اول. شروع نویسندگیت در محله رو شاد باش عرض میکنم.
دوم. متن بسیار زیبایی بود، ادامه بده و زود به زود مطالب زیبات رو بذار.
سوم. این یک گله رو از دوستمون چشمک بکنم، من قبلا هم گفته بودم که محله متعلق به همه بچه های نابینای ایرانه، و مطرح کردن اصفهانی بودن تازه واردها یا تازه نویسنده ها و یا حتی مطرح کردنش عملی غیر مسوولانه و غیر دوستانه محسوب میشه.
چشمه از چشمک خواهش میکنه که حرفهای نژاد پرستانه نزنه.
چشمک جون، بابا بیخیال ما شو، قهر میکنم میرم ها!!! اون وقت دیگه چشمه نداری ها!!!
چهارم. فرشته، داغ دل منو تازه کردی، آخه من همون طور که بعضی از دوستان محله هم در جریانش هستند، شیفته رشته های علوم سیاسی و روابط بین الملل هستم، که متاسفانه موفق به تحصیل در این رشته ها نشدم.
این باعث میشه که علایق مشترکی بین ما وجود داشته باشه که بتونیم در بارهش صحبت کنیم.
بازم ممنون از پستت، ما منتظر بعدیهاش هستیم.
موفق و پیروز باشی.

سلام بر آقای چشمه ممنون چشم اگر قابل باشم ادامه خواهم داد اما درباره آقای چشمک به نظر من قصدی نداشتند خب این امری طبیعی است که هرکسی وقتی ببیند دور و اطرافش ویژگی خودش هست بر آن ها تأکید میکند اما متاسفم که داغ دلتان را تازه کردم من نمیدانم شما در چه مقطعی هستید اما فکر میکنم اگر کارشناسیتان را به اتمام برده اید بهتر است در مقطع ارشد دوباره به سمت علایقتان بروید و در این رشته مشغول به تحصیل شوید درست است که خیلی سخت است اما فکر میکنم به امتحانش می ارزد در این رشته افراد زیادی موفق شدند و شما می توانید هم از ایشان وهم از بنده که هنوز تا نیم های راهه آمدم کمک بگیرید امیدوارم هم محله ای خوبی باشم

سلام فرشته.
ممنون که کامنت منو خوندی.
در مورد چشمک، زیاد جدی نگیر، چشمک دوست خوب هممونه،، ولی یک کمی طرفدار آپارتایته، من میخوام برم ازش در سازمان دیده بان حقوق بشر، یا دیوان بین المللی لاهه شکایت کنم ، بلکه منو به تابعیت اصفهان بپذیره.
در مورد مدرک، دیگه کار از کار گذشته و نمیتونم این کار رو بکنم.
با این حال از راهنمایی و توجهت ممنون.

سلام بر آقای سرمدی دیفالت همه ما انسان ها پر از زیبایی و رنگامیزهای قشنگ هست گاه آدم ها در هر پستی هم که باشند دوست دارند بازگشتی به این زمینه مشترک داشته باشند و زندگیشان را رنگی کنند ممنون از نظرتان

“گاهی آنقدر دلم ابری می شود که هواشناسی وجودم به چشمانم هشدار سیل رامی دهد .”
خیلی قشنگ بود فرشته جان,منم همیشه نوشته هامو نگه میدارم,یه وقتاییم توی خونه تکونی کاغذ دست نویسامو از زیر فرش و لای پتوها و توی کمددیواری پیدا میکنم,انگار که زیرخاکی پیدا کرده باشم,آخه بعضیاشون کاغذاشون کاهی میشن,شکلک خندههه,وقتی میخونمشون یاد حالی که موقع نوشتنش داشتم میفتم …واژه واژه رو که میشمارم میبینم هزاربرابرش فاصلم از حال خوب دورتر شده

سلام فاطمه جان اول بگویم که عاشق اسمت هستم در حد لالیگا باهات موافقم وقتی بعد از چند وقت پیدا شون میکنی انگار رفتی توی هوای بارونی داری قدم می زنی یا تو هوای ملس بعد بارون داری نفس میکشی من همیشه متن ها رو در حال ناراحتیم نوشتم ولی بعدش کلی به ناراحتیام خندیدم از آشناییت خیلی خوشحالم .

درود
متن قشنگ بود .بی نهایت جالب
اما اگر از نوشته های ما به قول شما قدیمی ها اینقدر حمایت می شد مطمئنا به شما تازه کار ها نمی رسید که وارد میدان شوید .به هر حال خوشحال هستم که با این همه طرفدار ورودت را مزین نمودند .همیشه سلامت و کامیاب باشید در کنار هم محله هیا ها ی ارزشمند .

دیدگاهتان را بنویسید