خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آیا شما هم مثل من در خواب دست به انجام کارهای عجیب زده اید یا نه قسمت آخر

خب دیگه وقت اون رسیده که آخرین قسمت خوابهایم و کارهایی که میگن من انجام دادم رو براتون بنویسم.
باشه مینویسم
اما اولش باید بگم که من خیلی خواب میبینم یعنی شبی نیست که من کلی خواب ندیده باشم
اکثرشون هم یادم میمونن اما این کارهایی که به من نسبت میدن رو نه، اون کار رو که قبلا نوشتم فقط یک بار انجام دادم اما این آخری رو تا جایی که بهم گفتند پنج شش باری تا به امروز انجام دادم
راستش علاقه ی من به کتاب و کتابخوانی اینقدر بوده و هست که قابل توصیف نیست
تازه اگه بخوام از شدت علاقه ی خودم به مطالعه بنویسم شاید کسانی که من رو اصلا نمیشناسند گمان کنند که قصد خودنمایی بین دوستان رو دارم
ولی اونهایی که از نزدیک با من دوستی دارند به خوبی به این خصیصه ی من واقفند
پس از میزان علاقه ی خودم به مطالعه زیاد حرفی نمیزنم
از سنین نوجوانی به شدت مایل بودم که تاریخ مشروطه ی مرحوم کسروی رو بخونم
چون تا اون وقت و حتی تا به امروز یکی از معتبرترین کتب تاریخی این دوره ی خاص بوده و هست
اوایل انقلاب این کتاب ممنوعالانتشار شد
و اصلا در بازار یافت نمیشد مگه توی بازار سیاه؛
این شد که من کلی بابت خرید این کتاب هزینه کردم
و کتاب خریداری شده رو دادم به یکی از دوستانم که برام روی نوار کاست ضبطش بکنه
این دوستم تُرک زبان بود و لهجه ی غلیظ تُرکی داشت
وقتی کتاب ضبط شده به دستم رسید دیدم خوندن این کتاب با این لهجه کار ساده ای نیست
و باید که در خوندن این کتاب دقت زیادی به خرج بدم
به همین خاطر از اداره سه چهار روزی مرخصی گرفتم و خونه هم نرفتم بلکه رفتم خوابگاه دانشگاه تهران یعنی کوی دانشگاه
البته من دانشجو نبودم آخه همنوعان عزیزی داریم که همیشه باعث رنج و آسیب دیگران میشن یکی کارت میسوزونه یکی جعل هویت میکنه و عده ای هم از روی تعصبات کور به دیگران خسارتهای جبران ناپذیری میزنن
اون وقتها من هم مثل خیلی از جوونهای هم دوره ی خودم درگیر مسایل سیاسی روز شده بودم
مثل همه جای دنیا که جوونها بیشتر سراغ این نوع راهها و مکاتب سیاسی روز میرن
این دوستان عزیز که حتی خدا هم از خلقتشون احساس خوبی نداره فکر میکردند که از دیگران خدا پرستتر و انسانتر و مصلح بیچون و چرای دنیا هستند
و باید همه ی مفاسد و بدیها و همه ی کسانی رو که مثل اونها فکر نمیکنند یا نیستند رو از همه ی صحنه های اجتماعی حذف کنند
بگذریم همینها باعث شدند که امثال من نتونند وارد دانشگاه بشن و ما هم چون آدمهای سر به زیری بودیم و یاد گرفته بودیم که تو سریخورهای خوبی باشیم به حرف این عزیزان گوش کردیم چون شرایط اجتماعی اینطور حکم میکرد
گزینشهای وزارت علوم هم که خیلی قوی برخورد میکردند
و افراد ناباب فاسد و غیره رو اصلا نمیگذاشتند که وارد صحن دانشگاه های کشور بشن آخه جامعه مال اونا بود و ما موجوداتی اضافی به حساب می اومدیم
سرتون رو درد نیارم برم سراغ ماجرای خودم من سرم رو خیلی دوست دارم تا اینجا رو هم نباید مینوشتم شما نشنیده بگیرید
وقتی این کتاب تاریخ مشروطه رو گرفتم رفتم کوی پیش رفقام چون از اونجا ساکتتر در اون دوران جای بهتری سراغ نداشتم
نشستم به خوندن و حالا نخون و کی بخون
این کتاب تقریبا چهل و سه ساعتی میشد من هم عادت داشتم که هر کتابی رو که برام مهم بود برای بار اول یک سر بلا انقطاع بشینم و بخونم
و همین کار رو کردم دو روز تمام نخوابیدم وقتی کتاب خوندنش تموم شد افتادم و خوابم برد
ظاهرا اون شب بچه ها توی کوی استانبولی پخته بودند
فردا صبح که از خواب بیدار شدم گفتم بچه ها من خیلی گرسنه ام شام من کجاست دارم از شدت گرسنگی میمیرم
بچه ها گفتند پس دیشب کی بود که دو بشقاب غذا خورد از همه ی ما بیشتر خوردی تازه دو قُرت و نیمت هم باقیه
گفتم چی میگین من کی غذا خوردم چرا یادم نمیاد خلاصه از من اصرار و از اونا انکار هرچی اونا قسم میخوردند که تو شام خوردی زیاد هم خوردی من باورم نمیشد
و تا سالها فکر میکردم که نکنه بچه ها اون شب من رو سر کار گذاشته باشند
تا اینکه توی دهه ی هفتاد باز یک کتاب دیگه ای رو دست گرفتم و خوندنش دو سه روزی طول کشید این بار هم اصلا نخوابیده بودم روز آخر خوندن اون کتاب ما فسنجون داشتیم من هم کتاب رو میخوندم و هم به فسنجون فکر میکردم چون این غذا بهترین غذایی هست که من دوست دارم
اما وقتی کتاب تموم شد خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم چقدر گرسنه ام به خانمم گفتم برو فسنجونی رو که پختی بیار دیگه دارم از شدت ضعف میمیرم
خانمم گفت بترکی دیشب دو بشقاب و نیم خوردی سالاد خوردی نوشابه خوردی میخوای برو دست و صورتت رو هم بشور و بیا من رو هم بخور چ خبرته گفتم چی میگی من اصلا شام نخوردم کی خوردم حالا اگه میخوای سر بسرم بزاری فعلا حالش رو ندارم برو غذا رو بیار دیگه
و اون گفت برو توی ظرفشویی رو نگاه کن ببین تعداد بشقابها چقدره ببین تعداد پیشدستیها چقدره ما هم که مهمون نداشتیم
پس معلوم میشه که خوردی یا نه من هم برای اینکه ثابت کنم داره اشتباه میکنه رفتم و دیدم که راست میگه دفعات دیگه ای هم برام این قضیه ی توی خواب غذا خوردن پیش اومده و دیگه باورم شده که من میتونم توی خواب غذا بخورم شما چی

۲ دیدگاه دربارهٔ «آیا شما هم مثل من در خواب دست به انجام کارهای عجیب زده اید یا نه قسمت آخر»

جناب نظری واقعا خوابهاتون نوبره. اصلاهیچ تصوری نمیتونم درباره خوابتون داشته باشم. چون خیلی کم پیش میاد که اینقدر عمیق خوابم ببره که از اطراف غافل بشم چه برسه که این همه غذا بخورم و وقتی بیدار بشم یادم نیاد. اما یه برادرزاده دارم که وقتی چهار پنج سالش بود یه شب در حال نیمه خواب و بیداری بهش شام دادند و وقتی بیدار شد بهش گفتیم دیشب شام چی خوردی گفت من دیشب شام نخوردم

دیدگاهتان را بنویسید