خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مرا ورق بزن , بخوان , اما ترجمه نکن !

صفحه ی اول از من

در حوصله ام جای هیچ کسی نیست حتی خودم
گاهی میان هستو نیست , بایدو نباید , بود و نبود
و کلی پارامترهای تخیلی ی دیگر بد فرمی مانم
گاهی آنچنان کلمات در حوالیه سرم رم می کنند که افکارم را به تاخت در می آورند
کاش کسی دهنه ی افکارم را می کشید
کاش کسی شب ها این بالشته نحث لعنتی را از زیر سرم بیرون می کشاند

تخیل نیست . گیج نمی زنم . جفنگ نمی گویم
چند وقتیست به بالشتم شک برده ام . یک مرضی دارد که تا سر به رویش می گذارم اشکم را در می آورد
گاهی دلم یک دست قوی و بی رحم می خواهد
دستی که در من فرو رود و خودم را از خودمبیرون بکشاند
کسی که مرا بداند , مرا بشنود , مرا بدون هیچ زیرنویسی بخواند
کسی که مدام اندیشمندانه در من کاوش نکند
کسی که نخواهد مرا ترجمه کند
صفحه ی دوم از من

عجب برزخی شده است این زندگی

بد نا فرم گیر کرده ام . بگذار صاف بگویم
همچون کره خری نابالغ که بلد راهش را گم کرده باشد درجا زده ام در مرز رفتن یا ماندن , بودن یا نبودن گیر کرده ام
دلم رفتن می خواهد اما جراتش در من نیست. من از بوی کافور می ترسم
جایی بین زمین و آسمان گیر افتاده ام
در انبوهی از حقیقت های تلخو شیرین دستو پا می زنم
این همه مرز , دیوار , حصار
این مرزها بین چه حقیقتی با حقیقت دیگر است
از فراوانی ی این حقیقت ها به تنگ آمده ام
دلم می خواهد کمی رویا پردازی کنم
کمی با خودم در رویا قدم بزنم . کمی احساس خوشبختی کنم
خودم را به پارک ببرم , زیر باران بخوابم
شب ها دست در دستان ماه به میهمانی ی ماهی ها بروم
دلم می خواهد کنار حضور ماه در حوضچه ی پر درد ماهیان بنشینم
دلم یک عالمه سهراب می خواهد, دلم یک عالمه یک عالمه مهربانی می خواهد
کاش فراتر از ممکن می شد از محال گذشت
من دلم یک رقصه دو نفره , یک دسته پر نجابت , یک ستاره می خواهد
اماآنقدر بیمار روانی دورو برمان نشسته اند
که تندی می زنند توی برجکمان که خب ببین زندگی حقیقتش اینگونه است نه آنگونه و چنان گونه و حالا فلان گونه
کاش به معجزه اعتقاد بیشتری داشتند
صفحه ی سوم از من . مرا تا ته بخوان

دلم برای آدم هایی تنگ است که تو را می خوانند و هیچ نیازی نیست برایشان خودت را زیر نویس کنی
گاهی دلت می خواهد تنها تو را بفهمند نه آنکه دلداری ات دهند
نه آنکه دهان گشاده کثیفشان را باز کنند و یک مشت مزخرفات فیلسوفانه ای را که شما قبل تر ها هزاران بار جویده
و نشخوار کرده اید و دیگر سالهاست که حتی حوصله ی بالا آوردنشان را هم ندارید را برایتان نجویده بالا بیآورند
دلتان می خواهد از چشم های بی تفاوتتان بفهمند که خسته اید خسته از این همه موضوعات همگن و نا همگن
خسته اید  و گوش هایتان را بسته اید
چرا نمی فهمند که گوش هایتان دیگرر بدهکاره هیچ یک از این حرفهای دلخوش کنکه تهوع آور نیست
چرا نمی فهمند حرف ها هم می توانند پتک شوند , می توانند خرد کنند , می توانند نابود کنند
چرا سکوت را نمی دانند
چرا دست از سرمان بر نمی دارند
پی نوشت : تو رو جون جدتون منو کاوش , روانشناسی , روان کاوی , روان درمانی , روان یابی , روان پردازی , روان اندیشی , روان روان روان چی چیو , چی چی نکنید  لطفا

گناه دارم یه دل نوشتست فقط . تاکید می کنم من یک بیمار روانی نیستم . شکلک مرموز خندیدن

۸۴ دیدگاه دربارهٔ «مرا ورق بزن , بخوان , اما ترجمه نکن !»

سلام فکر کنم اول شده باشم خیلی مبارکه! ولی مهمتر اینه که خیلی زیبا نوشتی یلدا فکر نمیکردم مال خودت باشه! من همه پستهایی که میذاری میخونم! شرمنده که این مدت کامنتی نثارت نکردم! میدونم این همه زحمت میکشی پست میذاری توقع داری کسی که میخونه نظرشو هم بده! ولی خب دیگه چه کار کنیم همیشه بخشش از بزرگترهاست! باشد که ما هم رستگار شویم! شاد باشی و پاینده دوست خوبم.

گاهی دلم یک دست قوی و بی رحم می خواهد
دستی که در من فرو رود و خودم را از خودمبیرون بکشاند
کسی که مرا بداند , مرا بشنود , مرا بدون هیچ زیرنویسی بخواند
وقتی اینا رو نوشتی نمی دونم به چی فکر کردی ولی اینا رو خیلی آرزو دارم آیا هست ؟مخصوصا” اون تیکه آخرش !

سلام یلداییییی، به به، گیرت آوردم. اول بگم که بیخیال ویرایش. همینجوری خوشگلتره. ترجمش نکن که.
خب اول بگم چرا گفتم گرفتمت. برو جواب کامنتمو بهت در برنامه ی ۲۵ زندگی ادامه داره بخون. همونی که قرار بود زودترترتر برگردیا. البته میدونم لپتاپت خراب شده بود. حتما برو اونو بخونا.
ببین باید به من قول بدی که:
وقتی از خواب هزار سالت بیدار شدی،
وقتی من از خواب هزار سالم بیدار شدم.
باید ، باید برای آن عشقه به وصال نرسیده جشن بگیریم.
این جا ، این دنیای رنگی اصلا مناسبِ جشن من و تو نیست.
شادیه ما ،باید کناره دریا باشه.
شب ، ماه و ستاره، پایِ ثابت این جشن هستن.
صخره ،باید همون صخره باشه.
فرشته ها باید ،زیباترین قلب ها را روی ماسه ها نقاشی کنن.
و، آن وقت در این دیدار، کسی جز خدا حقِ شرکت نداره.

مرسی یلدا از نوشته هات لذت میبرم.
بمون، بنویس، و وبلاگت رو بیشتر بروز کن.

سلام امیر
گفتی ها . رفتم که رفتم . به ملکوت پیوستم
لپ تاپم ویندوزش منهدم شد کلا یه مدت نبودم . حالا حس اصحاب کهف رو دارم . اینجا زیادی متحولش شده
چشم حتما میرم ببینم امیر چی نوشته

میسی از مطلبت میسی
من عاشق شب , دریا , ستاره و … هستم
میسی که منو خوندی امیر

سلام که.
خوبی که.
میگم نمیایی نمیایی وقتی هم میایی کولاک میکنی که.
خیلی خوب بود که.
ولی عجب دنیایی شده ها دقت کردی؟ هممون داریم از درد دلهای هم لذت میبریم. دیگه کسی دلنوشته ی شاد نمینویسه. اگر بنویسه بهش میخندن. میگن الکی خوشه.
خیلی خوب بود ممنون.
در ضمن ما آبدارچیتونیم. سرور کیه؟

سلام شهروز
دقیقا یه وقتایی فقط لذت ببریم خیلی بهتره تا دلداری بدیم . هح از غرغر های من لذت ببرین که من کلی کیفور میرم که
شکلک شما همچنان سر ور میمانی . چکو چونه هم نزن دهه . بقالی نیست که

خیلی دلم میخواست بنویسم بنویسم که چی دلم میخواد بنویسم که چرا نشد برسم به همه ی آنچه که میخواستم پس همچون همیشه میزنم به کوچه های خاکی به همین اطراف به آنجا که خودم نیستم نه اینکه نیستم هستم اما نه آنطوری که باید باشم بلکه آنطوری که شدم
این کسی که امروز در اینجاست من نیستم بَل دیگریست که در جسمم زاده شده من خودم خودم را به خاک سپرده ام من مزار خویش را به دست خویش کنده ام
و من خود خویشتنم را در گور سردی که کنده بودم خوابانیده ام و این من دیگریست باقی را نمینویسم که ننوشته باشم به تو دوست عزیز سکوت را به ارمغان آورده ام پس با آن به بودنت ادامه بده هر وقت که نخواستی دیگری باشی و فقط خودت باشی به سکوت پناه ببر نه به دیگری نوشته ات زیبا بود گفتی که ترا نه ترجمه کنم نه بنویسم نه تعبیرت کنم پس من هم چون در همین نزدیکیها بودم کمی برایت از آنچه که بودم و هستم نوشتم نه بیشتر

سلام
میسی داوود جان
یکمی ازت ترسیدم . الان روحی یعنی آیا

حالا از شوخی که بگذریم خوب مینویسی که بنویس
زمانی که هیچ کسی حوصله ی خواندنت را ندارد بنویس . خودت را خودت بارها بخوان . آنوقت می توانی خودت را از نو بسازی . به کسی اجازه نده ویرایشت کند . خودت را به دست خودت بسپار . خودت را خودت ویرایش کن

سلام یلدا خیلی خوشحال شدم که بعد از مدتها نوشته ای ازت خوندم امیدوارم باز هم برامون بنویسی خیلی زیبا بود خیلی
کاش من هم میتونستم مثل تو بنویسم اونوقت شاید شاید ……
بگذریم فقط خواستم بگم که مرسی.

سلام بر اصغر آقای عزیز
میسی از حضور سبزت
نوشتن برا دیگران سخته . اما خودت رو می تونی آسون آسون مکتوب کنی . قلم که نه اما می تونی کیبرد به دست بگیریو خودتو کاوش کنی
یه وقتی حوصله داشتی بزار ما هم بخونیمت . بنویس

سلام همیشه پستهات را و کلا همه پستها را از روی علاقه میخوندم اما این بار برای فرار خوندم برای فرار از مصیبتی که بهم وارد اومده خدایا از دیشب تا حالا یک چشمم اشک و اون یکی خون خدا دارم خفه میشم آرزو میکنم هیچ وقت هیچ کس به نقطه ای که من رسیدم نرسه نقطه ای که کاری از دستت برنمیاد

سلام.
می دونی چیه یلدا؟ من این پستت رو از اون های دیگه خیلی بیشتر دوست دارم. چون توی این یکی بیشتر از قبلی ها خودتی. مثل توی وبلاگت. خیلی وقته نرفتم باید بهش سر بزنم. کاش از حالا اینجا بیشتر خودت باشی مثل این دفعه.
ایام به کام.

سلام پریسا جان
میسی که اومدی
آدم ها کلا گاهی شادن گاهی غمگین گاهی ببخشید ها شرمنده از همه و مخصوصا از محمد رضا که شاید کتکم بزنه که اینو بگم یه وقتایی هم مثل بز بی احساس
خب وقتی غمگینم امروزم
وقتی شادم پست های قبلی ام
وقتی میرم غیب میشم بدون بیشک خاله بزی شدم
من بیشتر دوست دارم اینجوری بنویسم . اما می دونی اینجا نمیشه . آخه بچه ها شاد بیشتر می پسندن . بعدم که پریسا جون اینجا پر رفتو آمده . دفتر خاطرات من نیست که . تو وبلاگم که متروکه می نویسم . دست کمش کسی اونجا نمیاد که غمگین بشه و …

اما اگه بچه ها به اتفاق موافق باشن من مم بعد اینجور پست بزارم . اگرم نه که من مخلصم به چه شدتی

کامنت ها رو الان تازه خوندم. بعد از نوشتن مال خودم.
چی شده آرتیمان؟ می تونی واسه ما بگی یا نه؟ اگر می تونی بگو می خوام بدونم و احتمالا باقی هم محلی ها هم می خوان بدونن. بگو. آخه درد اگر گفته بشه تقسیم میشه. بار شونه هات رو تقسیم کن. همه با هم می بریم. راحت تر می رسیم.

سلام همین قدر که همدردی میکنید کمی از دردم کم میشه راستش بر اثر یک اتفاق مسخره ۴تا از دندونای خانمم شکست دماغشم شکسته فقط خدا رحم کرد که به چشماش آسیب نرسید شدت اندوه من از جایی بیشتر میشه که بی احتیاطی از من بود و من خودم را مقصر میدونم اگر کمی احتیاط کرده بودم چنین اتفاقی نمی افتاد حالا این وسط ما معلما بیمه درست و حسابی هم نداریم حالا این فدای سرش با وام درست میشه ولی تو را خدا دعا کنید به خیر بگذره دیشب تا حالا خونم شده قبرستون

الهی
طفلکی
چه بد آسیب دیده . خدارو هزار بار شکر که اتفاق جبران ناپذیری رخ نداد

دلداری نمی دم . اما منطقی باش . اون الان به افسوست نیاز نداره . به توجه و محبتت نیاز داره . این مشکلات ممکنه برا هر کسی رخ بده . چند سال قبل هم قوزک آرنج مرد مریخی رفت تو چشمم . کلا تا دو ماه داغون بود . با همون وضعیت هم می رفتم مدرسه . پیش میاد خب . اما آقا معلم یکمی بیشتر مواظب باش . نی نی که الان خوبه ؟ . حواست بهش باشه مامانش حالش خوب نیست . زبونم لال مساله ای پیش نیاد

عجب!
خدا نکنه! اسم قبرستون روی خونهت نذار دوست من هرچند هم که فضاش دردناک باشه. به نظرم الان جای هیچ حرفی نیست که برای دلداری بخوام بزنم جز این که حوادث میان و میرن. با نگرانی چیزی درست نمیشه. حتی این که چه کسی یا چه چیزی در این پیش آمد دخیل و مقصر بوده الان مهم نیست. یعنی هست ولی بعد از فرو نشستن این موج. الان فقط گذر مهمه. باید فقط به چگونگی گذر از این اتفاق فکر کنید تا هرچه بهتر و سریع تر پشت سر بذاریدش. به این که شما مقصر بودید یا نه الان اصلا فکر نکنید. شما الان توان روحت رو لازم داری. باید روی دفع هرچه بهتر اثرات این اتفاق تمرکز کنید و بس. درضمن، همسر شما الان به توانایی و پشتیبانی روحی و عاطفی شما به شدت احتیاج داره. نیاز تکیه به۱شونه قوی در زمانی که گرفتار۱اتفاق بزرگ و ترسناک میشیم. برای همسر شما شونه های مردانه۱مرد. شونه های محکم همسرش. دست های توانای شما.
آرامشتون رو از دست ندید. اطمینان داشته باشید اینطوری راحت تر، سریع تر و بهتر سپری میشه و نتیجه هم بهتر خواهد بود.
امیدوارم به همین زودی بیایید و بگید اوضاع در حال بهتر شدن و توفان این حادثه تلخ در حال فرو نشستن و خونه شما در حال بازگشت به آرامش و امنیت و گرمای قبلیشه.
ایام به کام.

ببخشید من هی میام.
در مورد بیمه معلم ها این بیمه طلایی۱مدت عینک و خدمات دندون پزشکی رو حذف کرده بود ولی اینطور که من شنیدم دوباره همه چیز درست شده و عینک و دندون رو هم لحاظ کردن. هرچند قیمتش بالا رفته و هر ماه اگر اشتباه نکنم۲۶یا۲۷هزار تومن از حقوق دارندگان کارت کم میشه ولی اگر شنیده های من درست باشن در مواقعی مثل این شاید بشه روی این بیمه حساب کرد.
خدا کنه اطلاعاتم درست باشه و به کار دوستمون آرتیمان عزیز بیاد و از اون بالا تر خدا کنه از این به بعد از این چیز ها برای هیچ کدوم از اهل این محله پیش نیاد.
پاینده باشید.

سلام یلدا خانم این اولین نوشته ای هست که من از شما خوندم و واقعا لذت بردم احساساتتون رو خیلی زیبا بیان کردید
به نویسندگیتون ادامه بدید همه ی ماها یه وقتهایی نا امید میشیم و بین بودن و نبودن سرگردون میمونیم به امید اون روزی که زندگی همه ی ماها تغییر کنه و ما شاد باشیم
البته گمان نمیکنم اون روز فرا برسه هاهاها موفق باشید خدا نگهدارتون.

درود! جالب و زیبا مینویسی، خوب حالا هم بنده از فرصت استفاده میکنم و برنامه ی ۴شنبه تاحالا را بیان میکنم! طبق هماهنگی قبلی بنا با کارگر صبح به روستا رفتند تا برایم کار کنند، تا ظهر با مبایل خریدها را انجام دادم و با یک راننده ی نیسان هماهنگی کردم، ساعت ۴ عصر وسایل بارگیری شد و به سمت روستا حرکت کردیم،… ۵شنبه برای بنا و کارگر آبگوشت با ماهیچه ی گوسفند و نخود و لوبیا و سیبزمینی برای ناهار پختم، ساعت ۵ بنا با کارگر به شهر رفتند، سپس من با پدر سوار موتور به مزرعه ی عشق آباد رفتیم و باتور سیمی مشغول حسار دور مزرعه شدم، اکنون هم مشغول حسار کشی هستم، آخ سر انگشتانم داره به سر سیمها آسیب میبینه، خسته بودم نشستم هندونه بخورم دیدم آنتن مبایل کامله، پست و کامنتهاشو خوندم و مشغول نوشتن شدم چون ممکن بود دیگه چنین آنتن و فرصتی به دست نیاید، پدر مشغول آبیاری است خوب من حسار کشی با تورهای سیمی را ادامه میدهم پس تا فرصتی دیگر تا به محله بیام بااااااابإأاایییییی راستی ملخ ها به روستای ما حمله کردند و اکنون از سر و کولم بالا میروند، جای همتون خالی هاهاهاهاهاهاها

عجیب و غم انگیزه که زندگی امروزه بین انسان ها گم شده.
همه ی ما دچار دور افتادن از زندگی شدیم.
حالا بعضی ها ظریف تر هستند و این دوری رو میفهمند و بقیه خیر.
و بقیه همینطور میخزند و هیچ دلیلی برای این خزیدن ندارند جز اینکه واقعیت همینه و زندگی سخت شده.
سپاس بخاطر این نوشته

آخی الهی زهره جون زود این روزهای قدری درد ناک بگذره و خوب شی همچنین واسه همه درد مندها الهی که مشکل خانم آقا معلم هم زود حل شه خدا نکنه این طوری که گفتن با این وصف حال واسه کسی پیش بیاد انشا الله خونه تون به زودی زود آباد میشه و گرم و زود خوب شن منم خیلی نگران شدم ولی به امید خدا تموم میشه میگذره خدا کمکش کنه

این مثنوی حاصل پریشانی من است.
بشنو که سوگنامه ویرانی من است.
امشب نه این که شام غریبان گرفته ام.پ
بلکه به یومن آمدنت جان گرفته ام.
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم.
با رفتنت به خاک سیه مینشانیم.
گفتی زمین مجال رسیدن نمیدهد.
بر چشم باد فرصت دیدن نمیدهد.
تیره گی هایم را دوست دارم.
ستایش میکنم.
میفهمم.
من روشنم اما روشن ترین تیره گی ها در من است.
در منی که نمیدانم منم یا نیستم.
منی که نمیدانم فهمیدن را چرا فهم رشد میکند.
من نادانم و ای کاش که بودم.
کاش خود را نمیفهمیدم.

برای آرتیمان عزیزم دعا میکنم! من ازدواج نکردم ولی همیشه دقیقا از این موضوع میترسم. امیدوارم هر چه زودتر این مشکلشون حل بشه. دعا میکنم. یلدا من بازم خوندمش مشکل ادیت از لحاز نگارشی داره یا این که بعضی کلمات رو نیاوردی؟ اگه فقط مشکل نگارشی باشه مهم نیست ولی اگه قراره بعضی کلمات بهش اضافه بشه منتظر می مانم.

خب یه سری کلمات باید اضافه می شد . نمی دونم چرا اینجور شد این نوشته قبل از ویرایشه . من اما نوشته مرتب شدمو برا مجتبی فرستادم . البته الان شک کردم
نمی دونم
ویرایش شدشو میزارم تو بلاگم

بح بح جیگیلی جونم
بح بح بوبولی خودم
آفرین نانازم قشنگ نوشتی واقعا به یک چنین نوشته ای الآن نیاز داشتم که بخونم آخه خیلی این روزا زندگی داره برام بد بیاری میاره
نمیدونم باید چکار کنم
خیلی غمگینم واقعا . . . . هیچی بابا ولش باید بسازیم با زندگی
واااااییییی گیگیلی من راستی سلاااآااام
بعدشم که بای باییییییییٱییییییی من رفتم

سلااااااااااااااااااااام تاب تابکی
چطوری
خوش اومدی
الهی ایشالا همیشه به شادی بگذره
به قول یکی . زندگی سختیش صد سال اوله . بعدش همه چی اوکی میشه
ملیسای ما قوی تر از این حرف هاست . بی تربیت بشم بگم . ملیسا پوز زندگیو بزن . ببینم چطور میزنی ها . ایول

بح بح پارسال دوست امسال ناپیدا
بح بح جدا چشمک خودمونی
الان دقیقا نظر مثبت به نوشته هام داشتی
الان یعنی ازشون تعریف کردی
خب اگه شما که شمایی میگی خوبه پس که بح کیفور بشم که خوبه

البته چیز تاپی نیست
ما کجا کتاب کجا
فانتزیمه

سلام یلدا. پاسخ کامنتت در برنامه ی ۲۵ زندگی ادامه داره رو گفتم اینجا بدم. دیگه نری کلی دنبالش بگردی.
از سیل و بارون شدید فعلا خبری نیست تو بابل.
بعدشم که به همه چیز اشاره کردی به جز چیزی که من ازت خواسته بودماا.
اون نوشتت بود در خصوص منو بوتو عینک، نکنی یه وقت قضاوت. اون خاطره و تجربه ی تو خوراکه بخش اتاقی در حومه ی خاطرات برنامه ی ما هستش.
اگر خواستی افتخار بدی بگو تا بگم چه کنی

من یه چی بگم منو نمیزنی آیا
میشه اول بگی باید چی کار کنم
بعدشم که
خب من نمی دونم چرا نمی تونم دانلود کنم
از وقتی ویندوز انداختم اینجور شده
نتونستم برنامه ها رو دانلود کنم
نمی دونم این بخش چطوره
اگه حوصلت می کشه یکم یواش توضیح میدی آیا

سلام یلدایی. باشه چَشم. فردا واست کامل توضیح میدم. الان انقدر نوشتم که از خستگی دارم میمیرم. نزدیک بود پای لپتاپم حین نوشتن خوابم ببره.
خیلی دوست دارم بدونم اون یه نفر دیگه ای که الان تو این ساعت شب، تو محله هست کیه. چون افراد آنلاین رو زده ۲
ما که دیگه رفتیم بخوابیم.
شب که چه عرض کنم. صبح بخیر

خب کاش اینجا طوری بود که لیستی از کاربران آنلاین رو می تونستیم داشته باشیم . خیلی باحال بود
حق داری خسته و کلافه از خواب باشی . سیستم , آدمو خسته می کنه . هم ذهنو هم جسمو
لطف می کنی توضیحشو مینویسی
میسی از قبل که
اما امیدوارم اینجور نباشه که بشینم خاطره تعریف کنم . چون اصلا بیان ندارم

سلام یلدا خانمی جون کم پیدا ویندوز فرت شده …..
می‌گم قبلش که ورق بزنم یه لیوان آب دم دست داری خب انگشتم کفیثه دیگه 🙂
بعدشم بگم فقط قشنگ بود که نامردی کردم بخوام حرف هم بزنم از قواعد و اصول ورق زدن خارج می‌شم بازم بعدشم “منم” …. “”

بانوی پرتقالی ی من چطوره یا بهتره آیا
هه سیستمم هنوزم یکمی یواش فرت رفته
هنوز یکمی می لنگه
خب میسی که منو خوندی . میسی که ترجمم نکردی . یه وقتایی فقط دلم یه گوش می خواد
همین
چاکریم که

سلام یلدایییی. دلم برا همه چی و همه کس تنگ شده. حقا که حرف دل منو زدی. این روزا دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم. اصن حوصله خودمم ندارم. با اینکه از دور و برم خبرای خوب بهم میرسه ولی… بخدا خودمم نمیدونم چم شده؟؟؟؟ برام دعا کنید.

سلام یلدایی. خب ببین اگر نمیتونی فایل هارو دانلود کنی شاید به این خاطره که وقتی ویندوز عوض کردی هنوز یه نرم افزار مدیریت دانلود مثل اینترنت دانلود منیجر نصب نکردی. البته اگر هیچ کدوم از این ها هم که نباشه، وقتی رو فایلی که گذاشتم کیلیک کنی open file و یا save file رو واست میاره. رو گزینه save بزن برو اونجایی که دوست داری فایلت ذخیره بشه و رو گزینه save کیلیک کن. اونوقت شروع به دانلود میشه.
البته اگر از نرم افزار مثل همونی که در بالا گفتم برای دانلود استفاده کنی خیلی بهتره.
اما بریم سراغ آیتم اتاقی در حومه ی خاطرات. در این بخش بچه ها میان از خاطرات و تجربه های زندگی خودشون که به نوعی مرتبط با زندگی نابیناییشون هم هستف توضیح میدن. اون خاطره ی تو که با داییت رفته بودی مطب یک دکتر و اتفاقاتی که افتاد رو دوست داریم به صورت خلاصه در برناممون بگی. آخرشم اینجوری نتیجه گیری کنی که مثلا مردم نباید زود قضاوت کنن و از این حرفا.
راستی بیانم خوب نیست و از این حرفا نداریما یلدایی.
مگر این که نخوای افتخار بدی.
خلاصه شمارت رو واسم میل کن تا باهات تماس بگیریم. قبلشم از دو سه روز قبل، باهات هماهنگ میکنیم که کی بهت میزنگیم.
amirsarmadi68@gmail.com

یسی امیر
خب من اصلا از دانلود منجر استفاده نمی کنم
همیشه دستی دانلود می کردم
اما نمی دونم چرا گزینه های دانلود برام ملموس نیست
یه چیزایی نوشته که سر در نمیارم
باید ببینم کارم به کجا میرسه

در مورد خاطره گویی
بابا افتخار کیه . شوهرش دادن رفت من اصلا نمی شناسمش . با هام غریبه . شما سروری این چه حرفیه
من با نوشتن بیشتر ارتباط میگیرم خاطره گوییم داغونه
برنامتون میره هوا ها بگم

سلام یلدایی. خب تونستی دانلود کنی یا نه آیا. ویندوزت برای دانلود درست شد یا نه آیا.
نه بابا چی چی میره هوا. اگر تو در برنامه حضور پیدا کنی با اون خاطره ی آموزندت، آره برنامه از نظر کیفی میره بالا.
خلاصه منتظر فرستادن راه های ارتباطی باهات هستماا. .
amirsarmadi68@gmail.com
یلدا، منتظرما. باشه ها.
بیایی ها
باشه ها

دیدگاهتان را بنویسید