خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آخر خط

چقدر در این روز ها خسته و درمانده ام.

نای نفس کشیدنم نیست.

انگار در هیاهوی همهمه ها گم شده و فراموش شده ام.

چه کسی سراغ مرا میگیرد؟

چه کسی گاهی یادی از من می کند؟

چه کسی مرا می فهمد؟

من در این گوشه ی دنیا چه تنها و غریب افتاده ام!

در سکوتی هولناک فرو رفته ام سکوتی ابدی.

چه کسی سکوت مرا خواهد شکست؟

هیچکس!!!

چه زود از خاطرها رفتم و چه زود فراموش شدم.

یعنی دیگر به هیچ کاری نمی آیم؟!

ببین انسان ها چگونه بی معرفتی و سنگدلی خود را نشان می دهند!

برایشان مهمی تا زمانی که به تو نیاز دارند!

تمام که شد همچون زباله ای به دور پرتابت می کنند.

چنین است که مثل هر روز خسته از این نفس کشیدنم.

هر بار که خودم را مرور می کنم روحم را درمانده تر و جسمم را بی رمقتر از همیشه می یابم.

تا آخر جاده چقدر مانده؟ نمی دانم!

ولی من با پای پیاده به پایان جاده نمیرسم.

خستگی و تنهایی امانم را خواهد برید.

قلبم یارای تپیدن ندارد.

زخم هایش کاری تر از اینهاست که دوام بیاورد.

سینه ام تنگتر از همیشه است گویا راه نفسش را بسته اند.

کور سوی امید هم افسانه است.

چه کنم که جز خدا کسی برایم نمانده اما انگار او هم مرا نمی خواهد.

کاش زودتر صدایم کند.

گلویم را بغضی سنگین میفشارد, اما چشم هایم اشکی ندارند.

همچون چشمه ای که سالها پیش خشکسالی آبش را خشکانده.

و تو چه آسان گذشتی از من!

چه ساده مرا در کوچه پس کوچه های افکارت گم کردی و به فراموشی سپردی!

گمان کردی که بی تو لبریز شادیم!

گمان کردی که سر تا پایم زندگیست!

در افکارت چه خود خواهانه و ظالمانه مرا ساختی و پرداختی!

آنگونه که خود بودی فرضم نمودی!

تو چه ساده گذشتی از همه چیز!

و من چقدر بد همه چیز را باختم!

اما نه آن طور که تو فرضم کردی نبودم.

هر چند کاش من هم مثل تو میتوانستم باشم.

آسمان عمرم تیره و تار است دریغ از تک ستاره ای.

نمی دانم چرا شبم سحر نمی شود.

هر چه بیشتر پیش میروم بیشتر در می مانم اما دریغ از طلوع.

انگار دارم به آخر خط میرسم و تو چه ساده راحت را از من جدا کردی و تنها راهیم نمودی!

رسم عاشقی این بود؟

رسم دلدادگی این بود؟

نه نبود می دانی؟ یقینا نبود.

بشکند چرخ گردون که هیچ وقت بر وفق مراد من نچرخید.

چه ستمگرانه همه چیزم را گرفت و به خاک سیاهم نشانید.

اما تیک تاک لحظه هامی گوید نگران نباش هر چه هست دارد میگذرد.

چیزی به آخر خط نمانده!!

آخر خط پایان همه چیز است.

پایان من.

۱۰ دیدگاه دربارهٔ «آخر خط»

سلام.
من زنده بودم اما، انگار مرده بودم.
از بس که روز ها را، تا شب شمرده بودم.
یک عمر دور و تنها، تنها به جرم اینکه،
او سرسپرده می خواست، من دلسپرده بودم.

نه بابا از خودم نیست. شعرش نمی دونم از کیه و آقای هومن بختیاری اجراش کردن و از این بیشتره ولی باقیش رو بیخیال.
این ها، این حال و هوا، این درد تازه، همهشون می گذره دوست عزیز. این ها همه تبدیل میشه به عبرت. زمان زخم های تازه رو کهنه می کنه. روی ویرانی ها رو می پوشونه. تیزی لبه های شکستگی ها رو کند می کنه. تحمل کن. شاید هرگز فراموش نشه که نمیشه. ولی کهنه تر میشه. بهت اطمینان میدم که این روز ها میرن. دیگه شاید هیچ وقت مثل اولت نشی ولی بهتر حتما میشی. این خاصیت زندگیه. سفت بمون و از این روز ها رد شو. شاید بعد از این برای مدت های طولانی روز ها تاریک باشن ولی این توفان می گذره و روز های آینده اگر سفید نباشن، توفانی هم نیستن.

و البته تمام این ها مشروط بر اینه که این فقط۱متن نبوده و واقعا حال دل شما بوده باشه که از ته ته ته دلم امیدوارم اینطور نباشه.
ایام به کام.

سلام
خب چی بگم والا ……
هر آخر خطی اول یه خط دیگست …. این رو باور دارم …. از قسمت تیک تاک ساعت …. از اونجاش رو کاش یه مدل دیگه می‌نوشتید …. کاش یه روزنه …. یه کم امید …. هم برا خودتون باقی می‌ذاشتید …. اما درسته تیک تیک تیک تیک تیک ….. می گذره …. اما تا وقتی تیک تیک تیک تیک تیک رو می‌شنوید می‌تونید تغییر مصیر بدید … به سختی …. اما می‌شه و می‌تونید ….

سلام میشه منم چندتا بگم
خطاب به …
دوستش داشتم زیاد , … کمش کرد … کمترش کرد , بی تفاوت شدم.. لااقل کاش دیگر مرد باشد مرا به نفرت نرساند .
خوب بلد بود ادای عاشقها را دربیاورد و با حرفای شیرینش من و این دل احمق را رام خودش کند همه چیز را خوب بلد بود عاشقم بود و مرا برای خودش می خواست درست برعکس من که او را فقط و فقط برای خودش می خواستم روزی زد به سرم که امتحانشکنم و ببینم اگر پای انتخاب برسد چه می کند که در کمال ناباوری او همه چیز را به من ترجیح داد و من هنوز در سوگ روزهایی نشسته ام که ارزان فروختم روزهایی که از دست دادن آبرو کمترین قیمت بود که به پای ادعای عاشقی اش ریخته بودم . بدترین چیز ای که همه حتی بدتر از همه خود او فکر می کنند من زنده ام و هنوز پایان خط من نرسیده بی انکه بدانند ..تحقیرش کافی نبود که تفریقم کرد از تمام زندگی

سلام متنتون رو زیبا نوشتید ولی بسیار غمناک
خوب به این باور داشته باشید که فقط خودتون نیستید که با این گونه مشکلات دست و پنجه نرم میکنید
این روزا خیلیها با تنهایی و یا شکست عشقی رو به رو هستند
امیدوارم به مرور زمان به این وضعیت عادت کنید و این قدر مغموم نباشید

سلام دوست من اگر نمی رنجی بیا با همنوعان مهربانی کن و مهربانی ببین گذشته ها گذشته برای خودت و خاطر خودت هم که شده بیا با جمع باش و تنهایی را خط بکش که هر چه بلا خیزد از تنهایی خیزد امروز هم صحبت محبت و مهربانی های شما تو جمع دوستان و خاطرات گذشته شاد که با هم داشتیم بود تو سالن گلبال اگر خواستی و بودی باش که خوشحال میشیم همه نه تنها من همین تشکر سجاد نبی لو که دوستت داره

سلام. بابا چه خبره! چرا اینقدر حالت بد شده! خیلی ناراحتت شدم.نمی تونی یه مسافرتی چیزی چور کنی کمی کالت رو به راه بشه؟ من در ختمتتم ها!
شب قدر نزدیکه, التماس دعا!بلکه خود این خدا به داد ما ها برسه و الا که این دنیا ارزشش رو نداره!

دیدگاهتان را بنویسید