خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این نیز بگذرد

سایت پر پرواز سایتی بود که با پیام های خود مدیرش باهاش آشنا شدم و بعد از چندین بار که پیام های مدیر آن را مبنی بر این که به سایت ما هم سری بزنید مطالب باحالی دارد خواندم ترغیب شدم بهش سری بزنم.
هفت هشت باری بیشتر از این سایت بازدید نکردم شاید وقت نمی شد شاید مطالبی که من دوست داشته باشم زیاد اونجا نبود شاید هم دست نوشته های آکنده از احساس خود سارا بشارت بدجور بهمم میریخت.
ولی به هر حال هر وقت که این سایت را باز می کردم چیزی در آن بود که دوست داشتم هزار بار ریفرشش کنم و دوباره اون جمله را در هین باز شدن سایت بشنوم.
این نیز بگذرد
شاید عجیبترین جمله ای که تا کنون توانسته بر من تأثیر بگذارد. یادم هست وقتی مادر بزرگم مرده بود عمه بزرگترم خیلی جیغ و داد می کرد آن قدر که صدایش گرفته بود. دو هفته بعد وقتی دیدم که می خندد ذهن کودکم عجیب تعجب کرد که چرا پس این طوری شده است.شاید انتظار نداشت که این هم بگذرد.
وقتی دوران دبیرستان را می گذراندم و به دلایلی افسردگی بر من چیره شده بود تا آنجا که ترک تحصیل کردم هیچ گاه فکر نمی کردم باز هم بتوانم درس بخوانم. چند روزی پیش وقتی در میان کاغذ پاره های گذشته به برگه اهدافم رسیدم که روی آن نوشته بودم که دوست دارم دوباره درس بخوانم ولی شک ندارم که هیچ گاه نمی توانم چنین کنم متعجب شدم چرا که هیچ گاه فکر نمی کردم آن نیز بگذرد.
همین دیروز که پدر بزرگم که حالا نمی تواند به راحتی هم بنشیند و بلند شود از خاطرات جوانی خود می گفت و می گفت که چگونه از پس چند نفری از اشرار تهران بر آمده است یا از ساخت و سازهایی که کرده یا از سفرهای پر شور و ماجرایش و آخرش گفت که حالا منو نبین که حتی دیگر زورم به یک مورچه هم نمی رسد تعجب کردم چون باور نمی کردم که او هم روزی باور نداشته که این نیز بگذرد.
جنازه زن همسایه را که چند روزی پیش بر سر دستان می بردند یادم افتاد که مادرم بهم می گفت که وقتی تو تازه نابینا شده بودی این بنده خدا چقدر مرا دلداری می داد
عجبا
دیروز او مادر مرا به خاطر فرزندش دلداری می داد و امروز مادر من فرزندان او را به خاطر مادرشان شاید هیچ کس حتی خود زن همسایه هم فکر نمی کرد که روزی این و آن نیز بگذرد.
یا شاید خانمی که آمده بود مشاوره و داشت از ناراحتی می ترکید که چرا بچه من ناخون هایش را می خورد و از دست من کاری بر نمی آید. اعتماد به نفسش کم شده از خیلی چیزها می ترسد و …
بهش گفتم که راهکار در سکوت است. نصیحت نکن. فقط باهاش بازی کن. فقط. و او گفت شوخی می کنید.
دیروز که دوباره دیدمش گفت که دیگر حتی پسرم یکی از ناخون هایش را هم به دهان نمی برد اصلا باور نمی کنم با خودم گفتم
آه
او هم باور نداشت که ناخن جویدن نیز بگذرد.
از کودکیم زیاد خاطره ندارم چون به واسطه عملی که روی مغزم انجام گرفته همه حافظه ام پاک شده از دوران راهنمایی و ابتدایی خاطراتی هست. اون روز ها که اگر مادرم لحظه ای دستم را رها می کرد آن چنان گریه می کردم که آقای خطاط ناظم مدرسه به دادم می رسید و حالا چند روزی پیش که مستقل رفتم تهران و برگشتم کسی از درونم بهم گفت که حتی خانواده ات هم باور نمی کردند که این وابستگی هم بگذرد.
من با برخی شماها درست صحبت نکردم و با برخی درگیر شدم. برخی از شما از من رنجیدید شاید هم قصدی نداشتم ولی توی شوخی و بیمزه بازی کسی احساس بدی بهش دست داد ولی به هر حال با یک بار صحبت خودمانی توی اسکایپ و گفتن همه چیز و این که توی دل من هم مثل شما چیزی نیست همه چیز درست شد خیلی بهتر از گذشته و شاید باید آخر حرفم می گفتم که بابا مگر نمی دانستید این هم بگذرد
امروز هم کمی حالم گرفته است با چنتا از دوستانم خواستیم چیزی را هل و فصل کنیم که نه تنها نشد تازه کلی مشکل هم پیش آمد ولی دارم به خودم می گویم نترس چشمکم. به زودی دوباره شادی ها از سر گرفته می شود این هم به بقیه موارد شبیه است می گذرد
راستی یاد پریسا بخیر. نمی دانم چرا یک باره یادش افتادم. همون دختر شیرازی که قبلا هم برایتان گفتم اولین عشقم. کلی برنامه برای زندگی باهاش داشتم ولی خوب شاید هیچ گاه شرایط مالی مرا یاری نکرد. شاید هم قلب من زود عاشق شد. شاید این بی معرفت نفهمید که باید قبل از عاشقی امور منطقی را با من چک کند. ولی خوب واقعیت ها را باید پذیرفت شاید نابینایی من شاید رشته تحصیلی من که طول می کشد تا به در آمد مناسب بینجامد شاید و شاید و شاید همه این ها حتی حالا که دیگر از پریسا خبری ندارم و صد البته که خودم خواستم که خبری نگیرم تا آرامش بیشتری داشته باشم روزی بگذرد و آن روز خوشحال باشم که این اتفاقات امروز افتاد تا من و پریسایی با هم نباشیم. شاید اون روز بگویم که خدا را شکر باور نداشتم اون نیز بگذرد و شاید امروز هم باور نکنم که این نیز بگذرد تا به آن برسیم و آن روز نیز باور نکنم که آن نیز خواهد گذشت

۳۷ دیدگاه دربارهٔ «این نیز بگذرد»

سلام چشمک وای,وای,وای,این نیز بگذرت اشک,گریه, یعنی اینم میگذره آه, ,آه,,,
این نیز بگذرد

این نیز چرا بگذرد
چرا باید این بگذرد چرا چرا
مگه این دیگه چرا
چرا دیگه این برای چی
آه قلبم
قلبم
چه جمله ای
این نیز هم بگذرد
وای
بسه محمد بسه
نه
یعنی این نیز بگذرد
دیگه بسه تورو خدا
بسه

جناب چشمک! در این پست صراحتی بود که ذهن انسان را به خود معطوف میکرد.
روزی که پدرم به سفر آسمانی رفت، دوستی در تسلای دلم گفت که امیدوارم این رفتنها سبب شوند تا ما بیشتر قدر آنهایی را که در کنارمان هستند بدانیم.
برایتان پیشرفت روز افزون را آرزو میکنم.

سلام آقای چشمک بله زندگی با همه ی خوب و بدش تلخ و شیرینش غم و شادیش میگذره
اگه غم باشه بدون شک بعدش شادی در راهه حرفتون رو در مورد سایت پر پرواز کاملا تإیید میکنم
خیلی سایت خوبی بود حیف بود تعطیل بشه خانم بشارت هم واقعا دست نوشته های زیبایی داشتن
به خاطر این پست هم از شما ممنونم خیلی زیبا نوشته بودید

درود
بله جناب چشمک همه چیز میگذرد اما گذشتن داریم تا گذشتن
بعضی چیزها میگذرند ولی وقتی میگذرند با گذشتنشان خرابیهایی به بار می آورند که تا یاد داری هستند و درست شدنشان مانده به…
مثل زلزله ی بم که گذشت و رفت ولی هنوز که هنوز است آثارش همه جا هست
مثل تانکهای عراقی که آمدند و رفتند ولی چه ها که نکردند و رفتند بعضی چیزها میگذرند ولی مثل خنجری که بر صفحه ی صافی کشیده میشود زخمی عمیق بر دل به جای میگذارد و میگذرد
آری این نیز میگذرد ولی به چه قیمت

زلزله بم هم گذشت و خرابی ها تا حدی ساخته شد
تانکها آمدند و رفتند و حالا هرچند همه اش درست نشده همه داغ ها آرام نگرفته است ولی خیلی کمتر شده است بله حتما هر چیزی که می آید و می رود بدون باز مانده ای نخواهد بود و جایی از خود باقی می گذارد ولی اوجش همان روزهای اول است تا وقتی خودش هست بعد فقط خاطره ای چیزی دردی حرفی

سلام آقای خادمی خیلی خوب نوشتید ملموس و واقعی
بله این نیز بگذرد پس بیایید طوری عمل کنیم که خوب بگذرد آن طوریکه خودمان میخواهیم بگذرد و اگه دست خودمون نبود مثل مرگ بدونیم که بعد از هر غمی شادی هست پس باید بگذرد که اون شادی بیاد
کلا سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر پس بذارید راحت بگذره و بره

سلام. این نیز بگذرد اما ای کاش که برای همه خوب و خوش و راحت بگذرد. اوقاتی هست و درست هم است که می گذرد ولی رد پای آن سالها و شاید تا آخر عمر بر جا می ماند و وقتی نگاهت به آن جای پا ها می افتد چه ها که بر روحت و ذهنت و جسمت نمی گذرد.
دوستت دارم روانشناس جانم.

با سلام. بله درسته این یا اینها نیز بگذرند همانطور که آنها نیز گذشتند.
آفرین بر شما جناب چشمک ولی من آقای محسن نادرلو رو هم تحسین میکنم به نکته ای زریف اشاره کردند همان طور سرکار خانم ترانه که ایشان هم خیلی لطیف بیان نمودند.

اما میدانید خداوند در طراحی جهان خلقت چنان هنری به خرج داده که به نظر میرسد که هرچیز میگذرد اما ما انسانها غافل از این هستیم که شاید در این دنیا بگذرد اما اثر و نتیجه کوچکترین کار ما حتی به اندازه یک چشمک زدن نیز روزی محاسبه میشود و باید در مقابلش پاسخ دهیم خواه باورمان شود خواه نشود به هر حال روزی به عینه خواهیم دید.
دوستان این مطالب رو نوشتم تا شاید خودم به خود بیام و بیشتر در رفتارها و افکار و گفتارم دقت کنم.

التماس دعا.

سلام چشمک این پستت بی نظیره
امروز توی مسیر برگشت از کار دقیقا داشتم به همین فکر میکردم و دقیقا این جلمه این نیز بگذرد توی ذهنم اومد. گاهی واقعا شرایطی برای آدم پیش میاد که بیرون اومدن ازش و گذشتنش به نظر محاله. وقتی توی اوج علاقه به تحصیل بر اثر یه حادثه از دادن امتحانات پایان ترمم موندم و همه درس هامو حذف پزشکی کردم هیچ وقت فکرشم نمیکردم که اون روزای سخت بگذره و تموم بشه روزهایی که فکر میکردم دنیا به آخر رسیده. نمیدونم چرا امروز تمام مراحل سخت زندگیم از جلوی نظرم گذشت و به این فکر کردم که همه چیز گذراست و انگار اگه نخوای اجازه بدی بگذره و تموم بشه جا میمونی از زندگی. زندگی مثل یه رود جریان داره.
وقتی اومدم و این پست رو دیدم کلی تعجب کردم که امروز یکی دیگه هم به چیزی که من فکر کردم فکر کرده. خیلی خوب نوشتی و تاثیر گذار.

منظورم این بود که گاهی ما به بهانه سخت بودن چیزی تلاش نمیکنیم که این کار درستی نیست وظیفه ما همواره این است که تلاش خود را تا حد ممکن انجام دهیم وقتی تلاش کنیم اگر نتیجه هم آن نشود که ما می خواهیم حداقل دلمان خوش است که ما تمام تلاش خود را انجام داده ایم و آن نتیجه را هم قبول می کنیم

وقتی چند سالی پیش جمله ای را با همین معنا شنیدم کلی به هیجان آمدم
کسی که برای حل مشکلاتش می جنگد حتی اگر قادر به حل کردن آن نباشد می داند که تلاشش را کرده بر خلاف آن کسی که هیچ تلاشی نمی کند
کامنت فرشته حسینی را صد بار لایک می کنم

درود! در این محله بعضیا پست میزارن و کامنتهاشو بطور کامل نمیخونن: این نیز بگذرد! در این محله خیلیا از من خوششون نمیاد بلکه خیلی هم از من بدشون میاد: ولی من همینم که هستم: این نیز بگذرد! در این محله خیلیا دوست دارند به اردو بروند و در جمع گوش کنیا باشند: ولی وقتی از شرایط با خبر میشن:از خیر رفتن به اردو میگذرند، چون یا پول ندارند یا حوصله بیرون رفتن از خانه و شهرشون را ندارند، این نیز بگذرد!

دیدگاهتان را بنویسید