خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطره، بخونید و حس و حالتون را بنویسید.

به نام خدا و با سلامی سرشار از عشق.
زیاد معطلتون نمیکنم، امروز میخواستم از خیابون رد بشم. یه بنده خدایی گفت: میخواید از خیابون ردتون کنم، گفتم: اگر مزاحم نیستم، محبت میکنید.
وقتی دستم را گرفت تا از خیابان رد بشیم متوجه شدم که قدش از من بلندتر است.
دستش را بین بازو و بدنم قرار داده بود و دست من هم کمی بالا رفته بود و شروع کردیم به رد شدن از خیابان که احساس کردم، قطرات آبی بر روی دست و پیراهن و قسمتی از سر و صورتم میچکد.
اول فکر کردم که باران می بارد (چون دیشب یک باران مختصری در اصفهان باریده بود)، بعد روی خود را برگرداندم آنطرف تا قطرات باران را بیشتر احساس کنم که دیدم این قطرات فقط از یک طرف می چکد. پرسیدم: داره بارون میاد؟ گفت: نه! ببخشید تعرق بدن من بالاست و این عرقهای من است که می چکد، حالا ما در پیاده روی آنطرف خیابان بودیم، با حالی که وصف ناشدنی است، خودم را کنترل کردم و گفتم: از این که تا اینجا مرا همراهی کردید، یک دنیا ممنون، به ادامه ی مسیر مسلط هستم.
بعد از خداحافظی کارم را به سرعت انجام داده و به خانه برگشتم، و بلا فاصله با فشار زیاد آب شروع به شستن دست و صورت و سرم کردم.
حالا بفرمایید اگر شما جای من بودید، چه حالی می شدید و چه کار می کردید؟
منتظر نظراتتون هستم، بخندید تا دنیا به رویتان بخندد. یا علی.

۴۶ دیدگاه دربارهٔ «خاطره، بخونید و حس و حالتون را بنویسید.»

سلام
اولش که اول شدم
بعد خیلی جالب بود
وای وای
اگر من بودم نمیدونم چه میکردم
باز هم خوب تحمل کردید
شاید اگر من بودم نمیتونستم خودم را کنترل کنم
همون وسط خیابان دستش را ول میکردم و حالم بد میشد
موفق باشید جناب آقای حاتمی.

سلام آقای حاتمی من که وقتی این رو خوندم از تجسمش حالم به هم خورد دیگه چه برسه به این که توی این وضعیت قرار بگیرم
بعضیها هم بلد نیستن چه جور دست ما رو بگیرن من برام پیش اومده طرف وقتی میخواسته کمکم کنه زیر بغلم رو گرفته
انگار فکر میکنن ما فلج هم هستیم علاوه بر نابینایی یا فکر میکنن راه رفتن هم احتیاج به دید داره

سلام آقای خورشیدی، بله، حق با شما است، خیلی ها متاسفانه نابینایی را دلیل بر معلولیت همه جانبه مینگرند و این به خاطر این است که از عقلشان خوب استفاده نمیکنند که بفهمند نابینا فقط چشمش مشکل دارد، از این که نظر دادید ممنونم.

سلام. راستش من فکر میکنم اون بنده خدا فقط قصده کمک داشته و نه چیزی دیگر البته تا اونجایی که تو گفتی ولی باز هم اگر جای تو بودم حتمن کاری انجام میدادم. برای مثال شاید در همان وسط خیابان خودم رو ازش جدا میکردم و یا بد و بیرا بهش میگفتم. در هر حال خوب شد که تو چیزی نگفتی چون فکر میکنم فقط قصده کمک داشته. امیدوارم دیگه از اینجور مساعل برات پیش نیاد.

سلام محمد آقا، بله، اون بیچاره فقط قصد کمک داشت و کمکش را هم تمام و کمال انجام داد یعنی مرا تا مستقر شدن در پیاده رو همراهی کرد. من هم از لطف و نظرتون ممنونم و امیدوارم این اتفاقات برای هیچ کس تکرار نشه. موفق باشید.

سلام.
شما رو درک می کنم. واقعا توی بد وضعی گیر کرده بودید ولی…
معذرت می خوام که این رو میگم ولی وقتی به آخرش رسیدم با عرض معذرت بیشتر از شما دلم واسه اون بنده خدا سوخت. شما با دوش گرفتن تمیز شدید و ماجرا الان براتون جز۱خاطره چندش آور نیست ولی ایشون…
راستش نشد بخندم. متاثر شدم برای صاحب دستی که واسه کمک دراز شد و… نمی دونم چطور احساسم رو توضیح بدم. کاش مشکل ایشون هرچه زود تر حل بشه!
ایام به کام.

سلام پریسا خانم، بله حق با شما است، اون بنده خدا زحمتش را کشید و در نهایت اخلاص به من لطف کرد. واقعا عجب نعمتی است سلامتی، من هم مثل شما دلم برای او سوخت و امیدوارم که زودتر خوب بشه، از این که نظر دادید متشکرم. یا علی.

درود! ههههههه خنداندی ما را،‏ شما خیلی نازک نارنجی و سوسول تشریف دارید،‏ این که چیزی نیست،‏ قبلا که ما در مرکز نابینایان هفتم تیر اصفهان بودیم یکی از مردهای آشپز عصر که مشغول پختن شام بود با دستماله که کنارهای دیگ را پاک میکرد که غذا نسوزه با همان دستمال هم عرق پیشانیش را هم پاک میکرد،‏ هاهاها!هاها
********
ادامه ی این دیدگاه به خاطر محتوای آن حذف شده است.

درود! رفته بودم خونه دوستم،تابستان بود فرزندان دوستم پسر بودند،‏ کاملا لخت در حیاط بازی و شنا میکردند،‏ کنار حوض نشستم و کودک کوچولو را بازی دادم ،‏ ناگهان صورتم با شاش کوچولو گرم و خیس شد،‏ هاهاهاهاهاهاهاها من که با این چیزها حالم بد نمیشه و حساس هم نیستم!‏

سلام من اولا به صبر و شکیباییتون در مقابل چنین مشکلاتی تبریک میگم شما مطمئنا بهترین کار رو کردید من هم با اینکه خانم هستم و شاید یکمی از شما آقایون حساستر اگر با چنین مشکلی برخورد کنم حتما همین رویه ای که جناب آلی درپیش گرفتید رو انجام میدم چون به نظرم تو اون شرایط این بهترین کاریه که میشه انجام داد

سلام خاطره ی جالبی بود من هم اگر جای شما بودم این کارو میکردم و حتی تا آخر راهو باهاش میرفتم اصلاً هم وانمود نمیکردم که بدم اومده با اینکه خب چندش آور بوده و من هم خیلی حساسم ولی حساسیتمو بهش نشون نمیدادم چون اونم تقصیری نداره خدا شفاش بده خیلی سخته

سلام، از لطف شما ممنونم، آخه اولا من واقعا به ادامه ی مسیر مسلط بودم و ثانیا راه زیادی تا مقصدم نبود، ۵۰ متر آنطرفتر یک ابزار فروشی بود که من همانجا کار داشتم و بعد هم همان طرف برای برگشت سوار ماشین شدم. از اظهار نظرتون ممنونم. موفق باشید.

سلام بر استاد حاتمی عزیز.
از این که اون شخص قصد کمک داشته که شکی وجود نداره.
اما این شخص کمک دهنده است که باید طبق خصوصیات فردی خود عمل کنه.
کسی که این مشکل رو داره نباید با این کمک آزار دیگری به طرف مقابل برسونه.
مانند کسانی که دهنشون بشدت بو میده یا بدنشون.
واقعا درک میکنم بعد از خداحافظی چه حالی داشتید، خدا نسیب گرگ بیابون هم نکنه.

سلام آقای چشمه ی بزرگوار، بنده نه تنها استاد نیستم، بلکه شاگردی هم محلیهای باحالی چون شما را افتخار میدونم. بله واقعا حق با شما است، کسی که مشکلی این چنین داره تا حد ممکن باید از تماس نزدیک با اطرافیان خودداری کند، ممنون از حضور و نظرتون.

سلام. من از اینکه هم در زمینه کامپیوتر و برنامه نویسی و قرآن موفق هستین خوشحالم. خدا رو شکر که به شما این توفیقات را داد و تونستین با تلاش به این موفقیتها برسین. من هم سؤالاتی دارم. میتونم با اسکایپ با شما در تماس باشم؟ آدرستونو بفرمایین. اسکایپ من zahra.ayat4 با تشکر.

سلام، از این که نسبت به بنده لطف دارید ممنونم. خانم آیت متاسفانه وقت بنده بسیار محدود است، اگر ایمیل بفرستید حتما جواب خواهم داد، من حدود ۱۰ سال است که در اسکایپ عضو هستم، ولی به علت ذیق وقت بیش از دو بار ازش استفاده نکرده ام، اگر امری بود در خدمتم.
a_a_hatami@yahoo.com

هاهاهاهاهاهاهاهاهاهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیههوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهخاخاخاخاخاخاخاخاخیخیخیخیخیخیخیخیخخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخو
امیدوارم این صحنه برا اونایی که حالشون بد میشه بازم ریپیت شه

هاهاهاهاهاهاهاهاهاهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیهیههوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهخاخاخاخاخاخاخاخاخیخیخیخیخیخیخیخیخخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخوخو
کپی هم عالمی داره…..

درود
بسیار مناسب و خوب عمل نمودید ،راستش وقتی من هم با یک شخص اینچنینی برخورد می کنم ، یک حالت بدی به من دست می دهد !و در اولین فرصت دست هایم را با آب می شویم !لیکن همه ما وقتی چنین احساساتی داریم ، چرا ؟ چرا ؟ وقتی که دیگران که بینا هستند و به ما کمک می کنند را سرزنش می کنیم ! همانطور که بینا ها با دیدن ما حس کمکشان برجسته می شود و تمام تلاششان را می نمایند تا به کمک ما بشتابند .آن شخص هم اینچنین کرده است .مگر ما نابینایان مددی بخواهیم و بتوانیم به کسی برسانیم نابینائی ما بر آن اشکال وارد می کند .اون شخص هم تعریق بدنش همانند نابینائی ما شده است ! او با این معضل کنار آمده و یک امر معمول و امر زندگی روزانه اش شده و این ما هستیم که با پدیده ای جدید مواجه می شویم .درک و تعامل دو طرفه است دوستان من .تا هنگامی که نتوانیم طرف مقابلمان را درک کنیم هرگز و هرگز ما را با وضعیت موجود درک نخواهند کرد .ببخشید که اینچنین نوشتم و من هم احساس خودم را نوشتم و اینکه دوست عزیزمان کار درستی را انجام دادند و همه آدمیان دارای احساسات یکسان هستند و من مطمئن هستم که اگر بینا می شدیم همانند سایر افراد جامعه در مقابل نابینایان برخورد می کردیم .واقعا مسئله عجیب و غریب و خنده دار است .خنده دار بخاطر اینکه اگر نخندیم باید گریه کنیم .!

سلام بنظر من نفس نیتش که مشخصه خوبه ولی آدما می دونن چه عیب و نقصی دارن وقتی کسی مشکلشو می دونه باید به تناسب عمل کنه حالا اگه کس دیگری نبود باز کارش توجیه پذیر بود چه میشه کرد که کلا متاسفانه ما ایرونیا علیرغم شعارامون تو محیطای اجتماعی بسیار ضعیف عمل می کنیم نیته خوبه ها ولی راهو اشتباه میریم

قنبر جان، سلام، از حضور و اظهار نظر شما بسیار ممنونم، آنچه شما فرمودید، یک واقعیت اجتماعی است که متاسفانه از آن گریزی نیست، اما نابینایی ما در کمک به افراد دیگر با این مساله که در تماس مستقیم بدنی هر فرد بینا و نابینایی را آزار می دهد، تفاوت دارد. باز هم ممنون.

سلام.
به نظر من شما بهترین کار رو انجام دادید.
ولی به هر حال قصد اون آدم کمک بوده.
ولی باید به نوعی دیگه این کار رو میکرد. مثلً خودش دستتون رو میگرفت وا از خیابون رد میشدید.
یعنی دیگه لازم نبود به هم خیلی نزدیک بشید.
ممنون.

درود
ممنون که پاسخ مرا دادید .بله امر اجتماعی که گریزی از آن نیست .اما همه احساس دارند ، و با تربیت خاصی نیز بزرگ شده اند ! آیا واقعا یک نابینا به دلیل ندیدنش نمی تواند به دیگران کمک کند ! و نباید به دیگران کمک کند ! خیر بیشتر ما به دلیل همین تفکرات اجتماع دچار نگرانی ها شده ایم و همین مسئله باعث شده تا به جای حضور مستمر در اجتماع از آن بریده و به دنبال هیچ امری را نگیریم .گفتم با زهم می گویم این مسئله برای او یک امر عادی است ، عادی تر از اینکه شما فکر کنید .دقیقا اگر این افراد بسان پست عمو چشمه رفتار کنند دیگران با آنها به خاطر اینکه با آنان تماس نداشته و دست نداده ناراحت می شوند ..اگر اجتماع این تفکرات را نمی داشت قطعا وضعیت ما بهتر بود و اینچنین ملامت گر عمل خیر این عزیز نمی شدیم .بله او نیز می توانست همانند بسیار دیگر از این مردم عادی عبور می کرد .بدون اینکه صدائی از او می شنیدید و یا اینکه وجودش را احساس می کردید .ما به دلیل وجود دامنه محدود برای مدد رسانی و عدم وجود فرهنگ لازم در برخورد با ما باید قدر این عم ل را بدانیم .امور اجتماعی هرگز متفاوت نیستند و همه مردم را شامل می شوند .قطعا ادامه این نوشته چیزی را تغییر نخواهد داد و شما فردی منضبط و قانون مدار هستید و در این مدت که شما را می شناسم همه نوشته های شما منطقی و قابل احترام بوده و این نکته شما هم اینچنین است و هیچ بحث در آن نیست .

قنبر جان، هدف بنده از گذاشتن این پست تحلیل اجتماعی چنین اتفاقاتی بود که شما و دوستان زحمت کشیدید و از زوایای مختلف به آن پرداخته شد. هرچند که یک خاطره ی تمام شده بود ولی تبادل نظر با دوستانی چون شما و دیگر عزیزان را برای خود غنیمت می دانم. باز هم از مشارکت و اظهار نظرتون ممنونم.

سلام آقای حاتمی عزیز،
من متأسفانه نرسیدم کامنتدونی رو بخونم و نمیدونم که نظر بقیه دوستان چیه اما حس و حال خودمو و در واقع نظرمو میگم،
ببینید به نظر من چندتا اتفاق میتونست بیفته، اول اینکه اون شخص به شما کمک نمیکرد که در اون صورت شما چون نمیدونستید که کسی میخواسته به شما کمک کنه و نکرده هیچ اتفاقی برای شما نمی افتاد و به یه طریقی هم از خیابان رد میشدید اما آن شخص ناراحت میشد که چرا میتونسته به شما کمک کنه و نکرده، دوم اینکه اون شخص هنگام کمک کردن به شما یه فاصله ای رو رعایت میکرد که در آن صورت هم اون ناراحت نمیشد اما چون شما نمیدونستید که مشکل اون شخص چیه که از شما فاصله گرفته شاید همینجا یه پست میزدید و مینوشتید مثلاً، وقتی یه بینا میخواست به من کمک کنه چرا از من فاصله گرفت و از این حرفا،
سوم اینکه شما وقتی متوجه میشدید که چه آبی داره رو سر و صورتتون میریزه دستشو رها میکردید و شاید یه پرخاش هم بهش میکردید و میرفتید، و چهارم هم همین کاری که شما انجام دادید،
حالا به نظر من بدترین شکلش مورد سوم بود که شما خوشبختانه انجام ندادید، و بهترین شکلش هم مورد چهارم که شما انجام دادید، امیدوارم که تونسته باشم نظرمو خوب برسونم، موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید