خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
نظر شما در مورد دخالت خانواده ها در زندگی مشترک افراد نابینا

سلام به دوستان عزیز حدود 3 ماه قبل بحثی در محله مطرح شد در مورد ازدواج درون گروهی بهتر هست یا ازدواج با افراد بینا که دوستان عزیز نظرات خودشون را مطرح کردند و هرکس موافق و مخالف با ازدواج درون گروهی بودند و دلایل خودشون را ارائه دادند.
وفارغ از این مسئله آن چه که بعضی از ازدواج ها را تلخ میکنه دخالت خانواده ها در زندگی افراد نابینا با یکدیگر و یا زندگی فرد نابینا با بینا هست شاید با خودتون بگید این مشکلات ممکنه در سطح جامعه برای افراد عادی هم وجود داشته باشه ولی من از لحاظ نابینا بودن مون نگاه میکنم بعضا دیده شد که خانواده ها علیرغم رضایت قبلی به ازدواج نابینا با بینا بعد از ازدواج پشیمون شده یا مسایلی را مطرح کرده که زندگی شیرین افراد را از هم پاشوندند و همچنین در ازدواج دو نابینا بعضی از خانواده ها با این استدلال که هر 2 نفر نابینا هستند ممکنه بعضی کارها را نتوانند انجام بدن و یا با مطرح کردن بعضی از مسایل بدون در نظر گرفتن تواناییهای افراد نابینا دخالتهای زیادی انجام داده و زندگی را برای زوجین نابینا با مشکلات فراوانی مواجه ساختن و در موارد متعددی به جدایی ختم شد.
با این مقدمه از شما دوستان عزیز این سوالات را مطرح میکنم که 1 تاثیر خانواده ها بر زندگی افراد نابینا با یک دیگر یا زندگی فرد نابینا با بینا چقدر هست
2 چه راه حلهایی را میتونیم در پیش بگیریم تا به دور از هرگونه بیاحترامی و جنجالهای احتمالی از دخالت و تاثیر گذاری خانواده ها در زندگی افراد نابینا جلوگیری کنیم؟
خواهشا ضمن احترام به نظرات دیگران از حواشی دوری کرده و به یه نتیجه ای برسیم که به همه ما کمک کنه چه به کسانی که ازدواج کردند و ممکن هست با این مشکل مواجه باشن چه کسانی که قرار هست در آینده ازدواج کنن و شاید با این مشکل رو به رو بشن. با آرزوی بهترینها برای شما شاد باشید

۳۳ دیدگاه دربارهٔ «نظر شما در مورد دخالت خانواده ها در زندگی مشترک افراد نابینا»

سلام
در مورد سؤال اول باید بگم که خانواده یکی از حامیان مهم نابینا توی ازدواجش هست. مسلما میتونن مفیید باشن. فقط این حمایت نباید بیشتر از حد نیاز باشه. نابینا به کمک و همدلی خانواده خیلی نیاز داره. همینطور هم برعکس اگه این کمک و همدلی بیش از حد انتظار فرد باشه دیگه اسمش همدلی و کمک نیست. یه جور دخالته. دخالتم که کم کم رابطه رو سرد و دور میکنه. حتی میتونه یک زندگی رو از پایه خراب کنه.
اما سؤال دوم تون:به نظر من اول از همه خود نابیناها باید توانایی خودشونو اون قدر ببرند بالا که کمک گرفتن از خانواده رو به حد اقل برسونن. همچنین هر مشکلی که توی زندگی نابینا به وجود آمد نباید به خانواده ی طرفین برسه. باید خودشون حل کنند. اگر خانواده کلا با ازدواج فرد مشکل دارند و مخالفت شون شدیده اصلا نباید اون فرد کاری کنه که اینقدر مخالف داره. خخخ. ببخشید من عجله عجله اینا رو نوشتم. تمرکز نداشتم. راستی برای چندمین بار اول شدم. البته اگه تا حالا کسی نظر نداده باشه. بینهایت به توان بینهایت ممنون.

سلام آقای فرجی
من نظرات زهرا جونو لایک میکنم به جز قسمت آخرش که نباید دیگه اقدامی کرد ولی به نظر من فرد با ثابت کردن خودش و اصرار روی حرف خودش میتونه موفق باشه ببینید خونواده ها اون دخالتو میکنن ولی اگه از طرفین اهمیتی نبینن دیگه ادامه نمیدن اول همه چیز سخته یه کم که جلو رفتی راه برات هموار و هموارتر میشه
به نظر من خانواده ها رو هم میشه آگاه کرد شاید با کمک رسانهها شاید با مشاوره شاید هم با صحبت اینا نسبی و متفاوت هستن و در هر فرد متفاوت عمل میکنن سخته ولی شدنی
موفق باشید

سلام پریسیما جونم. شما درست میگی. کاملا درسته. منم با نظرت موافقم. منم چوب همین عدم پافشاری و عدم تلاش و …. خوردم. نابینا باید نهایت تلاششو بکنه تا بتونه به هدفش برسه باید روی تصمیمی که با کلی فکر و منطق گرفته بمونه و ازش دفاع کنه. اما اگه خیلی بد جور مخالفند اگه باعث میشه که خانواده با نابینا قطع رابطه کنه و باعث طرد شدن فرد میشه بهتر این هست که فرد کاری نکنه که اینا پیش بییاد.

سلام یاسر.
به نظر من باید سوال دوم رو اول پاسخ داد.
۲. تاثیر خانواده ها در آشنایی، نامزدی و ازدواج نابینایان کاملا متفاوته و حتی میتونم بگم هر خانواده تاثیر خاص خودش رو داره.
به این معنی که بسته به سطح فرهنگ و مقدار آگاهی هر خانواده از دنیای معلولین میتونه عملکردها متفاوت باشه.
۱. حالا زمانی که دو نابینا و یا یک بینا و یک نابینا با هم ازدواج کردن وقت اینه که نقش خانواده دو طرف کمرنگ و نقش زوجین پررنگتر بشه.
به این معنی که دیگه این پیوند انجام شده و خانواده های طرفین یا باید فقط نقش حامی رو بازی کنن، یا در صورت دخالتهای بیجا و به ظاهر دلسوزانه خانواده ها باید تاثیر شون رو در زندگی مشترک به پایینترین سطح رسوند تا ادامه یک زندگی عاشقانه و معقول فراهم بشه.
از پست مفیدت ممنون.

درود بر یاسر عزیز ۱ به هر حال چه ازدواج درون گروهی باشه و چه برون گروهی اگر خانواده اهل دخالت باشن کار خودشون را میکنن به نظر کمک خانواده ها مخصوصا در درون گروهی خیلی خیلی مهم هست و اما چه عواملی باعث این دخالت بیجا میشه ۱نداشتن استقلال مالی و مستقل نبودن از نظر محل سکونت ۲نداشتن شغل ۳ این را که میخوام بگم حاصل تجربه شخصی خودم و چندین نفر از دوستانم هست ببینید دوستان تا جایی که امکان داره از درد دل کردن با خانواده و در میون گذاشتن مشکلاتتون با اونها پرهیز کنید چون قضاوت اونها خالی از تعصب کورکورانه به نفع یکی طرفین نیست و معمولا در انتقال حرفهای شما نمکش را هم تا حد شوری اضافه میکنن و حرفهای دل خودشون را هم به صحبتهای شما اضافه میکنن در عوض در صورت بروز مشکل به یک مشاور مراجعه کنید راستی اون دفعه پریسیمای مهربون حال خانمم را پرسیده بودن که من نتونستم جوابشون را بدم تو را خدا نگید من بی ادبم خانمم خدا را شکر سلامتی کامل را به دست آورد به شما هم سلام میرسونه چون دورادور همه بچه ها را میشناسه

سلام آقای فرجی،
من نظر آقای چشمه رو لایک میکنم که نظر خودم هم هستش، یعنی بدون توضیح فقط میخوام روی این مسأله تأکید کنم که اگه خانواده ها و البته زوجین جوان جای حمایت و دخالت رو اشتباه متوجه نشن مشکلی پیش نمیاد، یعنی اینکه باز هم مشکل فرهنگی داریم، یعنی از هر دری که وارد میشیم میبینیم که فرهنگمون و البته ترذ فکرمون بقدری پایین و عقب مانده هست که گاهی جوانان حمایت را دخالت معنا میکنند و گاهی هم بزرگترها متأسفانه دخالت را به جای حمایت جا میزنند، حال اینکه جوانترها بی تجربه و خام هستند و این اشتباهشون توجیه پضیر اما بزرگترها که ادعای با تجربهگی رو دارند چگونه میخواهند این کارشون رو توجیه کنند نمیدانم،
امیدوارم که از این که تا این حد سریح حرف زدم کسی ازم نرنجه، منتظر نظرات دیگر دوستان هم هستم، که شاید من دارم اشتباه میکنم.
موفق باشید.

درود
در فرهنگ و توصیه های دینی ما به کرات تکرار شده است که برای اینکه تشکیل خانواده بدهید و برای ایجاد شناخت تا هفت نسل طرف خودت را بررسی کنید !حالا این بررسی ممکن است برای افراد ابعاد مختلفی داشته باشد .اما منظور اصلی این است که اگر نمی توانید با او رو در رو باشید و او را بشناسید به سراغ خانواده اش بروید و با بررسی ابعاد و اخلاق خانواده و یکسان سازی با عقیده ها و اعتقادات و رفتارهای زندگی خود تصمیم بگیرید ..حال بدانید که در هر زندگی و برای شکل گیری آن نقش و اهمیت خانواده ها بسیار حائز اهمیت است !فرد موفق همواره در بین خانواده موفق است و اگر در خانواده نتوانیم موفق باشیم قطعا این ناتوانی به همه ابعاد سوق داده خواهد شد ؟این بحث قضیه برای همه افراد جامعه ضرورت داشته و دارد اما این ضرورت برای ما بیشتر ملموس و قابل اهمیت است ؟ بدین گونه که خانواده ها در برخورد با فرزند نابینای خودشان احساس مسئولیت بیشتر برای خود ایجاد می کنند ؟این مسئله چیز عجیب و نامانوس نیست اما اهمیت آن در خصوص نابینا بر پیچیدگی آن می افزاید ؟! تمام انسان ها با شکل گیری شخصیتشان در خانواده و توسط والدینشان رشد کرده وبزرگ یم شوند !و وابستگی آنها به یکدیگر با توجه به نیازها شکل می گیرد !در این میان نابینا بودن خود وابستگی مضاعف به دنبال داشته و با حمایت ها و برخوردهای خانواده احساس نیاز ما به افرادی بیشتر خواهد بود فرهنگ ما فرهنگ حاکم تعریف و غلو نمودن است هر کسی که زرنگی به خرج دهد و بیشتر از ما تعریف کند از من نابینا بیشتر وابسته او خواهم شد .ما قبل از ازدواج باید هوشیار باشیم برای شروع یک زندگی باید بیست سال قبل برنامه ریخت ؟ ابتدا باید استقلال و توان خود را به خانواده ثابت کنیم ؟ این ثبوت عقیده و توان با لجاجت و پافشاری های بیجا متفاوت می باشد !قطعا تمامی اتفاقات و دخالت های زندگی برای افراد جامعه چه بینا و نابینا از روی خیر خواهی می باشد اما به دلیل عدم تعریف خاص از این مطلب اکثرا موجب دخالت های ویرانگر می شود !برای جلوگیری از این معضل واقعا باید قبل از ازدواج توان و استقلال خود را ثابت کنیم .یکی از موارد عدیده که سبب بروز موانع در زندگی است وضعیت جسمانی و عدم حصول به درآمد می باشد که وابستگی ما نابینایان را به خانواده ها بیشتر می کند .دوم فرهنگ حاکم بر خانواده اگ ردارای خانواده ای باشیم که تعداد خانم در آن زیاد باشد ،تصمیمات بر پایه نظر اکثریت قطعا زور با خانم ها می باشد و نقطه مقابل آن آقایان هستند که در این مسیر مردان کمتر دخالت می کنند و اگ رسکان خانواده و تصمیمات با نظر مرد خانواده باشد قطعا آرامش و عدم دخالت در بین زوج بیشتر است .البته منکر این نمی شوم که در این زمینه و انتخاب همسر قطعا باید در حوزه وعملکرد خانمهای محترم خانه باشد و قبول توسط آنها گام مهمی برای رسیدن به نتیجه یم باشد .خانواده ها فرزندان خودشان را دوست دارند و اگر این دوست داشتن بطور فزاینده باشد آینده فرزندان همیشه به طرقی با نتایج منفی همراه خواهد شد .در بین نابینایان و خانواده های آنان همواره در دوسوی قضیه مخالفت ها و ممانعت های فراوان است و این مشکل ما را دو چندان می کند .یا باید از تصمیمات آنان سر پیچی کرد و تصمیم خود را اجرا نمائیم یا اینکه واقعا زمان مدیدی به طول میانجامد تا این معضل مرتفع شود و در آن زمان ممکن است تمامی عقیده ا منفضی و متغییر شود !یاسر جان این را هم بگویم اگر بدنبال هدف خودمان اینطور باشیم که بخواهیم در متون نوشتاری به دنبال تصمیم جدی باشیم این قطعا اگر مددی برساند در حداقل خواهد بود لذا نیاز است که اقدام شود .روزی همکلاسی من خطاب به استاد گفت ! استاد من دختری می خواهم که عاشقش هستم ولی ۵۰ درصد آن حل است و فقط نیمی از آن می ماند .استاد گفت خوب مبارک باشد زود اقدام کن تو راه اصلی را پیمودی .او گفت ببخشید استاد مشکل بزرگتر از آن است که فکر کنی آخر من و والدینم راضی هستیم اما دختر و والدینش با این ازدواج مخالف هستند !؟؟؟هاهاها
بله ضمن اینکه باید توان خودمان را اثبات کنیم نمی شود بنشینیم و بخواهیم هنوز کاری نکرده نتیجه مناسب بگیریم فخطاست .اینکه من حتم بگویم همسر بینا اختیار می کنم یا نابینا .نتیجه با تصمیم من حادث نخواهد شد بلکه طرفین مهم هستند .باید منظور از دخالت شفاف و روشن بیان شود .باید از نوشته های شما وتجربه دوستان بهره ببریم باید نوشت تا نتیجه گرفت و راه اشتباه هم نوعانمان تکرار نشود و اعمال خوب انجام شده توسط دوستان همه گیر شود .از اینکه به درازا کشیده شد و ممکن است که در هم شده باشد ببخشید .اما توان و شخصیت ما و در نتیجه تصممیم خانواده ها و طرف مقابل همه و همه در شکل گیری زندگی آینده تاثیر دارد .در این مباحث نمی توان از نتیجه ای که می خواهیم فرار کنیم بلکه با شناخت کافی از قضایا می توانیم یک زندگی خوب و راحت را ادامه دهیم .هرگز به فکر نتیجه بد که توسط دوستانتان اخذ گردیده فکر نکنید چرا که شما جدای از دیگران هستید .سخت نگیرید ، آینده نگر وعاقل باشید ، در برابر بروز مسائل خردمند و بسان یک مدیر وارد عمل کنید و اگ ربواسطه معلولیتتان شخصیت وارسته ای نتوانستید کسب کنید قطعا مسائل بیشتری را تجربه خواهید کرد .ازدواج با تحصیل بالا یا بیسوادی ربطی ندارد بلکه بسته به توان درک وخرد هر یک از دو طرف قضیه است و در جاهای مختلف و افراد مختلف هم متفاوت است .در زندگی باید بسان لبه های ترازو عمل کرد اگر کفه ای بیشتر شد از کفه سبک تر باید حمایت شود تا زندگی تواما ادامه یابد .
با تعصبات خانواده در مورد ازدواج دختران نابینایشان با افرداد همسان و شرایط خاص جدا مخالف و از اخباری که بعضا می شنوم که دختران نابینای عاشق و معشوق با نابینای دیگر به واسطه تصمیم مخالف خانواده هایشان سرگشته شده اند و ادامه زندگی تشان توام با ناامیدی بیشتر شده جدا متاسفم .عشق می تواند اگ رعاقلانه باشد و بر خواستدرونی متکی باشد بسیار از مشکلات را برباید .

سلام دوست عزیز جناب فرجی
آخه پسر خوب یه سوالی بپرس که کسی جوابشو نداشته باشه
آخه مگه میشه خونواده ها دخالت نکنن؟چرا میخوای این قابلیتو از خونواده ها بگیری؟ بابا تنها قابلیتیه که دارن! اینا که دستشون به خیر نمیره حد اقل بذار خیالشون راحت باشه که تو زندگیشون یه کاری انجام دادن که بعد از صد و بیست سال ازشون یاد بشه حالا چه فرقی میکنه به نیکی نباشه به بدی که ازشون یاد میشه!
در ضمن اگه پسر و دختر جربزه داشته باشن نباید اجازه بدن که کسی تو کارشون دخالت بکنه چه برسه به حمایت
آخه عزیز من وقتی هیچکدوم از دو طرف آمادگی خوشبخت کردن دیگری رو ندارن چرا اصلا قدم تو این راه بذارن که یکی به خودش اجازه ی دخالت بده
ببخشید تند نوشتم چون من پس لرزه های این دخالتو هنوز تو زندگیم دارم
با تشکر

سلام یاسر
اول این که خیلی از این بحثها به خود افراد بر می گردد و این که آیا شخصیت خود ما آرام است یا عصبی
در اولین اقدام خانواده از کوره در می رویم یا با احترام برخورد می کنیم
می توانیم در سایر مشکلات خانواده را مجاب کنیم که ما هم توانایی داریم یا نه
و خیلی از این بحثها که باید مطرح شود
البته برخی خانواده ها بیجنبه هستند که بینا و نابینا نداره یا افراط می کنند یا تفریط
البته این بحث خیلی سر دارز داره که ممنونم مطرحش کردی ولی اگر کسی واقعا در این زمینه مشکل داشته باشه باید موردی مشکلش را حل کنه بهرته با کمک یک متخصص باشه نه یک فرد عادی به نظر من البته نظر هر کس محترمه
راستی اگر اسکایپ داری منو اد کن
cheshmak1367

سلام بر آقای فرجی خوب مسلما خانواده ها خیلی میتونن در ازدواج دو نابینا تإثیر داشته باشن
اگه حمایت کنن دغ دغه ها کمتر میشه و وصلت دو طرف با خیالی آسوده انجام میگیره
اما اگه قرار باشه خانواده مخالفت کنه ما قطعا دچار تنش و آشفتگیهای ذهنی میشیم و دائما به این فکر میکنیم که چه طور باید این مشکلات را از میون برداریم
و اما در مورد سؤال دوم راهش اینه که ما تا اون جایی که برامون مقدوره باید مسئولیتها رو از دوش پدر و مادر برداریم
چون یکی از مهمترین دلایل مخالفت اونا این هست که میگن با ازدواج دو نابینا وظایف ما در قبال اونها چندین برابر میشه
پس ما باید حد اکثر تلاشمون رو بکنیم که مستقل باشیم تا به یاری خدا دید خانواده ها هم نسبت به ما تغیر کنه از شما به خاطر این پست تشکر میکنم.

درود
من نظرم اینه که همه چیز بستگی به خود فرد داره یا حد اقل ۹۵ درصدش بر میگرده به خود طرف
اگه از اولش یه آدم مستقلی بوده باشه که خب, الآن هم میتونه مستقل تصمیم بگیره و اتوماتیک هم همه کناره میگیرن چون قبلا خودشو نشون داده
کلا در همه زمینه ها اگه شل وا بدیم و در تصمیم گیری و سایر موارد سست و بی هدف باشیم اونوقته که خانواده ها به خودشون این اجازه رو میدن که واسه تصمیم گیری یا حالا بقیه ی موارد وارد عمل بشن
اینم بگم کهوارد شدن خانواده ها یا گذاشتن تجربیاتشون در اختیار ماها به موقع و به جا میتونه خیلی عالی باشه

سلام.
من اول جواب سؤال دوم رو میدم که به تبعش جواب سؤال اول هم میاد. خُب یه شخص نابینا یا بینا( چون مخالفت ها فقط برا نابینایان نیست، برا همه هست با نسبت کمتر یا بیشتر)حالا فرقی هم نمیکنه دختر یا پسر، باید طوری خودشو به خانوادش ثابت کرده باشه که خانواده به درجه ای از اطمینان رسیده باشه که فرزندشون انقدی استقلال داره که میتونه هم خودش و هم همسرشو از همه لحاظ تآمین کنه. استقلال فیزیکی (انجام کارهای شخصی و روزمره)، استقلال فکری( مدیریت بحران های زندگی زناشویی و سرکوب دخالت های بیجا با تدابیر خوب و محترمانه) و استقلال مالی( طوری که حمایت های مالی موجب دخالت خانواده ها در زندگی نشه) اولویت هایی هستند که یک شخص برای تشکیل خانواده لازمه داشته باشه تا جلوی مخالفت ها گرفته بشه. مگرنه اکثر قریب به اتفاق خانواده ها خوشبختی و سربلندی فرزنشونو میخوان، بجز مواردی اندک که نمیشه ازشون چشم پوشی کرد.
موفق باشید.

سلام یاسر جان. موضوع خوبی رو به بحث گذاشتی.
ضمن لایک کردن نظرات تبسم، باید به این نکته اشاره کنم که تا حد زیادی همه چیز به خود فرد نابینا بستگی داره.
البته در خصوص سؤال اول خیلی موافق خطکشی بین افراد بینا با نابینا نیستم.
طبیعتا اگر هر فردی اعم از دخترو پسر، به بلوغ فکری و یا مالی رسیده باشن، اگر در زندگی با تدبیر عمل کنن، قاعدتا در بیشتر موارد، خانواده ها دخالتی نمیکنن.
دخالت خانواده ها میتونه ناشی از ۲ نکته باشه. یکی این که خودشون رو به خاطر بزرگتر بودن، محق دخالت در زندگی فرزندانشون میدونن که خب این به عقیده ی من، درست نیست.
نکته ی دوم بر میگرده به عدم مدیریت زندگی توسط فرزندان. یعنی اگه خانواده فرزند خودشو در اداره ی زندگی اونقدر ضعیف ببینه این اجازه رو به خودش میده که با دخالت در زندگی او، باعث عدم فرو پاشی زندگی فرزندش بشه که این نوعه دخالت رو در جهت مثبت ارزیابی میکنم.
اما پاسخ به سؤال دوم. تنها راه حل این هست که فرزندان طوری رفتار کنن تا خودشون رو در همه ی زمینه ها به والدین اثبات کنن و به قول معروف، اعتماد اونا رو جلب کنن.
اگر چنین بشه، در بسیاری از موارد خانواده ها اجازه ی دخالت به خودشون رو نمیدن.
خوشبختانه من مشکلی از این جهت با خانوادم ندارم.
چند ماهه پیش پدرم منو کشید کنار و مفصل باهام صحبت کرد.
گفت امیر تو همه ی مراحل زندگی، تو خودت تصمیم گرفتی.
خودت رشته ی دانشگاهیت رو انتخاب کردی و به پایان رسوندی.
برای پیدا کردن شغلت خودت تلاش کردی تا به نتیجه رسیدی.
برای آینده و ازدواجت هم خودت انتخاب کن. متناسب با روحیات و سلایقی که داری، همسر مورد علاقت رو خودت باید انتخاب کنی و البته اگر از ما هم کمک مشاوره ای خواستی، هستیم.
به امید فردا های بهتر برای همه ی نابینایان ایران زمین

درود
با تشکر از دوستانی که به اینجانب ابراز لطف و محبت کردند و از کلیه دوستانی که کامنت دادند و در بحث شرکت نمودند .
در کامنت قبل هم گفتم : قطعا بهره گرفتن از تجربه دیگران مفید است ولی نباید به نتیجه ای که آنها از تجربه مورد نظر گرفته اند فکر کرد ، چرا که مسائل هر شخص متفاوت از دیگری است و اگر هم دقیقا تجربه مورد نظر تکرار شود توسط ما باز هم نقاط متفاوت و عملکردهای متمایزی همیشه موجود است که نتیجه یکسان هرگز کسب نمی گردد !در بسیاری از موارد عملکرد شخص در طول دوره زندگی موجب ایفای نقشی می شود که با خواسته ها و شرایط زندگی همسرش هم متفاوت است و او به گمان اینکه با آن عملکرد در زندگی به نتیجه خوبی خواهد رسید موجب بروز درد سر و برخی از دخالت ها و حمایت های دردسر ساز شود !
دقیقا این موضوع را هم باید سر لوحه قرار داد که والدین ما و والدین همسرمان یز در شرایط خاصی بزرگ شده و شخصیت مربوط به خودشان دارند و هرگز تشکیل خانواده موجب شرایط یکسان را در زندگی ما ایجاد نیم کند .و این موارد هم شاید از نظر دیگری و خانواده نوعی حمایت باشد در حالی که نتیجه این حمایت ها برای ما چیزی جز درد سر و دخالت ببار نداشته است .؟
یک لحظه تصور بفرمائید که دختر کاملا بینا در طول بیست سال بنا به خواسته پدرش و حمایت مادرش که اگر حمایت مادر نباشد پدر هم ناتوان از اجرای آن بوده !هرگز اقدام به شستشوی طروف غذا و یا پاک کردن سفره ننموده و غذا پختن که هرگز اقدامی نداشته است !حال که خواستگار آمده مادر بواسطه اینکه شاید اگر به خواستگار جواب رد دهد دیگر خواستگاری نداشته باشد و دخترش در محیط دانشگاه به زحمت و دردسر افتد کجدار و مریض مدت حدودا یک سال خواستگار را با مخالفت های پدر حفظ کرده و هم امنون در حال شرف این واقعه می باشند ، اما پدر علی رغم موافقت هنوز دچار مشکل و مخالفت با این موضوع است و توان درک آن را که دخترش بخواهد در خانواده خودتشکیل داده زندگی کند را ندارد .حتی این نگرانی به حدی است که نیاز دخترش را نادیده می انگارد ۱؟حاضر نیست دخترش را شوهر دهد ۱! مطمئنا اگر این مورد هم اکنون حل نشود قطعا پدر قصد دارد به خانه دخترش برود ! خانهاش را جاروب کند ، غذایش را بپزد !، و امور جاری و شخصی دخترش را انجام دهد !؟ از نظر او یعنی اینکه دخترش را دوست دارد ! اما در زندگی جدید این موضوع حتی توسط خانواده مرد نوعی دخالت محسوب خواهد شد ! و این خود نوعی بروز مشکل است در حالی که اصلا هم موضوع خاصی نیست واگر والدین دختر اجازه دهند این دختر یم تواند زندگی خودش را رقم بزند و بگذراند .بله دوستان آن دختر با حرف نزدن و گاها فارغ شدن از کار در خانه پدر به والدینش اجازه داده تا در مورد او تصمیم بگیرند و هم اکنون هر کدام نوعی متفاوت نگرانی دارند ! مادر نگران از اینکه دخترش در عالم درونی خودش است و ممکن است در محیط دانشگاهی دچار آسیب شود و مسائلی را مطرح می کند ! و پدر که حاضر به قبول نمودن موضوع مهمی همچون بزرگ شدن دخترش است و نگران از اینکه اگر ازدواج کند درسش را رها خواهد کرد ودر مقابل دشواری های زندگی و درس نم تواند تحمل کند ؟ بله دوستان من این هم نوعی تصور و هر کدام از ما به نوعی با این موضوع کنار می آئیم ، یکی با خنده که چه خوب نیم شود که این گونه خانواده ای برای من نابینا باشد و بسیاری از مشکلات مرا حل کن و با ای کاش خانواده ما دو نفر نابینا که یک زوج جوان هستیم اینگونه برای ما فعالیت می کردند و اینکه شخصی هم ممکن است با تمام توان از این موضوع انزجار داشته و عملکردهای خلاف منطق را هم ابراز نماید .
پس اطلاع داشتناز تجربیات افراد خوب است ولی کافی نیست و این ما هستیم که در زندگی باید با ناملایمات و دشواری ها مبارزه کنیم و زندگی خودمان را در مقابل این دشواری ها نهادینه نمائیم .موضوعاتی هستند که توسط خانواده قبلا حل وفصل شده اند این موضوعات نیازی به تکرار تجربیات اشتباه را ندارند ولی در مقابل بروز مسائل جدید همواره ما انسان ها دچار سردرگمی هستیم و تا این تجربه حاصل شود امکان بروز ناراحتی و نگرانی و حتی آسیب هائی هم وجود دارد و با یک مدیریت خاص یم توان آن مسائل را به حداقل رساند !
حتی یک تک فرزند پسر و بینا هم متاسفانه طوری تربیت شده است که حتی در خواستن هایش همخ خواست مادر را می پسندد و تا نهایت ابراز عشق وعلاقه می کند !و این موضوع هنگامی بر ملا خواهد شد که در بستر زندگی قرار بگیرند و نهایتا وجود نقش مستقیم والدین در اداره زندگی را ببینند و آن موقع است که باید تجرهب کرد و بجربه ای موفق از خود باقی گذاشت .
موفق باشد دوست من

دیدگاهتان را بنویسید