خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آموزش جهت یابی شروع شد. هر کی فکر میکنه این کلاس به دردش میخوره بیاد تو.

سلام سلام دوستان. خوبین؟ خوشین؟ روزگار با شما خوبه یا شما با روزگار خوبین؟ هر کدوم که باشه بازم خوبه.

خب من دومین بارمه که پست میذارم. شاید چیزایی که میگم به درد خیلیا نخوره. اما فکر کردم جاش توی محله خیلی خالیه.

دوستان من توی شهر خودم مربی جهتیابی بعضی از گروههای نابینایان هستم. حدود هشت سالی هست که مستقلم و بدون کمک کسی خودم رفتامد میکنم.  تجربه های زیادی در مورد جهتیابی کسب کردم. برای همین فکر کردم بیام و تجربیاتمو در اختیار بقیه هم  هر از چند گاهی در قالب چنتا پست بذارم.

حالا بریم سراغ بحث اصلی. دوستان من از همون ابتدا شروع میکنم از کسانی که استاد هستند عذرخواهم که تکرار مکررات میکنم.

برای شروع باید به عمقِ چنتا نکته خوب پی ببرین.

اول این که باید خودتونبپذیرین که نمیبینین و کاری هم نمیشه کرد. اونایی که حتی کمی بینایی دارن و فکر میکنن که نیازی به عصا ندارن بهتره که همون یک ذره بینایی رو هم نادیده بگیرن. چون بعدا به همون متکی میشن و فکر عدم نیاز به عصا همچنان اونا رو از عصا زدن باز میداره. حالا بگذریم که این یکم بینایی یه وقتایی بلاهایی سر آدم میاره.  پس تصور کنید که هیچی نمیبینین. تا بتونید از عصا استفاده کنید و تکیه ی اصلی روی اون باشه. حالا کنارش بینایی هم یه جاهایی به کمکتون مییاد. دیگه این که باید قبول کنین که بخواهید یا نخواهید بهتر این هست که مستقل بشین. باید به این باور برسین که هیچ کس نمیتونه به اندازه ی خودتون به این استقلال تون کمک کنه.

دوم این که شما باید اون قدر اعتماد به نفس بالایی داشته باشین که بقیه با دیدن اعتماد به نفستون حس خوبی بهشون دست بده. همچنین از هیچی خجالت نکشین. خجالت کشیدن از عصا و از  نابینایی خودتون رو بندازین دور. چون باعث میشه که ترستون بیشتر بشه و از اون طرف اعتماد به نفسی که خیلی لازمش دارین رو از دست بدین.

سوم این که عصا رو جزئی از بدنتون و بهتر بگم وجود تون بدونید. بهش اعتماد کنید و هیچ وقت ازش جدا نشین. عصا بهترین دوست یک نابینا هست. عصا حتی میتونه بهتر از یک بینا راهنمایی تون بکنه. به شرطی که نحوه ی صحیح استفاده ازش رو یاد داشته باشین.

یاد یک خاطره افتادم که فکر میکنم بیربط به این قضیه نباشه. من روزی داشتم با یکی از دوستان نابینا صحبت میکردم اون برام تعریف کرد که توی یک شب تاریک با دوست بیناش  داشته قدم میزده. ازش می پرسه عصای من بهتر میبینه یا چشمهای تو؟ دوستش خندیده و با اطمینان گفته خب معلومه چشمهای من. دوستم میگه نه دیگه اشتباه نکن چشمهای تو تا زمانی میبینه که نور باشه. اما عصای من حتی در تاریکی مطلق هم میتونه ببینه و مراقب من باشه.

حالا کاری به این نداریم که کدوم بهتر هست. این رو تعریف کردم که به ضرورت وجود عصایی که خیلیها دوستش ندارن پی ببرین.

چهارم این که دوستان ما هر کدوممون جایی زندگی میکنیم که انواع فرهنگها وجود داره. وقتی تصمیم داریم با عصا از خونه بیرون بریم باید انتظار هر رفتار، برخورد و حرفی رو داشته باشیم. باید حوصله به خرج بدیم و زود ناراحت نشیم و دلمون نخاد که زمین دهن باز کنه و ما بریم توش. البته الان نسبت به چند سال پیش خیلی بهتر شده. مردم آگاه شدن. این آگاهی رو باید خود ما بیشترش کنیم با حضورمون توی اجتماع. با ارتباط گرفتن با اون مردم. مطمئن باشین که میشه با  پشت کار خودمون به خیلی چیزا برسیم.

خب دیگه فکر کنم خیلی زیاد شد. اگه فکر میکنید این نوع مطالب مفید هست بهم توی کامنتا بگین. تا بدونم که ادامه بدم یا نه.

همچنین اگه سؤالی دارین حتما بپرسید. توی کامنتا میبینمتون.

۵۶ دیدگاه دربارهٔ «آموزش جهت یابی شروع شد. هر کی فکر میکنه این کلاس به دردش میخوره بیاد تو.»

سلام خانم قاسمی تا این جا خیلی عالی توضیح دادید و مطالبتون تإثیر گذار بود
قطعا ما وقتی میخوایم مستقل بشیم و از عصا استفاده کنیم باید حساسیتامون رو بذاریم کنار و روی برخورد مردم دقیق نشیم ما که برای مردم زندگی نمیکنیم
و اگه در جهت استقلال قدم بر نداریم در زندگی موفق نیستیم حتما به این آموزش ادامه بدید
من به تجربیات افرادی چون شما نیاز دارم و دلم میخواد هم نوعهای موفق خودم رو الگو قرار بدم و ازشون یه چیزی یاد بگیرم از شما به خاطر این پست تشکر میکنم و مشتاق خوندن قسمتهای بعدی این آموزش هستم

سلام خانم قاسمی. راستش من با دیدن بعضی از دوستان و آشناهایی که مستقل میرن و میان و البته از عصا هم استفاده میکنن غبطه میخورم. امیدوارم با آموزشهای خوب شما بتونم مستقل بشم و برم و بیام و …
به هر حال متشکرم. موفق و سرزنده باشید. یا حق.

با درود به شما خانم قاسمی عزیز
ایول به شما بسیار عالی توضیح دادی امیدوارم آموزشهای شما بسیار کارگشا باشد و ما از وابستگی و آویزان بودن به این و آن در بیاییم
باور کنید جهتیابی من به قدری ضعیف هست که حتی کوچه خودمان را نمیشناسم و حتی نمیدانم همسایه بغلی ما کیست
امیدوارم آموزشهای شما بسیار کارگشا باشد
من که به دردم خورد و اول از همه اومدم تو کلاس

دمت گرررم
زهرا جونم
تک به تک کلماتت رو تعیید میکنم دقیقا حرفایی بود که تو ذهن من بود و من نمیتونستم به قشنگی شما بیانش کنم
ایول ریز به ریز و کارشناسانه توضیح دادی
منم ۵ ۶ ساله مستقل شدم البته منظورم عصا گرفتنه
متأسفانه تعداد کسانی که داخل اصفهان عصا میگیرن مخیلی کمه البته خانمها اینجورین بازم آقایون اصفهانی خیلی بهترن
دقیقا همینه که میگی ما با حضور خودمون در اجتماع باید دید مردم رو عوض کنیم و فرهنگ سازی کنیم
اعتماد به نفس ماها میتونه خیلی از مواقع الگو باشه برای افراد بینا
همینطور که تا الآن خیلی پیش اومده که به من گفتن اعتماد به نفس خیلی بالایی داری و به ما هم انرژی دادی به نظر من ۹۵ درصد از
فرهنگ سازی برای جامعه ای که ما داخلش زندگی میکنیم بر میگرده به خودمون
بازم ادامه بده که من مشتاقانه منتظر مطالب مفیدت هستم

سلام بر مهربانو زری گرامی. من هم تمام سخنانت را لاااایک میکنم. و درود برتو دختر فهیم و شجاعم میفرستم که داری به یکی از افراد تأثیرگذار محله تبدیل میشی. در اولین پستی هم که گذاشتی آمدم هرچند خیلی دیر ولی آمدم و کلی داد سخن دادم ولی با وجود چندین بار تلاش نشد که ارسال کنم و هر بار پیام خطا میداد.
باز هم از شما دختر خوب و نازنین محله شدیدا و اکیدا سپاسگزاری میکنم. همچنین همت و تلاش مهربانو زهره را هم می ستایم که در اصفهان جزو نادره افرادیست که جرأت استفاده از عصا را دارند البته منظورم از بین اولیا مخدرات است. برای همه ی شما عزیزان آرزوی استقلال و موفقیت و سربلندی دارم.

سلام خانم معلم وای چه خوب کم کم این محله داره برای من تبدیل میشه به یه مدرسه خیلی خوب از طرفی آموزش بریل و از طرفی هم این آموزش ها خیلی عالیه به نظرم تو محله ی نابینایان باید این چنین آموزش هایی هم باشه دیگه اصلا جای این آموزش ها خالی بود که به لطف شما دوستان عزیز داره به حقیقت میپیونده من تا حالا از عصا استفاده نکردم ولی تصمیم گرفتم که به زودی یک عصا تهیه کنم و ازش استفاده کنم و مسلما به آموزش های این چنینی هم نیاز دارم بازم ممنون از طرح و ایده ی جالبتون

سلام خانم قاسمی. شروع خوبی بود. فقط امیدوارم که ادامه آن هم به همین منوال باشد. خود منن با آنکه از عصا استفاده می‌کنم ولی همواره منتظرم ببینم دیگر دوستان چه می‌کنند و از تجربیات آنها استفاده کنم. سخت منتظرم.

سلام شما استاد من هستین. ببخشین که جسارت کردم. آره همینطوره که شما میگین. شنیدن تجربیات همنوعان خیلی چیزا بهمون یاد میده. امیدوارم که شما هم ما رو از تجربیاتتون بیبهره نذارین. ممنون میشم که بازم باشین. سپاس که هستین.

سلام زهرا.
من با خوندن این پست حسابی هیجان زده شدم، چون تمام مواردی رو که در پستت نوشته بودی من گرفتارش هستم.
همیشه دنبال یک کلاس بی درد سر یا یک دوست آگاه در مورد این داستان میگشتم.
اینو بدون که من یکی از مشتریها یا بهتر بگم شاگردهای پر و پا قرص این پستها هستم.
ازت یه خواهش هم دارم: خدا وکیلی اگه یه روزی انتشار این پستها رو خدای نکرده متوقف کردی بقیه آموزشهات رو بصورت ایمیل برام بفرست که خیلی بهشون احتیاج دارم.
بازم ممنون و مشتاق شماره های بعدی این آموزشها هستم.

سلاام به زهرا قاسمی. خییلی کامل توضیح دادی. البته برای شروع منظورمه.
برای قسمت های بعدی میتونی از آموزش های تحرک و جهتیابی دکتر جدیدی در برنامه زندگی ادامه داره استفاده کنی.
بر میگرده به ۶ ماهه دوم سال ۹۲. هر چند خودت استادی.
تو این زمینه واقعا اگه بچه ها شروع کنن من قول میدم به خیلی از چیز هایی که شاید الان واسشون یه رؤیا باشه برسن.
من خودم تا حدی به عصا برای رفت و آمد عادت کردم که اگر عصا نباشه، نمیتونم جایی برم.
اما وقتی عصا دستم میگیرم، در رفت و آمد خییلی خییلی راحتم.
تهران که هیچ، کل نقاط کشور رو میتونم به صورت مستقل سفر کنم.
فقط دوستان در درجه ی اول، باید خجالت رو کنار بذارن و با عصای خودشون دوست باشن که خودت به زیبایی اشاره کردی.
من این چند روز نرسیدم پست ها رو بخونم اما همینجا بابت فعالیتت به عنوان نویسنده در محله و پست اولت بهت تبریک میگم.
این مطالب رو به صورت طبقه بندی شده ادامه بده که نیاز روز بچه هاست

سلام امیر صرمدی. آره اگه به عصا به چشم یه دوست مهربون نگاه بشه حتما همه چی عالی میشه. چشم حتما حتما حتما برام مفید خواهند بود. به تجربیات شما هم خیلی نیاز دارماااا. ممنون که هستی. راستی این پست دومم بود. خخخ

دوباره سلام.
فکر کنم زنگ طفریح تمام شده یواش یواش کلاس شروع میشه خدا کنه خوابم نبره!
تعجب نکنید من از ۸ سالگی کار میکردم از اون شبکارها بودم!
یادمه از کار بعد نیم شب به منزل میرسیدم همیشه تو کلاس به علت کم خوابی خوابم میبرد.
امیدوارم تو این کلاس اینطوری نباشه.
راستی یه کم از زنگ طفریح بگم:
الان تو این ده دقیقه تمام پست و کامنتها رو خوندم.
یه کمی هم دلم گرفته بود نمیدونستم گریه کنم یا خلاصه بغض گلومو گرفته بود اما داشتم به خودم خدمت میکردم تا تو کلاس خسته نباشم.
جاتون خالی از اون تردهای خوش مزه و یه دونه هم ویفر گرفتمو خوردم البته نصفش هم مونده تو زنگ بعدی میخورم.
و اما خانوم اجازه: آیا میتونم در باره خودم و شناخت قبلیم از محیط اطرافم بگم و سؤالهایی هم از خدمتتون بپرسم؟

سلاااااام داشتم نا امید میشدم که اولین کسی که توی این کلاس ثبتنام کرده بود خودش نمیاد. میگما جای منم از اون تردها بخور. یادمه منم اون وقتا خیلی ترد دوست داشتم. آفرین توی کلاس من نباید کسی بخوابه. باید ۶ دونگ حواسش به حرفای من باشه. شکلک قیافه ی معلمی گرفتن اونم از نوع مقرراتی شدییییییدش. شکلک شوخی. هر سؤالی داری بپرس. هر چه میخواهد دلت بگو. فقط الان بذار بقیه هم اگه میخوان بیان ثبتنام کنند بعد من تصمیم دارم یه پست دیگه بذارم که فقط به سؤالهای دوستان جواب بدم. ممنونم که هستی.

سلام خانم قاسمی، خسته نباشید، شاید یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین بحثها رو شما مطرح کردید، بهتون تبریک میگم، واقعاً اعتماد به نفس بالا و اراده ی بسیار قوی دارید که تونستید از حدود ۱۷ سالهگی مستقل باشید، ایول، من وقتی همنوعان با اراده ای مثل شما رو میبینم خوشحال میشم اون هم از نوع بسیار بسیااااااار شدیدش، راستی من از عصا استفاده نمیکنم با اینکه همه جا خودم میرم و میام اما دوست دارم که از عصا استفاده کنم، امیدوارم که روزی برسه که هیچکس از برداشتن عصا خجالت نکشه، مخصوصاً دخترخانمها که حس میکنم با اینکه نیاز به عصا دارند بخاطر اینکه خجالت میکشند از عصا استفاده نمیکنند، البته تقصیری هم ندارند باز هم برمیگرده به فرهنگ پایین جامعه، البته متأسفانه، خُب زیاااااد حرف زدم خانم معلم اگه حوصله ی پرحرفی منو دارید لطفاً منو هم ثبتنام کنید، پوشه، عکس، کپی شناسنامه، رضایت نامه ی ولی، و هرچی دیگه هم که لازمه بگید تا به دفتر تحویل بدم، خخخخ
موفق باشید.

سلام درسته برای دخترا سخت تر هست. یکی از دلایلی که تصمیم گرفتم این پست رو بذارم این بود که اگه این آموزش از زبان یه دختر بیان بشه، تإثیر بیشتری بر خانمای محله میذاره. شهامت پیدا میکنن که بتونن عصا بگیرن و از هیچی نترسن. بذار ببینم همه ی مدارکتو آوردی. خب کپی از شناسنامه اینم عکس. آهان اینم رضایتنامه از الهام خانم. خخخ خب خوبه کامله. شما از این به بعد عضو این کلاسی. برو بشین اونجا کنار جواد نوعی. خخخخ ممنون که به پستم سر زدین.

سلاااااآاااا،اااا،ااا،ااا،ااا،ااا،ااا،ااا،اااااآااااا،اااا،ااا،ااا،ااا،ااااآااااام بر زهرا جونی
خوبی جیگیلی من
میگم منم دوست دارم آموزش با عصا رو یاد بگیرم البته تا حالا عصا دست نگرفتم یعنی به عصا نیاز نشدم
اما خیلی دوست دارم که یاد بگیرم که از الآن ازش استفاده کنم
چون شاید خدای نکرده روزی این بینایی که دارم رو از دست بدم یا شاید کمتر و کمتر تر تر تر بشه و لازم بشه که من باید عصا دست بگیرم….
ایول داری خیلی زیاد گیگیلی….
راستی تو یکی از پستای امیر گفته بودی که میخوایی باهام آشنا بشی من برات آیدی اسکایپم رو گذاشته بودم اما فکر کنم ندیدی چون اون ته مهای پست گذاشتم…..
اما اگه هنوزم دوست داشتی آیدی من رو داشته باشی
mellisa.gh1
هست
بازم تشکر از پست مفیدت
بای بایییی،یییی،یییی،یییی،ییی،ییی،ییی،یییی،یییی،یییی،یییی،ییییٱیییییٱییییی

سلام. وقت به خیر. اگه ادامه بدید بهتره. راستش من با قواعدش کمابیش آشنا هستم ولی خوب. بازم برمیگرده به فرهنگ دور و بر و اطراف. ولی میگما! با اینکه راه رفتن با عصا رو تجربه کردم ولی حرکتی که تو چند پست قبل به آقا جواد گفته شد اینکه اول عصا رو به جلوی پای راست بزنیم دیدیم که صافه بعد یه قدم جلو بریم و همزمان عصا رو به جلوی پای چپ بزنیم و بعد قدم برداریم؛ واقعاً سخته. به نظر شما سخت نیست؟ اون کسی که بهم تمرین میداد که الآنم این دنیا نیست خدا رحمتش کنه بهم طرز عصازدن و همزمان طرز حرکت رو نفرموده بود. چند روزه تو خلوت تو اداره با خودم کلنجار میرم تا اول طرز عصا زدن رو تمرین کنم. لطف کنید صندلی من رو پیش دو دوست نزدیکتر از برادرم آقا جواد و آقا اصغر بذارید. یه کمی فکر میکنم میبینم این حرکت مثل شنا میمونه. من یه ذره شنا رو هم تو استخر تجربه کردم. البته چون اول اولم بود با جلقه ی نجات. اگه بخوام یه توضیح بدم انگاری با دست چپ آب رو به عقب حول میدادیم و پای راست رو بالا و پایین میبردیم و با دست راست آب رو به عقب حول میدادیم و پای چپ رو بالا پایین میبردیم. این عمل باعث میشد که به طرف جلو حرکت کنیم. فعلاً تا کلاس بعدی by.

سلام باشه. دوستان آقای خیر اندیش و جواد نوعی یکم برین اون طرفتر دوستتون هم جا بشه. نه خیلی سخت نیست. وقتی یه مدتی انجام بدی دیگه ناخوداگاه خودت انجام میدی. اما یکم این عصا زدن قانون داره که بهت میگم. ممنون که اومدی. امیدوارم مطالب من برات مفید باشه.

امیر داداش بیا یه صندل نزدیکتر به من.
سلامی دوباره
خوب قرار بود یه کمی از خودم بگم.
من تا شش سالگی نیم بینا بودم و از اون تزمان تا امروز محیط شهرمون کمن الان ۳۱ سالم هست تغییر زیادی نکرده و اون زمان اکثر این کوچه پس کوچه ها و خیابانها را دیده ام و اینکه دیگه هیچچی اگه واقعاً بتونم با عصا برم و نیز جرأت داشته باشم و خجالتی شدن را کنار بزارم بهتر از هر فرد بینا میتونم شهرو بچرخم.
اکثر جاهای شهر از جمله بازارها و خیابان ها و مسیرها را که حتی امروز با همراه میرم همش تو ذهنم میمونه و بعضی وقتا همراهمو من راهنمایی میکنم.
مثل کف دستم هست اما چه کنم با دل دیوونه.
و اما راستی یه جورایی جرأت کردم امروز نصف راهو =از کنار کمربندی که از انجمن برمیگشتم از مینیبوس پیاده شدم و یه زیر گذری پایین خیابون هست تا لبه اش رفتم و اون خروجیش خانمم ازراه رسید بادامه راهو باهم رفتیم.
یه جورایی به لطف خدا و همکاری اساتیدی چون شما دوستان بزرگوار فکر میکنم یه حس خوبی نسبت به برداشتن عصا بهم دست میده.
و اما سؤالاتی که دیروز یادم بود الان یادم رفته انشا الله زنگ بعدی حتماً میپرسم.
شکلک حواس پرتی.
آخه اولش بود یه کمی شکه شدم ببخشید.

سلام مجدد. یعنی الان شما دیگه چیزی نمیبینین یا هنوز مونده. خیلی عالیه که شروع کردین. به زودی زود شما هم از عصا لذت میبرین البته تا الان بردین اما نه کامل. زنگ بعد میبینمتون. دیر نکنیااااااا. هر کی دیر بیاد به جای یکی عصا سه تا بهش میدم بعد مجبورش میکنم سه تایی عصا بزنه. خخخخخخخخ ححححح بای تا بعد.

سلام زهرا جونم
وااااای چه پست عاااللللللیییی و مفیدی “چرا از زیر کیبرد من در رفته بود آیا؟”
خیلی خیلی قشنگ بحث رو شروع کردی “البته هنوز کامنت دونی رو نخوندم”
هزار هزار هزار بار صد در صد با تک تک جملاتت موافقم و حرف به حرف کلماتت رو لایک می‌زنم …..
شدید هم منتظر باقی آموزشت هستم ….
همیشه همیشه همیشه شاد و سربلند باشی خانمی.

دیدگاهتان را بنویسید