خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پادشاه نابینا؟ به حق چیزای نشنیده.

سلام.
چه طورید دوستان؟
میگم ما نابیناها هم یه زمانی واسه ی خودمون پادشاه داشتیم توی این مملکتهااااااا.
ای کاش اون موقع ما بودیم.
خییییییلی حال میداد خداییش.
حالا بذارید براتون بگم قضیه چیه.
این پادشاه روشندل، چیز یعنی ببخشید نابینا کسی نیست جز شاهرخ میرزا افشار یا شاهرخشاه افشار.
ایشون سال 1112 خورشیدی متولد شدن.
ایشون بزرگترین فرزند رضاقلیمیرزا ولیعهد نادرشاه افشار بوده.
بعد از قتل نادرشاه در قوچان در سال 1126 خورشیدی، عادل شاه، برادرزاده ی او به تخت پادشاهی نشست و تمام فرزندان و بازماندگان نادر را به جز این شاهرخخان قصه ی ما زد کشت.
این جناب عادل شاه یه سال حکومت کرد تا بالاخره ابراهیم شاه اومد زد کشتش و خودش پادشاه شد.
ولی این ابراهیمشاه هم نتونست خیلی دووم بیاره و بالاخره شاهرخشاه ما به حکومت رسید.
این بیچاره که شده بود چهارمین پادشاه افشاری، تا اینجای قصه بینا بود.
تا این که توی یه شورشی که توی مشهد رخ میده دستگیر و نابینا میشه. یا نابینا میشه و دستگیر میشه. یا نابینا میشه دستشو میگیرن یا یه همچین چیزی.
خلاصه بعد از مدت کوتاهی دستشو ول میکنن. یعنی آزاد میشه.
این جناب شاهرخ از سال 1127 تا 1129 خورشیدی پادشاه ایران بوده و بعد از اون هم از 1129 تا 1174 حاکم مشهد بوده.
خدا رحمت کنه این کریمخان زند رو.
بنده خدا حکومت زندیه رو که تشکیل میده میذاره این شاهرخ بیچاره هم حاکم مشهد بمونه.
بیخود نیست اسمش موندگار شده که.
یه کم کارفرماهای ما یاد بگیرنهااااااا.
طرف یه نابینا رو گذاشته حاکم شهر بشه بعد تو یه اپراتور میخوای استخدام کنی چهار ستون بدنت بندری میزنه.
این شاهرخشاه دوتا بچه هم داشته که اسماشون نادر و نصر الله بوده.
سال 1275 خورشیدی این آغامحمدخان قاجار ملعون میآد به خاطر مال دنیا یعنی فاش کردن محل جواهرات نادرشاه این شاهرخ بیچاره رو میگیره زیر شکنجه.
یعنی اگر من زمان تو بودم میدونستم چیکارت کنم بچه پررو.
انقدر این شاهرخ بیچاره رو شکنجه میده تا بالاخره میمیره.
خداییش تو چه طوری تونستی یه نابینا رو شکنجه کنی آخه.
خب دیگه.
این هم از سرگذشت شاهرخشاه افشار.
ما دیگه بریم فکر کنیم ببینیم میشه کاری کرد که به پادشاهی رسید یا نه.
قول میدم اگر پادشاه شدم همتون رو ببرم توی کاخ پیش خودم خخخ.
مواظب خودتون باشید خیلی زیاد.
بدرود.

۶۴ دیدگاه دربارهٔ «پادشاه نابینا؟ به حق چیزای نشنیده.»

سلام .
شهروز بخاطر همین که من نابینا شدم
آخه منم قوچانی هستم
یعنی میشه منم پادشاه بشم
آره دیگه باید بشم یا نباید نابینا میشدم یا که شدم باید پادشاه هم بشم ولی ضعیف کشی نکنید گناه دارم زجرم ندین
ولی داش الان خفاش شب شدم خخخ
از شوخی بگذریم
من میخوام یه فیلم بسازم و بنویسم بنام
پادشاه غریب
میاد بهم
نه

درود بر شهروز شاه، میگم پادشاه به سلامت باشد، این مجتبی حاکم اصفهان رو میگم میخاد شورش کنه و جاتو بگیره، خخخ به همین دلیل در شمال اردو زدند و دارن سپاه تعلیم میدهند،خخخ، از وظیر اعظم هم که برای تجسس رفته بود خبری نیست مبایلش هم خاموشه دیگه نیست در دسترس حالا دست بزنین دست بزنین دست دست دست، خخخ

سلام اصغر. نترس. قراره هفته ی دیگه برم اصفهان به امور رسیدگی کنم.
به امیر هم سفارش کردم اگر دید اوضاع خرابه همه رو ببره بندازه توی دریا خخخ.
به خاطر این وفاداریت تو رو به عنوان وزیر اطلاعات خود انتخاب مینماییم.

سلام. خب. اولیتون رو هم تبریک میگم آقای درفشیان. امیدوارم تو زندگی هم همیشه موفق باشید.
پست جالبی بود. راستی مماهم فراموش نشیم. من هم قصر و اینجور چیزها دوست دارم. ضمنا یه سه چهار بار پست رو خوندم. جسارتا اجازه هست چندتا اشتباه کوچولو رو عرض کنم؟ فقط میخوام نشون بدم چقدر تو تصحیح سختگیرم. دعا کنین معلم نشم! خب. اولیش اینکه در جمله “این شاهرخشاه دوتا بچه هم داشته که اسماشون نادر و نصر الله بوده.”، اسماشون کلمه جمعه و فعل جمله مفرده. دومیش هم اینکه فکر کنم سال آغاز پادشاهیشون درست نباشه. یعنی ۱۵ سال داشتن و پادشاه شدن؟ بعد هم که فکر کنم یه قرن قبل از سال ۱۲۷۵ کشته شدن. یعنی در سال ۱۱۷۵.
یعنی یه همچین آدمیم من! مثل اینکه باید فرار رو بر قرار ترجیح بدم. آخه اگه من بخوام از پست خودم ایراد بگیرم که باید کتابش رو چاپ کنم. اون وقت اومدم از آقای حسینی ایراد میگیرم؟ شما رو به خدا ناراحت نشین ها. قصد بدی نداشتم. خواستم یکی از ابعدد پنهان شخصیت خودم رو نشون بدم. باز هم عذذذذذذر میخوام. الفررراااااااااااااااارررررر.

راستی جسارتا “خداییش تو چه طوری تونستی یه نابینا رو شکنجه کنی آخه.” رو بهتر بود بنویسید “خداییش تو چه طوری تونستی یه نابینا رو شکنجه کنی آخه؟”! خب دوباره الفراااااااااااااااا،ااااااااااار.

جرأت داری وایستا.
آقا به دادم برسید.
به جون خودم اشتباه تایپی بود. این بیچاره سال ۱۱۷۵ مرده.
یکی کمک کنه.
ولی سال پادشاه شدنش درسته.
اون موقعها کم از این اتفاقا نمی افتاد که توی سن کم پادشاه میشدن.
مرسی که هستی.

غلطططططططط کررررردم. یکی به داد برسهههههه. اشتباه کردم دیگه. اصلا من دیگه اشتباه نمیگیرم. باشه. باشه. خب پس اگه تو این سن پادشاه شدند من خودم باید بیشتر به فکر پادشاهی باشم نه؟! ای وای. حواسم نبود. از شاهنشاه که ایراد نگارشی الکی گرفتم. حالا میخوام سوء قصد هم کنم؟ پس سرم از دست رفت! بابا من بیگناهم. جوگیر شدم یه چیزی گفتم. شما که شاهید ببخشایید. بخشیدید؟ واقعا خیلیییی بابت بخشایشتان متسپسم. انشا الله تا سال ۱۸۶۸ پادشاه باقی بمانید و بنده حقیر هم در معیت شما خدمت کنم. دیدید چه جوری خودم رو تبر؟ه کردم؟ راستی این تبر؟ه که من به جای حرف چهارمش که نمیدونم چیه علامت سؤال گذاشتم اصلش چیه؟ هخخ. با این وضعم ایراد میگیرم! به هر حال موفق باشید.

هان؟ اِِِِِ چیزه. خب نه. یعنی چیز داره… یعنی نه. منظورم اینه که چیز. ای بابا. خب یعنی میخوام بگم چیز. خیلی خب. باشه. میگم. میشه به جای آشپزخونه برم اصطبل به اسبها آب و غذا بدم؟ آخه من اسب خیلی دوست دارم. میشه؟ پس میشه. میدونستم اینقدر پادشاه بزرگواری هستید که این بنده خطاکار رو ببخشایید. انشا الله لطف عالی مستدام و حکومت شما پایدار باد. بابت این اعلام شیوه صحیح کلمه تبرئه واقعا متشکرم. موفق باشید.

واقعا شما چه پادشاه خوبی هستید. واقعا شاهی از تمام هیکل مبارک شما میبارد. واقعا شما خیلی شاه خوبی حتی بهتر و مقتدرتر از کورش کبیر هستید و واقعا من نمیدانم چگونه باید عظمت شما را توصیف کنم. واقعا خیلی خوش به حال رعایای چنین پادشاهی. اصلا من فکر میکنم شما شاه به دنیا آمدید. یعنی شما را برای پادشاهی آفریدند. واقعا این تاج پادشاهی شایسته هیچکس نیست جز شخص اعلیحضرت. عنایت عالی برقرار و سلطنت عالی استوار باد.

علیرضا. علیرضا.
علیرضاااااااااااااا.
اگر همه ی اینهایی که گفتی من باشم عمرً گول این چاپلوسیها رو نمیخورم.
برو به اسبا برس میخوایم بریم کوه، شکار آهو، تفنگ من کو.
ای بابا من چی میگم.
برو ببینم.
زووووووووووووووووود.

ای بابا. اگر من موقع اعدام اینها رو به آقا محمد خان میگفتم که وزیر شده بودم! خب این خیلی خوبه که شما اهل چاپلوسی نیستید. ولی خب یه نج دقیقه باشید دیگه! بفرمایید. این هم تفنگ دولول اعلیحضرت. اسبها هم آماده دم در قصر منتظر اعلیحضرت هستن. ولی جدا خیلی ممنونم که با بزرگواری جواب چرت و پرتهای بنده رو دادید. انشا الله که پاینده و استوار باشید.

خواهش میکنم. اگر یه بار دیگه اسم این آغامحمدخان رو بیاری میفرستمت تو همون آشپزخونه ها. در ضمن من دارم میرم شکار. تو هم برو به کارت برس.

درود من ملکه ی اصفهانم
اومدم در مراسم تاج گذاری شما شرکت کنم
حواست باشه هوس لشکر کشی نکنی که مجبور به عقب نشینی میشی
هاهاهاها
حالا به این خدم و حشمت فرمان بده یه صبحانه تووپ و ورزشکاری حاضر کنن
ههخخخ

سلام.‏ باز دوباره داستان درست کردی اینجا؟ دوباره اون آهنگ ‏‏(میگم که کاشکی شاه بودم،‏ شاه تو قصه ها بودم‏) صتار رو گوش دادی جوگیر شدی؟؟؟ بابا سرباتریتو شل کن درست بشی!‏
حالا که خیال درست شدن نداری،‏ تا من با این سیستم امنیتی مجتبی بعد از دو هفته یه دست معادله بازی میکنم،‏ فورن پست منو بده که میخوام برم سر پستم! خیلی عقبیم!‏
خوب دو هفته پهش رسیده بودیم به عدد ‏۷۱‏ و مقصد نهاییمونم عدد ‏۱۲۳‏ بود،‏ اما تو این ‏۲‏ هفته یا وقت بازیو نداشتم یا حوصلشو،‏ ولی الآن یه کم دارم.‏ پس برو بریم!‏
خوب من تو آمپاس شدیدم و چاره ای جز انتخاب عدد ‏۲‏ ندارم که با عدد ‏۵‏ که سیستم امنیتی مجتبی انتخاب کرده،‏ به جمع ‏۷‏ که قولشو به امنیت محل داده برسیم،‏ پس شد ‏۷.‏ حالا ‏۷‏ رو با ‏۷۱‏ جمع میکنیم تا به ‏۷۸‏ برسیم.‏ تا مقصد نهایی یعنی عدد ‏۳‏ رقمی ‏۱۲۳‏ فاصله داریم.
خوب! پست من کو؟! مگه نگفتم تا من بازی میکنم آمادش کن؟! بجنب! معطل نکن! خسته شدم! یا به قول شیرازیا خستمه!‏.

سلام ممنون آقا شهروز خیلی برای اوضاع این مملکت متأسفم ببین ۲۰۰ سال پیش چه قدر این جا پیشرفت داشته که یه نابینا پادشاه بوده ولی الآن به قول تو نابینا یه اپراتور هم به زور میشه
در هر صورت به خاطر این اطلاات تاریخی ازت ممنونم

سلام بر شاه شاها شهروز خان محله ی نابینایان سر شاهنشاه به سلامت بادا !!!!خب جناب شاه من هم تشریف آوردم تا پستی درحق نسیبم فرمایید آخر شنیدیم که دو محله آن طرفتر میگویند اینجا در قصر شاهنشاه شهروز پست و مغام تقسیم میکنند آن هم بین نابینایان ما هم بلا فاصله بعد از شنیدن این فراخوان ملی با اسب سفید که همیشه در رویاهامان میدیدیم که پسری سوار بر آن میاید را با سه سوت فرا خواستیم و تا اینجا یک نفس بدون هیچ استراحتی تاختیم و خودمان را بی درنگ به قصر شاه رساندیم حال به کدامین سوی این قصر برای اداره باید برویم امر فرمایید که پست خدمت ما را هر چه سریعتر بدون فوت وقت تقدیم کنند!!! مرهمت عالی متعالی …….. خخخخخخخخخخخخ

آقا چی شد, انگار دارید پست تقسیم میکنید. نکنه چشم عمو رو دور دیدین. اینو یادتون باشه که همهتونو من بااااید تءییییید کنم. یعنی من ناظر بزرگم بر همهتون نظارت میکنم اینم از نوع استصوابیش. تازه شهروز منو ناظر بر خودش انتخاب میکنه بعد من شهروز را هی تءیییید میکنم همش میگم این بهترین شاه دنیاست. اصلا مثلش روی زمین نیست ما فقط گشتیم و گشتیم و گشتیم و شهروز رو کشف کردیم بعد شاهش کردیم. شیر فهم شد. خیالات برتون نداره هااا. که فکر کنید بدون من میتونید پست ها را بین خودتون تقسیم کنیدااااا. اول باااید دم منو ببینید سبیل نداشتمو چررررب کنین بعد خواب پست و مقام ببینین.هاهاهاها.خخخخ

راستی علیرضای عزیز دو اشکال املایی به شهروز گرفته بود که من حقیقتش متوجه نشدم که اشکال در کجاست.
یکی اینکه شهروز نوشته “خداییش تو چه طوری تونستی یه نابینا رو شکنجه کنی آخه.” رو بهتر بود بنویسید “خداییش تو چه طوری تونستی یه نابینا رو شکنجه کنی آخه؟” که من متوجه ی اشکال این جمله نشدم و علیرضا هم عین جمله ی شهروز را تکرار کرده است.
دیگه اینکه به جمله ی
“این شاهرخشاه دوتا بچه هم داشته که اسماشون نادر و نصر الله بوده.”، اسماشون کلمه جمعه و فعل جمله مفرده.
باز متوجه اشکال نشدم خب اینکه بگیم شاهرخ شاه دو بچه داشته که اسماشون …. و …. بوده, چه اشکالی داره؟
البته از دقت نظر علیرضا ممنونم لطفا بیشتر توضیح بده که منم روشن بشم آخه میخوام وزیر فرهنگت بکنیم.

عمو توی جمله ی اول من به جای علامت سؤال نقطه گذاشته بودم که میتونه اشتباه باشه. البته هردوش درسته ولی فکر کنم سؤالی بهتر بود. اسماشون هم چون آخرش شون داشت دیگه نباید خود اسم رو هم جمع میآوردم. یعنی باید مینوشتم اسمشون. یعنی من که اینطوری فهمیدم.

سلااام شهروز.
من دوباره از قافله عقب موندم.
بازم کامنتم دیر شد.
به خدا تقصیر این مخابرات کرج هست که همهش اینترنتش ریب میزنه و یه خط در میونه.
خداییش عجب بکش بکش و بکور بکوری بوده زمان افشار هاااا!!
اگه این پادشاه زمان ما بود الآن همه ما دستیار و مشاور و استاندار و قانونگزار و هزار جور مسوول بودیم برای خودمون.
چه حالی میداد ها.
الان مجتبی نخستوزیر بود، امیر رییس رسانه ملی، من وزیر نیرو، زهره رییس فدراسیون معلولین، اصغر وزیر فرهنگ و ارشاد، الهام ریاست سازمان غذا و دارو، پریسیما رییس نظام پزشکی، آرتیمان وزیر آموزش و پرورش، محمدرضا خوشی، وزیر دفاع، محمد هاشمی وزیر امور خارجه، حسین غلامی رییس سازمان حوادث غیر مترقبه، عمو حسین ریاست کانون بازنشستگان، نخودی ریاست کانون وکلا،ثنا رییس سازمان تبلیغات، ترانه وزیر جهانگردی، علی جنتلمن وزیر بهداشت، میلاد وزیر کشور، تبسم رییس سازمان بهزیستی، عدسی رییس نیروی انتظامی، تو و اشکان و میثم هم در رقابتهای احراز پستهای مربوط به قوای دیگه شرکت میکردید.
به علت ذیق وقت پست باقی بچه ها هم بعد از رای اعتماد مجلس اعلام میشد.
آخ که چه حالی میداد، اسم ایران هم میشد mojtaba land خخخ.
اطلاعات جالبی بود، من تا حالا نمیدونستم، ممنون.

سلام سعید.
گفتم که بعضی از پست ها بعد از رای اعتماد مجلس مشخص میشه، ولی با این حال چون رقیب ققدرتمندی در پست معاون نخستوزیر سراغ ندارم مطمینم که تو به این مقام دست پیدا میکردی.
امیدوارم که یه روز این رویا به واقعیت بپیونده.

درود دوتا نکته هست که باید بگم ‏۱‏ شاهرخ بر بخشی از ایران حکومت میکرد پس نمیشه بهش بگیم شاه اون یک حاکم محلی بوده اگر کسی رو بخوایم به عنوان شاه نابینا معرفی کنیم اون کسی نیست جز شاه محمد خداونده ی صفوی البته اینم بگم این شاه در حد خیییلی کم بینایی داشته ‏۲‏ اولین سماور در زمان شاهرخ از روسیه به ایران اومد

سلااااآاااا،اااا،اااا،اااا،اااا،اااا،اااا،ااااآاااااآااااام بر شاهشب شهشب نه راستی چیزه شاهروز شهروز خخخخخ خوبی آیا
میگم الآنشم پادشاه نابینا داریم هاااا
مگه نمیدونستی آیا
پس این مجتبی چی هست هان هان هااااآاااا…..
کلا جدا از این حرفا میگم اگه تو پادشاه میشدی به من چه سمطی میدادی آیا
از عمو چشمه که سمطی به ما نرسید هخخخخخخ
جدا پست قشنگی بود
ایول زیادتا
خدافسی

سلاااام بر ملیسا.
تو چرا اینقدر عجله میکنی؟
با این کارت وادارم کردی که شغلهایی رو که برای تو و یلدا مخفی کرده بودم لو بدم.
میخواستم بدر خلال رای اعتماد مجلس تو رو بعنوان ریاست سازمان جوانان و یلدا رو بعنوان ریاست سازمان گردشگری به مجلس معرفی کنم.
با این حال زودتر از موعد شد دیگه ببخشید میخواستم سورپرایزتون کنم نشد، یعنی نذاشتید.

دیدگاهتان را بنویسید