خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
نقطه ضعف :

آرش، از سر شوخی، رگ سر شانه ی دوستش را با انگشتانش محکم گرفت و فشار داد و مستقیما زل زد به او تا واکنشش را ببیند.

اما دوستش، خیلی خونسرد ایستاده، لبخندی بر لبانش بود و نگاه می کرد.

آرش با تعجب پرسید: دردت نمیاد؟!

دوستش با همان لبخند جواب داد: چرا. (به نشانه تایید)

آرش: پس چرا هیچ عکس العملی نشون نمیدی؟!

دوستش توضیح داد که: من این یه بار رو به روی خودم نمیارم و تحمل می کنم و تو فکر می کنی که این کارت تاثیری روی اعصاب من نداره. پس دفه ی بعدی دیگه این کار رو انجام نمیدی چون به خیالت، کاری که می کنی بی اثره!

 

بزرگ ترین نقطه ضعف هر کس، نشان دادن نقاط ضعفش است!

ادامه دارد …

“برگرفته از وبلاگ گفتنی ها کم نیست”

۴۳ دیدگاه دربارهٔ «نقطه ضعف :»

سلام بر پریسیما خانمی قهرمان
“نقطه ضعف” خودش هم در عین کوچکی بزرگ هست و شاید به همین خاطر پستش هم همین مدلی شده …..
“پس شما موافقید”
و ممنون از کامنتت و ممنون از آرزوی موفقیتت و همیشه همیشه شاد و شاد و سربلند باشی

سلام بر جناب جوانمرد خان دانا
ممنون
ولی ای کاش در مقام یک روانشناس یه مقدار بیشتر توضیح می‌دادید …..
توصیه شما به مراجعان تون این هست پس یعنی شما هم موافقید، آیا این راه کار همیشه مناسب هست و در مقابل همه؟

سلام خانم نخودی
این حرفا واسه تو فیلم هندیهاست
حالا خدا رو شکر ما که نابینا هستیم الان زمونه ای شده که طرف با طرف وقتی چش تو چش میشه میخوان خرخره هم دیگه رو بجوون یا بخورن چه بدونم از اینجور حرفا
میگن اگه نزنی میزننت . بزن تا خورده نشی
این بود انشای من

سلاااام نخودی. میگم هر وقت خواستی از این پُستا بذاری مثلا چند تا از این نکات آموزنده رو پیدا کن بنویس.
تا بیاییم بخونیم گرم بشیم تموم شد. خخخخ
این خییلی جالب بود.
واقعا همینطوره.
اینم یه داستان آموزنده از طرف من. اگه روش دقیق بشین خیلی دردناکه.
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از
ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه
زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روز
علی نشست رو به رومو
گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که
دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر
تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس
راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟گفت:من?
گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو
گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون
هنوزم منو دوس داره…
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…
گفت:موافقم…فردا می ریم…
و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من
بود چی؟…سر
خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت
فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون
گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره
هردومون دید…با
این حال به همدیگه اطمینان می دادیم
که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…
بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو
می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…
علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از
ناراحتی بود…یا از
خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می
شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش
گفتم:علی…تو
چته؟چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من
نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…
دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو
دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟
گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…
نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و
اتاقو انتخاب کردم…
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام
طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه
خودت…منم واسه خودم…
دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش
کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…
دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی
جیب مانتوام بود…
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه
رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام…
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم
ازت جدا می شم…
می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی
شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر
برام بی اهمیت بود که حاضر
بودم برگه رو همون جاپاره کنم…
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…
توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز.

سلام بر آقای خبرنگار سرمدی خان
من گفتم زیاد ننویسم مینا سینا برنا آریانا و بقیه دوستاشون یه کم نفس بکشند …. آخه چه گناهی دارند این بندگان خدا ؟!*….
و اگه چندتا از این نکات با هم می‌ذاشتم فقط می‌خوندیم در لحظه متنبه می‌شدیم و می‌گذشتیم، به نظرم یه کم روی هر کدوم از این نکات زوم کنیم شاید تأثیرش بیشتر باشه …. البته این فقط یه نظریه هست و احتمال اشتباه در نظریات زیاد ….
در مورد این قضیه وقتی می‌گید واقعاً همین طوره یعنی “شما هم موافقید” ….
و در مورد داستان آموزنده تون که واقعاً هم دردناک هست یه سؤال اگه خودتون جای اون خانم یا آقا بودید چه برخوردی داشتید؟ البته شرایط برای هر دو سخت بوده خیلی …..

سلام بر بانوی محله، نخودی بزرگوار.
نقطه ضعف از اون مقوله هایی هستش که خیلی میشه در بارهش حرف و حدیس آورد.
نمیدونم باید بگم که نقطه ضعف رو باید لو داد یا از بین برد.
در برابر آدمی که اهل سو استفاده هست و نقطه ضعفهای خودشو با شمردن نقطه ضعفهای دیگران ظاهرا پنهان میکنه باید محتاطانه رفتار کرد و به اصطلاح سوتی نداد.
البته اصلاح نقاط ضعف و رفع اون صادقانه بگم خیلی مشکل و بعضا غیر ممکن به نظر میرسه.
من کارشناس روانشناسی نیستم و اینها رو از منظر یک انسان معمولی بیان میکنم.
داستان امیر هم بسیار تامل بر انگیز بود و نشونه بارز و پررنگی از نقطه ضعف آدمها، بخصوص عاشقان پر از ایثار و شاید هم پر از شعار.
بیان این مطلب از طرف شما باعث باز شدن باب سخنانی هست که امیدوارم دوستان تجربیات شون رو بدون هیچ ملاحظه کاری بیان و مطرح کنن.
ممنون، بسیار آموزنده و پر محتوا بود.

سلام بر عمو چشمه گرامی تر از گرامی و شدید محترم
بسیااااار بسیاااااار از کامنتتون ممنون
قصد من هم بیان چنین نکاتی از طرف دوستان در کامنت دونی بود ….
من هم نه به عنوان یک روانشناس که یک انسان معمولی که خودش سرتاپا سرشار از نقطه ضعف هست این پست رو گذاشتم
تا با هم بحث کنیم و ان شا الله به یک نتیجه مناسب هم برسیم
البته اگر دوستان روانشناس هم این وسط دست یاری شون رو روی پست ما بکشند بسی بسیار ممنون و خوشحال و سپاس گزار خواهیم شد
دیدگاهتون در مورد “نقطه ضعف” از نظر من خیلی درست و منطقی هست
در عین حالی که برای از بین بردن نقطه ضعف هامون باید تلاش کنیم و البته این کار کار سختی هم هست باید نقطه ضعف دست افراد سو استفاده گر ندیم ….

درود! به نکته ی مهمی اشاره کردی،‏ داستان امیر هم از واقعیتهای جامعه ی ما میباشد که کمتر کسی به آن می اندیشد! اما من تو این مانده ام شما که لالایی بلدید چرا خوابتون نمیبره؟! من یک سال است که در این محله حضور دارم و از بسیاری از شماها نقطه ضعف بدست آورده ام! حالا شروع میکنم پا بزارم رو نقطه ضعفت:‏ یک…دو…سه…‏ نوخودی آماده باش…آماده شدی؟! بگم…؟! نگم…؟! فکر کنم هنوز خوب آماده نشدی و آمادگی کامل نداری…‏ حالا بالاخره چیکار کونم؟! اذیت کونم یا بیخیال شوم…؟! اثلا ولش کون صبر میکونم وقتی خوب آماده شدی و آمادگی کامل داشتی بگو تا یه کمی شیطنت کونم و رو اعصابت راه برم تا با هم بخندیم…‏ باباجان ناراحت نشو شوخی کردم…‏ خخخهاهاهاهاها مگه من با تو شوخی دارم…‏ خیلی هم جدی گفتم…‏ منتظر باش تا یه روز یه جایی حالتو بگیرم تا تو باشی که نقطه ضعفتو دست کسی ندهی…‏!

سلام بر عدسی خان گرامی
بله من و البته همه ما نقطه ضعف هایی داریم “منکر اون نیستم”
گاهی خودمون از بعضی از نقطه ضعف هامون آگاهیم و گاهی نه ….
گوشزد نقطه ضعف هایی که از اونها مطلع نیستیم از جانب یک دوست دلسوز و در مقابل تلاش ما برای کم رنگ و کم رنگ تر کردن و نهایتاً از بین بردن اون نقطه ضعف خیللی جای تقدیر و تشکر داره ولی وای بر زمانی که کسی نقطه ضعفی رو از دیگری ببینه و بخواد که از اون سو استفاده کنه و جایی حالش رو بگیره ….
در هر حال من خوشحال می‌شم شما دوستانه نقطه ضعف هام رو گوشزد کنید ….
و ممنون از حضور تون

سلااااآاااا،ااا،ااا،ااا،ااام بر نخودی مهربون
میگم خیلی جالب و باحال بود که
میسی گیگیلی من
بعد اینکه داستانی که امیر هم نوشته بود یکی از واقعیات جامعه ما هست….
متاسفانه بعضی از آقایون همینجوری هستن
میسی دوتاتون
خدافسی

سلاااااا.اااااا.اااااا.ااااا.اااام بر خانم معلم خوب خوب خوب بهتر از خوب خوب خوب محله
خانم اجازه خواهش می‌کنیم
خانم اجازه پس کو نظرتون؟
خانم اجازه شما با نقطه ضعف هاتون چی کار می‌کنید؟
خانم اجازه منم از امیر متشکرم
خانم اجازه از شما هم خعلی ممنونم
خانم اجازه بای باااااابااااای بااای ….

س ل ا م. اول که بابت پست زیباتون و نکته آموزندهش تشکر میکنم. باز هم از اینها بذارید. دوم که کامنت آقا شهروز رو لااااایک میکنم. آخه پست کل کلش ۴ خط بود و کامنت آقای سرمدی ۷۰ خط!
حالا کدوم پُسته و کدوم کامنت؟!
داستان آقای سرمدی هم قشنگ بود. کلا صفحه خوشگلی بود. خب من دارم به پستهای ۳ ۴ خطی عادت میکنم! حالا فردا خانم نخودی میان یه پست ۱۲ صفحه ای میذارن!
موفق و مؤید باشید. یا حق.

سلام بر آقای ایزدی که ان شا الله قرار هست سعی کنه به یه مدل یه رنگ یه شکل پست نخودی عادت نکنه چرا که گل همه رنگش خوبه پست متنوعش خوبه خخخخ
خب شما هم که نظرتون رو نگفتید که پس کوش نظرتون آیا؟
نقطه ضعف دارید یا نه آیا؟
باهاشون چه شکلی برخورد می‌کنید آیا؟
اگه کسی از نقطه ضعفتون خواست سو استفاده کنه چی کار می‌کنید آیا؟
“حق یارتون … ایزد نگهدارتون”

سلام مجدد. ِ نظرم رو نگفتم؟ ولی من فکر کنم گفتم ها؟ هااان. مثل این که نگفتم. بابا دارم چی میگم؟!
خیلی خب. باشه میگم. من هم بعضی وقتا از این ترفند استفاده میکنم. ولی خب اون یارو حالیش نمیشه که من از این کار بدم نمیاد! هیییی ادامه میده. بعد اعصابم میریزه به هم و همچین میزنم با مشت پدر یارو رو در میارم تا دیگه از این کارها نکنه!
این هم برخورد من با کسی که هی میخواد از نقطه ضعفم سوء استفاده کنه. اما خودمونیم. من هم خودم کم اذیت نمیکنم! وقتی یه نفر رو اذیت میکنم و عکس العملی نمیبینم اعصابم تیکه پاره میشه! الآن یک طرفه نرفتم به قاضی!
دوباره از پست ارزشمندتون تشکر میکنم. خب تراکم خوبی در این پست بالاست. چون محتواش کمه و نکتهش بزرگ. موفق و پیروز و سرزنده باشید. یا حق.

دوباره سلاااام بر شما
خب انگار داستان شما شد شبیه داستانک پست بعدی ما “”
ولی یه کم آرومتر یه کم صبور تر یه کم مهربون تر حتی با کسی که می‌خواد از نقطه ضعف شما سو استفاده کنه ….
و خب همین دیگه شما یکی رو اذیت می‌کنی یکی دیگه هم شما رو اذیت می‌کنه … کمتر اذیت کن بیشتر پسر خوبی باش باشد که رستگار شوی ….
و ممنون از این که تراکم کیفی پست این حقیر نخودی رو بالا تشخیص دادید شدید ممنان و شما هم همیشه موفق و پیروز و سرزنده و البته شاد باشید….

سلام سه باره. ای وای. محتواش کمه چیه؟ ببخشید. قاتی کردم! خب محتواش که بزرگ بود. متنش کم بود. واقعا گشنگی حواس نمیذاره واسه آدم که! امیدوارم که دیگه از این سوتیها ندم و از شما که به روم نیاوردید هم بسیاااااااااااااعااعااعاااعاااعااار تشکر میکنم. خوب که دوباره خوندمش! موفق و پاینده باشید. یا حق.

نترسید و نلرزید که ما از متن گفتارتان بر مفهوم آن پی بردیم ….. پس بروید با خیال راحت نهار میل فرمایید که سوتی بدید اشکال نداره ولی نهار رو باید خورد و گرسنگی رو درمون کرد خخخراستی سه باره هزار باره سلام ….

درود به همه ی اهالی محله بالاخص نخودی. ضمن تشکر از داستان پندآموز شما، دیدگاه آقای محمدرضا چشمه را تأیید میکنم. از دید من در پیش گرفتن روش دوست آرش داستان، در نزد برخی افراد موجب به وجود آمدن این اندیشه میشود که این شوخی او را ناراحت نمیکند. پس تکرار این «شوخی» را پسندیده میپندارد و به کار خود ادامه میدهد. با آرزوی فرداهایی روشن و روشنتر برای همگان. bye

سلام بر جناب successful همیشه موفق و سربلند
دقیقاً شما زدید وسط خال هدف …..
“بعداً مراجعه شود به ادامه مطلب که بعداً البته ان شا الله پست خواهمش کرد”
برای شما هم آینده ای سرشار از روشنایی و بهروزی آرزومندم
در پناه حق

سلام بر نخودی بزرگوار.
جالب بود. کوتاه و آموزنده. امیر جان داستان تو هم جالب بود.
به رغم اینکه در زندگی آدم صبور و باگذشتی هستم, ولی یه نقطه ضعف بزرگ دارم که فقط اینجا میتونم مطرحش کنم. این نقطه ضعف اصطلاحا خط قرمز منه و کسی بخاد ازش عبور کنه, امکان نداره واکنش نشون ندم و اون هم زمانیه که افراد بینا صرفا به خاطر بینا بودنشون بهم به نوعی از بالا به پایین نگاه کنن. مخصوصا موقع بحث بر سر موضوعی خاص طرف برای حق بجانب جلوه دادن خودش یه جوری دیدگاه من رو به ضعف بینایی من مرتبط کنه به این مفهوم که چون درست محیط پیرامونت رو نمیبینی, پس درک درستی هم نداری. در حالی که در بسیاری از موارد موضوع و درک اون اصلا نیاز به بینایی نداره. ببخشید اگه کامنتم یه کمی بی ربط بود.
شب و روزتون خوش.
سبز باشید.

سلام بر آقای جعفری همیشه سبز و همیشه با طراوت
ممنون که ما و محله رو قابل دونستید و نقطه ضعفتون رو مطرح کردید
شاید در مورد این نقطه ضعف شما که احتمالاً نقطه ضعف یا حد اقل یکی از دغدغه های ذهنی خیلی از ماها هم باشه بهتر هست یه پست مستقل بزنیم و مفصل در موردش بحث و گفت و گو کنیم …. این طوری بیشتر حق مطلب ادا می‌شه …. چون واقعاً نکته خیلی مهمی هست… اگه اجازه بدید یه پست مستند به کامنت شما بزنیم چون خیلی زیبا بحث رو باز کردید و به نوعی حق مؤلف با شماست و اگه خودتون زحمت مطرح کردنش رو بکشید که از عالی هم عالی تر می‌شه …. قدرت مدیریتی شما از این لحاظ با توجه به درگیریتون با این مسأله هزار برابر ما هست ….
و اما نظر من در این مورد این که ما اول باید بپذیریم نابینا هستیم و این که نابینا بودن خواهی نخواهی ما رو از یک سری اطلاعات پیرامونمون محروم می‌کنه البته در این خصوص هم نباید افراطی عمل کنیم، در مقابل برخورد صحیح ما و نحوه واکنش مون در مقابل کسانی که ندیدن ما رو به عنوان یک ضعف در درک مسائل گوشزد می‌کنند بسیار مهم هست …. گاهی خونسردی و حفظ صبوری و نمایش درک عملی مسائل و گاهی صحبت مستقیم در مورد این مسأله با مخاطب و گاهی …. گاهی …. که اگه بخوام بنویسم از پست خاطرات شمالم هم یه پنجاه صفحه ای بیشتر می‌شه خخخ

سلام.
گاهی واقعا نمیشه مثل دوست آرش صبور بود. طرف میاد اینقدر می خراشه و اینقدر می خراشه تا می رسه به استخون و وقتی به خودت میایی که می بینی یا کشیدیش به فحش یا زدی پدرش رو درآوردی تازه بعدش طلبکار میشه که آهای ملت! آهای اهل عدل! بیایید ببینید این بی مروت باهام چه کرده؟ مطمئنا اگر دوست آرش بهش تذکر می داد و بعد از تکرار این عمل به وسیله آرش از جا در می رفت و۱سیلی بهش می زد صدای اعتراض آرش دنیا رو بر می داشت. می خوام بگم افرادی که پا روی نقطه ضعف ها می ذارن در اکثر موارد خودشون اینقدر ضعیفن که تحمل جواب متقابل رو حتی به کمترین شکلش ندارن. نمیشه منکر شد که هیچ کسی بدون نقطه ضعف نیست ولی تا اونجایی که من تجربه کردم و یاد گرفتم به خاطر امنیت بیشتر اعصاب، اولا بهتره تا جای ممکن ضعف ها رو لو ندیم و دوما سعی کنیم از کنار ضربه های اینطوری هرچی می تونیم صبور تر رد بشیم. اون هایی که با ناخنک زدن به نقطه ضعف ها واسه آرامش دل خودشون انتظار فریاد ازمون دارن با سکوتمون از درد منفجر میشن و من به این نتیجه رسیدم که این هم بهترین دفاعه و هم بهترین سلاحه. مثل دوست آرش که لذت دیدن درد کشیدنش رو از آرش گرفت و اجازه نداد اون به کام دلش برسه. در نتیجه این کار بعد از این واسهش هیچ لذتی نداره و تکرارش نمی کنه. دلم می خواست توی عمرم زودتر به این نتیجه می رسیدم تا کمتر حرص می خوردم.
خیلی دراز شد و به قول شهروز۱پست شده ولی دلم نمیاد این یکی رو هم نگم.
نقطه ضعف بزرگ عاشق ها همون عشقه. با همچین نقطه ضعفی میشه۱نفر رو به طور کامل و چه بسا تا آخر عمرش از زندگی انداخت و به معنای واقعی بیچارهش کرد. این به نظر من بدترین بلاییه که۱نفر ممکنه سرش بیاد. بحث و توضیح در این موارد خیلی زیاده و من تا همین جاش هم بیشتر از چوب خطم طولش دادم.
شاد باشید.

سلام پریسا جونم
شما هم دقیق زدی وسط خال هدف
کامنتت بسیار ارزنده هست و شما هر چه قدر هم بنویسی مطمئن باش بازم چوب خط داری و خواهی داشت
پنهان کردن نقطه ضعف هامون برای در امان بودن از ضربه های دیگرانی که ….. شاید راه کار خوبی باشه البته فقط در کوتاه مدت و در ظاهر فکر نمی‌کنم در بلند مدت بتونیم طاقت بیاریم …. باید بتونیم بعد از این که نقطه ضعف هامون رو شناختیم و فهمیدیم داریم به خاطرش ضربه می‌خوریم و آسیب می‌بینیم تمام تلاشمون رو جمع کنیم و بخوایم و بخوایم که دیگه نقطه ضعفی به نام x نداشته باشیم البته می‌دونم خیلی سخت هست خیلی خیلی خیلی ولی فکر کنم برای در امان بودن از ضعف های این چنینی نداشتن اون ضعف ها هست ….
در مورد نقطه ضعف عاشق ها هم که والا تجربه ندارم ولی فکر می‌کنم عشق هم نقطه ضعف باشه هم حسن
شمشیر دو سر هست که هر دو سرش در نهایت تیزی و تندی هست
“بیشتر از این بگم الکی شعار دادم ….”
همیشه همیشه شاد باشی و شاد و شاد و البته ایامت هم به کام ….

درود به همه ی اهالی محله بالاخص دوست گرامی نخودی. شما مینویسید: «همه ی تلاشمون رو جمع کنیم». اگر امکان دارد چگونگی جمع کردن تلاش را به ما یاد دهید. ما با جمع کردن حواس، بساط و وسایل جمع شدنی آشنا هستیم اما با جمع کردن تلاش نه. ههههه شوخی کردم. امیدوارم ناراحت نشده باشید. با آرزوی فرداهایی روشن و روشنتر برای همگان. bye

درود مجدد بر جناب موفق به زبان شیرین پارسی
اگر بخواهم نحوه جمع تلاش را برای شما شرح و بسط دهم به مقداری تلاش نیازمندیم که اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود پس بنابر این شما مقداری تلاش برای جلسه بعدی آموزش تهیه نمایید تا ما به صورت عملی باقی ماجرا را برایتان تشریح نمایییم “”
و ناراحت برای چی بشم ما با این ترفند ها ناراحت نمی‌شویم …. نقطه ضعفمان این نیست “”
همیشه سربلند باشید و بازم موفق

درودی چندین و چند باره به همه ی اهالی محله بالاخص دوست گرامی نخودی. شما مینویسید: «پس بنابر این» باید عرض کنم که بنابر این حکم واژه ی «پس» را دارد و یکی از آنها باید استفاده شود در غیر این صورت میشود: «پس پس». در پاسخ شما باید عرض کنم که این هم تلاش. تلاشی که برای موفق شدن توی کنکور کردم، تلاشی که برای موفق شدن در امتهانات پیش دانشگاهی کردم و تلاشی که برای انتخاب رشته کردم. حال چگونه باید آنها را با یکدیگر جمع نمایم؟ با آرزوی فرداهایی روشن و روشنتر برای همگان. bye

چندین و چندین و چند باره سلام سلام سلام
خب بذار ببینم پس بنابر این حق با شماست پس یه بار می‌گم پس حق با شماست ولی گاهی تو زبان محاوره ای طنز گونه نوشتاری و یه خورده هم اینترنتی و مجازی برای تأکید بیشتر میگند پس بنابر این پس پس “ولی حق با شماست و موفقیت از آن شما”
خب بریم سر وقت جمع تلاش های شما:
حالا چی قبول شدید؟ “این می‌شه جمع اون تلاش هاتون” بعد مجدد از نو باید تلاش و تلاش و تلاش کنید و نتیجه این تلاشتون رو با باقی تلاش هاتون ونتایج تلاش هاتون بذارید روی هم و ان شا الله یه شغل مناسب آبرو مند و ان شا الله یه زندگی سرشار از شادی و موفقیت و بهروزی و بقیه اهدافتون که توی ذهنتون دارید …. “”

سلام خانم نخودی این پست خیلی مفید و آموزنده بود دستتون درد نکنه
به عنوان مثال من اصلیتم دارابی هست تا حالا هر کس جلوم دارابی حرف میزد خیلی ناراحت و عصبی میشدم ولی میدیدم طرف وقتی به عصبانیت من پی میبره بیشتر این کار رو تکرار میکنه پس نتیجه میگیرم که باید بی تفاوت باشم
دست آقای سرمدی هم به خاطر این داستان درد نکنه اون مرد واقعا حقش بوده خیلی بی انصاف بوده

سلام بر آقای خورشیدی گرامی
ممنون و خواهش می‌کنم قابل شما رو نداشت ….
“شناخت نقطه ضعف” “برخورد دیگران در مقابل نقطه ضعف شما “برخورد خودتون در مقابل برخورد دیگران با نقطه ضعفتون” ….. شما این سه مرحله رو کامل شناختید و پنجاه در صد راه رو اومدید …. نتیجه گیری کردید که “باید بی تفاوت باشید” …. این هم هفتاد و پنج درصد مصیر …. حالا باید در ورطه عمل عملاً بی تفاوت باشید …. لبخند بزنید و عصبی نشید …. اول در ظاهر … بعد از مدتی حتی در درون خودتون هم ….
در مورد داستان آقای سرمدی هم شاید در شرایط مشابه ما هم چنین برخوردی خواهیم کرد …. پس یه مقدار جانب انصاف رو رعایت کنیم و سبکتر حکم بدیم ….
ممنون از حضور تون و سربلند باشید

بله گاهی باید نقطه ضعف نشون نداد ولی بنظرم گاهی هم لازمه محدودیت هامونو بگیم تا بقیه بتونن رفتارشونو نسبت بما مرز بندی کنن گاهی واقعا” قصد دیگران سواستفاده نیست فقط نمی دونن اون که پاشونو روش گذاشتن نقطه ضف ماست کلا” من با خیلی نگفتنا که باعث سوتفاهم میشن مخالفم تا نظر شما چی باشه …مرسی

سلام بر ترانه خانمی مهربون مدیر صندلی داغ قدیمی :*
شما هم دقیق زدید وسط خال هدف
بله خیلی از حرفهای نگفته رو باید گفت تا خیلی از سو تفاهم ها بر طرف بشه
من شدید کامنتتون رو لایک می کنم و موافق صد در صد صحبت هاتون هستم…..
همیشه شاد باشی و موفق

سلام مجدد.
نخودی خانم متشکرم از این که این بنده کمترین رو مورد لطف قرار دادید. با پیشنهادتون مبنی بر مطرح شدن موضوع در غالب یک پست کاملا موافقم ولی چون من با عرض شرمندگی هنوز پست گذاشتن رو بلد نیستم, پیشنهاد میکنم زهره خانم البته اگه براشون مقدوره, یکی از اون کنفرانسهای دوست داشتنیشون رو پیرامون این موضوع ترتیب بدن. من هم در حد بزاعتم حضور فعال خواهم داشت.
در ضمن جا داره از این که این قدر خوب و باحوصله به کامنتهای این پست جواب میدید, ازتون تشکر ویژه به عمل بیارم. در مورد وکالت شما و حسن سابقهتون چیزی نشنیدم و نمیدونم, اما با مطالعه پاسخهایی که به کامنتهای این پست دادید, به این اطمینان رسیدم که باید وکیل ماهر و کاربلدی باشید.
برای شما در همه عرصه های زندگی آرزوی موفقیت و کامیابی میکنم.
سبز باشید.

مجدد سلام بر شما آقای جعفری
خواهش می‌کنم شما بزرگوارید
خب تا حالا که زهره خانمی اینجا نیومدند یه کم دیگه هم صبر می‌کنیم نیومدند خودم می‌رم سراغشون میزگرد درخواست می‌کنم …. ولی پست گذاشتن کاری نداره ها ….. یه کم امتحان کنید نتونستید بیاید اشکالاتتون رو بپرسید دوستان و البته منم در حد یه اندک اطلاعاتی که دارم کمکتون می‌دند و می‌دیم ….
در مورد وکالت من و سابقه ام که تازه پایه یک شدم و امیدوارم اونی بشم که شما توصیف کردید و شدید هم البته لطف داشتید ….
پاینده باشید و سربلند

خب در جواب سوالت نخودی بانو: البته نه در مقابل همه ی افراد نباید به این صورت عمل کرد. توجه داشته باش که اگر اون رفتاری که ما ازش میرنجیم یه رفتار جا افتاده در طرف مقابل ما باشه و به قول ما الگوی رفتاری اون فرد باشه باید با قاطعیتی درخور که حد الامکان رابطه رو به هم نزنه باهاش در میون بزاریم و ازش بخاییم که به این رفتارش در مقابل ما خاتمه بده. البته قبلش با بی توجهی بازخورد ناخوشایند و عوامل دیگه که نمیگم که بحث طولانی نشه برخورد میکنیم و سپس به قاطعیت میرسیم البته اینم همیشگی و مطلق نیست. چون گاهی همون اول قاطعیت لازم میشه اما یادمون باشه که هر رفتاری رو پیش گرفتیم باید مستمر باشه مثلا نه که یه بار بیتوجهی کنیم یه بار بازخورد ناخوشایند نشون بدیم باید اول مثلا رفتار بیتوجهی رو کاملا امتحان کنیم بازم میگم به طور مستمر اگر جواب نداد مراحل بعد هر کدوم بازم به طور مستمر و صبوری خیلی اینجا مهمه. در مورد این که بفهمیم چه طور این رفتار الگوی رفتاری اون فرد هست مثلا باید دید در مقابل دیگران هم همین رفتار رو پیش میگیره یا فقط در مقابل شخص ماست. اگر مورد دوم باشه معمولا با بیتوجهی در مراحل اولیه اصلاح میشه. علت این تفاوت ها هم اینه که بعضی اشخاص به فرایند روابطشون با دیگران بینش ندارنیا بهتره بگم بینش کمی دارن.

شدید و خیلی خیلی خیلی شدید ممنون از دیدگاه کارشناسانه تون آقای جوانمرد
دقیق جامع مانع توضیح دادید “”
و جدی به نظر من شما یکی از بهترین روانشناس ها هستید و گمان کنم اگر روزی خواستم به روانشناس مراجعه کنم ترجیح بدم از شما کمک بگیرم ….
بازم ممنون و ممنون

سلام
پستت که جالب بود مرسی
من نقطه ضعف دارم ولی تا حالا رفتارم جوری بوده که اجازه ندادم کسی سو استفاده کنه
البته شاید هم بوده ولی خوشبختانه من متوجه نشدم
راستش من زود عکس العمل نشون میدم و بستگی به رفتارش رفتار متقابل نشون میدم
بابت میزگرد هم پول میگیرم خخخخ
نه بی شوخی اگه صلاح میدونین که من پست بزنم حتما کمک میکنم
فقط عنوانش رو چی بنویسم

سلام خانمی
جدی شدید شرمنده از این که این قدر دیر جواب می‌دم
خب خیلی خوب هست که اجازه سو استفاده از نقطه ضعف هات رو به دیگران نمی‌دی، البته بعضی ها هم بدون اجازه ما از نقطه ضعف هامون سو استفاده می‌کنند که در مورد اونها دیگه باید کلاً نقطه ضعف نشونشون ندیم یا اگه نقطه ضعفمون رو دیدند و شناختند سعی کنیم از ریشه نقطه ضعف هامون رو ریشه کن کنیم ….

و پولش رو بذار به حساب محله ان شا الله صد سال شاید دویست سال دیگه که وضعمون خوب شد حساب شما رو هم صاف خواهیم کرد ….
پست رو بزنی ها کلاس نذاری ها …. صلاح اینا نداریم …. بهترین گزینه برای این مدل پست های میز گردی خود خودتی …. ریش و قیچی دست خودت … “البته تو پست خودت هم یه ریش و قیچی دستت دادم” حالا خودت مختاری از هر کدومشون خواستی استفاده کن ….
“مرسی از حضورت و قبلاً از همکاری شما کمال تشکر و امتنان را داریم”

دیدگاهتان را بنویسید