خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

صندلی داغ شهروز حسینی

به نام الله
اما میهمان گرامی این هفته :
سلام به شهروز حسینی بزرگوار
هر صندلی داغ با این سوال شروع میشه که لطفاً یه بیوگرافی ساده از خودتون بگین تا دوستان به سراغ سوالات برن …امیدوارم در صندلی داغ ما بسوزی ولی دلتون در زندگی هرگز نسوزه

۱۹۱ دیدگاه دربارهٔ «صندلی داغ شهروز حسینی»

سلام.
خب اول از ترانه ی گرامی هم تشکر میکنم و هم عذرخواهی که با یه هفته تأخیر دارم به سؤالها جواب میدم.
بعدشم این که چراااااااااااا؟
چراااااااا من؟
این همه قبل از من توی اون پست کامنت داده بودن آخه.
توی کامنت بعدیم بیوگرافیمو میذارم.
فعلً فقط یه اعلام حضور کردیم.
خب بذار بشینم.
آخیییییییییییش!
بابا این که هنوز داغ نشده که.
پس چی کار میکردید تا حالا!
عمرً اگر بتونید منو بسوزونید.
میگید نه.
بریم ببینیم کی راست میگه.
برو بریییییییییم!

بهترین تفریحت چیه ؟
این کلمات رو توضیح بده:
و یا نظرت رو در این موضوعات بگو.

دوست
عشق
زندگی
مرگ
خدا
اسلام
صداقت
دروغ
متظاهر
مادر

صندلی هم داغ بشه خیلی بد میشه ها!

خب این هم از بیوگرافی.
شهروز حسینی فهرجی، متولد بیست و یکم فروردین هزار و سیصد و شصت و هشت در تهران، مدرک کارشناسی فلسفه ی غرب از دانشگاه آزاد تهران شمال دارم، از صفر تا صد تحصیلات مدرسه ایم رو به جز پیشدانشگاهی توی مدرسه ی شهید محبی بودم، قدم صد و شصت و هشت، وزنم شصت و پنج، پِرسپلیسی هستم، دیگه بقیش رو تو سؤالاتون جواب میدم.
بریم سراغ سؤالات نیما.

سلام نیما.
خب زندگی که به خواست من شروع نشد. ولی هدفم اینه که طوری زندگی کنم که اگر خواستم آخرش مرورش کنم توی چند جمله خلاصه نشه. چون بیهودگی رو دوست ندارم. البته اعتراف میکنم تا حالا اصلً در این زمینه موفق نبودم.
در حال حاضر تفریحم بیشتر توی اینترنت و اسکایپ و گوشکنه. اخیرً بازیهای کامپیوتری هم بهشون اضافه شده. البته خیلی زیاد پایه ی مسافرت و بیرون رفتن به خصوص از نوع مجردیش هستم.
دوست، خوبش در تمام زندگیت تعدادش به انگشتان یه دست هم نمیرسه. تا آخرین لحظه ی عمرت هم دوستای واقعیت رو صد در صد نمیتونی بشناسی.
عشق، خالصش که با چیزی قاطی نشه حرف نداره. ولی فکر نکنم بتونیم گیر بیاریم. مثل عسل که تقلبیش خیلی زیاد شده.
زندگی، یه انتخاب اجباری که هم شیرینه و هم تلخ. شیرینیهاش نباید دلت رو بزنه و تلخیهاش نباید نا امیدت کنه.
مرگ، خیلی وقتها از زندگی شیرینتره. ترس نداره مگر این که ریگی به کفشت باشه. البته طبیعیه که ازش یه کم خوف داشته باشیم ولی در مجموع فکر نکنم چیز بدی باشه.
خدا، یه قدرت بیکران و درک نشدنی که از ابتدای خلقت تا حالا هر کی یه جور سعی کرده بشناسدش ولی هنوز فکر نکنم کسی موفق شده باشه.
اسلام، یکی از همون راههای شناخت خدا و دینی که در اصل خیلی هم خوبه. مثل همون عسل که بالا گفتم.
صداقت، باید متقابل باشه. من هیچ وقت با کسی که باهام صادق نیست صداقت ندارم.
دروغ، دوستش ندارم. ولی مثل خیلی چیزهای دیگه که دوستشون نداریم زیاد شده و حتی خودمون هم ازش استفاده میکنیم. بزرگترین دروغ اینه که بگیم تا حالا دروغ نگفتیم.
متظاهر کسیه که کمبود داره. میخواد با جلب توجه دیگران خودش رو مطرح کنه. برای این هدفش هم هر کاری میکنه و تا جایی که بتونه هزینه هم میکنه.
مادر، نعمتی بزرگ که هیچ وقت با چیزی نمیشه عوضش کرد. نمیدونم چی بگم. شاید بشه گفت مادر یعنی مادر.
صندلی هم هنوز داغ نشده.
ما که خوبیم.

خب به رسم ادب سلام
بعدشم آقای حسینی هر سه مدال رو برنده شدند هااااا!
منم چند تا کلمه میگم نظرتونو بگید:
نابینا
غرور
انسان
محدودیت
فعلا بسه تا بعد یادم بیاد

سلام خانم بشارت.
خب نابینا یه انسان هست که بر خلاف میلش نابیناست و در این زمینه هیچ حق انتخابی نداشته. ولی بیشتر از این که ندیدنش بهش ضربه بزنه دیدن دیگران بهش ضربه میزنه.
غرور تا حدیش که شخصیتت رو حفظ کنه لازمه. ولی زیادش که شخصیت کس دیگری رو خورد کنه خوب نیست.
انسان قرار بود اشرف مخلوقات باشه اما چی بگم که نگفتنش بهتره.
محدودیت خیلی وقتها خلاقیت میاره. خیلی وقتها هم سرخوردگی. بستگی داره چه طور باهاش مواجه بشیم. البته شرایط محیطی هم تأثیر داره.
ممنون که هستید.

میگم من تا حالا نه با تو رو به رو شدم، نه حرف زدم.
فقط نوشتاری حرف زدیم.
تو نوشته هات هم چیزی که میخوام بگم رد پایی نداره.
ولی یه سؤالی ذهنمو مشغول کرده.
نمیدونم چرا همیشه فکر میکنم تو یه آدم اخمو و عبوسی! واقعا چرااااااااااااا؟!

سلام سعید.
خب خودت جواب سؤالتو دادی.
من اتفاقً اصلً اخمو و این حرفا نیستم.
حالا یه بار بیا تهران ببینیمت بهت ثابت میکنم.
ولی اونهایی که منو از نزدیک دیدن میتونن شهادت بدن که اتفاقً پاش بیفته، اگر شرایطش باشه و محیط خودمونی باشه کسی از دستم آسایش نداره خخخ.
ممنون که هستی.

سلام به ترانه و دوستان عجب پست داغی
جهرم رو چه جور محیطی تصور میکنید به عنوان یک نابینا از هر نظر دوست داشتید
توی مدرسه و دانشگاه درسی رو می افتادید یا نمره کم میگرفتید
واقعً تهران خوبه یا شهرستان

سلام ثنا.
خب من تا حالا جهرم نیومدم.
ولی فکر کنم یه شهر کویری باشه. بیشتر از این چیزی نمیدونم ببخشید.
توی مدرسه درسی رو نیفتادم. ولی توی دانشگاه یکی دو بار زبان رو افتادم. اصلً از زبان خوشم نمیاد و هیچ استعدادی هم در این مورد ندارم.
نمیشه گفت تهران بهتره یا شهرستان. هر کس به جایی که توش زندگی کرده عادت داره.
خب شاید شما بیایید تهران براتون سخت باشه و ترجیح بدید برگردید شهر خودتون و در مورد من هم همینه.
ممنون از حضورت.

سلام بر طرانه ی عزیز و خوش سلیغه. طرانه جونم خوب کسیرو واسه نشستن روی صندلی انتخاب کردی.
خب شهروز آماده باش که حسابی میخوایم آتیشت بزنیمااا خخخخخخخخ
تا حالا تو زندگیت عاشق دختری شدی؟؟؟؟

سلااااااااااام ساجده.
خب با توجه به تأخیر در جواب دادن به کامنتت امیدوارم که سر بزنی و بخونیش.
ولی به جان خودم یه چیزی هم از جیبم میدم به ترانه فقط صندلی داغ بعدی تو باشی.
آخه این هم سؤال بووووووود؟
خب جواب سؤالت میشه آره شدم. ولی خب نتیجش خیلی نتیجه ی خوبی نبود.
یه کم بیشتر بیا محله.
موفق باشید.

سلام بر شهنشاه خان مبصر الدوله حسینی
خب من یه سؤال داشتم و آن هم از این قرار است که شما چه هیزم تری به خانم معلم کلاس بریلمون فروختید که شما رو مبصر کردند آیا؟
قضیه اون کلاه قرمزی و خرس عروسکی رو کامل جامع مانع و البته مبسوط و اگه هم مستندی دارید مستند توضیح بدید باشد که رستگار شوید؟ شکلک مبهم نه ها واضح؟
خب با آقای سرمدی بیشتر دوستید یا با آقای آذر ماسوله؟ یا اصلاً با هر دوشون قهرید خودتون برا خودتون دوستای بهتری دارید؟
نظرتون در مورد برنامه زندگی ادامه داره چی هست؟ البته ببخشید منظورم همون نشاط زندگی هست؟ کدوم آیتمهاش رو بیشتر دوست دارید؟‌اگه شما تهیه کننده و کارگردانش بودید زندگی نشاط چه شکلی می‌بود؟
دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟
پول بهتره یا ثروت؟
چرا آدم آرومی هستید شما؟ با این که فکر کنم همیشه حرف برای گفتن داشته باشید و از نوشته هاتون هم معلومه که سطح اطلاعات و البته صحبت های درون آستینتون زیاااده خخخخخخ

سلام نخودی.
خب هیزمهام همش تر بود خخخ. بارون اومده بود تا برسم اینجا پشت وانت همش خیس شد.
مبهم نه، واضح میگم که عروسک کلاه قرمزی الآن توی ویترین اتاقمه و به همتون سلام میرسونه. عروسک خرس هم به من مربوط نیست که. امیر خودش باید بیاد بگه که الآن کجاست خخخ.
امیر و اشکان هردوشون دوستای خوبم هستن. اشکان که بیست ساله دوستمه و امیر هم در همین یکی دو سال اخیر از بهترین دوستام شده. در کل شاید شش هفتتا دوست صمیمی داشته باشم که دوتاشون امیر و اشکان هستن.
من شخصً زندگی ادامه داره رو بیشتر دوست داشتم. توی آیتمها هم تا حالا به نظرم گشت سپید خیلی خوب بوده. ما برنامه ها رو بیشتر با همفکری و مشورت تولید میکنیم. برای همین اگر هم من تهیه کننده میشدم خیلی با این چیزی که الآن هست تفاوتی نمیکرد. فقط یه کم ضعیفتر میشد خخخ.
من در واقع دوست داشتم که بتونم توی مدارس نابینایی تدریس کنم که فکر نمیکنم این اتفاق هیچوقت بیفته.
چون آموزش پرورش محترم به ما خیلی لطف داره خخخ.
سلامتی از هر ثروتی بهتره. خیلی مریضیها هست که با یه کوه اسکناس هم درمان نمیشن.
آره من یه کمی از نظر حرف زدن کمحرفم. البته توی یه جمع جدید این بیشتر میشه که با یه کم گذشت زمان و عادت کردن و راحتتر شدن با اون جمع این کمحرفی من هم کمتر میشه خخخ.
ممنون.

سلام بر شهروز و درود بر بر صندلی نشانده شهروز
من بر خلاف پستهای دیگر سؤال خاصی به نظرم نمی رسه فقط آمدم تا از امیدواریم برای موفقیتت بگویم.خدا نگهدارت

سلامی به گرمای روزهای تابستان به شهروز عزیز، بهترین خاطره و بدترین خاطره ی شما چیه؟
نظرتون راجع به بنده؟
یکی از سوالاتی را که دوست دارید بچه ها بپرسند، از خودتون بپرسید و جواب بدید. موفقتر باشید. یا علی.

سلام بر آقای حاتمی گرامی.
بهترین خاطرات زندگی من به دوران کودکیم برمیگرده. البته الآن هم خاطره ی خوب دارم ولی بهترینهاش برای اون دورانه.
بدترین خاطره هم فروختن خونمون بود. چون توی یه شرایط خیلی بدی مجبور شدیم از دستش بدیم. باهاش خیلی خاطره داشتم.
من شناسنامه ی شما رو که خوندم به جز افتخار کردن کاری نتونستم بکنم. واقعً یکی از موفقترین نابیناهایی هستید که توی محله باهاش آشنا شدم.
براتون آرزوی موفقیت میکنم.
خب از خودم باید صبر کنم ببینم بچه ها چی رو از قلم میندازن، اون وقت چشم یه سؤال از خودم میپرسم.
ممنون از حضورتون.

سلامممممممممممم
خوبید؟
من یه سؤال دارم که بیشتر از صندلی میسوزوندت
اونم اینه که
از کی تو محله واقعا متنفری
ججججججججججججججججججججج

سلام زینب.
خب راستش از هیچ کس.
شاید با یه سریها اختلاف نظر و سلیقه داشته باشم و جر و بحث هم کردیم.
ولی واقعً از کسی متنفر نیستم.
آدمها رو باید با همه چیزشون پذیرفت. حتی با ضعفها و اختلافهاشون.
مرسی که هستی.

سلااام سلاام به شهروز خودم
خوبی ؟چه خبراا؟
خب آماده باش که منم میخام حساااابیییی بسوزوونمت خخخ
بچه ها تا میتونید درجه صندلی رو ببرید بالا تا این شهروز بسوزه
خب اما سؤالات من
۱ متولد چه ماهی هستی؟
۲ چندتا خواهر و برادر هستین؟
۳ تا به حال عاشق دختری شدی؟اگه شدی چطوری بهش گفتی که عاشقتم ؟
۴ نظرت در مورد این کلمات چیه؟
عشق دوستی محبت طبیعت ستاره برف زلزله
۵ نظرت در مورد بچه های نابینا چیه؟
۶ نظرت در مورد رادیو چیه؟
۷ وقتی که بیکاری چکار میکنی؟یا بهتر بگم اوقات فراغت خودتو چطور سپری میکنی؟
۸ آیا دوست بینا هم داری؟
۹ چه نوع موسیقی رو دوست داری؟
الف سنتی
ب پاپ
جیم اونور آبی
دال همه نوع موسیقی گوش میدی
۱۰ منو چقدر دوست داری؟
۱۱ به من چه نصیحتی میکنی؟
فعلا همینا رو داشت باش تا برم دو باره بیام بیشتر بسوزونمت خخخخخ

سلام عباس.
آقا توی این سرما یخ کردم که.
لا اقل یه پیکنیکی چیزی روشن کنید اینجاااااااا!
اما سؤالات.
متولد فروردینم.
چهارتا برادریم و خواهر نداریم البته متأسفانه.
آره شدم. اتفاقً چون بهش گفتم عاشقتم گذاشت رفت خخخ.
درباره ی عشق که بالا توی جواب به نیما گفتم برو بخون. دوستی به نظرم از عشق موندگارتره. محبت سلاحیه که هر صخره ای رو نرم میکنه. طبیعت موهبتیه که واقعً قدرش رو نمیدونیم. ستاره هم یه نوع دلخوشی و انرژی مثبت برای ما و یه دلگرمی میتونه باشه. به خصوص اگر یکیش رو داشته باشی. برف خوبه. خیلی هم خوبه. ولی سرده یه کم. اهل برفبازی هستم شَدید ولی زود سردم میشه خخخ. از زلزله هم خیلی خیلی میترسم. به خصوص اگر نصفه شب بیاد ووووووووووی.
بچه های نابینا متفرقترین گروهی هستن که تا حالا توی زندگیم دیدم. دریغ از یه ذره اتحاد. البته در حرف با هم متحدیم ولی در عمل شما قضاوت کنید.
رادیو به نظرم برای یه نابینا واجبترین چیز و در عین حال شیرینترین سرگرمیه.
درباره ی اوقات فراغت هم بالا توی کامنت نیما توضیح دادم.
دوست بینا هم دارم. اتفاقً در خیلی مسائل بیشتر از نابیناها درکم میکنه. پسر هم هست. برای اطلاع بیشتر البته خخخ.
همه نوع موسیقی گوش میدم. مهم زیباییشه. ولی اِبی رو خیلی دوست دارم.
تو رو هم خیلی دوست دارم. بوچ بوچ خخخ.
ای بابا. بیا با هم بریم پیش یکی نصیحتمون کنه. ولی فقط یه جمله میگم. هر کاری میکنی، فقط دل نشکن. فکر نمیکنم از این گناه بزرگتر هم داشته باشیم.
کجا تازه چایی درست کرده بودم خخخ.

با سلام خدمت ترانه خانم و شهروز منم میخوام بدونم شهروز تا حالا شکست عشقی خورده یا نه و چه غذایی رو بیشتر از بقیه دوست داره و دلش میخواد در آینده چه کاره بشه
به جای یه سؤال دو سه تا پرسیدم هاهاها

سلام بر خانم ترانه و آقای شهروز. از خانم ترانه بابت گذاشتن این پست و دایر کردن صندلی داغ تشکر میکنم. بعد هم برای همهتون آرزوی موفقیت میکنم. خب اینها که چیز جدیدی نبودن. صبر کنید سؤال بپرسم. خدایا چی بپرسم؟ خب همینه دیگه فی البداهه بخوای کامنت بذاری. سر دوستان رو هم به درد میاری.
آهان. درباره وضعیت تحصیلی بپرسم جواب میدین؟ معدل و این چیزها. دیگه بگم که…. از چه درسی خوشتون میومد و از چه درسی متنفر بودید؟ فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد. موفق و پاینده باشید.

سلام علیرضا.
خب من کارشناسیم رو با معدل پونزده و بیست و سه صدم گرفتم.
البته این نمره یه کم به خاطر دو سه ترم اول بود چون هنوز خوب جا نیفتاده بودم. یه ترم هم خوردم به قضیه ی انتخابات هشتاد و هشت که خیلی معدلم اومد پایین. ولی توی دو سال دوم در کل معدلم بالای هفده بود. ولی در مجموع خب نمرم خیلی خوب نشد.
توی دانشگاه از زبان خیلی بدم میومد. درسای دیگه هم برام عادی بودن. ولی توی مدرسه جغرافی رو همیشه خیلی دوست داشتم. برای همین هم هیچوقت یادم نمیاد زیر نوزده توی جغرافی گرفته باشم. همیشه هم توی کلاس یاد میگرفتم و خیلی کم پیش میومد که کتابشو بخونم.
ممنون که هستی.

آهای نفس کش کجایی پاشو قلمتو ور دار بیا بیرون از سوراخت اگه تا چند مدت دیگه با قلمت اینجا حاضر نشی میگم بخانم بازرس از ادامه کارت در محله جلو گیری منه.

سلام
من نیومدم اینجا جیز جیزونت کنم یا سوال پیچونت کنم اومدم جات بشینم که حبستو بکشم قناری .
حالا من جواب یکی از سوالهای داش شهروز رو میدم : آره داش من روزی سه بار عاشق میشم و تا سه روز با هم دوستیم بعدش هر دومون میریم تو بلک لیست . البته نمیدونم چی سریه که روزهای یکشنبه واسه من روزای شانسی هست .
حالا یه سوال مردونه میکنم نظرت راجب من چیه داش :
الان میگه من تو رو اصلا آدم حساب نمیکنم .
نه جون داش نظرت چیه :

سلام فرامرز.
بابا دمت گرم.
میگم از اون سه تا یکیش رو هم بده به ما خخخ.
من تو رو سه سال پیش که کانون نابینایان زده بودیم دیدم.
اون موقعها از الآن آرومتر بودی.
ولی فکر کنم الآن یه کم شلوغتر شده باشی.
در مجموع ما چاکرتیم.

اصغر اگر مَردی وایستا.
این ساتور پرواز که توقیفش کرده بودم کوووووووو!
آقا باور نکنید حرفای این منافقو.
من اصلًً ویرایشگر نیستم که بخوام کامنتی رو حذف یا ویرایش کنم.
شما منتظر بمونید من برم حساب اینو برسم بیام.
وایستااااااااااااااا.

سلام بر شهروز حسینی.
من میخوام یه سؤال خییییییییلی داغ بپرسم که تا شب فقط تایپ کنید. تا هی درجه بره بالا و هی عرق کنید… لطفاً کامل جواب بدین، یه دونه هم از قلم نیفته.
۱۰ ویژگی خوب و ۱۰ ویژگی بد خودتون و اشکان و امیرو بگید. به ترتیب اولویّت. یعنی جمعاً میشه شصت تا….خخخخخ

سلام تبسم.
بابا ما سه تا رو هم دهتا ویژگی هم ندارییییییییم.
از کجا بیارم این همه ویژگی روووووووو.
بعدشم من که نمیتونم ویژگیهای خوب خودمو بگم که. تعریف میشه.
ولی برای اینکه ثابت کنم که صندلیم داغ نشده، باشه.
اول خودم.:
ویژگیهای خوب:
۱: صادق بودن.
۲: نسبتً مهربونم.
۳: اخلاق مدارم.
۴: شاید یه کم بشه گفت خلاقم.
۵: اهل تجملات نیستم.
۶: با هر آدمی و با هر مدل شخصیتی کنار میآم.
۷: یا کاری رو قبول نمیکنم، یا اگر قبول کنم تا آخرش پاش وایمیستم و با بهترین شکل ممکن انجامش میدم.
۸: نسبتً آدم قانعی هستم.
۹: میشه گفت صبور هستم.
۱۰: حافظه ی نسبتً خوبی دارم. به خصوص درباره ی خاطرات خوب.
حالا خصوصیات بَدَم:
۱: یه کم خجالتیم.
۲: عصبانی نمیشم ولی اگر بشم بد عصبانی میشم.
۳: بیش از حد احساساتیم.
۴: در مواقع سخت خیلی آدم امیدواری نیستم.
۵: بیش از حد نسبت به دیگران که ادعای دوستی باهام دارن خوشبینم و بهشون اعتماد میکنم که از این مسأله خیلی ضربه هم خوردم.
۶: تنها بیرون رفتن رو دوست ندارم چون حوصلم سر میره. تا مجبور نشم تنها بیرون نمیرم.
۷: یه کم توی خونه تنبلم. مثلً تا کسی چیزی برام نیاره نمیرم خودم چیزی بردارم بخورم. با این که با کارهای این شکلی مشکل ندارم. مثلً چای ریختن رو بلدم ولی تنبلیم میآد برم بریزم خخخ.
۸: قدرت نه گفتنم فوق العاده ضعیفه.
۹: بیش از حد بیخیالم و شاید برای همین هم خیلی موفق نبودم.
۱۰: شاید بشه گفت یه کم ولخرجم.
حالا اشکان.
اول خوباش:
۱: روابط عمومی قوی داره.
۲: خلاقه.
۳: خوش سفر هست.
۴: شوخ طبع هست.
۵: توی کارش خیلی دقیقه.
۶: حافظه ی تاریخیش حرف نداره.
۷: به شدت خانواده دوسته.
۸: خیلی آدم امیدواریه.
۹: از نظر اعتقادی تقریبً آدم معتقدیه.
۱۰: خوشخوراکه. یعنی عمرً لنگ نمیمونه خخخ.
حالا خصوصیات بدش:
۱: بعضی وقتها اعتماد به نفس کاذب میگیره.
۲: یه کم بد حسابه.
۳: جهتیابیش یه کم ضعیفه به خصوص در رفت و آمد.
۴: از عصا استفاده نمیکنه که فکر کنم آخرش یه کاری دست خودش میده.
۵: خیلی بلند حرف میزنه و میخنده که خیلی وقتها شده بیرون که هستیم اومدن بهمون تذکر دادن.
۶: یه کوچولو تحرکش کمه.
۷: وقتی با یکی حرف میزنه هی میره سمتش خخخ.
۸: بعضی وقتها بیش از حد توی یه موضوعی کنجکاوی میکنه.
۹: یه کم منفعت طلبه.
۱۰: اگر با کسی لج بیفته دیگه درست بشو نیست که نیست خخخ.
حالا امیر:
اول خوباش:
۱: آرومه.
۲: روابط عمومی قوی داره.
۳: سیاست مداره.
۴: بیشتر منطقیه تا احساساتی.
۵: هدفمنده. تو این یکی خیلی بهش حسودیم میشه.
۶: واقع بین هست.
۷: نویسنده ی خیلی خوبیه.
۸: خیلی طبیعت دوسته.
۹: عصبانی بشو نیست که نیست. خودم رو کشتم هنوز نتونستم عصبانیش کنم خخخ.
۱۰: شدیدً مسئولیتپذیره.
حالا خصوصیات بدش:
۱: تشخیص صداش خوب نیست. هی این و اونو با هم اشتباه میگیره خخخ.
۲: زیاد از حد در مقابل دیگران کوتاه میآد. به خصوص وقتی که در موردش بی انصافی میشه.
۳: توی آیندش دنبال ایده آلهایی میگرده که به خاطرشون تا حالا چند فرصت خوب رو از دست داده.
۴: یه کم موقع خرید عجوله.
۵: یه کم نازک نارنجیه خخخ.
۶: زیاد حواسش به سلامتیش نیست. تو شمال منو بیچاره کرد آخرش هم سرما خورد.
۷: یه جاهایی توی کارهاش و تصمیماتش بیش از حد تمأنینه داره.
۸: به حرف مَردُم خیلی اهمیت میده.
۹: یه کم حافظش ضعیفه یا تلاش چندانی برای استفاده ازش نمیکنه خخخ.
۱۰: خیلی به پیشرفت تکنولوژی اعتقادی نداره. بابا تا همین دو سه هفته پیش، ویندوز لبتاپش xp بود. اون هم چه ویندوزی! پنج سال بود که عوض نشده بود.
یعنی این فقط از امیر برمیاد که با همچین ویندوزی بتونه کار کنه خخخ.
تبسم ممنون که هستی.
خب این هم از جواب سؤال تبسم.
دیگه نبووووووووووود؟

سلام ترانه.
دورود شهروز.
من اومدم که سلامی بر ترانه و دورودی هم به شهروز بفرستم.
من با توجه به آشنایی که با شهروز دارم سوال خاصی ندارم، ولی برای خالی نبودن عریضه فقط یه سوال میپرسم.
میخواستم بپرسم که اگه بگم مبصر، چه نظر و تفسیری از این کلمه داری؟خخخ.
خععععععلی مخلصیم.

سلااااااااااااااااام عمو چشمه.
خب در مورد مبصری که اگر بخوام بگم باید بگم که عمرً اگر بتونید ازم بگیریدش.
ولی ما تو دوتا پست هم اگر مبصر باشیم آخرش دربست مخلص شماییم.
شک نکن، حتی یه ثانیه.
موفق باشید.

خب بریم سر شهروز الدوله,
ببین چنان داغت کنم که اصلا گرما بخش خونتون بشی, یعنی بخاریتون رو تا آخر زمستون خاموش کنید, ببین من فکر گاز خونتونما, آمااااادهههه؟؟!!!,, ویییییییژژژژ
ببین تا ۲۴ ساعت وقت داری یه آواز بخونی بلینکی اینجا, ببین حتی یه دیقه هرچی بود بووود, فقط بخون و بلینک, اگه این کارو نکنی بچه ها باهات قههرررر میکنن, خودشون به من گفتن باهاش قهر میکنیم,
بعدشم از اون دو دوستت اجازه گرفتی ویژگیهاشون رو گفتی نمیگی ناراحت بشن,
راستی دوست داشتی یه دوست داشتی اسمش سیبز بود فامیلش امینی, بعد بهش میگفتی سیبزمینی؟
ماشین دارین, چه مدل و چه رنگیه؟
دوست داشتی میرفتی خارج واسه زندگی کجا؟
فعلا کارت سخته, تا بعد, یادت نره ها, بذار دیگه با حال میشه, بذار باشه, ؟؟ مرررسی

سلام زهره.
خخخ. من موندم تو این چیزا چه طوری به ذهنت میرسه میگی خخخ.
اول که بگم من شَدیدً به خاطر سرما خوردگی صدام گرفته. اگر هم نگرفته بود، انقدر افتضاح میخونم که همه در میرن خخخ.
پس منو معاف کن.
اون دوتا هم اگر ناراحت شدن میرن یه لیوان آب میخورن خوب میشن. یا کله رو میکوبن به دیوار تخلیه میشن خخخ.
خخخ. سیبزمینی هم میتونه دوست خوبی باشه.
ماشینمون پرشیای نقره ایه.
اتفاقً اصلً زندگی توی خارج رو دوست ندارم. حالا هرجا میخواد باشه.
مرسی که هستی.

سلام. کل پستو کامنتاش یه طرف، کامنت زهره هم همون طرف! نا! یعنی چیز! کامنت زهره هم یه طرف! عااااالی بود!
نا من که ناراحت نشدم هرچند تلاش کردم چندتا از اون ویژگیهای بدی که گفتو اصلاح کنم بنابر این چندتاش از درجه ی اعتبار ساقت! بعید میدونم که امیرم ناراحت شده باشه! فقط منو امیر به این نتیجه رسیدیم که ویژگیهای خوبمون بیشتر از دهتا میتونست باشه، راستی چرا نشد؟!
میگم تا اینجا اومدم چندتا سؤالم مطرح کنم که به قول دوستمون رستگار شویدو شویم، البته شاید!
گفته بودی که تو دانشگاه چندتا واحدو افتاده بودی، حالا سؤال اینجاست: تو افتاده بودی یا واحدا افتادن؟ از کجا افتادی یا افتادن؟ کجا افتادی یا افتادن؟ میزان خسارات وارده چهقدر برآورد شده؟ و … .!
پرسپولیسی! بگو بینم! وقتی پرسپولیس گل دومو به سپاهان زد چه حسی داشتیو کجا بودیو چیکار کردی؟ حماسه ی ده دقیقه ده نفره رو تعریف کنو از حستو حال و هوات بگو.
و اینکه: حالا که قرار به درخواست زهره عمل کنی، صحنه ی تاریخی کلاس پنجمو هم بازسازی کنو بلینک.

ا ا ا! داره دوروغ میگه! هیچ چیزیش نیست! داره فیلم بازی میکنه! من خودم بعد از ظهر باهاش صحبت کردم، از منو شماها سر حالتر بود! تازه داشت بازی میکرد! من سرما خوردمو امروز سر کار نرفتمو خونه خوابیدم، تو به خودت میگیری؟! زود باش! یالا! هر جفتشو انجام بده و فورا بلینک!

سلام اشیمشی چیز یعنی اشکان خخخ.
خب به اون دهتا خصوصیت بدت آدمفروشی رو هم اضافه میکنم که ادب شی.
توی دانشگاه واحدا افتادن، رفتم بگیرمشون سُر خوردم خودمم افتادم خخخ. خیلی چیزیم نشد. دکتر گفت یه ضربدیدگی جزءی بوده.
اون روز با هم بودیم و خونه ی مجردی یکی از دوستامون.
لحظه ی آخر گل که زدیم قشنگ دستم به سقف خونه خورد.
تا چند دقیقه اصلً نمیفهمیدم دارم چی کار میکنم خخخ.
روز بازی ده دقیقه سه تا گل هم عموم اینا خونمون بودن.
گل اول رو زدیم، گفتم خوبه لا اقل یه گل زده باشیم.
دومی رو زدیم، گفتم خب دمشون گرم مساوی کردن.
سومی رو که زدیم دیگه هیچی دیگه.
فقط بعدها مامانم اینا میگفتن ازم نا امید شدن خخخ.
بچه ها کلاس پنجم یکی از بچه ها توی کلاس قبل از اومدن معلم داشت سر صدا میکرد و داد میکشید.
یه دفه من خواستم کَلِش رو بخوابونم، چنان نعره ای کشیدم که نگو. در همون لحظه معلم وارد کلاس شد و هیچی دیگه.
اول تنبیهم کرد، بعد معذرتخواهی کردم، بعد خودش خندش گرفته بود که این صدا از کجای من در اومده دقیقً خخخ.
باور کنید صدام بدجوری گرفته.
این اشکان داره به خاطر اون دهتا خصوصیت بدش تلافی میکنه.
بچه های محله بیشتر از اینا بهم اعتماد دارن حاج اشکان.
برو جلوی در خونه ی خودتون توپ بازی کن.
افتااااااااد؟

سلام بر شهروز خان حسینی مبصر الدوله
خب من سؤال ندارم
اومدم بپرسم آهنگ درخواستی هم قبول می‌کنید آیا خخخ
خب یه سؤالم بپرسم باشد که رستگار شویم
“”””””””””؟؟؟؟؟؟؟

تا این کامنت رو هم حذف نکردن بگم که این سعید آقا و با اون شهروز دست به یکی کردن
ببین شهروز به من گفت، چی گفت؟ خودش به من گفت ، چی گفت؟
من زن آرمین اوه اوه چی دارم مینویسم ، اینو نگفت بابا
گفت اگه ازم سؤال بپرسی کامنتتو حذف میکنم.
میتونم قسم بخورم.
خُب من هم سؤال نپرسیدم که حذف نکنه.
حالا همون سؤالاتی رو که گفتم لطفاً جواب بده.
ببین اشکان هم روش.
یعنی شد ، خودت +امیر +اشکان
مجتبی رو هم اگه میدونی بگو
سعید آقا هم که متأهل هستند وگرنه اونو هم میگفتم.
کامنتم رو تو ورد کپی کردم اگه حذفش کنید یا ویرایشش کنید میدم اخبار ۲۰.۳۰ پخشش کنه. خخخخ
آرام آرام دارم سنگینی سرم رو رو بدنم حس میکنم.
تا کسی نیومده
الفراااااااا،ااااا،ااااا،ااااا،اااااااا؛ااااااااا؛ااااااااا؛ااااااااا؛ااااااااا؛ااااااااااا؛اااااااااااااا؛ااااااااااا؛اااااااااا،ااااااااا،،،،،،،،،آر

آقا، دوستان، به جان خودم، اشکان بمیره، امیرو کفن کنن من کامنت اصغرو حذف یا ویرایش نکردم.
ترانه کجاییییییییییییی.
رسمً داره قانونشکنی میشه اینجااااااااا!
کمک.
وایستاااااااا.
اصغر اگر مَردی وایستااااااااااا. ایییییییییییست.
ایییییییست.
شکلک تیر هوایی در کردن.
شکلک نشونه گیری پای اصغر.

سلااام شهروز
چون دیدم تو کامنت های قبلی کُری میخوندی که چقدر صندلیت خنکه، اومدم پوستتو بِکَنَم.
خب اول چندتا سؤال که مدت هاست ذهنمو مشغول کرده بعدم میریم سر دوتا سؤال اصلی.
۱، چرا اسمت شهروزِ؟
۲، چرا اسم داداش کوچیکات شایان و شفیقِ؟
۳، چرا فامیلیت حسینیه. چرا حسنی نیست؟ اون وقت خعلی حال میداد. چون آهنگ حسنی بده بد بد، اینو تقدیم به تو میکردیم. خخخخ
۴، چرا نابینا متولد شدی؟ واقعا چرااااا.
۵، چرا معمولا وقتی با دوستای صمیمیت بیرون میری به یک باره اونارو گاز میگیری؟ هان!
بارها برای خودم پیش اومده که کنارت بودم یوهو حمله کردی بهم گازم گرفتی. حح، آیا این ریشه در کودکیت داره.
۶، چرا در پاسخ به سؤال زهره خالی بستی گفتی سرما خوردم صدام گرفته. من که همین دو ساعت پیش باهات صحبت کردم صدات از همیشه بهتر بود.
دروغ چیزه بدیه پسرم.
۷، چرا وقتی بیرون میریم با اونایی که صمیمی هستی دست مالیشون میکنی. البته فکر کنم از وقتی که رویا اون پست رو گذاشت، این عادت از سرت افتاده باشه. خخخ

۸، آخرین باری که کتاب خوندی کی بوده؟ چه کتابی بوده؟ نویسندش کی بوده؟ ناشرش کجا بوده؟ چند صفحه داشت؟
۹، فردا میای خونمون یا نه؟ اگر آره چرا؟ اگر نه چرا؟
۱۰، سؤال پایانی ترجمه متنی که در پایین میارم چی میشه.
اولی از انگلیسی به فارسی، و دومی از فارسی به انگلیسی.
راستش من اینارو باید تا جمعه تحویل بدم حسش نیست ترجمه کنم. دیدم بهترین زمان، الانه که چون قراره به همه سؤالات جواب بدی، بندازم گردنت. خخخ
اگر نتونستی ترجمه کنی، ببر کافینت. اگر گرون درومد بده مجتبی یا داود. خلاصه من نمیدونم. تا پنج شنبه تحویل بده. خخخخخخ
تا تو باشی کُری نخونی. ححح. ببینم چقدر زرنگیا.

Tips for Reading Extensively

EXTENSIVE READING HAS THE POTENTIAL TO HELP ENGLISH LANGUAGE LEARNERS become better readers and make improvements in other aspects of their. English skills…However, most students are not accustomed to the autonomy accorded by extensive reading. In addition, they may be used to struggling through short, boring, and extremely difficult texts, whiCh for many learners, entails painfully careful reading and constant use of a dictionary. In short,- language learners may not understand the language learning value of reading easy, interesting material.
. In extensive reading, English language learners read large quantities of easy material in English. They read for information and enjoyment, with the primary goal of achieving a general, overall understanding of the’i=eadiiir material. Students select their own reading material and are encouraged to stop reading it the material is not interesting or is too_ hard; over time, students are alsoencouraged to expand their reading comfort zone- the range of materials they can read easily and with confidence. To capture theses aspects of extensive reading, Day and Bamford suggest that the Motto of extensive reading be “reading gain without reading pain” (1998,. .12 emphasis in the original).
..Theii are several reasons why it is beneficial- tO-endiniage larignigé:learner.S extensively. Students show that when students read extensively, they not only -improve their reading. fluency, but they also build new vocabulary knowledge and expand- their understaridini of words they knew before. ditionally extensive _reading can befp students write better, as wellas:improve theirlistening and speaking abilities. And perhaps thebest result is that students deveiop positive aftitudeS’ici-Warli
. • .
reading in English and increased motivation to study it.
. .
Teachers have ‘an important role. to play in helping their -students get the most . • out. of extensive reading. As Day and: Bramford (2002) point. oUt, teachers need to . introduce their students to extensive reading and provide essential ,guidance as they . read extensively. In this article, we offer ten tips that. teachers.give..to students when _ . they engage in extensive reading. The title for each tip is addressed directly to the . learner,.whereas the rationale and. instructionaf adVice are written to you;’ the:teacher.- We discuss the rationale for each tip and -suggest .ways to present .these tips to yoiir students. We recommend that you present them before .students begin: to read extensively and then revisit them periodically.throughout the semester or school yeai Tip 1: Read, read, and read some more.
This is perhaps the most important piece of advice that you can give to your students. You might want to introduce thiS tip by emphasizing to you students that we – learn to read by reading; this is true for both a first or second language. The more students read the better readers they become.
When you encourage yOur students to read, read and read, you might want to point out that reading extensively can: Help them read faster and understand more.
• Help them to read in meaningful phrases, rather word-by-word
• *******
• حالا اینو از فارسی به انگلیسی ترجمه کن
• چند نکته برای خواندن فراگیر
• خواندن مطالب زیاد و متنوع این توانایی را دارد به کسانی که زبان انگلیسی را میآموزند کمک کند تا خواننده های بهتری شوند و این امر باعث بهبود یافتن سایر جنبه ها در مهارت های انگلیسی آنان میشود.
• اگر چه بیشتر دانش آموزان عادت به ساختار مرتبط با خواندن فراگیر را ندارند. علاوه بر آن آنها ممکن است با متن های کوتاه بسیار دشوار و کسل کننده مواجه بشند. که اکثر این زبان آموزان باید متن ها را به سختی و با دقت بخوانند و به طور مداوم از فرهنگ لغت استفاده کنند.
• به طور کلی زبان آموزان ممکن است به ارزش یادگیری زبان از طریق خواندن متن های ساده و جذاب پی نبرند.
• در این نوع خواندن زبان آموزان مطالب را با کمیت زیاد و در عین حال ساده و جذاب میخوانند. آنها این کار را برای کسب اطلاعات همراه با لذت انجام میدهند و هدف اصلی شان آن است که یک درک کلی و عمومی از متن خود به دست آورند. دانش آموزان خود مطالب را برای خواندن انتخاب میکنند و هر زمان متوجه شوند که آن متن جذاب نیست یا خیلی سخت است میتوانند از خواندن آن صرف نظر کنند.
• در طول زمان حجم مطالبی که میخوانند را میتوانند افزایش دهند و دامنه ی مطالب خوانده شده ی آنها میبایست به سادگی و همراه با اعتماد به نفس باشد.
• برای رسیدن به جنبه های خواندن فراگیر آقایان دی و بامفرد میگویند هدف این نوع خواندن به این گونه است که خواندن مفید بدون متن سخت به دست میآید
• پایان بخش مربوط به امتحان
• بخش کلاسی: دلایل متعددی وجود دارد که چرا ترغیب زبان آموزان به خواندن فراگیر مفید است. زبان آموزان نشان داده اند که اگر به شیوه ی خواندن فراگیر مطالعه کنند نه تنها باعث بهبود روان خواندن آنها خواهد شد بلکه دانش آنان در باره ی لغات جدید و دامنه ی لغاتی که قبلا میدانستند نیز افزایش مییابد.
• علاوه بر آن خواندن فراگیر میتواند به زبان آموزان کمک کند تا بهتر بنویسند ودر عین حال توانایی آنها را در ارتباط با گوش دادن و صحبت کردن نیز ارتقا میدهد.
• شاید بهترین نتیجه ای که از این کار حاصل میشود پیدا کردن یک نگرش مثبت در ارتباط با خواندن متن های انگلیسی است و باعث افزایش انگیزه ی آنها برای مطالعه ی بیشتر میشود.
• مدرسین نقش مهمی را در ارتباط با زبان آموزان خود ایفا میکنند که نتیجه بهتری از این نوع خواندن به دست آورند. همانطور که آقایان دی و برام فرد بیان میکنند مدرسین باید نحوه ی خواندن فراگیر را به زبان آموزان خود معرفی کنند و راهنمایی های لازمه را برای این نوع خواندن به آنها اراعه کنند.
• در این مغاله ۱۰ نکته را به مدرسین بیان میکنیم تا در عین حالی که باعث ترغیب زبان آموزان خود به خواندن فراگیر میشود به آنها یاد میدهند که باید چه کار کنند. هر کدام از عناوینی که در این نکته ها اراعه میشود مستقیما به خود زبان آموز بر میگردد. اما دلیل و پایه و اثاث و دستور العملی که در زیر آن آمده است به شما برمیگردد آقای معلم.
• ما در باره ی هر کدام از این دلایل بحث میکنیم و راه هایی را پیشنهاد میدهیم که چگونه این راه ها را برای زبان آموز خود به کار برید. ما به شما پیشنهاد میدهیم اول این نکات را به زبان آموز خود اراعه دهید قبل از این که از آنها بخواهید متن ها را به صورت فراگیر و عمیق بخوانند. آنها را در زمان های منظم به صورت ترمی یا یک سال درسی بازدید کنید که چه کاری انجام میدهند.نکته ی اول: بخوانید و بخوانید و بخوانید. این شاید بهترین نکته ای باشد که شما میتوانید به زبان آموز خود بگویید.
• شاید شما بخواهیم این نکته را به این شکل به زبان آموز خود تعکید کنید که خواندن را از طریق خواندن یاد میگیریم. این نکته برای زبان اول یا دومی که یاد میگیرید صدق میکندهر چه بیشتر بخوانند دانش آموز بهتری میشوند. زمانی که شما میخواهید زبان آموزان خود را به خواندن بیشتر ترغیب کنید باید این نکات را به آنها تذکر دهید. خواندن فراگیر باعث میشود شما بیشتر بخوانید و مطالب بیشتری نیز یاد بگیرید. به جای این که لغت به لغت بخوانید باعث میشود که به صورت معنادار بخوانید.
خخخخخ

سلام امیر.
خب اینا که چیزی نیست الآن جواب میدم.
۱: اسمم رو پدربزرگم از توی کتاب اسم پیدا کرد و انتخاب کرد.
۲: اسم شفیق رو من انتخاب کردم، اسم شایان رو هم بابام انتخاب کرد. دلیل خاصی هم نداره. فقط جفتش با ش شروع میشه.
۳: دیگه این رو باید از جدم بپرسی. ولی احتمالً میدونسته این آهنگ قراره خونده بشه برای همین رفته شناسنامش رو عوض کرده. بعدشم اون آهنگ مبتذل رو گوش نکن زشته.
۴: قبل از به دنیا اومدنم، مادرم زمان بارداریش سرخجه میگیره و من نابینا میشم. شانسو داری؟
۵: به جان خودم فقط در مورد تو این قضیه وجود داره. اون هم به خاطر اینه که خوشمزه ای عسیسم.
۶: برو شر درست نکن. من صدام گرفته. شهادت تو و اشکان هم چون خصوصیات بدتون رو گفتم، به خاطر وجود احتمال تصفیه حساب شخصی از اعتبار ساقطه.
۷: این رو شَدیدً تکذیب میکنم. من هرچی هم باشم از اشکان لا اقل کمتر این کار رو میکنم. ولی اگر اینطوری احساس کردی قول میدم اصلاح بشم خخخ.
۸: آخرین بار توی سایت دنیای رمان کتاب تاوان بوسه های تو رو خوندم. چون حالت پست داشت شناسنامش نوشته نشده بود یا شاید من نتونستم پیداش کنم. ولی توی اون سایت توی سیزده پست منتشر شده بود.
۹: نمیام چون احتمالً مهمون دارم.
۱۰: برو عمو. درسته از پشت کوه اومدیم. ولی با هواپیما اومدیم.
این متن فارسی، ترجمه ی همون متن انگلیسیه.
ضایع شدی؟
حالا برو یه لیوان چای بردار بیار یخ کردم.

آقا منم این قضیه ی گاز گرفتنو تعیید میکنم. راستی دوتا سؤال دیگه: یه کم از روزی که کنکور دانشگاه سراسری دادی تعریف کن!.
چرا اون روز که با شایان رفته بودید ناهار بیرون من نیومده بودم هر چی بهت زنگ میزدم تلفنتو جواب نمیدادی؟
فعلا کافی به نظر میرسه تا ببینیم بعدا چی پیش میاد! ولی احتمالا همتون باور کردید که شهروز در جواب زهره رسما پیچید به بازی! چون سرما تمارزتو هم من تغیید کردم هم امیر! به نظرم باید کارت ترددت به محلو باطل کنن به خاطر تمارز!

چرا ۶۵ کیلو هستی؟ آیا حوصلت نمیشه بری چیزی بخوری که لاغر شدی؟
مواظب باش بیحوصله تر نشی؟
ضمنا هی میگی مردم از سرما داری ما رو فیلم میکنی. منظورم اینه که میخایی کم نیاری. با این وجود ببخشید ببخشید مخصوصا امیر ببخشید اگر امیر بره یه پیکنیک روشن کنه و بیاره بزاره زیر صندلیت و بعدش ما بوی گوشت سوخته هم بشنویم باز هم تو خواهی گفت مردم از سرما. حالا چی میگی نفس کش. راستشو بخایی میتونم درجه ی حرارت این صندلی رو ببرم بالا ولی در اون صورت کل محله خواهد سوخت. در ضمن لطف کن و این دوتا آدرس رو توی اسکایپت اد کن . nima.hy kazem.h خوب حالا چی میخای بگی. دیگه چی میخای بگی..

سلام بر ترانه خانم و شهروز عزیز
برنامه جالبیه برای من که تازه واردم معرفی خوبی بود و از نظرم دوست داشتنی تر شدی همه سوالات رو گفتند و من تا یاد بگیرم دیر نرسم خیلی مونده بزار منم یه سوال سخت بپرسم اگر ناراحت نمیشی .
واقعا چرا پرسپولیسی شدی ؟اینهمه تیم موفق مصلا پدیده اولین حضور و این جایگاه یادت باشه صندلی داغ توئه و سوال رو هم با سوال جواب نده
واقعا چند سال هوادارانش رو منتظر گذاشته با اینهمه خرج و بدهی .امسال با کدام تیم میخواد از نام ایران دفاع کنه نمی دونم اهل کری هستی یا دیگه ننویسم .به هر حال اگر دربی دستوری مساوی نشه وبازی خوبی ببینیم میشه بیشتر صحبت کرد

سلام آقا مهدی.
عشق عزیزم.
فقط عشق.
جنازه ی پِرسپلیس رو با صدتا تیم آماده عوض نمیکنم. اگر آقایون وزیر و معاونانشون بذارن قهرمان هم میشیم.
دربی هم با این که دستوریه ولی ما از دستمون در میره یه دفه میبریم خخخ.
موفق باشید.

سلااااام. خخخ خودم لو دادم یه جورایی دیگه.
قبل از این که برم سراغ سؤالات بعدی، بگم اصلا از اون ۱۰ تا ویژگی بدت که در خصوص من گفتی ناراحت نشدم. تازه خیلی بیشتر هم هست.
خب بریم سراغ سؤالات بعدی.
۱، با شهروز و بزغاله ۱۲۱ جمله چهار حرفی بساز. خخخ
۲، نظرت در خصوص این پست ها و نویسنده هاشون تو محله چیه. یه ایراد از این پستها که میگم بگیر. و سه ویژگی خوب از کسانی که این پست ها رو گذاشتن بگو. با توجه به شناخت نسبی که خودت تو این مدت ازشون پیدا کردی.
نکته، کسانی که بیش از یک عنوان پست در مطالب زیر دارن، پنج ویژگی خوب باید ازشون بگی.
نام های کاربری که به زبان فارسی بود در راستای خونه تکونی تغییر کرد. بخونید.
دومین جلسه آموزشی غلط ننویسیم
تجربه به چه قیمتی آیا؟
آموزش صوتی بازی Pizza Delivery (پخش پیتزا) از سری بازی‌های جیم کیتچن
پسر بچه یی که درجنگلی پیدا شده بجای حرف زدن، صدای حیوانات را تقلید میکند
زندگی؟ یا بندگی؟
ssd چیست؟
صندلی داغ شهروز حسینی
زاینده رود زنده شد.
درس چهارم زیست شناسی: گلوکز خون چیست؟
زنگ سیزدهم از کارگاه آموزشی خط بریل
اشتغال نابینایان | آیا امید به یک شغل پر‌در‌آمد برای نابینایان هست؟
کسانی که متمایلید یادداشت امروز مدیر را بخوانید. حمله به محله و احتمال خصوصی شدنش
مسابقه به این چیستانها جواب بدید خیلی با حاله!
اولین پست من تجربه ی دنیای جدید نابینایی
یه شعر و یه نیم چه خاطره از من
آموزش کوتاه نویسی زبان انگلیسی, جلسه ی دوازدهم:
دانلود قسمت پنجم آموزش زبان انگلیسی
دانلود Skype.6.22.81.104
وقتی نابینایی زبان نوکیا را فارسی میکند چه مشکلاتی براش پیش میاد؟
بخش چهاردهم از آهنگهای بیکلام به همراه مستند صوتی یه تکامل.
دانلود جاز جادویی نسخه ۱۶ ۳۲ بیتی
یه آموزش اندروید نه کامل نه ناقص ! کامل کردن دفترچه ی تلفن
دزدیهای جالب یا خندهدار یا … بخونید و بنویسید.
حل مشکل نصب پارس آوا روی جاز ۱۶
آموزش متنی بازی جدید Cribbage از مجموعه‌ی اتاق بازی
لطفا پر‌مو‌ها جواب بدید
کتابخانه فاطمه زهرای شهرداری اصفهان. رمان صوتی “دم را دریاب”. اثر سال بلو. ترجمه بابک تبرایی
تضادها رو درک کنیم…(۱)
یه درد و دل خودمونی و تولدم,
دانلود JAWS.V.16.0.1516 With Crack
دانلود کتاب گویای دستان و سیمرغ. برای کودکان عزیز. و همچنین کسانی که مشتاق حماسه های ایرانی هستند
لطفا افکار منفی را کنار بگذارید
خخخخ، فعلا همینا کافیه.

ببین امیر.
قانونً تو سؤالاتت رو پرسیدی و نمیتونی سؤال دیگه ای بپرسی.
ولی برای این که فکر نکنی کم آوردم جواب میدم.
۱: شهروز بزغاله ۱۲۱ نیست. بیتربیت.
۲: این پستها اگر ایراد داشتن اینجا منتشر نمیشدن. ولی درباره ی نویسنده هاشون بهت میگم.
مجتبی:
۱: نویسنده ی خوبیه.
۲: دوست داره به دیگران کمک کنه.
۳: مستقله.
۴: پرتلاشه.
۵: روابط عمومی خوبی داره.
تبسم:
۱: باشخصیت.
۲: معلم خوبیه.
۳: با اخلاقه.
نخودی:
۱: خیلی باهوشه.
۲: نویسنده ی خوبیه.
۳: تند تند حرف میزنه خخخ.
میسم امینی:
۱: توی کامپیوتر توانمنده.
۲: به کتاب خوندن علاقه داره.
۳: آموزشهای خوبی میذاره.
عمو چشمه:
۱: دست و دل بازه.
۲: اگر بتونه برای کسی کاری انجام بده هر کاری از دستش بربیاد براش میکنه.
ث: باجناق خوبی داره خخخ.
عباس:
۱: یه کم شیطونه.
۲: اطلاعاتش بالاست.
۳: بیحاشیه هست.
ترانه:
۱: خلاقه.
۲: با برنامه ی قبلی و طراحی توی محله فعالیت میکنه.
۳: برای خودش چارچوب و حریم مشخصی داره.
خانم ضامنی تازه پست اولشون بود هنوز باید بیشتر اینجا بیان تا باهاشون بیشتر آشنا بشیم.
یک مادر:
۱: نویسنده ی خیلی خوبی هستن.
۲: معلم فوق العاده ای هستن.
۳: به واقع یه مادر نمونه برای بزرگمهر هستن.
ملیسا:
۱: یه کم شیطونه.
۲: کمی زودرنجه.
۳: به نظر میرسه روانشناس خوبیه.
۴: دوست داره ناشناخته بمونه خخخ.
۵: معلم خوبی هم هست.
مهدی قادری:
۱: سطح اطلاعاتش بالاست.
۲: تنوع موضوع پستاش زیاده.
۳: خلاقه.
آقای ترخانه هم دوست جدیدمون هستن که باید بیشتر باهاشون آشنا بشیم.
ثنا:
۱: مذهبیه.
۲: رادیو خیلی دوست داره.
۳: شعرهای خوبی هم میگه.
پریسیما:
۱: منظمه.
۲: معلم خوبیه.
۳: خوش قلبه.
داوود چوبینی.
۱: سطح اطلاعاتش بالاست.
۲: جسوره.
۳: دوست داره به دیگران یاد بده.
میلاد:
۱: ورزشکار و شناگر خوبیه.
۲: در زمینه ی نرم افزار به خصوص اندروید فعاله.
۳: نی هم خوب میزنه.
جواد نوعی:
۱: نوازنده، آهنگساز و خاننده ی خوبیه.
۲: توی کارش وجدان کاری داره.
۳: با اخلاقه.
محمد هاشمی:
۱: برای پستهاش چارچوب و هدف داره.
۲: به کارتونها و نوار قصه های قدیمی علاقه داره.
۳: اطلاعات خوبی از وضعیت نابیناها در سوئد بهمون میده.
سیروس شکاری:
۱: اطلاعات کامپیوتریش خوبه.
۲: آموزشهای مفیدی میذاره.
۳: با اخلاق و بی حاشیه هست.
۴: جادوگر خوبیه خخخ.
۵: اطلاعاتش در مورد نرم افزارهای نابینایی به روز و آنلاینه.
فرشته حسینی:
۱: نویسنده ی خوبیه.
۲: توی نوشتن آموزشهای متنی توانمنده.
۳: اطلاعاتش در زمینه ی کامپیوتر و اندروید بالاست.
اصغر.
۱: خیلی شیطونه.
۲: قدرت طنزپردازیش بالاست.
۳: نوازنده ی خوبیه.
سعید درفشیان:
۱: پرتلاشه.
۲: به بازیهای نابینایی خیلی علاقه داره.
۳: اطلاعاتش در زمینه ی کامپیوتر خیلی خیلی بالاست.
سعید عابدی:
۱: برای حضورش در محله هدف و برنامه داره.
۲: به کتاب علاقه داره.
۳: بدون حاشیه هست.
زهره:
۱: خلاقه.
۲: قدرت طنزپردازیش خیلی بالاست.
۳: پشتکارش برای هر چه بیشتر مستقل شدن خیلی بالاست.
نیما:
۱: خیلی رکه.
۲: به تاریخ ایران علاقه داره.
۳: کتاب هم دوست داره.
خانم بشارت:
۱: گوینده ی خوبی هستن.
۲: به رادیو علاقه دارن.
۳: نویسنده ی خوبی هستن.
خب این هم از این.
ولی به جان خودم گیرت بیارم خفت میکنم.

۵ تا از ویژگی های بد مجتبی رو بگو.
چند ماه پیش که بهت زنگ زدم داشتی چیکار میکردی؟
دیشب یعنی شنبه شب چرا تا ساعت ۴ بیدار بودی داشتی چیکار میکردی؟
یه سوال دیگه تا کی میخای اون موضوع رو مخفی کنی؟

ویژگیهای بد مجتبی:
۱: یه کم زودرنجه.
۲: زود نا امید میشه.
۳: خودش رو بیش از حد با بیناها مقایسه میکنه.
۴: یه وقتایی الکی عصبانی میشه.
۵: یه وقتای توی مدیریت محله سیاست لازم رو نداره.
اون روز باور کن یادم نمیآد داشتم چی کار میکردم که زنگ زدی.
شنبه شب تا ساعت سه داشتم q9 بازی میکردم. بعدش هم اومدم توی محله با هم حرف زدیم دیگه.
اون که پنهان میکنم چی هست دقیقً؟
بابا من که تا حالا هرچی پرسیدید جواب دادم که.
عجبااااااااااا!

آقا من دیگه بازی نمیکنم
این شاه شاهان شهروز خوان داره جر میزنه
یعنی داره میپیچونه
ببین شهروز بیا جواب بده وگرنه ……………….
خخخخخ
منتظرم
راستی یه سؤال دیگه تو چرا اون روز که با هم حرف میزدیم به امیر فحش دادی هااا
زوووووود بگو

میخواستی میومدی هوهو
راستی سؤالمو هنوز جواااااب ندادی.
تا جواب ندی ولت نمیکنم
ببین بیا جواب بده قال قذیه رو بکن یعنی بِکَن
هاهاهاهااا
ترانه خانم کجایی که این شهروز داره قوانین رو زیر پا له میکنه
بیا گوششو بگیر بپیچون اون داره منو میپیچونه

خب از زیر آواز در رفتی, ولی اگه مشکلت سرما خوردگیه اشکال نداره, با همون صدا سی ثانیه بخون, اصلا ببین برای رو کم کنی امیر و اشکان بخون, هاهاهاها, و چه حوصله ای داری ایول کامنتتات واسه خودش یه کتابه هههه

سلام دیر اومدم و فقط برای عرض ارادت اومدم موفق باشی هنوز فرصت نمیکنم بخونمش ولی یه روز به صندلیت سر میزنم

میخوای نخونی نخون ولی نخوندنت به معنای سوختن و کم اوردنه, هاهاهاها
خب بخون دیگه آخه مگه میخوای چیکار کنی, تازه کسی هم حق نداره سوژت کنه, فقط صندلی داغت با حال میشه همین,, پس بخون دیگه,

من هم با زهره موافقم
همین طوری که داری میخونی سؤالات منو هم جواب بده
مثلاً بگو
لیلا لیلا لیلا ابرو کمونی لیلا
مثلاً یه همچین ترانه ای بساز و بخون
خخخخ
ما منتظریم یالا
شهروز باید بخونه
شهروز باید بخونه
شهروز باید بخونه

بابا تو چرا اینطوری؟! میخوای جواب سؤال امیرو بدی از من مایه میذاری؟! اصلا حالا که اینطوری شد منم با زهره موافقم! اگه نخونی به معنای کم آوردنت محسوب میشه!
تازه از اونجایی که تو نوازنده ی خوبی هستی همون آهنگی که میخونیو باید ملودیشو هم با دهن بزنیو بلینکی!. تا تو باشی اینقد از من مایه نذاری!
ضمن اینکه پیچوندنتم به معنای کم آوردنت محسوب میشه! گفته باشم!!!…

کی ساطور منو میخواس
بیا گلم شه شهم …
بیا ساطور میخای چیکار بیا قلف فرمون میدم بت با جک ماشین ببر بزن تو سر اصغر خخخخخ.
خاااااااااااااااااک
تو خجالت نمیکشی دوستتاتو گاز میگیرییییییییییی؟
میترسم منم ک مجازیم گازم بگیییری …
هعی دس مالی هم میکنی ملت روووووووووووۀ؟؟؟؟
shame on u.
هعی چرا کامنت اصغرو حسف کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟
بیا با هم بریم بزنیمش انتقومتو بگیریم …حالا ی سوالم بپرسم .شهروز شایان شفیق ۴مین برادر اسمش چیه آیا ؟

دوباره سلام، شهروز جان عجب صندلی با حالی شده، من که فکر میکنم صدای خوبی داری پس بخون و لینکش را بذار همینجا، سالها بعد که ازت پرسیدند از کجا خوانندگی را شروع کردید؟ میگی از اینجا، یعنی از این صندلی…. راستی چرا سوالاتت را با یک هفته تاخیر جواب دادی.
در ضمن از اظهار لطفت هم ممنونم، ولی بیشتر دوست داشتم به عنوان یک دوست یه جمله ی یادگاری ازت بشنوم.
موفق تر باشید.

آقای حاتمی گرامی.
چشم. فایلش رو توی کامنت بعدیم گذاشتم.
فقط خیلی افتضاح شد ببخشید.
این هم جمله ی یادگاری.
علی اکبر حاتمی، مَردی که هرگز تسلیم سختیها نشد.
موفق باشید.

می‌گم والا من اون قدر تحت تأثیر قرار گرفتم که حاضرم با افتخاااار بعنوان خواهر خب بزرگتر که نه ولی خواهرتون براتون آستین بالا بزنم برم با طرف صحبت کنم بابا بچه مردم گناااه داره دیگه …. خب ببین چقدر صداش غم داشت … ببین چقدر دوستت داشت …. ببین چه پسر خوبیه … ببین می‌تونست یه چی دیگه بخونه ولی فقط به خاطر تو ….
می‌گم وکیلم آیا؟

سلام آقای حسینی به افتخار لغو امتحان فردا سری هم به محله زدم
۱- اصلی ترین سرگرمی تون غیر از رایانه و گوشی
۲- تا حالاشده برای مشکل بیناییتون جایی کلاس بذارید منظور اینکه افتخار کنید
۳-وقتی از مشکل بینایی تون دل تنگ میشید چیکار می کنید
۴-یه جمله که از تموم این چهار سال کارشناسی که واقعا یاد گرفتید چی بود
۵-با توجه به اجرا های شما من برداشتم این بود که شما آدم منطقی هستید درست هست آیا
۶- اگه بخواهید نابینایی رو برای من تعریف کنید چی میگید ؟
۷- اهل چه موسیقی هستید
۸-آخرین شیطنتی که واقعا بهتون چسبید چی بود
۹گذشته و آینده خودتون رو چطور توصیف می کنید –

سلام خانم حسینی.
۱: رادیو.
۲: نه. ندیدن مگه کلاس داره خخخ.
۳: سعی میکنم به چیزای دیگه فکر کنم. ذهنمو منحرف میکنم.
۴: تمثیل غار برام خیلی جالب بود.
۵: سعی میکنم منطقی باشم. ولی خیلی وقتها نمیتونم و احساساتم به جای منطقم تصمیم میگیره.
۶: نابینایی برای نابینا ندیدن چشمهاش و برای دیگران نفهمیدنه.
۷: سبک موسیقی برام مهم نیست. بیشتر قشنگ بودن و قوی بودنش از نظر فنی برام مهمه. چون یه کوچولو توی موسیقی سررشته دارم.
۸: زیراب اشکان رو پیش تهیه کنندمون خانم کیان زدم. خانم کیان رفته بود ساوه، وقتی برگشت، بهش گفتم اشکان گفته خانم کیان چرا برامون گردو نیاورد. یعنی هم اشکان هم خانم کیان پنج دقیقه توی هنگ بودن خخخ.
۹: توی گذشتم خیلی از الآنم فعالتر بودم و بیشتر از الآن دوستش دارم. آینده هم امیدوارم برای از دست دادن امروزم حسرت نخورم که فکر کنم آخرش بخورم.
ممنون از حضورتون.

سلام و درود بر آقای حسینی گرامی و گرانقدر
خوب…بچه های محله همه ی سوالها رو که پرسیدن! حالا که صندلی خیلی داغه من هم دو سوال:۱ موضوع صحبت بچه ها در زنگ تفریح زمان کودکی شما با الان چه فرقی کرده؟سوال ۲: چه نکته ای در مورد تربیت بزرگمهر دوست دارین به من بگین تا من دقت بیشتری در اون زمینه داشته باشم؟ متشکرم و مثل همیشه سربلند و پیروز باشید

سلام بر مادر گرامی محله.
خب زمان ما زنگ تفریح فقط بازی میکردیم. یه توپ و چندتا بچه که توی زمین فوتبال مدرسه بازی میکردیم. یا خیلی تنبلی میکردیم، توی حیاطمون که خیلی بزرگ بود قدم میزدیم.
ولی الآن همه سرشون با گوشی و این چیزها گرمه و دیگه زمین فوتبال خالی خالیه. واقعً یادش به خیر.
شما یه مادر نمونه هستید و من در حدی نیستم که توصیه داشته باشم.
فقط مستقل شدن بزرگمهر رو هیچ وقت قربانی توجه بیش از حد نکنید.
البته جسارت بنده رو ببخشید.
ممنون از این که تشریف آوردید.

سلام من هرفهای امیر را لایک میکنم چرا دست من را گاز گرفتی
دستم کبود شده بود رفته بودم شنا هرکی میدید میگفت چه چیزی
دستت را گاز گرفته
نزرت را بگو
گز
کلاه قرمزی
دریا
قلیان
آبشار
ماشین
باژناق
درهال هازر کسی در زندگی یت هست یا با کسی دوست هستی
شمال
فسنجون با مرقابی
فسنجون با اردک
فسنجون با قاز
فسنجون با مرغ
ماهی سفید
ماهی کپور
ماهی قزلالا
هویج
موز
خیار

سلام طاها.
بابا تو چرا گول این امیرو خوردی؟
گز دوست دارم. به خصوص اگر تازه باشه.
از کلاه قرمزی خیلی خاطره دارم. ماندگارترین شخصیت عروسکی ایران.
دریا از نظر من مهربونه، بیرحمه و راز نگهداره.
قلیون هم گاهی تفریحی میکشم.
آبشار هیجان انگیز و زیباست.
ماشین اگر به جا ازش استفاده بشه خوبه.
باجناق ندارم نمیدونم. باجناقدار شدم نظرمو دربارش توی یه پست منتشر میکنم.
در حال حاضر هیچ دختری توی زندگیم نیست. با دخترایی که میشناسم دوستای اجتماعی هستیم و همین.
شمال رو خیلی دوست دارم. الآن سالی یکی دو بار میرم ولی قبلً سالی چهار پنج بار میرفتیم.
این خوراکیهایی که گفتی رو هم همش رو دوست دارم.
مرسی که هستی.

سلام بر شهروز بزرگ شاه شاهان. واقعا که صندلی داغت هم در نوع خود بی نظیر شده. بسیار مطالب آموزنده از آن آموختم.
اما چرا عاشق کسی شدی که تا بهش گفتی بذاره بره بیا عاشق کسی شو که منتت را بداره. چرا ما باید عشق را گدایی کنیم چرا در بین همنوعان خودمون جستجو نکنیم.
پس سؤالم را اینطور کامل میکنم که آیا عشق همنوع داشته ای یا بنا داری که داشته باشی یا نه؟

سلام بر عموحسین بزرگوار.
من فکر نمیکردم یه همنوع چنین رفتاری باهام داشته باشه.
ایشون نیمه بینا بود و خیلی راحت گفت با این که میدونه بهش علاقه دارم ولی نمیتونه با نابیناییم کنار بیاد و همه چیز رو تموم کرد.
ولی مهم نیست.
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

دوباره سلاااام بر آقای شاه شاهان الدوله
می‌گم اون سه تا خصوصیتی که از من گفتید بهم چسبید البته تند تند حرف زدن رو کجای کارید که اوووو کلی پیشرفت کردم این شدم خخخخ خداییش بیشتر از این آروم صحبت کنم یادم می‌ره چی می‌خواستم یعنی می‌خوام بگم خوخوخ ….
خب برم سر سؤالم ده تا از خصوصیات بد من رو هم بگید “تعارف هم نداریم ….” اگه بیشتر از دهتا هم به ذهنتون رسید دیگه شما که دارید می‌نویسید همه اش رو بنویسید باشد که رستگار شویم ….
راستی یادم رفت بپرسم خونه تون آپارتمانی هست یا حیاط دار؟ در فرض اول با ذکر طبقه مربوطه لطفاً …
می‌گم انجمن ما اومدید از بس من حرف زدم سرسام گرفتید نه آیا؟
خب در صورتی که پشت سرمون بعدش ذکر خیری ازمون داشتید بدون سانسور بگید خخخخخخ
بعدشم که من که چشمم آب نمی‌خوره این صندلی داغ بشه ولی خیلی جالب شده …..
می‌گم دوست داشتید کدوم یکی از بچه ها بیاند اینجا صندلی داغتون سؤال بپرسند که هنوز نیومدند ؟
خب دیگه والا سؤالم نمیاد ….
هان راستی گفتید اون کلاه قرمزی رو گذاشتید توی ویترین اتاقتون …. خب یعنی شما بازم عروسک دارید آیا؟ اسمشون چی هست آیا ؟ شکلک دیگه الفراااار ….

سلام نخودی.
خب من اونقدر شناخت ازت ندارم که بتونم دهتا خصوصیت بد ازت بگم.
فقط احساس میکنم یه کم زود در مورد یه موضوع که ناراحتت میکنه قضاوت میکنی.
خونمون حیاط داره و طبقه ی دوم هستیم. ولی به حیاط راه نداریم. حیاط اختصاصی برای طبقه ی پایینه. خونمون جنوبیه.
تو انجمن مگه حامد گذاشت شما حرف بزنید اصلً خخخ.
فقط ذکر خیرتون بود باور کن. برامون جالب بود که با این امکانات محدود باز هم دور هم جمع میشید.
بچه ها هنوز خیلیهاشون نیومدن.
مثلً حسین بلوردی یا عدسی یا ملیسا و خیلیهای دیگه. خود ترانه هم هنوز نیومده. آهان یلدا هم غایبه راستی.
نه همین یه دونه عروسکه. اون هم یادگاری از کسی که درستش کرده گرفتم. مهمانخانه ی برنامه ی پنجم آذرمون با ایشونه.
مرسی که هستی.

سلااام
خُب آقا چون شهروز گفت مثل آدم سؤال کن جواب بدم سؤال میکنم
البته قبلش بگم که جواب سؤالم رو تو فایلی که شهروز خونده پیدا نکردم
یعنی اسم هیچ دختر خانمی توش نبود مگه اینکه بیتو و تک و تنها یا پا یا اونجا یا چشم یا غصه یا قصه یا درد یا یا عمر یا آتیش اسم دختر باشه که تا اونجایی که من میدونم نیست.
خُب حالا سؤالات من این بودند.
اسم عشق خودت یعنی دختری که دوسش داری با اسم عشق امیر یعنی دختری که دوسش داره و اولش ش و آخرش م نیست با اسم عشق مجتبی یعنی دختری که مجتبی دوسش داره رو اینجا خیلی شفاف و بدون پیچوندن بیان کنی.
البته آخریش اختیاریه چون هنوز من از این سایت خسته نشدم. شکلک خخخخ
خُب اگه این سؤالات رو پاسخ دادی که میریم سراغ سؤالات دیگه وگرنه همینجا هستیم تا به این سؤالات پاسخ درست و حسابی مثل آدم بدی . شکلک . هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهااااا هوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوهوووو
خخخخخ

سلام اصغر. بابا اینجا صندلی داغ امیر و مجتبی نیست که.
خب اونها رو نمیتونم بگم چون ممکنه راضی نباشن.
ولی دختری که بهش علاقه داشتم و به نتیجه هم نرسیدیم اسمش مرجان بود.
راحت شدیییییییییییی؟
برو تو کار طراحی سؤال.

سلام بر عشق سابقم شهروز.
امشب یکی از دوستان مشترکمون که ازم خواست اسمش رو نگم بهم زنگ زد گفت تو این سایت اسم منو آوردی.
اومدم کامنتای اینجا رو خوندم.
آره شهروز. تو راست میگی. من اشتباه کردم.
من فکر میکردم اگر با یه پسر بینا یا نهایتا مثل خودم نیمه بینا ازدواج کنم خوشبخت میشم.
اما الان میبینم چقدر فکرم بچه گانه بوده.
خلاصه به خاطر همه ی بدی هایی که در حقت کردم ازت معذرت میخوام.
امیدوارم که منو ببخشی.
اون موقع بچگی کردم ولت کردم اما اگه الان تو بخوای حاضرم باز با هم باشیم.
اینم تقدیم به عشق سابق، و دوست احتمالی آیندم.
البته کاملترش رو میتونی بیای تو وبلاگم بخونی عزیزم.
نگاه کن غم درون دیده ام چگونه

قطره قطره آب میشود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود

نگاه کن تمام هستیم خراب میشود

شراره ای مرا به کام میکشد مرا به اوج میبرد مرا به دام میکشد

نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود

تو آمدی ز دورها و دورها

زسرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاج ها ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

خُب دیگه آقا مبارک باشه انشا الله
عروسی کیه
یعنی کِی میاییم تهران
برنامه ریزی کنیم دیگه باشه؟ خخخخ
بریم سراغ بقیه ی سؤالات.
۱ این مرجان خانم چند سال از شما بزرگتر یا کوچکتره؟
۲ آیا خانواده با ازدواجتون موافقند یا نه؟
۳ مهریهتون چقدر باشه تو راضی هستی و البته مرجان خانم؟
۴ به نظرت اگه الآن من برم تو پست صندلی داغ امیر و مجتبی اسم عشقشونو بپرسم جواب میدن آیا؟
شاید سبب خیر شدم. خخخخ
۵ من الآن دارم به چی فکر میکنم؟
این پنجتا رو جواب بده بریم سراغ پنجتای بعدی. هاهااا

چاکریم اصغر جون.
عروسی این پنجشنبه نه سه شنبه ی هفته ی دیگه هست خخخ.
مرجان نُه ماه کوچکتره.
اصلً خانواده هامون توی پوست خودشون نمیگنجن از خوشحالی این وصلت.
مهریه رو کی داده کی نگرفته خخخ. دو سه هزارتا بوسه باشه ممنون میشم خخخ.

نه بابا. امیر که نم پس نمیده، مجتبی هم نصفه صندلیش رو پیچونده در رفته.
تو الآن داری به این فکر میکنی که کامنت بعدی رو از طرف مرجان چی توش بنویسی خخخ.
مچتو گرفتمهاااااااااااااااا!

خدا نکشتت شهروز با اینکه عجله دارم دلم نیومد کامنت نذارم, خعلی با حال شد صندلیت ولی من داغش کردما یادت باشه, بعدشم جدی جدی این همون مرجانه, فکر کنم الکی رفقا این کارو کردن نهههه؟
ولی خدایی اصلا افتضاح نبود خوب بود, بابا از تو افتضاحتر اومدن خواننده شدن,

بچع ها بیاین بیبینین چی کشفی کردم
شهاب حسینی داداشِ توده پسسسسسسسسسسسس
/…..ایوب ….باس ازش واسمون امضاع بگیری وگرنعععععععععععععععععع ؟؟؟؟؟؟
هعییییییییییی اصن من میخام بازیگر بشم تو دکدری ک نون نیسسسسسسس
بش بگو بیاد منو ببره بازیگر شم خخخخخخخ

شهروز جان سلام، صدات توی خوندن همون طور عالی بود که متصور بودم، شروع کن که کنسرتها و مصاحبه های آینده در انتظارته، باور کن که شوخی نمی کنم،واقعاً از این صندلی لذت بردم. موفق تر باشید.

سللم مجدد. بر دوستان.
خدا وکیلی باید یک بار دیگه شجاعت و جسارت شهروز رو بستایم.
من یک بار دیگه توی صندلی داغ یلدا جسارت یلدا رو به رخ همه کشیده بودم، ولی خداییش شهروز یه دوست بسیار با ظرفیته.
کامنت اون مرجان نمای محله هم خیلی کار ابتکاری و باحالی بود.
شهروز، وای به حالت اگه اون کامنت واقعی باشه.
وای به احوالت اگه روی این صندلی نسوزی.
بلا اقل چند روز بسوز و منو نایب مبصر کن خخخ.
خلاقیت زهره، پیگیرهای اصغر، زیرابزنیهای اشکان، انتقامگیریهای امیر و سکوت معنادار من همه و همه این صندلی داغ رو به یه صندلی مذاب تبدیل کرد که حقا تو خیلی خوب از عهدهش بر اومدی.
خعععععععلی خععععععلی باحالی.

چاکریم عمو.
دیگه یعنی همچین آدم نسوزی هستم من خخخ.
بابا من بیچاره توی این پست مجبور شدم سه چهار تا پست دیگه هم توی کامنتهاش بنویسم خخخ.
یعنی دریغ از یه ذره رحم.
هی زندگییییییییییی!ولی تا اینجاش که مقاومت کردیم.
ولی من انقدر شهامت دارم که اگر کم بیارم بگم که سوختم.
تا حالاش که خوب بوده.
ببینیم از این به بعد چی میشه.

سلام آقا شهروز. واقعا صداتون بد نیست. چرا اینقدر دست کم میگیرید خودتون رو. اگه ظرافت ها رو هم رعایت نکردید ولی یه چیز کاملا مشخص بود حس آهنگ رو خیلی خوب گرفتید و منتقل هم کردید. واقعا من که تا شنیدم غمی که آهنگ منتقل میکرد رو از صدای شما گرفتم. خیلی خیلی موفق باشید. خیلی هم خوب از پس صندلی بر اومدید. آفرییین آفریییین. با آرزوی بهترین ها برای شما.

سلاااام شهروز
من باز اومدم.
خُب همه میگن که آدما رو باید تو سفر شناخت.
با توجه به اینکه شما با عمو چشمه دوتا سفر داشتید میخوام که دهتا ویژهگی خوب و بیستا ویژهگی بد از عمو رو اینجا بنویسی.
فقط جوری بنویسی که دعواتون بشه خخخ
شکلک فتنه انگیزی
شکلک من خیلی بدم نه ؟ خخخ
حالا دومین کاری هم که باید بکنی اینه که اسامی کل ۴۲۶ کاربر ثبتنام شده ی محله رو پیدا کنی و اینجا منتشر کنی.
رفتم تا این کارا رو انجام بدی و من برگردم خدمتت.
آرزوی صبر جزیل میکنم برات
بدرود.

آقا اولً که درباره ی خصوصیات اخلاقی عمو چشمه قبلً پرسیده شده و من هم جواب دادم. دومً کسی که بیست تا خصوصیت بد داشته باشه من تا نونوایی هم باهاش نمیرم چه برسه به دوتا مسافرت. پس نتیجه ی اخلاقی این میشه که عمو چشمه، دوتا خصوصیت بد هم نداره چه برسه به بیست تا.
درباره ی کاربرهای سایت هم داری جر میزنی.
کاری که امکانش نیست رو که نمیتونم جواب بدم.
خب من به این اطلاعات سایت دسترسی ندارم. چون نه مدیرم و نه ویرایشگر. فقط نویسندم.
پس کامنت شما از اعتبار ساقط میباشد.
یه کار که از پسش بر نیام قبول نیست که.
مثل این میمونه که بگم برو رانندگی کن بدون این که تصادف کنی بیا اینجا فیلمشو بذار.
آقااااااااا.
من اعتراض دارم.
ترانه نیست بچه ها دارن سوء استفاده میکنن. این صندلی تا اینجا پر از تخلف بوده.

آ۹خ جون دعوااااااااااااااع …کی دعواس ؟؟؟؟من برم تو گروه شهروز یا آقای چشمههههههه؟؟؟؟
هرکی خواس من همه ابزارِ دعوا رو دارم/.ساطور قمه لانچکو جک چاقو اره ای خود اره …همه چی تو بساطم هسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست ….راسی دعوا تهرانه یا کرج؟؟؟؟

سلام. یادم که دوم راهنمایی بودیم! وقتی زنگای تفریح تو حیاط قدم میزدیم با شهروز دوتایی آهنگای ناصر ابدلاهی خدا بیامورزو میخوندیم! انصافا صداش بد نیست که هیچ! که خیلیم خوب! فقط یه کم پشتکارش کم و اخلاقشم بعضی وقتا! همیشه نا! بعضی وقتا! البته کم پیش میاد! … . هیچی! ولش کن!
بعدم همگی جمع شید پول بذاریم یه خمره واسه این مرجاننمای محل بخریمو ترشیش بندازیم! این شعرشم از فروق فرخزاد بود.

آره! دلیلشو باید تلفنی بهت بگم، اینجا نمیشه نوشت! بعدم که بیمرام! من همیشه پشت تو دراومدم! فقط بدیش این که تو نابینایی جلوتو هم نمیبینی! چه برسه به پشتت!
ولی از شوخی گذشته، تو مجموعا پسر بدی نیستی! فقط بعضی وقتا بدجوری هرس درآر میشی! به طرق و اشکال گوناگون! که باید خودتو درست کنی که آباجی نخودی بتونه واست حیسیت گرو بذاره و بره خواستگاری ….. مگرنا بهت نمیدنش! دوباره شکست عشقی میخوری! ضایع میشی! میای تو محل! ترانه واست صندلی داغ میذاره! اصغر بهت گیر میده که اسم طرفتو بگو! زهره بهت گیر میده که بخون! امیر ازت انتقام میگیره! عمو چشمه سکوت میکنه! بعد تو مجبور میشی این دفعه به جای داریوش مجید خراطها بخونی که نخودی دوباره دلش واست بسوزه و هوس کنه که یه بار دیگه واست حیسیت گرو بذاره ولی منصرفش میکننو دوباره دور از اول!
تو هم که تحصیل کرده ی فلسفه هستیو حتمنو قطعا بهتر از من میدونی که: (دور، چون به دست عاشقان افتد، تسلسل بایدش!)!!!…
دیگه تو خود دانی! خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن!.

ببین اشکان یه بار دیگه شهروز رو اذیت کنی اسمتو میذاریم تپل خان, اوکییییی
هاهاهاهاخخخخهاهاهاهخخخخهههههخخخههههههه
ولی خدایی خعلی اذیتت کردیم خدا منو ببخشه, ولی خیلی با مزه بود, خدایی اگه من نبودم کلا محله صفا نداشتاااآآ, اعتماد به سقف از نوع کاذبش هم خودتیییی شهروووز,

سلام بر شاهنشاه بر تخت نشسته ی دیروز و شهروز خان بر صندلی داغ نشسته امروز !!!!سوال اول خوبید آیا؟ الآن که من دارم این کامنتو مینویسم شما دقیقا مشغول انجام دادن چه کاری هستید ؟ صداتون هم انصافا قشنگ بود فقط من حس کردم شعر رو به بریل نوشتید و از روی کاغذ دارید میخونید آخه یکمی مکساتون زیاد بود !!!!خب بازم سوال بپرسم نظرتون در مورد من و شخصیت من چیه ؟ چقدر پشت سر من غیبت کردید ؟ بعد از اون باری که با دوستانتون اومدید اصفهان و من رو برای اولین بار دیدید و باهم صحبت داشتیم نظرتون چه تغییری کرد ؟ چقدر با دوستانتون پشت سر من حرف زدید اصلا چی گفتید ؟ لطفا بدون سانسور پاسخ داده شوند !!!خخخخخخ آرزوی سوختن بیش از حد شما رو از صندلی داغ و دوستان محله خواهانم با تشکر

سلااااااااااام سمانه ی کمپیدا.
خب الآن چون چند روز میشد پستها رو نخونده بودم یه چرخ توی محله زدم و کلی کامنت گذاشتم و کلی پست خوندم.
اون آهنگ رو هم حفظ بودم. مکثهاش به خاطر این بود که بدون آهنگ خوندم.
خداییش درباره ی تو چیز بدی نگفتیم. فقط برامون جالب بود که انقدر کمحرفی.
واقعً فکر نمیکردم انقدر کمحرف باشی خخخ.
مرسی که هستی.

خب منم اصلا فکر نمیکردم شما اینقدر آروم باشید !!!چرا شخصیت به این آرومی دارید بر عکس نوشته هاتون که شرارت و شیطونی ازشون میباره؟!!!خخخخخخخخخخ آخه چرا فکر نمیکردید که من اینقدر کم حرف باشم !!!نکنه مدیر کم حرف ندیده بودید ؟!!!شکلک تحویل گرفتن خودم در حد مدیریت !!!خخخخخخ

خب نه من اونقدرها هم ساکت نیستم. یه کم فقط توی یه جمع جدید برای اولین بار که میرم اولش ساکتم ولی کم کم راه میفتم خخخ.
تو هم به خاطر این فکر نمیکردم ساکت باشی که در کل تا حالا اصفهانی کمحرف ندیده بودم خخخ.
ولی اعتماد به نفست باحال بود.
مدیرا اتفاقً تا لازم نباشه حرف نمیزنن.
این یه فاکتور مدیریتی رو خوب داری خخخ.

سلام آقا شهروز. این خیلی زشته که شما اینجوری دلِ خواهره منو میشکونی.
یادت رفته دو سال پیش چی جوری التماسش میکردی که با تو باشه؟
حالا که اومده جلوی جمع ازت معذرت خواهی کرده اینجوری بهش میخندی و مسخرهش میکنی میگی له له شوهر میزنه؟
خب این بنده خدا که گفت اون زمان بچگی کرده.
چرا نمیبخشیش.
تازه ۱۵ بهمن دو سال پیش، درست یک هفته بعد از این که از هم جدا شدین مرجان یه غزل عاشقانه اختصاصی برای تو گفت که منم تو وبلاگم منتشرش کردم.
اون همش فکر میکرد تو بر میگردی اما نمیدونست انقدر قسیح القلب شدی.
آقا شهروز. فکر کنم میکروفون رادیو گرفتت داداش.
مگه همیشه برای ازدواج به یه هم نوع فکر نمیکردی. خب این گوی و این میدان چرا جا زدی. هان؟
حیف این غزل که مرجان برای تو گفته بود.
اگه باور نداری میتونی بری از تو وبلاگم بخونیش که ۱۵ بهمن دو سال پیش دقیقا یک هفته بعد از جداییتون منتشرش کردم.
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید

چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفتهٔ نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم

مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی

می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار

می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش

وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را

می خواهمش دریغا ، می خواهم
می خواهمش به تیره ، به تنهایی
می خوانمش به گریه ، به بی تابی
می خوانمش به صبر ، شکیبایی

لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان
او ، آن پرنده، شاید می گرید
بر بام یک ستارهٔ سرگردان.

حالا که اومدم گلایه های خودم و خواهرم رو اینجا گفتم، بذار یه چندتا سؤال هم بپرسم.
۱، بهترین خاطره ای که در زمان دوستی با مرجان داشتی چیه.
۲، بدترین و تلخترین خاطرت زمانی که با خواهرم بودی رو هم بگو.
۳، راستشو بگو. نکنه بیرون که میرفتین مرجان رو هم گاز گرفته باشی؟
۴، بالاخره ماجرای جدایی تو و مرجان سر چی بود. اون که هر وقت ازش میپرسم درست حسابی جواب نمیده. لا اقل تو حقیقت رو بگو.
۵، اگه الان مرجان چی کار کنه حاضری باهاش ازدواج کنی.
۶، درآمد مالیت چقدره. هر چی باشه من داداششم باید این چیزا رو بدونم.
۷، ۱۰ تا ویژگی خوب و ۵ تا ویژگی منفی مرجانو بگو.
۸، بزرگترین دروغی که به خواهرم گفتی چی بوده؟
۹، زمانی که با هم بیرون میرفتین در باره من و اون یکی برادرمون جمال چیا بهت میگفت.
۱۰، اگه خانوادت با ازدواج تو و مرجان مخالفت کنن چی کار میکنی. حاضری به خاطر مرجان قید اونارو بزنی.
فعلا همینا کافیه تا ببینیم دست تقدیر شما دوتا رو به هم میرسونه یا نه.
فقط اینو بدون از دیشب تالا که مرجان فهمیده ازش زده شدی و مسخرهش کردی خیییلی از دستت دلگیر شده و همش میزنه زیر گریه.

سلام جلال.
میگم اسم داداش مرجان جلال نبود.
در ضمن یه داداش بیشتر نداره پس داداش جمالی هم وجود نداره.
در ضمن ماجرای من و مرجان به اوایل و نیمه ی تابستون امسال برمیگرده نه دو سال پیش.
افتاااااااااااد؟
آهان این رو هم بگم که مرجان اصلً وبلاگ نداره.
ولی سؤالات رو جواب میدم.
۱: اولین روزی که با هم بیرون رفتیم و همدیگه رو دیدیم.
۲: شبی که اس ام اس داد که دیگه نمیتونه ادامه بده.
۳: نه دلم نمیومد خخخ.
۴: گفتم که. راست و دروغش پای خودش ولی گفت با نابیناییم نمیتونه کنار بیاد.
۵: هر کاری کنه باهاش ازدواج نمیکنم. کسی که یه بار بتونه بره دفه های بعد هم میتونه این کارش رو تکرار کنه.
۶: درآمدم الآن هیچی نیست چون بیکارم.
۷: این سؤال رو چون ثابت شد داداشش نیستی جواب نمیدم. خصوصیات دختر مردم به تو چه؟
۸: انصافً بهش دروغ نگفتم.
۹: درباره ی شما که چون نمیشناختتون چیزی نمیگفت. ولی درباره ی برادر خودش هم خیلی چیز خاصی نمیگفت.
۱۰: قرار نیست با مرجان ازدواج کنم. ولی خانوادم هر انتخابی من بکنم قبول میکنن.
خب این هم از سؤالات.
ولی جدی یه درصد ممکنه مرجان واقعی اینارو بخوده.
خیلی شوخی جالبی بود ولی ادامش ممکنه شر بشه.
من مشکلی ندارم.
ولی چون واقعً مرجان وجود خارجی داره و ممکنه اینا رو بخونه خیلی شاید جالب نباشه.

جلال جان عزیزم نگران نباش انتقام مرجان خانم رو تو همین صندلی از شهروز میگیریم. خخخخ
خُب شهروز خوان حالا که اون یکی کامنتم رو از اعتبار ساقط دونستی این کار رو بکن از دستت هم برمیاد مطمئن هستم.
از اولین پستی که تو این سایت منتشر شده تا آخرینش رو با عنوان و تاریخ انتشار و نام نویسنده اینجا منتشر کن.
موفق باشی عزیزم هاهاهاهاهاهاهاااا

هعی خوبه که راحت شوخیای جلال و مرجان تایید میشه و هیشکی هم نمیپرسه که کی هس عامل این شوخیهاععععععععع
روزی ک من اولین بار اومده بودم کامنت گذاشتم که خوب همه میگفدن بیام خودمو معرفی فرمایم ببینن کی هستم دقیقا ……..خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

سااااام.
ببین پسر جون: من نمیدونم که تو کی هستی، چی هستی، از کجا آمدی و واسه چی مخ خاهر زاده مارو زدی.
اما هر چی که بوده موفق شدی که قلب کوچیکشو عاشق کنی، بعدشم بشکونی.
مگه تو آزار داری بچه جون؟
خوب به حرفای من گوش کن که یه بار بیشتر نمیگم.
یا توی همین محله، آره درست خوندی توی همین محله از خوار زاده ما عذرخواهی میکنی و برمیگردی سر خونه زندگیت، یا اینکه از حواس هفت گانهت که یکیشو هم نداری سه چهارتای دیگهشو هم کم میکنم.
مرجان، عزیز داییشه، و همین داییش نمیذاره که هر کس و ناکسی از راه برسه و اذیتش کنه.
شوخی هم نمیکنم.
تو جیگر این دختره رو سوزوندی، منم جیگرتو روی همین صندلی جزقاله میکنم.
البته تو مرام ما برخوردهای فیزیکی اونم به صورت نامردی نیست، ولی ماجرا وقتی به مرجان مربوطه دیگه مرام پرام و معرفت و این چیزا حالیمون نیست.
منتظر جوابم، که فکر نمیکنم جواب غیر معقولی بدی، چون نتیجهشو میدونی چی میشه.
حالا خود دانی.

سلااااام بر شهروز شاه دیروز و امروز
سؤال همه را پاسخ دادی پاسخ درست سؤال من را هم بنویس اگر نتوانستی پس نتیجه می گیریم کم آوردی.
آخرین عددی را که وجود دارد به حروف بنویس؟هههه
تا بعد

سلااااا اااااا ااااااا ااااااااااا اااااام به شهروز
میبینم که چهار روزه صندلی داغت راه افتاده اما هنوز کسی نتونسته بسوزونت و خداییش به همه سؤالا تالا جواب دادی.
اما من اومدم تیر خلاص رو بزنم. کاری کنم که در نهایت در عین شهامت، شکست خودتو اعلام کنی و بالاخره بسوزی و هی نگی صندلیم خنکه.
تمامی سؤالات من در چارچوب صندلی داغ و قانونیه، یعنی ۱۰ تا. هم جواب دادن به این سؤالا کاملا قابل دسترسه و در توان تو هم هست.
فقط لازمه جواب دادنش کمی سختی و صرفه وقته که خب دیگه اگه اینجوری نباشه که به همه سؤالا راحت جواب میدی و نمیسوزی.
بچه ها کاری که شما تو این ۴ روز نتونستین انجام بدین ظاهرا خودم باید انجام بدم و روی این شهروز رو کم کنم.
پیش به سوی رسوندنه دمای صندلی داغ شهروز به ۱۰۰ درجه و در نهایت ذوب شدن شهروز و اعلام شکست قطعی و حتمی در این صندلی داغ.
همینجا اعلام میکنم اگر شهروز به تمامی سؤالهای من هم جواب بده، دیگه خداییش باید پیروز این صندلی داغ بدونیمش و خاتمه صندلی رو یه جورایی اعلام کنیم.
۱، با توجه به علاقهمندی تو به رادیو، تمامی برنامه های مرتبط با معلولین در ۱۰ سال اخیر در رادیو رو نام ببر و به عوامل برنامه ساز اونا اشاره کن.
یعنی برنامه هایی که از سال ۸۳ تا ۹۳ در شبکه های مختلف رادیویی تولید و پخش شدند.
۲، در حال حاضر چند سایت فعال در حوزه نابینایان داریم و مدیران این سایتها چه کسانی هستند و از چه سالی فعالیت خودشون رو شروع کردند. من که تازه با اینجا اشنا شدم اما بعد از گوشکن خودت به کدومشون بیشتر علاقهمندی.
۳، از نظر تو ۳ پست برتر تمامی کسانی که در صندلی داغت کامنت گذاشتن کدوم پست هاشون در محله هستش.
نکته، این سؤال شامل کسانی میشه که در محله پست منتشر میکنن و مثلا شامل عمو حسین نمیشه. چون من هر چی سرچ زدم هیچ پستی از عمو حسین تو اینجا یافت نشد.
از هر نفر، سه پست برتر رو از نظر خودت بگو.
۴، گفتی نهایتا ۷ تا دوست صمیمی داری. این افراد رو نام ببر و برای هر نفر هفت دلیل رو بگو که چرا این افراد دوستان صمیمی تو در زندگیت هستند.
۵، از نویسندهگانی که در زیر بهشون اشاره میکنم، سه اثر برتر و فاخر این نویسندگان رو نام ببر.
محمدعلی جمالزاده
صادق هدایت
• محمود دولت آبادی
• هوشنگ گلشیری
• بزرگ علوی
• عباس معروفی
• جلال آل احمد
• سیمین دانشور
• میرزا محمدعلی نقیب‌الممالک، نویسنده امیر ارسلان نامدار
• زین‌العابدین مراغه‌ای
• ابراهیم گلستان
• عدنان غریفی
• احمد محمود
• رضا براهنی
• رسول پرویزی
• صادق چوبک
• زویا پیرزاد
• دکتر علی شریعتی
• غلامحسین ساعدی
• مصطفی رحماندوست
• مجتبی رحماندوست
• منیرو روانی پور
• فهیمه رحیمی
• نادر ابراهیمی
• هوشنگ مرادی کرمانی
• امیرحسین فردی
• مرتضی مشفق کاظمی
• اسماعیل فصیح
• علی محمد افغانی
• ناصر تقوایی
• دهخدا
• شهریار مندنی پور
• ابوتراب خسروی
• ذبیح الله منصوری
• ۶. از هر کدام از شاعرانی که در زیر بهشون اشاره میکنم، یک شعر دو بیتی بنویس.
• رودکی
سنایی
عطار
فرخی سیستانی
فردوسی
مسعود سعد سلمان
منوچهری
نظامی گنجوی
ناصر خسرو
خاقانی
خیام
خواجه عبد الله انصاری
باباطاهر عریان
انوری
ابو سعید ابوالخیر
دقیقی
عنصری
جامی
حافظ
خواجوی کرمانی
سعدی
عبید زاکانی
کمال الدین اصفهانی
صائب تبریزی
مولوی
بیدل دهلوی
محتشم کاشانی
فروغی بسطامی
وصال شیرازی
هاتف اصفهانی
محمدتقی بهار، ملک الشعرا
ایرج میرزا
شهریار
هوشنگ ابتهاج
رهی معیری
پروین اعتصامی
قیصر امین پور
نیما یوشیج
مهدی اخوان ثالث
احمد شاملو
فریدون مشیری
فروغ فرخزاد
سهراب سپهری
محمدرضا شفیعی کدکنی
یغما گلرویی
عبدالجبار کاکایی
مریم حیدرزاده
روزبه بمانی
افشین ید اللهی
• ۷، از هر کدوم از فیلمسازانی که در زیر بهشون اشاره میکنم، سه اثر برتر و پر مخاطبشون رو بنویس.
• اصغر فرهادی
ابوالقاسم طالبی
ابراهیم حاتمی کیا
احمدرضا درویش
ایرج طهماسب
ایرج قادری
پرویز شیخ هادی
بهرام بیضایی
بهمن قبادی
بهروز افخمی
رضا عطاران
سیروس الوند
رخشان بنی اعتماد
مسعود ده نمکی
حسن فتحی
کامران قدکچیان
علی حاتمی
مسعود جهفری جوزانی
مسعود کیمیایی
عباس کیارستمی
عبدالرضا کاهانی
رسول ملاقولیپور
مهران مدیری
ماضیار میری
تهمینه میلانی
داریوش مهرجویی
محسن مخملباف
مجید مجیدی
پوران درخشنده
کیومرث پور احمد
جعفر پناهی
کمال تبریزی
ناصر تقوایی
فریدون جیرانی
حبیب الله کاسه ساز
سیف الله داد
رسول صدر عاملی
سعید سهیلی
فرج الله سلحشور
جمال شورجه
مهدی فخیمزاده
محمدحسین لطیفی
سیروس مقدم
داوود میر باقری
رضا میر کریمی.
• ۸، از خوانندگانی که در زیر بهشون اشاره میکنم، ۵ آلبوم موسیقیاییشون رو نام ببر.
• محمد اصفهانی
• مجید اخشابی
• علی لهراسبی
• محسن یگانه
• محسن چاوشی
• مرتضی پاشایی
• شهرام شکوهی
• علی تکتا
• عبدالمالکی
• یاس
• معین
• امید
• سیاوش قمیشی
• مرجان. خخخ
• هایده
فرهاد
محمد حشمتی
اندی
منصور
شاهرخ
مهستی
داوود مقامی
رضا صادقی
جمشید
پویا
احسان خاجه امیری
حمید عسگری
حامد هاکان
آرش
فریدون
سامان جلیلی
ابی
داریوش
محمدرضا شجریان
سالار عقیلی
گروه رستاک
مجتبی کبیری
غلامرضا صنعتگر
مهدی یراحی
ناصر عبد اللهی
سندی
۹، ۱۰ تا لطیفه واسمون بگو که خودت از همه بیشتر دوست داری یا وقتی شنیدیش زیااد خندیدی.
۱۰، فایل زیرو بگوش بگو چند تا تراک داره، نویسندش کیه. چه سالی این اثر منتشر شده.
http://luckymojy.dl.rapidpars.com/21520/4923644/aq9gb53n2c9/dam-ra-dariab.rar
خب آقا شهروز میبینم که حسااااابی در حال سوختن هستین.
تازه من همیشه تو وبلاگ امیر از کلی شکلک استفاده میکنم.
دیگه دیدم اینجا زیاد شکلک نمیذارن به شکلکهای مربوطه اشاره نکردم. خخخخ

با سلام مجدد بر شهروز
شهروز یا سؤال من رو خوب نخوندی یا واقعا کم آوردی
بی نهایت که عدد نیست گفتم عدد بگو!!!
شهروز یالا سریع دارم لحظه به لحظه بیشتر مطمئن می شم کم آوردی.ههه

سلام بر آقای حسینی و دیگر دوستان که به این پست سر می‌زنند و احیاناً سؤالاتی هم می‌پرسند
بچه ها فکر می‌کنم بهتره کمی منصف باشیم و زیاده روی نکنیم، در این خصوص گمانم بتونیم از تجربیات پیشین عبرت بگیریم … بذارید صندلی داغمون سالم بمونه ….
و به عقیده من پاسخ نگفتن به برخی سؤالات بی منطق دوستان کم آوردن محسوب نمی‌شه و “نه” بهترین پاسخ ممکنه در مقابل این موارد هست.
خب چون اگر زیاد تر بنویسم ممکنه موجب کدورت بشه پس برای همگی آرزوی موفقیت و سربلندی دارم و در پناه حق…..

درود به همه.
من از حضور باران در محلهمان خیلی خوشحالم.
از حضور باقی از جمله شهروز که نقش اول رو توی این کوچه بازی میکنه هم خوشحالم.
به نظرم صندلی داغ، سؤالاتی در مورد احوالات شخص هستش نه اینکه از یکی بردگی بکشیم.
میدونید چند ساعت وقت باید واسه سؤالی که شما باران پرسیدید مصرف بشه آیا؟
آخه باید جوابش به ی دردی بخوره یا نه؟
تازه میگیریم جوابش هم اطلاعات عمومی هست و واسه همه خوبه ولی وظیفه ی جور کردن این جواب ها که بر عهده ی صندلی‌نشین نیستش که!
به نظرم ایشون فقط باید سؤالاتی که مربوط بهش میشه رو جواب بده.

بازم از حضور تک تک شما از جمله شهروز و باران و باقی هم‌محلی ها خوشحالم و متشکر!

سلام بر همگی. و سلام بیشتر بر شهروز گرامی که میدونم رفته دنبال جواب سؤالهای باران.
اما از باران میپرسم که آیا خدا وکیلی خودت جواب این همه سؤال را بلدی؟ ما که از شهروز نه انتظار و نه توقع داریم که همه اینها را بلد باشه. اگه نتونست لطفا خودت جواب بده. ولی واقعا تا اینجا شهروز معرکه بوده خیلی خوب عمل کرده و به همه سؤالها جواب داده..

سلاااام بر دوستان
خُب من دیگه هیچ سؤالی رو نمیپرسم به نظرم این صندلی یکی از بهترین صندلیهای داغ محله بود.
از شهروز عزیزم دوست گل و مهربانم به خاطر صبری که در پاسخ دادن به سؤالات داشت بسیااار ممنونم.
اگه با شوخیهام باعث ناراحتی شهروز یا امیر یا مجتبی یا سایر دوستان شدم واقعاً عذر میخوام.
منظوری نداشتم و فقط هدفم خوشگذرانی با دوستانم بود.
از خانم قاسمی هم به خاطر تذکر بجاشون ممنونم.
میدونید که دوستون دارم.
راستی از ترانه خانم هم به خاطر فراهم کردن زمینه ی این برنامه تشکر میکنم.
امیدوارم که به خاطر این کامنت نسبتاً طولانی منو ببخشید.
موفق باشید.

سلاااام به دوستان عزیز.
رعد وبلاگ من یا باران محله، حدود دو هفته هست که با این محله آشنا شده.
از اونجایی که دبیر ادبیات هستش، قطعا الان خوابه و حالا خودش فردا میاد جواب میده.
فقط خواستم بگم این بنده خدا از من پرسید قانون صندلی داغتون چی جوریه منم گفتم از ۱۰ تا سؤال بیشتر نباید بپرسی.
گفت پرسیدن هر سؤالی آزاده منم با توجه به این که چه در این صندلی و چه در صندلی های قبلی هر سؤالی پرسیده میشد، گفتم نه محدودیتی نداره و هر چی که دلت میخواد میتونی بپرسی.
در خصوص سؤال ۱۰ هم بگم چون لینک کردن رو بلد نبود از من خواست لینک یکی از فایلهای محله رو واسش بفرستم تا در سؤالش بگنجونه.
به هر حال، این کامنت باران رو بذارین رو حساب آشنایی نداشتن به سؤالات صندلی داغ و نحوه راهنمایی های من.
البته همچین منم گمراهش نکردمااااا.
حالا شهروز که ۶ تاشو پیدا کرده قطعا ۴ تا دیگه رو هم پیدا میکنه.
ولی خدا وکیلی همین الانشم به نظر من عاااالی از پس صندلی داغش بر اومد.
در پایان چون با روحیات شهروز آشنا هستم میدونم که در کل در این صندلی داغ، از هیچ کس ناراحت و دلخور نیست و همونطور که اصغر جان گفت: هدف من و سایر دوستان دورِ هم بودن و گذراندن لحظاتی خوش کنار هم دیگه بود.
ولو غیر.
شهروز داداش، واست آرزوی صبر میکنم. خخخخ
اگه من بودم که رسما در برابر سؤال باران اعلام شکست میکردم.

سلام. از اصغر عموحسین مجتبی نخودی و امیر و تبسم ممنونم. من از کسی ناراحت نیستم و سخت به دنبال جواب سؤالات بارانم.
تا حالا هفتتاش رو پیدا کردم.
بچه ها میگم جای ترانه خالیه هااااااااا!

سلاام
شروز خان کجا. من دبیرم و عادت کردم هی سوال و سوال بپرسم. برگرد.
شروز فرفره یه موقع فکر نکنی قصدم ازاز تو بوده نه دادا جان. از دانشاموزای تیز و بز سوالای سخت و زیاد میپرسن و الا از دانشاموزای تنبل و حیف صفر که اسم خودشونم ازشون نمیپرسن، چه برسه ازین سوالا که برای گزینش فیثاغورث استفاده میشده هاهاها
دایی حسین تو هم حرفا میزنیا…..اگه من جوابای این سوالا رو بلد بودم معلم نبودم میشدم دایره المعارف گویا خخخخخخ
شروز خان نامبر وانی شروز خان چاکر خاتیم

اصلاحیه : خط دوم ازاز همان آزاز و اذیت است.
دادا شروز نشنیدم بگی معلما رو دوس داری. راستی من دبیر ادبیاتم بخاطر همین بیشتر سوالام ادبی بود.
ولی زیاد همه چیو جدی نگیر …..من تازه واردم ولللللی مثل اینکه دوستای جان بر کف و فدایی زیاد داری ناقلا
آهای خانوم قهقهه و تبسم بامن بودی که اون بالا گفتی چه بیمزه؟؟؟؟ اینم جواب من به شما دوست خوبم:چه لووووس.بله.

اییییش اه اه اه،،ببین اصلا بیا خودتو کلا معرفی کن ببینیم کی هستی آیا که هنوز نیومده اینجا برا ما با همه صمیمی شدی عزیزم،،لطفا اگه میشه یه معرفی از خودت اینجا داشته باشی بد نیست هااا که میایی اینقدر راحت به تبسم و بقیه تمسخر میکنی…دوست من امیدوارم ناراحت نشی و قوانین محله رو زیر پا نزاری..باران جوووون،،منتظریم نانازی خانمی…

سلام به دوستان خوبم. میدونید که قدیمیترین دوست شهروز منم با حدود ۲۰ سال ثابقه. با این حال مهمترین خصوصیتشو که بیشتر از همه ی خصوصیات خوبش به چشم میادو جنبه و ظرفیت بالای این پسر میدونم که یه بار دیگه تو صندلی داغش این ویژگی خوبشو به رخ همه کشید!
اما هر چیزی حدی داره! من نمیفهمم که یه آدمی که تازه وارده، چهطوری به خودش اجازه میده که چایی نخورده پسرخاله بشه! آیا خودت اینقدر اطلاعات داری که جواب سؤالای خودتو بلد باشی که بخوای تازه به واسطش یکی دیگه رو هم محک بزنی؟!
به نظرم پیدا کردن جواب این سؤالات واسه شهروز مفید و سودمند و به درد فعالیت رادیوییشم میخوره، ولی هیچ لزومی نداره که بیادو جوابا رو اینجا هم بنویسه! خودشم اومده و گفته که از کسی ناراحت نیست! ولی! بابا! آخه! در دیزی باز! هیای گربه کجا رفته!
امیر جان! تو هم دوست و همکار خوب لنی! قرارمونم این بود که حال شهروزو اینجا جا بیاریم! ولی فکر کنم خودمون چهارتا پنجتا واسه این کار کافی بودیم! حالا که این بنده خدا رو راهنمایی کردی، حد عقل ای کاش که بهش یاد میدادی که رسم و مرام ادب حکم میکنه که از راه نرسیده با قدیمیتر از خودش سر شوخیو به همین زودی و به این شکل باز نکنه!.

آقای آذر ماسوله سخت نگیرید. باران بی تقصیره. همش تقصیر امیر سرمدیه که خوب راهنماییش نکرده. حالا شما هر وقت امیرو دیدین( توی سفر مشهد) حسابی تلافی کنید و حالشو جا بیارین خخخ

از دوستان عزیز خواهش میکنم که طوری ننویسند که باعث ناراحتی نورسیده محله بشند آخه اسمش بارانه بارانم که رحمته شاید وجودش و اومدنش سبب رشد و نمو محله بشه. مگه هر روز دعا نمیکردید که خدایا باران بییاد خب حالا اومد پس قدرش بدانید اونایی که از بارون خوششون مییاد یالا بیایید خیس بشید اولیش شهروز بود که حسااابی خیسش کرد.
شاد باشید.

سلام.
من نمیدونم که این باران که وارد محله شده همون بارانیه که من میشناسم یا نه؟
اگه همون باران باشه که من مطمین هستم هیچ غرض ورزی تو کارش نبوده و یه ابتکار زده که خدا رو شکر همونطور که فکر میکردم شهروز مرد تر از این حرف هاست که کوتاه بیاد و بیخیال این ماجرا بشه.
اگه یه باران دیگه هستش که بهش خوشامد میگم و پیشنهاد میکنم زیاد به این کامنت سوالیش گیر ندید.
در رفتارش با بچه ها هم میتونم بگم که خداییش اول تبسم بود که بهش د

سلام.
ببخشید کامنت قبلیم نصفه منتشر شد، دوباره کاملش رو میذارم.

من نمیدونم که این باران که وارد محله شده همون بارانیه که من میشناسم یا نه؟
اگه همون باران باشه که من مطمین هستم هیچ غرض ورزی تو کارش نبوده و یه ابتکار زده که خدا رو شکر همونطور که فکر میکردم شهروز مرد تر از این حرف هاست که کوتاه بیاد و بیخیال این ماجرا بشه.
اگه یه باران دیگه هستش که بهش خوشامد میگم و پیشنهاد میکنم زیاد به این کامنت سوالیش گیر ندید.
در رفتارش با بچه ها هم میتونم بگم که خداییش اول تبسم بود که بهش ضد حال زد، البته باران هم نباید به این سرعت عکس العمل نشون میداد.
من از الآن شهروز رو پیروز مطلق این صندلی داغ و شاید هم همه صندلیهای داغ میدونم.

من اسمم رعد و فامیلیم بارانیه. من مخلص لبخند نه ببخشید تبسم هستم
برم کار دارم دوباره میام . من از عصر دایناسورا اومدم. و عصر یخی منو نتونست منقرض کنه.

شهروز جان اشکان بمن گفت گربه خخخخخخخخخخ من دوست دارم یه گربه ی دزد و زرنگ باشم. زشته اشکان ….ادم به دوستش که نمیگه دیزی بده .شهروزی تاج سر ماست
بچه ها من باز باید برم اخه خانوم برق منتظرمه و خییلیم عجوله ههههههه
راستی شهروز جان بابا بیا من خودم که فقط یه نصفه از جوابه این سوالای فیثاغورثی رو بلدم بیا من تسلیمممم

سلام دوستان.
خب من تا حالا نُه تا از سؤالهای باران رو جواب دادم. فقط اون سؤال شاعراش مونده.
تا یکی دو ساعت آینده، طولانیترین کامنت تاریخ گوشکن رو منتشر میکنم.
بچه ها لطفً خودتون رو کنترل کنید.
دوستانی که حمایت کردن واقعً به من لطف دارن.
ولی من کارم رو به بهترین شکل انجام خواهم داد و مقتدرانه روی صندلی خواهم ماند.

واقعً آفرین
عجب پست معرکه ای
ولی این طوری خوب آدم دلش میخواد هی بیشتر اذیت کنه که گناه دارید
یه وقت یه سوالی میپرسیم که کلی خستگی به بار میاره
مثلن من میام میگم تمام این برنامه های ده ساله ای که این شخصیت جالب باران پرسیدو میخوام گیر بیارمو بگم بذارید اینجا ههه ولی جدی خیلی دلم میخواد به راحتی از یه جایی پیداشون کنم

شهروز عجب !!!! ولللی بد نشدا . پسر چه حالی میده آدم بفهمه این همه طرفدار داره هاهاها
منم بجای تو بودم تا قله ی مریخو و تا ته اقیانوس ونوس میرفتم.
کسانی که کمر به قتل رعد بارانی بسته اند هر چه زودتر به سایت استوپ باران رفته و حمایت خویش را برای محو باران و رعد اعلام نمایند.
ملیس جون و اشکان سران این انقلابتاریخی هستن.
لبخند تو هم اگه میخوای با دوستات باشی برو و فکر منو نکن. من از تبار دریا و اقیانوسم.منم باران….منم رعد بد صدا
شروز دادا حلالم کن.

از شهروز میخوام که حالا که قرار است زحمت کشیده جواب سؤالات دهگانه و مفصل باران را بدهد جواب هر سؤال را در یک کامنت جداگانه بده تا گیج نشیم که این جواب مربوط به کدام سؤال است. و هم اینکه کامنت بیش از حد طولانی نشه خواننده و شنونده را خسته نکنه.
مرسی پسر گلم.

سلااام به دوستای گلم که همگی رفتن به سایت استوپ باران و رای به گم شدن من داده اندهههه
میگم من از عصر یخی و عهد عتیق اومدم خخخخ و یه سوال حیاتی دارم : ثنا اسم دخترونس یا پسرونه؟؟؟؟هه هه هوهو
تو داهات ما از این اسمای با کلاس نیست….خب بی خبرم دیگه.
عمو حسین زمان شما خداییش ازاین اسمای شیک و پیک بود؟؟؟
شهروز خان چرا نابیناها اینقدر مسائلو جدی میگیرن؟؟؟من که از همین حالا میگم صندلی داغو باختم و قراره بخاطر خنده ی شما عزیزا نیست و نابود بشم.

سلام باران.
خخخ.
میگم اگر کسی خصومت شخصی هم با من داشته باشه اینطوری سؤال طرح نمیکنه آخه.
ولی از اونجایی که ما پِرسپلیسیها عمرً اهل تسلیم شدن نیستیم، میریم که داشته باشیم جواب سؤالات شما رو.
۱: خب در ده سال اخیر یه برنامه توی رادیو ایران به نام روشن ضمیران داشتیم که تهیه کننده و مجریش ازرا وکیلی بود.
برنامه ی با روشندلان هم در رادیو فرهنگ سردبیر و مجریش سهیل معینی بود.
برنامه ی جهان ورزش ویژه ی جانبازان و معلولین هم با تهیه کنندگی نیما نیساری و اجرای گویندگانی چون بهرام سلطانپور و اکبر ارمنده از رادیو ورزش داره پخش میشه. البته تهیه کننده ی این برنامه اخیرً خانم صدف سبحانی هستن.
برنامه ی شکوه اراده، از رادیو ورزش پخش میشه، ویژه ی ورزش نابینایان، با تهیه کنندگی صدف سبحانی و اجرای نوید فرخزاد و خبرنگارش هم امیر سرمدیه.
امید، نشاط زندگی و زندگی ادامه داره و عید دیدنی هم در رادیو فصلی خودمون کار کردیم که من و امیر و اشکان آذرماسوله و فاطمه شجاع مجری کارشناسهاش هستیم و کسانی چون ملیحه کیان در حال حاضر و فاطمه ی بیتقصیر، امیر بنیهاشمی و پیمان پناهی در گذشته تهیه کنندگان این برنامه ها بودن.
یه برنامه هم به سردبیری مجتبی حسنی و اجرای امیر قاسمیفر از رادیو جوان پخش میشد ویژه ی معلولین به نام دوباره زندگی.
دیگه برنامه ای به غیر از اینها نبوده.
۲: خب تمام سایتهای شخصی و دولتی و سازمانی مربوط به نابینایان، در همین یک یا دو سال اخیر به طور حرفه ای کار خودشون رو شروع کردن و شاید بشه گفت که گوشکن یکی از قدیمیترینهاشونه. لیستشون هم توی قسمت پیوندها هست. تقریبً بخش پیوندها بخش ثابتیه. اونهایی هم که اسم مدیرشون نوشته نشده یا سازمانی هستن یا بیش از یه مدیر دارن.
دیگه اینجا لیستش رو نمیذارم که تکرار مکررات نشه.
۳: خب نیما حسینی سه تا پست بیشتر نداره که اسماشون به این ترتیبه::
دانلود کتاب گویای دستان و سیمرغ. برای کودکان عزیز. و همچنین کسانی که مشتاق حماسه های ایرانی هستن.
کوروش بزرگ.
اردشیر ساسانی یکی از مردان بزرگ ایرانزمین.
اما خانم بشارت:
لطفً افکار منفی را کنار بگذارید.
برای خودت زندگی کن نه برای دیگران.
کاش میشد کودک ماند.
حالا سعید درفشیان:
فقط به انرژی مثبت شما نیاز دارم.
آموزش جامع nvda.
تست مغز. تا آخرش بخونید، بعد جواب بدید.
اما ثنا:
زبان خوراکیها، بخشی از صحبتهای هفت مهمان عزیز.
برای رسیدن به آرامش و زندگی بهتر.
پذیرایی به مناسبت یلدا با خوراک جهرم.
حالا ساجده:
آموزش دسر ژله بستنی در رستوران محله ی نابینایان.
سفارش از شما حاضر کردن غذا از ما.
دستور پخت کیک کشمشی در رستوران محله.
نخودی:
تجربه به چه قیمتی آیا؟
نیت.
نقطه ضعف.
هادی عباسی سه تا جلسه ی کلاس ریاضیش به نظرم عالی بوده.
آقای حاتمی:
خاطره، بخونید و حس و حالتان را بنویسید.
هشت اشتباه آدمهای باهوش.
هفت شوخی زشت اقایان با خانمها.
عباس:
دانش و فناوری.
اطلاعاتی از گوگل که تا کنون نشنیده اید.
دکتر گوگل شروع به کار میکند.
علیرضا ایزدی سه تا پست بیشتر نداره:
دانلود آهنگ شکوفه ی سیب حامد زمانی.
دانلود پنج آهنگ شاد ورزشی.
اولین پست این جانب علیرضا ایزدی.
فرامرز خسروی فقط یه پست داره که توش جملات طنز نوشته.
اصغر:
دزدیهای جالب و خنده دار یا بخونید و بنویسید.
حلالم کن.
مناسبسازی معابر از شایعه تا واقعیت.
تبسم:
سه تا پستی که درباره ی پروژه ی غلط ننویسیم زده که یه پست مقدماتیه و دو جلسه هم کلاسه.
عمو چشمه هم پستهای کوتاه ولی شنیدنیش جالبه که تا حالا هشت قسمت شده.
زهره:
لیست مشاغل، مناسب برای نابینایان.
شماها چه طوری امضا میکنید؟
بالاخره تنهایی رفتم شیرینیفروشی.
امیر سرمدی:
رضامندی زوجیت در زوجین نابینا.
گزارش و دانلود مستند سفر ما به یک مکان شگفت انگیز.
گزارشی از خاطره ی روز برفی من.
مهدی ترخانه دوتا پست فقط داره:
کمی در باره ی مفاهیم کلی برق.
اولین پست من تجربه ی دنیای جدید نابینایی.
پریسیما پستهایی که برای آموزش کوتاهنویسی خط بریل در زبان انگلیسی میذاره خیلی مفیده.
فرشته حسینی:
عنوان را شما انتخاب کنید.
تو را قدم خواهم زد.
نذر بازگشت.
درسهای زیستشناسی یک مادر خیلی عالیه که تا حالا چهار جلسش منتشر شده.
مجتبی:
بهترین پستهاش به نظرم چهاردهتا قسمت مستند سفر به شمالشه.
فاطمه هم سه تا پست بیشتر نداره:
اصلاح غلط املایی.
ازدواج با بینا یا نابینا.
زیباترین sms.
ملیسا هم پستهایی که برای آموزش خط بریل میذاره پستهای جالبیه. تا حالا سیزده قسمتش منتشر شده.
۴: خب من نگفتم دقیقً هفتتا دوست صمیمی دارم. گفتم حدودً هفتتا دوست صمیمی دارم. حالا شاید دوتا بالا پایین بشه.
اشکان، امیر، یه امیر دیگه، مسعود، آرش، مجتبی پاشایی و مجتبی خادمی، حامد، امید، عمو چشمه
نمیدونم امیدوارم کسی رو از قلم ننداخته باشم.
ولی برای هر کدومشون هفتتا ویژگی لازم نیست.
اتفاقً اینجا چون توی ملاکهام این دوستان مشترکً دارای تطابق بودن دوستای نزدیک من هستن..
۱: صداقت.
۲: بامعرفت بودن.
۳: به خاطر خودم باهام دوستن نه چیز دیگه ای.
۴: قابل اعتماد هستن.
۵: فرهنگشون و عقایدشون بهم میخوره.
۶: تواناییشون. هر کدوم از دوستای من واقعً توی یه زمینه نابغه هستن.
۷: میتونم راحت در مواقع نیاز روی کمکشون حساب کنم.
این هم از این سؤال.
۵: جمالزاده: اندک آشنایی با حافظ، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، طریقه ی نویسندگی و داستانسرایی.
صادق هدایت: سگ ولگرد، خیمه شببازی، افسانه ی آفرینش.
محمود دولتآبادی: اتوبوس، سلوک، روزگار سپری شده ی مردم سالخورده.
هوشنگ گلشیری: آینه های دردار، جننامه، شازده ی احتجاب.
بزرگ علوی: روایت، لغتنامه ی بزرگ آلمانی به فارسی، مجموعه ی داستاننامه ها.
عباس معروفی: پیکر فرهاد، فریدون سه پسر داشت، تمامً مخصوص.
جلال آل احمد: نفرین زمین، غربزدگی، مدیر مدرسه.
سیمین دانشور: آتش خاموش، شهری چون بهشت، به کی سلام کنم.
میرزا محمدعلی نقیب الممالک: َملِک جمشید، امیر ارسلان نامدار، زرین ملک.
زین العابدین مراغه ای: سیاحتنامه ی ابراهیم بیک، یکی بود یکی نبود، مقیم و مسافر، تاریخ دخانیه.
ابراهیم گلستان: آذر ماه آخر پاییز، شکار سایه، خروس.
عدنان غریفی: چهار آپارتمان در تهرانپارس، مرغ عشق، به موشک بستن فرشتگان.
احمد محمود: همسایه ها، درخت انجیر معابر، داستان یک شهر.
رضا براهنی: رازهای سرزمین من، بعد از عروسی چه گذشت، چاه به چاه.
رسول پرویزی: شلوارهای وصله دار، لولی سرمست، قصه های رسول.
صادق چوبک: چراغ آخر، روز اول قبر، سنگ صبور.
زویا پیرزاد: چراغها را من خاموش میکنم، عادت میکنیم، سه کتاب.
دکتر علی شریعتی: با مخاطبهای آشنا، بازگشت، نیایش.
غلامحسین ساعدی: خانه های شهر ری، شبنشینی باشکوه، ترس و لرز.
مصطفی رحمندوست: فرهنگ آثار، فرهنگ ضرب المثلها، ترانه های نوازش.
مجتبی رحمندوست: مسافر، سفر غریب، نگهبان غار.
منیرو روانیپور: اهل غرق، کولی کنار آتش، دل فولاد.
فهیمه رحیمی: بازگشت به خوشبختی، آریانا، اشک و ستاره.
نادر ابراهیمی: کلاغها، سنجابها، دور از خانه.
هوشنگ مرادی کرمانی: خمره، آب انبار، معصومه.
امیرحسین فردی: اسماعیل، کوچک جنگلی، افسانه ی امام اول.
مرتضی مشفق کاظمی: تهران مخوف، یادگار یک شب، گل پژمرده.
اسماعیل فصیح: خاک آشنا، دیدار در هند، نمادهای دشت مشوش.
علی محمد افغانی: شوهر آهو خانم، بوته زار، محکوم به اعدام.
ناصر تقوایی: تابستان همان سال، چای تلخ، کبریت بیخطر.
علی اکبر دهخدا: چرند و پرند، لغتنامه، امثال حِکَم.
شهریار مندنیپور: سایه های غار، هشتمین روز زمین، مومیا و عسل.
ابوتراب خسروی: هاویه، دیوان سومنات، اسفار کاتبان.
ذبیح الله منصوری: کتاب شاه جنگ ایرانیان، خداوند الموت، خواجه تاجدار.
۶: بریم سراغ شعرها.
رودکی:
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود،
حال من از اقبال تو فرخنده شود.
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان،
خاطر به زار غم پراگنده شود.
سنایی:
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود،
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود.بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود،
عرش مجید جاه مرا آستانه بود.
عطار:
مجمعی کردند مرغان جهان،
آن چه بودند آشکارا و نهان.
جمله گفتند: «این زمان در روزگار،
نیست خالی، هیچ شهر از شهریار.
فرخی سیستانی:
برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا،
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا.
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده،
چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا.
فردوسی:
بـه آمــوختن چون فــروتن شوی،
سخن هــای دانندگــان بشنوی.
مگوی آن سخن، کاندر آن سود نیست،
کز آن آتشت بهره جز دود نیست.
مسعود سعد سلمان:
هر ابر که بنگرم غباری شده گیر،
گر گل گیرم به دست خاری شده گیر.
هر روز مرا خانه حصاری شده گیر،
عمری شده دان و روزگاری شده گیر.
منوچهری:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد،
بانگ و آوای درای کاروان آمد.
کاروان مهرگان از خزران آمد،
یا ز اقصای بلاد چینستان آمد.
نظامی:
ای همه هستی زتو پیدا شده،
خاک ضعیف از تو توانا شده.
زیرنشین علمت کاینات،
ما بتو قائم چو تو قائم بذات.
ناصر خسرو:
تا کی از آرزوی جاه و خطر،
به در شاه و زی امیر شوی؟
دشمن من شدی بدانکه چو من،
حاضر آیم تو می حسیر شوی.
خاقانی:
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها،
بر باد شده در سر سودای تو سرها.
در گلشن امید به شاخ شجر من،
گلها نشکفند و نه برآمد ثمرها.
خیام:
برخیز و بیا بتا برای دل ما،
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما.
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم،
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما.
خواجه عبد الله انصاری:
بازا بازا هر آنچه هستی بازا،
گر کافر و گبر و بتپرستی بازا.
این درگه ما درگه نومیدی نیست،
صد بار اگر توبه شکستی بازا.
باباطاهر عریان:
ببندم شال و میپوشم قدک را،
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر،
بشویَم هر دو دست بی نمک را.
انوری:
بیــا ای جان بیا ای جان بیــا فــــریاد رس مــا را،
چـو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفــس ما را.
ز عشــقت گــرچه با دردیم و در هجــرانت انـــدر غـم،
ز عشــق تو نــه بس باشـــد ز هجــران تو، بس مــا را.
ابوسعید ابوالخیر:
یا رب به محمد و علی و زهرا،
یا رب به حسین و حسن و آل عبا.
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا،
بی‌منت خلق یا علی الاعلا.
دقیقی:
ور مرکب نیستی از نیکویی،
جانم از عشقش مرکب نیستی.
ور مرا بی یار باید زیستن،
زندگانی کاش یا رب نیستی.
عنصری:
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد،
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد.
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد،
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد.
جامی:
جامی از گفت و گو ببند زبان،
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
پای کش در گلیم گوشه ٔ خویش،
دست بگشا به کسب توشهٔ خویش!
حافظ:
صلاح کار کجا و من خراب کجا،
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس،
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا.
خواجوی کرمانی:
گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی،
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی.
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری،
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی.
سعدی:
به نام خدایی که جان آفرید،
سخن گفتن اندر زبان آفرید.
خداوند بخشندهٔ دستگیر،
کریم خطابخش پوزشپذیر.
عبید زاکانی:
خدایا تا از این فیروزه ایوان،
فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان.
شه خاور جهان آرای باشد،
زمان باقی زمین بر جای باشد.
کمال الدین اصفهانی:
کسی نیست که تا بر وطن خود گرید،
بر حال تباه مردم بد گرید.
دی بر سر مرده ای دو صد شیون بود،
امروز یکی نیست که بر صد گرید.
صائب تبریزی:
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا،
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا.
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند،
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا.
مولوی:
بشنو از نی چون حکایت می‌کند،
از جداییها شکایت می‌کند.
کز نیستان تا مرا ببریده اند،
در نفیرم مرد و زن نالیده اند.
بیدل دهلوی:
زندگی محروم تکرارست و بس،
چون شرر این جلوه یک بارست و بس.
از عدم جویید صبح ای عاقلان،
عالمی اینجا شب تارست و بس.
محتشم کاشانی:
نواب کز و نیم مه و سال جدا،
این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا.
امروز که طواف کعبه فرض است و ضرور،
من مانده ام از کعبهٔ اقبال جدا.
فروغی بسطامی:
از کِشت عمل بس است یک خوشه مرا،
در روی زمین بس است یک گوشه مرا.
تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم،
چون مرغ بس است دانه ای توشه مرا.
وصال شیرازی:
ای که میپرسی که را خواهی که مینالی چنین،
تا به کِی پرسی و من گویم نگار خویش را.
طبیب چارۀ دل خستگان عشق مجوی،
که دردمند بلا دشمن است دارو را.
هاتف اصفهانی:
سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرَم تو را،
جان نثار افشان خاک آستان آرَم تو را.
از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی،
تا پیام طایر هم آشیان آرَم تو را.
ملک الشعرای بهار:
یا که به راه آرَم این صید دل رمیده را،
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را.
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن،
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را.
ایرجمیرزا:
ای نکویان که در این دنیایید،
یا از این بعد به دنیا آیید.
این که خفته است در این خاک منم،
ایرجم، ایرج شیرین سخنم.
شهریار:
مُشـــرکان کز هر ســـــــلاحی فتنه و شــر میکُنند،
از عـبا هنگامه وز عمّـــامه محشـر میکنند.
این محبت محتسب با دکّـــــــهۀ گـــــــــبران نــکرد،
کایـن گروه تُحفه با محراب و منبر میـکنند.
هوشنگ ابتهاج:
عشق شادیست، عشق آزادیست،
عشق آغاز آدمی زادی ست.
عشق آتش به سینه داشتن است،
دم همت بر او گماشتن است.
رهی معیری:
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم،
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارَت شوم.
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران،
اول به دام آرَم تو را وانگه گرفتارت شوم.
پروین اعتصامی:
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر،

که هر که در صف باغ است صاحب هنریست.
بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را،
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست.
قیصر امینپور:
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم،
ولی دل به پاییز نسپرده ایم.
چو گلدان خالی لب پنجره،
پر از خاطرات ترک خورده ایم.
نیمایوشیج:
من ندانم با که گویم شرح درد،
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر که با من همره و پیمانه شد،
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد.
مهدی اخوان ثالث:
ز ظلمت ِ رمیده خبر می‌دهد سحر،
شب رفت و با سپیده خبر می‌دهد سحر.
در چاه ِ بیم، امید به ماه ِ ندیده داشت،
و اینک ز مهر ِ دیده خبر می‌دهد سحر.
احمد شاملو:
سالی،
نوروز،
بی‌چلچله،
بی‌بنفشه می آید،،
بی‌جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب،
بی گردشِ مُرغانه‌ی رنگین بر آینه.
سالی،
نوروز،
بی گندمِ سبز و سفره می‌آید،
بی‌پیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور،
بی‌رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
فریدون مشیری:
بر نگه سرد من به گرمی خورشید،
می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت.
تشنه این چشمه ام چه سود خدا را،
شبنم مرا نه تاب نگاهت.
فروغ فرخزاد:
در انتظار خوابم و صد افسوس،
خوابم به چشم باز نمی آید.
اندوهگین و غمزده می گویم،
شاید ز روی ناز نمی آید.
سهراب سپهری:
در باغی رها شده بودم،
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.
آیا من خود بدین باغ آمده بودم،
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
محمدرضا شفیعی کدکنی:
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب،
من بودم و جویبار و بیداری آب.
وین جمله مرا به خامشی می گفتند،
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب.
یغما گلرویی:
برای‌ خسرو گُلسُرخی‌
تو نمی‌میری‌ ! رفیق‌ !
نیگاه‌ به‌ دوازده تا گلوله ایی‌ که‌ خوردی‌ نکن‌ !
تو نمی‌میری.
بعضیا بعدِ تیربارون‌ شُدن‌اَم‌ نمی‌میرن‌ !
حالا حالاها زنده ایی‌ تو دِل‌ِ این‌ مَردُم‌ !
من‌ از سی‌ سال‌ جلوتَر اومدم‌ که‌ دارم‌ این‌ُ بِهِت‌ می‌گم‌ !
بعدِ گُذشت‌ِ این‌ همه‌ سال،
هنوز دوچرخه سوارای پارک‌ِ چیتگر،
گاهی‌ می‌بیننت‌ که‌ داری‌ بینِ درختا قَدَم‌ می‌زنی‌ !
تو همیشه‌ عاشق‌ِ درختا بودی‌ ! نه‌؟
عاشق‌ِ درختایی‌ که‌ سَرپا می‌میرن‌…
عبدالجبار کاکایی:
یک شهر دعا کرد و بلا کم نشد امسال،
خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال.
ای ماه چه دیر آمدی از راه و عجیب است،
دلواپس تو عالم و آدم نشد امسال.
مریم حیدرزاده:
حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم،
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم.
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا،
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم.
روزبه بمانی:
هرجور میتونی بمون، من با تو سازش میکنم،
هر بار میگفتم نرو، این بار خواهش میکنم.
با زخم تنهاتر شدن، محتاج تسکینم نکن،
تنهاتر از من نیستی، تنهاتر از اینم نکن.
افشین ید اللهی:
همه دنیا بخواد و تو بگی نه ، نخواد و تو بگی آره ، تمومه،
همین که اول و آخر تو هستی ، به محتاج تو ، محتاجی حرومه.
تو همیشه هستی اما ، این منم که از تو دورم،
من که بی خورشید چشمات ، مثل ماه ِ سوت و کورم.
۷: اصغر فرهادی: چهارشنبه سوری، درباره ی الی، جدایی نادر از سیمین.
ابوالقاسم طالبی: قلاده های طلا، دستهای خالی، جنگ کودکانه.
ابراهیم حاتمیکیا: چ، به نام پدر، به رنگ ارغوان.
احمد رضا درویش: متولد ماه مهر، سرزمین خورشید، دوئل.
ایرج تهماسب: کلاهقرمزی، کلاهقرمزی و سر به ناز، کلاهقرمزی و بچه ننه.
ایرج قادری، سام و نرگس، آکواریوم، محاکمه.
پرویز شیخ طادی: روزهای زندگی، شکارچی شنبه، دایناسور.
بهرام بیضایی: وقتی همه خوابیم، سگ کشی، شاید وقتی دیگر.
بهمن قبادی: فصل کرگدن، کسی از گربه های ایرانی خبر نداره، لاکپشتها هم پرواز میکنند.
بهروز افخمی: سن پترزبورگ، شوکران، عروس.
رضا عطاران، خوابم میاد، ردکارپت، ترش و شیرین.
سیروس الوند: پرتقال خونی، زن دوم، طله.
رخشان بنی اعتماد: قصه ها، خونبازی، روسری آبی.
مسعود ده نمکی: اخراجیها، رسوایی، معراجی ها.
حسن فتحی: ازدواج به سبک ایرانی، کیفر، پستچی سه بار در نمیزند.
کامران قدکچیان: فاصله، رز سفید، دختر شاه پریون.
علی حاتمی: کمال الملک، جعفرخان از فرنگ برگشته، مادر.
مسعود جعفری جوزانی: بلوغ، دل و دشنه، یک مرد یک خرس.
مسعود کیمیایی: جرم، متروپل، محاکمه در خیابان.
عباس کیارستمی: مثل یک عاشق، کپی برابر اصل، شیرین.
عبدالرضا کاهانی: هیچ، اسب حیوان نجیبی است، بیخود و بیجهت.
رسول ملا قلیپور: م مثل مادر، مزرعه ی پدری، قارچ سمی.
مهران مدیری: شبهای برره، قهوه ی تلخ، پاورچین.
مازیار میری: حوز نقاشی، سعادتآباد، کتاب قانون.
تهمینه میلانی: آتشبس، سوپر استار، تصفیه حساب.
داریوش مهرجویی: سنتوری، مهمان مامان، نارنجیپوش.
محسن مخملباف: پرزیدنت، باغبان، فریاد مورچه ها.
مجید مجیدی: رنگ خدا، بید مجنون، محمد [ص].
پوران درخشنده: هیس دخترها فریاد نمیزنند، رؤیای خیس، شمعی در باد.
کیومرث پور احمد: خواهران غریب، شب یلدا، اتوبوس شب.
جعفر پناهی: آفساید، طلای سرخ، دایره.
کمال تبریزی: همیشه پای یک زن در میان است، مارمولک، طبقه ی حساس.
ناصر تقوایی: کاغذ بیخط، کِشتی یونانی، ناخدا خورشید.
فریدون جیرانی: پارک وی، من مادر هستم، خواب زده ها.
حبیب الله کاسه ساز: کارناوال مرگ، او، نوروز.
سیف الله داد: بازمانده، کانی مانگا، زیر باران.
رسول صدر عاملی: دیشب باباتو دیدم آیدا، دختری با کفشهای کتانی، من ترانه پانزده سال دارم.
سعید سهیلی: گشت ارشاد، کلاشینکف، چهار انگشتی.
فرج الله سلحشور،اصحاب کهف، یوسف پیامبر، ایوب پیامبر.
جمال شورجه: سی و سه روز، یاسهای پنهان، وعده ی دیدار.
مهدی فخیمزاده: ولایت عشق، خواب و بیدار، بیصدا فریاد کن.
محمدحسین لطیفی: عینک دودی، خوابگاه دختران، توفیق اجباری.
سیروس مقدم: پایتخت، چک برگشتی، نرگس.
داوود میرباقری: مختارنامه، شاهگوش، آدمبرفی.
رضا میرکریمی: به همین سادگی، یه حبه قند، امروز.
۸: خب خیلی از این خواننده ها کمتر از پنجتا آلبوم دارن. به خصوص اونهایی که جدیدترن.
پس اگر آلبومهای یه خاننده جلوی اسمش کمتر از پنجتا بود یعنی این خواننده همین تعداد آلبوم رو بیشتر نداره.
محمد اصفهانی: بیواژه، برکت، هفت سین، نون و دلقک، ماه غریبستان.
مجید اخشابی: گم گشته، همراز، پریزاد، آهنگهای اجرا شده، تلافی.
علی لهراسبی: روبات، تصمیم، ۱۴، تک آهنگها.
محسن یگانه: حباب، رگ خواب، نفسهای بیهدف، آخه دل من، وقتی رفتی.
محسن چاوشی: چمدون، پرچم سفید، خودکشی ممنوع، لنگه کفش، پاروی بیقایق.
مرتضی پاشایی: گل بیتا، یکی هست، اسمش عشقه.
شهرام شکوهی: مدارا، کولی عشق، تک آهنگها.
علی تکتا آلبوم نداره. حیف یه دبیر ادبیات نیست از این آهنگها گوش کنه خخخ.
علی عبدالمالکی: خدانشناس، نامسلمون.
یاس: خیابونیها، به امید ایران.
معین: میپرستی، کعبه، هوس، یکی را دوست میدارم، سفر.
امید: هردو عاشق، پرسه های عاشقی، سربلند، پیروزی، انتظار.
سیاوش قمیشی: عروسک شب، فرنگیس، حکایت، خواب بارون، تاک.
مرجان خخخ: کویر دل، شبهای خطخطی، خاطره ها، سکه ی ماه، گلچین ۲.
هایده: زندگی سلام، سوگند، روزای روشن، شب عشق، فریاد.
فرهاد: گل یخ، شب تیره، گنجشک اشیمشی، کودکانه، سقف.
محمد حشمتی: شب نمناک، خونه ی خورشید، اذان میگویند، خدا چرا عاشق شدم، آمده ام.
اندی: بیقرار، فرودگاه، شهر فرشتگان، پلاتینیوم، خلوت من.
منصور: قایق کاغذی، فقط به خاطر تو، زندگی، دیوونه، فراری.
شاهرخ: آهو، لعبت، کولی، خونه، ترانه باران.
مهستی: آشفته، اسیر، آوازک، دلداده، قسم.
داوود مقامی: مرغ سرگردان، بهشت و جهنم، بر باد رفته، یتیم، قلب محزون.
رضا صادقی: مشکی رنگ عشقه، کما، وایسا دنیا، یکی بود یکی نبود، دیگه مشکی نمیپوشم.
جمشید: خوش آمدی، فریبانه، اولین نگاه، ثانیه ها، نقشه ی زیبا.
پویا: غریبانه، قطره ی باران، تصویر، تب تند.
خوشبختی.
احسان خواجه امیری: من و بابا، سلام آخر، فصل تازه، یه خاطره از فردا، عاشقانه ها.
حمید عسگری: دلبریده، سه گانه ی کما، خوشبختی.
حامد هاکان: دستخوش لوتی.
آرش: دنیا، سوپرمن، کراس فید رمیکس، آرش.
فریدون: سرگذشت، اولین سلام، غریبه، از تو دورم، خاطرات گمشده.
سامان جلیلی: پرتگاه.
اِبی: حس تنهایی، ستاره ی دنباله دار، حسرت پرواز، ستاره های سربی، شب نیلوفری.
داریوش: چشم من، فریاد زیر آب، معجزه ی خاموش، دنیای این روزای من، انسان.
محمدرضا شجریان: چهره به چهره، راز دل خون جوانان وطن، انتظار دل، پیوند مهر، دل مجنون.
سالار عقیلی: فصل عاشقی، وطن، زمزمه ها، یاد باد، یار مست.
گروه رستاک: همه ی اقوام من، رنگواره های کهن، سورنای نوروز.
مجتبی کبیری: معرکه، ساز مخالف، نیم نگاه، شب و روز، تیر خلاص.
غلامرضا صنعتگر: شیک و پیک، تکاهنگها.
مهدی یراحی: امپراتور، منو رها کن، تکآهنگها.
ناصر عبد اللهی: ماندگار، بوی شرجی، هوای حوا، دوستت دارم، عشق است.
سندی: بگو دوستم داری، کبری، دختر حاجی الماس، رقص جوونا، سَبُک سنگین.
۹: بریم جُک بگیم:
از طرف میپرسن کجای تهران میشینی؟ میگه هرجا خسته بشم.
به طرف اتوبوس میدن میگن برو پارکش کن، میره صندلیهاش رو درمیاره جاشون درخت و گل میکاره.
شیرازیه بعد از دو سال میفهمه فلجه. دکتر میگه چرا زودتر نیومدی؟ میگه تا حالا فکر میکردم حال ندارم.
به شیرازیه میگن بیا هر روز بریم بدویم، میگه نه تو رو خدا. من روزنامه ورزشی هم میخونم نفسم میگیره.
ترکه خودش رو توی آینه میبینه، میگه چه قدر قیافه ی این برام آشناست! لره میاد نگاه میکنه میگه خب مَرد حسابی این منم دیگه!
آبادانیه میره توی کتابفروشی میگه: عامو پستر مورو داری؟ طرف میگه نه. آبادانیه میگه: پس شما هم تموم کردین؟
یزدیه پسرشو میبره دم کبابی، میگه پسرم اگر قول بدی آخر سال نمرت بیست بشه دوباره میارمت از جلوی کبابی رد بشی.
یه روز یه اصفهانی ازدواج میکنه برای اینکه خرجش کمتر بشه تنها میره ماه عسل.
اصفهانیه میره سربازی وقتی بر میگرده میبینه داداشش و باباش با کلی ریش و سبیل وایسادن دم در میزنه زیر گریه میگه تو رو خدا بگین چی شده باباش میگه احمق رفتی سربازی ریش تراشو دیگه چرا بردی.
اصفهانیه آب معدنی میخره به زنش میگه یه کم آب بهش اضافه کن خیلی غلیظه.
۱۰: حالا بریم سراغ معرفی فایل
نام کتاب: دم را دریاب. نویسنده: سُلب لو.
مترجم: بابک تبرایی.
ناشر: نشر چشمه.
سال نشر: هزار و سیصد و هشتاد و شش.
تعداد صفحات: صد و هفتاد و هفت.
ضبط شده در تیرماه هزار و سیصد و نود و سه.
ضبط شده در بخش نابینایان کتابخانه ی فاطمه ی زهرا، وابسته به شهرداری اصفهان.
تعداد تِرَک: نوزده.
خب این هم از سؤالات باران.
ولی انصافً یه اعتراف میکنم.
اگر باران بینا نبود هیچوقت سؤالاش رو جواب نمیدادم.
اگر یه نابینا این کامنت رو گذاشته بود، راحت اعتراف به شکست میکردم.
ولی باید ثابت میشد که ما نابیناها هم خیلی کارها ازمون برمیاد.
همگی موفق باشید.

نه والا نبود. زمان ما بیشتر اسمایی مثل رقیه سکینه طلعت عصمت عفت گلجان دختر بس ماهآفرین تاجآفرین شهین مهین فریدون و…. خلاصه از این نوع اسما بود.
خب باران ظاهرا شهروز داره جوابهارو آماده میکنه حالا که ایشون به سؤالهای تو جواب میده تو هم باید قول بدی که بیشتر خودتو معرفی کنی.
ظاهرا خوشبختانه بینا هستی و وجودت میتونه خیلی برای محله ما مفید و مؤثر باشه. حالا هر کسی یه جوریه دیگه یکی مثل ترانه خانم مهربون میشه یکی مثل باران خوبو مهربون. آنچه که مهمه اینه که همو دوست داشته باشیم بهم احترام بذاریم. و ظرفیت و تحمل بالایی داشته باشیم.

داداش شهروز ایووووووووووووووووووووووووووووووووووووول
بخدا یه دونه ای خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بی نهایت با حالی. اما منو امیر خان و تبسم جون حسابی میشناسن. من خودمو از همه ی نابیناها کمتر میدونم و با صدای بلند میگم سواد و معلوماتم از همه ی شما عزیزانی که اینجا حضور دارید کمتره.
آره داداش ولی من خیلی ناراحتم که وقت با ارزشتو صرف این کار کردی. ولللللللی خدایی ارزش داشت .کلی من بجات ذوقیدم وقتی دیدم این همه هواخواه داری.
عوضش حسابببببی معروف شدی پسرخخخخخ و رعد بارانی که من باشم ضایع شدم. راستی همه امشب منو لعن و نفرین میکنن ههههه
خب خب بریم سراغ دادا رعدتون. بچه ها کیا رای به رفتن من میدن و کیا میگن بمونم. هر چی شما بگید .شهروز اولین نفر تو رایتو بده داداش تعارفم نکن. اگه بگی بمیر ، میرم یه گوشه و یواشکی و بی سرو صدا یه چلو کباب بدون نوشابه میخورم که تو گلوم گیر کنه و…..

هورااااااا شهروز هوراااااااا آآآآآآآآآ آآآآآآآآآ آ آ آ آ آ آ آ آ آفرییییییییین بر شهروز شاه شاهان. درود بر تو پسر خوبو عزییییییز.
از باران هم تشکر میکنم که صندلی شهروز را واقعا بیاد ماندنی کرد.

فقط تو این همه اطلاعات من به نویسنده کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی شک دارم که جمالزاده باشه.
بازم مرسیییییییی شهروزم. واقعا باید بهت جایزه ویژه محله را داد که همه را روسفید کردی.
دیگه میتونم با افتخار به همه بگم که من آنم که شهروز عضو محلهمونه. هاهاهاهاهاهاها.
دوستت دااااارم شهروز جااااان. بوووووووس بووووووس بووووووووس از اون بوسهایی که تو اصفهان بهت دادم و ازت گرفتم.

سلاااااام. یعنی باید بگم دمت گرم شهروز.
خییییلی بینقص و عالی بود.
کیف کردم.
تبریک بابت پیروزی مطلق در صندلی داغ.
فکر کنم امشب یه نفس راحت بکشیااااا. هههه
قطعا طولانیترین کامنت تاریخ گوشکن با بیش از ۲۰ هزار کاراکتر ثبت شد
حالا مرجان جلال و دایی عبد الله کجان این موفقیت های تو رو ببینن.
خخخخ

نه باران نه تنها نباید بروی بلکه باید بمونی و بهمون انرژی و طراوت و شادابی بدی. پس رأی من منفی منفی منفی منفیه.

سلام به شهروز! تو چیکار کردی پسر! بهت تبریک میگم. راجع به برنامه ها یاد دوتا ویژه برنامه افتادم که البته جز سؤالات محسوب نمیشه ولی میگم به خاطر اینکه اطلاعات دوستان به خصوص سؤال کننده تکمیل بشه.
یه ویژه برنامه به مناسبت روز عصای سفید که از رادیو ورزش پخش شد با نام شکوه اراده قبل از شروع اون شکوه اراده ای که گفتی، که سردبیر و کارشناس مجریش من بودم تهیه کنندش آقای عباد الاه رضایی و مجری مسترشم آقای صبحان اکرامی بودند و گزارشگر و آیتمسازشم خودت بودی و مهموناشم دکتر جدیدی و همسرشون خانوم دکتر شاهی بودند.
ویژه برنامه ی پارسال خودمون که با عوامل برنامه ی ایستگاه مهر رادیو فصلی از جمله امیر بنیهاشمی و استاد علیرضا جاویدنیا زدیم.
و یه ویژه برنامه به مناسبت روز جهانی معلولین از رادیو جوان پخش شد که سردبیر و تهیه کنندش به طور مشترک با خانومها نازنین پورصیف الاه و فاطمه ی تابعین که جدیدا به جمع همکاران ما هم پیوستن، بود گوینده ی این برنامه آقای علی پیرهادی و گزارشگر و آیتمسازشم آقای دانیال دانشور بود.
نکته ی مهم این برنامه که اخیرا خانوم تابعین برام آوردند تا بشنوم این که عوامل این برنامه هیچیک از معلولین نبودند و برنامه رو بدون استفاده از امکانات رادیو و با هزینه ی شخصی همین دو خانوم ضپط کردند. یعنی نمیدونم چرا؟! ولی لتعسفانه شبکه ی جوان حتا کوچکترین امکاناتو هم در اختیار این دو خانوم نذاشتن.
به هر حال من که از این قضیه اطلاع داشتم بیمعرفتی بود که تو جمع خودمون بهش اشاره نکنم! هر چند که ربطی به مضوع بحث نداشت و باعث طولانی شدن کامنت شد که جا داره عذرخواهی کنم.

باران اگه رفتی مطمئن باش خیلی خیلی بدجور ازت ناراحت میشم. البته رفتن کاری نداره ولی بعدش ی محله میمونن و ی مجتبای تا همیشه ناراحت. دیگه خود دانی. این رأی من بید. جدی هم بید.

سلام به همگی.
از تکتک شما عزیزان به خاطر لطفتون در این چند روز سپاسگزارم.
باران عزیز.
من توی این یک روز ازت درس همت و تلاش گرفتم.
قرار نیست جایی بری.
تازه پیدات کردیم استاد.
اگر پیش ما بمونی خوشحالمون میکنی.
باران رحمته، حتی اگر اسم آدم باشه.
تو موندگارترین خاطره ی من از گوشکن شدی.
امیدوارم بیشتر توی محله باشی و از حضور گرمت استفاده کنیم.
دوستان از اونجایی که عازم سفر به مشهد مقدس هستم، احتمال زیاد دیگه نمیتونم کامنتهای این پست رو جواب بدم.
پس اگر اجازه بدید در این پست از حضورتون مرخص بشم.
هرچند که خیلی دوست داشتیم ترانه هم خودش در این پست حضور پیدا میکرد.
ولی مسلمً مشغله ی مهمتری داشته که نتونسته اینجا سر بزنه.
ولی ما به یادت هستیم ترانه.
دوستان با اجازه ی شما من میخوام پایان این صندلی داغ رو اعلام کنم و بار دیگر از حضور پرشورتون تشکر کنم.
برای تکتک شما خوبان آرزوی بهترینها رو دارم.
موفق باشید، بدرود.

به به پس برم با چلو کبابم ۳ تا نوشابه با دوتا دوغ بخورم که دارم خففففه میشم. آخیش …حالمو نفسم جا اومد.
دادا مجتبی شووما مدیری؟؟؟چاکرتم ووولی رسماََ بدبخت شدم حالا دوتا آقا بالا سر دارم یکی آقای سرمدی مدیر وبلاگ هواشنوسی یکیم شما مدیر محله ی بر و بیا ههههه من عاشق هواشناسیم و آقای سرمدی و تبسم خانوم منو اونجا پیدا کردن. و اینگونه من کشف شدم.هاهاها
ولی خودمونیم شما چه خوبید روز اول که رفتم خونه تبسم شما بودی از بالای دیوار پریدی پایین و با یه لبخند منو ترسوندی پسر.؟؟ از اون روز قلب فسیلیم تند میزنه

دوباره سلام. باران! حالا که اومدی شهرو به هم ریختی کجا میخوای بری؟! اصلا کجا رو بهتر از اینجا میخوای گیر بیاری؟! بمون حد عقل یه کم بهت فخر بفروشیم بابت شهروز! اینم به خاطر اینکه فکر نکنی که ما آدمای بدجنسی هستیم! اتفاقا پاش بیفته خیلیم مهربونیم.
فقط خدا نکنه بشوننت رو صندلی داغ! خودم انتقام رفیقمو ازت میگیرم سیندرلا!

نه بابا اشکان جان، فک کردی من مثل شما از نمیدونم و برررررو بابا واهمه دارم. نه بابا من مثل دلستر خوردن و به راحتی نوشاففففه خوردن میگم من نمیتونم، من بلد نیستم، من حال ندارم من یاد نمیگیرم و هر چیزی که راحت باشم.بی خیال مردم. تنبلیو خودخودم عشقه داداش. تازه صندلی داغتون ماساژ داره اخه من کلی درد گردن و دست و کمر دارم .یادم نبود ناهارم میدن ؟؟.من خییییییلی شکمو هستم.هاهاها

وای اینجا کجاس دیگه؟؟؟من اومدم تو لونه ی زنبورا خخخخخ شما هم با آقای سرمدی میرید مشهد؟؟؟ وای خدا به دادم برسه . مجتبی خان آخه آقای سرمدی دشمن درجه به خون منه ههه
حالا میرن اونجا و عقلاشونو میذارن رو همو منو راهی دیار طوفانها میکنن. کمک .
شماها دستتون همه تو یه کاسس .سرمدی جون اینجا هم همه دوستای تو دراومدن.

سلاااام
من امروز کاملا اتفاقی برای پاسخ به یک سوالی که تو ذهنم بود وارد این پست شدم.
امممممما ویییییییییییییی این رعد چه داستانی برای .ورود به محله داشته
آفرین رعد برخی روابط رو واقعا باید یاد گرفت و تمرین کرد. منم امروز برای همیشه نهایت سعیم رو خواهم کرد که کمتر برنجم. هر کسی جای شما بود شاید میرفت برنمیگشت. اما خودمونیما این مدیر خادمی خوب محلمون عجب هوای شما رو داشته.
مرسی رعد که اینجا موندین. مرسی از آقای سرمدی که شما رو وارد محله ما کردند.