خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

روزی که در برگهای تقویممان گم کردیم

سلام.
چه طورید بچه ها؟
میگم کی میدونه امروز چه روزیه؟
فکر کنید،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یادتون نیومد؟
نچ نچ نچ.
واقعً که!
شما چه طور ایرانیهایی هستید؟
انقدر فرزندان مرا سرزنش نکن جوان!
چی شد؟
این صدای کی بود؟
ما هستیم. کوروش. پادشاه ایرانزمین.
میگم اگر از بچه ها هستی داری اذیت میکنی خیلی بیمزه ایهاااااا!
اینگونه نیست فرزند.
ما خودمان هستیم.
کوروش، فرزند کمبوجیه، از دودمان هخامنشی.
یعنی واقعً شما خودتون هستید؟
آری. ما هر سال که زادروزمان فرا میرسد، به لطف اهورامزدا به زمین میآییم تا ببینیم آیندگانمان در این گیتی خاکی چه میکنند.
آره. امروز تولد شماست. اتفاقً داشتم از بچه ها میپرسیدم. میخواستم ببینم کسی یادش هست؟
تولد دگر چیست؟
همون زادروز میشه.
خب وقتی زبان غنی پارسی هست چرا کلام بیگانه بر زبان میآوری؟
ببخشید.
بگذریم. بر فرزندانم خورده نمیگیرم که زادروز مرا فراموش کنند، آنگاه که زادروز من از سربرگ تقویمها پاک شده است.
آره. این خیلی بَده.
ما همواره برای سرفرازی این دیار جنگیدیم و تلاش نمودیم. با این حال ناممان فراموش شده است.
شما درست میگید. میگم میخواید تا اینجا هستید بیشتر درباره ی سرگذشتتون برای بچه ها بگید؟
ممکن است خسته شوند.
نه خسته نمیشن. من میدونم بچه ها شما رو خیلی دوست دارن.
هراس دارم فیلترتان کنند هاهاها.
جااااااان؟
هیچ. اندکی شوخی کردیم.
آهان.
نیازی نیست انقدر با ما رسمی سخن بگویی. آسوده باش. ما زمانی پادشاه بودیم. اکنون در آن سرا همچون دیگر انسانها هستیم.
باشه. خب حالا شروع کنیم؟
آری؟
از کودکی و به دنیا اومدنتون بگید.
ما بر اساس تقویم امروزیها، به سال ششصد قبل از میلاد در سرزمین انشان پارس دیده بر جهان گشودیم. نام جد من چیش پیش، پادشاه انشان بود و پس از او پدربزرگم کوروش، به جای او نشست و پس از آن، پدرم کمبوجیه پادشاه انشان شد.
دیگر پدربزرگ من آستیاگ، پادشاه ماد بود و مادرم نیز ماندانا نام دارد.
از دوران بچگیتون چیزی یادتون میآد؟
در آن سرا آستیاگ، پدربزرگم برایم گفت که قبل از به دنیا آمدن من، شبی خواب میبیند که آنقدر از دخترش آب خارج میشود که تمام کشور ماد و آسیا را غرق میکند.
مُغهای زردشتی، خواب وی را چنین تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا چیره خواهد شد. از این روی، وی دخترش ماندانا که همان مادر ما نیز هست را به یکی از بزرگان پارس به زناشویی داد که همان کمبوجیه، پدرمان است. پس از تولد نوه اش، که ما باشیم، وی خواب دیگری دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را فرا گرفته است. پس او ما را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ سپرد و دستور داد که ما را نابود کند. هارپاگ، ما را به یکی از چوپان‌های شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که ما را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه ٔ ددان گردیم. چوپان ما را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سِپاکو از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن ما خودداری کند و بجای ما، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مرده ٔ فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی ما را به گردن گرفت. هارپاگ نیز جسد پسر چوپان را با نامی دیگر در مقبره ٔ شاهی دفن نمود.
عجب.
این خیلی شبیه داستان کیخسرو توی شاهنامست. شما شاهنامه رو میشناسید؟
مگر میشود شاهنامه را نشناسم.
بسی رنج بردم در این سال سی،
عجم زنده کردم بدین پارسی.
در آن سرا با جناب فردوسی همنشین هستیم.
خب بعدش چی شد؟
سال‌ها بعد هنگامی که ما ده ساله شده بودیم و با کودکان بازی میکردیم، آن کودکان ما را به عنوان پادشاه برگزیدند. ما در میان بازی، دستور دادیم یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زده است. ما را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شویم. شاه با مشاهده ٔ ما و شباهت ما با افراد خانواده، چنین سوء ظن برد که مبادا ما نوه ٔ خودش باشیم. شاه، چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را فرا خواند و از وی پرسید: فرزند دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: پس از آنکه کودک را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که کودک زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وی خبردار شود از بدن فرزندش که همسن ما بود، غذایی تهیه کرد و به خورد پدرش داد.
مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آنها پرسید کرد که آیا هنوز باید از آن خطر از جانب نواده اش بترسد یا خیر؟ آنها پاسخ دادند که رویای وی هم اکنون تعبیر شده است. برای آنکه ما هنگامی که با کودکان دیگر بازی میکردیم، به عنوان شاه انتخاب شدیم؛ بنابراین دیگر نیاز نیست از ما بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و ما را به پارس نزد پدر و مادرمان فرستاد.
چه سرگذشت عجیبی داشتید!
آری. همین گونه است. ما خودمان وقتی اینها را از پدربزرگمان شنیدیم کلی هنگ کردیم.
چی کار کردید؟
شگفتزده شدیم.
آهان.
آخر در آن سرا با بزرگان بلاد دیگر همنشین شده ایم، اندکی سخنانشان بر ما چیره شده است.
بله. کاملً مشخصه.
ما را ایستگاه میکنید؟
بابا اینا رو یاد نگیرید. ناسلامتی کوروش کبیریهااااا!.
ما کبیر نیستیم. به جای کبیر بگو بزرگ.
چشم.
آفرین بر تو.
حالا برامون بگید که چه طوری به پادشاهی رسیدید؟
باشد میگویم.
زمانی که ما پس از پدرمان، جناب کمبوجیه، پادشاه انشان در پارس شدیم، با بابِل روابط سیاسی برقرار کردیم تا از جانب غرب، خیالمان آسوده باشد و همزمان توجه خود را به شرق و شمال ایران نیز معطوف کرده بودیم. ما برای رهایی از یوغ مادها لشکرکشی خود را با حمله به دِژ مادی پاسارگاد آغاز کردیم. تنها سه طایفه از شش طایفهٔ ساکن پارس، به شورش ما پیوستند اما ما تعدادی از بزرگان مادی را به طرف خود کشیدیم. در این شورش، نبرد سختی درگرفت. در ابتدا اوضاع جنگ به سود سپاه ما نبود و پارس‌ها از برابر مادها که از نظر تعداد سپاهیان، وضع بهتری داشتند گریخته بودند. زنان پارسی با دیدن مردانی که در حال فرار بودند بر آنان بانگ زدند که آیا می‌خواهید دوباره به همان جایی بروید که از آن‌جا به دنیا آمده اید؟ این رفتار زن‌ها سبب شد مردان با سرسختی بیش‌تری بجنگند و پیروز شوند. ما توانستیم در دو سال بعدی، تمامی نیروهای مادی را از پارس بیرون کنیم. هنگامی که آستیاگ شنید که ما برای جنگ آماده میشویم، پیکی را نزد ما فرستاد و ما را به دربارخود فرا خواند. ما پاسخ دادیم خیلی زودتر از آنچه انتظار می‌رود در آنجا حاضر خواهیم شد. آستیاگ در سال ۵۵۰ پیش از میلاد همهٔ نیروهای کمکی خود را از شمال و شرق ایران برای لشکرکشی نهایی فراخواند. «آستیاگ سپاه خود را به کار گرفت و به سوی ما تاخت تا ما را از پای درآورد. هارپاگ فرماندهی سپاهیان ماد را برعهده داشت. هارپاگ که آستیاگ شدیداً او را تنبیه کرده بود، تصمیم گرفت که از ما انتقام بگیرد. سپاه آستیاگ در میان جنگ سرکشی کرد. بخشی از سپاهیان مادی به ما پیوستند و بقیه، راه فرار پیش گرفتند و آستیاگ برای دفاع از پایتختش هگمتانه، شخصاً فرماندهی باقی‌مانده ٔ سپاهش را برعهده گرفت اما ناچار شد از برابر ما به دِژ شهر پناه ببرد و شهر تسلیم ما شد. آستیاگ اسیر شد و مادها او را تسلیم ما کردند». ما با وی رفتاری جوانمردانه داشتیم و زندگی آخرین شاه ماد را به او بخشیدیم و او را به هیرکانیا [گرگان امروزی] تبعید کردیم و خود ما «زر و سیم و همه ٔ گنجینه را از هگمتانه برداشتیم و به انزان بردیم. ما سپس به سمت غرب آمدیم و به منطقه ٔ میان رودان وارد شدیم تا سرزمین‌هایی که مادها در جنگ با آشورها از آن خود کرده بودند را مطیع خود کنیم. ما بر شاه آن‌جا پیروز شدیم، گنجینه اش را از آن خود کردیم و نیروهای خود را بر آن‌جا گماردیم.
که اینطور. بعدش دیگه شُدید پادشاه ایران.
آری. راستی شما اینجا نوشیدنی نیز دارید؟ گلویمان خشک شد.
بله داریم. چی میخورید؟
ما نسکافه میخواهیم.
جاااااااااان؟
آنجا با ناپلئون بناپارت میخوریم خیلی میچسبد.
خب شما هم به اون چای بدید بخوره.
دادیم. تازه قلیان هم دادیم کشید خیلی کِیف کرد.
مثل این که او طرف خیلی هم بد نمیگذره هاااااا!
نسکافه میدهی به ما یا میخواهی پشت سر هم سخن بگویی؟
باشه باشه. الآن میآرم.
شکلک نسکافه درست کردن.
خب بفرمایید.
سپاسگزاریم.
بگذار نسکافه مان را بنوشیم. شکلک نوشیدن نسکافه.
شکلک هم بلدی؟
فکر کردی چه؟ ناسلامتی پادشاه خردمندی بودیم برای خودمان.
راستی شما چندتا بچه داشتید؟
ما و همسرمان کاساندان، دو پسر به نامهای کمبوجیه و بردیا داشتیم و سه دختر به نامهای آتوسا، آرتیستون و رکسانا.
فکر کنم شما کمبوجیه رو بعد از خودتون به عنوان جانشین معرفی کردید.
آری همین گونه است.
خب. بعد از شکست مادها چی کار کردید.
کرزوس، پادشاه لیدیه، از بیم آن که ما به سرزمینش حمله کنیم، از پیشگویانش درباره ی جنگ با ما پرسید و یکی از آنان به او گفت که در این جنگ یک حکومت بزرگ سرنگون خواهد شد.
کرزوس فراموش کرد تا بپرسد این حکومت، حکومت او خواهد بود یا ما.
از این رو فرستادگانی را رهسپار مصر و بابِل نمود تا آنها را برای جنگ با ما با خویش متحد کند و آنها نیز که از قدرتمند شدن ما بیم داشتند با او همپیمان شدند که در سال آینده در جنگ با ما به او یاری رسانند.
در این میان یکی از فرستادگان کرزوس به وی خیانت کرد و به ما گفت که کرزوس در حال آماده شدن برای جنگ با ما میباشد.
ما نیز اینگونه پنداشتیم که نباید به او زمان بدهیم و باید او را سرکوب کنیم.در بهار سال 545 قبل از میلاد، کرزوس با سپاه خود به سمت شرق حرکت نمود و و از رود هالیس گذشت و کاپادوکیه را از آن خود نمود. ما نیز از راه ارمنستان خود را به پتریا رساندیم و با او جنگیدیم که بینتیجه ماند. کرزوس به این گمان که زمستان نزدیک است و ما هم از پایتخت دور هستیم و از طرفی بابِل را در پشت سر داریم، آسوده از این که ما به او حمله نخواهیم کرد به سارد، پایتخت لیدیه بازگشت. ما نیز ابتدا با بابِل پیمان صلح بستیم و سپس در همان زمستان به سارد حمله نمودیم.
کرزوس که اینگونه دید، چون گمان نمیکرد ما در زمستان حمله کنیم و بنا بر این سپاه خود را پراکنده بود و از طرفی همپیمانانش فاصله ی زیادی با او داشتند، ناگزیر از سواره نظام استفاده نمود. او سپاه خود را در دشت هرموس در شرق سارد گماشت.
ما نیز چون میدانستیم اسب از بوی شتر رَم میکند، جلوی سپاهمان قطاری از شتر آراستیم و اسبان سپاه لیدیه رَم کردند و سپاه لیدیه مجبور شد پیاده بجنگد و به همین دلیش شکست خوردند و به دِژ سارد رفتند.
ما نیز به دِژ حمله کردیم ولی نتوانستیم وارد شویم و با وجود سرمای هوا و آذوقه ی فراوان در سارد، ناگزیر شدیم دِژ را محاصره کنیم. دو هفته بیهوده سپری شد و ما به سپاه خود گفتیم به نخستین کسی که از باروی دِژ بالا رود پاداش خواهیم داد.
یکی از ایرانیان ساحل نشین دریای مازندران، دیده بود که سمت جنوبی دِژ که پشت به کوهستان بود نگهبان ندارد و از این رو از تپه مانند پشت دِژ بالا رفت و بقیه هم از او آموختند و وارد دِژ شدند و کرزوس شکست خورد. پس از اتمام جنگ کرزوس را با خود به تبعید، به حگمتانه آوردیم و در طول پنج سال تمام آن سرزمینها را از آن خودمان کردیم.
خیلی جالبه. بابا خیلی کارتون درست بوده هااااااا!
فدایی دارید.
بابا اینا چیه اون طرف یاد گرفتی؟
نتیجه ی همنشینی با همزمانان شماست که این روزها پیش ما میآیند دیگر.
بعدش به کجا حمله کردید؟
ما مسئولیت فتح شهرهای آئونیان در ساحل دریای اژه و باقی مانده ی آسیای صغیر را به فرماندهان خود سپردیم و خود به اکباتان بازگشتیم تا زمینه ی فتح بابِل، باختر، سکاها و مصر را فراهم آوریم.
ابتدا به شرق رفتیم و شهرهای پارت، زرنگ، هرات، خوارزم، باختر، سغد، گندار، ثه تَ گوش و اَرَخواتیش را به تسلط خود درآوردیم. سپس هیرکانی و ارمنستان را از آن خود نمودیم.
بابا ایران چه قدر بزرگ بوده هاااااااااا!
آری. یک سال حواسمان نبود افغانستان از سرزمینمان جدا شده، روحمان رفت آن سمتی، ناگهان تعدادی از ارواح طالبان به ما حمله ور شدند. شانس آوردیم شمشیر با خود داشتیم. وگرنه تکه بزرگمان گوشمان بود. در آن جهان، این شاهان قاجاری را مدام بازخواست میکنیم که همه ی زحمات ما را به باد دادند.
آره واقعً. حیف شد.
اگر ایران کوچک نشده بود، بخشی از آن در اروپا بود و الآن تیم ملی با آلمان و اسپانیا بازی میکرد، پِرسپلیس در چنپیوزلیگ، با رعال و بارسلونا بازی میکرد خیلی حال میداد
معلومه پِرسپلیسی هستیدهاااااا!
آری. نام تخته جمشید را دارد خیلی دوستش داریم. جناب علی دایی هم خیلی دوست داریم.
همه رو هم میشناسیهاااااا!
در آن جهان کلی با ناصر خان حجازی کَلکَل میکنیم.
بابا دمتون گرم. خداییش به قول دوستاتون هنگ کردم.
ما مقداری چای میخواهیم.
باشه الآن میارم.
شکلک آوردن چای.
بفرمایید.
نبات نیز دارید؟
بله بفرمایید.
سپاس. شکلک هم زدن نبات در چایمان. شکلک فوت کردن چایمان تا سرد شود. شکلک نوشیدن چای نبات.
باشه باشه خخخ. حالا دیگه فکر کنم به فتح بابِل رسیدیم.
آری. در بابِل دهها هزار نفر از کشورهای خارجی بودند و در میان آنها یهودیانی بودند که به اجبار شاه کلدانی از کشور خود دور بودند. در این یان کشاورزان و صنعتگران و کارمندان و اَشراف و کاهنان نیز از شرایط ناراضی بودند و حاضر به همکاری با دشمن نبونعی، پادشاه بابِل بودند و ما را ناجی خود میدانستند. نبونعی ده سال از پایتخت دور بود و در تیما تجارت کندر را به انحصار خود درآورده بود و خدای سین را به مردوک ترجیح میداد که موجب ناراحتی کاهنان شده بود. سپاه بابِل نیز از جنگ با عربستان خسته بود و توان رویارویی با ما را نداشت. از این رو وقتی ما وارد بین النهرین شدیم کاهنان و پیامبران، ما را پذیرفتند و از ما استقبال نمودند و ما را نجاتدهنده ی قوم خود دانستند.
اما بابِل استحکامات طبیعی داشت.. از شرق به دجله و از غرب به فرات و از جنوب به خلیج پارس محصور بود. در شمال نیز نبوکدنصر دوم، فاتح اورشلیم، در جایی که فاصله ی دجله و فرات به کمترین میزان میرسد دیواری مادی همچون دیوار چین بنا نهاد. ما با سپاه خود از میان گوتیوم به طرف جنوب رفتیم و از رود سیروان گذشتیم و در آغاز سال 539 قبل از میلاد به شهر اوپیس، دِژ شرقی دیوار رسیدیم و آن را محاصره کرده و به آتش کشیدیم. ما با خود از شهر کرکوک، قیر و قطران بردیم که در جنگهای خونین بسیار به کارمان آمد. در نبردهای خونین شهر اوپیس سقوط کرد و سپاه نبونعی شکست خورد. سپس شهر سیپار سقوط کرد و دِژ غربی دیوار نیز تصرف شد. سپس ما با گذشتن از دجله همه ی استحکامات نبوکدنصر را در هم شکستیم و دو روز بعد، همزمان با جشن سال نوی تقویم بابِلی، گئوبروه با سپاه وارد بابِل شد و بدون تلفات آن را تصرف کرد. سپرهای نیروهای گوتیوم، دروازه های آسانگیلا را احاطه کردند. هیچ عبادتی متوقف نشد و هیچ و هیچ مراسمی از قلم نیفتاد.
یعنی به همین راحتی بابِل رو تصرف کردید؟
هرجا که مردم ستم کشیده داشته باشد، دوام زیادی نخواهد آورد.
به قول بچه ها لایک.
خب تو اول لایک نمودی مدالت را بگیر.
خخخ. شما هم؟
آری ماهم.
خب بعدش چی کار کردید؟
تمام بتهایی را که نبونعی به همراه خود آورده بود را به جای خود بازگرداندیم. یهودیان را به سرزمین خود، فلسطین بازگرداندیم و شش بازار را به عنوان فرمانروای آنجا گماردیم. دستور دادیم معبد اورشلیم، خانه ی خدا بازسازی شود به طول شصت ارش، و به بلندی شصت ارش، با سه لایه از سنگهای مکعب و به روی آن لایه ای از دیرک. مخارج را خزانه ی سوریه پرداخت خواهد کرد. به مهرداد، خزانه دار خود در بابِل دستور دادیم اشیاء زرین و سیمینی که نبوکدنصر در سال 587 قبل از میلاد از معبد اورشلیم ربوده بود را که بیش از پنج هزار قطعه بود به معبد بازگرداند.
راستی شما زردشتی هستید؟
آری. ما در نوجوانی زردشت نبی را ملاقات کردیم و پیرو دین او هستیم.
میگم بفرما میوه.
سپاس. آن نمکدان را بده.
بفرمایید.
این خیارها چه کوچک شده اند. پوستشان بسی نازک شده. طعم خوبی هم مثل گذشته ندارند.
آره دیگه. همه چی گلخونه ای شده.
شما اینجا موز هم دارید؟
بله بله. بفرمایید.
سپاس.
خب اگر خسته نشدید بقیش رو تعریف کنید.
ما شرایط را برای حمله به مصر فراهم آوردیم. ولی ابتدا خواستیم مرزهای شمال شرقی ایران را از حملات ماساگتها نجات دهیم.
ما ابتدا به یکی از اردوگاههای آنان حمله کردیم و بسیاری از آنان را کشتیم. ولی پس از آن ماساگتها تحت فرمانروایی ملکه تهمرییش شکست سنگینی بر ما وارد کردند و ما در سال 530 قبل از میلاد کشته شدیم.
وای نه. یعنی به همین راحتی؟
زندگی ما در دستان اهورامزداست. هر آن اراده کند از ما پس میگیرد. این را همیشه یادت باشد.
خب بعدش شما رو کجا دفن کردن؟
آرامگاه ما در فاصله ی یک کیلومتری جنوب غربی کاخهای پاسارگاد قرار دارد. آرامگاه ما بر روی سکوی مرتفعی قرار گرفته که این سکو خود نیز از قطعات تراشیده شدهٔ سنگ تشکیل شده است. بر بالای سکو اتاق مخصوص دفن جسد قرار دارد. این اتاق ۲٫۱۰ متر پهنا، ۳٫۱۷ متر طول و ۲٫۱۰ متر ارتفاع دارد. مدخل آن ورودی کوچک و باریکی است. آرامگاه به وسیلهٔ سنگ‌های شیروانی‌مانند سه‌گوش پوشیده می‌شود، ارتفاع کلی بنا اندکی بیش از ۱۱ متر است. سکوی اول که پلهٔ اول را تشکیل می‌دهد، ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع دارد، اما حدود ۶۰ سانتیمتر آن در اصل نتراشیده و پنهان بوده است، یعنی این هم مانند پلکان دوم و سوم دقیقاً ۱۰۵ سانتیمتر ارتفاع داشته است. پلکان چهارم و پنجم و ششم هر یک ۵۷٫۵ سانتیمتر ارتفاع دارند. پهنای سکوها نیم متر است و سطح سکوی ششمین که قاعدهٔ اتاق آرامگاه را تشکیل می‌دهد، حدود ۶٫۴۰ متر در ۵٫۳۵ متر است.
این آرامگاه رو کی ساخت؟
این آرامگاه به دستور خودمان ساخته شد.
آهان.
خب. حالا بیا بریم بشینیم پشت اون میز.
برای چه؟
برات کیک و شمع گرفتم دیگه. مگه تولدت نیست؟
آری هست. اما ما امسال جشن نمیگیریم.
چرا؟
مگر شما در روزهای سوگواری نیستید؟
آره. ولی ما که نمیخوایم کاری بکنیم. فقط یه شمع فوت میکنی. همین.
خیر. ما چنین نمیکنیم. ما اگر چنین کنیم دیگر در آن جهان نمیتوانیم در برابر آن بزرگواران سر بلند کنیم. آنها انسانهای بزرگی بودند و ما به آنها بسیار احترام میگذاریم.
باشه. هرطور که راحتی.
ما دیگر باید برویم.
چرا به این زودی؟
باید به تمام نقاط ایران سفر کنیم. وقتمان کم است و فقط تا پایان زادروزمان فرصت داریم.
باشه.
فقط میخواهم در پایان چند جمله بگویم.
هزارتا جمله بگید.
من، کوروش هخامنشی، پادشاه بزرگ ایرانزمین، از نوادگان خود ناراحتم. من در هر جنگی که بودم. وقتی پادشاهی را شکست میدادم، او را نمیکشتم و او را تبعید میکردم و برایش زندگی شاهانه فراهم میآوردم. هرگز پس از پیروزی در جنگ، به خاندان و حریمی دستدرازی نکردم. زنانی که اسیر میشدند را چون امانتی گرانسنگ مراقبت میکردم و هرگز به آنها دستدرازی نکردم. ولی حالا چه؟
از منش من چه به شما امروزیها رسیده؟
یکدیگر را سر میبُرید؟ میسوزانید؟ به رویشان گدازه های اسید میپاشید؟ کجای تاریخ حکومت من چنین آمده که همنوعان خود را بسوزانید؟ من همانم که در کاملترین کتاب پروردگار، قرآن در سوره ی کهف، آیات هشتاد و دو تا نود و پنج، با نام ذوالقرنین یاد میشوم. تمام عالم مرا شناختند به جز همخونان و فرزندان خودم.
ایران روزی بر دنیا فرمانروایی میکرد. نکنید. اینگونه بزرگی سرزمین خود را با خمره ای اسید نابود نکنید.
باشه باشه. بابا خیلی عصبانی شدیهاااااااا! بیا این لیوان آب رو بگیر بخور.
نمیخواهیم.
چرا خب؟
ما آب آلبالو میخواهیم.
جاااااااااان؟
زود باش تا دوباره خشمگین نشدیم.
خب از کجا بیارم؟
ما نمیدانیم.
باشه. این بغل یه کافیشاپ هست. بیا بریم اونجا برات بگیرم.
باشد برویم.
خب بذار از بچه ها خداحافظی کنیم بریم.
باشد. فرزندان من. یادتان باشد. از یاد بردن زادروز من مهم نیست. از یاد بردن سیرت و منش بزرگان تاریختان ننگی برای شماست. اگر بزرگانتان را به یاد داشته باشید خمره های اسید را کنار میگذارید و یکدیگر را دوست میدارید. انسانیت را گسترش میدهید و دنیای زیبایی برای خود میسازید. بدرود فرزندانم.
خب بچه ها. واقعً فقط یه بار دیگه برگردید این صحبتهای آخر کوروش رو بخونید. ما کجا داریم میریم؟
خداییش چند نفرتون میدونست امروز تولد چنین مرد بزرگی توی تاریخ جهانه؟
چه قدر میشناختیدش؟
چه قدر از فرهنگ و تمدن چند هزارسالمون الآن توی رفتارمون و اخلاقمون مونده.
کوروش به امامان و مقدسات ما احترام میذاره و براشون ارزش قائله. ولی ما چه قدر برای کوروش ارزش قائل شدیم و بهش احترام گذاشتیم؟
پس چرا نمیآیی؟
اومدم اومدم. بچه ها من رفتم. بدرود.

۱۲۱ دیدگاه دربارهٔ «روزی که در برگهای تقویممان گم کردیم»

کوروش بزرگ درود بر تو! من زادروزت رو نمیدونستم! ولی به خداوندی خدا تا ابد یادم میماند حالا که میدونم! حرفات خیلی قشنگ بود کوروش اشکم در اومد! کوروش آرامش خیلی وقته زندانی شده کوروش نماد فربهر نماد شیطانی شده کوروش ناموس فروشی رو دور قیمته کوروش ملت گفتار نیکش فوش و غیبته! شهروز عزیزم مرسی از پست بسیار جالب و دوست داشتنیت!‏

سلام سامان.
من تا دیروز اطلاعاتم درباره ی کوروش زیاد نبود.
البته تا حدی دربارش میدونستم.
ولی برای نوشتن این پست مجبور بودم تحقیق کنم.
واقعً هرچی درباره ی این مرد بزرگ تاریخ بخونی و بدونی کمه.
ممنون که هستی.

سلاااااا اااااا ااااا ااااام خوبی داداش شهروز.
اوووووووو ووو ووو ووو ووولولولولولوللولولولول شدم.
هم توی لایک کردن، هم توی نظر دادن.
میگم از کورش میپرسیدی سریال تی تی اس ها رو گوش میده یا نه؟
خخخخ. خعععععععلی باحال بود. واقعا حس کردم خود کورش نوشته.
دمت گررررررررممممم

بر تو مهدی، فرزند گرامیمان درود میفرستیم.
تو جوانی بس خردمند هستی و دانش تو زبانزد است.
به ما همواره با تو هستیم و به تو میبالیم.
سریالت نیز خیلی زیباست.
فقط برای رسیدن به قله و ورود به دِژ مایکروسافت سم از رهنمودهای ما در تاریخ بهره بگیر.
بدرود.

سلام
ممنون آقای حسینی خیلی جالب بود
واقعا من اطلاعی از زندگی کورش کبیر نه، نه، کورش بزرگ نداشتم
بچه ی یکی از دوستام که تقریبا ۱۲ سالش هست از وقتی ۵ ساله بود علاقه ی عجیبی به کورش و کلا تاریخ ایران داشت و الآن هم همه ی کتاب هایی که راجع به کورش نوشته را مطالعه میکنه
من به ایرانی بودنم و به کورش و کورش ها افتخار میکنم
موفق باشید.

سلااااام بر شاهروز خان ایرانی.
شهروز، دورود بر غیرتت.
سلام بر اندیشه پاکت.
سلام بر کردار نیکت.
و باز هم دورود بر گفتار ارزشمندت.
شهروز، من باید رسما به دستان توانای تو، و پیشونی پر از مهر ایرانی تو بوسه بزنم.
الحق که یکی از بهترین پست های گوشکنی رو آفریدی و به یادگار گذاشتی.
واقعا باعث افتخار منه که دوستی به این فرهیختگی و وطن پرستی دارم.
اگه اجازه بدی، منم در این کامنت منشور کوروش رو که انصافا یه وصیت اخلاقی ناب ایرانی هست رو منتشر کنم.
متن گرانبهایی که اولین منشور حقوق بشر در جهان بوده و مسلما ارزشمند ترین و کامل ترین منشور اخلاقی جهان:
روز هفتم آبان، زاد روز بزرگ مرد آریایی بر همه خجسته باد.

منم کوروش، شاه جهان،شاه بزرگ، شاه دادگر،شاه بابل شاه سومرو اکد،شاه چهار

گوشه ی جهان ،پسر کمبو جیه ،شاه بزرگ… نوه ی کورش ،شاه بزرگ… نبیره

چیش پیش ،شاه بزرگ…

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،همه ی مردم گام های مرا با شا دمانی

پذیرفتند،دربارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم ،مردوک خدای بزرگ

دلهای پاک مردم بابل را متو جه من کرد… زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر

و سر زمین وارد آید.

وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد… من برای صلح کوشیدم

من برده داری را بر انداختم،به بدبختیهای آنان پایان دادم.

فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان

دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک خدای بزرگ از کردار

من خشنود شد… او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در

صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم…

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاههایی

را که بسته شده بود،بگشایند. همه خدایان این نیایش گاه هارا به جای خودبازگرداندم.

همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند،به جایگاه های خود برگرداندم.

خانه های ویران آنها را آباد کردم .هم چنین پیکره های خدایان سومر واکد راکه نبونید

بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود ،به خشنودی مردوک خدای بزرگ

و به شادی و خرمی به نیاش گاه های خودشان بازگرداندم ،باشد که دلها شاد گردد.

بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم ،هر روز

د رپیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند….

من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم

اعطا کردم.))

واقعا که در ۲۵ قرن پیش هم چین مرد بزرگی با این پندار و کردار به پیامبری بزرگ
می ماند . پیامبری که حامل پیام صلح آرامش است. و پرچمدار آزادی فکر ،مذهب
و ازهمه مهمتر حامی حقوق بشر می باشد.
روانش شاد و یادش جاویدو گرامی باد.

شما رو به خدا ( نیک اندیش باشید )
بازم از شهروز برای انتشار این پست تشکر میکنم و این کارش رو می ستایم.

سلام فرامرز.
حالا اگر پسرت دوست نداشت اسم پسرشو بذاره سروش باید کیو ببینه؟
اصلً از کجا معلوم بچت دختر نباشه؟
حالا پسر بود.
اصلً از کجا معلوم نوه ی تو دختر نباشه.
اصلً یه گیری میخواستم داده باشم بیخیال.

سلام بر شهروز حسینی نویسنده ی ماهر
واقعاً از نوشته ی امروزت لذت بردم واقعاً عالی بود
کوروش بزرگ رو خیلی دوست دارم به خاطر این سه چیز که سعی کرد بهمون یاد بده
گفتار نیک پندار نیک کردار نیک
که این سه چیز هستن که دنیا و آخرتمون رو میسازن
روحش شاد یادش گرامی باد

فرفره جان چن بار تصمیم گرفتم برم ولی غیرتم اجاااااااااااز نمیدهههههههه.
من فرزند کوروشم /…اخه مگه دلم میاد با فرار مغزم شما هموطنان غیور و دلیر مردان اسوه ی مقاومت و ایثار را تنها بزارم و ب اجانب پناه ببرمممممممممممم؟

درود
سالروز جهانی کوروش بر همه ایرانیان نیک پندار راست گفتار و درست کردار در سرتاسر گیتی خجسته باد. شهروز گرام از شما بی اندازه سپاسگزارم دوستان اگر بنا به دلایلی این روز در سالنامه های ما نادیده گرفته شده که خود بر علت آن آگاهید بیایید این روز را بر صفحه دل و اندیشهمان حک کنیم. بیایید ویژگیهای انسانی او را سرلوحه زندگی خود سازیم. امروز در سراسر دنیا برای او همایشها و بزرگداشتها برگزار میشود اما فرزندانش در این خاک حتی نام او را از یاد برده اند او مردی استثنائی بود آنچنان که در کتب مقدس یهود مسیح و اسلام از او بنیکی یاد شده است. بیایید در جهت زنده ساختن نام بلند و فرهنگ سترگ ایرانزمین بکوشیم چرا که ملتی که نیاکان خود را فراموش کند محکوم به شکست و نابودی است. در پایان نکته ای را به دوست ارجمند جناب خسروی یادآور میشم که نام و نام خانوادگیشون برگرفته از شاهنامه هست چنگیز نام یکی از وحشیترین و خونخوارترین جنایتکاران تاریخ هست اون هم از قوم بیفرهنگ و درنده مغول که خسارات بسیاری به این سرزمین وارد کرد.

ممنون از شما سعید جان .
بعدشم دکی پس به شما دیگه میگیم پرواز ابن کوروش .یا سروش ابن کوروش .. حالا که گفتی فرفره منم میگم پری پری
و دوست عزیز آقای رضایی من میخوام پسرم رو وحشی بار بیارم و مثل پیشی ها چنگ بندازه
نه از شوخی عبور کنیم یعنی هر نام چنگیز باید بد نام شود مثل چنگیز حبیبیان یا عمو چنگیز .
و هر نام خوشی باید خوش بماند . نه ..
الان من دوستی رو میشناسم که نامش محمد است که در شهر قلعه حسنخان شرور است که به ممد دو هزار هم معروف هست .
عقلانی نیست که پاشنه روی در بچرخه .
نه جدی اسم فرزندم رو یا میزارم سالار یا آتش .
شکلک تا آخر عمر مجرد ماندن

استاد ایران‌دوست آلمانی: شما ایرانی‌ها همیشه به تاریختان مینازید بی‌آنکه پاسخگوی امروزتان باشید.
این مطلب جالب و تامل برانگیز را جایی خواندم و عینا اینجا گذاشتم.
امروز یک استاد آلمانی ام که بیش از ۷۰ سال عمر دارد مرا زیادی به فکر انداخت. میگوید پیش از انقلاب بسیار به ایران سفر کرده است و بعد ازانقلاب یک بار که برای همیشه اش بس بوده! شیفته عمر خیام و حافظ و اصفهان و طبیعت کردستان است. امروز بعد از ساعتی حرف از خاورمیانه و اعراب و تاریخ و پرسپولیس شد و بلاخره رو به من وعصبانیت هایم نسبت به اعراب گفت: شما ایرانی ها همیشه به تاریختان میبالید و این واقعا حق شماست اما هرگز با هیچ کدام از شما آشنا نشده ام که برای یکبار هم که شده از خودتان حرف بزنید وبگوییدحداقل درهمین ۱۰۰ سال اخیر چه کرده اید؟ همیشه ناراضی هستید و همیشه مینالید.همیشه مقصرهایی وجود دارند که شما را از پیشرفت بازداشته اند و همیشه اعراب ۱۴۰۰ سال پیش مقصرهای اصلی این بازی هستند. اگر تمام این ۱۴۰۰ سال شما به این حال گذشته باشد دلیل حال و روز امروزتان را میفهمم. با هرکدام ازایرانی ها که آشنا میشوم ازتاریختان حرف میزنید بی آنکه پاسخگوی امروزتان باشید و همیشه می اندازید گردن دیگران یا پدرانتان. همیشه از حمله اعراب حرف میزنید و گویی همین دیروز اتفاق افتاده است و طی این ۱۴۰۰ سال دست و پای ما برای تغییر بسته بوده است اگرچه یادتان میرود اینطور نبوده و حتی بعد از اسلام شما هنرمند و دانشمند و فیلسوف هایی که می بایست باشید بوده این کمی به اوضاع خودتان چه قبل از انقلاب رضاخان و چه قبل از انقلاب خمینی و چه حالا نگاه کنید .. هرگز راضی نیستید بالاخره کی میخواهید از خودتان حرفی بزنید.
بعدازانقلاب که آمدم اثرات مخرب جنگ را دیدم نمیتوانستم درک کنم چرا دست به کار ساختن نمیشوید. برایت متاسفم دوست عزیز که نمیتوانم در این زمینه همراهت شوم!! تو را نمیگویم ولی این عقاید نژاد پرستانه درباره اعراب را بسیار شنیده ام. اعراب امروز دردنیا پیشرفته تر، آبرودارتر،دوست تر،همراه تروموفق تر هستند و من برای آن بیشتر ارزش قائل هستم تا برای مردمانی که همیشه شاکی از همگان و مغرور به آنچه که دیگر نیست یعنی تاریخ.
دراینن کشورهیچکس به فکر ساختن نیست. شما اگر نخبه باشید فرار میکنید
اگر بی پول باشید جنایتکار،
اگر معمولی باشید سکوت کنندگان بزرگ،
اگر بیسواد باشید دین دار و انقلابی و اگر ثروتمند باشید فراری از هویت واقعیتان هستید.
وقتی ازاینکه اعراب پررویی میکنند و سن کشورشان به سن پدربزرگ من قد نمیدهد حرف زدم، گفت: در جلسه ای بودم که استاد جغرافیایی اهل پرتغال میخواست درباره هویت اصلی اعراب حوزه خلیج فارس صحبت کند. در میان حرفهایش میگوید: آنها ۷۰ سال پیش وجود نداشتند! ناگهان همه اعضای جلسه استاد جغرافیا را به سکوت وا میدارند و میگویند: اتفاقا همین نکته قوت است و نشان دهنده اینکه: اعرابی که وجود نداشتند امروز سرمایه های غرب را به هر شکل ممکن به سمت خودشان جذب میکنند و در حال سازندگی و کسب رضایت بیشتر مردمشان هستند این اتفاقا میتواند مایه افتخارشان باشد. یادتان نرود که بشر همیشه در حال فتح کردن است. اگر نتوانید دفاع کنید و خودتان را نشان بدهید دیگرانی هستند که داشته های شما را ببرند و این قانون طبیعت است که حالا با پروتکل ها و کتاب های قانون بین المللی رنگ و لعاب شده! ربطی به ایرانی بودن یا عرب و غربی ندارد.

سلام تبسم.
مشکل ما اینه که دیگران برامون مهمترن.
به جای برطرف کردن مشکلات خودمون و پیشرفت خودمون، مدام درگیر کمک به افغانستان و عراق و سومالی و این طورف اون طرف هستیم.
اگر انقدر که سنگ دیگران رو به سینه میزنیم به فکر خودمون بودیم، الآن هیچ کشوری همپای ما نبود.
ممنون.

درود بر شهروز گرامی و همه ی نازنینان محله.
من حرفی ندارم جز اینکه سخنان ارزشمند دوست گرامیم عمو چشمه را در خصوص شهروز و مطلبش هزاران بار لایک و تأیید کنم.
من این متن زیبا و ارزشمند را برای گروه تفریح و سرگرمی که یک گروه بیناییست و همچنین گروه ایستگاه سرگرمی با نام خود شهروز فرستادم شما هم اگر عضو گروه ها و مکانهای دیگر بینایی هستید این متن را ارسال کنید تا بطور گسترده منتشر شود.
واقعا ارزشش را دارد.

سلام بر شهروز
بعد از خواندن پست شما به فکر فرو رفتم که چرا کشور عزیزمان از ابهت دیروز به ذلت امروز افتاده حتی برای یک بار هم که شده ما نیاندیشیده ایم چه بلای خانمان سوزی بر سرمان آمده.
من فکر می کنم همیشه داناهایی بوده اند که نادانی ما را مرکب خویش کرده و از ما کولی گرفته اند چرا نادانی ما ایرانی ها)خودم را می گویم(پایانی ندارد.
نادانی ما زمینه ساز اشغال کشورمان به دست اعراب شد نادانی ما چنگیز ستمگر را وسوسه کرد تا به ویرانی کشور ما بپردازد باز هم نادانی ما کشور بزرگ ما که یادگار کوروشها هست را تکه تکه کرد باز هم نادانی ما ادامه دارد دیگر از کشور ما چیزی نمانده که بیگانگان قصد تخریبش را داشته باشند ما ایرانی ها یک روز باید از این خواب خانمان سوز بیدار شویم می ترسم روزی نادانی ما به پایان برسد که دیگر ایرانی وجود نداشته باشد.
جهل و نادانی ما امروز ریشه کن شود بهتر از فرداست امروزه کشورهایی که تمدنشان به ۲۰۰سال پیش برمی گردد بر سر سفره ای میهمان شده اند که کشور ما یکی از غذاهای لذیذ آن سفره است بیدار شویم خواب غفلت تا کی؟

کورش آسوده بخواب که تولده خود را تنها با خدای خویش بگذرانی. اسوده بخواب که امروز آرامگاهت پاسارگاد همچو تخت جمشید،مثل هرسال درهایش به روی عموم بسته خواهد شدوتنها خواهی بود.کورش بخواب که اینجا در ملکت میلادت جایی درتقویم نداردچهار شنبه سوریهایمان را قرغ کردن.شادی راحذف کردن. پایکوبی را حرام کردن.بگذریم،،حوصله ای نیست حرفهایم تکراریست گوش شنوایی هم نیست فقط این رامیگویم(کورش بزرگ میلادت درخلوت آدمهای گریان خجسته باد)

هر چی دقت میکنم میبینم همه چی داغونه : یادش بخیر که یکی میگفت همه چی آرومه .
چطور همه چی آرومه وقتی دارم میبینم : مردم همدیگه رو دارن به فش میگیرن .
اصلا دلیلی نداره که من خوشحال باشم :وقتی p v c نشون میده کشتار بازم .
همه چی آرومه همه گیر یقه او ریشن :چرا آرومه چون جوونامون نعشعو گیجن .
همه چی آرومه چون تو راهه دیوار راسته :خیلی آرومه وقتی نهارت خیارو ماسته .
آره همه چی آرومه مثل قصه میمونه : این که زنی واسه خرج خونه پله میشوره .
پسری که تازه اوایل راه جوونیشه : زن گرفته او هنوز گرفتار وام عروسیشه .
دیگه عدالت کت بسته تو مشت اسیره : چیزی که زیر پاته قانون کوروش کویر ه .
چطور همه چی آرومه وقتی معتاد پره : حتی وقتی قهرمان کشتیمون هم معتاد شده .
احتمال بیان و حسابی حالمو بگیرن : یا یه روزی سازم رو تو یه سمساری ببینم
بدون خوشحال نیستم از غم بخونم : اگه کارم احمقانست میخوام احمق بمونم .
اینجا جوونها تو جیباشون خلافی میبرن :اینجا مطربا سازشون او غلافی میزنن .
اینجا آیندت او باید توی حباب بکشی : واسه استخدام جانمازتو آب بکشی .
آخه چطوری میتونی ببینی همه چی آرومه : وقتی با چشات داری میبینی همه چی داغونه .
همه چی آرومه چون اینه رسم زمونه : سنگ قبرا رو ببین همه عکس جوونه .
همون جوونی که باید مثل تو رو پاش باشه : اما زیر یه مشتی خاک جاشه .
میگی همه چی آرومه مگه حس نمیکنی : مگه فقیری رو میبینی تو حرص نمیخوری .
مگه ندیدی پول کارگرو بزور میخورن :‌مگه ندیدی بعضی حاجی ها نزول میخورن .
اصلا قصدم نبود با این حرفا حالت بگیره : خواستم دعا کنی هر چه زودتر فری بمیره .

پری پری کجاش مورد داره که شما جو میسازی .
پری پری . از بدبختی گفتن شد ناجور .
پری پری پا تو کفش بزرگترها نکن پات بو میده .
پری پری مجتبی خودش عاقل و بالغ هست اگر هم نکته ای ذهنت رو آزرد بدون یه گوشه کناره با مدیر در میون بزار نه توی جمع باز داستان بشه . باشه پری پری .
شکلک کیک تولد خخخ

آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جایی دارند را هرگز حراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانه اند … *کوروش کبیر*۷آبان ماه ۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش کبیر بر نیک پنداران نیک گفتار و نیک کردار گرامی باد. ممنون از متن بسیار زیباتون

درود بر همه ی اهالی محله به ویژه نیای بزرگمان کورش. از دیدار شما بسی خرسندیم. از رفتار هممیهنانمان که تا اندازه ای با تازیان درآمیخته اند، بسی شرمنده ام. آری! مراد ما همان رویداد اسیدپاشیست. از شما جناب حسینی هم به خاطر دعوت کردن این پادشاه بزرگ واقعا ممنونم. با آرزوی فرداهایی روشن و روشنتر برای همگان. خدا نگهدار (به احترام کورش).

سلام علی آقای گل.
این یه مورد رو نگو که دیگه فاجعست.
واقعً انقدر کار کثیفیه که حرف زدن دربارش هم مشمئز کنندست.
واقعً برای یه سریها متأسفم که وحشیگری رو به آخر رسوندن.
امیدوارم هرچی زودتر تکلیف موضوع اسیدپاشی برای همیشه روشن بشه و ریشه کن بشه.
ممنون از حضورت.

درود به همه و شهروز عزیز من یادم بود بزرگداشت پدرمان کوروش بزرگ رو اگه یادت باشه دیروز برات پیامی در اسکایپ فرستادم و این کار قشنگت منو فقط میخکوب کرد و زبانم از تعریف این عبر مرد مشرقی قاصره فقط میگم پدر سال روزت فرخنده باد. لایک داری بینهایت.

درود
با تشکر از شما نویسنده زبر دست و توانا ،
اما
۰
۰۰
۰
گفته باشم اینقدر داخل تونل زمان نشو ها من گفتم شما گوش نکن ! اگر یک وقتی رفتی و داخل تونل گیر افتادی و اون وقت فانوس هم نداری ما از کجا بیابیم شما را .تازه هنوز کسی رو هم تربیت نکردی که در نبودنت نویسنده محله بشود .هنوز زوده ها شهروز عزیز ! به فکر محله باش .خودت که هیچی .

درود شهرئز جان شما به بنده لطف دارید اسم کوروش رو داشتن افتخار نیست مرامش مهمه که شما و همه هموطنان عزیزمان دارند پس من از این که ایرانی هستم به خودم میبالم زنده باد ایرانی و پاینده باد نام و یاد کوروش بزرگ.

sسلاااام
هورراااا
من یه کامنت با ویندوز جدید بذارم
من کامنتها رو نخوندم پست رو هم ابتداشو خوندم و فهمیدم در باره کوروش کبیره
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم
ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت
بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
روز جهانی کوروش مبارک

سلام و درود فراوان خدمت آقای حسینی گرامی
خوشحالم که کوروش بزرگ خودشان به محله ی ما سرزدند و شما هم سریع گزارش رو برای ما نوشتین، متن های به این زیبایی که توسط شما به نگارش درامده،ارزش بارها مطالعه و مرور را دارند،من اینگونه متنهای عمومی را در مهمانی ها و جمع دوستان مطرح میکنم و به جای غیبت کردن و یا حرفهای ناامیدکننده و یا گفتگوهای پیش پا افتاده، از این مطالب یا شعرهای زیبای بزرگان برای گرمی مجلس استفاده میکنم و همه از این گفتگوها لذت میبریم، نکته ی خوب اینجاست وقتی کودکان و نوجوانانی که در مهمانی هستند با بزرگان کشور خود بیشتر آشنا میشوند، برای خودشان و آرزوهایشان ارزش و احترام بیشتری قائل می شوند. مثل همیشه عالی بود، از طرف بزرگمهر هم تشکر میکنم. سربلند و پیروز باشید

سلام.
از لطفتون بسیار بسیار ممنونم.
واقعً امیدوارم یه روز همه به جای حرف زدن پشت این و اون و صفحه پشت هم چیدن توی همنشینیها و شبنشینیهامون، از تاریخ و فرهنگمون با هم حرف بزنیم.
به بزرگمهر عزیز هم خیلی خیلی سلام برسونید.
موفق باشید.

درووود. میگما این شهروز با ارواح هم حرف میزنه ما خبر نداریم یعنی.
این طرح دلتنگی در مورد پستها هم خودم به روابط عمومی داده بودم. ولی خب اجرایی نشد به بهانه های مختلف.
هاهاها.
ما پیروه کوروشیم,شهروز نیاد, مجتبی رو میکُشیم.
خَخو.
مرسی جاااالب بوووود.

سلام تا دیروز نمیدونستم اصلا روزی هم برا بزرگداشت و گرامیداشت یاد و نام کوروش هستش .پست شما هم جالب بود ولی یه انتقاد خیییلی جدی بش وارده

من مطمئنم کوروش در هر عصر و دوره ای که باشه یه استقلالیه.استقلااال …موفق باشید

درود بر آقای حسینیِ گرامی… در این صبحِ پاییزی بسیار خوشحال شدم با دیدنِ بازگشتِ شما و دیگر عزیزان… سپاس از مطلبی که نوشتید… امید که ما بزرگواری و بزرگ‌منشی را از یاد نبریم… عطوفت، انسانیت و مهربانی را…

وااااای فکر کردم شهروز این پست رو همین دیروز و امروز منتشر کرده چقدر خوشحال شدم و چقدر به این فرزند خوب ایران زمین درود فرستادم. فقط در کامنتها متوجه شدم که این پست مربوط به سال ۹۳ است. واقعا چه پست ارزشمندی بوده درود بر کوروش بزرگ و بر شهروز کبیر خخخخ. منم دیروز به پاسارگاد رفتم برای بزرگداشت ۷آبان روز تولد کوروش بزرگ هرچند موفق نشدم وارد پاسارگاد بشم چون خییییلیییی شلوغ بود ولی باز راضیم راضیم از اینکه مردم وطنم دارند به اهمیت این روز بزرگ پی میبرند. بعد از برگشتم مطلبی نوشتم و در گروههای اسکایپی و ایمیلی منتشر کردم حالا اینجا هم منتشر میکنم. اگر مدیران صلاح دیدند که بگذارند باشد و اگر نه بفرستندش به زباله دان تاریخ خخخخخخ. و این متن من:
دوستان من هم به پاسارگاد رفتم ولی چون کمی دیر حرکت کردیم به شلوغی و ترافیک بر خوردیم و متاسفانه نتونستیم به پاسارگاد برسیم و از بین راه برگشتیم. هرچند نتوانستیم و هرچند چند ساعتی در ترافیک ماندیم ولی این ترافیک و معطلی از نوعی بود که همراه با لذت بود لذتی که ناشی از یک عزم عمومی یک اراده ملی است. ۷آبان دارد در تاریخ و فرهنگ ایران زمین جای خود را باز میکند و بعنوان الگو و سمبلی برای رسیدن به هویت ایرانی تبدیل شده است امیدوارم که هر سال این مراسم گستردهتر و با شکوهتر برگزار شود. وقتی به سمت پاسارگاد میرفتیم احساس میکردیم که میرویم تا به خلیفه ای در مدینه یا در بغداد بگوییم که ما ایرانی هستیم. ما به پاسارگاد و مقبره کوروش بزرگ رفتیم ولی نه برای گرفتن شفا یا جمع کردن ثواب یا درخواستهایی برای شغل یا مسکن یا ازدواج و غیره و نه اینکه این مقبره برایمان مقدس است و بخاطر تقدسش رفتیم تا مواد خوراکی و پوشاکیمان را به نردههایش بمالیم تا متبرک شود یا نرفتیم تا روح کوروش را شاد کرده باشیم و خود را به او نشان بدهیم و از او بخواهیم که بین ما و خدا میانجیگری کند تا یا پاداش دنیوی بهمان بدهد یا در آن دنیا از کیفرمان بکاهد و گناهانمان را ببخشاید نه بخاطر هیچ یک از اینها نبود بلکه از این روز و از این مکان بعنوان یک الگو و سمبل برای متحد شدن استفاده میکنیم برای اینکه وسیله و الگویی برای هویت ایرانیمان داشته باشیم. از شعارهای تفرقه انگیز اصلا استقبال نمیکنم. ایران و ایرانی باید برای جهان پیام صلح و دوستی و زندگی مسالمتآمیز داشته باشد. شعار باید ما همه یکی هستیم، باشد. شعار باید زندگی در کنار هم و با هم صرف نظر از هر نژاد و مذهب و زبان باشد. مگر یادمان رفته که گروهی از هموطنانمان عرب زبان هستند مگر یادمان رفته که نباید در گذشته زندگی کنیم و امروز را دریابیم. مگر یادمان رفته که همین بر طبل دشمنیها و کینهجوییها کوفتن بوده که از ما مردمی جهان سومی ساخته است! ای کاش صدایم به کسانی که مردم را دعوت و تشویق به شرکت در مراسم ۷آبان کردند میرسید و میگفتم که از هم اکنون برای سال آینده برنامهریزی کنند نگذارند تا سال آینده این روز به فراموشی سپرده شود. در این روز و در تمام سال مردم ایران دوست و علاقهمند به هویت ایرانی باید دست به کارها و رفتارهای یکسان و مسالمتآمیزی بزنند مثلا از همه وطندوستان خواسته شود که آهنگ پیشواز گوشیشان را آرم ملی سابق کشورمان یعنی ای ایران ای مرز پرگهر را قرار دهند یا در روز ۷آبان از دستگاه پخش اتومبیلها باز همین ترانه و آرم ایرانی پخش گردد یا توصیه شود که هرکس در آن روز و حتی در کل سال بنوعی از نماد پرچم ایران استفاده کند. خلاصه برای اینکه به هویت ایرانی خود برسیم و این حرکت به یک فرهنگ تبدیل شود باید به اقداماتی از اینگونه، دست زد. بحث دیگر واکنش حکومت به این حرکت و جنبش ایرانخواهی است که ظاهرا امسال برخلاف سال گذشته کمتر در محل ایجاد مانع و مزاحمت کردند ولی احتمالا در تلفنهای همراه ایجاد اخلال شده بود تا افراد نتوانند به سهولت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که البته شاید هم بخاطر ترافیک بیش از حد در تماسها و ارتباطها بوده که احساس اختلال القا میکند. ولی تورهای مسافرتی به سمت پاسارگاد را لغو کرده بودند و اجازه سفرهای گروهی به پاسارگاد را نمیدادند یا ظاهرا از سکونت و اقامت مردم در پاسارگاد ممانعت میکردند خلاصه حکومت بنوعی دوگانه با این حرکت و جنبش برخورد میکند از یک طرف موانع ظاهری و بازرسیها را و حتی فروش بلیط را در این روز برمیدارد ولی از سوی دیگر موانعی را ایجاد میکند. امیدوارم که تصمیم بگیرند که با این حرکت و جنبش ایراندوستی و مسالمتآمیز به شکلی منطقی برخورد کنند تا موجب حساسیت بیشتر مردم را فراهم نکنند. اصولا مخالف افراطی با هر پدیده ای مردم را حساستر و تشنهتر میکند. و اما گروهی از مردم و جریانها هستند که با بوجود آمدن این جنبش و حرکت ایراندوستی ممکن است اقدام به انتشار مطالبی کنند که بنوعی مردم ایران را سرزنش میکند که مگر شماها تا کنون چه کرده اید عربها فلان کار کرده اند و از شما که ادعای تمدن و تاریخ دیرینه دارید پیشتر و جلوتر هستند و خلاصه بنوعی سعی در تضعیف روحیه مردم دارند که از این دسته از هموطنان باید خواست که با مردم و هموطنانشان همراه شوند هر بحثی را باید در جای خود و به هنگام خود مطرح کرد علت عقبماندگی کشورهای جهان سوم هم باید مورد پرسشگری و کنکاش محققین تاریخ و اقتصاد و جامعهشناسان قرار گیرد و قطعا اولین هدف و وظیفه ایراندوستان باید حرکت در جهت رشد و اعطلای ایران بزرگ در همه عرصهها و زمینهها باشد. ولی نباید در در دریای خروشان حرکت ملی برای نایل شدن به هویت ملی سنگ اندازی کرد و در واقع سعی در گلآلود کردن آن نمود. زنده باد ملت ایران با همه تنوعهایش زنده باد زندگی مسالمتآمیز با همه مردم جهان با هر نژاد مذهب و زبانی که هستند زنده باد ایران و ایرانی.

سلام
عاااااااالی بود ای پست
خییلیی می خوامت کورش جوووووون!
تو هم پسر خوبی بودی و هستی شهروز جان! خخخخ!
روز کورش بزرگ البته با یه روز تأخیر بر همه ی ایرانیان خجسته باد!
به امید دیدن پست جدید از شهروز

سلام آقا شهروز نازنین خیلی دوستت دارم داداش
توی پست بقلی داشتم دونبالت میگشتم
خخخخ
خیلی پست خوبی بود آآآآلی بود
از این که دو باره برگشتی پیشمون خیلی خیلی خیلی خوشحالم.
خخخ
من توی
کلاس دانش فنی هستم با اینترنت سیم کارت! خخخخ اینجا هم اینترنت رو ولش نمیکنم خخخخخ! اگه کامنتم رسید که هیچ نرسه وقتی رسیدم میزنم میاد.
فعلن بای

سلام و درود بر تمامی دوستان
یاد شهروز و داستانها و پست هاش بخیر
این و یک سال و نیم قبل که اومده بودم اینجا و عضو سایت نبودم و پست های شهروز و بدون اینکه بشناسم شهروز کی هست خونده بودم.پست های شهروز همیشه مورد توجه من بود چون نوآوری داشت.
اون وقتا که کامنت نگذاشتم حالا که پست و به مناسبت این روز سنجاق کردید گفتم براش کامت بگذارم
من آریایی نیستم فقط ایرانی ام
اما این روزو به کوروش دوستان تبریک میگم.

شاید تو در برگ های تقویم من قدم نمیزنی
شاید تو در میان آسمان من پرواز نمی کنی
شاید تو از نگاه دخترانه های من دنیا را نمی نگری
شاید میان من و تو هزاران هزار جاده فاصله باشد
اما بی گمان تو در قلب من هستی
چون برادری کوچک
اما بزرگ

سارای
همین الان یهویی خخخ
تقدیم به شهروز عزیز

درود! ذهنیت فردی که بارها به پاسارگاد مسافرت کرده… کورش: خدا مجتبی را کورش کرد تا این محله را برپا کند… جمشید: خدا فلانی و فلانی را کورش کرد تا همه در این محله دور هم جمشید و بگوئید و بخندید… خدا شهروز را کورش کرد تا بیاید اینجا و پست تکراری تإید کند و ما را سر کار بگذارد… خدا عمو را کورش کرد تا بیاید اینجا بنویسد و من به خودم بیایم و بفهمم که این پست تکرار فراموش شده است… حالا همه میگویند: خدا عدسی را کورش کرد و حقشه که خدا کورش کرد که همه را اذیت میکنه… اگه خدا عدسی را کورش نمیکرد حالا شما اینجا دلغک نداشتید و بدون دلغک جمشید دور هم که چی بشید…!

سلام
بعد از این وقفه پست بسیار مفیدی بود
واقعا من سرگذشت کورش را نمی‌دونستم
فقط اون اشاره‌ای که توی قرآن شده را می‌دانستم که به اوست.
خیلی قشنگ نوشته بودی
یه بار دیگه باید بیام دقیق‌تر بخونم.
اگه نوادگان کورش انسانهائی مثل شما باشند که غمی نیست ولی افسوس…
موفق باشید

سلام و درود بر داداش شهروز ایشالله که هر چی زودتر این جا میبینمت و بازم از این پستای جالب ازت میبینم دلمم حسابی واسط تنگ شده خب بگذریم کوروش کبیر افتخار ما ایرانیهاست او که بابل رو از ظلم آزاد کرد ولی بهشون ظلم نکرد میگن وقتی اسکندر ملعونی به تخت جمشید همیشه سربلند حمله کرد به این دلیل که روی نوشته قبر کوروش رو خوند و تحت تأثیر قرار گرفت مقبره کوروش رو تخریب نکرد به هر حال مرسی از بابت این پست درسته که مال دو سال پیشه که من در محله نبودم ولی با خوندنش فهمیدم چه سرگذشتی داشته این کوروش کبیر مرسی و ایامت هم خوش و خدا نگه دار

۷ آبان روز بزرگداشت کورش یک دروغ است.
چند سالی است که برخی در فضای مجازی بر اساس توهمات ذهنی خود روزی را برای تفرقه انگیزی و قرار دادن ملیت در مقابل مذهب به صورت غیرمستقیم انتخاب کرده اند .بهانه این افراد روز جهانی کوروش است که در تقویم سازمان ملل در هفتم آبان یعنی ۲۹ اکتبر ثبت شده است .
اما اگر روز بزرگداشت کوروش روزی جهانی باشد که توسط سازمان ملل به ثبت رسیده باشد ، باید در سایت سازمان ملل موجود باشد.
اما در تقویم سازمان ملل در مورد روز های جهانی و بین المللی (+)می بینیم که ۲۹ اکتبر ، به هیچ وجه به اسم کوروش هخامنشی ثبت نگردیده و اصلا در این روز هیچ مناسبتی وجود ندارد حال آنکه روز ۲۱ مارس به عنوان روز بین المللی نوروز در این تقویم شناخته شده و وجود دارد. توجه کنید که این تقویم مناسبت های سازمان یونسکو که از سازمان های تخصصی وابسته به سازمان ملل متحد هست را هم در خود گنجانده است .
با جست و جو در اینترنت برای یافتن منبع این دروغ ، اولین سایتی که به چشم می خورد بخش فارسی سایت ویکی پدیا است که در این مورد توضیح می دهد .(+) همانطور که پیداست ، این روز به پیشنهاد سازمان بین المللی نجات پاسارگاد٬ انتخاب و نام‌گذاری شده است پس یعنی سازمان ملل و جهانی بودن این روز منتفی است . به عبارت بهتر این روز در هیچ کجا ثبت نشده و هیچ رسمیتی ندارد بلکه فقط توسط این سازمان پیشنهاد داده شده .اما چه کسی این سازمان را بین المللی خوانده هنوز معلوم نیست. در خود سایت مزبور هم هیچ توضیحی درباره اینکه این نهاد، یک نهاد بین المللی است و به ثبت رسیده باشد به چشم نمی خورد. نه آدرسی، نه شماره تلفنی و نه چیزی دیگر در حالی که یک شرکت کوچک هم اینها را دارد چه برسد به یک سازمان بزرگ بین المللی. بگذریم از اینکه ما تا به حال اصلا نام این سازمان را هم نشنیده بودیم.
نکته ی دیگری که وجود دارد ، انتخاب ۲۹ اکتبر یعنی ۷ آبان برای سالروز این بزرگداشت است. حال آنکه بر اساس تحقیقات رضا مرادی غیاث آبادی تاریخ نویس، این روز یعنی روز ورود کوروش به بابل، شادباش و پیمان صلح با مردم برابر با ۲۹ مهر ایرانی (۲۸ اکتبر سال فتح بابل یا ۲۰ اکتبر در حال حاضر ) می باشد (+). سؤال مهم اینجاست که چرا این نهاد به اصطلاح بین المللی که خود را پاسدار پاسارگاد هم معرفی می کند، روز ۷ آبان را انتخاب کرده است حال آنکه هیچ تحقیقی برای اثبات ادعای خود ارائه نمی کند؟ آیا نباید یک رخداد ایرانی ، مطابق با تقویم ایرانی یعنی ۲۹ مهر ماه مصادف با ۲۰ اکتبر میلادی معرفی شود؟ لازم به توضیح است که آقای غیاث آبادی انتخاب هفتم آبان برای ورود کوروش به بابل را بی اساس می داند.
نکته آخری که وجود دارد معرفی روز بزرگداشت مجازی کوروش به عنوان روز جهانی یا بین المللی حقوق بشر در برخی سایت هاست حال آنکه روز جهانی حقوق بشر برابر با ۱۰ دسامبر می باشد که می توانید از همان تقویم روز های جهانی سازمان ملل صحت آن را بررسی کنید و هیچ ربطی هم به فتح بابل توسط کوروش ندارد بلکه سالروز تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ است(+).
بنابراین ، اینکه عده ای هر سال خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته دنبال رو باستان پرستان و اسلام ستیزان می شوند و این روز را جشن می گیرند برای ما نیز مبهم است. چرا که این روز نه به تایید سازمان ملل (و نه هیچ سازمان معتبر دیگر) رسیده و نه از نظر تاریخی برای آن استدلال و مدرکی ارائه شده است ضمن اینکه تاریخ ما آنقدر پربار است که نیازی به این نوع دروغ پردازی ها نیست …
کورش بزرگ برای ماندنش در تاریخ احتیاجی به این تاریخ سازیهای جعلی ندارد. هزاران سال است نام او ماندگار مانده است و پس از این نیز باقی خواهد ماند و این نام دروغ پردازان اسلام ستیز است که محو خواهد شد.

سلاااااااااااااااااااام تو اون پست دنبالتون میگشتم اینجا پیداتون کردم پستتون خیلییییییییی قشنگ بود اما از اون قشنگتر بودنتون تو محلست خیلییییی خوشحال شدم که دوباره پستهای اینطوری دیدم ازتون

با سلاام.
دو سال از سال گرد تولد کروش کبیر یا به قول خودش کروش بزرگ میگذرد.
منضورم اون سالگردی هس که به محله ما اومده بود!

راستی، دیروز بازم سالگردش بود. پَ چرا این سالا دیگه نمیاد؟
خوب من برم که مادرم صدام میکنه!

بدرود

درود من, بنده ی حقیر ایران زمین را بپذیرید اعلا حضرت آ
امروز بسی نیکبخت گشتم که پای سخنان فردی فرهیخته چون شما نشستم
و بیوگرافی, ببخشید سرگذشت نامه ی شما را از زبان خود که با شیوایی تمام فرمودید شنیدم
شرم بر من باد که روز میلاد شما, بزرگ سپهبدی بی همتا ی ایرانیی را به یاد نداشتم
از شنیدن داستان زندگی شما بسیار شگفت ماندم
به راستی که کودکیی ناگوار را سپری کردید
با این امید که در روز آخرین, شایسته همنشینی با شما باشم
درود و سلام ما را به نادرشاه افشار, امام خمینی رحمتالله, شاه عباس صفوی, دیاکو و بیشتر از همه به ووکیل الرأایا, کریم خان ذند برسانید
بدرود. بدرود

ضمن درود فراوان و عرض ادب! به نظر بنده اینجا از شهروز خبری نیست و کسی آمده و این پست را سنجاق کرده تا شهروز بیاید و پاسخ دوستان را بدهد که ششششششششهروز لجبازتر از این حرفهاست و نیامده جوابی بدهد… آهااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی شششششششششششششششششششششششهروز کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییییییی که بیااااااااااااااااااااااااااااااااااایی و جوااااااااااااااااااااااااااااااب دوستاااااااااااااااااااااااااااانت را بدهیییییییییییییییییییییییییییییییی!!!

درود بر همه ی دوستان عزیز.
ممنون بابت کامنتهایی که توی این پست گذاشتید.
این پست مربوط به دو سال پیش هست که اتفاقاً اون موقع هم من هنوز ویرایشگر هم نشده بودم و یه کاربر ساده بودم. از این که کامنتها رو تک تک جواب نمیدم عذر میخوام.
به هر حال ممنون و سپاس فراوان از الطاف بیکران شما.
موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید