خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باز باران با ترانه

باز باران

باز باران با ترانه،می خورد بر بام خانه

همیشه دلم میخواهد دانش آموزانم شعرها و متنها را زیبا بخوانند. آن گونه که هر شنونده ای را بر سر ذوق آورند. این بود که در سال گذشته از آنها خواستم شعر باز باران را در کلاس بخوانند. من هم صدایشان را ضبط کردم و از آن یک فایل شنیدنی به یادگار تهیه                                    کردم.                                                                       آن را برای شما هم می گذارم تا از شنیدن آن لذت                                 ببرید.

۱۵ دیدگاه دربارهٔ «باز باران با ترانه»

سلام خانم جوادیان. من اولم. البته فعلأ فایلو دانلود نکردم چون نت ندارم. چه خبر از دیلمان؟ راستی من اون شکلات رو هنوز نخوردم یادگاری برداشتمش. البته من دوتا گیرم اومداااا خخخ داخل پرانتز من الان شاهد کوچ دسته جمعی پرستوها بر فراز آسمان شهرمون بودم، منظره بسیار زیبایی بود. جای همگی خالی…

سلاااااآااام فاطمه،،میگم عجب زیبا بود،واااای چه صدای قشنگی،خدای من،آخی صدای بارون،بلبل،رعد و برق،خدایا دلم بارون میخواد،دلم بچه گیامو میخواد،البته که من هنوز همه جا بچه گی میکنم اما نه اون زمانا رو میخوام،وایییی ببخشید نمیدونم چرا اینطوری شدم،این نیمی از احساسم بود زمانی که داشتم اینو گوش میدادم،میسی فاطمه جون،خدافسی

با سلاااام بر خانم جوادیان گرامی.
باز باران مرا به کودکی و آن دوران آرزوها و …………برد صدا گذاری روی ترانه باز باران آن را دو چندان زیبا ساخته بود.
باز هم شما را تحسین می کنم بخاطر ساختن چنین دانش آموزانی.

سلام خانم جوادیان عزیزم
من …. اشک هام …. همین الآن هم روی صورتم هستند …. چه شناسنامه ای …. پدرتون …. و چقدر سخته …..
صمیمانه براتون درخشش و درخشش و بهروزی آرزومندم ….
سرود رو هم بعداً دانلود خواهم کرد ولی نشنیده هم مطمئنم معصومیت بچه هاتون به اندازه کافی زیباش کرده ….

دوستان خوبم! به قول شاملو تنور دلتان گرم!
صدای دلنشین باران بر بام خانه ما قلبم را پر از شوق کرده است.
امروز به شهرستان لنگرود رفته بودیم برای بازی گلبال. من برای تیم لنگرود بازی میکردم. داور تماشاچیان را دعوت به سکوت کرد. فرمان بازی داد. به محض اینکه توپ به دست من افتاد، باران شدیدی باریدن گرفت. به به ! صدای باران! در نهایت شیطنت، یک توپ بی صدا را یک راست فرستادم توی دروازه حریف. نمیدانید چه حال خوشی داشت.
واقعا نمیدانم چرا زندگی نامه را در اینجا گذاشته ام. یکی از دوستانم برای تحقیق بر روی زندگی یک فرد نابینا از من خواست تا زندگی نامه ام را برایش بنویسم و من این متن را در اینجا هم ذخیره کردم.
امروز یکی از شاگردانم که در سال گذشته با من کلاس داشتند، گفت: خانم! نمیدانم چرا درس ریاضی اینقدر سخت شده. به او گفتم: هروقت احساس کردی چیزی برایت سخت شده، مطمئن باش که بزرگتر شده ای و تواناتر. اگرنه این سختی را درک نمیکردی. پس توانایی حل آن مسئله را در خودت جست و جو کن. بدان که موفق خواهی شد.
من، به سختیهای زندگیم سخت، مدیونم.

سلام بر خانم جوادیان همکار بسیار محترم و دوست داشتنی
شعر باران یکی از زیباترین شعرهاست و من در دفتر بزرگمهر آنرا نوشته ام تا از این شعر همیشه درس بگیرد فایل صوتی نیز بسیار عالی بود و اما شناسنامه ی شما نشان از تعهد و هوش سرشار و پشتکار فراوان شما دارد و من یکی از افتخاراتم در زندگی داشتن همکاران فرهیخته و سرشار از هدف و انگیزه ای ، چون شماست و مایه ی افتخار من و بزرگمهر است که در این محله با دوستان خوبی مثل شما آشنا می شویم اگر پست های بیشتری بگذارید و یک وقتهایی از تجربیات کلاسهایتان برایمان بنویسید کاربردی خواهد بود چون علاقه مندم وقتی بریل را کامل یاد گرفتم ، در کنار پژوهشسرا ،در مدرسه ی نابینایان مشهد هم درس بدهم. پیروز و سربلند باشید

دوست گرامی! از لطف و محبت شما بسیار سپاسگزارم. آنچه هم اکنون به نظرم میرسد که برایتان بگویم، این است که افراد نابینا میبایست به بهترین نحو از دستان و انگشتان خود استفاده کنند.
برای لمس کل شکل از تمام دو دست و برای لمس جزئیات همان شکل، از سر انگشتان خود کمک بگیرند.
اخیرا مطلبی را در مورد حرکت و جهتیابی خوانده ام که طبق آن کودکان نابینا باید بتوانند تمام مهارتهایی را که کودکان همسن آنها انجام میدهند، به راحتی انجام بدهند و عصا را وسیله ای برای کشف دنیای اطراف و ایجاد شرایطی امن برای کودکان نابینا میداند. من هم این مهارت را با شاگردهایم تمرین میکنم.
امیدوارم روزی از راه برسد که خانواده های کودکان نابینا با نگاهی نوین به عصا به عنوان دوستی همراه، بنگرند و من درین راه تلاش فراوان میکنم.
البته وظیفه ما این است که مهارتهای غیر بصری آنان را کشف، و با تمرین مداوم تواناییشان را در انجام این مهارتها افزایش دهیم.

درود بر خانم جوادیان گرامی.
از پست زیبای شما متشکرم. ابتکار زیبایی بود.
بسیار زیبا اجرا شده بود.
باز هم ممنون.
همچنین بخش شناسنامه شما را هم لااایک میکنم. هشیارانه بود. اما یک نقص کوچولو داشت که در آن به زمان و مکان درست حسابی پرداخته نشده است.
مثلا متوجه نشدیم رفتن شما به کدام آموزشگاه بوده و آیا مربوط به پیش از انقلاب میشده یا بعد از آن. خخخخ
به هر حال موفق و سربلند باشید خانم معلم با ذوق و با اراده و مبتکر

سلام خانم جوادیان عزیز. عالی بود خیلی عالی بود. منو بردید به دنیای کودکی. ما هم معلم بسیار هنرمندی داشتیم به نام آقای اصلی. خیلی ماه بودن. درست مثل شما از بچگی زندگی رو به همراه هنر و احساس به ما آموختند. ز تو آموختم نقاشی عشق, ز تو احساس را ترسیم کردم. ز تو نور امید و موج دل را, میان غنچه ها تقسیم کردم.

دیدگاهتان را بنویسید